حدود چهار دهه از انقلاب بزرگ ضدسلطنتی میگذرد و با اینکه شماری از رخدادهای مربوط به آن زیر نور قرار گرفته؛ و اسنادش منتشر شدهاست، اما هنوز برخی، سیاست حقوق بشر کارتر، کنفرانس گوادلوپ و مأموریت ژنرال هایزر را باعث و بانی آن معرفی میکنند. غافل از اینکه شرط خارجی به اعتیار مبنا است که وارد عمل میشود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
آتش زیر خاکستر در جامعه ایران
سیاست حقوق بشر کارتر بمثابه شرطی خارجی مؤثّر بود. کنفرانس گوادلوپ و مأموریت ژنرال هایزر هم به این یا آن واقعه؛ سمت و سو داد، اما عامل اصلی تغیبر، آتش زیر خاکستر در جامعه ایران بودکه به خیزش و خروش مردم ایران انجامید و آنان درست یا غلط با نظام شاهنشاهی درافتادند.
موارد دیگری چون:
• سخن آندرویانگ نماینده ایالات متحده در سازمان ملل متحد که آشکارا از آیتالله خمینی و جنبش او طرفداری میکرد،
• دامنزدن به اخبار مربوط به ایران توسط بخش فارسیِ بیبیسی، در گرماگرم انقلاب...
• نامه صادق قطبزاده به نماینده دولت فرانسه که با رهنمود آبتالله خمینی نوشته شد تا در کنفرانس گوادلوپ ارائه شود،
• گفتگوی دکتر ابراهیم یزدی با وارن زیمرمن رئیس بخش سیاسی سفارت آمریکا در فرانسه در رستوران کوچکی نزدیک نوفللوشاتو
• گفتگوهای امثال ویلیام سولیوان و استمپل، با نمایندگان آیتالله خمینی، همه و همه، معلول، (و نه علّتِ) انقلاب بود.
ضمناً در آن شرایط مردم ایران نه به چریکهای فلسطینی، و نه به هیچ گروه خارجی نیاز نداشتند که به جای آنان کاری کنند. هر چه بود، خوب یا بد، حاصل چند دهه تلاش و مبارزه مردم ایران بود و بس.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
از دید امثال کارتر، ایران جزیره ثبات بود جیمی کارتر و همفکرانش؛ گرچه خطِ کمسیونِ سه جانبه Trilateral Commission (کمسیونِ نخبگانِ آمریکا، اروپا و ژاپن) را پیش میبردند، با اینکه بر خلاف امثال نیکسون و جرالد فورد با عَلم کردن سیاستِ حقوق بشر، به امثال شاه در ایران و ساموزا در نیکاراگوئه، تَشَر میزدند و نصیحتشان میکردند کمتر بگیر و ببند کنند، اما خط قرمزشان حفظ سیستم وابسته بود و هرگز فروپاشی تمام عیار رژیم شاه را تصّور نمیکردند.
سازمان سیا در مرداد سال ۵۷ گزارش داد:
ایران نه تنها در یک موقعیت انقلابی قرار ندارد، بلکه حتی آثار و علائمی از نزدیک بودن شرایط انقلاب هم در آن به چشم نمیخورد.
سازمان تحلیل اطلاعات دفاعی آمریکا، نیز در مهرماه همان سال اعلام نمود:
انتظار میرود شاه تا ده سال دیگر به طور فعال زمام قدرت را در دست داشته باشد.
از دید امثال کارتر؛ ایران جزیره ثبات Island of stability بود و هرگز تصور نمیکردند که در آنجا با یک زلزله بنیانکن سیاسی روبرو شوند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
تا زمستان ۵۷، انگلیس خواهان حمایت از شاه بود
خاطرات جارلز کورزمان؛ گری سیک، جان دی استمپل، چارلز دبلیوناس، گزارشات ویلیام سولیوان، سایروس ونس، جورج بال و خاطرات هنری پرچت(مدیر بخش ایران در وزارت امور خارجه امریکا)،...همه نشان میدهد، کسانی که ظاهراً باید سرِ نخها را در دست میداشتند از آنچه در دوران انقلاب روی داده، رودست خورده و به معنی واقعی کلمه به دردِ چکنم چکنم گرفتار شدهاند.
...
امثال ژنرال هایزر و ژنرال گاست نمیدانستند به سایرونس ونس گوش کنند که دیدگاههای ویلیام سولیوان را منعکس میکرد. یا به ساز برژینسکی و جیمز شلزینگر برقصند که وقت و بیوقت از کودتا دَم زده و بیعرضگی شاه و نظامیان را به رُخ میکشیدند.
...
خاطرات و اظهارات مسئولین بلندپایۀ وقت آمریکا و از جمله جیمی کارتر، مشاور امنیتی وی برژینسکی، وزیر امور خارجه سایروس ونس و وزیر دفاع هارولد براون Harold Brown، همه نشان میدهد که دولت آمریکا در این دوران دچار بیتصمیمی، سردرگُمی و بویژه دودستگی شده بود.
گزارشات آنتونی پارسونز، سفیر وقت بریتانیا در تهران و اسناد وزارت خارجه بریتانیا نشان میدهد که انگلیسیها تا زمستان ۵۷ خواهان حمایت از شاه بودهاند و برای این منظور، به هر دَری زدهاند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
سرکوب کم نبود؛ کارگر نیافتاد
قدرتهای غربی چیزی در حمایت همهجانبهِ خود از رژیم شاه کم نگذاشتند. آنان برای حفظ وضع موجود تلاشی نبود که نکنند اما تیغشان نبرید. کوششهای هایزر، گاست، و سران ارتش هم برای سر پا نگهداشتن دولتِ دکتر شاهپور بختیار نتیجه نداد. برژینسکی به شاه گرا داده بود که: در قرن نوزدهم، پادشاهانی که مماشات کردند از بین رفتند، اما آنها که در برابر موج اعتراضها، از سرکوب استفاده کردند، باقی ماندند.
...
سرکوب کم نبود؛ کارگر نیافتاد. به نظر من اگرچه شاه، میهن دوست بود و نیّتِ شّر نداشت، اما متاسفانه با خودشیفتگی؛ ندانمکاری و استبداد رأی، خود را به زمین زد. او پیش از آنکه برود، رفته بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
کنفرانس گوادلوپ نشستی غیررسمی بود
کنفرانس گوادلوپ Guadeloupe summit اشاره به نشستی غیر رسمی است که به دعوت دولت فرانسه؛ اوائل ژانویه ۱۹۷۹(دی ماه ۵۷) در جزیره گوادلوپ تشکیل شد و سران آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان آنجا به بحث نشستند تا در مورد بحرانهای بینالمللی فکرشان را روی همدیگر بگذارند.
غیررسمی به این معنا که توافقنامهای نوشته نشد و به امضا نرسید و شرکتکنندگان تنها دیدگاه خودشان را مطرح کردند.
جزیره گوادلوپ کجاست؟
گوادلوپ بخشی از کشور فرانسه و جزیرهای است در غرب اقیانوس اطلس در شرق دریای کارائیب، که اولین بار دریانورد اسپانیایی کریستوف کلمب در سال ۱۴۹۳ میلادی کشف کرد و آنرا کاروکرا Karukera یا جزیرهٔ آبهای زیبا نامید. در سال ۱۶۳۵ توسط فرانسویان تسخیر شد و مدتی نیز بریتانیا بر آن احاطه داشت.
گوادلوپ در سال ۱۹۴۶ به صورت یکی از مستعمرات فرانسه درآمد.
...
گرچه والری ژیسکاردستن در کتاب Le Pouvoir et la Vie (قدرت و زندگی)، بحث گوادلوپ را هم به میان کشیدهاست، امّا آنتونی پارسونز(سفیر انگلستان) در کتاب خاطراتش کوچکترین اشارهای به این نشست نمیکند، ویلیام سولیوان (سفیر آمریکا) هم جز یکی دو سطر به آن نپرداختهاست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
چه موضوعاتی در کنفرانس گوادلوپ به بحث گذاشته شد؟
در گوادلوپ علاوه بر مسئله ایران، موضوعات زیر به بحث گذاشته شد:
خشونتهای نژادی در آفریقای جنوبی و مشکل واردات نفت،
تقویت نیروی دفاعی اروپا از طریق استقرار موشکهای کروز و پرشینگ،
اشغال نظامی کامبوج توسط ارتش ویتنام،
راههای جلوگیری از نفوذ فزاینده شوروی به خلیج فارس،
تنظیمِ رابطه با چین،
کودتای افغانستان و یمن جنوبی،
نقاط خاکستری و غیر شفاف بین اروپا و آمریکا
مسایل مبرم در پیمان ناتو (از قبیل استقرار تانک ها، بودجه دفاعی و همکاریهای عمومی تسلیحاتی)،
مشکلات منطقه بالکان،
اقتصاد جهانی شامل بیکاری، بهای جهانی نفت و موضوع نقدینگی،
معضل دراز مدت انرژی(نفت و انرژی هسته ای) و...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
بخش ناچیزی از نشست گوادلوپ به ایران اختصاص داشت
موضوع ایران بخش ناچیزی از نشست مزبور بود و اشتباه است تصور کنیم خروج شاه اولین بار در گوادلوپ مطرح شدهاست. نخستین بار شخص اعلیحضرت در صحبت با ویلیام سولیوان سفیر آمریکا در ایران، خودش موضوع رفتن از ایران را پیش میکشد، آنهم زمانی که نه گوادلوپ تشکیل شده و نه هایزر به ایران آمدهاست.
سولیوان، در کتاب مأموریت در ایران نوشتهاست:
شاه برایم تعریف کرد که در نظر دارد مدتی به بندرعباس برود... چند روز بعد گفت که مایل است به جزیره کیش برود... یک بار هم حرف عجیبی زد و گفت چه طور است سوار کشتی بشود و مدتی در آبهای بینالمللی به سیر و سیاحت بپردازد... ولی سرانجام در اواخر ماه دسامبر (اواخر آذر، اوایل دی) که به کلی ناامید شده بود، تصمیم گرفت برای مدت نامعلومی از ایران خارج شود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
موضوع گوادلوپ رفتن شاه نبود
در کنفرانس گوادلوپ؛ کشورهای غربی هر یک به صورت مجزا اطلاعاتی در مورد شرایط آینده ایران کسب کرده بودند و میخواستند برای اتخاذ تصمیم در قبال تحولات آینده که تا حدودی برایشان قابل پیشبینی بود به موضعی مشترک برسند.
...
کنفرانس گوادلوپ که به اشتباه تصور میشود برای کنارزدنِ شاه برگزارشده، پیشتر، در دستور کار سران غرب بودهاست. کسانیکه آنرا در انقلاب ایران خیلی تأثیرگذار میبینند یادشان میرود که شرطِ خارجی به اعتبارِ مبناست که وارد عمل میشود.
...
درواقع خروج شاه با اینکه بعد از گوادلوپ صورت گرفت اما، ربطی به نتایج آن نشست نداشت. شاه پیش از تشکیل کنفرانس مزبور، برای خروج از ایران آمادگی داشت و بخشی از اموالش را به خارج از کشور فرستاده بود. فرآیند خروج وی قبل از گوادلوپ آغاز شده بود.
مذاکره با دکتر صدیقی و دکتر شاپور بختیار و شرایطی که بختیار برای خروج شاه پیشنهاد کرد، تمام اینها قبل از نشست گوادلوپ اتفاق افتاد. با توجه به شرایطی که در ایران وجود داشت چه این کنفرانس برگزار میشد، چه برگزار نمیشد شاه رفتنی بود. موضوع گوادلوپ رفتن شاه نبود، ترسیم نقشه راه، پس از خروج شاه بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
حفظ نظام سلطنت ممکن نیست
پیش از نشستِ گوادلوپ، با پیشنهاد ژیسکاردستن که خواهان تحلیلی از انقلاب ایران بود، صادق قطب زاده، با موافقت آیتالله خمینی، نوشتهای را تنظیم نمود که حمایت از دستگاه سلطنت را به چالش میگرفت و در موضوع حمایت از شاه، رئیس جمهور فرانسه را به مناقشه با دیگر سران غرب دعوت میکرد و مضمونش این بود:
شاه رفتنی است و مردم ایران به هیچ روی بقای حکومت وی را نمیپذیرند. هر تلاشی برای حفظ نظام سلطنت حتی با قوه قهریه و کودتا، به شکست میانجامد. انقلاب مردم ایران به هیچ دولت خارجی اتکاء ندارد از شوروی و دیگران و از هیچ بلوکی (شرق یا غرب) تأثیر نمیگیرد. ما پیشقدم قطع روابط با غرب نیستیم. نگرانی غرب از سقوط بازار ایران و یا امکان قطع صادرات نفت واقعی نیست. آنچه ما مخالفیم روابط نابرابر و یک جانبه است. حمایت از هر دولتی جز آنکه آیتالله خمینی آنرا تأئید کند، جواب ندارد و با مخالفت جدی مردم ایران روبرو میشود. با دخالت دیگران در اموری که تنها به خودمان مربوط است مخالفیم. این دیدگاه را اکثریت مردم تائید میکنند و با موافقت بدنه ارتش و بخش قابل ملاحظهای از مسؤولین ارتش که قلباً با انقلاب هستند و مسلمان میباشند هم همراه است. به انتخابات آزاد و استقلال کشور متعهد میمانیم و نفت ایران و ثبات منطقه را تضمین میکنیم...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاه، در برابر جریان مذهبی، ارتش را در اختیار دارد
در نشست گوادلوپ، همه میخواستند به شوروی هشدار داده شود به فکر دخالت در ایران نیافتد. نظر شخصی ژیسکاردستن در آغاز این بود که از شاه پشتیبانی شود.
میگفت: وی با اینکه، ضعیف شده، ولی دیدش واقعبینانه است و او تنها نیرویی است که در برابر جریان مذهبی، ارتش را در اختیار دارد....
ژیسکاردستن ادامه داد البته گزارشات «رائول دلای» سفیر فرانسه در تهران و «میشل پونیاتوفسکی» فرستاده ویژه من به ایران حرف دیگری میزند و آن این است که راهی جز خروج شاه از کشور وجود ندارد و باید مخالفت مردم علیه بختیار به طریقی خنثی شود چون: تهاجم به بختیار به مثابه قماری است که تلفات فراوان برجای خواهد گذاشت و وخامت اوضاع به مداخله ارتش خواهد انجامید.
ژیسکاردستن که به حذفِ آیتالله خمینی (ترور؟) و یا اخراج وی از فرانسه (که ممکن میدانست)، اعتقادی نداشت، ادامه داد شاه هم مخالف این گزینهها است.
البته کنت الکساندر دو مارانش Alexandre de Marenches (مدیر سازمان ضد جاسوسی فرانسه) در خاطرات خود(گفتگو با کریستین اکرنت) اشاره دارد که برخلاف کسانیکه در وزارت خارجه معتقد بودند فرانسه باید با استقبال از خمینی به سنت میهماننوازی و پناهندگی وفادار بماند، نظر من این بود که بهتر است او [از کشور ما] برود...
وی ادامه میدهد(نقل به مضمون) قرار هم همین بود ولی بعداً متوجه شدیم شاه ایرادی در باره ماندن خمینی در فرانسه نمیبیند و میخواهد آنجا بماند.[شاه بعداً گفته بود در غیراینصورت خمینی به سوریه یا لیبی میرفت و این بدترین چیزی بود که میتوانست اتفاق بیافتد...]
رئیس جمهور فرانسه با اینکه در آغاز زورِ خودش را زد بلکه شاه بماند تا اقتصاد غرب لطمه نخورد، کمی بعد بحث را به کنارآمدن با آیتالله خمینی کشید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
سولیوان، خواهان رابطه با دست اندرکاران انقلاب بود
در کنفرانس گوادلوپ؛ هلموت اشمیت، دل نگرانیاش را با روی کارآمدن یک حکومت بنیادگرا پنهان نمیکرد. او به جیمی کارتر خرده گرفت و نابسامانی اوضاع ایران را برای غرب بسیار زیانبار نشان داد.
جیمی کارتر گفت: مشکل ما بیشتر از شما است. مُجّهزترین پایگاههای کنترل و مراقبت نظامی و گستردهترین شبکه پیشرفته الکترونیکی استراق سمع مربوط به حوزه خلیج فارس در ایران است. اما ما احساس نگرانی نمیکنیم. زیرا ارتش و نظامیان هستند. آنها قصد دارند بر اوضاع مسلط شوند. ایران پیشرفتهترین تجهیزات جنگی و فنآوری نظامی را در اختیار دارد.
...
توصیه ژیسکاردستن برای کنارآمدن با آیتالله خمینی با ارزیابی ویلیام سولیوان تقریباً یکسان بود. سولیوان که با برخی از اعضای شورای انقلاب (و نیز جداگانه بدون اطلاع شورای انقلاب با آیتالله بهشتی مذاکره کرده بود) خط بِزَن بِزنِ برژینسکی را نمیپذیرفت و خواهان رابطه با دست اندرکاران انقلاب بود.
...
جیمز کالاهان گفت: آنچه دارد اتفاق میافتد ریشه در اوضاع داخل ایران دارد و ما باید واقعیت را بپذیریم... شاه قادر به کنترل اوضاع نیست و راهحل واقعی برای جانشینی او هم وجود ندارد.... ارتش هم نمیتواند در این میان یک نقش انتقالی ایفا کند چون تجربه سیاسی ندارد و فرماندهان آن دست از شاه برنمیدارند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
نامه آیتالله خمینی برای ارتشبد قره باغی
نامه آیتالله خمینی برای رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران برای همراهی با انقلاب - ارتش اگر روبروی انقلاب نایستد، در امان است – از تصمیمات جدیدی پرده برداشت. همچنین مذاکراتی که آیتالله بهشتی، آیتالله اردبیلی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی، مهندس محمد توسلی (به عنوان مترجم) و بعداً دکتر ابراهیم یزدی و... با مذاکره کننده اصلی سفارت امریکا استمپل John D. Stempel و دیگر طرفهای درگیر داشتند، و از همه بالاتر، شور و آمادگی مردم برای حضور در صحنه... کفهی ترازو را به سوی آیتالله خمینی سنگینتر کرد.
...
وقتی از طرف کارتر برای آیتالله خمینی پیغام آمد که بختیار نخست وزیر بماند و شما هم ایشان را هدایت بفرمائید... [یا بختیار و یا کودتا]...
وی پاسخ داد اصلا شما چکارهاید که تعیین تکلیف میکنید؟
ملت را به حال خود واگذارید تا من از اشخاص پاکدامن برای انتقال قدرت، یک شورای انقلاب تأسیس کنم تا امکانات مناسب جهت به ثمر نشستن حکومت مبعوث ملت انجام پذیرد، در غیر این صورت امید به آرامش نیست. اکنون در سازمان نیروهای مسلح ایران اختلاف عمیق و اساسی بروز کردهاست و در صورت کودتا بسیاری از ارتشیان که به ما پیوستهاند این تلاش را در نطفه خفه خواهند نمود...
اصلاً آقای کارتر که دموکرات است چطور از ما توقع دارند خلاف قانون عمل کنیم؟ مگر ایشان نمیدانند که خود شاه گفته پدرش را متفقین بردند، صلاح دیدند نباشد و بعد من را پادشاه کردند. پس او یک آدم غیرمشروع، و سلطنتش غیرقانونی است، حالا یک نخست وزیر منصوب کرده، این نخست وزیری که باید از طرف مجلس به شاه معرفی شود، اکنون شاه دارد به مجلس معرفیاش میکند پس کجای این قانونی و شرعی است. مجلسی هم که به این آقا رای داده غیرقانونی است و نمایندگان مستقیم مردم نیستند پس این مجموعه در بحران حاضر، غیرمشروع و غیرقانونی است، حال چطور آقای کارتر از ما میخواهند که ما خلاف قانون عمل کنیم تا مشکل حل شود. دوم اینکه من بیانگر خواستههای مردم هستم، مردم دارند به من میگویند اینها باید بروند من هم بگویم این کار را نکنید، مردم نمیخواهند تن به این حکومت بدهند، بعد هم آقای کارتر ما را با ارتش تهدید میکند، چه کاری تا به حال میتوانسته ارتش انجام دهد که نکرده...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
مذاکره با آیتالله خمینی
واشنگتن در یک بُرهه به این جمعبندی رسید که بازرس کل وزارت خارجه «تئودورالیوت» را (که پیشتر در افغانستان مسؤولیت داشت و فارسی را به خوبی صحبت میکرد)، برای مذاکره با آیت الله خمینی توجیه کند. خط مشی جدید ظاهراً نتیجه کنفرانس گوادلوپ بود. قرار میشود به جای بحث روی نقاط اختلاف، با توجه به این نکته که دشمنِ دشمنم، دوستِ من است،
نظر واحدِ ارتش و روحانیت که هردو ضد کمونیست هستند، برجسته شود و حفظ ساختار ارتش مورد تأکید قرار گیرد تا بحران مدیریت شود و هرج و مرج در بستری آرام کانالیزه شده، مُبّدل به نظم گردد.
نهایتاً فرستادگان کارتر در یک هتل در گوادلوپ به اسم Hotel Hamak of St. Francis جاخوش میکنند و با نماینده یا نمایندگانی از نوفللوشاتو به رّدوبَدل کردنِ پیام میپردازند... تا آنجا که من میدانم صادق طباطبایی یکی از آنها بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
ماموریت ژنرال هایزر
درست است که مأموریت ژنرال هایزر با اولین روز برگزاری کنفرانس گوادلوپ همراه شد امّا ربط مستقیمی به آن نداشت. کاخ سفید، از گزارشات ویلیام سولیوان (تق و لق شدن اوضاع ایران، سردر گمی شاه، بهمریختگی ارتش)، نگران بود و مدتی پیش از نشست مزبور اعزام فردی ویژه به ایران در دستور هیئت حاکمه آمریکا قرار گرفت، حتی جیمز شلزینگر برای این منظور روی برژینسکی دست گذاشت و قرار بود وی به جای هایزر رهسپار ایران شود، امّا در نهایت ۱۳ دی ماه ۵۷ شورای امنیت آمریکا ژنرال هایزر را برگزید.
هایزر سال ۱۳۵۴به معاونت فرماندهی کل نیروهای پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو) در قاره اروپا برگزیده شده بود. آن زمـان ژنـرال الکساندر هیگ فرماندهی ناتو را برعهده داشت. او بارها برای انجام مأموریت راهی تهران شده بود و از قضا سال ۱۳۵۶ به درخواست شاه از ایالات متحده، به ایران آمد تا سیستم کنترل و فرماندهی اصول عملیاتی به سازمان نیروهای مسلح ایران را راه بیاندازد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
هایزر تشریفات گمرگی را در فرودگاه مهرآباد به هیچ گرفت
ژنرال هایزر با تیم همراهش (ژنرال گاست، چارلز دانکن قائم مقام وزیر دفاع و تعدادی دیگر)، ۴ ژانویه ۱۹۷۹ / ۱۴ دی ۱۳۵۷ دو روز قبل از معرفی کابینه بختیار به شاه، با یک هواپیمای نظامی محرمانه از بروکسل، مقر فرماندهی ناتو، عازم تهران شد و تشریفات گمرگی را هم در فرودگاه مهرآباد به هیچ گرفت...
...
صفحه آخر روزنامه کیهان شماره ۱۰۶۰۵، شنبه ۱۶ دی ماه ۱۳۵۷ خبر ورود ژنرال هایزر به ایران دیده میشود.
هایزر، همان شنبه ۱۶ دی (روزی که بختیار کابینهاش را به شاه معرفی کرد) با ۵ تن از سران ارتش (قره باغی / طوفانیان / ربیعی / حبیب اللهی / بدره ای)، نشست گذاشته و متن مذاکراتش با آنها را در کتاب خود آوردهاست. یعنی ژنرالهای شاه از ماجرای سفر ژنرال هایزر، فردایِ ورودش مطلع بودهاند.
ادعای اعلیحضرت که هواپیمای هایزر در پایگاههای نظامی خاص آمریکائیان فرود آمد (و نه در مهرآباد) و وی بعدها، از آمدن وی باخبر گشته، همچنین گفته دکتر شاهپور
بختیار که من هرگز نام این ژنرال را نشنیدهام. (کیهان ۲۱ دی ماه ۱۳۵۷ صفحه ۴) - واقعی نیست.
هایزر جمعه ۱۴ دی ۱۳۵۷ به تهران (فرودگاه مهرآباد) رسید و فردایش، ورود او به ایران مثل توپ پیچید و مردم علیه حضورش شعار میدادند. چگونه شاه و بختیار هیچکدام نشنیده و خبر به این مهمی را هیچکس برایشان نگفتهاست؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
برژینسکی و الکساندر هیگ، با مأموریت هایزر موافقت نداشتند
در میان سران آمریکا برژینسکی و الکساندر هیگ، (مسئول اول ناتو در آن سالها) با مأموریت هایزر موافقت نداشتند. آنها طرفدار بقای شاه بودند.
طالب بودند سیاستی اتخاذ شود و فردی به ایران برود که برقی، قال انقلاب را بِکَنَد و با عملیاتی خشن، چراغش را خاموش سازد. لااقل یک نیروی ویژه با ناو هواپیمابر در اقیانوس هند مستقر گردد و برای زهرِ چشم گرفتن از مخالفین شاه، بارها و بارها دیوار صوتی شکسته شود و...
اما کارتر و سایرونس ونس و دیوید جونز رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح آمریکا، هارولد براون وزیر دفاع، چارلز دانکن قائم مقام وزیر دفاع، و... میخواستند هایزر مانع واکنش خودسرانهی سران ارتش شود و تنها در شرایط خاص و آخرین مرحله به اقدام نظامی مبادرت گردد و عملیات کورتاژ و کودتا را در پیش گیرند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
مأموریتِ تیم هایزر ـ گاست از جمله موارد زیر بود
• ارزیابی نقاط ضعف و قوت نظامی و استراتژیک ایران
• حفظ فرماندهی ارتش به هر صورت ممکن
• ارزیابی وضعیت سیاسی و اقتصادی نامتعین و دَم به دَم متغیّر ایران، با توجه ویژه به میدانهای نفتی.
• جلوگیری از عملیات خودسرانه و حساب نشده سران نظامی پس از رفتن شاه،
• تعئین تکلیف قراردادهای فروش سلاحهای پیشرفته آمریکا و در صورت لزوم لغو قراردادها
• تلاش برای ادامه فعالیت اداره هشتم ساواک در تقابل با روسها و قانع کردن مخالف و موافق که این بخش از هم نپاشد،
• برنامهریزی برای وسایل و سلاحهای مُدرن آمریکا در ایستگاههای رادار ایران، که مبادا به تصرف شوروی درآید. یکی از این پایگاهها در منطقه کبکان واقع در ۶۴ کیلومتری شمال شرق مشهد و دیگری در بهشهر مازندران تاسیس شده بود و آمریکا بوسیله تجهیزات بسیار پیچیده تمام فعالیت نظامی روسها در جمهوریهای آسیای مرکزی، به خصوص آزمایشهای موشکی آنها را تحت نظر داشت. تمام پیامها و مخابرات الکترونیکی روسها را در سراسر منطقه تا خلیج فارس ضبط میکرد و با ارزشترین اطلاعات نظامی را برای مقابله با شوروی در این منطقه حساس جهان در اختیار داشت.
این ادوات در قلب جنگلهای دور افتاده در شمال ایران، یا در کوهستانهای کبکان بوسیله معدودی از کارشناسان فنی و غیر نظامی کار میکرد. ژنرال هایزر از این نظر بسیار کارساز بود.
• ترغیب فرماندهان ارتش به کنارآمدن با نمایندگان آیتالله خمینی بعد از رفتن شاه؛ (حتی ژنرال گاست چند شماره تلفن در اختیار آنها میگذارد که تماس بگیرند. تیمسار ربیعی در دادگاهش به صراحت این مسئله را عنوان کرد.)
• خروج بیدردسر آمریکاییها از ایران
• هایزر میخواست ابتدا سران نظامی را برای حفظ انسجام ارتش پس از رفتن شاه و حمایت از دولت شاپور بختیار، راضی کند تا بعد خودش همراه ویلیام سولیوان نقش جوشکار را بازی کرده و سران ارتش و روحانیت را بهم وصل کند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
ژنرال هایزر، با عباس قره باغی، امیرحسین ربیعی و حسین فردوست یک جور حرف میزد و با... بدره ای، حبیب اللهی، توفانیان، خسروداد، ناجی و بیگلری، جوری دیگر.
با دسته اول صحبت از لزوم بی طرفی ارتش میکرد و با دسته دوم از «طرح ث» یعنی عملیات کورتاژ (کودتا) در صورت لزوم، و در اختیارگرفتن سیستم بانکی، پالایشگاهها، نیروگاهها، آب و رسانهها...
...
برژینسکی در خاطراتش نوشتهاست: ارتش، منضبط، بسامان و قوی بود. همتایان آن در پاکستان، ترکیه، برزیل، مصر و نقاط دیگر در شرایط مشابه و دشوار ثابت کردند که برای تصاحب قدرت و سپس اداره امور شایستهاند. دلیلی وجود نداشت که در ایران چنین نباشد، به خصوص اگر دستور این اقدام را شاه صادر میکرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
کارتر: آمریکا قادر به کودتا نبود
هرچند ارسال محمولهای از وسائل نظامی ضد شورش برای ارتشایران، اعزام یک اسکادران از نیرومندترین هواپیماهای نیروی هوایی از ویرجینیا به عربستان، اعزام سه ناوشکن از دریای چین به سوی آبهای هند، و دوبرابر کردن تعداد کشتیهای جنگی آمریکا در نزدیکی سواحل ایران... همه و همه بوی کودتا میداد. اما همانطور که خود کارتر بعداً اعتراف نمود:
آمریکا قادر به کودتا نبود، نه تنها به دلیل سابقه (تاریخی) بلکه به این سبب که یک رهبر نظامی که قادر به انجام چنان کودتایی باشد وجود نداشت. جیمز شلزینگر وزیر انرژی کابینه کارتر نیز گفتهاست:
مداخله نظامی هم رژیم شاه را نجات نمیداد، به عکس چنین مداخلهای رژیم جانشین شاه را رادیکالتر میکرد و جهان اسلام را یکپارچه برضد آمریکا برمیانگیخت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیاستهای سردرگُم واشنگتن، نسبت به حفظ یا حذف شاه
کسانی که در آمریکا برای ایران نقشه میکشیدند خودشان هم دقیقاً نمیدانستند چه بایدشان کرد. همین مسئله؛ پاسخ این سردرگمی را میدهد که بالاخره هایزر آمده بود جلویِ کودتا را بگیرد یا اینکه آنرا سامان دهد.
به خاطر سیاستهای سردرگُم واشنگتن، نسبت به حفظ یا حذف شاه، ژنرال هایزر پا در هوا بود و نمیدانست چه کند. انگار معجونی از سایروس ونس و برژینسکی بود. هم کودتا را از نظر دور نمیداشت و هم از آن اجتناب میورزید. گاه به ساز برژینسکی میرقصید و گاه با سولیوان و ونس همسفره میشد. البته او در مذاکراتش با فرماندهان ارتش بر نکته درستی چند بار انگشت گذاشت و آن اینکه زمامداران میآیند و میروند، این ملت است که میماند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
ژنرال فیلیپ گاست
نقش ژنرال گاست در ایران بیشتر و بالاتر از ژنرال هایزر بود. وقتی برژینسکی از هایزر میپرسد: چگونه در ایران تدارک کودتا امکان پذیر خواهد شد؟
هایزر جواب میدهد:
در ظرف ۲۴ ساعت میتوان آن را به راهانداخت کافی است شما به ژنرال گاست فرمان بدهید. گاست آنزمان مسؤول اول اداره مستشاری ارتش ایران بود. اداره مستشاری ارتش تحت فرماندهی ژنرالهای آمریکایی اداره میشد و در آستانه انقلاب گاست، همه کاره آن بود و در عین حال رئیس ستاد نیز شناخته میشد.
۲۲ بهمن ۱۳۵۷، که برژینسکی؛ و دیگر سران ایالات متحده گیج و ویج شده و در فکر اجرای طرح ث، یعنی عملیات کورتاژ (کودتای ارتش) بودند، در تهران ژنرال گاست با مستشاران امریکایی و شماری از سران نظامی ایران، در ساختمان ستاد کل ارتش (خیابان شریعتی)، در محاصره جوانان مسلح قرار گرفتند. وقتی به طرف قرارگاه تیراندازی شروع شد، از قضا گلولهها پنجرهها را در بخش ژنرال گاست خرد کرد و او و همراهانش سراسیمه به زیر زمین ستاد خزیدند.
بعداً معلوم شد در اثنای هجوم، از طریق تلفن با مدرسه رفاه و علوی تماس گرفته و درخواست کمک میکنند.
با سفارش آیتالله خمینی، دکتر یزدی، مهدوی کرمانی، حاج مهدی عراقی و سرهنگ توکلی میجنبند و برای آزادی آنها دست به کار میشوند. جوانان مسلحی که نگران توطئه آمریکائیها و سران ارتش بودند، زیر بار نمیروند اما پیغام پشت پیغام کلافهاشان میکند. بالاخره با پا درمیانی فرستادگان آیتالله خمینی آنها را دم دمای صبح سوار ماشین میکنند و به طرف مدرسه علوی راه میافتند و به ناچار، افسران آمریکایی و کارمندان همراهشان را در سفارت آمریکا تحویل معاون ویلیام سولیوان و Charles w Naas چارلز دبلیوناس، میدهند. سران ارتش هم (که سپهبد ناصر فیروزمند معاون ستاد بزرگ ارتشتاران در بین آنان بود)، در مدرسه علوی تحویل حاج مهدی عراقی میشوند که همه را آزاد میکنند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
گاست در اطاق خود گیر افتاده بود
ژنرال گاست که پس از رفتن ژنرال هایزر مسؤولیت تماس با سران ارتش را داشت چنان در اطاق خود گیر افتاده بود که حتی نمیتوانست یک قدم بیرون بگذارد.
گری سیک نویسنده کتبِ Americas Tragic Encounter with Iran و اکتبر سورپرایز
...
انقلاب یازدهم فوریه (۲۲ بهمن) پیروز شد...تلفنی با ویلیام سولیوان صحبت کردم. او گفت همین الان با برژینسکی صحبت میکرده و او به من گفته بود به ژنرال گاست، مأمور ارشد نظامیان در ایران، بگوید که به رهبری ایران اطلاع دهد زمان کودتا فرا رسیدهاست. آنها باید بختیار را سرنگون کنند، کنترل کشور را در دست بگیرند و هر کاری را که لازم است برای اعاده نظم انجام دهند.
ویلیام سولیوان نیز به برژینسکی گفته بود: نمیفهمم، حتماً داری لهستانی صحبت میکنی. ژنرال گاست در زیرزمین مقر فرماندهی عالی گیر افتاده و حتی نمیتواند خودش را نجات دهد، چه رسد به این که بخواهد این کشور را نجات دهد.
هنری برچت، مدیر بخش ایران در وزارت امور خارجه امریکا
...
هنری برچت بین سالهای ۱۹۸۰ ـ ۱۹۷۸ پُستی کلیدی داشت و بین سالهای ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۶ نیز در مقام مأمور سیاسی ـ نظامی در سفارت آمریکا در تهران مشغول کار بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
در گرماگرم انقلاب گاست و هایزر و سولیوان با دولت بختیار موافقتنامه عجیبی به امضا رساندند و خیلی راحت اعتبار یک قرارداد تسلیحاتی را که حدود ٨ تا ١٠ میلیارد دلار ارزش داشت (و پیشتر امضا شده بود) فسخ نمودند و ایران را در موضعی قراردادند که نتواند از زیر بار تعهداتش شانه خالی کند. این تفاهمنامه به حیثیت سیاسی و نظامی ایـران بسیار بسیار لطـمه زد و در محافل آمریکا با شگفتی روبه رو شد. حتی بـرژینسکی بـه دلیـل واهـمه از واکـنش احتمالی ایران امضای آن را یک هفته به تأخیر انداخت؛ اما در ایـران همه گرم انقلاب بودند و هیچ صدای اعتراضی برنخاست.
امضای تفاهمنامهای با این درجه از اهمیت از سوی دولتی که عملاً سر کار نبود و اعتبار قانونی بخشیدن به آن از سوی دولت آمریکا، خیانت به تمام معناست زیرا برای دولت آمریکا این امکـان را فـراهـم میکرد تـا از تحویل مقادیر هنگفتی سلاح و تجهیزات سفارش شده دولت ایران خودداری ورزد٬ به علاوه میلیونها دلار بابت جریمه لغو این قراردادهـا از حسـاب تـنخواهگـردان ایـران برداشت نماید.
ایران نه اسلحهای دریافت داشت و نه دیناری از باقیمانده آن حساب که نزدیک به ٩ میلیارد دلار تخمین زده میشود٬ بازپس گرفت. بعدها هم که ماجرای گروگانگیری سفارت آمریکا پیش آمد؛ اوضاع قمر در عقرب شد و به گروگان آمریکا در آمدیم...
پرسش و پاسخ در پارلمان انگلستان در مورد کنفرانس گوادلوپ
Mr. Walters
In regard to Iran, did the Prime Minister feel that serious progress was made in formulating a joint Western policy to deal with a situation that could have enormous significance to Western interests in a key strategic area?
The Prime Minister (Mr James Callaghan)
We had a serious discussion about the attitude that should be taken. We were meeting in the middle of an unresolved situation. I therefore do not claim that we reached a precise decision on what the attitude of the West should be. But there was a mind-clearing of the matter—[Interruption.] It is a difficult situation. The Shah left only today. It is not really a matter for laughter. I think it is true to say that as our officials continue to meet we shall try to evolve a situation that will safeguard the interests of the West but will at the same time permit the people of Iran to choose their own leaders properly and, I hope, democratically.
تقدیرنامه کارتر برای ژنرال هایزر
کاخ سفیدـ واشنگتن ۷ فوریه ۱۹۷۹ (۱۸ بهمن ۱۳۵۷)
مایلم تشکرات شخصی خود را از خدمت شایستهای که در جریان ماموریت خود در ایران به کشورتان انجام داده اید ابراز دارم. ورود شما به تهران در اوایل ژانویه در لحظهای صورت گرفت که بی سامان و عدم اطمینان کامل حکمفرما بود. در زمانی که قیام سیاسی خشونت باری در جریان بود. تعهد شما پایداری شما و ثبات قدم شما به فرماندهان ارتش ایران کمک کرد مسئولیت وطن پرستی خود را که ما هم در ارتش خود اعمال میکنیم حفظ کنند. شما با چنین کاری کمک زیادی به اهداف سیاسی آمریکا کرده اید. برای شخص من اقامت شما در ایران باعث آسودگی خیال و پشت گرمی بود من در طول چهار هفته اقامت دشوار شما در آن کشور هرگز از شما نا امید نشدم. شرایط منحصر به فردی که شما در آن کار کردید به مخلوطی ویژه از خرد شهامت و کاردانی نیاز داشت. عملکرد شما در چنین شرایطی مایه احترام و قدردانی من و همه مشاوران اصلی من است. من کار با ارزش شما را میستایم
ارادتمندـ جیمی کارتر
ماجرای گیرافتادن ژنرال گاست
در ساختمان ستاد کل ارتش، از زبان «هنریبرچت»
The Iranian Revolution: An Oral History With
Henry Precht, Then State Department
Desk Officer
The military
went into hiding, fled the country or were arrested and held in jail. The revolution
had succeeded by February 11.
As fighting between military units was still going on, I spoke to Sullivan on the
phone. He said he had just come off the line with Brzezinski, who had told him to tell
General Gast, who was our MAAG chief and senior military officer, to tell the Iranian
leadership now was the time for a coup.
They must overthrow Bakhtiar and take
control of the country and do whatever is necessary to restore order. Sullivan said, “I
can’t understand you. You must be speaking Polish. General Gast is in the basement
of the Supreme Commanders headquarters pinned down by gunfire and he can’t save
himself, much less this country.” That was the last gasp, for the Iranian regimecollapsed at that point.