در قسمت پیش(ایدهآلیسم آلمانی Deutscher Idealismus)، با اشاره به انقلاب کبیر فرانسه که چارچوب سیاسى رژیم کهن را درهم شکست یادآور شدم ایدهآلیسم آلمانی هم نوعی انقلاب بود، اما انقلاب در عالم ذهن و اندیشه. درواقع آنچه فرانسویها اندیشیدند و عمل کردند، امثال کانت و هگل و فیشته به فلسفه کشاندند.
حول و حوش انقلاب در فرانسه، پارلمان مرکب از نمایندگان طبقه نجبا، طبقه روحانیون و طبقه سوم بود. در آن مجلس طبقاتی اشرافیت فئودال از مزایای ویژهای برخوردار بودند و نمایندگان بازرگانان و صاحبان صنایع، سلطه اشراف و امتیازات ویژه فئودالی را برنمیتافتند. طبقه سوم نیز به نجبا و روحانیون وابستگی نداشتند و نمایندگان آنها در واقع نماینده اکثریت مردم بودند.
۱۷ ژوئن ۱۷۸۹، اعضای طبقه سوم رسماً صحبت از مجلس ملی کردند. مردم هم در آرزوی لغو مالیاتهای فئودالی و عُشریه(ده یک) اجباری به کلیسا بودند. آنان متاثر از امثال «میرابو»، «مارا»، «دانتون» و «روبسپیر»، سر به عصیان برداشته، زندان باستیل را که نماد استبداد بود، به آتش کشیدند.
انقلابیون فرانسوی سقوط باستیل را فوران آزادی در دنیای نو توصیف کردند. ایدههای فیلسوفان عصر روشنگری به ویژه «ولتر» و «ژان ژاک روسو» مَددکار کسانی بود که علیه سلطنت مطلقه لویی شانزدهم سر به شورش برداشتند.
۱۰ اوت ۱۷۹۲ و در زمانی که تودهٔ مردم پاریس به کاخ تولری هجوم برده و خواستار الغای سلطنت شدند، مجمع قانونگذاری حکم به تعلیق موقت پادشاهی لویی شانزدهم داد و سپس فرمان به تشکیل «مجمع ملی» که وظیفهٔ تصویب یک قانون اساسی را داشت داد. اعضای مجمع جزو تمامی طبقات جامعه بودند ولی تعداد حقوقدانهای آن نسبت به دیگران بیشتر بود. ۷۵ نفر از اعضا در مجمع اصلی نمایندگان و ۱۸۳ نفر در مجمع قانونگذاری وجود داشتند. تعداد کل نمایندگان مجمع بدون در نظر گرفتن ۳۳ نماینده مستعمرات (که تنها چند از نفر از آنها به پاریس رسیدند) ۷۴۹ نفر بود. البته در زمان ترور وقتی بگیر و ببندهای روبسپیر Robespierre شدت گرفت، تعداد میانگین نمایندگان به ۲۵۰ نفر رسید.
...
مجمع ملی فرانسه در هنگامهٔ انقلاب نقش مجلس موسسان قانون اساسی و قانونگذاری را به عهده داشت. نمایندگان مجمع میبایست توسط مردهای فرانسوی بالای ۲۵ سال انتخاب شوند. این نخستین مجمع انتخابی جهان بود که تمام افراد ذکور یک کشور بدون توجه به طبقه، در آن حق رأی داشتند.
مجمع ملی توانست فرانسه را از جنگ داخلی و تاخت و تاز حفظ نماید، نظام آموزش عمومی را بنیانگذاری کند. موزه، مدرسهٔ پلیتکنیک، مدرسهٔ تربیت مدرس، مدرسهٔ زبانهای شرقی، کنسرواتوار، و سازمانهایی با اهمیت زیاد به وجود آورد.
...
مجمع ملی را درآغاز نیروهای میانهرو و مشروطه خواه اداره میکردند و به همت آنان قوانین بسیاری به تصویب رسید، اما تودههای فقیر خواستههای بیشتری داشتند و بنای ناسازگاری گذاشتند. موج اعتراضات اقشار فرودست، بالا گرفت و اینبار کسانیکه دم از تغییرات ریشهای میزدند در مجمع دست بالا را یافته و رژیم جمهوری اعلام شد.
نیروهای میانه رو و طالبان مشروطه «ژیرندونها» Girondins، و جمهوریخواهان و هواداران تغییرات ریشهای، «ژاکوبنها» Jacobins خوانده میشدند.
...
ژاکوبنها آزمایش خوبی پس ندادند. علیرغم شعارهای بسیاری که در باب حقوق بشر و آزادی میدادند، کارشان به ترور و سرکوب کشیده شد و پاسخ اعتراضات را با گیوتین دادند. گفته میشود حدود ۴۰ هزار نفر از دم تیغ گذشتند و دهها هزار نفر بازداشت و روانه زندانها شدند.
اگرچه بگیر و ببندها رهبران جدید را آلوده کرد اما نیاتشان آلوده نبود و از قضا در دوره آنان قوانین مهمی از تصویب گذشت و اصلاحات ارضی هم به نفع روستاییان انجام شد با این حال با استبداد رأی به اعتماد مردم ضربات هولناک زدند. مشکلات معیشتی فرودستان نیز همچنان باقی بود.
با اینکه مجمع ملی فرانسه یک قوهٔ مقننه به شمار میآمد ولی درواقع با سپردن وظایف اجرایی به اعضای خود، در قوهٔ مجریه هم دخالت کرد. این «تداخل قوا» بر خلاف نظریههای فلسفی (به ویژه نظریات مونتسکیو) که منشأ انقلاب بودند یکی از شاخصههای اصلی مجمع ملی فرانسه به شمار میرفت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ژیروندنها و ژاکوبنها
ژیروندنها نام یک جناح سیاسی بود که در هیأت مقننه و مجلس ملی فرانسه فعالیت میکردند. بیشترشان از ولایت ژیروند بودند و به روشهای دموکراتیک اعتقاد داشتند. به دلیل پیوند ژیروندیستها با اشراف و تغییر نکردن وضع تهیدستان و دهقانان، رقبایشان(ژاکوبنها) آنان را کنار زده، خود صحنهگردان شدند. ژاکوبینها که خودشان را صاحب عله انقلاب میپنداشتند، سپتامبر ۱۷۹۳ به رهبری ماکسیمیلیان روبسپیر، زمام امور را در دست گرفته و در فرانسه حدود ۱۰ ماه وحشت و ترور حاکم کردند. جریان مزبور چون در صومعه ژاکوبوس(دومینیکن) واقع در خیابان سن ژاک پاریس گرد هم میآمدند بدین نام(ژاکوبنها) مشهور شدند. این صومعه در هنگام انقلاب (مانند مسجد قبا یا حسینیه ارشاد در تهران) یکی از مراکز مهم تجمع مردم بود.
...
سال ۱۷۹۳ وقتی ژاکوبنها بر مجلس ملی فرانسه(کنوانسیون) مسلط شدند «قانون» زشتی هم به نام «قانون مظنونات» به تصویب رساندند که طبق آن هرکس که مورد سوءظن قرار میگرفت، تحت تعقیب واقع میشد. در دوره ژاکوبنها شمار کثیری به اتهام اینکه عامل نفوذی اشراف در انقلاب و مخالف جمهوری هستند، سر به نیست شدند. ژاکوبنها به ابتذال افتاده و برای منتقدین خویش پروندهسازی میکردند تا با نفی آنها خود را اثبات کنند اما فایده نداشت. به بحران مشروعیت دچار شده و مردم دستشان را خوانده بودند. فهرست اعدامیان به انقلابی نامدار فرانسه دانتون هم رسید و برادران دیروز، او را هم کشتند. دانتون در هنگام رفتن به سوی گیوتین در مقابل خانه روبسپیر فریاد زد: آهای روبسپیر یادت باشد تو هم به دنبال من خواهی آمد. همین هم شد. بعدها گذر پوست به دباغخانه افتاد و روبسپیر نیز به تیغ گیوتین گرفتار آمد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مفهوم چپ و راست left and right
خیر ها را جلوۀ شر میدهد، چرخ دو رنگ پشت کاغذ در نظر چپ مینماید، نقش راست
اصطلاح «چپ و راست» که از مفاهیم پرابهام و جنجالبرانگیز در تاریخ و ادبیات سیاسی است، ابتدا در زمان انقلاب کبیر فرانسه معمول شد. در مجلس ملّی فرانسه، مشروطهطلبان در سمت راست رئیس مینشستند و نمایندگان جمهوریخواه و انقلابی در طرف چپ. پژواک روانی و تأثیرگذاری واژگانی مفهوم چپ به این احساس بنیادین بازمیگردد که واژۀ چپ در اشاره به «دستی که معمولاً ضعیفتر از دست دیگر ــ راست ــ است» مربوط میشود و رودررویی «اشراف» راستنشین در برابر «عوام» چپنشین در مجلس فرانسه، این احساس را تشدید میکرد.
...
«چپ» اصطلاحی نشانهپردازانه برای اشاره به نوع خاصی از تفکر است که تبار معین و جغرافیای مکانی مشخصی در تاریخ دارد. هیچکس نمیگوید دوغ من ترش است. اکنون هر کسی حودش را چپ میپندارد و رقیبش را راست. واژههای چپ و راست وارد فرهنگ و ادبیات سیاسی ایران هم شده است بدون آنکه از سوی مدعیان و مخالفان به طور دقیق تعریف و مفهومسازی شود. انگار چپ تنها شامل کسانی میشود که دین و آیین مردم را به سخره میگیرند بیآنکه به معنی دقیق کلمه آنچه را نفی میکنند (یا آنچه را باور دارند) بشناسند.
ایمان به تحقق برابری و دگرگونی، تلاش برای نفی استثمار و تحقق عدالت اجتماعی و آزادی و درافتادن با تبعیض و آلودگی، رویکردی پویا و ترقیخواهانه است. حالا هر اسمی که میخواهیم روی آن بگذاریم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ژان پل مارا Jean-Paul Marat
ژان پل مارا پزشک، و نویسنده کتاب «زنجیرهای بردگی» در کنار دانتون و روبسپیر یکی از سه چهرهٔ سرشناس انقلاب فرانسه بود. وی روزنامهای را به نام دوستدار مردم L'Ami du peuple منتشر میساخت و در آن بر ضد نهاد پادشاهی فرانسه و استبداد موجود مینوشت. این روزنامه که برای نخستین بار، مردم عادی در آن جایی برای بیان رنجها و درد دل خود یافته بودند آن چنان مورد توجه واقع شده بود که در روز دوبار چاپ میشد که در قرن ۱۸ کار بی سابقهای بود. مارا در آستانه انقلاب به ژاکوبنها پیوست.
مارا در جریان دستگیری لویی شانزدهم و همسرش ماری آنتوانت همراهی جست و از کوشندگان در راه اعدام آنان بود. ژیروندنها که قبلاً از آنان صحبت شد بگیر و ببندها و وضع اسفبار انقلاب را بویژه تقصیر ژان پل مارا میگذاشتند. مارا، سرانجام در حمام خانهاش توسط دختری به نام «شارلوت کوردی»با دشنه کشتهشد.
ماری - آن شارلوت دو کوردی دارمون معروف به «شارلوت کوردی» یکی از چهرههای انقلاب کبیر فرانسه و عصر وحشت است. او هوادار ژیروندنها بود و به جرم قتل «ژان پل مارا» در ۲۴ سالگی با گیوتین اعدام شد. ژاک لویی دیوید تابلوی «مرگ مارا» را با الهام از این رویداد کشیدهاست.
...
روز واقعه ژان پل مارا برای معالجه ناخوشی پوست در داخل وان حمام بود و در مقابل خودش میزتحریری داشت و برای روزنامه دوستدار مردم مقاله مینوشت. شارلوت خواهان ملاقات وی شد و با سماجت بسیار نزد مارا رفت تا مثلاً با او مطلبی را در میان بگذارد. اما هدفش کشتن مارا بود و بدون تزلزل این کار را انجام داد تا از نظر خودش میهنش را نجات دهد. شارلوت از این کار احساس پشیمانی نکرد و به زندانبانانش که میگفتند: تو را با طناب دار میزنیم، گفت:
امثال ژان پل مارا مجرم اند نه من. جرم است که باعث بی آبروئی است، نه طناب دار…
من با چشمانی باز کارم را انجام داده و آماده پذیرش عواقبش هم هستم.
بازپرس از شارلوت پرسیده بود:
- چه چیزی باعث تنفر تو از مارا بود که او را کشتی؟
- عملکردش.
- منظورت چییست؟
- تاراج فرانسه و به بیراهه رفتن انقلاب مردم.
- با کشتن او چه چیزی نصیب تو میشود؟
- صلح را به کشورم برگردانم. به خفقان پایان دهم.
- اما فکر میکنی تمام مارا ها را کشتهای؟
- شاید آنهای دیگر هم از کشته شدن او بترسند و دست بردارند.
آخر کار از شارلوت پرسیدند آیا حرف دیگری هم دارد؟ جواب داد هیچ چیز غیر از این که موفق شدم و بسیار خوشحالم.
...
شارلوت کوردی ۱۷ ژوئیه ۱۷۹۳ به گیوتین سپرده شد. من جمجمه او را که هنوز نگهداری میشود در موزه ای در پاریس دیدهام.
در عمل ترور مارا، به ضد خودش مبدل شد. وی شهید بزرگ تودهها لقب گرفت و فریاد انتقام همه جا پیچید و این درست همان چیزی بود که سرکوبگران میخواستند. شارلوت یک نفر را کشت تا به خیال خودش دیگران را نجات دهد. اما هزاران انسان به گیوتین سپرده شدند. ترور ژان پل مارا، جامعه را به خفقان بیشتر کشید و آن آزادیهای نیمبند هم دود شد و به هوا رفت. آن ترور اگرچه با اراده نیک صورت گرفته بود اما وضعیت ژیروندُنهای زندانی را وخیم و وخیم تر کرد و خیلیها کشته شدند. یکی از آنان لاووازیه، شیمیدان پرآوازه بود که برای انجام آزمایشهای علمی خود تقاضای مهلت نمود ولی قضات پاسخ دادند: «جمهوری انقلابی فرانسه دیگر شیمیدان نیاز ندارد.»
اینجا و آنجا از قول یکی از رهبران ژاکوبنها (سن ژوست) گفته میشد:
کشتی انقلاب، تنها در دریایی که با تندآبهای خون، سرخگون شده باشد، میتواند به بندر برسد. انقلاب خون میخواهد. خون...
در ادامه بحث از سن ژوست خواهم گفت.
مجمع ملی فرانسه (کنوانسیون) با اصرار روبسپیر بر ادامه دوره ترور دستور دستگیری وی را صادر نمود و روبسپیر نیز آنچنان که دانتون پیشبینی کرده بود، سر از گیوتین درآورد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روبسپیر پیش از گیوتین
کبر و غرور کار روبسپیر را ساخت وگرنه رمانتیک نیک اندیشی چون او به جنایت و توجیه آن آلوده نمیشد. روبسپیر در بحبوبه فعالیتهای سیاسی خود، روشنفکری لیبرال مسلک بود و با خشونت میانه نداشت. حقوقدان بود و در مجلس ملی فرانسه نماینده فرودستان و ستمدیدگان. وی در مدرسه و دانشگاه شاگردی ممتاز بود و آرای کلاسیکهای یونانی را از بر بود و علیه ماکیاول و آراء وی داد سخن میداد و اینکه هدف، وسیله را توجیه نمیکند. او مخالف سرسخت اعدام بود و از حقوق مخالفین زیاد دم میزد که باید مصونیت اظهار نظر داشته باشند...آزادی از آن مخالف است و از این حرفها...
کلمه دموکراسی از زبانش نمیافتاد و اینکه نباید جمع بر سر فرد بریزد و اکثریت اقلیت را مچاله کند. ۲۸ دسامبر ۱۷۹۲ در خطابهای در مجمع ملی اظهار داشت:
«وقتی پای شهادتدادن به نفع حقیقت در میان است هرگونه استناد جستن به اکثریت یا اقلیت، چیزی نیست مگر وسیلهای برای خفه کردن صدای کسانی که این واژه [یعنی اقلیت] برای اشاره به ایشان به کار میرود»
روبسپیر وقتی بر کرسی قدرت نشست و میخش را کوبید با این توجیه که «حقیقت، قدرت خود، خشم خود و استبداد خود را دارد»، از به اصطلاح قهر انقلابی دم زد و با توپ و تشر به بقیه میگفت که شما نمیفهمید. نمیفهمید که به دشمنان انقلاب نباید امان داد. امروز آنها را نکوبید فردا موی دماغتان خواهند شد. البته منظور روبسپیر از دشمنان انقلاب، انسانهای شریفی چون دانتون بود.
...
روبسپیر یک فرد بود و با این حال خود را اراده ملت تفسیر میکرد. میگفت مجمع ملی فرانسه یعنی روبسپیر، و روبسپیر یعنی مجمع ملی فرانسه. عاقبت هوا برش داشت و به نام مرزبندی به هر مخالف و منتقدی بند کرد. برایشان پاپوش دوخت و از خون یارانش هم نگذشت. آیا هر انقلابی به چنین سراشیبی میافتد؟
آیا آنچنان که کانت و شیفته میگفتند اصلاح از انقلاب بهتر است؟
(فیشته میگفت آری بهتر است چون اصلاح با آرمانهای روشنگری مثل آزادی، پیشرفت و تحقق حقوق قابل جمع است)
...
روبسپیر به هنگام مرگ ۳۶ سال داشت و تمامی دارائیاش چیزی معادل سیصد دلار بود. اما تنزه طلبی هم به دادش نرسید و مردم از او بیزار شده بودند. با کنار رفتن دار و دسته روبسپیر، یک دولت جدید متشکل از پنج مقام اجرایی و دو حقوقدان عالیرتبه تشکیل شد اما چندان موفق نبود و نارضایتی تلنبار شد و تهیدستان بار دیگر به کوچه و خیابان ریختند. بزرگترین ضربه امثال روبسپیر زمینهسازی برای ظهور یک ژنرال ارتش بنام ناپلئون بناپارت بود که صدای چکمههایش به گوش میرسید. ٩ نوامبر ١٧٩٩ (هجدهم برومر)، ناپلئون بناپارت سلانه سلانه از راه رسید. کودتا کرد و بالکل ورق برگشت. ناپلئون خودش را امپراتور هم نامید و فاتحه جمهوری فرانسه را خواند.
...
چرا انقلاب کبیر فرانسه که با تأسیس جمهوری و اعلامیه جهانی حقوق بشر و شهروند مسیر تاریخ اروپا را دگرگون کرد و حقوق را به مسئله اساسی بشر تبدیل نمود، به قهقرا افتاد و سر از یبگیر و ببند درآورد؟
هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
احوال روبسپیر را آئینه عبرت دان
هر حرکت و انتقادی علیه روبسپیر و دولتش به عنوان اقدام ضدانقلابی محکوم و بلافاصله سرکوب میشد. حتی مردمی که به خاطر کمبود غذا و گرانی دست به آشوب میزدند، ضدانقلاب لقب گرفته و آلت دست اشراف معرفی شدند.
روبسپیر سخنور قهاری بود و با زبان خودش نیز بذر کینه و ترور میکاشت. زبان پیشاهنگ عمل آدمی است و چنان که گفتهاند «ترور دیسکورسی یا ترور سمبولیک از زبان برمی خیزد»
زبان روبسپیر همچون رفتار منزه طلب او حاوی عناصری از ترور بود اما مریدانش این را باور نمیکردند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سن-ژوست Louis Antoine de Saint-Just
«سن ژوست»، رفیق شفیق رویسپیر و مارا بود. سخنرانیاش در مجمع ملی فرانسه به اعدام لوئی شانزدهم قطعیت بخشید. وی در اعدام امثال دانتون هم دخیل بود.
در جریان محاکمه لویی شانزدهم، سن ژوست با استناد به آرای ژان ژاک روسو و مونتسکیو پادشاه را محکوم کرد و از جمله گفت: دادگاهی که بایستی در مورد وی قضاوت کند، محکمهای قضایی نیست. قاضی واقعی، مردم ستم دیده هستند. آنانند که باید داوری کنند. پادشاه از قونین سوءاستفاده کرده و باید به سزای خودش برسد تا آسایش مردم تامین گردد.
قانونگذارانی که میخواهند نور و نظم را به درون این جهان بیاورند باید این جریان را با گامهایی بی شفقت، بیباک و خللناپذیر همچون خورشید دنبال نمایند. ما نسبت به تمام مستبدان جهان اعلام جنگ کرده ایم و نمیتوانیم به مستبد خودمان احترام بگذاریم. چرا یاید قوانین فقط علیه ستم دیده اجرا شوند و از ستمگر چشم پوشی شود؟ استبداد مثل نی میماند که با باد خم میشود و دوباره بلند میگردد. انقلاب زمانی آغاز میگردد که استبداد به پایان میرسد. بعد از سخنان سن ژوست در مجمع ملی فرانسه اکثریت به مرگ لویی شانزدهم رای دادند و گیوتین سر او را هم از بدن جدا کرد.
...
سن ژوست آدم کوچکی نبود. حتی هم اکنون نیز چندین و چند خیابان و میدان و مدرسه نام او را دارند.
الکساندر دوما٬ در کتاب «سفیدها و آبیها» Les Blancs et les Bleus،
دومینیک ژامه٬ در کتاب «ترور بدون فضیلت» Maximilien ou la terreur sans la vertu٬
ویلی بردل در رمان «کمیسار راین» Der Kommissar am Rhein، نیچه٬ در یک شعر،
نویسنده دانمارکی کارل گیلروپ Karl Gjellerup در یک نمایشنامه به نام سن ژوست،
ویکتور هوگو٬ در رمان «نود و سه» Quatrevingt-treize٬و بینوایان
آناتول فرانس ٬در «خدایان تشنه اند» Les dieux ont soif،
رومن رولان در «بازی عشق و مرگ»٬
زاک شابان٬ در «شب ترمیدور» La Nuit de Thermidor،
آلبر کامو در کتاب «طغیانگر» و نیز در «طاعون» و... به سن ژوست اشاره کردهاند.
از سن ژوست در فیلمها و مستندهای تلویزیونی هم بارها یاد شدهاست. از دید سن ژوست، هر کسی که به اعتبار دولت انقلابی بهتان میزد یا حمله میکرد، میبایست به مرگ محکوم میشد.
در میان کسانیکه شامل پروندهسازی دستگاه سن ژوست شدند، آزادیخواهانی چون «آناکارسیس کلوتس»، رونسین، ونسان، و «مومورو» واضع شعار «آزادی، برابری، برادری» هم حضور داشتند و همه از دم به گیوتین سپرده شدند. پرونده سازان آنان را نوکر و پادوی استبداد معرفی نمودند. البته سن ژوست خودش هم همراه روبسپیر و... در میدان انقلاب با گیوتین اعدام شد. وی به هنگام مرگ ۲۷ سال داشت. هوادارانش به او به دلیل جوانی، تقوای سیاسی و بی اعتناییاش به منافع مادی، «فرشته مقرب انقلاب» l'Archange de la Révolution میگفتند.
...
تکیه کلام سن ژوست که رمان «ظلمت در نیمروز» اثر آرتور کوستلر هم با آن شروع میگردد این بود:(پای قدرت که برسد)، هیچ کس نمیتواند معصومانه حکومت کند.