خانمها و آقایان محترم، دوستان دانشور و فرهنگورز، در این شبِ سردِ مهآلود که بهقول تَنسَر Tansar - در نامه به گُشْنَسپْ(شاه طبرستان) ـ تمیز حقیقت از میان برخاسته و سیرت انسانی رها گشتهاست، به شما سلام میکنم. سلامی پُر از گرما و امید.
...
این مطلب، یک پژوهش خام در مورد جهتگیریهای سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا، براساس دکترین همیلتون، دکترین جفرسون، دکترین ویلسون، و دکترین جکسون است. بهتر بگویم چهار سنّت همیلتونی، جفرسونی، ویلسونی و جکسونی، که به ترتیب، از اندیشههای الکساندر همیلتون، توماس جفرسون، وودرو ویلسون و، اندرو جکسون گرفته شدهاند. (بعداً از تک تک آنان خواهم گفت).
...
جُدا از اینکه زیر «سایه» رژیم قاتلان، سرنوشت میهنمان، به آنچه در واشنگتن میگذرد نیز، ربط دارد، طرح این بحث از این رو ضروری است که بسیاری از ما تصور میکنیم تصمیمات عالیجناب ترامپ تماماً «سر خود» است و او حالیش نیست چهکار میکند و همیشه «بیگُدار» به آب میزند!
واقعش بیشتر ما، همچون فرقهها، زیستِ تکمنبعی و نگاه یکسویه داریم. در شرایطی که ایران، خاک پاک ایزدی در حصار ظلمت اهریمن است و دشمنان رحمت و مهر، گَردِ محنت و یأس بر آن میپاشند، در حالیکه مرتجعین شب و روز به گرایش کور ضدامپریالیستی دامن میزنند و اضدادشان، برای «ازمابهتران» پامنبری میکنند، آنچه را زیر سؤال میبریم، یا حلواحلوا میکنیم باید بشناسیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انتخاب «رابرت اوبرایان»(که داستانش با برجام، همچون مار و پونه است)، در مقام مشاور امنیت ملی کاخ سفید، نشان داد اگرچه جان بولتون، پی نخود سیاه فرستاده شده، اما «بفرموده»، دست از امثال وی برنمی دارند. (این بفرموده را در خلال بحث توضیح میدهم).
...
اینکه رفتار ترامپ، گاه به «شومن»های تلویزیونی شبیه است نه رئیس جمهور یک کشور بزرگ، و اینکه شیفتهِ هارت و پورتهای خویش است و ابایی ندارد دروغ بگوید و کارهای عجیب و غریب میکند و...داستان دیگری است.
میدانیم که او علاوه بر ستایش از دیکتاتورها، بارها بر تمایل خود بر تمدید دوره ریاستجمهوری و محدود کردن آزادی رسانه تأکید کرده و اساساً به دموکراسی اعتقاد ندارد. او خود را به هیچ ارزشی محدود نمیداند و معتقد است که قدرت نظامی و اطلاعاتی ایالات متحده تنها باید در اختیار حفاظت و گسترش هژمونی این کشور در جهان باشد. گرچه او در سر هر بزنگاه، استفاده از قدرت نظامی را پشت گوش انداخته و روی بهقول خودش«دیپلماسی» مانور میدهد، اما بارها تمایل خود به استفاده از زور نظامی افسارگسیخته برای منافع مادی آمریکا را آشکار کردهاست، مانند انتقاد از این موضوع که چرا ایالات متحده پس از حمله به عراق و لیبی امتیاز صنعت نفت این کشورها را غصب نکرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در آمریکا، شکلگیری گفتمان حاکم، و آنچه سیاست خارجی کشور را در دورههای گونهگون سمتوسو میدهد، متأثر از عوامل زیر است: (تا آنجا که من میدانم)
•ماهیت و ساختار نظام بینالمللی، رئالیسم روابط بینالملل
•فعالیت احزاب
•تعاملات اداری
•گروههای ذینفوذ داخلی
•تصمیمسازی لابیها
•رسانهها و افکار عمومی
•خُلقوخوی رئیس جمهور وقت
• پیشرفت و پسرفتِ رقیبان و دشمنان
• مکاتب راهنما(چهار سنّت همیلتونی، جفرسونی، ویلسونی و جکسونی)، که بر اساس یک سری اصول خاص بنا شدهاست.
...
سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا از بنیانها و دکترینهای مختلفی که در طول دو قرن گذشته شکل گرفته تشکیل شده و بیشتر، آمیزهای از چهار ساختار نظریست که به نام شخصیتهای بزرگ تاریخ آمریکا معروف شدهاند. (دکترین بوش پدر، کلینتون، بوش پسر، اوباما، همچنین سرد و گرمشدنهای ترامپ)،
این مکاتب البته کاملاً جدا و مستقل از هم نیستند و اشتراکات زیادی بینشان میتوان یافت. گفته میشود راهبردها و دکترینهای امنیت ملی آمریکا که از مصادیق آشکار و بارز سیاست خارجی این کشور بودهاست (دکترین بوش پدر، کلینتون، بوش پسر، اوباما، همچنین سرد و گرمشدنهای ترامپ)، نشأت گرفته از یک و یا ترکیبی از این مکاتب است. البته، برخی از پژوهشگران «دکترین مونروئه» را هم برجسته کردهاند که مضمونش این بود: در برابر هر نوع کوششی که بخواهد آمریکا را تضعیف کند و...، باید با تمام قوا مقابله شود.
(دکترین مونروئه، برگرفته از نظرات جیمز مونرو پنجمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکاست).
...
ساختارهای چهارگانهای را که اشاره شد و هماینک نیز، کم و بیش در حوزه سیاست آمریکا پدیدار است، به کوتاهی توضیح میدهم.
دکترین همیلتون Hamiltonianism
اولین وزیر دارایی آمریکا، الکساندر همیلتون (از پدران بنیانگذار ایالات متحده آمریکا)، یکی از نخستین آموزگاران نظام حزبی در آمریکا بود. اولین حزب سیاسی آمریکا(حزب فدرالیست)، را او بنا نهاد. همیلتون با این دیدگاه که «جنگ قانون زندگیست و آدمها جاه طلب، کینه جو و درنده خو هستند»، نتیجه میگیرد دولتها نیز نه کمتر از آدمیان، مجبور به نزاع بر سر ابزار قدیمی جاهطلبی، یعنی ثروت و قدرت افتخار میباشند. او معتقد بود آمریکا باید همیشه و در همه حال حرف اول را بزند، حاکم و ما فوق باشد و بتواند شرایط ارتباط میان اروپا و آمریکا را به دلخواه تعیین نماید. همیلتونیها البته بر ارزشهای آمریکایی هم تأکید داشتند و صرفاً منافع آمریکا در خارج از کشور را برجسته نمیکردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دکترین جفرسون Jeffersonianism
توماس جفرسون (وزیر خارجهٔ جرج واشینگتن و نویسنده اصلی اعلامیه استقلال) صیانت از آزادی را والاترین هدف کشور میدانست، او زمانیکه ایالات متحده مواجه با دومین جنگ با بریتانیا بود، با نگرانی گفت: دعا کنیم که دولتهای اروپایی آن قدر در مقابل هم قرار گیرند که امنیت خودشان مستلزم حضور نیروهایشان در داخل باشد و بقیه دنیا را بدون آشفتن آرامش، به حال خود بگذارند.
(جنگهای استقلال آمریکا که در ابتدا با درگیری بین پادشاهی بریتانیا و مستعمرات سیزدهگانه آن در آمریکای شمالی آغاز شد، سرانجام به یک جنگ سراسری بین چندین قدرت بزرگ اروپایی بَدل گشت و قسمت بزرگی از سرزمینهای شرقی قاره آمریکا، یک زمانی مستعمره بریتانیا بود...)
...
جفرسونیها، کنارهگیری و عدم مداخله (در دیگر کشورها) را بهترین طریق حفظ و ترقی ملت پیشنهاد کرده، بر این باور بودند که ساختن دموکراسی در یک کشور چالشیست به اندازهٔ کافی بزرگ و نیازی به اشاعهٔ آن از طریق زور نیست. چرا؟ چون، ساختن یک الگوی موفق از دموکراسی، خودش موجب ترویج آن خواهد شد. چه نیازی به صدور، یا تحمیل آن؟
ارزشهایی چون: دولت فدرال حق تجاوز به حقوق اشخاص را ندارد، آزادی بیان و آزادی مطبوعات بهترین روش برای جلوگیری از ظلم و ستم مردم توسط دولت خود آنها هستند، دیوار جدایی دین از سیاست بهترین روش برای آزاد نگهداشتن دین از مداخلهٔ دولت و همینطور دولتی آزاد از جدالهای دینی و جلوگیری از فاسد شدن دین به دست دولت است و... [اینها] بهاندازه کافی گویا هست.
جفرسونیها نگرانی خود را از آسیب زدن به آزادی مردم و اینکه ایالات متحده در اتحادهای ناخوشایند با بیگانگان درگیر شود و خطر جنگ را افزایش دهد، پنهان نمیکردند و معتقد بودند دولت فدرال حق تجاوز به حقوق اشخاص را ندارد و شهروندان باید جلوی یکه تازی و اشرافیت بایستند.
متاسفانه در دهههای اخیر در عرصه سیاست خارجی آمریکا، حرف جفرسونیها خریدار ندارد و سیاست با آلودگی همراه شدهاست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دکترین جکسون Jacksonianism
اندرو جکسون (که بین سالهای ۱۸۲۹ تا ۱۸۳۷ میلادی ریاست جمهوری آمریکا را بر عهده داشت) توانسته بود در نیو اورلئان، بریتانیاییها را شکست دهد.(در جنگ سال ۱۸۱۲)
او که پس از این نبرد به قهرمان ملی تبدیل شد. حزب دمکرات را پیریزی کرد و کوشید هوادارانش بپذیرند برای حفظ اصولی که بدان معتقدند باید به وجود یک حزب رقیب اذعان کرده و حق آن را بهرسمیت بشناسند. بعدها البته اوضاع تغییر کرد و جکسونیها بر این نکته پای فشردند که آمریکا باید از تمام قدرت خود برای شکست دشمن استفاده کند. آنها هماکنون نیز معتقد به استفاده از قدرت نظامی آمریکا هستند و همچون فرقهها، دنیا را سیاه و سفید میبینند و همیشه نیازمند دشمناند. ازهمینرو در داخل آمریکا هم، سیاهپوستان را غیرخودی میدانستند.
...
جکسونیها معتقدند که دشمنان آمریکا ولو از طریق کاربرد نیروهای مسلح قدرتمند باید له شوند و به زانو در آیند. اینکه اینجا و آنجا (در این کشور و آن کشور) چه میگذرد، به ما مربوط نیست و نباید معطل این مسائل شد. به باور آنان اصل، امنیت فیزیکی و رفاه افتصادی مردم آمریکاست و هر مسأله دیگری ازجمله حقوق بشر، فرعیست.
گفته میشود دکترین ترامپ، نوعی بازگشت به مکتب جکسونیسم است. شالوده مکتب مزبور عبارت از این است که آمریکا نه دوست دارد و نه دشمن، بلکه فقط منافع دارد و باید برای بسط و تعمیق موقعیت برتر آمریکا در نظام بینالملل بکوشد و با قدرت نظامی با تهدیدات مقابله کند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دکترین ویلسون Wilsonianism
وودرو ویلسون بیست و هشتمین رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا از حزب دموکرات بود که از سال ۱۹۱۳ تا ۱۹۲۱ در این مقام باقی ماند. وی موازنهٔ قوا را «ترتیبی از قدرت، سوء ظن و وحشت» تعریف میکرد و میگفت این سیستم باید با سیستم امنیت دستهجمعی مقرر در یک سازمان بینالمللی عوض شود. هویت ویلسونی روی خاص بودن آمریکا تکیه داشت و ازهمینرو، اشاعه ارزشهای آمریکایی به سایر نقاط جهان را در دستور کار خود گذاشتند و برای جا انداختن این سیاست، مبلغین مسیحی آمریکایی را هم به کار گرفتند تا در نقاط مختلف جهان ارزشهای آمریکایی را هم تبلیغ کنند.
...
طبق سیستمی که ویلسون در نظر داشت، در جامعهٔ ملل، دولتها خود را متعهد میکردند که جهت مقابله با تجاوز، توسط هر کشوری در هر زمان و مکان، به یکدیگر بپیوندند. در سال ۱۹۱۸، ویلسون پیشنهادهای خود را برای دنیای پس از جنگ جهانی اول اعلام کرد. این پیشنهادها که به اعلامیه چهارده مادهای ویلسون مشهور است، هم از جهت پایان دادن به جنگ و هم از جهت تعیینکننده بودن برای دنیای بعد از جنگ، دارای اهمیت بسیار بود. تأسیس جامعه ملل برای تضمین امنیت جمعی، استقلال سیاسی و تمامیت سرزمینی دولتهای کوچک و بزرگ، ازجمله پیشنهادهای ویلسون بود. او تنها راه پایاندادن به جنگ را، گسترش دموکراسی و نهادهای بینالمللی میدانست.
گرچه گفته میشود دکترین ترامپ، نوعی بازگشت به مکتب جکسونیسم است، اما خیلیها میگویند عالیجناب ترامپ با اتکا به عوامگرایی(پوپولیسم) خر خودش را سوار میشود و برای الگوهای چهارگانه، تره هم خُرد نمیکند. بنابراین گزینشهای راهبردی او را نه میتوان با مؤلفههای جفرسونی-همیلتونی همسو دانست و نه میتوان آن را در ردیف مؤلفههای ویلسونی-جکسونی
قرار داد. آیا چنین است و او همیشه ساز خودش را میزند؟
ترامپ بر خلاف سایر رؤسای جمهور آمریکا، در دوران مبارزات انتخاباتی خود تصریح کرد که در صورت به قدرت رسیدن، سیاست خارجی آمریکا را تغییر خواهد داد و تا حدودی چنین کرد. بلندیهای جولان را که بنا به تعریف سازمان ملل متحد منطقهای «تحت اشغال اسرائیل» است منطقه «تحت کنترل اسرائیل» نامید. اورشلیم را پایتخت اسرائیل شناخت، از پیمان تجاری اقیانوس آرام Trans-Pacific Partnership(تیپیپی) خارج شد و تهدید کرد که از ناتو هم بیرون میرود، به این فهرست بازهم میتوان افزود: اعلام جنگتجاری با متحدان تجاری سابق آمریکا در شرق و غرب عالم، خروج از یونسکو، خروج از شورای حقوق بشر سازمان ملل، خروج از معاهده اقلیمی پاریس و خروج از برجام، که شورای امنیت به اتفاق آراء آنرا تصویب کرده بود و مصوباتش، طبق ماده ۲۵ منشور ملل متحد، برای تمامی دول عضو (از جمله آمریکا) میبایست لازمالاجرا باشد.
...
ترامپ به راحتی شماری از مقامات ارشد دولت خود را برکنار، و یا به استعفا کشاند. سه مشاور امنیت ملی (مایکل فلین، هربرت مک مستر، جان بولتون). چندین و چند وزیر (وزیر دادگستری، وزیر خارجه، وزیر کار، وزیر اموربازنشستگان نظامی، وزیر بهداشت، وزیر امنیت ملی، وزیر دفاع، وزیر کشور)، همچنین، ریچل برند(معاون دادستان)، اسکات پروییت(مسئول سازمان حفاظت محیط زیست)، نیکی هیلی(نماینده آمریکا در سازمان ملل)، دیوید شولکین(وزیر اموربازنشستگان نظامی)، دن کوتس(مدیر اطلاعات ملی آمریکا)، هوپ هیکس(مدیر ارتباطات کاخ سفید)، رابرت پورتر(رئیس دبیرخانه کاخ سفید)، شان اسپایسر(سخنگوی کاخ سفید)، آنتونی اسکارا موچی (مدیر ارتباطات استراتژیک کاخ سفید)،چیکز کومی(رئیس اف بی آی)، استیو بنن و... و...
ترامپ ظاهراً هر که را نپسندد، بر کنار میکند یا به استعفا میکشاند، مشاورانش را اخراج میکند و فرآیند تصمیمگیری در خصوص سیاست خارجی را نادیده میگیرد. آیا میتوان گفت او همیشه ساز خودش را میزند؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگرچه در آمریکا، موازنه قدرت بین رئیسجمهور و قوه مقننه (سنا و کنگره)، بهطور خاص در سیاست خارجی، بیشتر، به نفع نهاد ریاست جمهوری نوسان داشته و هدایتگر اصلی افکار عمومی، رئیسجمهور بودهاست، اما همیشه چنین نیست.
جدا از «دولت پنهان» Deep state در ایالات متحده (که بر سیاستگذاری عمومی، اعمال نفوذ و کنترل دارد، فارغ از اینکه کدام حزب و چه کسی مصدر کار باشد)، و غیر از مجتمع نظامی صنعتی Military–industrial complex (که عموماً برای اشاره به روابط سیاسی و پولی بین قانونگذاران، نیروهای مسلح، و پایگاه نظامی صنعتی به کار میرود که از آنها حمایت میکند)، دُور و بَر هر رئیسجمهوری (هر که میخواهد باشد و از هر حزبی و اینک ترامپ)، کمسیونها و کمیتههایی هم که در کنگره آمریکا (مجلس سنا و مجلس نمایندگان) ایفای نقش میکنند، از قدیم فعال بوده و هستند و اینگونه نیست که مثلاً تصمیمات آقای ترامپ، همهاش سر خود باشد و آنها نظارت نداشته باشند.
کمسیونها و کمیتههایی که اشاره شد، مستقیم و غیرمستقیم بر تصمیمات رئیس جمهور وقت اثر میگذارند. گفته میشود هماکنون در جمع چندین نفری آنان، کسانی هستند که از زمان جرالد فورد، از چهل و چند سال پیش به اینطرف -با وجود سالخوردگی- در کمیتههای مزبور ایفای نقش میکنند.
در سیستم کاخ سفید که مشاور امنیت ملی دارد، هفده دستگاه اطلاعاتی ازجمله سیآیاِی CIA، نظارت دارند، دستگاههای تصمیمگیری و گروههایی در دولت(بویژه از وزارت خارجه، وزارت دفاع، وزارت دارایی)، مسائل را قبل از آنکه به رئیس جمهور ارائه و پیشنهاد شود، مورد بررسی قرار میدهند، ترامپ نمیتواند همیشه و در همه حال، خر خودش را سوار شود و نظر آنان را پشت گوش بیاندازد و خلاصه، برخلاف پندار نادرست مخالفینش، او خیلی هم خُل و چِل نیست که نداند چه میکند. اگرچه به اگوئیسم(خودپرستی بیش از حد) دچار است و «امر بَر» کسی نیست، اما در مواردی در جریان نظر دیگران قرار میگیرد. به الزامات «شُور»، گردن میگذارد و با مسامحه، «بفرموده» اظهار نظر میکند...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوستان خردمند و دردمند، از نارسایی این بحث پوزش میخواهم. همین قدر میدانستم.
در همین زمینه
برون، لستر اچ. تاریخ روابط خارجی ایالات متحده
کامرون، فریزر. سیاست خارجی ایالات متحده پس از جنگ سرد
کوهن، وارن آی. تاریخ کمبریج، روابط خارجی ایالات متحده
دالک، رابرت. مدل آمریکایی سیاست خارجی:
دوکوند، الکساندر، ریچارد دین برنز و فردریک لوگوال. دایرةالمعارف سیاست خارجی آمریکا
هوگان، مایکل جی، و توماس پاترسون. توضیح تاریخ روابط خارجی آمریکا
مصطفی زهرائی، بررسی انتقادی سیاست خارجی آمریکا
جرویس، رابرت. سیاست خارجی آمریکا در عصر جدید
رخشانی، ریموند، (سخنرانی در کانون سخن)، ساختار سیاسی آمریکا و رابطه آن با جنگ
لیک، دیوید. روابط پیچیده: سیاست خارجی آمریکا در صد سال
مک اوی-لوی، سیوبان. استثنایی بودن آمریکا و سیاست خارجی ایالات متحده
شولزینگر، رابرت دی. دیپلماسی ایالات متحده از سال ۱۹۰۰
Kissinger, Henry, "Does American Need a Foreign Policy?: Toward a Diplomacy for 21 Century"
Henry Kissinger,World Order
Schulzinger, Robert. U.S. Diplomacy Since 1900
Walter Russell Mead, The American Foreign Policy Legacy
Walter Russell Mead,Special Providence: American Foreign Policy and How It Changed the World
Frank Tannenbaum,The American Tradition in Foreign Relations
Bailey, Thomas. A Diplomatic History of the American People
Gries, Peter Hays. The Politics of American Foreign Policy: How Ideology Divides Liberals and Conservatives over Foreign Affairs
Michael Clarke & Anthony Ricketts, Donald Trump and American foreign policy: The return of the Jacksonian tradition
Walter A. McDougall, Promised Land, Crusader State: The American Encounter with the World Since 1776 Brendan O'Connor, American Foreign Policy Traditions
Cohen William, US Foreign Policy in the Trump Dombrowski Peter & Simon Reich, Dose Donald Trump have a Grand Strategy?
American Diplomacy,George F. Kennan
Michael Clarke and Anthony Ricketts, Trump and the traditions of American foreign policy
America’s Foreign Policy Traditions,Henry R. Nau,The Oxford Handbook of U.S. National Security