این بحث به قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ میپردازد که درواقع، کشتار فکر و گفتمان مخالف بود. از آن واقعه که «یکی داستانیست پر آب چشم»، شماری از دوستانم که آنان را گزارشگر امين واقعيتها میدانم، رازگشایی کردهاند. من نیز اشاراتی به آن اسیرکُشی مهیب داشتهام و اینجا میکوشم دانستههای خودم و دادههایی را که به درستی آن یقین دارم، در قالب سؤال و جواب تنظیم کنم. البته در این مورد با کسی گفتوشنود نشده، خودم این بحث را بهصورت پرسش و پاسخ درآوردهام.
س: ضرورت طرح این بحث چیست؟
ج: بسیاری از ما نسبت به وقایع گذشته و آنچه در میهن ستمدیده ایران روی داده، اطلاع دقیقی نداریم بخصوص که شرح رویدادهای تاریخی، بویژه تاریخ سیاسی در کشور ما بیشتر اوقات در جهت کسب مشروعیت صورت میگیرد و وقایعنگاران، آشکارا یا پنهان به تحریف تاریخ دست میزنند.وقایعی که به آن اشاره میکنم ظاهراً مربوط به گذشته است ولی گذشته، نگذشته و کولهبارش همچنان روی دوش ما سنگینی میکند. بر شانه گذشته است که آینده را دورتر و روشنتر میتوان دید. باید به گذشته نگریست. گذشته پیش درآمد اکنون است.
...
با شدّتگیری بیماری آیتالله خمینی در سال ۶۷؛ میراثخواران ارتجاع، تلاش کردند چند مسأله را که میتوانست در آینده برایشان دردسر ساز باشد، تا وی زنده است، تعیین تکلیف کنند.
جنگ(با عراق)
تنظیم رابطه با آمریکا
برداشتن شرط مرجعیت برای ولی فقیه بعدی، از قانون اساسی
موضوع جانشینی آیتالله منتظری
زندانیان سیاسی
که برای این آخری بخصوص؛ از پیش برنامه داشتند و برای تحقق آن «آتش تهیه» میریختند. این سناریو دورخیز داشت و تا آنجا که من میدانم از سال ۶۶ آنرا تدارک میدیدند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: در نوشتههای مربوط به کشتار سال ۶۷؛ «فتوای قتل» یا «فتوای خمینی»، اشاره به چیست؟
ج: اشاره به حُکم قتل زندانیان سیاسی است. گرچه در گفتمان فقه سنتی گاهی حکم و فتوا بر هم منطبق میشوند، اما رهنمود خمینی در مورد آن اسیرکُشی مهیب، «حکم» است و نه فتوا.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: حُکم و فتوا چه فرقی با هم دارند؟
ج: [در گفتمان فقه میرا و سنتی]، فتوا از مقولۀ اخبار است... ولی حکم از مقوله انشاء. در فتوا ملاحظاتی خارج از ادّله اولّیه مربوط به موضوع نیست؛ ولی در حکم، شرایط زمانی مکانی و اجتماعی باید رعایت شود. حکم دستور دادن و الزام کردن است.
گسترۀ فتوا معمولاً محدود و نسبی است؛ ولی گسترۀ حکم، مطلق است. یعنی فتوا فقط در حوزه خودِ مرجع فتوا دهنده و پیروان او لازم الاجرا است و تنها بر آنان حجّت شرعی و تکلیفآور است، در حالی که حکمِ به اصطلاح «حاکم اسلامی»، بر همه مردم، بر مقلّدان تمامی مراجع و حتی بر خود فقها و مراجع - حتی اگر با آن مخالف باشند - واجب است.(تا زمانی که اشتباهش معلوم نشود)
در این دسنگاه منجمد و بسته، «حکم» لازم الاجرا است و چون و چرا هم ندارد. حتی برای غیرمسلمانانی که تحت ذّمه حکومت اسلامی زندگی میکنند.
دگراندیشان و دگرباشان هم؛ باید اجرا کنند، مسلمانان که دیگر، جای خود دارد. دیگر مراجع و مجتهدین نیز - حتی اگر با آن حکم مخالف باشند - میبایست به آن گردن نهند!
باعث و بانی آن اسیرکُشی مهیب، به همین دلیل اعتراض به حق آیتالله منتظری را در مورد اعدام زندانیان سیاسی تاب نیآورد و برآشفت.
...
اگرچه آراء مُدلّل؛ لزوماً آراء حق نیست و مردم هوشیار و فرهیخته ایران برای اینگونه سخنان هَشَلهَف، تره هم خرد نمیکنند، امّا در همان دستگاه فقه سنتی نیز، هستند کسانیکه نظرگاه دیگری دارند و حکم حاکم را بر همه لازم الاجرا نمیدانند.
مستند الشیعه فی أحکام الشریعه،(احمد بن محمد مهدی النراقی) جلد دهم، صفحه ۴۱۸...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: شاخصههای اصلی اسیرکُشی سال ۶۷ کدام است؟
ج: قتل کسانیکه بیشترشان قبلاً حکم گرفته بودند. شدت شقاوت؛ سرّی بودن و کیفیت اجرای آن.
در آن جنایت هولناک علاوه بر شخص آیتالله خمینی که فرمان کشتار را داد، دستگاه قضایی و کل قدرت سیاسی و مذهبی سهیم بودند. همه و همه، از مجمع تشخیص مصلحت و شورای نگهبان گرفته، تا ائمه جمعه و وزارت کشور و وزارت خارجه... همه و همه در توجیه جنایت یا پنهان کردن آن نقش داشتند.
...
گرچه خون زندانیان سیاسی در درجه اول به گردن آیتالله خمینی است و به قول مولوی «ماهی از سر گنده گردد، نی ز دُم»، اما هیچ مقام مسؤولی نمیتواند از زیر این جنایت شانه خالی کند. نمیتوان هم طبال یزید بود و هم سقای امام حسین. نمینوان دُمبه را با گرگ خورد و گریه را با چوپان کرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: حدود ۴۰۰۰ زندانی سیاسی سال ۶۷ در ظرف چند روز به دار کشیده شدند بعد از این واقعه هولناک؛ محافل خارجی و طرفهای معامله با رژیم، چه واکنشی نشان دادند؟
ج: هیچی. غرب به گفتگوی به اصطلاح انتقادی با رژیم جمهوری اسلامی ادامه داد و در شوروی(سابق) نیز، مقامات حزب کمونیست حتی اجازه ندادند از شهدای آن اسیرکُشی شقاوتبار، یاد شود.
مجامع بینالمللی در فکر منافع خودشان بودند. به دَرَک که طرف گفتگوی آنها در عرض چند روز بهترین جوانان ایران را با چشم و دست بسته به دار میکشد.
در سال ۶۷ و ۶۸ نیز، جمهوری اسلامی کمتر با محکومیت بین المللی روبرو شد و حتی کمسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد قاتلان را محکوم نکرد و گالیندوپل هم در گزارش نخست خودش اصلاً به آن واقعه هولناک اشاره نداشت و عملاً با آخوندهای حاکم زد و بند شد و بر آن جنایت بزرگ سرپوش گذاشتند. جانبداری نظامهای به اصلاح لائیک غیرمذهبی از یک حکومت پوسیده مذهبی براستی عبرتانگیز بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: موضع غرب قابل فهم است. مسکو چرا؟
ج: در شوروی(سابق) مقامات حکومتی اصلاً به روی خودشان نمیآوردند که در زندانهای ایران چه اتفاقی روی دادهاست و بهمین دلیل وقتی با توصیه زندهیاد سیاوش کسرایی، دوستان و فرزندانش «مانلی» و «بی بی» و... تصمیم گرفتند لااقل جلوی یکی از خبرگزاریهای غربی در مسکو جمع شوند و به قتلها اعتراض کنند؛ پلیس بفرموده، همه را متفرق کرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: روزنامههای شوروی هم چیزی در مورد قتلهای سال ۶۷ ننوشتند؟
ج: در مورد قتلهای مزبور؛ روزنامه پراودا تا هفتم دسامبر سال ۱۹۸۸ چیزی ننوشت، در تاریخ مزبور یک اشاره خیلی جزیی به اعدامها داشت.
چهارشنبه اول فورّیه سال ۱۹۸۹ هم؛ در خبری چند سطری، نوکی به آن واقعه هولناک زد. در عوض با آب و تاب؛ اخبار مربوط به سه نهنگ را که با گمکردن راهشان در قطب شمال گیر کرده بودند گزارش میداد و برای اینکه یک یخشکن اتمی شوروی برای نجات جان نهنگها به محل اعزام شود رایزنی میکرد !
بگذریم که آن موضعگیری زیردندونی هم با تلاش ایرانیان شریفی که دوستان و افراد خانوادهشان را در زندانهای جمهوری اسلامی کشته بودند، گردن پراودا گذاشته شد.
...
بعد از نگرانی و پیگیری جوانان تودهای در شوروی...و گِله و پادرمیانی آقای علی خاوری و گفتگو با رئیس بخش بینالملل حزب کمونیست شوروی، نوشته خیلی کوتاه بیامضایی در گوشهای از صفحه سوّم روزنامه پرودا درج شده بود با این مضمون:
کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی اطلاّعیههایی از کمونیستها و دیگران دریافت کرده که در آنجا نسبت به اعدام زندانیان سیاسی ایران؛ نمایندگان حزب توده ایران، سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)، و دیگران به طور جدی ابراز نگرانی شدهاست. کمیته مرکزی ضمن تأکید بر نگرانی عمیق مردم شوروی، خواهان قطع بلادرنگ اعدام زندانیان سیاسی ایران است.
...
حالا این دیگران که همانند نمایندگان حزب توده ایران و سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) اعدام شدهاند، کیستند و اصلا اسم دارند یا ندارند، برای هیئت تحریریه پراودا اهمیّتی ندارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: ارزیابی محافل حقوقی دنیا به این واقعه چه بودهاست؟
ج: در مسیر دادخواهی فاجعه ملّی سال ۶۷ سنگهای زیادی افتادهاست...
با اینکه امثال «جفری رابرتسون» و کارزارهایی چون ایران تریبونال و... قدمهای مهمی برداشتهاند اما هنوز راه آنچنان که باید صاف و هموار نیست. برای مثال جمهوری اسلامی را نمیتوان به دادگاه لاهه کشاند. چرا؟ چون دادگاه لاهه تنها میتواند به جنایاتی رسیدگی کند که پس از آغاز به کار این دادگاه، یعنی سال ۲۰۰۲ (تابستان ۱۳۸۱) روی داده باشند. جدا از این مسئله، عدم عضویت ایران در دادگاه بینالمللی کیفری International Criminal Court دلیل عمده دیگری است که کشاندن سران جمهوری اسلامی به این دادگاه را مشکل میکند. جمهوری اسلامی ایران در سال ۲۰۰۲ اساسنامه دیوان بینالمللی کیفری لاهه را امضا کرده اما هنوز آن را در مجلس تصویب ratify نکردهاست. بنابراین ارجاع پرونده ایران به این دادگاه تنها در صورت درخواست شورای امنیت سازمان ملل ممکن خواهد بود.
توضیح بیشتر:
سازمان ملل متحد در سال ۱۹۹۵ موضوع تشکیل دادگاه جزایی بینالمللی را که از سال ۱۹۴۸، مورد بحث بود، بازگشود و قانون تشکیل این دادگاه را به صورت عهدنامه چندجانبه تنظیم کرد. این عهدنامه که به قانون رُم نیز معروف است سه سال بعد (در شهر رم)، به امضای نمایندگان کشورهایی که در تنظیم آن شرکت داشتند رسید و برای امضای سایر کشورها تا تاریخ ۳۱ دسامبر ۱۹۹۹ آماده بود. دادگاه مزبور از ژوئیه سال ۲۰۰۲ آغاز به کار کردهاست.
محل دادگاه در شهر لاهه در کشور هلند است. لیکن این دادگاه را نباید با دادگاه بینالمللی لاهه که از ارکان سازمان ملل متحد است اشتباه کرد. دادگاه بینالمللی جزایی دارای صلاحیت رسیدگی به جرایم علیه انسانیت، جرایم جنگی و کشتارهای جمعی یا نسلکشی است که همگی جنبه جزایی دارند و از درجه جنایی هستند در حالی که دادگاه بینالمللی لاهه به اختلافات دولتها رسیدگی میکند و آرای آن جنبه جزایی ندارند. با اینکه این دادگاه دائمی است و وظیفه دارد به جنایات علیه بشّریت (ازطرف هر دولت کشور و هر قدرتى که صورت بگیرد)، رسیدگى کند و اگرچه محّل دادخواهى مردم، اقوام و تودههائی است که مورد ستم قدرتهاى جهانى یا کشورها با حکومتهاى خودشان قرار مىگیرند، اما آئیننامه و اساسنامه بسیار پیچیده و ضّد ونقیص آن واقعاً حالگیر است، مثلاً تمام جنایاتى که پیش از تابستان ۱۳۸۱ (۲۰۰۲ میلادی)، اتفاق افتاده(ازجمله قتلعام ۶۷) اصلا قابل طرح نیست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: از جرایم علیه بشریت، تفسیرهای مختلف شدهاست. آیا همین موضوع، رسیدگى به اسیرکُشی سال ۶۷ را دشوار نمىکند؟
ج: چرا، همین طور است. بویژه که آنچه ما قتلعام مینامیم، در محافل حقوقی دنیا جا نیافتاده و بار معنائی و حقوقی مورد نظر ما را قائل نیستند. یعنی آنرا با جنایت علیه بشریت، یا نسلکشی Genocide (ژنوسید)، انطباق نمیدهند. شاید باید ترم حقوقی و واژه تازهای ابداع شود. چون اسیرکُشی سال ۶۷، با تعریف و تفسیر و تبصرههای کذایی آنان، قتلعام محسوب نشده و جنایت ضد انسانی هم نیست!
شگفتا که CNN و BBC، یک حادثه نه چندان بزرگ را که حدود ده پانزده نفر کشته میشوند «قتلعام در بغداد» تفسیر میکنند و آب و تاب میدهند، آنوقت آنچه در سال ۶۷ روی داده، قتلعام شمرده نمیشود!
...
حقوقدانان ایرانی تصریح کردهاند بنا بر اساسنامه تشکیل دادگاه بینالمللی نورنبرگ، اسیرکُشی سال ۶۷ از مصادیق جنایت علیه بشریت شمرده میشود. از این گذشته، ماده هفت اساسنامه دادگاه بینالمللی جزائی تصریح میکند عملیات و اقداماتی که به گونهای گسترده یا برنامهریزی شده بر ضد مردم غیرنظامی و «در اجرا یا پی گیری سیاست یک دولت» صورت گیرد، جنایت علیه بشریت است. از این گذشته، «بسیارى از رفتارهاى رژیم آخوندی در چهارچوب «پیمان بینالمللى منع شکنجه و رفتارهاى تحقیرآمیز و ظالمانه»، قابل بررسی است. غیر از پیمان مزبور، مراجع دیگرى هم هست. ازجمله:
• کنوانسیون اروپایی حمایت از حقوق بشر و آزادیهای بنیادین و پروتکلهای هشت گانه آن (۱۹۵۰)،
• اولین پروتکل اختیاری میثاق بینالمللی حقوق سیاسی و مدنی(۱۹۷۶)،
• دوّمین پروتکل اختیاری میثاق بینالمللی حقوق سیاسی و مدنی(۱۹۹۱)،
• «کنوانسیون بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی»
• «کنوانسیون منع و مجازات کشتار دسته جمعی» و...
بگذریم که قاتلان میتوانند َدبّه در آورند که ما پیمانهای مربوطه را امضاء نکردهایم و جنایت خودشان را با بازی بر سر تعریف قتلعام، ماست مالی کنند. واقعش آنچه در سال ۶۷ در زندانهای میهنمان گذشت؛ هنوز برای بسیاری از محافل حقوقی دنیا، غریبه است. بگذریم که آشنایان نیز آنرا به درستی نمیشناسند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا علتالعلل اعدامهای سال ۶۷ عملیات فروغ جاویدان بود؟
ج: اگرچه بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸؛ عملیات مجاهدین، نقش «معین عمل» را بازی کرد و به مثابه شرط، قاتلین را جری نمود و دستخط خمینی(حکم قتل زندانیان) هم نشان میدهد که از آن تأثیر گرفتهاست، اما «مبنا» (و علت اصلی)، ماهیت مستبد و آزادی ستیز خود قاتلین بود. شرط خارجی به اعتبار مبنا است که وارد عمل میشود.
عمله ارتجاع تا همین الآن هم میکوشند اسیرکُشی سال ۶۷ را واکنش به آن عملیات(به قول خودشان مرصاد) جلوه دهند تا از قُبح آن کاسته شود. درحالیکه اگر آن واقعه پیش نیامده بود هم؛ از کشتار زندانیان سیاسی دست نمیکشیدند. قتل مارکسیستها و کسانیکه هیچ موافقتی با عملکرد و نظرگاه مجاهدین نداشتند، نشان داد دلیل اصلی آن قتلعام مهیب، کشتار فکر و گفتمان مخالف و ماهیت مستبد قاتلان بود و باقی بهانهاست. رژیم پیش از سال ۶۷، در پی عملیاتیشدن آن اسیرکشی شوم بود اما با پذیرش قطعنامه ۵۹۸، در معرض یک انتخاب قرار گرفت. یا میبایست از آن قتل برنامهریزی شده چشم بپوشد و یا تا پیش از مذاکرات مربوط به آتش بس و... زندانیان سیاسی را تعیین تکلیف کند و کرد، و شگفتا که مجمع عمومی سازمان ملل و شخص گالیندوپل از کنار آن فاجعه گذشتند. بعد از کشتار ۶۷ مجمع عمومی، برخلاف ۵ سال گذشته، قطعنامه نقض حقوق بشر در ایران را تصویب نکرد.
...
خلاصه، بر کشتزار پلیدی؛ گل نیکویی و مهربانی نمیرویید و استبداد زیر پرده دین به بازی کردن با جان صدها و صدها زندانی بی پناه محتاج بود و به این «تقارب آجال» نیاز داشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا قتلعام زندانیان سیاسی بدون هیچ پیش زمینهای؛ همین جوری یکباره از دل تاریخ میهنمان سر بر آورد؟
ج: در شقاوت استبداد دینی که با قرائت فاشیستی از دین؛ از آن ابزار بیداد ساخته، تردیدی نیست. اما...
اوائل انقلاب؛ هنگامیکه خلخالیها، «هویدا کشی» میکردند و از کسانی چون «عاملی تهرانی» و «فرخ رو پارسا» نیز نگذشتند، وقتی امثال جواد منصوری که خودش در رژیم پیشین آزار دیده بود، بازجوی امثال عباسعلی خلعتبری شد و به صورت او در بازجویی سیلی زد، بیشتر ما با وجود اینکه علیه مرتجعین موضعگیری میکردیم، دراین نقطه، با آنان که مفاهیم شناخته شده حقوق بشر را به بازی گرفتند، مماس شدیم.
...
حول و حوش عاشورای قبل از انقلاب؛ که از زندان وکیل آباد آزاد شدم، در مشهد تعدادی از مردم یک ساواکی را دستگیر نموده، پوستش را کنده و به شکل فجیعی کشته بودند.(واقعاً پوستش را کنده بودند)
از این تراژدی که حتی شیخ علی تهرانی به فریاد آمده بود که چرا؟ چرا؟...چرا؟ بسیاری کیف میکردند و کیف میکردیم...
رئیس گارد دانشگاه مشهد را؛ در روز روشن در دانشکده پزشکی دانشگاه مشهد شلاق زدند و بیشتر دانشجویان قبح نهفته در آن را ندیدند.
هیچکس به دود سیاه آتشی که برخاست توجه نداشت و فراموش میشد ظلم امروز، ظلمت فرداست.
...
اگرچه این قدرت حاکمه است که مردم را به ستوه میآورَد و میشورانَد و خشونت و بیرحمی برعلیه آزادیخواهان؛ در درجه اول به استبداد زیر پرده دین برمیگردد، اما اگر نیک بنگریم، میبینیم مثلاً آتشکشیدن «شهرنو» در آغاز انقلاب، و گذاشتن جنازهی جزغاله شده یک زن «بی ـ چارهِ» تنفروش بر تخته و چرخاندن در سطح شهر و معرکه گرفتن،...
سنگسارکردن و شلاقزدن در برابر کودکان و حلقآویز کردن آدمها از جّراثقال در میدانهای شهر، همه از جنس قتلعام سال ۶۷ و پیش درآمد آن است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا اسیرکُشی سال ۶۷ در مسائل و درگیریهای زندان شاه نیز ریشه داشت؟
ج: به قول ملّاصدرا کّلُ حادث مَسبوق بِماّده و مُدّه(پیش آمدن هر رویدادی مشروط به مادّهای و مدتّی است)، ملّاخورشدن انقلاب بزرگ ضد سلطنتی، برادرکشیها و پرپرشدن پاکترین جوانان این میهن، و جنایاتی که در زندان به نام اسلام و انقلاب روی داد، ریشه در مسائل و درگیریهای زندان شاه نیز دارد.
...
اگر در بهشت زهرا(روزی که آیتالله خمینی از پاریس آمد)، تعدادی از روحانیون از سخنان پدر ناصر صادق و مادر رضائیها مانع شدند، اگر در روزهای اول پیروزی انقلاب، بین سران روحانیت و بازار، یک اجماع نانوشته بود که به مجاهدین هیچ میدان ندهند، اگر روحانیونی چون یزدی و سید منیرالدین شیرازی و جعفری گیلانی و فاکر و حقانی و عبایی خراسانی و...و نیز امثال بادامچیان و مهرآئین و لاجوردی زیر پای آیتالله خمینی مینشستند تا در رابطه با مجاهدین هرچه زودتر تکلیف را یکسره کند، و اگر نهایتاً کار به جاهای باریک کشیده شد، همه ریشه در گذشته داشت.
در زندان شاه، بازجویان و زندانبانان آینده(که بعد از انقلاب در اوین و... مشغول به کار شدند) به صراحت میگفتند چنانچه روی کار بیاییم منافقین را «پخ پخ» خواهیم کرد! (خواهیم کُشت)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا سر به نیست کردن آنهمه زندانی از پیش برنامهریزی شده بود؟
ج: آری به دلائل زیر:
آیتااله منتظری در تاریخ ۲۴ مرداد ۱۳۶۷ ضمن موضعگیری علیه قتلعام که ایشان آن را با عنوان «بزرگترین جنایتی که در جمهوری اسلامی شده...» محکوم میکند، در قم در دیدار با حسینعلی نیری (حاکم شرع وقت)، مرتضی اشراقی (دادستان وقت)، ابراهیم رئیسی (معاون وقت دادستان) و مصطفی پورمحمدی (نماینده وقت وزارت اطلاعات در زندان اوین) به آنها میگوید: «شخص احمد آقا پسر آقای خمینی ازسه چهار سال قبل [از ۶۷] هی میگفت مجاهدین از روزنومه خونشون، از مجله خونشون، از اعلامیه خونوشون همه باید اعدام بشند. اینا یه همچین فکری میکردند و حالا فرصت را مغتنم شمردند...»
جدا از پرسشنامههای مفصل اطلاعاتی در سال ۶۵ که از زندانیان میخواستند سیر تا پیاز زندگی و فعالیت سیاسی خودشان را روی کاغذ بیآورند، قاتلان حداقل یک بار در سال ۶۶ با تقسیمبندی زندانیان و جداکردن سر موضعیها و...، ریل قتلعام، آماده سازیها و تدارکات لازم را تست و تمرین کردند.(کمی بعد بهشرحتر توضیح خواهم داد)
تابستان سال ۶۶؛ زندانبانان ورزش جمعی و غذاخوردن جمعی را ممنوع کردند و معلوم نبود چی در سر داشتند.
پائیز ۶۶ تعدادی از زندانیان قدیمی را از زندان گوهردشت(چشم و دست بسته) به اوین آوردند و به اتهام شورش در زندان و فعالیت تشکیلاتی برایشان(مجدداً) دادگاه تشکیل داده و صحبت از این کردند که اعدامتان میکنیم.(البته آنزمان این حکم عملی نشد)
اواخر پائیز و اوائل زمستان سال ۶۶ زندانیان و بندها را به سه دسته «معاند»؛ «منفعل» و «بریده» تقسیم نموده و از آنها به عنوان «سرخ»، «زرد» و «سفید» یاد میکردند...
زندانبانان گاهگُداری به بندها میریختند و همه جا را دید میزدند. دید زدنی که با موارد معمول تفاوت داشت. شب ۲۲ بهمن سال ۶۶ به سالن ۶ زندان اوین؛ به «آموزشگاه»، یورش بردند و با توپ و تشر و با وسواس تمام، زندان و زندانیان را گشتند و بعد گویی خبری شدهاست، سلولها را بستند و رفتند. حصار در حصار ایجاد کردند بدون هیچ توضیحی. (این زمانی است که آخوند ریاکار به اصطلاح اصلاح طلب، سید حسین مرتضوی زنجانی از گوهردشت به اوین آمده و مدیریت زندان را بعهده داشت)
در همین ایام در زندان «کمیته مشترک»؛ بازجویان به یکی از زندانیان(مسعود مقبلی، فرزند عزتالله مقبلی هنرپیشه معروف) هشدار دادند که برنامهای برای تصفیه خونین در زندانها دارند.
۲۷ اردیبهشت سال ۶۷؛ داود لشکری مسوؤل امنیتی و انتظامی زندان گوهردشت تأکید کرد چنانچه امام دستور دهند یکی یک نارنجک در سلولهایتان خواهیم انداخت. همان ایام در مراکزی چون اوین هم مدیران زندان رفتار عجیب و غریبی از خود بروز میدادند.
چندین ماه قبل از قتلها؛ تفکیکهای بو دار و نقل و انتقالهای مرموز در بعضی از زندانها صورت گرفت. زندانیان قزوین را به گوهردشت، زندانیان زنجان، میانه و ارومیه را به تبریز، زندانیان ساری را به بابل و قائمشهر و زندانیان لاهیجان را به چالوس و... منتقل کردند.
اردیبهشت سال ۶۷ یکی از نمایندگان آیتالله منتظری(حجتالاسلام حسینعلی انصاری نجف آبادی) به شماری از زندانیان هشدار داد که به زندانبانان گزَک ندهند؛ چه بسا برنامهای در کار باشد...
در همین ماه(اردیبهشت سال ۶۷) زندانبانان با تزویر نشان دادند ورق برگشته و یکمرتبه مهربان شدند و این دیدگاه را القا نمودند که چه بسا شما(زندانیان)، به زودی به میان خانوادههای خودتان برمیگردید. اداره بند و مسوؤل صنفی؛ توزیع غذا و بهداشت و... با خودتان باشد. کتاب و نشریه هم اگر میخواهید لیست بدهید. خلاصه؛ توپ و تشرهای قبلی با زندانی جای خود را به رفتار «محترمانه» داد.
خرداد سال ۶۷ شماری از زندانیان از برخی مقامات زندان(مثل عرب، دادیار زندان) جملاتی بدین مضمون شنیده بودند که «صبر کنید حضرت امام فتوا بدهند، کارتان را یکسره خواهیم کرد...»
یازده خرداد سال ۶۷ جابجاییهای وسیعی در اوین و گوهر دشت روی داد. اواخر خرداد(۶۷)، حول و حوش پذیرش قطعنامه ۵۹۸، در اوین تعدادی از زندانیان را به بند ۳۲۵(۳۵۰ بعدی) منتقل کردند و رادیو و...هم قطع شد.
در اوین از اواخر تیر ۶۷(حدود یک هفته قبل از شروع قتلعام) شمار زیادی از زندانیان بندهای عمومی را به سلولهای انفرادی بردند.
اینها همه نشان میدهد که قتلهای آن سال قبل از آنکه واکنش در برابر عملیات فروغ جاویدان باشد؛ به برنامه از پیش تعئینشده حکومت مربوط بود.
اضافه کنم که در آن ایام؛ حدود دو ماه هیچ مامور و نگهبانی به بیرون زندان نمیرفت. همه تا پایان کشتار همانجا بودند. تلاشهای بعدی(بعد از شروع قتلعام)؛ برای مسکوت ماندن وقایع هولناکی که در زندان جریان داشت نیز، قابل تأمل است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا آن فتوای مهیب فقط شامل زندانیان شد؟
ج: خیر، در بیرون زندان هم مبارزین بسیاری ربوده و کشته شدند. افسانه طهماسبی؛ جواد تقوی قهی، حسن افتخارجو، مهدی پوراقبال، بهنام مجدآبادی، هوشنگ محمد رحیمی، ابراهیم طاهری، مهرداد کمالی، علامه ژیان، مهرداد حاجیان، علی اصغر بیدی، سیاوش ورزش نما، محبوبه بهادری، احمد آقایی، سیامک طوبایی، جواد صفار، امیر غفوری، جلال متین زاده، زهرا افتخاری، مرتضی علیان نجف آبادی، سید محمود میدانی، زهره مظاهری، دهقان و... نمونههایی از این دست هستند.
«در این ماجرا بر همه ستم رفت. حتی ستمکاران نیز در این کشتار بر خود ستم کردند زیرا آنکه انسانی را میکشد، انسانیت را در خود میکُشد.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: از قول آیتالله خامنهای گفته شده «این اعدامها مثل قیری بود که بر سر نظام ریخت...»
ج: اگر «این اعدامها مثل قیری بود که بر سر نظام ریخت و همه را سیاه کرد»؛ پس چرا سر به مُهر ماندهاست؟ چرا از حلقات مفقوده آن رازگشایی نشده و هیچ کس از ابعاد واقعی آن فاجعه خبر ندارد؟ تا کی باید این مردم ستمدیده نامحرم و غیرخودی باشند؟
...
مرتجعین حاکم که جای خود دارد. متاسفانه آقای میرحسین موسوی(نخست وزیر وقت در سال ۶۷) هم در تلویزیون اتریش؛ آن کشتار هولناک را توجیه نمود و علاوه بر وزیر امور خارجه، وزیر کشور وقت(سید علیاکبر محتشمیپور) در مصاحبههای گوناگون از آن با آب و تاب تعریف کردند. محتشمی نه تنها مورد بازخواست رئیس دولت؛ قرار نگرفت، بعدها رئیس کمیته صیانت از آرای ستاد ایشان هم شد...
نماینده ایران در سازمان ملل متحد؛ محمد جعفر محلاتی، همچنین سیروس ناصری در ژنو همه تلاششان این بود که بر آن جنایت سرپوش بگذارند.
آقای میرحسین موسوی و امثال سید محّمد موسوی بجنوردی و... میکوشند آن جفای بزرگ را به عناصر «خودسر» و «سعید امامی»های نظام نسبت دهند که گویا مختصری، دچار خطا و سوءعمل شدهاند !
سنگ اندازی مرتجعین و ابتلائاتی که آقای میرحسین موسوی با آن درگیر است، دست بردن در واقعه اسیرکُشی سال ۶۷ را توجیه نمیکند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: موضع حجتالاسلام مهدی کروبی؛ در برابر قتلعام زندانیان در سال ۶۷ چه بود؟
ج: درست است که حجتالاسلام کروبی(مثل آقای موسوی) با غیظ دستاندرکاران روبرو شدند، اما چگونه فراموش میشود حقکشیهایی را که ایشان نسبت به آیتالله منتظری روا داشتند؟
خودشیرنی آقای کروبی برای حسینعلی نیری قاتل؛ که خون پاکترین فرزندان ایران زمین به گردن او است، ستم به زندانیان سیاسی و خانوادههای داغدار آنهاست.
اینکه هنوز آقای کروبی صف مردم را ترک نکرده و مرعوب جباّران نشده؛ قابل احترام است اما، دلیل نمیشود بر هر کژی صحه گذاشته شود.
آقای کروبی؛ حسینعلی نیرّی(قاتل هزاران جوان رعنا در قتلعام سال ۶۷) را به عنوان «فردی وارسته و قاطع» میستاید.
آقای کروبی با آقایان مهدی جمارانی و سید حمید روحانی نامه چندشآوری به آیتالله منتظری نوشتند و اعتراض به حق ایشان را به قتل زندانیان سیاسی زیر سؤال بردند و عملاً بر حکم آیتالله خمینی و اسیرکُشی در زندان صحّه گذاشتند.
در آن نامه خطاب به آیتالله منتظری نوشته شده بود:
«آنگاه که خبردار شدید که مشتی منافق و محارب را طبق موازین قضائی محاکمه و اعدام کردهاند، به نامهنگاری دست زدید و در دیدار با برخی از مقامات قضائی این کار را جنایت خواندید و آنانرا جانی نامیدید؟»
...
حجتالاسلام کروبی با سایه انداختن بر نقش آیتالله خمینی در قتلعام سال ۶۷؛ در نامه به آقای موسوی اردبیلی نوشت:
«دادستان محترم تهران... اعلام میکند که چرا آقای موسوی در آن زمان به اعدامهایی که با حکم حضرت امام صورت گرفت اعتراض نکردند. ایشان(دادستان تهران) همان حرفی را میزند که دشمن میگوید. تا کنون کسی در این باره این گونه حرف نزدهاست... معلوم نیست که تا چه اندازه امام در این ماجرا دخالت داشتهاند.»
...
آیتالله خمینی از اسیرکُشی سال ۶۷ خبر نداشتهاند؟ این بی خبری که بارش بسیار سنگینتر است.
مرزبندی با گذشته آلوده به ستم؛ اولین قدمش افشای قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آقای میرحسین موسوی گفتهاست: «بحث درمورد هر کدام از وقایع گذشته ما را به سمت تونلی میبرَد که انتهایی برای آن نمیتوان متصّور بود...» و در توجیه آن جنایت گفته میشود «قرار بوده همزمان با آغاز یورش منافقان به مرزها؛ در داخل زندانها شورشی از جانب زندانیان حامی آنها صورت بگیرد و پس از فتح زندان به خیابانهای تهران بیایند و با پیشروی دشمن، آنها دست به اشغال مراکز مهم دولتی بزنند...»
ج: اولاً برخلاف گفته ایشان بررسی وقایع گذشته رویاروئی با انکار تاریخ؛ و مبارزه با فراموشی است و ضرورت دارد. باید به گذشته نگریست. گذشته پیش درآمد اکنون است. در ثانی این دروغها(شورش زندانیان در آستانه عملیات مجاهدین) راه به جایی نمیبرَد. مسوؤلان امنیتی و اطلاعاتی و نظامی اوین و گوهردشت و نیز اعضای هیئت مرگ(حسینعلی نیری و مرتضی اشراقی و مصطفی پورمحمدی) همه میدانند گزارش فوق کذب محض است و آنان از هیچ زندانی سیاسی در این مورد پرس و جو نکردند.
اگر چنین بود چرا در حکم آیتالله خمینی کوچکترین اشاره به این شورش ادعایی نشدهاست؟
تازه، فرض کنیم چنین بودهاست و در اوین یا گوهردشت عدهای شورش کرده یا قصد شورش داشتند. بسیار خوب، زندانیان دیگر که هیچ دل خوشی از مجاهدین نداشتند چرا باید پاسوز آن به اصطلاح «شورشیان» بشوند؟
زندانیانی که در شیراز و اهواز و اصفهان و اراک و تبریز و...به دار کشیده شدند و روحشان هم از شورش ادعاشده خبر نداشت، برای چی به قتل رسیدند؟
قتلها در اوین نیمه شب ۵ مرداد ۶۷ کلید خورد و پنج شنبه ششم مرداد(ساعت دو و نیم شب)؛ عملاً شروع شد.(در برخی زندانها ۸ مرداد ۶۷)
سه روز پیش از این تاریخ(دوشنبه سوم مردادماه) عملیات مجاهدین آغاز میشود. در این فاصله اکثر بندهای زندانیان سیاسی ملاقات نداشتند. بیسیم و ماهواره و اسکایپ و فیس بوک! هم که در اختیارشان نیود. از عالم غیب هم که خبر نداشتند و پشت دستشان را هم که بو نکرده بودند! چطوری «شورشیان» با خبر شدند که «منافقان» به مرزهای کشور یورش بردهاند؟ و بفرض مطلع شدند، چطوری از بندهای محصور و اتاقهای بسته به همه زندانیان خبر رساندند؟
بعلاوه کسانیکه معتقد بودند دغدغهها و مشغلهها و قهر و آشتیها و کلاً فرمت و ساختار مجاهدین بازتاب دهنده دوران دیگری است؛ و نه ایدئولوژی مجاهدین را داشتند و نه با عملکردشان موافق بودند، آنها در کدام شورش شرکت کردند که به دار کشیده شدند؟
«سهراب هلاکوئی باغ بهادرانی» هم با موج قتلعام رفت. او که هوادار دکتر شاهپور بختیار بود و به شورش ادعایی ربطی نداشت و مثل خیلیهای دیگر، اصلاً در زندانهای تهران نبود.
...
روایتهای بی پایه و بیهوده چه دردی را دوا میکند؟
اگرچه عملیات مجاهدین نقش «شرط» را بازی کرد و به مثابه شرط، قاتلین را جریتر نمود و دستخط خمینی(حکم قتل زندانیان) هم نشان میدهد که از آن تأثیر گرفتهاست، اما مؤیدات فعل با علت فاعلی تفاوت دارد. «مبنا»(و علت اصلی)، ماهیت مستبد و آزادی ستیز خود قاتلین بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: گفته میشود آقای موسوی در پی با خبر شدن از اعدامهای دسته جمعی سال ۶۷، استعفا دادهاست
ج: این خلاف واقعیت است. شبه استعفاهای ایشان در سال ۶۲ و ۶۳ که آقای هاشمی رفسنجانی در کتاب «آرامش و چالش» صفحه ۳۴۸ و در کتاب «به سوی سرنوشت» صفحه ۷۲ اشاره نموده پیش از اسیرکُشی سال ۶۷ است.
میماند استعفای ۱۴ شهریور ۶۷ که خودشان تصریح نموده دلیلش «گرفتن اختیار تعزیرات حکومتی از وی» بودهاست(برخی هم علت استعفا را تعئین ولایتی توسط آیتالله خمینی به عنوان نماینده جمهوری اسلامی در مذاکرات آتشبس بین ایران و عراق دانستهاند...)
اینک هر دو متن استعفانامه را(چه آنچه همانزمان در روزنامهها پخش شد) و چه نمونهای که بطور خصوصی به رئیس جمهور وقت(سید علی خامنهای) داده شده در اختیار داریم.
میبینیم در هیچکدام کوچکترین اشارهای به وقایع زندان دیده نمیشود.
در خاطرات هاشمی رفسنجانی... و در روایات دیگران هم نمیبینیم که علت استعفا اعتراض به اعدام زندانیان باشد. اگر چنین بود؛ امکان نداشت در ماه آذر(۸۰ روز پس از قضیه استعفا)؛ آیتالله خمینی در حکم انتصاب آقای موسوی به سمت سرپرست امور جانبازان بالاترین تمجیدها را از ایشان بکند و از «درایت و تقوا و تعهدی که در شما سراغ دارم»؟، سخن بگوید و بنویسد من همچون گذشته شما را فردی لایق و دلسوز برای انقلاب اسلامی میدانم...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: برخی گفتهاند میر حسین موسوی در جریان قتلعام سال ۶۷ نبوده و فقط پس از خاتمه آن از جریان مطلع شدهاست
ج: عجبا؛ مگر یکی از اعضای هیئت سه نفرهای که فرمان این کشتارها را صادر کرد نماینده وزارت اطلاعات تحت فرمان آقای میرحسین موسوی نبود؟
اصلاً فرض کنیم آیتالله خمینی بدون اطلاع رئیس جمهور وقت(سید علی خامنهای) و نخست وزیر(آقای موسوی)؛ به مسوؤلین قضایی(و نماینده وزارت اطلاعات) تکلیف کرده، در خفا وظیفه شرعی خودشان را انجام دهند و قال زندانیان سیاسی را بکنند...(ممکن است واقعاً همین طور باشد)، ولی اینهمه سال سکوت در این باره چه معنی دارد؟
فرض کنیم آقای موسوی و دوستانشان اصلا و ابدا خبردار نشده و از توپ و تشرهای آقای موسوی اردبیلی هم در نماز جمعه تهران چهاردهم مرداد ۶۷ که به صراحت به تغئیر فضا اشاره کردند و گفتند: «دیگر از محاکمه و آوردن و بردن پرونده محکومین خبری نخواهد بود...»، هیچ چیز دستگیرشان نشده...
از اینکه فرض فوق واقعی نیست میگذریم و واکنش خانوادههای زندانیان را هم که ملاقات فرزندانشان از اوائل آن مرداد گران قطع شده بود و به هر دری میزدند تا بفهمند داستان چیست و به برخی از اعضای دولت هم مراجعه میکردند، نادیده میگیریم.
بسیار خوب، آقای موسوی و ۴۳ نفری که در کابینه با ایشان کار میکردند در کوه قاف بودند و در تابستان سال ۶۷ با هیچ بنی بشری که به آنان تظلم کند روبرو نگشته و از آن واقعه مهیب و حکم هولناک قتل زندانیان اصلا و ابدا خبردار نشدند...
ولی نزدیک به ربع قرن سکوت چرا؟
آیا این سکوت غیر قابل دفاع ایشان را در مسوؤلیت اخلاقی همه کسانی که در آن هنگام در قدرت بودهاند و یا در موقعیتهای نزدیک به حاکمیت قرار داشتهاند و هنوز از اذعان به این قتلعام و محکوم کردن آن سر باز میزنند شریک نمیکند؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: گفته میشود آنچه تابستان سال ۶۷ روی داد خطا بود، نه جنایت
ج: اینگونه توجیهات توهین به شعور مردم ایران است. وارد کردن هرگونه صدمه به تمامیت جسمانی افراد؛ جنایت است و آن واقعه جنایت محض بود. نه خطا. شکنجه یا قتل زندانیان از جنس خطا نیست.
خطا به علت غفلت؛ فراموشی، نادانی، بی احتیاطی، عدم توجه به ملاکهای اخلاقی، عرف، عادت، سنت و قانون و... انجام میشود و در چنین مواردی انجام دهنده فعل صاحب شعور و قوه تمیز است و به فرض اثبات هم میتوان با کنکاش در نیت و قصد خطاکار از آن گذشت و به زبان خودمانی اصلاً چیزی نیست که به حساب آید!
جنایت را «خطا» نامیدن، پنجه کشیدن به چهره حقیقت است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: جنایت اصلاً یعنی چه؟
ج: جنایت واژهای عربی است و در لغت به معنای چیدن میوه از درخت است و نیز «جُرم»ی که ارتکاب آن بازخواست شدید دارد(ابناثیر؛ ابنمنظور؛ بستانی، ذیل «جنی»).
...
در متون دینی هم معنای عامِ واژه جنایت، معادل واژه ذنب یا معصیت، و موضوع اصلی آن ستم به دیگران است. تعریف آن در دنیای حقوق و مدرن به کنار.
حتی مفهوم اصلی واژه جنایت در متون فقهی وارد آوردن صدمه بدنی به دیگری است؛ یعنی شامل شکنجه هم میشود حتی اگر نامش تعزیر گذاشته شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: گفته میشود خشونت سازمانها و افراد سیاسی را در چرخه خشونت حکومت نباید دست کم گرفت
ج: اگرچه گزاره فوق رگههایی از واقعیت هم دارد اما توجیهکنندگان قتلعام سال ۶۷؛ بهاعتبار آن، و كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ(حرف حقی که استفاده باطل از آن شود)، سودای دیگری را در سر میپرورانند.
روی معلول ایستادن و علت مبنایی آن را از قلم انداختن؛ سیاستی است که سالها دنبال میشود تا اسیرکُشی سال ۶۷ به گونهای توجیه شود. در حالی که خشونت و بیرحمی برعلیه آزادیخواهان؛ در درجه نخست به استبداد زیر پرده دین برمیگردد.
...
خشونت سازمانها و افراد سیاسی را در چرخه خشونت حکومت نباید دست کم گرفت. در واکنش به تعقیب و مراقبت رژیم، و خنثیکردن بگیر و ببندها، مخالفین هم به مقابله به مثل دست زده و حتی به کابل و بد تر از کابل، آلوده شدند.
ترور کسانیکه به ناروا، سرانگشتان رژیم پنداشته شدند، همچنین ترتیب دادن «عملیات مهندسی»، ربودن این و آن و اذیت و آزار آنان در خانههای تیمی و آنهمه بیرحمی، اگر ذرهای از آنچه اضداد مجاهدین تبلیغ میکنند هم، واقعی باشد، آدمی را به بُهت و حیرت میکشاند. اما...
روی معلول ایستادن و علت مبنایی آن را از قلم انداختن؛ اسیرکُشی سال ۶۷ را توجیه نمی کند. آب از سرچشمه گِلآلود بود؛ وگرنه آن برادرکُشیهای غمانگیز پیش نمیآمد و کسانیکه در روزهای انقلاب با هم در یک صف متحد، رودرروی ساواک و امثال ناجیها و اویسیها ایستاده بودند، به کمین هم نمینشستند و همدیگر را آماج گلوله قرار نمیدادند.
افسوس که کلمه نه با کلمه؛ بلکه، با گلوله پاسخ گرفت و بهترین فرزندان مردم ایران پرپر شدند. ای کاش کلمه با کلمه جواب داده میشد. ای کاش نسلی که با هزار امید از انقلاب بیرون آمده بود فرصت رقص و آواز و عشق ورزی داشت.
...
مؤیدات فعل با علت فاعلی تفاوت دارد. در بسیاری از موارد قدرت حاکمه است که مردم را به ستوه میآورَد و میشوراند و در پیامد آن، خشونت، خشونت میزاید و خشک و تر در آتش میسوزند. بزرگترین ظلم بر علیه حقوق بشر؛ پوشاندن و یا فروکاستن جنایات مرتجعین، به سطح «واکنشهایی تند» و یا «مقابله به مثل» است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: قتلعام سال ۶۷ دقیقاً در چه تاریخی شروع شد و تا کی ادامه یافت؟
ج: این کشتار از ۵ مرداد سال ۶۷ شروع شد و تا ۱۳ شهریورماه همان سال ادامه یافت. بیشترین قتلها البته در مردادماه صورت گرفت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: حکم قتلعام زندانیان سیاسی، شامل زندانیان غیرمذهبی هم شد؟
ج: کشتار فکر و گفتمان مخالف، همه را دربرگرفت. حدود ۵۰۰ زندانی(مرد) وابسته به گروههای چپ، به دار کشیده شدند که تا ۱۳ شهریور سال ۶۷ ادامه داشت.
...
بنا بر این گزاره فقه سنتی که «زن مرتده حکمش اعدام نیست»؛ و از آنجا که در قاموس ارتجاع به دلیل زن ستیزی و تفکر مردسالاری، زن ضعیفهای است که حتی مسوؤل اعمال خودش هم شناخته نمیشود و با اینکه از سال پر ماجرای ۱۳۶۰ به بعد، بسیاری از دختران و زنان کمونیست نیز تحت عنوان محارب به قتل رسیده بودند، هرچند زنان و دختران مجاهد خلق را با موج قتلعام به دار کشیدند، اما خوشبختانه رضا دادند که دختران و زنان غیر مجاهد در قتلعام سال شصت و هفت زنده بمانند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا جانباختن سهیلا درویش کهن، مهین بدوئی، فاطمه مدرسی تهرانی(سیمین فردین) و پروین گلی آبکناری در رابطه با قتلعام سال ۶۷ بودهاست؟
ج: «سهیلا درویشکهن» یکی از چهرههای دوستداشتنی زندان(وابسته به اکثریت)؛ که ملیکش هم بود، به منظور تنندادن به خواندن نماز اجباری، در زمان شلاق خوردن- در فاصله بین شلاق خوردنها - دردمندانه در سلول انفرادی دست به خودکشی زد. مهین بدوئی؛ نیز در غم به دار آویختهشدن همبندان مجاهدش رگ دستش را زد و جان باخت. فاطمه مدرسی تهرانی(سیمین فردین)؛ به خاطر ارتباط با سازمان نوید و تشکیلات مخفی حزب توده و پرونده سنگینی که داشت در فروردین ۶۸ اعدام شد. جان باختن پروین گلی آبکناری(راه کارگر)؛ نیز پیشتر اتفاق افتاده بود و ربطی به قتلعام سال ۶۷ نداشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: قتل زندانیان چپ از چه تاریخی و از کدام زندان آغاز شد؟
ج: ۵ شهریور سال ۶۷ از بند هفت زندان گوهردشت(تهران)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا زندانیان غیر مجاهد، در شهرستانها هم اعدام شدند؟
ج: از قتل قادر جرّار و اسفندیار قاسمی نیکمنش و علی اکبر مرادی و مجتبی محسنی(که در اصفهان زندانی بودند) که بگذریم؛ قتلعام زندانیان کمونیست به شهرستانها کشیده نشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: زندانیان وابسته به گروههای چپ که نه ایدئولوژی مجاهدین را داشتند و نه با عملکردشان موافق بودند و در شورش ادعایی زندانبانان هم شرکت نداشتند، چرا و با چه توجیهی به دار کشیده شدند؟
ج: مضمون و جوهر آن اسیرکُشی غیرانسانی، کشتار فکر و گفتمان مخالف بود. هدف؛ در کل، پاک کردن صورت مسأله زندانی سیاسی(مذهبی و غیرمذهبی) بود و خلاصشدن از «شّر» آنها.
در مورد زندانیان غیر مجاهد، بهانهکردن عملیات فروغ جاویدان، مفید نبود چون غالباً آن را تأیید نمیکردند. از همین رو مسأله «ارتداد» و مرتد ملی و فطری را عَلَم کردند و تمام کوشش هیئت مرگ به اصطلاح «اثبات» مرتد، در مورد زندانی بود و پرسشها از سوژه، گیرانداختن وی بر سر همین موضوع بود تا بتوانند تعداد بیشتری را به قول خودشان «به دَرَک بفرستند».
با اینکه در قرآن در رابطه با مرتد، حکم اعدام مطرح نشده، اعضای کمسیون مرگ احکام ارتداد را از روایات بیرون کشیدند و با شبیهسازی تاریخی داستان هولناک ارتداد در صدر اسلام، کار خود را پیش بردند.
بخصوص که مسئله ارتداد و کافر شدن، که فرزندان مظلوم این میهن در قتلعام سال ۶۷ چوبش را خوردند، زمان پیامبر پیش آمد. عدم تحمل او در برابر کسانیکه ایمان میآوردند و کافر میشدند، انکار کردنی نیست، منتها توجیه میشود که در آن شرائط که مسلمانان بسیار اندک و تحت فشار دشمنان رنگارنگ قرار داشتند، اینگونه ضابطهها اجتناب ناپذیر بودهاست.
...
ولتر در نمایشنامه Le Fanatisme ou Mahomet le Prophète (فاناتیسم یا محمد پیامبر) به برخورد پیامبر اسلام با مرتدین اشاره کرده و آن را به چالش گرفتهاست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا دغدغه قاتلین زندانیان سیاسی نماز و شعائر مذهبی بود؟
ج: هدف اصلی نوکران استبداد چه در زندان شاه و چه در زندانهای بعد از انقلاب، درهم شکستن زندانی بود. رفتار امثال مجتبی حلوائی که بفرموده؛ در هر وعده نماز با شلاق به جان خداناباوران میافتادند، درست آن روی سکه رفتار ساواک شاه بود که توسط سرهنگ زمانی و پادوهایش در زندان قصر برای جلوگیری از خواندن نماز صبح، به زندانیان مسلمان شلاق میزدند.
اشتباه محض است تصور کنیم دغدغه عمله ستم نماز و شعائر مذهبی و یک ِسری ُفرم و شکل بودهاست. قاتلین زندانیان سیاسی چندین هزار زندانی را هم؛ که با اختیار و آگاهی، نماز میخواندند به دار کشیدند و بسیاری از آنان را شکنجه نمودند. خواندن و نخواندن نماز مسئله اصلی آنها نبود و نیست. این که در یک مقطع؛ خداناباوران با هر وعده نماز جیره شلاق داشتند، موضوعی جداگانه است.
...
رهنمود اعلام نشده زندانبانان در جمهوری اسلامی؛ «ابلاغ دعوت، ایجاد عادت و اِعمال قدرت» بود و بر همین اساس زورگویی(اعمال قدرت) را مشروع میدانستند اما دغدغه آنان نماز و شعائر مذهبی و یک ِسری ُفرم و شکل نبوده و نیست. بعلاوه؛ زندان خمینی یک زندان کلاسیک شناخته شده مانند زمان شاه نبود. پیش از انقلاب؛ مسوؤلین امنیتی در زندان میخواستند از زندانی یک مجسمه بسازند، اما در زندانهای بعد از انقلاب، امثال لاجوردی و حاج داود رحمانی هدفشان این بود که زندانی حتی در نهائیترین لایههای ذهن و عاطفهاش هم تسلیم باشد. در دوران قتلعام؛ فشار برای خواندن نماز، بهانه بود. بهانه برای ایجاد رعب و درهم شکستن مقاومت زندانی.
همچنین پرسشهایی چون مسلمان هستی یا نه؟ که مضمونی جز مکر و حیله نداشت و هدف قاتلان؛ چسباندن سوژه بود به ارتداد، تا او را هرچه زودتر بر دار کشند.
اضافه کنم که گزارههایی چون «هزاران هزار (!) جوان فقط با یک سوال مسلمان هستی یا نه؟ به جوخههای اعدام سپرده شدند» غیر واقعی است. حقیقتداشتن یک ادّعا کافی نیست. مهّم اثبات پذیری و دقیق بودن آن است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: چرا برخی وقتی میخواهند از اسیرکُشی سال ۶۷ یاد کنند حتی در سالگرد قتلعام؛ که مرداد ماه است دست میبرند و عالماً عامداً روی شهریور ماه مانور میدهند؟
(منظور مادران و خانوادههایی که یادمان کشتار زندانیان سیاسی هرسال در خاوران به همت آنان برگزار میشود، نیست. آنان دردمند و داغدارند و اهل واقعه نگاریهای وارونه نیستند.)
ج: بسیاری از ما در قفس تنگ پندارهای خویش اسیریم. گویی به قول کافکا میلهها در درون ماست. بر این واقعیت که اوج قتلها؛ نه در شهریور، بلکه مرداد ۶۷ بود، جدا از گزارش شاهدان، علائم زیر صحّه میگذارد:
فتوای آیتالله خمینی در اوائل مرداد ۶۷ مکتوب شده و هشتم مرداد همان سال یکی از قضّات به آیتالله منتظری نشان دادهاست.
نامههای آیتالله منتظری در اعتراض به کشتارها در تاریخ نهم و سیزدهم و بیست و چهارم مرداد ۶۷ نوشته شدهاست.
دهم مرداد سال ۶۷ محمد حسین احمدی(حاکم شرع دادگاه انقلاب خوزستان)؛ از اعدامهای سرسری نزد آیتالله منتظری، شکوه و شکایت کردهاست و…
عملیات موسوم به فروغ جاویدان هم که گفته میشود از جمله عوامل دخیل در حکم آیتالله خمینی(برای قتل زندانیان) بود، اوائل مرداد سال ۶۷ روی دادهاست.
در همین ماه (مرداد ۶۷)؛ حاج کربلایی(حاج آقا هراتی) در پاسخ خانوادهها که میپرسیدند چرا نمیتوانیم با فرزندانمان ملاقات کنیم گفته بود: دارند در اوین خانه تکانی میکنند...
ما فراموش میکنیم که تمام کسانی که به مصاف تاریکی شتافتند فرزندان شریف ایران زمین بودند. گلولههای رژیم شاه بین حنیف و پویان؛ بیژن جزنی و کاظم ذوالانوار، یوسف کشیزاده و فرهاد صفا، فاطمه امینی و مرضیه اسکوئی و... فرق نمیگذاشت. از سوی دیگر حسین نواب صفوی و شکرالله پاکنژاد، محمد ضابطی و الله قلی جهانگیری، هیبتالله معینی و حبیبالله آشوری، کاظم خوشابی و مجتبی محسنی، یحیی رحیمی و سید فخر طاهری، قاسم مهریزی و چنگیز احمدی، عمر فدائی و دکتر شورانگیز کریمیان، رحمان هاتفی و علیرضا سپاسی، غنچه حسینی برزی و شهلا چمن آرائی، و منیژه هدائی و معصومه شادمانی و... همه برای امثال لاجوردی سوژه، و دشمن تلقی میشدند. آن شمعهای شبانه که سوختند تا روشننیبخش محفل دیگران باشند، همه و همه فرزندان فرهیخته میهن ما بودند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا حکم قتل سلمان رشدی با قتلعام زندانیان سیاسی در سال شصت و هفت ارتباط داشت؟
ج: به نظر من آری؛ اما شرح آن فرصت دیگری میطلبد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: حکم مکتوب آیتالله خمینی که به اعدام مجاهدین اشاره دارد؛ موجود است. آیا برای دو جنایت دیگر: ۱) قتل مارکسیستها ۲) سر به نیست کردن شماری از مبارزین و مجاهدین(که بیرون زندان بودند و کشته شدند) نیز، ایشان حکم (مکتوب) دادهاست؟
ج: آری...(...)...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا اعضای هیئت مرگ - حسینعلی نیری، مرتضی اشراقی گلپایگانی+معاون امنیتیاش سیدابراهیم رئیسالسادات(رئیسی) و مصطفی پورمحمدی - قبل از آنکه خمینی حکم قتل زندانیان را بدهد مشخص شده بودند؟
ج: بله...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: از این چه نتیجهای میگیریم؟
ج: نتیجه میگیریم که نظام(کل سیستم) از پیش، برای این جنایت برنامهریزی کرده بود. بخصوص که امثال محمد محمدی ریشهری در برنامهریزی آن نقش داشته و برای آن از مدتها پیش زمینهچینی کرده و به اصطلاح «آتش تهیه» ریخته بودند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: نزدیک به سه دهه از آن جنایت میگذرد؛ اعضای هیئت مرگ الآن کجا هستند؟
ج:
حسینعلی نیری
وی در دیوان عالی کشور؛ قاضی عالیرتبه و رئیس دادگاه نظامی قضات است.
...
مرتضی اشراقی گلپایگانی
رئیس یکی از شعبات دیوان عالی کشور شد و اکنون در تهران دفتر وکالت دارد.
...
مصطفی پورمحمدی
وزیر دادگستری دولت روحانی شد.
...
سیدابراهیم رییس السادات(رئیسی)
او درآغاز دادیار و سپس دادستان کرج(و همدان) بود. بعد از برکناری لاجوردی «معاونت گروهکی»(برخورد با گروههای سیاسی زندان) را بعهده داشت. دیگر مشاغل وی دادستان پایتخت، دادستان دادگاه ویژه روحانیت، معاون اول قوه قضائیه و دادستان کل کشور بود. ریاست شورای نظارت بر سازمان صدا و سیما را هم برعهده داشت و برای یک دهه بر مسند ریاست سازمان بازرسی کل کشور تکیه زد. رئیسی عضو هیأت رییسه مجلس خبرگان رهبری هم هست و تولیت آستان قدس رضوی را نیز بعهده گرفت. خواب ریاست جمهوری هم دید و گفته میشود در فهرست مدعیان اصلی رهبری نظام ولایت فقیه است.
س: مریدان رئیسی این مسأله را عنوان کردهاند که «هیچ سند و حکمی از امام یا یکی از مقامات قضایی مبنی براینکه ایشان حکم قضایی صادر مینمود ارائه ندادهاند چون وجود ندارد....آقای رئیسی به عنوان معاون دادستان تهران صرفاً یکی از اعضای کمیته تهیه و بررسی اسناد و مدارک بود و هیچگاه در جایگاه حاکم شرع قرار نگرفت و هیچ حکم قضایی صادر نکرد...»
ج: در اسیرکُشی سال ۶۷؛ زمينهسازان آن بیداد گران و همه کسانیکه به جنایت رضا دادند و سکوت کردند، همه مسؤول و شریک جرم هستند. کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته.
همه قاتلاند حتی اگر ظاهراً دستشان به خون آلوده نشده باشد!
اِنَّ السَّمْعَ والْبَصَرَ والفُؤاد کُلُّ اولئکَ کانَ عَنْهُ مَسْئُولا، گوش و چشم و دل و احساس همه مسؤولاند. مسؤولیت تنها مخصوص صادرکننده ظالم آن حکم مهیب نیست. در جمعی که نظر او را پیش میبردند هر فردی مسئول است. به قول ژان پل سارتر هر کس با انتخابی که میکند - چون دوست دارد که همه مردم از او پیروی کنند و چنان کنند- با هر انتخابش، برای همه بشریت گویی قانونی کلی وضع میکند و از اینجاست که مسئولیت هر فرد انسانی در زندگی اجتماعیش به اندازه مسئولیت به عهده گرفتن سرنوشت همه انسانها سنگین است.
...
پايهگذاران ظلم، قاتلان، زمينهسازان «أَسرجَت و َاَلجمـَتْ وَتـَهَيَأت...» همه در برابر ستمدیدگان صف کشیدهاند و هیچکس نمیتواند خود را تبرئه کند. در به دارکشیدن زندانیان کرج در سال ۶۷، رئیسی بهمراه دادستان(امیر نادریفر) و مسؤول اطلاعات کرج(فاتح)، زمینهچینی بسیار کرد. توجیه او و مریدانش آب در هاون کوبیدن و خشت بر دریا زدن است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا در تهران کسان دیگری در قتلعام سال ۶۷ دخیل بودند؟
ج:
شیخ محمد ناصر مقیسهای(ناصریان)
او نقش بارزی در قتل زندانیان سیاسی در سال ۶۷ داشت؛ بعدها یکی از قضات عالیرتبهی کشور شد و به ریاست شعبهی ۲۸ دادگاه انقلاب رسید.
محمداسماعیل شوشتری
در کابینه حسن روحانی رئیس دفتر بازرسی ویژه رئیسجمهور شد و بهمدت ۱۶ سال وزیر دادگستری در دولت هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی بود.
سید حسین مرتضوی زنجانی
وی در حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی و شهرداری تهران «خدمات» خود را ادامه داد و در فرهنگسراهای شهرداری که در دوره کرباسچی ایجاد شده بود سهیم شد. این اواخر شال اصلاح طلبی میبست.
مجید ملا جعفر(قدوسی)
وی در سال ۶۸ به ریاست استادیوم آزادی رسید. سرپرست تیم فوتبال کوثر تهران هم بودهاست.
جواد علیاکبریان
اکبریان در سالهای اول دهه ۶۰ در دادستانی کل انقلاب، در گنبد، اصفهان و سپس وزارت اطلاعات در خدمت دستگاه سرکوب بود. بعدها به معاونت بینالمللی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی رسید و در آستان شاه عبدالعظیم درشهرری، وردست محمدی ریشهری بود. اکبریان مدتی ریاست سازمان حمایت مصرفکنندگان و تولیدکنندگان را هم برعهده داشت، و بعد از برکناری، معاون بینالملل و توسعه اقتصادی استانهای وزارت کشور، و سپس قائم مقام سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی شد...
جواد علیاکبریان در اسیرکُشی سال ۶۷، با اعضای هیئت مرگ همراهی داشت.
مجتبی حلوایی
مدتی علاف بود و بعد به صادرات و واردات نسکافه و چای جهان مشغول شد.
حسن زارع دهنوی(قاضی حداد)
وی معاون امنیت دادسرای عمومی و انقلاب تهران همچنین معاون امنیت دادستان تهران شد و در فجایع زندان کهریزک دخیل بود.
سید نجیب ضیائی؛ داود لشکری(تقی عادلی)، حمید عباسی(نوری)، موسی واعظی(زمانی)، محمد حسین زاده (که در زندان شاه به آقای بیگناه مشهور بود. برادر زن محمد کچویی)، جواد شش انگشتی، خاکی مسوؤل اتاق ملاقات زندان، عادل مسوؤل فروشگاه، بیات مسوؤل بهداری، فاتح، مهدی نادری فر، حاج آقا هراتی(حاجی کربلائی) و...
همچنین علی رازینی که تعیین تکلیف دستگیرشدگان عملیات موسوم به مرصاد(فروغ جاویدان) را بعهده گرفت، همه و همه در به دارکشیدن فرزندان این میهن دخیل بودند. امثال علی ربیعی(بازجو و شکنجهگر در دهه ۶۰)، محمد باقر نوبخت(بازجو و شکنجهگر شهر رشت در آن دوران) و مرتضی حاجی(بازجوی شقی مازندران در آن ایام سیاه) و...که اکنون خودشان را به آن راه میزنند برکنار از ظلمی که در این زمینه بر مردم ایران رفت نبوده و نیستند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: اسیرکُشی سال ۶۷ اگرچه واقعهای مهیب بود و برای کسانیکه نخستین بار میشنیدند باورنکردنی و یهُتآور. اما بتدریج همه از آن جنایت کم و بیش با خبر شدند. چرا به این ماجرا روشنفکران واکنش نشان ندادند؟ و میتوان گفت سکوت کردند.
ج: برای اینکه یک امری جزئیت خودش را رها کند و به کلیت برسد و وارد حافظه جمعی و فرهنگ مردم بشود میبایست بیان هنری – ادبی پیدا کند.
آری، در این مورد نه اعلامیه و بیانیه جمعی داده شد و نه آن واقعه آنچنان که شایسته آن بود در آثار ادبی و هنری – آثار خلاقه مثل شعر و داستان و نمایشنامه و نقاشی و...منعکس شد. امثال احمد شاملو و هوشنگ گلشیری و محمود دولتآبادی و... در این مورد اثر خلاقهای ندارند.
گفته میشود قصهای از امیرحسین چهلتن، یک نمایشگاه نقاشی از سعید شهلاپور(نمایشگاه استخوان)، مستندهایی چون «شاهدان چشم بند زده» (ناصر رحمانی نژاد ـ رضا علامه زاده)، «درختی که به یاد میآورد» (مسعود رئوف)، «گلزار خاوران»(دلناز آبادی) و «از این فریاد تا آن فریاد» (پانته آ بهرامی)... گوشهای به واقعه زده، همچنین ترانه تلنگر (از آلبوم راه من) که «اردلان سرفراز» سروده، و داریوش خواندهاست و...
موارد زیر را هم میتوان افزود: فیلم مستند «سرگذشتهای ناتمام» روایت خانوادههای اعدامیان تابستان ۶۷ که توسط بنیاد برومند تهیه شدهاست. مستند رؤیای آزادی - روایت زنان زندانی در دههٔ ۶۰، مستند «آنها که گفتند نه» که نیما سروستانی، ساختهاست.
...
ازجمله دلائلی که چنین چیزی روی نداد(یعنی واکنش روشنفکران را بهدنبال نداشت)، اقتدار ترس و فضای رعب و وحشت بود و نیز عمق فاجعه که برای بسیاری کسان اصلاً باورکردنی نبود. اطلاع رسانی کافی و دقیق نیز صورت نگرفته بود که این هم به استبداد حکومت ربط پیدا میکند.
فراموش نکنیم که در سال ۶۰ اپوزیسیون ایران و روشنفکران با ضربات هولناکی روبرو شدند که فقط نظامی نبود. سیاسی ایدئولوژیک هم بود. نظام ارزشی روشنفکران نیز دگرگون شده و این تغییر نظام ارزشی سبب شده بود برخی از آرمانها تضعیف شود. برای پاسخ به این پرسش که چرا به قتلعام سال ۶۷ روشنفکران واکنش نشان ندادند، باید آمارهای دروغ در مورد تعداد اعدامشدگان را هم افزود. آمارهای غیرواقعی، اصل واقعه را خدشهدار کردهاست. نکات دیگری را هم میتوان گفت که از آن میگذرم.(...)
...
ازیاد نبریم که قتلعام سال ۶۷ در گرد و غبار پذیرش قطعنامه ۵۹۸، پایان جنگ ۸ ساله، پایان بمباران شهرها، رهایی بیش از ۴۰ هزار اسیر جنگی که در عراق بودند، و در اوج تلاطم اقتصادی در جامعه روی داد.
...
بگذریم که برای یک نویسنده یا شاعر و هنرمند، همدردی و همبستگی با زندانیان اعدام شده، به تنهایی کافی نیست. میبایست بتواند با بخشی از آن واقعه یا شخصی مربوط به آن، «هم ذات پنداری» کند و غرق آن واقعه باشد. تنها در اینصورت قادر است آن را با یک اثر ادبی یا هنری به تصویر کشد. چون با هم ذاتپنداری، آن واقعه را این همانی کرده و برایش درونی میشود. یک مثال بزنم.
در تابلوی فرانسیسکو گویا: «تیرباران در کوه پرینسیپه پیو» The third of May 1808 in Madrid آسمان، بر فراز کلیسا، تیره و تار است و این خیلی معنا دارد. منظورم تابلوی سوم ماه مه ۱۸۰۸ است که تیرباران شهروندان مادریدی را توسط سربازان امپراطوری فرانسه در خلال سالهای اشغال اسپانیا به تصویر کشیده، در این تابلو، آسمان، بر فراز کلیسا، تیره و تار است.
در تابلوی مزبور، مردی که با پیراهن سفید و شلوار زردرنگ در میان محکومین قرار گرفته تا حدودی به خود «گویا» شباهت دارد. شکل قرارگرفتن دستهای مردی که تا چند لحظه دیگر تیرباران میشود، پر از حرف است. او، با دستهای خودش که به شکل عدد هفت (۷) بالا گرفته، ندای پیروزی سر میدهد. Viva...Victory..
نفر قبلی که با گلوله کشته شده نیز با همان ترکیب روی زمین افتادهاست. در میان محکومین، یک راهب با سری تراشیده دیده میشود که دستانش را برای دعا کردن در هم گره زدهاست اما به جای این که دستان وی به سمت آسمان نشانه رود، زمین را میبیند. نگاه سنگین راهب به زمین و نحوه قرار گرفتن دستان در هم گره خوردهاش، بیشتر متوجه ردیف سربازان برای بخشش است تا خدای حی و لایزال.
در پشت راهب، مشتی گره کرده دیده میشود که در میانه راه برای بالا رفتن قرار دارد. نگاه مرد صاحب مشت، خالی از هرگونه حس امید است و اینگونه به نظر میآید که وی بالا بردن مشتش را، به نشانه اندک مقاومت در مقابل تصمیم این جلادان، کاری عبث و بیهوده میداند و در نهایت مردی که دستانش را طوری قرار دادهاست تا حایل صورتش و گلولهها شود، به خوبی مرگ و ترس از آن را نشان میدهد.
...
فرانسیسکو گویا، چهره نفر اصلی تابلوی شهیدان را شبیه به چهره خودش کشیده و نوعی ذات پنداری کردهاست.برای همین، توانسته این اثر زیبا را بیآفریند. او درواقع در درون خویش شهیدان راه آزادی و کسانی را که در دم مرگ نیز با شور و نشاطشان از پیروزی حرف میزنند ــ میستاید و خود را بخشی از واقعه میداند و گویی خودش تیرباران میشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا همه کسانی که در سال ۶۷ در زندانهای سراسر کشور به خاک و خون کشیده شدند(بفرض که مُجرم بودند) واجد رُکن معنوی جرم یعنی سوء نیت بودند؟
ج: در یک نظام قضایی سالم؛ قضات صالح هنگام قضاوت به کشف و صید «شبهه» به نفع متهم، اهمیت میدهند. ظاهراً آمران قتل در درون خویش با هیچ شبههای روبرو نشدند و برای امثال شیخ حسینعلی نیری و علی مبشری، یقین صد در صد حاصل شد که ریختن خونشان حلال است.
انگار «الْحُدُودَ تُدْرَأُ بِالشُّبُهَاتِ»؛ یا «حُرمتِ دِما و نفوس انسان»، همهاش کشک بود و حرف مفت.
بنا بر فقه سنتی؛ «قاعده درأ» به نفع متهم از قاضی و دیگران میخواهد که کورکورانه چاقو نکشند. اما گویی برای جنایتکاران، قاعده درأ، «حدیث رفع» یا «اصل برائت» و «اصل قانونی بودن جرایم و مجازاتها» که از دستاوردهای مهم حقوق بشر به شمارمیرود، پشیزی ارزش نداشتهاست.
...
وقتی فتوای کشتار بهترین فرزندان این میهن مظلوم؛ حکم خدا لقب میگیرد، همه کسانیکه با سکوت خویش بر آن صّحه گذاشتند، حتی اگر در شمار کسانی نبودند که به زندانیان دستبند و چشم بند و تیر خلاص زدند، همدل و همراه این شقاوت ضدبشری هستند.
از کسانیکه گفته میشود با نظام قاتلان فاصله گرفته و صحبت از اصلاح طلبی میکنند انتظار میرود بیش و پیش از کند و کاو در مقولاتی چون تجربه نبوی یا احوال مولانا جلال الدین با صریحترین بیان از آن ستم بزرگ رازگشایی کنند.
آیتالله خمینی در فتوایِ سربه نیست کردنِ زندانیانِ سیاسی در سال ۶۷؛ گوشهِ چشمی هم به داستان غبارآلود بنی قریظه و رفتار مُنتسب به پیامبر داشت و او در طول تاریخ اسلام تنها کسی بود که از آن واقعه پُر شبهه، قاعده فقهی ساخت و حکم قتل داد. واقعهای که رقمسازیها و شاخ و برگهای آن بر خلافِ روایتِ «ابن اسحاق» در سیرهاش که «طبری» از آن کپی برداری کرده ـ به راستی جای چون و چرا دارد.
موضع نگرفتن علنی در برابر آن جفای آشکار؛ علامت رضا است. هرچه را که از آن چشم بپوشیم حمایت کردهایم. هرچه را که از آن بگذریم، تأئید نمودهایم.
...
در نمایشنامه «شاه لیر» King Lear که دردناکترین تراژدی شکسپیر محسوب میشود؛ دلقک شریفی را میبینیم که در واقع درون واقع بین خود آدمی است.
دلقک در نمایشنامه شاه لیر؛ از سویی یک آدم فرزانه است که دقیقاً میداند چه میگوید و چه میکند و از عقل سلیم برخوردار است و از سوی دیگر با سادگی یک انسان پاک، واقعیتها، و «راست هائی را که میپوشانیم» به رخ میکشد.
همه ما بدون استثناء به این دلقک فرزانه که نمیگذارد نان را به نرخ روز بخوریم نیازمندیم. او ندای وجدان ما است که در سر هر بزنگاهی سَرک میکشد و ما را به دیدار خویشتن فرا میخواند...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: اگر در عالم فرض، من و شما در رأس حکومت و در مصدر قدرت بودیم؟ آیا ممکن بود به اینگونه جنایات آلوده شویم؟ یعنی جفا کنیم و زندانیان سیاسی داشته باشیم و آنها را به قتل برسانیم؟!
ج: هر فرد و جریان و رژیمی که گفتمان مخالف را تاب نیآورَد، و با نفی دیگران خود را اثبات کند، کارش به دشنه و دگنگ خواهد کشید و کشتار فکر را هم در تقدیر خواهد داشت.
...
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست
یاد ده ما را سخنهای دقیق
که ترا رحم آورد آن ای رفیق
گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن
مصلحی تو ای تو سلطان سخن
کیمیا داری که تبدیلش کنی
گرچه جوی خون بود نیلش کنی
این چنین میناگریها کار توست
این چنین اکسیرها اسرار توست
پانویس
حکم آیتالله خمینی
«از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه میگویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کردهاند، با توجه به محارب بودن آنها و جنگ کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنها برای صدام علیه ملت مسلمان ما و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانهٔ آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تا کنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اکثریت آقایان حجتالاسلام نیری دامت افاضاته (قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی (دادستان تهران) و نمایندهای از وزارت اطلاعات میباشد، اگر چه احتیاط در اجماع است، و همینطور در زندانهای مراکز استان کشور رای اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب و یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازم الاتباع میباشد، رحم بر محاربین سادهاندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید، آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند اشداء علی الکفار باشند. تردید در مسائل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا میباشد. والسلام»
سیداحمد خمینی که در آن زمان رئیس وقت دفتر خمینی بود در نامهای در مورد جزییات این اعدامها میپرسد و تأکید میکند آیا این حکم شامل کسانی که محاکمه شدهاند و دوران زندانشان به زودی تمام میشود هم هست یا نه؟ و در مورد محکومان از شهرستانهایی که استقلال قضایی هم دارند چطور؟ پاسخ روحالله خمینی بدینگونه است که: بسمه تعالی در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است. سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید. در صورت رسیدگی به وضع پروندهها در هر صورت که حکم سریعتر اجرا گردد همان مورد نظر است.
در اسیرکُشی سال ۶۷، فرایند قتلها با حکم آیتالله خمینی و دو متن منسوب به ایشان آغاز میشود. اینکه دو متن مورد استناد، در مجموعه آثار وی، همچنین در صحیفه نور و... دیده نمیشود و دفتر حفظ و نشر آثار ایشان نیز در مورد اصالت آنها نظری ندادهاست، واقعیت را تغییر نمیدهد. مسؤولیت آیتالله خمینی در آن واقعه هولناک تردید برنمیدارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اعتراض مهندس بازرگان
دیماه ۱۳۶۷، نهضت آزادی ایران با انتشار بیانیه به کشتار مخالفان سیاسی اعتراض کرد. در بخشی از آن مهندس بازرگان و همفکرانش پرسیده بودند: «اگر این اعدامها مطابق شرع و قانون اساسی انجام گشته چرا در سکوت و بیخبری و در پشت درهای بسته اجرا شدهاست؟ چرا خانوادههای اعدامشدگان تهدید شدهاند که مبادا گریه کنند، سیاه بپوشند و یا مجلس ختم تشکیل دهند؟ بگذریم از این که اهانت و زخم زبان به مادران و پدران داغدیده و تبریک گفتن به آنان به عنوان این که لکه ننگی را از دامان خانواده شما پاک کردهایم، با هیچ معیار اسلامی و انسانی قابل توجیه نیست.»...
گرچه در قرآن در سوره بقره آیه ۲۵۶ میخوانیم که «اجبار و فشاری در پذیرش دین وجود ندارد» و در سوره یونس آیه ۹۹ خطاب به محمد گفته میشود: آیا تو در پی آن هستی که عقیده ات را به دیگران تحمیل کنی؟ ــ انت مذکر، لست علیهم بمصیطر، نباید بر مردم سلطه جوئی و زور گوئی کنی، ما انت علیهم بجبار، تو بر مردم جبار و دیکتاتور نیستی و نباید هم باشی و...، اما داستان هولناک ارتداد در صدر اسلام را هم داریم.
جمله مشهور «من بدل دینه فاقتلوه» را که معنیاش این است که «اگر کسی از مسلمانی خارج شد و رسم دیگری انتخاب کرد، او را بکشید» ــ شیعه و سنی، هر دو پای میفشارند ودر منابع زیر نقل شدهاست:
صحیح البخاری - کتاب الجهاد والسیر، سنن الترمذی - کتاب الحدود، سنن النسائی- کتاب تحریم الدم، سنن أبی داود- کتاب الحدود سنن ابن ماجه - کتاب الحدود، مسند أحمد- من مسندبنی هاشم...
داستان یهودیان بنی قریظه هم؛ که در آیه ۲۶ سوره احزاب اشاره کوتاهی به آن شده(منهای شاخ و برگی که بعدها به آن داده شده)، قابل تأمل است.