در این بحث به جنگ هشت ساله ایران و عراق، قطعنامه ۵۹۸، و سخنان مسئول اول مجاهدین در نشست توجیهی عملیات فروغ جاویدان اشاره شده است.
نشست مزبور که در قرارگاه اشرف تشکیل شده، به بیش از ربع قرن پیش (جمعه ۳۱ تیر سال ۶۷) برمیگردد.
به نظر من سخنانی که در آن نشست رد و بدل شده، یک سند تاریخی است و حق بود پیش از آن که نامحرم زهرش را در آن بریزد و یا گرد و غبار زمانه برآن بنشیند، بی کم و کاست، (و نه با گزیدهسازی های دلخواه)، منتشر میشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صحبت از فروغ جاویدان، صلاحیت و اهلیت میخواهد.
صحبت از فروغ جاویدان، صلاحیت و اهلیت میخواهد و ای کاش کسانیکه این دو را دارند، فروغ را جدا از شور و فتور و مدح و ثنا، به تصویر میکشیدند.
دست من کوتاه (است) و خرما بر نخیل...
آن ها که به همه پیشزمینه های سیاسی و نظامی فروغ، اشراف دارند میتوانند به زوایای گوناگون آن که نه فقط یک عملیات خلص نظامی بلکه سیاسی، ایدئولوژیک نیز بود، نور بیاندازند.
...
گفته میشود فرماندهان عملیات فروغ پیش از نشست توجیهی عصر روز جمعه ۱۳۶۷/۴/۳۱ جلسه جداگانه ای با مسئول اول مجاهدین داشته اند که میتواند بر بسیاری از ابهامات نور بیاندازد.
پرسش و پاسخ های آن نشست + مباحثاتی که رهبری مجاهدین در مورد عملیات، با مقامات کشور میزبان داشته اند، میتواند تصویر کاملتری از فروغ ارائه دهد و برداشتهای یکسویه امثال مرا تصحیح کند ولی متاسفانه هنوز بعد از ربع قرن، در اختیار مردم گذاشته نشده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
الافاعی لا یولد الحمامه
پیامدهای آتش بس، میتوانست مجاهدین را در دام بیندازد و طعمه حوادث و کشاکش های ارتجاعی و استعماری کند و از حق نباید گذشت که آنان در عملیات فروغ، با تمام دار و ندار خود به میدان رفتند و اصل را بر حفظ خود قرار ندادند. لابد فکر میکردند آن رویاروئی که از الزامات سیاسی (و نه ملاحظات نظامی)، پیروی میکرد اجتناب ناپذیر است و پاسخ درست سیاسی به پذیرش قطعنامه، نه جاخالی دادن و مات شدن، بلکه تعرض و پاکبازی است.
...
زمانیکه عملیات فروغ روی داد، من تهران بودم و لحظه به لحظه رادیو مجاهد را گوش میکردم. وقتی ازجمله دلائل عملیات بهم زدن میز استعمار و ارتجاع و جلوگیری از استحاله رژیم عنوان شد، با خودم میگفتم مگر (از نظر مجاهدین) اصلا این رژیم استحاله پذیر بود که بخواهند مانع استحاله آن بشوند و میز را بهم بزنند؟ و مگر قرار بود بر خلاف ضرب المثل عربی «الافاعی لا یولد الحمامه» ــ افعی کبوتر بزآید؟
بعدها گفته شد و هنوز هم تکرار میشود: «دلیل اصلی پذیرش قطعنامه ۵۹۸، ارتش آزادیبخش ملی بود.»
اکنون که بیش از ۲۵ سال از آن ایام میگذرد و اسناد مربوطه از جمله نامه محرمانه آیه الله خمینی (در مورد دلائل پذیرش آتشبس) منتشر شده است، هیچ اشاره ای (حتی با ایما و اشاره) موضوع فوق را تأئید نمیکند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ورود آمریکا به جنگ و قبول قطعنامه از سوی ایران
رونالد ریگان در ۳۱ شهریور ۱۳۶۶ در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، ایران را رسماً تهدید کرد که اگر به قطعنامه ۵۹۸ پاسخ منفی بدهد، چارهای جز یک «اقدام عملی» باقی نمیماند. ریگان آشکارا از جمهوری اسلامی خواست قطعنامه را بپذیرد و در غیر اینصورت به پذیرش آن وادار خواهد شد.
وقایعی بعدی مانند تحریم واردات نفت و کالاهای ایران، بسته شدن دفتر خریدهای نظامی جمهوری اسلامی در انگلستان، بمباران سکوهای نفتی رشادت، رسالت، نصر، سلمان و مبارک و حمله به ناوچه های ایرانی و... در همین راستا است.
۳۰ فروردین ۱۳۶۷ ایالات متحده به نفتکشها و سکوهای نفتی غیرنظامی ایران در خلیج فارس حمله کرد. تنها دو روز پیش از آن و در روزهای ۲۸ و ۲۹ فروردین، عراق برای بازپس گیری شبه جزیره فاو شروع به بمباران شیمیائی مواضع ایران نموده بود و طارق عزیز تلویحاً از آن دفاع کرد. در جریان این حمله بالگردهای آمریکایی به نفع نیروهای عراقی مستقیماً وارد جنگ با ایران در فاو شدند و شبه جزیره فاو دوباره به دست عراق افتاد. متاسفانه این اخبار واقعی است.
در ۱۲ تیر ۱۳۶۷ ناو آمریکایی یواساس وینسنس یک هواپیمای غیرنظامی ایرباس مسافری ایران را در آبهای خلیج فارس مورد اصابت موشک خود قرار داد و تمامی ۲۹۰ مسافر آن را کشت.
۲۵ تیر سال ۶۷ با شکایت جمهوری اسلامی به شورای امنیت، این شورا تشکیل جلسه داد و پس از استماع سخنان علی اکبر ولایتی وزیر وقت امور خارجه و جورج بوش (پدر) که آنزمان معاون رئیس جمهور آمریکا بود، قطعنامه ۶۱۶ را تصویب کرد.
در این قطعنامه شورا با ابراز تأسف از ماجرا، بر اجرای فوری و کامل قطعنامه ۵۹۸ انگشت گذاشت و به زبان ساده، شیرفهم کرد که اصابت موشک آمریکایی به هواپیمای مسافربری ــ با ادامه جنگ (و شکست احتمالی ارتش عراق)، رابطه دارد. جورج بوش ضمن توجیه اعمال خلاف ارتش آمریکا در سرنگونی هواپیمای مسافربری جمهوری اسلامی اظهار داشت: اگر ایران به جنگ خود با عراق پایان داده بود، قطعاً حادثه ایرباس اتفاق نمیافتاد.
حمله به ایرباس دو هفته پیش از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران صورت گرفت.
...
جدا از وقایعی که برشمردم در داخل کشور نیز زمزمههای مخالفت با جنگ آغاز شده و فشارهای اقتصادی بر دولت افزایش یافته بود. درآمد نفتی کشور از ۱۵ میلیارد دلار به کمتر از ۶ میلیارد دلار کاهش یافته و وضعیت اقتصادی کشور در بدترین حالت خود بود. شایع بود وزیر بازرگانی گفته که سیلوهای ما فقط برای یک یا دو ماه بیشتر گندم ندارد و وزارت نفت خبر داده ذخیره سوخت برای سه روز بیشتر باقی نمانده است...
این وسط، فرمانده وقت سپاه پاسداران طی نامهای به آیتالله خمینی، فهرستی از نیازهای نیروهای نظامی ایران برای ادامه جنگ در ۵ سال آینده را ارائه داد.
«... تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم. ممکن است در صورت داشتن وسائلی که در طول پنج سال به دست میآوریم قدرت عملیات انهدامی یا مقابله به مثل را داشته باشیم و بعد از پایان سال ۱۳۷۱ اگر ما دارای ۳۵۰ تیپ پیاده و ۲۵۰۰ تانک و ۳۰۰۰ قبضه توپ و ۳۰۰ هواپیمای جنگی و ۳۰۰ هلیکوپتر باشیم و قدرت ساخت مقدار قابل توجهی از سلاحهای لیزری و اتمی که از ضرورتهای جنگ در آن موقع است را داشته باشیم، میتوان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی انجام دهیم...»
با این وجود فرمانده سپاه پاسداران در ادامه همین نامه بر لزوم ادامه جنگ تاکید کرد. ولی میرحسین موسوی ضمن رّد خواستههای سپاه اعلام نمود که دولت ظرفیت اختصاص حتی یک دلار دیگر برای تهیه چنین فهرستی ندارد.
مجموعه عوامل دست به دست هم داد و جمهوری اسلامی قطعنامه ۵۹۸ را که پیشتر، امثال ولایتی عنصر حرامزاده معرفی میکردند و میگفتند از قرارداد ترکمانچای هم بدتر است، ۲۷ تیر ۱۳۶۷ پذیرفت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باید متر به متر جنگید.
سه روز بعداز قبول قطعنامه ۵۹۸، ارتش عراق تجاوز جدیدی را آغاز نمود و به منطقه جنوب و جبهههای میانی و غرب، حمله کرد که خیلی شک برانگیز بود.
عراقی ها از دو محور کوشک و شلمچه به داخل ایران پیشروی کردند و به حاشیه جاده اهواز _ خرمشهر رسیدند و بر شدت حملات هوایی افزودند. خرمشهر و اهواز در معرض اشغال قرار گرفت.
در رابطه با تجاوز عراق به منطقه جنوب و جبهههای میانی و غرب (و نه در رابطه با عملیات فروغ که آقای مسعود رجوی گفته اند) احمد خمینی پیام پدرش را تلفنی برای فرمانده وقت سپاه این چنین قرائت کرد:
«این نقطه حیاتی کفر و اسلام است، یعنی نقطه شکست یا پیروزی، یا اسلام یا کفر است و باید متر به متر جنگید و هیچی از هیچ کس پذیرفته نیست و اینجا نقطه ای است که یا موجب میشود سپاه حیات پیدا کند دوباره در کشور و یا برای همیشه یک سپاه ذلیل و مرده ای بشود.»
آیا ارتش عراق برای اینکه در مذاکرات صلح احتمالی تاقچه بالا بگذارد و به ادعای رژیم به خاطر اینکه هوای عملیات «منافقین» را داشته باشد؟ برای اشغال دوباره خرمشهر و سرزمینهای جنوب اهواز، خیز برداشت؟
ارتش مزبور با استفاده از شش لشکر مانوری، از منطقه جنوب به سمت خرمشهر و اهواز پیشروی نمود اما با ضد حمله موفق طرف مقابل عقب نشست و راهش را به جبهههای میانی و غرب کشور کج کرد ولی آنجا هم ناکام ماند.
از رود کارون تا منطقه فکه، همچنین بخشی از جاده اهواز - خرمشهر، از آسیب ارتش عراق در امان نماند و شهر سر پل ذهاب هم تصرف شد اما در اول و سوم مرداد همان سال (۶۷)، عراق ظاهراً عقبنشینی خود را از جبهههای جنوب و میانی و غرب کشور اعلام نمود.
در حالی که آخرین تانک های آن کشور از منطقه جنوب دور میشدند و سخنگوی نظامی عراق نیز رسماً اعلام کرد که نیروهای عراق از دو شهر گیلان غرب و صالح آباد عقب نشینی کردهاند، واقعه جدیدی روی داد: سوت عملیات فروغ کشیده شد.
رادیو جمهوری اسلامی تبلیغ میکرد:
«هدف صدام در جبهه میانی زمینهسازی برای هجوم منافقین بود...هواپیماهای عراقی پایگاه های شکاری نوژه همدان، وحدتی دزفول و همچنین پادگان تیپ ۲ سقز و پایگاه هوانیروز در کرمانشاه را برای جلوگیری از عملیات هوایی هواپیماها و هلیکوپترهای جمهوری اسلامی علیه منافقین، بمباران کردند... »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سرود ای ایران، ای مرز پرگهر !
در مقابله با مجاهدین، ماشین های سیار سپاه ضمن دعوت مردم به همراهی، غیر از قرآن و نوحه های آهنگران و...، سرود ای ایران، ای مرز پرگهر را هم از بلندگو پخش میکردند. برای رویارویی با عملیات فروغ، از همه جا به منطقه عملیات نیرو فرستاده شد.
قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء
قرارگاه نجف
لشگر ۶ پاسداران به استعداد ۷ گردان
لشگر ۳۲ انصار الحسین به استعداد ۷ گردان
لشگر ۵۷ اباالفضل به استعداد ۲ گردان
لشگر ۱۵۵ ویژه شهدا به استعداد ۳ گردان
لشگر ۹ بدر به استعداد ۶گردان
تیپ مستقل ۱۲ قائم به استعداد ۳ گردان
تیپ مستقل ۷۵ ظفر به استعداد ۱ گردان
تیپ مستقل ۶۶ ولی امر به استعداد ۳ گردان
تیپ مستقل ۳۶ انصار المهدی به استعداد ۳ گردان
معاونت فرهنگی قرارگاه نجف به استعداد ۱گردان
کمیته انقلاب اسلامی به استعداد ۲ گردان
قرارگاه مقدم نیروی زمینی سپاه
لشگر ۲۷ محمد رسول الله به استعداد ۴ گردان
لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب به استعداد ۱ گردان
لشگر ۳۳ المهدی به استعداد ۱ گردان
لشگر ۷۱ روح الله به استعداد ۳ گردان
سپاه ناحیه لرستان به استعداد ۲ گردان
قرارگاه سپاه هشتم
لشگر ۵ نصر به استعداد ۲ گردان
تیپ مستقل ۲۹ نبی اکرم به استعداد ۴ گردان
تیپ مستقل ۵۹ مسلم بن عقیل به استعداد ۱ گردان
قرارگاه رمضان به استعداد ۱ گردان
نیروهای کرند و اسلام آباد به استعداد ۱ گردان
عناصری از لشگر ۲۱ امام رضا و ارتش و...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حق را بگوئید حتی اگر علیه خودتان باشد.
در جنگ هشت ساله (به ویژه پس از فتح خرمشهر، که ادامه نبرد چندان قابل دفاع نبود)، همچنین در اواخر جنگ نمونه های زیادی را از اکراه کسانیکه به منظقه جنگی برده میشدند، شنیده بودم اما، زمان عملیات فروغ، برخلاف آنچه رادیو مجاهد تبلیغ میکرد، تعداد بسیار زیادی برای حضور در جبهه نبرد بسیج شده و داوطلبانه (نه با زور و اجبار)، در دستگاه رژیم رفتند. در درستی آنچه نوشتم تردید ندارم.
باران شبهات، هشت سال جنگ با عراق، اجساد تکه تکه شده، نخل های سوخته، سوارشدن بر ذهنیت عاطفی و مذهبی تودههای روستائی و کنار شهری، دروغ پشت دروغ و کوه تبلیغات بر علیه نیروهای انقلابی، و نیز ناهمدلی و بیگانگی برخی از آنان با مردم و اعتقاداتشان ــ کار خودش را کرده بود.
...
صالحان و صدیقان گفته اند حق را بگوئید حتی اگر علیه خودتان باشد. کسانیکه به مصاف مجاهدین آمده بودند همه قاتل و جنایتکار نبودند. شمار زیادی از آن ها (نه تک و توک، شمار زیادی از آن ها)، این رویارویی را وظیفه شرعی و ملی تصور میکردند و جنگ احد و خیبر و عاشورا را مجسم نموده، خود را رهرو محمد و علی و امام حسین ــ و کسانی را که در «عملیات مرصاد» به گلوله و خمپاره میبستند عبدالله ابن ابی و عمربن عبدبد و شمر و یزید میدیدند.
فراموش نکنیم: آن که حق را مى خواهد و به کژراهه افتاده، مانند آن کسى که از ابتدا باطل را مى خواسته و به آن رسیده است، نیست.
شمار معدودی هم در مصاف با مجاهدین مسئله دار شده و احساس گناه میکردند که چرا ما در تنگه چهارزبر به سوی کسانی شلیک کردیم که مسلمان و برادر و خواهر خودمان بودند. ما برادرکشی کردیم. ما برادرکشی کردیم...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نشست عصر روز جمعه ۳۱/۴/۱۳۶۷، (سه روز قبل از شروع عملیات فروغ جاویدان)
***
مسعود رجوی:
(...)...کارهای بزرگی در پیش داریم. مگر ما نگفته بودیم که «اول مهران، بعداً تهران»؟
(ولوله در جمعیت و شعار امروز مهران، فردا تهران)
پس از ساکت شدن جمعیت، مسعود به جلوی نقشه ایران رفت و گفت:
دیگر وقت آن رسیده است که به ایران برویم. طرح عملیات بزرگی را کشیدهایم که در نهایت منجر به فتح تهران و سقوط رژیم میشود (شور و ولوله در میان جمعیت)
البته این دفعه احتیاج به ماکت و کالک منطقهای نداشتیم چون این بار قرار است به تهران برویم. البته نام آن را با عنایت به نام پیامبر اسلام «فروغ جاویدان» گذاردهایم. (صلوات حضار) و عملیات را به اسم امام حسین آغاز خواهیم کرد. چون این بار احتیاج به ماکت نداشتیم. گفتیم چه ضرورتی دارد؟ خود نقشه ایران را بیاورید.
(مسعود با چوبدستی از سمت چپ نقشه قصر شیرین، کرمانشاه و تهران را نشان میدهد)
همانند شهاب باید به تهران برویم. از لحظهها ـ حتی کوچکترین لحظهها ـ باید استفاده کرد. نباید هیچ لحظهای را از دست بدهیم زیرا در این عملیات لحظهها تعیین کننده و سرنوشت سازند.
این عملیات باید در عرض ۲یا ۳ روز انجام شود. چون فقط اگر عملیات با این سرعت انجام شود رژیم فرصت بسیج نیرو پیدا نخواهد کرد، چون اصلاً به فکرش هم نمیرسد که ما بتوانیم در عرض این مدت به تهران برسیم و احتمالاً نمیتواند هیچ عکسالعمل مؤثری انجام بدهد.البته در عملیات چلچراغ از شما خواستم که سرعتتان در آن حد باشد. پس از جریان عملیات چلچراغ با فرماندهان نشستیم و به جمعبندی و بررسی پرداختیم که عملیات بعدی چه باشد؟
پس از بحث و بررسیهای زیاد دیدیم در عملیات قبلی که مهران بوده است و از مشکلترین عملیاتهای مرزی بود، بعد از گرفتن ستاد لشگر میتوانستیم جلوتر برویم و هیچ نیرویی هم بر سر راهمان نبود. با توجه به اینکه همیشه در عملیاتها به صورت تصاعدی عمل کردهاید، یعنی وسعت هر عملیاتتان ازقبلی بیشتر بوده است آفتاب از پیرانشهر وسیعتر و مهران از آفتاب ـ حالا باید این عملیات هم نسبت به چلچراغ تفاوت کیفی داشته باشد. بنابراین فکر کردیم که در عملیات بعدی ـ هر چه که باشد ـ حداقل این است که باید یک مرکز استان را بگیریم. در این صورت مگر ما دیوانهایم که پس از گرفتن مرکز استان آن را ول کنیم و برگردیم؟
خوب، یا همانجا میمانیم، یا به طرف تهران حرکت میکنیم. ولی باز در مقایسه با کار قبلی دیدیم استان خیلی کم و کوچک است. آخر شما دیگر بچه نیستید که بروید یک شهر را بگیرید، اگر بخواهید وسیعتر از عملیاتهای قبلی عمل کنید هیچ راهی غیر از فتح تهران ندارید
(شور و شوق رزمندگان و کفزدن...)
البته یک سری میگفتند برویم اهواز را بگیریم و یک سری میگفتند برویم کرمانشاه را بگیریم. ما نشستیم و فکر کردیم و دیدیم باید از طریق کرمانشاه برویم. زیرا اولاً تا حدودی وضع و شرایط مسیری که انتخاب کردهایم نسبت به قبل مناسبتر و بهتر است، چون عراق تا قصر شیرین و سرپلذهاب پیش رفته است و این بار نیاز به خطشکنی نداریم و به راحتی میتوانیم تا کرمانشاه برویم. ثانیاً نزدیکترین نقطه مرزی برای رسیدن به تهران کرمانشاه است.
از آن به بعد براساس تقسیمات انجام شده ۴۸ ساعته به تهران خواهیم رسید. البته روی لشگر ۸۴ و ۸۸ شناسایی انجام دادهایم.
اگر موقعیت سیاسی مثل قبول قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت از طرف ایران پیش نمیآمد شاید فقط در همانجا (کرمانشاه) عمل میکردیم ولی حالا ایران خیلی ضعیف شده است و ما یکراست میرویم و تهران را میگیریم.
باید بدانید که ما از قبل تصمیم انجام این عملیات بزرگ را داشتیم و میخواستیم آن را دیرتر انجام دهیم اما پذیرش قطعنامه کار ما را تسریع کرد، یعنی به دلیل شرایط سیاسی جدید مجبوریم یکی دو ماه آن را زودتر انجام دهیم.
تصمیمی که ما گرفتیم تصمیم بسیار حسّاس و مشکلی بود و ما چارهای جز عمل نداریم و اگر الان اقدام نکنیم فرصت از دست خواهد رفت. زیرا بعد از اینکه بین ایران و عراق صلح شود ما در اینجا قفل میشویم و دیگر نمیتوانیم کاری انجام بدهیم و از لحاظ سیاسی تبدیل به فسیل میشویم.
پس بایستی آخرین تلاش خودمان را هم بکنیم و یک بار دیگر کل سازمان را به صحنه بفرستیم و مطمئن هستیم که پیروزیم و از هم اکنون من این پیروزی را به شما و خلق قهرمان ایران تبریک میگویم.
اگر ما به تحلیلهایی که در مورد رژیم داشتهایم معتقد هستیم زمان مناسبی برای ما به وجود آمده است. ما در تحلیل جنگ گفتیم که رژیم در مُنتهای ضعف، حاضر به توقف جنگ میشود و دلیل قبول قطعنامه از طرف آنها هم همین است. ما نباید این فرصت تاریخی را از دست بدهیم. باید حمله کنیم و کارش را یکسره کنیم.
رژیم دیگر نیروی جنگی لازم را ندارد و نمیتواند نیروی جبهه را تأمین کند، مثلاً عراق در همین چند عملیاتی که کرده است به راحتی توانسته مناطقی را پس بگیرد و هر چه خواسته جلو رفته است. «فاو» را گرفته و جزایر مجنون و چند نقطه دیگر را با چند ساعت جنگ بازپس گرفته است.
ملّت دیگر از جنگ خسته شدهاند و همه مخالف جنگ هستند و کسی به جبهه نمیآید. کسانی که در جبهه هستند افرادی هستند که آنها را به زور از شهرها و روستاها دستگیر کردهاند و به جبهه فرستادهاند و میلی به جنگیدن ندارند.
تمام لشکرها و نیروهای رژیم در حملات عراق ضربه کاری خورده و پراکنده هستند و یارای مقابله با ما را ندارند. پس هم از لحاظ نظامی تعادل خود را از دست داده و هم از لحاظ سیاسی در انزوای بینالمللی قرار دارد.
البته در عملیات چلچراغ یک نفر به کمک شما آمد و آن حضرت علی بود که به شما کمک کرد و این بار هم حضرت محمد و امام حسین به کمک شما میآیند و شما باید به اندازه چندین نفر کار کنید و سختی را تحمل کنید.
البته در این چند روز که اعلام آماده باش بود شما خیلی کار کردید و کار یکی یا دو ماه را در ۳ روز کردهاید. از حالا باید همگی آماده باشید که هر وقت گفتیم حرکت میکنیم آماده باشید. شاید سازمان ۲۵ سال پیش به وجود آمد تا در چنین روزی به چنین کاری دست بزند.
ما از طرف قصرشیرین میرویم. در آنجا لشگر ۸۱ با عراق درگیر است، لشگر ۵۸ و لشگر ۸۸ در سومار درگیر هستند، لشگر ۶۴ در پیرانشهر است و تنها امکان دارد لشگر ۲۸ در راه به استقبال ما بیاید.
[در اینجا مسعود فردی را از میان جمعیت صدا میزند و از او میپرسد:]
اگر لشکر سنندج بیاید چه کار میکنی؟
ــ نمیآید.
مسعود رجوی: نگو نمیآید، بگو اگر آمد داغانش میکنیم. (با اشاره به نقشه)
کاری که ما میخواهیم انجام دهیم در حد توان و اشل یک ابرقدرت است، چون فقط یک ابرقدرت میتواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند، به طور مثال بغداد تا مرز ایران ۱۸۰ کیلومتر فاصله دارد و در طول ۸ سال جنگ ایران ادعای گرفتن آن را نکرده است، و همین طور عراق هم ادعای گرفتن تهران را نکرده است اما میخواهیم برویم تهران را بگیریم.
خوب، چه میشه کرد دیگه. بعضی وقتها این طور پیش میاد دیگه.
ما به ترتیب به قصرشیرین، سرپل ذهاب، اسلامآباد و بعد کرمانشاه میرویم. بعد از آن همدان، قزوین، تاکستان، کرج، و بالاخره تهران.
(شور و احساسات شدید در میان جمعیت)
ابتدا از محور قصرشرین که در دست عراق است وارد میشویم و تا سرپل ذهاب میرویم، البته از طریق جاده آسفالته.
بعد کرند و اسلامآباد را توسط یک لشگر که فرمانده آن احمد واقف [مهدی براعی] است.
پس از فتح اسلامآباد، یک تیپ در کرند و ۲ تیپ در اسلامآباد مستقر میشوند، که در ضمن راه ورودی شهر را نیز تحت کنترل میگیرند. اسم عملّیات این محور را به نام «حنیف» نامگذاری کردهایم. بعد از اسلامآباد به سمت کرمانشاه حرکت میکنیم، که اسم این عملیات «سعید محسن» است و دو لشکر به مسئولیت صالح [ابراهیم ذاکری] در کرمانشاه عمل میکنند. صالح، آمادهای؟
صالح: بله.
مسعود رجوی: مسئولین همه آمادهاند؟
صالح: بله.
مسعود رجوی: شما قرار شد به کجا بروید؟
صالح: کرمانشاه. تقسیمبندی هم شده است که تیپها باید در کدام نقاط متمرکز شوند. تیپ... به سراغ صدا و سیما میرود، تیپ.... به سراغ زندان دیزلآباد میرود و زندانیان را آزاد میکند و آنهایی را که میخواهند مسلح میکند، و تیپ... سپا ه بعثت و قرارگاه نجف را میگیرد و به همین ترتیب جعفر [جلال منتظمی]، راه ورودی کرمانشاه، تیپ افسانه، پادگان نزدیک آن، و تیپ جلیل [مهدی مددی] دروازه خروجی کرمانشاه را به اضافه هوانیروز دارند. البته مردم را میفرستیم که زندانیان دیزلآباد را آزاد کنند.
مسعود رجوی: اول شهر را بگیرید، بعد زندان را، چون تصرّف شهر مهمتر است. ما در کرمانشاه اعلام جمهوری دموکراتیک اسلامی میکنیم.
این تیپها در کرمانشاه مستقر میشوند و ۲ تیپ به سنندج و بقیه به سمت همدان حرکت میکنند. نام عملیات محور همدان را به نام «بدیعزادگان» گذاشتهایم.
محمود قائمشهر [محمود مهدوی] آمادهای؟
محمود: بله.
مسعود رجوی: میدانی باید به کجا بروید و چه هدفهایی را در شهر در دست بگیرید؟
محمود: بله، همدان.
مسعود رجوی: بعد از آنکه به همدان رسیدید و مستقر شدید یکی از تیپهای زیر نظر خودت را برای کمک به تهران بده. وقتی همدان و صدا و سیمای آن را گرفتید صدای مجاهد را پخش کنید و به مردم اعلام کنید که ما داریم میآییم.
محمود: باشد.
مسعود رجوی: رادار همدان باید منهدم شود تا هواپیماها نتواننددرست کار کنند. از پایگاه نوژه هم ترسی نداشته باشید، هر سه ساعت به سه ساعت دستور میدهم هواپیماهای عراقی بیایند و آنجا را بمباران کنند. پایگاه هوایی تبریز را هم با هواپیما هر سه ساعت به سه ساعت مورد هدف قرار خواهیم داد.
نادر [حسن نظامالملکی]، از لحاظ پوشش هوایی چطوری؟
نادر: در دست ماست و میتوانیم کنترل کنیم.
مسعود رجوی: اگر هواپیمایی بخواهد از نوژه بلند شود چه کار میکنید؟
نادر: میزنیم. اگر چیزی بخواهد پرواز کند کلا فرودگاه را میزنیم.
مسعود رجوی: کاملاً مطمئن هستید؟
نادر: بله، میتوانیم.
مسعود رجوی: علاوه بر آن ضدّ هوایی و موشک سام هفت هم که داریم؟
نادر: بله، داریم.
مسعود رجوی: فتحالله [مهدی افتخاری]، تو میروی قزوین و تاکستان را میگیری. یکی از هدفها علاوه بر مراکز سپاه، لشگر ۱۶ قزوین است. پس از خلع سلاح تمام نیروهای نظامی و انتظامی در آنجا مستقر میشوی و وقتی مسقر شدی یکی از تیپهای خود را به کمک تهران بفرست چون در آنجا نیاز هست. پس از آن ۲ تیپ راهی تاکستان شده و در آنجا مستقر میشود و پشت سر آن منوچهر [فرهاد الفت] با یک لشگر راهی کرج میشود و آنجا را تصرف میکند. البته نام عملیات محورهای قزوین و تاکستان را به نام «سردار» نام گذاردهایم. پس از آن ۴ لشگر و ۲ تیپ تحت نام کلی «سیمرغ» و تحت فرماندهی محمود عطایی راهی تهران میشوند،که مهدی ابریشمچی هم معاون او در این عملیات است.
ضمناً اگر یادتان باشد در انقلاب ایدئولوژیک گفتم که یک سیمرغ بود که به کوه قاف رسید و آن روز هم گفتم که سیمرغ «مریم» بود. علت اینکه این اسم «سیمرغ» را انتخاب کردم حرف همان روز است.
[شور و احساسات زیاد در میان جمعیت]
مریم: چرا این اسم را گذاشتی؟
مسعود رجوی: میبخشید که بدون مشورت جنابعالی این اسم را گذاشتم.
در آنجا تیپ لیلا فروگاه مهرآباد، تیپ... سلطنتآباد، تیپ فرهاد صدا و سیما، تیپ فرشید زندان اوین، تیپ... مراکز سپاه، تیپ... نخستوزیری، تیپ... مجلس شورا، تیپ... ستاد ارتش،
و تیپ کاظم [حسین ابریشمچی] در جماران عمل میکند.
هوانیروز عراق تا سرپل ذهاب به همراه ستونها خواهد بود. از نظر هوایی ناراحت نباشید چون هواپیماهای عراقی پشتیبان ما هستند و تمام ماشینها به صورت ستون حرکت میکنند.
البته این عملیات را دو عامل درجه یک تهدید میکند، یکی اینکه از طرف رژیم خمینی از طریق هواپیما مورد حمله و بمباران قرار بگیریم چون روی جاده همه به یک ستون حرکت میکنیم، ثانیاً چون صف ماشینها خیلی طولانی است اگر ماشینهایی خراب شوند و یا از دور خارج شوند نباید به خاطر آن همه ستون متوقف شوند و بایستی آن را به سرعت از دور خارج کرد و از ماشین زاپاس استفاده کرد و یا کلّاً آن را از دور خارج کرد و معّطل آن نشد. در ضمن هیچ ماشینی حق سبقت گرفتن از جلویی را ندارد و همین طور حق عقبافتادن را هم ندارد. هر جا که رسیدید سر راه جادهها را باز کنید. تیپهای مأمور در شهر مأمور تأمین جادههای آن شهر میباشند وهر تیپ با رسیدن به آن شهر وارد آن شده و بقیه ستون بلافاصله به حرکت خود ادامه میدهند. ضمناً اگر اسیر شدید راجع به خط سیر عملیات که از کدام جاده و از کدام شهرهاست، چیزی نگویید و بگویید که عملیات قرار بود تا همین جا باشد.
(رو به محمود قائمشهر):
محمود، خوب فهمیدی که باید به کجا بروی؟ یکدفعه به قائمشهر نروی، تو اول به همدان برو، کار و مسئولیت خودت را انجام بده، [با طنز و شوخی]
بعداً که به تهران آمدی مازندران را به تو میدهم.
[خطاب به محمدعلی جابرزاده با حالت شوخی]
قاسم حیف که مردم اصفهان بیبخارند و الّا یک تیپ را هم به تو میدادم که به اصفهان برویم.
[مسعود، فرمانده محور تهران را صدا میکند و او پای میکروفون میآید از او پرسید:]
وضعیت چطور است؟
محمود عطایی: خوب است با نیروی هوایی و هوانیروز عراق هماهنگ شده است.
ماشینها آماده است، مهمات بارگیری شده، و تیپها تا حدودی توجیه شدهاند و تا رسیدن به شهرها بهداری هم آمادگی لازم را دارد و هیچگونه نگرانی وجود ندارد. در لابهلای ستون تعمیرکار سیّار و فیلمبردار سیّار هم در حال حرکت هستند.
مسعود رجوی: در این عملیات مردم به حمایت از ما بر میخیزند. کسانی که حاضرند با ما بیایند را از پادگانها و مراکز سپاه مسلح کنید و هر چه خواستند تا تهران بیایند آنها را با خودتان ببرید. در این عملیات نیروهای زیادی به ما کمک خواهند کرد. از طرفی درب زندانها که باز شود آنها هم با ما هستند و با ما خواهند آمد. نیروهای زندان بالقوه با ماهستند.
البته هر جا رفتید اگر مردم آنجا تسلیم شدند که کاری با آنها ندارید و اگر جنگیدند با آنها بجنگید، و هر جا رسیدید از مردم کمک بگیرید و کارها را به خود مردم بدهید و از این نترسید که مردم اسلحهدار میشوند و چه خواهد شد.
محمود، وقتی که تهران را گرفتی در خیابان طالقانی به ساختمان بنیاد علوی میروی. در طبقه پنجم آنجا اتاقی است که روزی اتاق من و اشرف و موسی بوده است.
سلام من را به ساکنین آنجا میرسانی و اگر مردم آنجا بودند جای دیگری را به آنها بده چون ما را بعد از انقلاب به زور از آنجا بیرون کردند. آن اتاق را برای من نگهدار تا وقتی که به تهران آمدم در آنجا مستقر شوم.
[خطاب به محمدعلی توحیدی]:
خوب، فرید، شما چه کار میکنید؟
در اولین روزی که نیروها به مقصد رسیدند شما باید ۲۴ ساعته برنامه داشته باشید و مسئله را به گوش همه ملّت ایران برسانید. کار و بارتان جفت و جور هست؟ برنامهتان تنظیم شده است؟
فرید: ما ۲۴ ساعته برنامه خواهیم داشت.
مسعود رجوی: برای ثبت در تاریخ میخواهیم هر کس با این طرح موافق است دست بلند کند.
[همه دستها را بلند کردند. مسعود رجوی تک تک به همه نگاه کرد. رو به فیلمبردارها و انتظامات]:
شما چرا دستتان را بلند نمیکنید؟
[آنها هم دستشان را بلند کردند. رو به حضار]:
آیا ما دیوانه نیستیم که میخواهیم چنین کاری بکنیم؟ آیا به نظر شما چنین کاری شدنی است و آیا احمقانه نیست؟
اگر کسی مخالفتی دارد بیاید و صحبت کند و کسی هم حق ندارد با او مخالفت کند.
[مسعود نشست و یک سیگار روشن کرد. در همین حین خواهری از میان جمعیت بلند شد و دست خود را بلند کرد. وی «اشرف» نام داشت و در فروغ به شهادت رسید.]
مسعود رجوی: پشت میکروفون بیا و حرفهای خودت را بگو.
«من مخالف نیستم، اما اینکه میگویید مردم با ما هستند فکر نمیکنم چنین باشد. من و شوهرم چند شب قبل از خارج آمده ایم و خود من ۴ ماه است که از ایران آمدهام.
مردمی که من دیدهام با آنچه که شما میگویید تفاوت دارند. فکر نمیکنم آنها به ما کمک کنند. هیچگونه جوّ سیاسی نظیر آنچه شما به آن اشاره میکنید در ایران به وجود نیامده است، چون خیلیها در ایران هستند که حتی رادیو مجاهد را گوش نمیدهند و از مجاهدین هم به کلی بیخبرند. شما چطور انتظار دارید با اختناق شدیدی که وجود دارد چنین کسانی در تهران بلند شوند و از ما حمایت کنند؟»
مسعود رجوی: درست میگویی و درست صحبت کردی ولی من الان تو را قانع میکنم. این نظر تو به ۴ ماه پیش بر میگردد و الآن ایران خیلی فرق کرده است. از آن گذشته تا ما شهری را آزاد نکنیم مردم با ما نخواهند شد. ما روی نیروی خودمان حساب میکنیم. مردم در وهله اول نخواهند آمد و حتی ممکن است از ما بترسند و همانطور که گفتنی بروند و درهایشان را ببندند، ولی وقتی که رفتیم و در کرمانشاه مستقر شدیم و مردم دیدند که تعادل قوا به سمت ما میچرخد یک قدم بیرون میگذارند و ما در شهر میگردیم و اعلام میکنیم که هستیم و آن وقت مردم جرئت میکنند درها را باز کنند و بعد جلو آمده از ما حمایت میکنند و ما هم کارها را به دست مردم میدهیم، ولی در ابتدا آنچه تو گفتی درست است. در آن موقع که شما در ایران بودید چقدر از مردم مخالف خمینی بودند؟
ــ ۹۰ درصد.
مسعود رجوی: این ۹۰ درصد اگر بفهمند که مجاهدین به شهرشان آمدهاند حتماً از آنها حمایت میکنند و مردم وقتی که دیدند سپاه و کمیته دیگر نیست حتماً نمیترسند و وقتی که اسلحه گرفتند خودشان همه کاره میشوند و شما فقط آنها را راهنمایی میکنید. البته اگر در این عملیات شکست هم بخوریم تأثیرش آن قدر هست که باعث برپایی قیام توسط مردم شود،
چون رژیم وضعیتی ندارد که تا عید دوام بیاورد. ما در وضعیتی مثل ۳۰ خرداد قرار داریم و باید به این کار تن بدهیم.
البته برای من تصمیمگیری در این مورد مشکل بود چون بهترین نیروها و نفراتی را که در سالهای زندان با هم بودیم به داخل صحنه میفرستیم. ما در این عملیات میخواهیم تمام سازمان و تمام ارتش آزادیبخش را به میدان جنگ ببریم. این خودش ریسک بالایی دارد، چون جنگ دو وجه دارد، یا شکست یا پیروزی. در صورتی که شکست باشد موجودیت سازمان به خطر میافتد.
[خون اشرف میجوشد، مسعود میخروشد.]
ما در قدیم ۳یا ۴ نفر را در ایران داشتیم که آن عملیاتها را میکردند که سپاه و کمیته هیچکاری نمیتوانستند بکنند. این ساسان [مهدی کتیرائی]، کجاست؟
(رو به ساسان:)
شما در سال ۶۰ در عملیاتهای تهران چه کار میکردید؟
ساسان: بالطبع با این نیرویی که داریم میرویم و حتماً برایمان موفقیتآمیز خواهد بود زیرا در سال ۶۰ و ۶۱ در تهران فقط ۸ تا ۱۰ تیم نظامی در سراسر تهران داشتیم که نیروهای کمیته و پاسداران از دست ما در امان نبودند. مثلاً یک تیم ۳ نفره ما این طرف میدان مصدق میایستاد، یک تیم آن طرف و سراسر مسیر را به راحتی میبستند و نیروهای پاسدار و کمیته هم کاری نمیتوانستند بکنند و از ما میخوردند.
مریم:
(رو به خواهری که صحبت کرده بود):
شما خیالتان راحت باشد. همه چیز آماده است و طرحها دقیق میباشد. شما ناراحت نباشید. ما نباید مردم را زیاد هم دست کم بگیریم، چرا که در میان خود ما هم عده زیادی از اسرا وجود دارند که به ما پیوستهاند و این نشان دهنده حمایت زیادی است که در شهرها از ما خواهد شد. اسرا دستشان را بلند کنند.
[تعداد زیادی دست بلند میکنند]
ما در ۳۰ خرداد از روی استیصال و ضعف با رژیم برخورد کردیم ولی امروز از موضع قدرت با او برخورد خواهیم کرد. البته دلیل اینکه ما میخواهیم این قدر زود دست به این عملیات بزنیم این است که رژیم در حال حاضر هم دچار بحران نیرویی شده و هم روحیه نیروهایش به دلیل شکستهای پیاپی ضعیف شده است.
برای همین هم میخواهد صلح صوری کند تا وقت پیدا کند و بسیج نیرو کند. به همین دلیل ما باید تا دیر نشده از این فرصت استفاده کنیم و این عملیات را انجام دهیم ولی قبلاً بین هر عملیات یکی دو ماه برای کارهای مقدماتی، از جمله شناسایی و آماده کردن خودروها و دیگر وسایل و مانور وقت لازم داشتیم، که در حال حاضر موفق شدیم همه کارها را در عرض همین مدت کوتاه بعد از عملیات چلچراغ انجام دهیم که کار بسیار شاقی بود ولی با روحیه بالای افراد ما و عنصر مجاهد بودن که در همه بوده است این کار در این مدت کوتاه عملی شده و خیلیها در این مدت کوتاه، آموزشهای پیچیدهای نظیر کار با تانک را هم یاد گرفتند و آماده عملیات شدند. عدهای هم راجع به وضعیت بچههای کوچک سئوال کردند که ما بچهها [کودکان]، را بعد از آنکه تهران فتح شد سوار اتوبوس میکنیم و به تهران میآوریم.
مسعود رجوی: از هر کس میپرسم بلند شود و جواب بدهد.
طاهره [ثریا شهری]، چه کار کردی؟ کارها رو به راه است؟ دیگر فشنگ کم نمیآوریم؟ کنسرو و آبمیوه به اندازه کافی داریم؟
طاهره: نه، این دفعه خیلی زیاد است برداشتهاند. هزار تفنگ اضافی رسیده است و تانکها و خودروها هم اکثراً رسیده است و بقیه هم تا فردا ظهر میرسد. کنسرو هم به تعداد کافی تهیه شده که حتی ممکن است زیاد هم بیاید.
[خطاب به محمود عضدانلو]:
محمود، وضعیت به لحاظ امکانات چطور است؟ کم و کسری ندارید؟ همه خودروهای مورد نیاز رسیده است؟
محمود: بله، فقط مقدار کمی مانده، که تا فردا ظهر تمام میشود.
خطاب به مسئول امداد:
فاطمه، وضعیت درمانی به لحاظ دارو و پزشک و آمبولانس همه آماده هستند یا نه؟
فاطمه: بله، آماده است.
مسعود رجوی: قرار بود برای حمل مجروحین هلیکوپتر بگیرید و داشته باشید. گرفتهاید؟
فاطمه: مسئله آن هم تا فردا حل خواهد شد.
مسعود رجوی: دکتر حمید را هم ببرید. کاظم هم آمده است. مسئله درمانی اینجا مسئولیتش با کاظم [کاظم رجوی] باشد که در این زمنیه چیزی کم نیاورید.
ما در این راه عاشوراگونه میرویم اما این بار زمانی که در ۳۰ خرداد ۶۰ شروع کردیم فرق میکند، چون در آن موقع چشمانداز پیروزی نداشتیم و عاشوراگونه شروع کردیم ولی این بار چشمانداز پیروزی داریم که خیلی ملموس است. البته همه افراد باید بدانند که میخواهند چه کار کنند. ما کاری میخواهیم بکنیم که همه دنیا تعجب کند و یکدفعه بفهمند که ما در تهران هستیم و خمینی دیگر وجود ندارد.
مریم: درست است که ما به خاطر وظیفهای که داریم عاشوراگونه وارد میشویم ولی در اینکه ما حتماً پیروز میشویم هیچ شکی ندارم. الان جبههها خالی شده و وقتی که از جبهه آن طرفتر برویم کسی نیست که جلو ما را بگیرد و ما آن قدر میخواهیم با سرعت پیش برویم که هر کس که مجروح شد باید خودش مسئلهاش را حل کند که باعث کندی ستون نشود.
مسعود رجوی: اگر کس دیگری حرفی دارد باید بگذارد در میدان آزادی تهران بگوید و جمعبندی عملیات هم در همانجا خواهد شد. طی چند روزی که ما در اردوگاه قدم زده ایم شاهد بودهایم که بچهها چقدر کار کردهاند. دیدم جیپی را نفربر کردهاند و تویوتایی را زرهی کردهاند، که اینها همه نشان دهنده آمادگی ماست.
[با حالت شوخی]:
روی جیپهای رزمی آرم ایران را زدهاند که ما خیلی خوشحال هستیم که کشورمان سازنده شده است.
[رو به یکی از فرماندهان:]
کمرشکنها را خالی کردهایم؟ تانکهای شش چرخ آمادهاند؟
فرمانده: بله.
مسعود رجوی: تانکهای ۶ چرخ سرعتشان زیاد است و هر سه تا از آنها که وارد یک شهر شود همان رژهاش جو وحشت را حاکم میکند. ما برای همین از این تانکها استفاده میکنیم.
مریم: در پایان مطلبی بود که میخواستم بگویم و آن اینکه از فرماندهان تیپها میخواهم که بعد از نشست ساعتی به شما فرصت بدهند تا بچهها همدیگر را ببینند و از هم خداحافظی کنند.
***
ساعت ۳۰/۲ سخنرانی پایان پذیرفت و رزمندگان تا ۳۰/۳ بعد از نیمهشب از یکدیگر خداحافظی کردند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در مورد فروغ، در تبلیغات مجاهدین دو مورد زیر برجسته شده است (در بخش ۱ و ۲ به صورت نوشتار آورده ام.)
۱
عملیات بزرگ فروغ جاویدان
عملیات را با استعانت از سرچشمه خروشان عشق و معرفت فرستاده برگزیده خدا، خاتم الانبیاء محمد مصطفی پیامبر اکرم و با استعانت از پاره جگر و عصاره وجودش راهبر و مقتدای عقیدتی و تاریخی امان سیدالشهداء حسین بن علی (ع) به پیش خواهیم برد. حالا برای ثبت در سینه تاریخ و شرکت در یک چنین تصمیم گیری بزرگ و بنیادی عاری از احساسات، اگرچه انقلابی را که نمیشه از عواطفش جدا کرد ولی، با حسابگری نظامی محض و با حسابگری سیاسی محض، با آرامش، هرکس که میگوید درست است که برویم و درست نیست که تاخیر کنیم و هرکس که میگه هر نتیجه ای که داشته باشه این عملیات بهرحال کیفاً بهتر از نرفتن است، چون لحظات تاریخی [است]، با آهستگی، هر کس که میگوید باید که برویم، از ما شایسته و بایسته است که برویم، دست بلند کنه ببینیم...
چرا بلند شدید؟ بنشینید و دست بلند کنید.
در تصمیم خود استوارید؟ بله...
خیلی خب، حالا دستتان را بیاندازید.
کسی هست که مخالفه دست بلند کنه. یعنی همه شما موافقید؟ بله...
نتیجه عملیات البته فراتر از محاسبات معمول به مشیت و اراده خدا برمی گرده اما تا آنجا که به ارتش آزادیبخش ملی ایران و به مجاهدین خلق ایران ارتباط داره، پیشاپیش نتیجه را هرچه که باشه به شما و به خلق قهرمان ایران تبریک میگم
جتی اگر، حتی اگر، چون لحظه سرنوشت است مثل شب سی خرداد مثل روز پرواز، مثل عزیمت به اینجا، فراتر از همه شان، حتی اگر هیچ نمیداشتیم الا کلاش (کلاشینکف)، بازهم فرماندهی کل میگفت بروید...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۲
تصمیم گرفتن برای چنین عملیاتی کار سهل و سادهیی نبود زیرا که میباید تمامی دار و ندار را در طبق اخلاص به خلق قهرمان ایران تقدیم کرد. بخصوص که این تصمیم گیری، دارای بالاترین ریسک و خطر نیز هست و باید یک بار دیگر تمامی سازمان، آلترناتیو، ارتش آزادیبخش و همه چیز را مایه گذاشت. این تصمیمگیری برای خود من، تقریبا مشکلتر از تمامی تصمیمگیریهای از زمان شاه به بعد بود. زیرا که میباید یک بار دیگر از همه عزیزان، برادران، خواهران، سازمان، ارتش آزادیبخش دل بکنم تا خدا چه خواهد...
چون که شما، تک تک شما، چه آنهائی که قبل از سال ۵۰ و چه آنهائی که در زمان حکومت خمینی به سازمان پیوستند، چه آنهائی که امروز از این یا آن کشور آمدهاید و چه آنهائی که در بین راه، در محورها و شهرهای مختلف به ما خواهند پیوست، آری شما را من به سادگی پیدا نکرده ام،
تک تک شما را از پس هفت دریای خون، و راهی چند هفت ساله، که آن را با کفش و کلاه آهنین و پولادین طی کردیم، از لابلای انبوه ابتلائات، نشیب و فرازهای سیاسی و انبوه بالا و پائینهای زمان، به مثابه رشیدترین پاکبازترین، قهرمان ترین، جانان ترین، شکوفاترین و آگاهترین فرزندان خلق ایران، پیدا کردهام.
اگر بهتر از شما و ارزشمندتر از شما میبود و اگر ستودنیتر از شما میبود، حتماً در جای دیگر تشکلش را میدیدیم. پس یک گنجینه عظیم و تاریخی و بزرگ و در بعضی از موارد چه بسا غیرقابل جانشین سازی، گرانتر از همه مال التجاره های موجود در عالم، ذیقیمت تر، زیباتر، تحسینانگیزتر، این جا هست که من میبایستی، در این تصمیم گیری، یکبار از تک تک جواهرات بیهمتای این گنجینه دل بکنم. اما اگر که مجاهدین به خدا و خلق و تاریخ و و به سرنوشت تابان و شکوفان خلق قهرمان ایران، بعد از این همه رزم و رنج، بعد از این همه خون و فدا، پاسخ نگویند، چه کسی پاسخ خواهد گفت؟
بنابراین فقط یک جمله میگویم و میگذرم. نه خطاب به شما، خطاب به خدا، و خطاب به خلق و تاریخ که بار خدایا شاهد باش، شاهد باش که تمامی سرمایهمان را که محصول ربع قرن رزم و رنج مستمر است تقدیم تو و خلقت کردیم. انک انت السمیع العلیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
نمایشگاه مرصاد
برخی فروغ جاویدان را دروغ جاویدان خواندند، شکست نظامی عملیات را به رخ کشیدند و حتی آماری را که مجاهدین از تلفات طرف مقابل دادند، زیر سئوال بردند و گفتند هر کشته اساساً ۳ مجروح هم در کنارش دارد. اگر آمار ۵۵ هزار کشته (که مجاهدین ادعا دارند از طرف مقابل کشتهاند) درست بود (که نیست) انعکاسش را در کشور باید میدیدیم... مگر شوخی است ۵۵ هزار نفر؟
فروغ را به عملیات کرگدن وار تشبیه کردند، (چون کرگدن با گردنی کوتاه و چاق فقط روبروی خود را میبیند و عملاً توان دیدن اطراف را ندارد)
- «منافقین» بی توجه به گردنههای راه، بیگدار به آب زده، گوئی به پیکنیک میرفتند. همین جور سرشون را انداختنه بودند پائین و پیش میآمدند. انگار در پایین ارتفاعات و پشت تنگه چهارزبر امکانات پدافندی احتیاج ندارد...
- حتی کاتیوشا و تانک های شنی نبرده بودند. اصلا و ابدا تنگه چهارزبر را نمیشناختند...
- سوار تانک های برزیلی شدند و تانک هاشون، خوراک قناسه بود، تک تیراندازها یکی یکی چرخ تانک ها را میزدند و همانجا ولو میشد...
- فکر تکتیراندازهای طرف مقابل را که میتوانستند یکی یکی آنان را دراز کنند به خود راه نداده بودند. حق شان بود سلاخی شوند...
...
بعد از عملیات فروغ (که در تبلیغات جمهوری اسلامی به مرصاد مشهور است) در خیابان آزادی (آیزنهاور سابق)، نمایشگاه مرصاد بپا بود. (این نمایشگاه با آنچه بعدها تحت عنوان نمایشگاه غنائم مرصاد بپا کردند، یکی نیست.)
جلوی نمایشگاه تانک بزرگی را که روی بدنهاش علامت ارتش آزادیبخش داشت، گذاشته بودند.
روی پوستری نوشته شده بود: تعبیر فروغ جاویدان را رژیم طاغوت در سال ۱۳۵۱ (در عنوان رپرتاژ تصویری جشنهای سلطنتی ۲۵۰۰ ساله)، سال ۱۳۵۱ به کار برده است. روی فروغ جاویدان ضربدر قرمز کشیده بودند.
محوطه نمایشگاه، غرفه غرفه بود. غرفه تسلیحات، غرفه مخابرات، غرفه تدارکات، غرفه بهداری...
در هر غرفه وسائل ویژه آن را گذاشته بودند. کلاش، کوله پشتی، خمپاره انداز، بیسیم، قمقمه، لباس رزمندگان با بازوبند سفید، وسائل مخابراتی، دفترهای یاداشت، فانوسقه، جلیقه ضدگلوله...
روی دیوار های نمایشگاه روی پارچه های بزرگ نوشته شده بود:
خلبانان شجاع نیروهای هوایی و هوانیروز با بیش از صد سورتی پرواز، مواضع منافقین را در هم کوبیدند...
در عملیات مرصاد، بیش از صدها دستگاه تانک و نفربر و خمپارهانداز، دهها عراده توپ ۱۰۶ میلیمتری، صدها قبضه آر.پی.جی و تیربار کلاشینکوف،... و تجهیزات پیشرفته مخابراتی منافقین به دست رزمندگان اسلام افتاد...
***
چندین عکس بزرگ رنگی هم از اجساد شهدا گذاشته بودند که عده ای به آن تف میکردند. زیر عکسها به نقل از هاشمی رفسنجانی نوشته شده بود: اینها توی کیسه آمدند و ما در کیسه را بستیم...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نامه آیتالله خمینی در مورد دلائل پذیرش آتشبس
بسم الله الرحمن الرحیم
با یاری خداوند متعال و با سلام و صلوات به انبیاء بزرگوار الهی و ائمه معصومین صلوات علیهم اجعمین حال که مسئولان نظامی ما اعم از ارتش و سپاه که خبرگان جنگ میباشند، صریحاً اعتراف میکنند که ارتش اسلام به این زودیها هیچ پیروزی به دست نخواهند آورد و نظر به این که مسئولان دلسوز نظامی و سیاسی نظام جمهوری اسلامی از این پس جنگ را به هیچ وجه به صلاح کشور نمیدانند و با قاطعیت میگویند که یک دهم سلاحهایی را که استکبار شرق و غرب در اختیار صدام گذاردهاند به هیچ وجه و با هیچ قیمتی نمیشود در جهان تهیه کرد و با توجه به نامه تکان دهنده فرمانده سپاه پاسداران که یکی از دهها گزارش نظامی سیاسی است که بعد از شکستهای اخیر به اینجانب رسیده و به اعتراف جانشینی فرمانده کل نیروهای مسلح، فرمانده سپاه یکی از معدود فرماندهانی است که در صورت تهیه مایحتاج جنگ معتقد به ادامه جنگ میباشد و با توجه به استفاده گسترده دشمن از سلاحهای شیمیایی و نبود وسائل خنثی کننده آن، اینجانب با آتش بس موافقت مینمایم و برای روشن شدن در مورد اتخاذ این تصمیم تلخ به نکاتی از نامه فرمانده سپاه که در تاریخ ۲/۴/۶۷ نگاشته است اشاره میشود،
فرمانده مزبور نوشته است تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم، ممکن است در صورت داشتن وسائلی که در طول پنج سال به دست میآوریم قدرت عملیات انهدامی و یا مقابله به مثل را داشته باشیم و بعد از پایان سال ۷۱ اگر ما دارای ۳۵۰ تیپ پیاده و ۲۵۰۰ تانک و ۳۰۰۰ توپ و ۳۰۰هواپیمای جنگی و ۳۰۰ هلیکوپتر و قدرت ساخت مقدار قابل توجهی از سلاحهای لیزر و اتم که از ضرورتهای جنگ در آن موقع است - داشته باشیم میتوان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم.
وی میگوید قابل ذکر است که باید توسعه نیروی سپاه به هفت برابر و ارتش به دو برابر و نیم افزایش پیدا کند، او آوردهاست البته آمریکا را هم باید از خلیج فارس بیرون کنیم والا موفق نخواهیم بود. این فرمانده مهمترین قسمت موفقیت طرح خود را تهیه به موقع بودجه و امکانات دانسته است و آوردهاست که بعید به نظر میرسد دولت و ستاد فرماندهی کل قوا بتوانند به تعهد عمل کنند. البته با ذکر این مطالب میگوید باید باز هم جنگید که این دیگر شعاری بیش نیست.
آقای نخست وزیر از قول وزرای اقتصاد و بودجه وضع مالی نظام را زیر صفر اعلام کردهاند، مسئولان جنگ میگویند تنها سلاحهائی را که در شکستهای اخیر از دست دادهایم به اندازه تمام بودجهای است که برای سپاه و ارتش در سال جاری در نظر گرفته شده بود. مسئولان سیاسی میگویند از آنجا که مردم فهمیدهاند پیروزی سریعی به دست نمیآید شوق رفتن به جبهه در آنها کم شده است.
شما عزیزان از هر کس بهتر میدانید که این تصمیم برای من چون زهر کشندهاست ولی راضی به رضای خداوند متعال هستم و برای صیانت از دین او و حفاظت از جمهوری اسلامی اگر آبروئی داشته باشم خرج میکنم، خداوندا ما برای دین تو قیام کردیم و برای دین تو جنگیدیم و برای حفظ دین تو آتش بس را قبول میکنیم.
خداوندا تو خود شاهدی که ما لحظهای با آمریکا و شوروی و تمام قدرتهای جهان سرسازش نداریم و سازش با ابرقدرتها و قدرتها را پشت کردن به اصول اسلامی خود میدانیم خداوندا در جهان شرک و کفر و نفاق در جهان پول و قدرت و حیله و دوروئی ما غریبیم، تو خود یاریمان کن. خداوندا در همیشه تاریخ وقتی انبیاء و اولیا و علماء تصمیم گرفته اند مصلح جامعه گردند و علم و عمل را در هم آمیزند و جامعهای دور از فساد و تباهی تشکیل دهند با مخالفتهای ابوجهلها و ابوسفیانهای زمان خود مواجه شدهاند.
خداوندا، ما فرزندان اسلام و انقلابمان را برای رضای تو قربانی کردیم غیر از تو هیچکس را نداریم ما را برای اجرای فرامین و قوانین خود یاری فرما، خداوند از تو میخواهم تا هر چه زودتر شهادت را نصیبم فرمائی. گفتم جلسهای تشکیل گردد آتش بس را به مردم تفهیم نمایند. مواظف باشید ممکن است افراد داغ و تند با شعارهای انقلابی شما را از آنچه صلاح اسلام است دور کنند، صریحا میگویم باید تمام همتتان در توجیه این کار باشد. قدمی انحرافی حرام است و موجب عکس العمل میشود.
شما میدانید که مسئولان رده بالای نظام با چشمی خونبار و قلبی مالامال از عشق به اسلام و میهن اسلامیمان چنین تصمیمی گرفتهاند خدا را در نظر بگیرید و هر چه اتفاق میافتد از دوست بدانید،
و السلام علینا و علی عباد الله الصالحین.
روحالله الموسوی الخمینی
شنبه ۲۵/تیر/ ۶۷
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قطعنامه شورای امنیت (قطعنامه ۵۹۸)
قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت یکی از قطعنامههای شورای امنیت است که در ۲۹ تیر ۱۳۶۶، برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق صادر شد. این قطعنامه از نظر تعداد کلمات به کار گرفته شده مفصلترین و از نظر محتوا اساسیترین و از نظر ضمانت اجرا قویترین قطعنامه شورای امنیت در مورد این جنگ بوده است. قطعنامه ۵۹۸ بلافاصله از سوی عراق پذیرفته شد، ولی بعد از گذشت یک سال و هفت روز در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ از سوی جمهوری اسلامی پذیرفته و به «نوشیدن جام زهر» معروف گشت. پذیرش این قطعنامه هرچند به معنای پذیرش آتشبس از سوی ایران بود، ولی عراق دبه درآورد و به حملات خود ادامه داد و مجدداً داخل خاک ایران شد...
...
قطعنامه ۵۹۸ در ۲۰ ژوئیه ۱۹۸۷ (۲۹ تیر ۱۳۶۶) به اتفاق آراء به شرح زیر تصویب شد:
با تأیید مجدد قطعنامه ۵۸۲ (۱۹۸۶)،
با ابراز نگرانی عمیق از اینکه با وجود درخواستهایش برای آتش بس، منازعه بین جمهوری اسلامی ایران و عراق با تلفات سنگین تر انسانی و ویرانیهای بیشتر همچنان ادامه دارد،
با ابراز تأسف از آغاز و ادامه این منازعه،
همچنین با ابراز تأسف از بمباران مراکز کاملاً مسکونی غیرنظامی، حملات به کشتیهای بی طرف یا هواپیماهای مسافربری، نقض حقوق بین الملل درباره بشر دوستی و سایر حقوق مربوط به درگیریهای مسلحانه، و به ویژه، به کار بردن سلاحهای شیمیایی که بر خلاف تعهدات مذکور در پروتکل ۱۹۲۵ ژنو میباشد،
با ابراز نگرانی عمیق از اینکه تشدید و گسترش بیشتر منازعه ممکن است وقوع یابد، با اتخاذ تصمیم به پایان دادن به کلیه عملیات نظامی بین ایران و عراق، با اعتقاد به اینکه [منازعه] بین ایران و عراق باید به نحو جامع، عادلانه، شرافتمندانه و پایدار حل شود، با یادآوری مجدد مقررات منشور ملل متحد، و به ویژه تعهد کلیه کشورهای عضو که اختلافات بین المللی خود را از راههای مسالمت آمیز و به گونه ای که صلح و امنیت بین المللی و عدالت دچار مخاطره نگردد حل نمایند،
با احراز این امر که نقض صلح در مورد منازعه بین ایران و عراق وجود دارد، با اقدام بر اساس مواد ۳۹ و ۴۰ منشور ملل متحد،
۱- آمرانه میخواهد که ایران و عراق به عنوان نخستین گام در راه حل اختلاف از طریق مذاکره، آتش بس فوری را رعایت نمایند، کلیه عملیات نظامی را در زمین، دریا و هوا قطع کنند کلیه نیروها را بدون درنگ به مرزهای شناخته شده بین المللی باز گردانند؛
۲- از دبیر کل درخواست میکند که گروهی از ناظران سازمان ملل متحد را برای تأیید، تحکیم و نظارت بر آتش بس و عقب نشینی اعزام دارد و همچنین درخواست میکند که دبیر کل [در اجرای این امر] ترتیبات لازم را با مشورت با طرفین فراهم آورد و گزارش آن را به شورای امنیت تسلیم دارد،
۳- مصراً میخواهد که اسیران جنگی پس از قطع عملیات خصمانه، بر طبق کنوانسیون سوم ژنو در ۱۲ اوت ۱۹۴۹ بدون درنگ آزاد شوند و به کشورهای خود باز گردند؛
۴- از ایران و عراق میخواهد که در اجرای این قطعنامه و در کوشش های میانجیگری برای دستیابی به یک راه حل جامع، عادلانه و شرافتمندانه مورد قبول دو طرف درباره کلیه مسائل مهم، بر طبق اصول مندرج در منشور ملل متحد با دبیر کل همکاری نمایند؛
۵- از کلیه کشورهای دیگر میخواهد که نهایت خویشتن داری را به عمل آورند و از هر اقدامی که ممکن است منجر به تشدید و گسترش بیشتر منازعه گردد خودداری کنند و بدین ترتیب، اجرای قطعنامه حاضر را تسهیل نمایند؛
۶- از دبیرکل درخواست میکند که با مشورت با ایران و عراق، مسئله ارجاع تحقیق درباره مسئولیت منازعه به هیأت بی طرف را بررسی نمایند و هر چه زودتر به شورای امنیت گزار شدهند؛
۷- با تصدیق ابعاد عظیم خساراتی که در طول منازعه وارد شده و ضرورت تلاشهای بازسازی با کمک های مناسب بین المللی پس از خاتمه منازعه، از دبیر کل درخواست میکند که گروهی از کارشناسان را برای بررسی مسئله بازسازی تعیین و به شورای امنیت گزارش کند؛
۸- همچنین از دبیرکل درخواست میکند با مشورت با ایران و عراق و سایر کشورهای منطقه، راههای افزایش امنیت و ثبات منطقه را بررسی کنند؛
۹- از دبیر کل درخواست میکند که شورای امنیت را در مورد اجرای این قطعنامه آگاه سازد؛
۱۰- تصمیم میگیرد که در صورت لزوم برای بررسی اقدامات دیگر به منظور تضمین اجرای این قطعنامه تشکیل جلسه دهد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حزب بعث عراق براستی مقصر بود.
در بامداد ۳۱ شهریور ماه ۱۳۵۹ رسانه های خبری بین المللی، آغاز یک جنگ تمام عیار را به جهانیان مخابره کردند. جنگی که با یورش ناگهانی نیروی هوایی عراق به ده فرودگاه نظامی و غیرنظامی ایران و تهاجم نیروی زمینی این کشور در تمام مرزهای جنوبی ایران شکل گرفته بود.
آنچه به مدت هشت سال بین ایران و عراق، روی داد یکی از فاجعههای تاریخ بشری است.
طولانیترین جنگ تاریخ جهان قرن بیستم، بعد از جنگ ویتنام، برادرکشی بین ایران و عراق بوده است.
...
در نخستین هفته بعد از انقلاب، که صدام حسین، موسی اصفهانی، نوهی آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی را برای رفع کدورتها و حسن همجواری و دوستی دو کشور ایران و عراق پیش بنیانگذار جمهوری اسلامی فرستاد و پیغام داده بود که از رفتار قبلی خود پوزش میخواهد و آماده همه گونه جبران و همکاری با دولت جدید است ــ آیتالله خمینی خط و نشان کشید که:
«صدام شش ماه هم در عراق دوام نمیآورد، چون میداند که امواج مردم عراق بر میخیزد، او را هم میبرد، آنجا که شاه را برد...»
بعدها دولت های کویت و بحرین از اینکه نمایندگان جمهوری اسلامی در اوضاع کشورشان انگولک میکنند ــ مدام شکایت کردند. عراق هم که اینگونه مواقع آماده بود از آب گلآلود ماهی بگیرد سوء استفاده میکرد و در مهرماه ۱۳۵۸ بدون ذکر نام جمهوری اسلامی، اظهار داشت:
«قدرت عراق علیه هر کشوری که بخواهد به حاکمیت کویت یا بحرین تجاوز کند و یا به مردم و یا تمامیت ارضی آن کشورها آسیب رساند به کار میرود.»
روزنامه الثوره ارگان حزب بعث عراق هم تاکید کرد:
«نیروهای حاکم در ایران که هنوز سه جزیره را در خلیج [فارس] در اختیار دارند، سعی دارند، بحرین را نیز مالک شوند... عراق هرگونه بهانه ای را برای مداخله خارجی و یا هر کوششی را برای تحمیل یک فرمول غیر قابل اکثریت مردم در هر کشوری مفروض را مردود میداند...»
ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر مشروعیت نداشت. شکست حصر آبادان و آزادسازی خرمشهر و تحمیل تلفات بسیار زیاد به ارتش عراق، ابتکار استراتژیک جنگ را در سال ۱۳۶۱ از آن کشور گرفت اما پس از فتح خرمشهر باز جنگ شدت گرفت و شعار جنگ تا رفع فتنه در جهان عَلم شد.
اگرچه پس از آزادی خرمشهر، ایران دو عملیات موفق انجام داد اما تنها دو ماه پس از آن، شکست سنگین نیروهای نظامی ایران در مقابل ارتش عراق در عملیات رمضان ـ که بزرگترین نبرد زمینی جهان پس از جنگ جهانی دوم نام گرفت ـ در تابستان ۱۳۶۱ به برتری تبلیغاتی و روحی ایران خدشه ی جدی وارد ساخت.
در این نبرد، سه موج جداگانه از نیروهای داوطلب ایران در زمینی مسطح به سوی بصره حرکت کردند و عراق به سادگی از توپخانه برای قتل عام هزاران رزمنده ایرانی استفاده کرد و جانهای پاکی در خون خویش غلطیدند.
...
در طی هشت سال جنگ میان ایران و عراق، جمهوری اسلامی به یکی از بزرگترین واردکنندگان تجهیزات نظامی بدل شده بود و میلیاردها دلار از بودجه کشور صرف خرید هواپیماهای اف-۱۴، تجهیزات الکترونیکی و موشکهای فونیکس از ایالات متحده امریکا شد. آلمان غربی نیز در ساخت بزرگترین زرادخانه اصفهان مشارکت داشت و انگلستان به ایران سلاح میفروخت و در کنار این ها شوروی سابق نیز به صادرکننده اول تجهیزات پدافند هوایی و ترابری نظامی به ایران بدل شده بود.
حقایق دیگری هم هست که نباید چشممان را بر آن ببندیم.
آمریکا و دیگر مدعیان صلح و دموکراسی نیز در تنور جنگ هیزم ریختند و جیمی کارتر برای آغاز جنگ با ایران به صدام حسین چراغ سبز نشان داد.
با کارچاق کنی امثال «شاهزاده بندر ابن سلطان» و با چراغ سبز دولت ریگان، سلاح های پیشرفته آمریکایی موجود در زرادخانه عربستان سعودی، از جمله بمب های بزرگ ام کی ٨۴، به ارتش عراق داده شد. همچنین در هنگامه جنگ، آمریکا اطلاعات بسیار مهّمی از نیروهای ایران را در اختیار ارتش عراق قرارداد.
...
۲۹ فروردین ۱٣۵۹ (۵ ماه قبل حمله عراق به ایران) رادیو تهران بیانات آیت الله خمینی را که به شدت از رئیس جمهور صدام حسین انتقاد کرد و از ارتش عراق خواست که رژیم بعثی را سرنگون کند، پخش نمود. او گفت: «دولت عراق دولت نیست. آنها مجلس ندارند. تعدادی افراد نظامی هستند که می نشینند و کارهایی که دلشان می خواهد انجام می دهند ... آنها عناصر پوسیده ای هستند. صدام خیلی چیزها گفته است. او گفته است که «ما عرب هستیم». تمام ملت های مسلمان باید معنی این عبارت را که «ما عرب هستیم» بدانند. معنای آن این است که آنها اسلام را نمی خواهند. این مردم می خواهند دوباره بنی امیه را زنده کنند ...اگر ملت عرب می خواهد در راه خدا و اسلام خدمت کند باید با این افراد ضدیت نماید. آیا ارتش عراق که افراد آن مسلمان شیعه و سُنی هستند به خاطر اسلام ندای عربیسم می دهند؟... بعث عراق با اسلام می جنگد و ملت نجیب عراق باید خود را از چنگال آن نجات دهد. همانطور که ارتش ایران متوجه شد که شاه مخلوع مخالف اسلام است و به ملت ملحق شد و در انقلاب اسلامی شرکت نمود. همانطور ارتش عراق باید قیام نماید ... تو ارتش عراق به ملت بپیوند همانطور که ایرانیان کردند. تو در مقابل خداوند مسئول هستی. تو هیچ عذری برای جنگیدن با ملت عراق و ایران اسلامی نداری. این جنگ، جنگ بر ضد پیغمبر است. آیا ارتش عراق موافق است که با قرآن و رسول خدا بجنگد. ایران، امروز کشور رسول خداست. انقلاب آن اسلامی است. حکومت آن و قوانین آن اسلامی است. ما می خواهیم یک کشور اسلامی درست کنیم. ما می خواهیم که اعراب، ایرانیان، ترک ها و سایر ملت ها را زیر پرچم اسلام داشته باشیم. چرا قبایل عراق ساکت نشسته اند وقتی که می بینند این دارودسته بعثی دسته دسته جوانان عراق را در سیاه چالها می کُشند. چرا ارتش عراق هنوز ساکت است و از کسانی که ضد اسلام و ضد قرآن هستند حمایت می کند. آیا ارتش عراق می داند که به خاطر حمایت از کفر علیه اسلام می جنگد. آیا این ارتش از عواقب آن اطلاع دارد. آیا نمی داند که در صورت بروز خصومت با ایران، ایران آن را هم در هم می شکند. ارتش ایران به سوی بغداد حرکت خواهد کرد که از ملت عراق حمایت نماید و حکومت آنجا را سرنگون کند. لکن ارتش ایران برای اسلام مبارزه می کند».
در ٣۰ فروردین ۱٣۵۹ روزنامه جمهوری اسلامی چاپ تهران بیانات آیت الله خمینی را چاپ کرد که اظهار داشته بود «ملت عراق باید خود را از چنگال دشمن آزاد کند. ملت عراق باید این حزب غیر اسلامی در عراق را از میان بردارد»زمینه سازی برای جنگ افروزی و فتنه جویی، از سوی قاتلین زندانیان سیاسی که
تصور میکردند انقلاب هم خربزه است و میشود با وانت به اینجا و آنجا صادر کرد، بر هیچ پژوهشگری پوشیده نیست. مخالفت تهران با پیشنهادهای هیات میانجی کنفرانس اسلامی و هیأت میانجی کشورهای غیر متعهد (اواخر سال ۱٣۵۹)، و نیز پس از آزادسازی خرمشهر، مخالفت با قطعنامه ۵۱۴ شورای امنیت سازمان ملل متحد (۲۱ تیرماه ۱٣۶۱) و رفتن به داخل خاک عراق، همچنین جریان ایران گیت ها و روابط پنهانی با اسرائیل...واقعیت دارد اما نقش عراق در برافروختن آتش آن جنگ خانمانسوز تردید برنمیدارد. آتشی که فرزندان دو ملت در آن سوختند و بهره اش نصیب طالبان نفت و دلار و امثال «مک فارلین» و بندربن سلطان شد.
...
حدود ۹-٨ ماه قبل از شروع جنگ، نوع خرید برخی تسلیحات جدید توسط رژیم صدام حسین گویای آن است که او زمینه تدارک برای اجرای حمله نظامی خود به ایران را، لااقل از این مقطع زمانی طرح ریزی کرده باشد. به عنوان مثال، خرید دو هزار دستگاه تانک نفربر خاکی – آبی از برزیل در اوائل زمستان ۱٣۵٨ از نوع Type-ee-11-Amphiobious که از نقطه نظر نظامی به منظور عملیات عبور دادن نیروهای نظامی خود از رودخانه کارون به خاک ایران بوده است.
در برافروختن آتش آن جنگ خانمانسوز، رژیم عراق براستی مقصر بود.
بعد از تصویب قطعنامه ۵۹۸، در جهت اجرای بند ۶ قطعنامه، یک هیئت بلژیکی انتخاب و مسئول شد که متجاوز جنگ را شناسایی و به دبیرکل سازمان ملل متحد معرفی نماید. این هیئت در نهایت در ۱۸ آذر ۱۳۷۰ طی گزارشی به دبیرکل وقت سازمان ملل متحد، عراق را به عنوان متجاوز جنگ معرفی کرد. دبیر کل وقت سازمان ملل متحد نیز این گزارش را طی یک جلسه رسمی به شورای امنیت تقدیم کرد.
...
بر گردیم به پذیرش آتش بس و عملیات فروغ.
آتش بس در آن جنگ هستی سوز میتوانست برای مردم دردمند و ستمدیده ما، نوعی گشایش و رحمت باشد اما با به دارکشیدن پاکترین فرزندان این میهن همراه شد.
آیتالله خمینی با گوشه چشمی به داستان یهودیان بنی قریظه، حکم قتلعام زندانیان سیاسی را (که ازمابهتران از مدتها پیش رصد میکردند و پی محمل و بهانه اش میگشتند) به عملیات مجاهدین نسبت داد.
بعد از آنهمه بلا که جنگ به ارمغان آورد، بعد از هزاران نفر که معلول و مجروح و شیمایی شدند (۲۱٣ هزار کشته، ٣٣۵ هزار معلول و ۴۰ هزار اسیر) ...
بعد از آنهمه مصیبت، در زندانهای کشور نیز، کشتار فرزندان این میهن مظلوم در دستور کار قرار گرفت...
هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است
دردا که این معما شرح و بیان ندارد.
...
سایت همنشین بهار
ایمیل
منبع:پژواک ایران