گاهی بايد کلمات در خدمتِ پوشاندن واقعّيات باشد. (داستانسرایی در مورد قتلعام سال ۶۷)
همنشین بهار
گاهی بايد کلمات در خدمتِ پوشاندنِ واقعّيات باشد. اما اين امر بايد به طريقی انجام گيرد که کسی از آن آگاه نگردد ، يا اگر بايد بدان توجه شود بهانه موجود بوده، يا بلافاصله خلق گردد .
ماکياول ، درسهائی برای رافائيلو جيرولامی
واقعه ای که رقمسازیها و شاخ و برگهای آن بر خلافِ روایتِ «ابن اسحاق» در سیرهاش که «طبری» از آن کپی برداری کرده ـ جای چون و چرا دارد...
پیش از آنکه در مورد قتل عام زندانیان سیاسی نکتهای را یادآور شوم، چند مثال بزنم:
· وقتی به نسخه های خطی تاریخ طبری که «بلعمی» ترجمه کرده، دقیق شویم ، می بینیم هیچ کدام شبيه يكديگر نیست و هر نسخه ای ساز خودش را می زند... انگار از سرچشمه واحدی آب نمیخورند. واقعش این است که خیلی ها با سکوت خودشان رضا دادند تا «بلعمی» و دوستانش هر بلایی می خواهند َسرِ «تاریخ طبری» بیآورند. درست است که بلعمی ۵۰ سال بعد از مرگِ «طبری» دست به کار شده اما آنزمان بودندکسانیکه میتوانستند اصل کتاب یعنی «الامم و الرسل و الملوک» را به رُخِ «بلعمی» و پادوهایش بکشند تا او نتواند پیش داوری های خودش را هم به کتاب قالب کند.
· نامه جَعَلیِ «یزدگردِ سوّم» به عُمَربنِ خطاّب که ارتجاعِ مغلوب حلوا حلوا می کرد تا همه باور کنند مو درزش نمیرود، باید بر دیوار کوبیده می شد. اِشرافِ من بسا بسا ناچیز بود اما ناچار شدم نشان دهم آن به اصطلاح نامه، بویی از واقعیت ندارد...ای کاش کسانیکه صلاحیت داشتند، پا پیش میگذاشتند.
· نامه مجعول به نام امیرکبیر را که گویا به ناصرالدین شاه نوشته بود: «...اعليحضرت بدانند كه اداره مملكت باتوصیه ی عمه و خاله نمی شود»، اگر امثالِ «استاد ایرج افشار» زیر نور نگرفته بودند، ازمابهتران به کُتبِ تاریخ قالب می کردند...
· بیشتر ما انقلاب بزرگ ضد سلطنتی را به یاد داریم . هر چه بود، بد یا خوب، حاصل رنج و شکنج خود ایرانیان بود و آن روزهایِ قُدسیِ ایثار گذشت اما، هنوز بلندگوهایِ ارتجاع و استعمار جار میزنند که در روز واقعه (۲۲ بهمن ۵۷) ریش و قیچی دست فلسطینی ها و اعراب بوده! ...
مبارزه با فراموشی و وارونه نمایی، وظیفه فرهنگ ورزانِ میهن ما است.
در مورد قتل عام زندانیان سیاسی هم گزارش های دروغ کم نیست. زندانیان سیاسی نباید اجازه دهند داستانسرایی واقعّیت را به پَستو بفرستد.
هنوز خونها را نشسته و دارها را برنچیده اند، «سَرـ بَرـ داران» سال ۶۷ در خاطره مردم ستمدیدهِ ما حّی و حاضرند. زمان بسیار زیادی از آن فتوای شوم نمیگذرد اما اخبار آلوده و دروغ مثل مور و ملخ میبارد تا بر اصل ماجرا گرد و خاک بپاشد و کینههایِ کور جایِ درس و تأمّل را بگیرد.
آیهالله خامنه ای موج اعدام ها را متوقف میکند!
آقای سعید شاهسوندی در مصاحبه با رادیو صدای ایران (جمعه ۱۸مردادماه/ قسمت ۱۷۰) با اشاره به فتوای قتل عام در سال ۶۷ میگویند:
من غلامِ آن مِسِ همّتپَرست
کو به غیر کیمیا نارد شکست
من غلامِ آنکه نفروشد وُجود
جز بدان سلطانِ با افضال و جود
«...نامه ای از امام گرفتند...خیلی نامه تندی بود...بر حسب گفته متصدیان با استناد به این نامه حدود ۲۸۰۰ یا ۳۸۰۰ نفر زندانی ...از زن و مرد در سراسر کشور اعدام کردند. حتی افرادی که نماز میخواندند، روزه می گرفتند...یکی از قضات خوزستان میگفت در آنجا تند و تند دارند اعدام میکنند...
افتاده اند به جان زندانیان...
آقای نیری گفت:
ما تا الان ۷۵۰ نفر را در تهران اعدام کرده ایم، ۲۰۰ نفر را هم به عنوان سر موضع از بقیه جدا کرده ایم، کلک اینها را هم بکنیم بعد هر چه بفرمایید...
دادستان انقلاب فارس میگفت:
...دختری را اعدام کردند. قبل از اعدام وصیت کرده و خطاب به پدر و مادرش گفته بود:
طوری نیست این پیش آمدها، قران و نهج البلاغه بخوانید...
.نماینده من در زندان ها میگفت شش یا هفت برادر بودند که نماز میخواندند و روزه میگرفتند...
پنج یا شش نفر انها را اعدام کردند و یک نفر از آنان را که فلج شده بود باقی گذاشتند...
بالاخره این جریان گذشت. بعد از مدتی یک نامه دیگر از امام گرفتند برای افراد غیر مذهبی که در زندان بودند، در آنزمان حدود ۵۰۰ نفر غیرمذهبی و کمونیست در زندان بودند. هدف آنها این بود که با این نامه کلک آنها را هم بکنند و به اصطلاح از شرشان راحت شوند. اتفاقاً این نامه به دست آقای خامنه ای رسیده بود، آنزمان ایشان رئیس جمهور بود، به دنبال مراجعه خانواده های آنان ایشان با متصدیان صحبت کرده بود که این چه کاری است که می خواهید بکنید دست نگه دارید، بعد ایشان آمد قم پیش من با عصبانیت گفت: از امام یک چنین نامه ای گرفتند و می خواهند اینها را تند و تند اعدام کنند. گفتم چطور شما الآن برای کمونیستها به این فکر افتاده اید؟ چرا راجع به نامه ایشان در رابطه با اعدام منافقین چیزی نگفتید؟ گفتند: مگر امام برای مذهبی ها هم چیزی نوشته؟
گفتم: پس شما کجای قضیه هستید، دو روز بعد از نوشتن آن نامه به دست من رسید و این همه مسائل گذشته است. شما که رئیس جمهور مملکت هستید چطور خبر ندارید؟...»
(صفحه ۳۴۷ متن کامل خاطرات . اتحادیه ناشران ایرانی در اروپا)
***
نوشدارو بعد از مرگِ سهراب ؟
من به عمد از نکات ظریف دیگر میگذرم. اربابِ فهم، خود کلاهشان را قاضی میکنند.
اگر به ویژگی «فتوا» و نیز ویژگیهای آیهالله خمینی آشنا باشیم تردید نمیکنیم که امکان ندارد صاحب فتوا (از آنچه خود شرعی و به حق میداند) ذره ای عُدول کند و اصلا گوشش بدهکار اعتراضات دیگران باشد تا مثلاً به آیهالله خامنه ای مأموریت دهد تا ماجرایی را که خود باعث و بانی آن است رسیدگی نماید ! در اینصورت فاتحهِ آن فتوا خوانده است ، یعنی مشروعیتش از همان آغاز زیر سئوال میرود و آیهالله خمینی به فتوایی که معتقد است شرعی و لازم الاجرا است، تیپا نمیزند.
تازه فرض میکنیم خودِ صاحبِ فتوا نمیتوانسته با نوشتن یک سطر که «بس است، شمشیرها را غلاف کنید و دارها را برچینید» ـ غائله را ختم بهخیر کند و ناچاراً به آیهالله خامنهای مأموریت داده اند... نوشدارو بعد از مرگِ سهراب؟...
در درونم صد حریفِ خوش نفس
دست بر لب میزند یعنی که بَس...
این مباحث تا بدینجا گفتنی است
منبع:پژواک ایران