ساعت چهار بامداد سوم شهریور ۱۳۲۰ سفیر شوروی و وزیر مختار انگلیس در تهران به دیدار علی منصور نخست وزیر وقت رفتند و طی یادداشتهایی مشابه، به دولت ایران اعلام کردند که به دلیل بیتوجهی دولت ایران به درخواستهای فوری این دو کشور [و اینکه در بیرون کردن عُمّال آلمانی هیچگونه اقدامی نکردهاست]، واحدهای شوروی و انگلیس طبق دستور ستادهای مربوطه وارد خاک ایران شده مشغول پیشروی هستند.
این بحث به اشغال ایران در جنگ جهانی دوم میپردازد که سه هفته قبل از تبعید رضاشاه به خارج از کشور رخ داد. حدود هشتاد سال پیش.
پس از آغاز جنگ جهانی دوم، ایران بیطرفی خود را اعلام کرد، اما به دلیل گستردگی مرز ایران با شوروی و درگیری آن کشور با آلمان این بیطرفی ناپایدار بود و ارتش متفقین به بهانهٔ حضور کارشناسان آلمانی در ایران، کشور ما را اشغال کرد. البته داستان تنها این نبود...
پیش از اشاره به روز واقعه یعنی سوم شهریور ۱۳۲۰(۲۵ اگوست ۱۹۴۱)، توضیح کوتاهی در مورد جنگ جهانی دوم ضروری است. جنگی فراگیر از ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ که البته درگیریهای مرتبط با آن جلوتر آغاز شده بودند. این جنگ بسیاری از کشورهای جهان را درگیر خود کرد تا جایی که دو دسته از کشورهای مختلف - متّحدین Axis powers و متّفقین Alliance - در مقابل یکدیگر صف آرایی کردند.
آلمان، ایتالیا، ژاپن. مجارستان، رومانی و بلغارستان و...متحدین را تشکیل دادند. متفقین هم عبارت بودند از: فرانسه، انگلستان، آمریکا، شوروی سابق، یوگسلاوی سابق، لهستان، استرالیا، بلژیک، برزیل، کانادا، چین، چکسلواکی، دانمارک، استونی، یونان، هند، لتونی، لیتوانی، مالتا، هلند، نیوزیلند، نروژ و آفریقای جنوبی و...
پس از آغاز جنگ جهانی دوم، ایران بیطرفی خود را اعلام کرد، اما به دلیل گستردگی مرز ایران با شوروی و درگیری آن کشور با آلمان این بیطرفی ناپایدار بود و ارتش متفقین به بهانهٔ حضور کارشناسان آلمانی در ایران، کشور ما را اشغال کرد. البته داستان تنها این نبود.
پس از حمله آلمان نازی به شوروی و لزوم ارسال کمکهای بریتانیا و آمریکا به جبهههای نبرد، متفقین تصمیم گرفتند از به قول خودشان دالان پارسی The Persian Corridor نیز استفاده شود. پرشن کریدور(دالان پارسی) راهی بود برای رساندن مهمات و دیگر ابزار جنگی، از خلیج فارس تا دریای خزر و از آنجا به روسیه. در همین رابطه، متفقین ۲۵ اگوست ۱۹۴۱(سوم شهریور ۱۳۲۰)، ایران را به اشغال خود درآوردند.
رضاشاه طی تلگرافی به روزولت، رییس جمهوری وقت آمریکا از وی خواست مانع پیشروی بریتانیا و روسیه در داخل ایران شود، اما دولت امریکا این درخواست را رّد و تأکید کرد که ایالات متحده، هدف بریتانیا را هدف خود میشمارد.
اسناد وزارت خارجه آمریکا نشان میدهد که متفقین چندین بار از رضا شاه خواسته بودند اسلحه و مهمات به وسیله راه آهن ایران از خلیج فارس به دریای خزر حمل شود و پادشاه که تصور میکرد فتح نهایی با آلمان است، موافقت نکرده بود. گویا متفقین حاضر شده بودند که در مقابل اجازهی حمل تسلیحات از ایران کرایه کلیه محمولات را طبق تعرفه معمولی پرداخت کنند و برخی هزینهها را بپردازند.
...
یک روز قبل از واقعه(دوم شهریور ۱۳۲۰)، «محمد ساعد» سفیر کبیر ایران در مسکو به «استاینهاروت» سفیر کبیر آمریکا در آن شهر رسما ًاظهار داشت: دولت ایران تقاضای «گستاخانه»ی دولتهای انگلیس و شوروی را در مورد خروج آلمانیها از ایران رد کردهاست.
...
هرچند با اگر و مگر و ای کاش، وقایع گذشته تغییر نمیکند اما اکنون که حدود ۸۰ سال از آن روزهای سخت میگذرد درمییابیم ای کاش میتوانستیم از صدمات جنگ و آن اشغال شوم مصون بمانیم و فرصت تعامل منطقی با طرفهای درگیر را از دست نمیدادیم. ای کاش مانند دولت سوئد(در آن ایام) از راههای ارتباطی مملکت به نفع مردم و در جهت تعامل با ملل جهان استفاده میکردیم.
توجه داشته باشیم که ایران به دلیل موقعیت سوق الجیشی در نقطهای واقع شده بود که تسلط بر آن در تعیین سرنوشت جنگ تاثیر مهمی داشت. از این رو اشغال و تجاوز به آن دور از انتظار نبود. دیگر این اهمیت نداشت که اعلام بیطرفی کند یا نه...
آن اشغال در تقدیر بود. دانمارک و نروژ و هلند و بلژیک هم اعلام بیطرفی کردند اما از تجاوز هیتلر مصون نماندند. همانطور فندلاند و لتونی و لیتوانی و استونی از تجاوز نیروهای استالین. اگر ایران مورد تجاوز انگلیس و شوروی واقع شد، عجیب نیست.
از آنجا که ما در آن شرایط(شهریور ۱۳۲۰)، قدرت کافی برای مقابله با آن تجاوز را نداشتیم میبایست در برابر آن اتفاق نامیمون، روشی معقول و میمون پیدا کنیم. پل پیروزی باشیم اما با ابتکار خویش و از طریق صلح، نه اینکه دست روی دست بگذاریم تا بیگانگان ما را غافلگیر کرده، به پادشاه مملکت برای ترک کشور اولتیماتوم دهند.
چه بسا اگر امثال علیاکبر داور و تقی زاده و فروغی و عبدالحسین تیمورتاش، محبوس و مقتول یا آزرده و مغضوب نمیشدند و نمایندگان حقیقی ملت زمام امور را در دست داشتند، میتوانستند مانع اجرایی شدن اشغال ایران شوند. بگذریم...
...
وزیر خارجه آمریکا به وزیر مختار ایران در واشنگتن گفته بود: دولتین روس و انگلیس برای اینکه نگذارند حریف بر کشورهای بیطرف و صلحدوست استیلا پیدا کند، قبل از هر نوع امکان اشغال نظامی با دولت ایران وارد مذاکره شدند تا بهترین راه حل ممکن را پیدا کنند. ولی دولت ایران حقایق را نشناخت و به وسعت و عمق آن چه که در اروپا میگذرد پی نبرد...ایرانیها به این خاطر به این روزگار افتادند که نتوانستند حقایق را بشناسند و با آن روبرو شوند...
...
در آن ایام تلگراف تنها وسیله ارتباطی در ایران بود. تلفن فقط در دوایر دولتی و خانه استاندار و فرماندار پیدا میشد و شمار اندکی از مردم به رادیو دسترسی داشتند و روزنامه میخواندند. خیلیها اصلاً توی باغ نبودند!
بیهوده نبود که برخی از آنان به پیشواز اشغالگران رفتند و حتی قالی و قالیچه به آنها هدیه دادند.
مردم فرهیخته اما، وقتی از واقعه مطلع شدند که کار از کار گذشته بود. اخبار مربوط به یاداشتهای متفقین و کوشش آنها برای پیداکردن راه حل برای اجرای درخواستهای خود، از اول مرداد ۱۳۲۰ شایع بود اما خبرگزاری پارس حاشا میکرد. حالا این ملت بود که میبایست تاوان استبداد رأی رضا شاه، و طمع بیگانگان را با جان و مال خود بپردازد.
در شبیخون متفیین، ارتش شوروی در سه جهت و سه ستون وارد خاک ایران شد.
ستون اول از محور جلفا در جهت تبریز حرکت کرد،
ستون دوم از راه آستارا به سوی بندر پهلوی(انزلی) و رشت پیشروی نمود و،
ستون سوم به ناحیهٔ مرزی شمال شرقی خراسان حمله کرد و تبریز و مشهد و شهرهای ساحلی دریای خزر را زیر کنترل گرفت.
ارتش انگلیس هم(که در میانشان تعداد زیادی هندی حضور داشت)، از دو جهت به سمت ایران پیشروی نمود. ستون اول راه خانقین وارد ایران شد و از طریق کرمانشاه و همدان خود را به قزوین رساند.
ستون دوم، از خاک عراق به ناحیه جنوب غربی خوزستان هجوم آورد.
مطابق فیلمی که از آن روزها در دسترس است، سرانجام در روز ۹ شهریور ارتشهای شوروی و انگلیس در قزوین به یکدیگر ملحق شدند و فرماندهانشان سرمست از اشغال ایران به سلامتی همدیگر نوشیدند و شادی کردند.
...
در حمله به ایران، نیروهای دریایی و هوایی متفقین نیز شرکت داشتند.
روز سوم شهریور نیروی دریایی شوروی در دریای خزر بندر انزلی را به گلوله بست و نیروی هوایی آن کشور، تبریز، همدان، قزوین، مشهد، لاهیجان و نیز حومه تهران را زیر بمباران گرفت. نیروی هوایی انگلیس هم چند هدف نظامی را در اهواز بمباران نمود. شهرهای اردبیل، رضائیه، خوی، اهر، میاندوآب، ماکو، بناب، مهاباد، میانه، رشت و حسن کیاده(که پیشتر یکی از دهستانهای بخش آستانهٔ شهرستان لاهیجان بود) بمباران شدند. در پیامدعملیات اشغال، لشکرهای تبریز، رضائیه، رشت، مشهد، اردبیل و گرگان، به طور کامل از هم پاشیدند و سربازان، خسته و گرسنه آواره کوچه و خیابان شدند.
...
اولین هدف نیروهای انگلیسی اشغال مناطق نفتخیز و دومین هدف، پیشروی در خاک ایران و به دست گرفتن خطوط ارتباطی این کشور بود. عملیات دریایی انگلیس بیشتر در بندر شاهپور صورت گرفت و هشت فروند کشتی در آن بندر به دست قوای انگلیسی افتاد.
القصه، شهرهای بیدفاع شمال و جنوب ایران در جریان حمله هماهنگ و مشترک شوروی و بریتانیا، شدیداً بمباران شدند و نیروی دریایی ایران در خلیج فارس و دریای خزر، بر اثر حمله شدید نیروهای مهاجم، نابود شد و عمدهٔ کشتیهای ایران آتش گرفتند یا غرق شدند.
شیرازه ارتش از هم گسیخت. لشکر رضائیه با چنان شتابی عقب نشینی کرد که سر از ترکیه درآورد. در خراسان هم ارتش تا بندر عباس عقب نشینی کرد. نیروی دریایی اما، مقاومت کرد. «دریادار غلامعلی بایندر» فرمانده نیروی دریایی و ناخدا نصرالله نقدی رئیس ستاد نیروی هوایی، ناوسروان فرجالله رسانی، جعفر فزونی و شمار دیگری از افسران در همان روز اول حمله کشته شدند. ناخدا سوم حسن میلانیان، سروان زمینی مُکرینژاد، حسن کهنمویی و ناوبان ابراهیم هریسچی را هم هندیهایی که همراه نیروهای انگلیسی بودند کشتند.
(شمار کشتگان نظامی ایران در آن حمله، بیش از پانصد تن میباشد که اسامی همه آنها معلوم نیست.)
...
در حمله متفقین به ایران تعداد زیادی غیرنظامی هم زیر بمباران شهرهای مختلف کشته شدند و خسارات بسیار سنگینی به تأسیسات اقتصادی کشور و اماکن زندگی مردم وارد آمد.
تضعیف کامل دولت مرکزی، تخریب زیرساختهای معیشتی و بههمخوردن سامان فرهنگی و اجتماعی جامعه از دیگر پیامدهای آن واقعه شوم بود. کشور دچار قحطی شد و مردم از لحاظ نان و ارزاق به شدت در مضیقه قرار گرفتند.
تمامی راههای کشور به خصوص خطوط راه آهن و شوسه تحت کنترل نیروهای اشغالگر در آمد. نیروی کار ایرانی برای تهیه تدارکات ارتشهای درگیر در جنگ، با نازلترین دستمزد به کار گماشته شد. منابع نفتی کشور غارت شد و بحران غذایی در کشور به اوج خود رسید. همراه با تمامی این مسائل، سیاستهای پولی مهاجمان و تحمیل مخارج ارتش اشغالگر، مردم بیپناه ایران را با مشکلات زیادی روبرو ساخت.
توقف واردات به کشور به علت جنگ، عایدات گمرکی را که یکی از عمدهترین منابع درآمد دولت بود به حداقل رساند و هرج و مرج موجود در کشور نیز جمعآوری هر نوع مالیات را غیر عملی ساخته بود.
وضع غیر عادی کشور که ناشی از تحمیل جنگی ناخواسته بود، همراه با مخارج سنگین و کمرشکن نیروهای متفقین در ایران، فشارهای تورمی را افزایش میداد و دولت ایران برای مقابله با آن تنها به افزایش نشر اسکناسهای در جریان میپرداخت که خود امری نگران کننده بود.
در دوران اشغال ایران به دست متفقین، بسیاری از امکانات، زیرساختها، منابع، اندوختهها و آذوقههای ایران بدیشان اختصاص یافت و شمار بسیاری از مردم ایران، در نتیجهٔ تهیدستی، گرسنگی و بیماری جان خود را از دست دادند.
ملک الشعرای بهار طی اشعاری اشغالگران را خطاب قرار داد و این چنین سرود:
همه بردید و چریدید و بکردید انبار
ز حبوب و ز بَقول و ز پیاز و ز ذغال
برزگر گرسنه و جیش بریتانی سیر
شهر بیتوشه و اردو ز خورش مالامال
که شنیدهاست که مهمان بخورد هم ببرد
هم نهان سازد و هم سوزد اگر یافت مجال
...
اشغال ایران محدود به قوای بریتانیا و شوروی نبود. آذر ماه ۱۳۲۱ نیروهای آمریکایی هم ایران را اشغال کردند. متفقین در ایران هر اسبی که داشتند تاختند و به احدی پاسخگو نبودند. گویی، مقررات کاپیتولاسیون به صورت نانوشته در مورد آنان اِعمال میشد. پس از اشغال ایران، راهآهن سراسری برای انتقال کمکهای نظامی از جنوب ایران به پشت جبهه شوروی، مورد استفاده قرار گرفت. از دیگر نتایج اشغال بیگانگان در کشور ما، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
مهاجرت لهستانیها، لهستانیهای یهودی و غیریهودی به ایران،
همچنین جابجایی قدرت در بیشتر مناطق کشور و شکلگیری کشمکشهای قومی و مذهبی.
...
از آنجا که سمبه پُر زور بود، ایران که در آغاز جنگ، بیطرفی خود را اعلام کرده بود نهایتاً در ۱۷ شهریور ۱۳۲۲(نهم سپتامبر ۱۹۴۳)، به آلمان اعلان جنگ داد. البته هدف اصلی از این کار، پیوستن به اعلامیه ملل متحد و شرکت در کنفرانسهای صلح پس از جنگ بود. آخرین اقدام ایران به نفع متفقین اعلان جنگ به ژاپن بود که در بیستوهشتم فوریه ۱۹۴۵/ نهم اسفند ۱۳۲۳ صورت پذیرفت.
...
با توافقی که صورت گرفت، قرار شد پس از پایان جنگ جهانی دوم، اشغالگران از ایران بروند. نیروهای آمریکایی و انگلیسی به تخلیه نیروهای خود از ایران پرداختند. اما دولت شوروی بازی درآورد و قبل از خاتمه جنگ درصدد به دست آوردن امتیاز استخراج نفت شمال برآمد. اما چون با تصویب قانون منع اعطای امتیاز نفت به خارجیان در مجلس شورای ملی، از دریافت این امتیاز محروم شد، نیروهای خود را از ایران بیرون نبرد و به پشتیبانی از جنبشهای خودمختاری در کردستان و آذربایجان پرداخت و از ورود نیروهای پلیس و ژاندارمری ایران به آن نواحی خودداری کرد. جمهوری مهاباد در کردستان و فرقه دمکرات در آذربایجان با پشتیبانی شوروی قدرت گرفتند.
...
پس از شکایت دولت ایران به شورای امنیت و مسافرت قوام السلطنه نخست وزیر هوشیار ایران به مسکو که به امضای موافقت نامهای دربارهٔ تشکیل شرکت مختلط نفت ایران و شوروی انجامید، روسها در اردیبهشت ۱۳۲۵ نیروهای خود را از ایران خارج کردند. حکومت خودمختار حزب دمکرات در آذربایجان و کردستان نیز بیش از ۷ ماه پس از خروج نیروهای شوروی دوام نیاورد. موافقتنامه مربوط به تشکیل شرکت مختلط نفت ایران و شوروی نیز، سال بعد در مجلس رد شد و از این لحاظ چیزی نصیب شوروی نشد.
در کشاکش درگیریهای جنگ جهانی دوم، حمله ارتشهای بریتانیا و شوروی به ایران حاصل سومین تبانی تاریخی این کشورها، به زیان حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ایران بود.
در مورد نخست، در سده نوزدهم و در پایان جنگهای ایران و روسیه در دوره قاجار، تبانی روسیه با بریتانیا علیه ناپلئون در اروپا، سبب حمایت بریتانیا از بستهشدن پیمانهای گلستان و ترکمنچای و تحمیل آن بر ایران شد.
در مورد دوم، اوایل قرن بیستم میلادی، پیمانهای ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵ سبب تقسیم ایران به حوزهٔ نفوذ دو کشور بریتانیا و روسیه، و زمینهساز حضور نظامی آنان در ایران شد.
سومین بار هم در جنگ دوم جهانی بود که بهانه حضور کارشناسان آلمانی در ایران، اشغال ایران را در پی داشت.
آن روزها، شمار آلمانیها در ایران زیاد نبود. بنا بر گزارش سفارت بریتانیا که یک هفته پیش از اشغال به وزارت امورخارجه آن کشور ارسال شده، در آن روزها، تعداد آلمانیها در ایران از ۱۰۰۰ نفر بیشتر نبود که غالباً در راهآهن، کارخانههای صنایع جنگی و صنایع حملونقل و... مشغول به کار بودند.
...
هدفهای استراتژیک متفقین در ایران را اینگونه میتوان ردیف کرد:
۱- دستیابی به راههای ارتباطی کشور
۲- برقراری رابطه با دریای خزر برای رساندن کمکهای نظامی به دولت شوروی
۳- عملیات جنگی از طریق ایران در صورت رسیدن ارتش آلمان به سرحدات ایران. و...
۴- تصرف چاههای نفت جنوب به منظور محافظت از آنها.
توجه داشته باشیم که در تمام مدت جنگ، نفت ایران احتیاجات نظامی متفقین را برآورده میکرد، به خصوص پس از ورود ژاپن به جنگ، معادن نفت ایران تنها منبعی بود که نفت مورد احتیاج را تامین میساخت.
جدا از موارد فوق، نکته دیگری را هم باید افزود:
به دلیل پیشروی آلمان در جبهه شرق و حملات گسترده به شوروی، اشغالگران تصور میکردند بخشهایی از مناطق آسیای مرکزی در خطر سقوط و دستیابی آلمان به سرمایههای نفتی قفقاز و سپس ایران، دور از انتظار نیست. از این زاویه نیز، اشغال ایران(برای بستن راه نفوذ احتمالی نازیها در منطقه آسیای مرکزی) قابل تأمل است.
میدانیم که پیشتر، دولت رضا شاه به دولت بریتانیا نزدیک بود. کودتای ۱۲۹۹ نیز با بخشی از آن دولت و امثال «آیرون ساید» ربط داشت و اصلاٍ سید ضیاءالدین طباطبایی آدم آنان بشمار میرفت. گذشته از این، دژهای محکمی نظیر شرکت نفت ایران و انگلیس و بانک شاهی در دست انگلیسیها بود، با همه این اوصاف، زندگی اقتصادی و سیاسی کشور تحت تاثیر دولت نازی درآمد. جلوتر، در دوران جنگ جهانی اول هنگامی که آلمانیها با دولت عثمانی در برابر روسیه و بریتانیا هم پیمان بودند، ایران جانب آلمان را گرفت.
...
از ۱۳۱۵(۱۹۳۶ میلادی) همراه با هر کارخانهای که در ایران باز میشد، تعداد زیادی آلمانی به نام کارشناس و متخصص وارد کشور میشدند. در سال ۱۳۱۶(۱۹۳۷ میلادی)، «لیند نبلات» آلمانی، به جای «میلیسپو» مستشار مالی ایران شد. وی بعدها مدیریت بانک ملی را هم به دست گرفت. از یکسال بعد آلمان در تجارت خارجی ایران مقام اول را کسب کرد. آلمانیها در ایجاد و بنای فرودگاهها، راه آهن سرتاسری ایران، کارخانههای اسلحهسازی و مؤسسات صنعتی، نقش زیادی داشتند و بیشتر لوازم و تجهیزات مؤسسات مزبور از آلمان وارد میشد. در اکثر مراکز صنعتی، مخابراتی و حمل و نقل کارشناسان آلمانی مستقر بودند و در میانشان افراد سرشناس متمایل به نازیها کم نبود. «مایر»، گاموتا»، «ایلزسه و دیگران.
این وسط تبلیغات و شایعات تاثیر خود را میگذاشت. در گذشته بین توده مردم شایع بود که قیصر آلمان(ویلهم دوم) مکه رفتهاست و به او حاج قیصر(حاج ویلهم) میگفتند!
...
پیش از جنگ جهانی دوم کم نبودند نخبگان ایرانی که به آلمان تعلق خاطر داشتند. شاید از همین رو، زمانی که میرزا حسنخان اسفندیاری به عنوان رئیس هیئت نمایندگی ایران برای شرکت در تاجگذاری جورج ششم پادشاه انگلستان عازم آن کشور بود، در برلین با آدولف هیتلر ملاقات و گفتگو کرد و حتی در این ملاقات شوخطبعی نیز نمود.
گویا هیتلر از او میپرسد: «آیا شما سابقاً در آلمان مأموریت داشتهاید؟» و او پاسخ میدهد: «بله، البته قبل از تولد شما».
...
شایان ذکر است که در سالهای ١٩٣٣ و ١٩٣٤ حکومت نازی در آلمان برای اثبات برتری نژادی ملت آلمان به مطالعات برخی از محققین آلمانی در موضوع نژادهای انسانی تکیه میکرد و مدعی بود پاکترین نژاد اروپایی، ریشه خالص آلمان از ریشه نژاد آریایی است...
گفته میشود مقامات عالی آلمان، ایران را هم ترغیب میکردند به این موضوع توجه کند که خواستگاه اصلی نژاد آریایی در ایران است. چه بسا تغییر نام کشور «پرس» و «پرشیا» به Iran در زمان رضا شاه، بی ارتباط با تبلیغات نژاد آریایی نباشد.
...
این واقعیت دارد که در آن ایام تبلیغات فاشیستی در ایران قبحی نداشت و هیتلر به عنوان قهرمانی که گویا به نجات دنیا کمر بستهاست، معرفی میشد. نامهی ایران باستان و علم و هنر به مدیریت « عبدالرحمن سیف آزاد»، هیتلر را به عرش اعلا میبُرد و در تمام شمارههای روزنامه، عکس وی را برجسته میکرد. وی در شماره ۲۸ و ۳۵ نامهی ایران باستان، علامت نازیها(صلیب شکسته) را ایرانی و آریایی جا زد و نوشت که این علامت اصلاً ریشه آریایی دارد.
...
عبدالرحمن سیفآزاد، در اصل سبزواری، به برلن رفته و آنجا شروع به چاپ بعضی کتابها کرده بود. از جمله در سال ۱۳۰۰ ش/۱۹۲۱م اولین چاپ دیوان عارف قزوینی را با مقدمه دکتر رضازاده شفق انجام داد. مجله «ایران باستان و علم و هنر» را هم با صفحات زیبا و رنگین، در برلن منتشر میکرد، شاهنامه را نیز چاپ کرد، وی گرایش به آلمان داشت و آلمانوفیل شد.(یکی از خواستههای دولت انگلیس از رضا شاه، تعطیلی مجله ایران باستان بود!)
...
وقتی هیتلر برو و بیا داشت شعری را بچههای تهران وقت بازی تکرار میکردند که لابد در مدرسه از بزرگترها شنیده بودند:
انگلیس آشپز ماست،
روسیه نوکر ماست،
اگر آلمان نباشد پس خاک بر سر ماست!
در آن ایام هیتلر خیلی برو و بیا داشت و اینجا و آنجا، «ستون پنجم آلمان» بر سر زبانها افتاد. در ایران کمتر کسی تصور باخت آن را میکرد و احتمال حمله متفقین به ایران و برانداختن رضاشاه در مخیله کسی نمیگنجید.
روزنامههای ما نباید مثل مرغ منقارچیده در قفس آهنین باشند
۲۳ شهریور ۱۳۲۰ سفرای انگلیس و روس به رضا شاه اولتیماتوم دادند که تا ۲۶ شهریور ساعت دوازده ظهر، باید استعفاء دهد و اگر استعفاء ندهد، تهران اشغال خواهد شد.
روز بیست و پنجم شهریور، یک روز قبل از آنکه متفقین به تهران بریزند، رضا شاه به توصیه سفارت انگلیس از سلطنت کناره گیری کرد. خودش انکار نمیکرد که دولت انگلستان وی را سر کار آورده، ولی گفته بود «ندانست با کی سر و کار پیدا کرد.»
کم نبودند کسانیکه جُربزه و جَنَم او را میستودند.
بعد از استعفای رضا شاه اینجا و آنجا پخش شد همان قدرتی که به سلطنتاش رسانده بود، چون دیگر وی را مفید نمیدید، از صحنه سیاست کنارش گذاشت.
...
استعفانامه رضا شاه را فروغی در مجلس قرائت کرد و افزود:
«...اعلیحضرت جدید – محمد رضا شاه پهلوی - معتقدند اگر در گذشته نسبت به مردم جمعاً یا فرداً تعدیاتی شده از هر ناحیهای، که باشد از صدر تا ذیل مطمئن باشند، رسیدگی و اقدام خواهیم کرد که این تعدّیات مرتفع و بطرز رضایتبخش جبران شود.»
در همان جلسه «سید یعقوب انوار» گفت: «الخیر فی ما وقع، یک پیشآمدی واقع شده...که امیدواریم برای ملت ایران که از تحت فشار خیلی ممتدی نجات پیدا کردند، پیشآمد نیکی باشد...[از این به بعد] روزنامههای ما نباید مثل مرغ منقارچیده در قفس آهنین باشند. تا کی باید ملت ایران صدا نداشته باشد که بگوید آقا ظلم، خانهی مرا خراب کردهاست...»
حالا ورق برگشته بود!
علی دشتی که گفته بود باید قبل از رفتن رضا شاه از ایران همه جیبهای او را گشت تا چیزی با خودش نبرد، با اشاره به اینکه یک نگرانی فوقالعاده بین مردم است، افزود: متجاوز از ۲۰ سال اعلیحضرت شاه سابق زمامدار مطلق و اختیاردار بینظارت در تمام امور مالی و اقتصادی مملکت بودند... وکلا باید بفهمند که تعدی و اجحافی به مالیه مملکت نشده باشد... مخصوصاً در مورد جواهرات سلطنتی باید بدانیم و از همین رو [لازم است یک هیئت مورد اعتماد مجلس معین شود [تا بروند محل جواهرات] و آنها را تطبیق کنند با ثبتهای آن (روزنامه ایران. ۲۷ شهریور ۱۳۲۰)
این هیئت رفت و جواهرات سر جایش بود.
...
در آن روز علاوه بر رسیدگی به اشیاء گرانبها و جواهرات سلطنتی و...، موضوع بازپسگرفتن املاک مردم از دستگاه سلطنت، و آزادی زندانیان سیاسی هم مطرح شد. با روی کارآمدن شاه جدید، هیجان عمومی به اوج رسید و ندای تشکیل محاکمات ملی، آزادی زندانیان سیاسی و تبعیدشدگان، برگرداندن املاک «غصبی» رضاشاه و مجازات جانیانی که دست به خون آزادیخواهان آلوده بودند در سرتاسر ایران طنین افکند. اینطور که بزرگ علوی گزارش نموده، این شور و هیجان به زندانها هم کشیده شد. مثال بارز آن شورش در زندان قصر روز بیست و ششم شهریور ۱۳۲۰ است که زندانیان به در ورودی هجوم میآورند و قفل سنگین در را میشکنند و فردی هم گلوله میخورد و کشته میشود.(کتاب پنجاه و سه نفر، ص ۳۳۴)
...
در کنار کسانیکه شاه سابق را میستودند و از استعفا و رفتن وی از ایران دلناخوش و غمگین بودند، بسیاری از مردم، استبداد رأی وی را زیر سؤال برده و داستان خفه کردن بیگناهان، و زحر و شکنجه آزادیخواهان را پیش کشیده، سوءاستفاده از بیت المال و غصب اموال مردم را توسط وی برجسته میکردند. اینگونه موضوعات شایعه نبود و اسناد بر آن گواهی میداد.
محمدرضا پهلوی در کتاب پاسخ به تاریخ نوشتهاست پدرم در دوره پادشاهی خود تمام امور مملکتی را در دست خود داشت و کشور را مانند یک نظامی اداره میکرد.
...
گفته میشود تغییر حکومت ایران از مشروطه به استبدادی و دیکتاتوری، از حدود سالهای ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۰ یعنی نیمه دوم حکومت رضا شاه، صورت پذیرفتهاست. در اردیبهشت ۱۳۰۶ خودکامگی وی به حدی رسید که مستوفیالممالک دیگر ادامه کار را مفید ندانست و در گزارشی به مهدیقلی هدایت(نخست وزیر بعدی) خود را تحقیر شده خواند و استعفا کرد.
آزادیهایی که در جریان انقلاب مشروطه به دست آمده بود در این دوره از بین رفت. بسیاری از رقبا و مخالفان شاه زندانی و در زندان کشته شدند. در میان مقتولان چند نفر از وزیران وی مانند عبدالحسین تیمورتاش، سردار اسعد بختیاری و نصرتالدوله فيروز(فيروز- فيروز)[فرزند عبدالحسين ميرزا و فرمانفرما]،
همچنین برخی از روسای ایلات مانند صولتالدوله قشقایی، برخی از شعرا و ادیبان مانند میرزاده عشقی و فرخی یزدی و تعدادی از نمایندگان مجلس شورای ملی (مانند سید حسن مدرس و ارباب کیخسرو شاهرخ) نیز دیده میشوند.
برخی از وزرا و نزدیکان شاه نیز (مانند علیاکبر داور وزیر عدلیه) در هراس از اتفاقات مشابه خودکشی کردند. آزارهایی که عشایر کهگیلویه، قشقایی و بختیاری متحمل شدند را نیز باید افزود. مجلس شورای ملی در این دوره جنبه نمایشی پیدا کرد و انتخابات با دستور از بالا و بر پایه فهرستهایی از نمایندگان مورد تأیید اعلیحضرت انجام میشد. حتی مصونیت پارلمانی نمایندگان مجلس(مانند جواد امامی، اسماعیل عراقی و رضا رفیع) که همگی از هواداران قبلی رضا شاه بودند سلب شد و آنان نیز دستگیر و زندانی شدند. به همین منظور زندان قصر طراحی و ساخته شد و اولین زندانی آن، سازندهاش یعنی سرتیپ محمد درگاهی بود. در این دوران نه تنها همه گونه فعالیت سیاسی گروههای ترقیخواه مانند حزب کمونیست ایران و گروه ۵۳ نفر که حتی فعالیتهای اجتماعی زنان نیز متوقف گردید و جراید و روزنامهها تحت انقیاد کامل درآمده و یا تعطیل شدند.
رضا شاه خدمات بزرگی به ایران کرد و در این تردیدی نیست اما استبداد رأی او را زمین زد. وی که در بدو امر(وقتی به تخت سلطنت نشست)، نه ملکی داشت نه کارخانهای و نه وجوه نقدی در این بانک و آن بانک، بعداً با تملک حاصلخیزترین نقاط کشور در مازندران، گیلان، گرگان و... بزرگترین مالک کشور شد. مردم ناراضی دائماً اینگونه مسائل را عَلَم میکردند. متاسفانه در آن ایام هیچ تشکیلات منظم و پویای مردمی در صحنه نبود تا خشم مردم را کانالیزه کند و در جهت منافع کشور بکار گیرد.
...
با ابتکار محمد علی فروغی از سوی رضا شاه سندی با عنوان «هبه نامه» تدوین شد که به زبان خیلی ساده، حاکی از آن بود که وی کلیه اموال و داراییهای منقول و غیرمنقول خود را در اختیار ولیعهد میگذارد تا به مصالح کشور و مصارف خیریه برسد. هبه نامه بطور غیرمستقیم، به اجحافات رضا شاه و دراختیارگرفتن زمینهای مردم با داغ و درفش، اشاره داشت.
...
عاقبت رضاشاه با فشار اشغالگران ناچار به استعفاء شد. متفقین پس از مدتها کشمکش بر سر نوع حکومت جدید ایران، بالاخره در انتقال سلطنت به ولیعهد وقت(محمدرضا پهلوی)، به توافق رسیدند. رضاشاه که از نظر من عرق ملی داشت و سعادت ایران را میخواست، پس از استعفا اجازه نیافت که در ایران بماند و همراه با گروهی از اعضای خانوادهاش میهن خویش را ترک گفت.
روز ۳۰ شهریور، او و خانوادهاش از اصفهان به یزد، کرمان و بندرعباس رفتند تا به یک کشتی بریتانیایی که قرار بود آنها را به جزیره موریس ببرد، انتقال داده شوند. وی در آوریل ۱۹۴۲/ فروردین ۱۳۲۱ به ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی انتقال یافت و سرانجام در ژوئیه ۱۹۴۴/ مرداد ۱۳۲۳ در همانجا درگذشت.
بعد از شهریور ۲۰(نه در نتیجه اشغال بیگانگان) زندانیان ازجمله گروه ۵۳ نفر مشهور منهای دکتر ارانی که در زندان جان داده بود، آزاد شدند و حزب توده هم بر سر زبانها افتاد. حدود هفتاد حرب سیاسی و ۳۰۰ روزنامه در سرتاسر ایران پا به صحنه گذاشتند و زبانها باز شد.
حالا روزنامهها مطالب غریبی مینوشتند.
سرمقالهی روزنامه اطلاعات به مدیریت «عباس مسعودی» ۲۹ شهریور آن سال نوشت: «...ما امروز آزاد شدیم، دستبند را از دست، پابند را از پا و دهان بند را از دهان ما برداشتند. حالا آنچه که فکر میکنیم میتوانیم بنویسیم...از امروز آزادیخواهی گناه نیست.»
سؤال این است: اگر شاه سابق از ایران خارج میشود، ضامن اینهمه خسارت و صدمات و لطماتی که به حیثیت فردی و اجتماعی کشور وارد آمده کیست؟ رضا شاه.
او بود که سلب آزادی و تجاوز به حقوق فردی و اجتماعی مردم و برقراری ترور و وحشت را با اختناق مطبوعات آغاز کرد.
در سال ۱۳۰۱ که روزنامه «حیات جاوید» رسیدگی به بودجهی وزارت جنگ را در جلسه علنی مجلس شورای ملی پیش کشید، فردای آن روز سردار سپه و وزیر جنگ وقت، مدیر روزنامه را احضار کرد و به جای ذکر منطق و دلیل...مشت گره خوردهاش را به دهان آن روزنامه نویس نواخت که دو دندانش شکست.
چندی بعد «میرزا هاشم خان مافی» مدیر روزنامه وطن، ضمن مقالهای از رفتار برخی افسران انتقاد کرد و به دستور ایشان، اثاثیهاش را غارت کردند و خود او را هم مضروب و مجروح کردند. طولی نکشید که «میرزا حسین خان صبا»(مدیر روزنامه ستاره ایران) ضمن مقالهای خودسری را نقد کرد اما به امر اعلیحضرت، او را فلک کردند و چوب زدند...(از اینگونه مطالب کم نبود.)
...
در اینکه رضا شاه قدمهای بزرگی به نفع ایران برداشت، تردیدی نیست. احداث راه آهن سراسری با کمترین امکانات مالی و فنی، بنیانگزاری دادگستری به جای محاکم شرع، اعزام اولین دسته از دانشجویان ایرانی برای آموختن فنون جدید به اروپا، ساختن راه ارتباطی با شمال ایران و بنای تاسیساتی چون پل ورسک Veresk و تونل کندوان در دل کوهها و تاسیس دانشگاه تهران کار کوچکی نیست. وی خالی از عرق میهنی نبود. سید ضیاء را که عامل انگلیسیها بود با حمایت و همراهی احمد شاه ظرف سه ماه از ایران بیرون راند و «نورمن» سفیر انگلیس در تهران را مات نمود.
به آثار باستانی ایران که میراث بشریت محسوب میشود ارج میگذاشت. در زمان وی تخت جمشید که سالها در زیر خرابهها و تلهای از خاک قرار داشت بازسازی و ترمیم شد. از زمان رضا شاه بود که بیشتر از پیش به تاریخ خودمان، به شناخـت فـرھـنـگ خـود و بـه دوره اشـکـانـی و ھخامنشی، توجه نمودیم. در آن دوران اوستا از نظر زبان شناسی بررسی شد. همچنین شناخت متون اصلی چه تاریـخـی و چه ادبی، و تصـحـیـح مـتـون در دستور کار قرار گرفت و خطوط میخـی هم خـوانـده شد.
اما او ستم هم کرد. برخود و بر مردم.
قدر داورها و فروغی ها و تقی زاده ها را ندانست و فرهیختگان را آزرد.
متاسفانه خدمات وی را استبداد رأی آلود.
«با رفتن رضا شاه گرایش اساسی سیاست و حکومت در جهت تکوین ساختِ دولت مطلقه... دچار گسست گردید و در نتیجه منابع قدرت تا اندازهی زیادی پراکنده شدند و میزانی از رقابت و مشارکت سیاسی در بین الیتهای شهری پدیدار شد...»
از نارسایی این بحث و تلفظ اشتباه نام ها (از جمله پل ورسک) Veresk Bridge پوزش میخواهم.