خروس خیال میکند خورشید برای این طلوع میکند که
صدای قوقولی قوقوی او را بشنود.
نقد critique اساس معرفت و عامل پویایی است و با پیشداوری و عیبجویی censure یکی نیست. در نقد چیزی وجود دارد که مرتبط با فضیلت است.
کاش مسعود رجوی «زنده» باشد.
نقد مجاهدین نیکو است به شرطی که با غَرض و مرض همراه نباشد و پیشتر و بیشتر، با استبداد زیر پرده دین مرزبندی داشته باشیم. درغیراینصورت عبث است، «دشمن شاد» شده و آب در هاون میکوبیم.
بر خلاف آنچه نوکران استعمار و ارتجاع تبلیغ میکنند آنان پاکترین فرزندان مردم ایران هستند. اینکه شماری از خط دهندگان (و نه تمام آنها)، مصونیت اظهارِنظر را پاس نمیدارند و مرز بین منتقد و مزدور را درهم میآمیزند، داستان دیگری است.
...
من با مجاهدین سنخیّت نداشته و ندارم، صلاحیت و استعدادی میخواهد که من فاقد آنم اما دوست دارم مسعود رجوی زنده باشد و متاسفانه گاه فکر میکنم او دیگر «زنده» نیست. زنده بودن فراتر از دَم و بازدَم و حرف و صوت است. زنده بودن چیز دیگری است...
من خود سالیان دراز مُرده بودم. فقط نفس میکشیدم و قبراق راه میرفتم.
مسعود پیش تر معلّم بود و از درایت و نگاهش مهر میبارید. مُبلّغ نبود که پرت و پلا ببافد و به دام کبر و غرور بیافتد.
معلم در پی آواز حقیقت است. «بیگانه با واقعیت» Realitätsfremd نیست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بالایی ها و پائینی ها و «وضعیت انقلابی»
بعد از یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری (و بالاآمدن حسن روحانی) مسعود رجوی پیام داده است.
نمیخواهم بگویم این پیام ها بر داده های غیرواقعی unrealistic استوار است و بیشتر مصرف داخلی دارد،
نمیخواهم بگویم این گزاره که ما چنین و چنان هستیم و در عالم و آدم هم تاثیر میگذاریم، فقط خنده آور است،
نمیخواهم بگویم حرف های مسعود رجوی تکراری است و دهها بار بر مرحله سرنگونی و شکاف در بالا و... اشاره نموده و همه نتیجه گیری ها را هم به حساب درست بودن تحلیل های قبلی خودش میگذارد...
...
حرف من این است که سرنوشت بسیاری از ایرانیان (حتی اگر اصلاً سیاسی هم نباشند)، مستقیم یا غیرمستقیم به مجاهدین گره خورده و گره خواهد خورد.
ضربه شهریور سال ۵۰، شهادت محمّد حنیف نژاد و یاران پاکباز و شجاعش در سال ۵۱، آنچه در پشت سپر به اصطلاح «تغییر ایدئولوژی» در سال ۵۴ گذشت، سی خرداد، انفجار در حزب جمهوری اسلامی، ترور کسانیکه «سرانگشتان» رژیم خوانده شدند، عملیات موسوم به مهندسی (که تا قیام قیامت هم توجیه ندارد)، پس لرزه های سال پرابتلای ۶۰ و اعدامهای سال ۶۷... (اینگونه وقایع) فقط دامن مجاهدین را نگرفت و گرد و غبارش حتی بر سر و روی کسانی که با آنان زاویه و فاصله دارند نیز، نشست.
پیآمدِ نشستهای مجاهدین در «بنیاد علوی»، «جنگلهای شمال»، «کوههای فارس»، «کوه های آلان»، «منطقه مُحّرمهِ مرزی»...(کردستان)، «اورسورواز» و «بغداد» و... دیگرانی را هم که از آن نه باخبر بودند نه موافق، در برگرفته است.
حتی کسانی که سالیان دراز بعد از نشستها به دنیا آمدند، از کنش و واکنش مجاهدین با رژیم تأثیر گرفته و اینک سرنوشت دیگری پیدا کرده اند.
...
برگردیم به پیام مسعود رجوی که ضمن اشاره به «بالایی ها و پائینی ها»، در واقع به «وضعّیت انقلابی» گوشه میزند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در «بیت رهبری» هم حسن روحانی رأی آورد !
متاسفانه این پیام هم مثل موارد مشابه بصورت مکتوب نبود و من تمام شب بیدار نشستم تا روی کاغذ آوردم. البته هربار که خواندم غمگین تر شدم. نمیتوانم خودم را قانع کنم که اینگونه پیامهای سر در گم و خط خطی که به روضه خوانی و انشاء شبیه است، موضع انقلابی و ترقی خواهانه دارد.
...
مسعود رجوی ضمن توجیه نامه نگاری پیشین خودش برای سران نظام و حمایت از یک جناح رژیم (که با بیانیه ملی در تضاد بود)، این بار نیز از تلاش برای شقه کردن رژیم دم میزند و به رفسنجانی خط تضعیف خامنه ای را میدهد.
بگذریم که زمان خاتمی، خط فوق، کج و کوله بود و با خمپاره زنی، عملاً خامنه ای (نه تضعیف، بلکه) تقویت شد.
...
مسعود رجوی که نمیتواند تصور کند بیش از نیمی از مردم بدون آنکه دست زوری پشتشان باشد در انتخابات شرکت نموده و «حسن روحانی» را برگزیده اند و حتی در بیت رهبری نظام هم کسانی به او (و نه به سعید جلیلی) رأی داده اند. (اگر عزم خامنه ای جلیلی بود، ولایتی او را در مناظره سوم، سکه یک پول نمیکرد و سیاست اتمیاش را به سخره نمیگرفت. اگر عزم خامنه ای جلیلی بود، از مخالفان نظام برای شرکت در انتخابات استدعا نمیکرد. اگر آنان رأی میدادند جلیلی را به روحانی ترجیح نمیدادند.)
مسعود رجوی که فراموش میکند تضادهای درون رژیم بُرد محدودی دارد و آنجا که بود و نبود حکومت مطرح باشد اصلاً این تضاد کار نمیکند، ضمن تشکیک در آراء مردم، صحبت از این میکند که خامنه ای بازنده اصلی انتخابات شده است.
میگوید: «همه چیز گواه ضعف و موقعیت متزلزل ولی فقیه ارتجاع است.»
همه چیز؟
آیا همه چیز واقعاً این را گواهی میدهد؟
چرا باید اینهمه از جامعه هزارتوی ایران بی خبر باشیم؟
چرا نباید دریابیم که رژیم برای بقای خودش عاقبت سنجی کرده و پذیرفته که حوزه سیاست، حوزه واقعیتها است و نه ایدهآلها.
...
در ویدیوی تبلیغی برای روحانی، علاوه بر سرلشکر فیروزآبادی، رهبر نظام هم از روحانی تعریف میکند و امکان ندارد بدون صلاحدید او آن را پخش کنند. نظام دچار سرگیچه نشده و سر آن با بدنه اش در ارتباط دائم بود نبض جامعه را میگرفتند.
مدتی پیش از انتخابات حجت الاسلام علی سعیدی و محمد علی جعفری فرمانده سپاه پاسداران، به قرارگاه خاتم الانبیاء میروند و در جمع فرماندهان عالی رتبه سپاه، (گفته میشود حدود ۱۰۰ نفر بودند) تلاش میکنند نظر جمع را به سمت «سعید جلیلی» جلب کنند اما به موفقیت دلخواه نمیرسند.
چرا باور نمیکنید که یکی از معانی انتخاب نشدن سعید جلیلی، (و روی کار آمدن روحانی)، درست نبودن خط مجاهدین است؟
شما میگوئید بازنده اصلی انتخابات خامنه ای است. بفرمائید بگوئید برنده آن کیست؟
در عالم واقع (نه در عالم هپروت) حسن روحانی (جدا از کرور کرور رأی که داشت) حاصل تعامل درون رژیم برای بقاء است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روحانی رده گرفت و بالا کشید.
حسن روحانی رده گرفته و بالاکشیده است و لیبرتی هم موشک میخورد اما در درون نظام هیچکس از جمله وی که در پیام مزبور «دُم رفسنجانی» لقب گرفته، ککش هم نمیگزد. قند هم در دلشان آب میشود. گویی همه بر سر اینگونه وقایع به اجماع رسیده اند!
اگر رفسنجانی (که در پیام قبل به او خط داده میشد پیش بیافتد و جلودار باشد) جای روحانی بود بازهم در بر همین پاشنه میچرخید، یعنی اوضاع بر وفق مجاهدین نبود.
روحانی از گرد راه نرسیده، میبینیم کشورهای اروپایی و ایالات متحده برای نزدیکی به وی کفش و کلاه کرده اند.
«فرانسوا اولاند» که مجاهدین از روی کار آمدنش (در فرانسه) به وجد آمدند و رزمندگان پایکوبی کردند و مریم رجوی پیروزی او را «بهار تغییر در فرانسه» تفسیر نمود، (او) بیش از از همه ذوق زده شده و تا روحانی رده گرفت با وزیر خارجه اش «لوران فابیوس» به وی چشمک و چراغ زد !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اکثریت مردم امیدی به مخالفین خارج کشور ندارند.
در پیام مزبور، مسعود رجوی که خودش میداند در سازمان ملل مأموریتها (بخصوص در عراق پر آشوب) دائمی نیست و نمیتواند هم باشد جوری از پایان ماموریت «مارتین کوبلر» Martin Kobler صحبت میکند که انگار همه فعل و انفعالات متأثر از اشرف و لیبرتی است.
تا کنون چند نفر از نمایندگان دبیر کل سازمان ملل، جایشان را به دیگری داده اند. «اخضر ابراهیمی» (نماینده سازمان ملل در عراق در سال ۲۰۰۴) یک نمونه است.
کوبلر که پیش از عراق در افغانستان مأموریت داشت و پیشتر در مصر سفیر بود و در دولت «بوشکا فیشر» همه کاره بود که نمیتواند مزدوری پیشه کند و موشک باران لیبرتی را زمینه چینی نماید.
ماموریتش در عراق تمام شده و «راجر میس» آمریکایی جای او را گرفته است.
او عازم کنگو شده تا ریاست سازمان حافظ صلح را در آن کشور بعهده بگیرد. چرا این مسئله ساده را میپیچانیم و جور دیگری جلوه میدهیم؟ ایالات متحده هم چند سفیر عوض کرده، آنها هم بخاطر شما است؟
شما که اعتراض به حق آیتالله منتظری و جدایی او از دستگاه قدرت را به خودتان مربوط میکنید و حالا در مورد موسوی و کروبی هم همین روضه را میخوانید میشود لطفاً بگوئید موسوی و کروبی چه ربطی به شما دارد؟ شما با موسوی کجا وارد تضاد شدید؟
آیا در سال ۱۳۸۸ اکثریت مردم در داخل کشور نشان ندادند که امیدی به مخالفین خارج کشور ندارند؟
شما با اشاره به نتیجه انتخابات و اعلام آن (توسط وزیر کشور جمهوری اسلامی) میگوئید «همگان بار دیگر به چشم دیدند که ایستادگی و نبرد در لیبرتی و اشرف سراپا با کارزار سرنگونی، با شعار سرنگونی و با رأی من سرنگونی است، پیوند خورده است.»
همگان چه چیزی را دیدند؟ در کجا رأی سرنگونی داده شد؟ (چرا مجاهدین باید در لیبرتی و اشرف بمانند تا گزک به دست قاتلان بدهند و در تیررس خمپاره و موشک باشند؟ و کوبلر و مالکی و دیگر پاسداران سیاسی و اطلاعاتی رژیم توطئه کنند؟)
...
در پیام مسعود رجوی، بفهمی نفهمی اشاره شده که «افعی، ممکن است کبوتر بزاید» و رژیم مسیر استحاله را میرود و خوردن یا خوراندن جام زهر برایش جام زهرآتش بس را تداعی میکند. بعد این جام زهرخوردن را به حساب خط و خطوط خودش گذاشته و خلاصه حرفش این است که خامنه ای از ترس قیام مردم مجبور به پذیرش حسن روحانی شده است. قیام مردم هم با پیام موسسان چهارم (و خلاصه به کف با کفایت ما) مربوط میشود...
...
در پیام مربوط به موسسان چهارم، مسعود رجوی یگانهای ارتش در داخل کشور را فرماندهی میکند... و بعد از همه توجیهات خاص و بی ربط خودش نتیجه میگیرد پس تمام این اتفاقات ناشی ازحضور و خط و خطوط ما در عراق و نتیجه انقلاب درونی (مریم) بود.
انگار طرف مقابل پَپه است و میگذارد تا غرق در بحران شود! پرواضح است سعی میکند آنرا دور بزند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«مرحله سرنگونی» دیگه چه صیغه ای است؟
در پیامهای مسعود رجوی برخی واژه ها بی توجه به بار معنایی آن تکرار میشوند. یگانهای ارتش آزادیبخش، آتش و حرکت، موسسان چهارم، برقرارباد ارتش آزادیبخش ملی...
برادر عزیز کدام ارتش آزادیبخش ؟ اگر ارتش آزادی بخشی هنوز وجود خارجی دارد، پس لطف کرده و همین پیامتان را با نام فرمانده ارتش آزادیبخش امضاء کنید. در رؤیا که زندگی نمیکنیم.
شما که به یگانهای ارتش آزادیبخش برپا برپا دادید لابد مشخص نمودید که در دوره انتخابات چه بکنند و چه نکنند.
بیآئید به مردم بگوئید در ایام انتخابات یگانهای ارتش آزادیبخش کجا بودند؟ بیلان کارشان چی بود؟
شما که (به خاطر جور ارباب بی مروت دنیا) مشکلات زیستی خودتان را هم نمیتوانید مدیریت کنید از کدام «آتش و حرکت» حرف میزنید؟ آتش و حرکت در کجا ؟!
...
مسعود رجوی که امسال را سال سرنگونی اعلام کرده بود. حالا یواش یواش از «مرحله سرنگونی» صحبت میکند و با اشاره به انتخاب حسن روحانی میگوید:
این برای مردم و مقاومت ایران و همه آزادیخواهان، بسیار مغتنم و مُهر تأئیدی بر مرحله سرنگونی است.
مرحله سرنگونی؟!
این مرحله کی شروع شد و مرحله قبل چی بود و کی تموم شد!
مرحله سرنگونی؟!
پس سال سرنگونی چی شد؟ سال سرنگونی مالید؟ چرا حرفی را بزنیم که توش بمانیم و حالا یواش یواش از آن عقب نشینی کرده، و به جای سال سرنگونی، دم از مرحله سرنگونی بزنیم؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چند ایراد «بنی اسرائیلی» دیگر
- پیام (در مورد انتخابات) تاریخ ۲۵ خرداد را دارد، چرا چهار روز بعد (۲۹ خرداد) منتشر میشود؟ خب همان روز که مینویسید تاریخش را بزنید. چرا یک جوری وانمود میکنید که انگار بعد از واقعه، برقی نوشته شده و...؟
- چه حکمتی دارد که پیامها به صورت ویدئو انتشار بیرونی پیدا میکند و نوشتاری نیست؟ مجاهدین که هیچوقت پشت کار نیرویی نمانده بودند.
- هم این مرتبه و هم دفعه قبل پیام با نام «مسعود رجوی» منتشر میشود و هیچ پیشوند و پسوندی ندارد، چرا؟ (القابی همچون: فرمانده ارتش آزادیبخش، رهبر مقاومت، برادر مجاهد مسعود رجوی، رهبر عقیدتی مجاهدین و...)
- نوار ویدئوی پیام جابجا با فیلم همراه شده است.
این سبک انتشار یک پیام جز اینکه جنبه تبلیغی آن را برجسته کند چه ارزشی دارد؟ دستکاری و تحت نفوذ قرار دادن (مانیپولاتسیون) با اهرم های احساسی و عاطفی، به شعور بیننده و خواننده عملاً اهمیت نمیدهد.
- لحن بیان طوری است که گوئی مجاهدین به تنهائی نجات دهنده ایران خواهند بود. در این لحن جائی برای یک حکومت یا آلترناتیو ائتلافی و تکثرگرایانه دیده نمیشود. آیا مقولاتی چون جایگزین دموکراتیک، تَکَثُّرگَرایی یا پلورالیسم تعارف شاه عبدالعظیمی است؟
- مسعود رجوی در پیام های قبلی خودش به خامنه ای و رفسنجانی امر و نهی میکرد که چه باید بکنند و چه نباید بکنند، اما در این پیام به اینکه نتیجه آن امر و نهی کردن ها چه شد اشاره ای نمیکند.
این پیام با لحن مطلق گرایانه آن که هرچه من میگویم درست است، چون من میگویم، ارزش علمی و تخصصی در حد یک رهبر یا سازمان سیاسی را ندارد. تکراری و خسته کننده است و رجوع به خود و تحلیل های قبلی در آن دیده نمیشود که چرا پیام های قبلی درست از آب در نیامده است. اعتراف به خطا و خط غلط شما را اعتلا خواهد داد و فقط موقتاً دشمن را شیر میکند.
«علی بن ابیطالب» که آنهمه پاک و برنا بود و منم منم هم نمیکرد به صراحت میگفت:
«فانى لست فى نفسى بفوق أن أخطى» (من برتر از آن نيستم كه خطا نكنم.)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سرانگشتان رژیم در گفتمان مجاهدین
مسعود رجوی در پیامش گفته است: «هر کس که به واقع خواهان سرنگونی استبداد دینی و آزادی و حاکمیت جمهور مردم و رأی مردم است با ما و ما با او هستیم.»
وی از پاسداران سیاسی و اطلاعاتی و از «سرانگشان» رژیم هم صحبت کرده است.
در گفتمان مجاهدین سرانگشتان رژیم کسانی بودند که (در فاز نظامی) میبایست قالشان کنده میشد و به اصطلاح «مجازات انقلابی» میشدند.
(چند سطر را حذف کرده ام...................)
با تصریح فوق (هر کس به واقع خواهان سرنگونی استبداد دینی و آزادی و حاکمیت جمهور مردم و رأی مردم است با ما و ما با او هستیم)، پرسیدنی است:
آیا مثلاً آقایان متین دفتری، محمد رضا روحانی، کریم قصیم، یا ایرج مصداقی و اسماعیل وفا یغمائی و خانم عاطفه اقبال و... واقعاً طرفدار استبداد دینی هستند؟
ضد آزادی و حاکمیت جمهور مردم و رأی مردم اند؟ و هر برچسبی به آنان روا است؟ آیا طبق تعریف و تعارف فوق آنان با شما هستند و شما هم با آنها ؟
یا اینکه پاسدار سیاسی رژیم اند و سرانگشتان او، و حسابشان با کرام الکاتبین است؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یادی از امیلیانو ساپاتا (زاپاتا)
امیلیانو ساپاتا سالاسار Emiliano Zapata Salazar یکی از رهبران برجسته انقلاب مکزیک علیه رژیم دیکتاتوری «پورفیریو دیاس» به شمار میآید که در سال ۱۹۱۰ آغاز شد.
ساپاتا تشکیل دهنده و رهبر یک نیروی مهم مردمی بود که در طول انقلاب مکزیک با نام «ارتش آزادی بخش جنوب» شناخته میشد. ساپاتا یکی از قهرمانان ملی مکزیک است و در ایالت «چیاپاس» روستائیان به او قسم میخورند.
او البته مبارز بود و به خاطر حقوق سرخ پوستان بومی وارد بحث و جدل و در نهایت درگیری شد و سر قرار باران گلوله بر او بارید و در خاک و خون غلطید. ولی راز محبوبیت ساپاتا فقط پایداری او در برابر دشمن نبود. مقاومت او در برابر بیعدالتی رفقای خودش و به ویژه برادرش بود که بنام انقلاب مکزیک پرونده سازی میکردند. در فیلم زندهباد ساپاتا کمی از آنچه میخواهم بگویم به تصویر کشیده شده است. کشاورزی دست به دامان ساپاتا میشود و از نیروهای زورگوی او به ویژه از برادر مبارز اما پلید وی شکایت میکند. ساپاتا پشت گوش میاندازد و دیکتاتور درونش او را وادار میکند اسم آن کشاورز بی چشم و رو را که جرآت کره مبارزین را زیر سئوال ببرد بنویسد تا به حسابش برسند...
اما بیاد میآورد گذشته خودش را که درست در این شرایط دست به دامان ازمابهتران شده بود و نامش را وارد پرونده سیاه کردند.
خونش به جوش میآید سوار بر اسبش میشود و بر دوستان خودش از جمله برادرش که آبروی انقلاب را برده بود فریاد میزند و...و...
...
آن کشاورز گناهی نداشت اما دوستان ساپاتا و برادر وی امثال او را غریبه و نامحرم و دشمن پنداشته و با تهمت و برچسب و شلاق و گلوله حرف میزدند.
ساپاتا جانب به اصطلاح معارضین خودش را گرفت. از آنان دفاع کرد و در این مسیر از عواطف برادری هم گذشت اما نگذاشت به اسم انقلاب و مبارزه، بیدادی پنهان شکل بگیرد. بیهوده نیست در چیاپاس به او سوگند میخورند.
مسعود رجوی، مبارز دردمندی که در دادگاه شاه علیه ستم میشورید و آنزمان براستی «حّی و زنده» بود، یکبار از قول ساپاتا گفت مرگ روی پاها برتر از زندگی روی زانوها است.
من از او مثل همان کشاورز تهی دست میخواهم بر سر پرونده سازان و پامنبری هایشان فریاد کشند...فاین تذهبون...
هين و هين ای راهرو بيگاه شد
آفتاب عمر سوی چاه شد
تا نمرده ست اين چراغ با گهر
هين فتيل ش ساز و روغن زودتر
هين مگو فردا که فرداها گذشت
تا بکلی نگذرد ايام کشت
يوسفا آمد رسن در زن دو دست
از رسن غافل مشو بيگه شده ست...
...
من نه چیزی دارم که کسی بخواهد با گرفتنش تهدیدم کند و نه چیزی میخواهم که با دادنش تطمیع شوم. جز آن دوست که نزدیکتر از من به من است به احدالناسی امید و هراس نداشته و ندارم . تنها گوش به فرمان وجدان خویش و بس.
درج این مقاله و همه نوشتهها و ویدیوهای من در سایتها و وبلاگهایی که مدح ستمگران میکنند ممنوع است.
...
سایت همنشین بهار
ایمیل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیام مسعود رجوی بعد از انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری
خامنه ای بازنده اول در انتخابات ریاست جمهوری ارتجاع
چند ساعت پس از موشک باران مجدد مجاهدین در زندان لیبرتی، نتیجه انتخابات ریاست جمهوری رژیم در همان مرحله اول، به سود شیخ حسن فریدون روحانی اعلام شد.
حمله موشکی از قبل با اعزام کارشناس عملیات تروریستی در شورای عالی امنیت رژیم با کمک مالکی و کوبلر و پاس کردن های زنجیره ای و هدفمند پاسداران اطلاعاتی و سیاسی نظام، طراحی و زمینه سازی شده بود اما فرمان اجرای حمله در این روز مشخص بدون شک از جانب ولی فقیه در ارتباط مستقیم با نتیجه انتخابات صادر شده است.
نشان دادن ضرب شصت موشکی به قهرمانان بیدفاع و در زنجیر لیبرتی از یکسو و ادعای مسخره شرکت ۷۲ درصد از دارندگان حق رأی در انتخابات رژیم ولایت فقیه، همان موازنه مثبت مورد نیاز خامنه ای در شرایطی است که از ترس قیام و تکرار خیزشهای سال ۱۳۸۸، ناگزیر باید شیخ تحمیلی را به ریاست جمهوری بپذیرد.
وضعیتی که بنوعی زهر آتش بس و حکم قتلعام زندانیان سیاسی ما توسط خمینی را تداعی میکند. بگذریم که رسم رایج ۳۵ ساله در سربریدن مجاهدین در عزا و عروسی با رژیم آخوندی، بر همگان معلوم و شناخته شده است. در هر حال قیمت را باید مجاهدین و مقاومت ایران بپردازند.
...
اگر رژیم چنین نکند نه فقط تعادل بیرونی خود را در برابر اپوزیسیون و نیروی جنگنده ضد رژیم، بلکه تعادل درونیش را هم در بین پاسداران نظامی و امنیتی و سیاسی خود از دست میدهد. ما هم البته برای پرداخت بها و خون بهای آزادی خلق و میهن اسیر تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون پیمان بسته ایم و حاضر میگوئیم.
(حاضر حاضر حاضر حاضر حاضر حاضر...)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هرچند که معلوم نیست رژیمی که میگوید ۷۲ درصد از مردم را با خود دارد و شرکت آنها در انتخابات رأی مثبت به این نظام است چرا باید این چنین از سازمان مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت ایران وحشت داشته باشد. نکند که تعادل رژیم بسیار شکننده و لرزان است و جایگزین دموکراتیک را که به گفته خودش نزدیک شدن به آن خط قرمز اصلی رژیم در تمام روابط داخلی و منطقه ای و بین المللی آن است، برنمیتابد.
این خامنه ای بود که دو روز قبل از رأی گیری ملتمسانه خواهان شرکت مردم در انتخابات بود تا به قول خودش بهتر بتواند در مقابل معارضین بایستد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حمله هدفمند موشکی به لیبرتی آنهم در میانه روز، در زمان تجمع برای صرف غذا که کوبلر شکایت داشت چرا در ۳۰ جای مختلف غذا میخورید و در یک جا جمع نمیشوید، برای گرفتن شهید و تحمیل خسارتهای بسیار بیشتر طراحی شده بود اما در اثر هوشیاری مجاهدین تعداد شهیدان دو نفر شد.
درود بر شهیدان خواهر مجاهد کلثوم صراحتی و مجاهد خلق جواد نقاشان با سوابق دور و دراز از پاکبازی و جانفشانی.
اگر حکومت عراق بگذارد و در را باز کند ۳۵ محل اصابت با انبوه خرابی ها و خسارتها و ۷۰ مجروح و مصدوم، آماده دیدار خبرنگاران و حقوقدانان و قانونگذاران از سراسر جهان هستند.
ـــــــــــــــ
در روزی که رژیم میخواست نتیجه انتخابات خود را اعلام کند و برای آن بسیار عجله داشت تا بر وضعیت کنترل داشته باشد و اعتراض و تظاهرات شکل نگیرد، همگان بار دیگر به چشم دیدند که ایستادگی و نبرد در لیبرتی و اشرف سراپا با کارزار سرنگونی، با شعار سرنگونی و با رأی من سرنگونی است، پیوند خورده است.
علاوه بر علت اصلی در ارتباط با انتخابات، رژیم همچنین میخواست انتقام برکناری کوبلر و زیر میز بردن او را در کنگو که آنرا بنا بر تصریحات کوبلر زیر سر مجاهدین میبیند، از ما بگیرد.
یکماه قبل هم ضرب الاجل هفدهم تخلیه اشرف با حکم حکومتی شکست خورده و داغ دیگری بر دل خامنه ای و وزیر اطلاعاتش که در فروردین ماه به همین منظور به عراق آمده بود، افزوده بود.
بی خود نبود که دو روز پیش نماینده حکومت عراق در سازمان ملل، مارتین کوبلر را شخصیت بسیار مهمی توصیف کرد که به عراق به شکل کامل خدمت کرد و با ابراز تأسف از رفتن او از عراق، ابراز امیدواری کرد که دبیر کل، شخصی مشابه کوبلر را برای عراق تعیین کند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
علت مضاعف خشم و کین مضاعف خامنه ای در حمله به لیبرتی در رابطه با انتخابات، موضعگیری و دخالت ما در تضادهای درونی رژیم علیه ولی فقیه برای شقه کردن رژیمش و تقسیم قدرت با رفسنجانی و زهر خوردن بود.
به همین منظور از رفسنجانی خواستیم ثبت نام کند، سپس مصرانه خواستیم به حذف «استوانه نظام» توسط شورای نگهبان خامنه ای که عبور از خط قرمز است و به روایت خود رفسنجانی، با مراجعه و مداخله و پافشاری وزیر اطلاعات خامنه ای و ترساندن آنها از قیام صورت گرفته، تمکین نکند. به حرکت کردن پشت «شیخ فریدون» بسنده نکند و اعتراضها و مواضع قبلی خودش را باطل و نقش بر آب نسازد زیرا خامنه ای همین را میخواهد تا به تقسیم قدرت تن ندهد.
قبل از این هم گفته بودیم که در مرز انتخابات آخوندی، مرز سرخ اصلی برای ولایت طلسم شکسته، سربرداشتن تظاهرات و قیام است. این کارت دعوت برای موسسان جهارم و ارتش آزادی محسوب میشود.
به صراحت گفتیم که مسئله ما ارتش آزادی و قیام و سرنگونی است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
از آغاز با افتخار و سربلندی، در «آتش و حرکت» درخشان سیاسی، در تضادهای درون ارتجاع غاصب و خونریز به وظیفه میهنی خود در برابر این رژیم ایران ستیز عمل کرده ایم. از زمان جداکردن اولین رئیس جمهور خمینی در سال ۱۳۶۰ تا منتظری و موسوی و کروبی در سال ۱۳۸۸
اکنون بلادرنگ پس از پایان نمایش، ولی فقیه ارتجاع صورت خود را کماکان با ابتذال و سیلی حماسه سرخ میکند و میگوید برنده انتخابات «ملت بزرگ ایران» بوده است.
اگر منظور از برنده شده ملت ایران شقه و تزلزل رژیم ولایت فقیه و انزوای خامنه ای میبود، کاملاً درست میگوید. اما منظور او این نبوده و نیست و منظورش پیروزی موهوم برای ولی فقیه و رژیم ولایت فقیه است. در حالیکه خودش بهتر از هر کسی میداند که علیرغم همه ترفندها و رذائل در سرقت و غصب حاکمیت مردم ایران، بازنده اصلی انتخاباتش خود اوست.
همه میدانند که او جلیلی را میخواست اما همین شیخ فریدون هم در تعارض با او، به او تحمیل شده است.
در اثر شکستن طلسم ولایت در قیامهای ۸۸ مشخصاً به معنی درهم شکستن هیمنه و اقتدار و هژمونی ولی فقیه، در اثر فرسایش چهارساله نظام به دلائل داخلی و منطقه ای و بین المللی، در اثر تحریم ها و همچنین در اثر ماندگاری مقاومت مردم ایران که خامنه ای پیوسته فنای آن را لازمه بقای رژیم میداند، او این بار عجز و درماندگی خود را در مهندسی انتخاباتش به منتهی درجه به نمایش گذاشت.
از احمدی نژاد هم که کاندیدای او را حذف کرده بود چشم میزد و در مهندسی دست بستگی داشت.
براستی این انتخابات، آینه تمام نمایی از ضعف و انزوای ولی فقیه ارتجاع بود، حتی نزدیکترین کسانش ترسیده و در اثر فشارهای داخلی و بین المللی، از او زاویه و فاصله گرفتند.
گفته بودیم که اگر این رژیم در این سالیان حتی با یک درصد از فشارها و ضرباتی که به مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران وارد شد، مواجه میشد، بیگمان خاکستر و دود شده بود. از مهیب ترین بمباران ها تا ۱۷ ژوئن، از لیست گذاری و انواع برچسبها و از توطئه و تقلای ۱۲ دولت و سرویسهای ذیربط، تا لجن پراکنی و تروریسم بی وقفه گشتاپوی آخوندی و هم خطان و مزدوران و سرانگشتان.
خوشا مریم و زادگان آرمانی او به ویژه عشق های فروزان و شعله وری که ده سال پیش در همین ایام، با گوشت و پوست خود آن کودتای استعماری را درهم شکستند. باشدتا آیندگان در این باره بیشتر بگویند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
تا آنجا که به خامنه ای و انتخاباتش مربوط میشود از یک سو در ترس از تظاهرات و قیام میخواست بساط انتخابات هرچه سریعتر جمع شود. از سوی دیگر نتوانست بقیه کاندیداها را مانند حداد عادل، ناگزیر از انصراف و پذیرفتن جلیلی کند. چنین بود که آخوند روحانی طبق آمار وزیر کشور همین رژیم با کمتر از ۵۱ درصد برنده شد. جبهه ولایت خامنه ای بهرغم تمام هشدار و اخطارهای کیهان ولایت، فرو پاشیده بود.
حالا به رفسنجانی بنگرید که چگونه با دُمش (همان شیخ فریدون) گردو میشکند و در نخستین واکنش خود، کاسه زهر «حماسه سیاسی» را بر سر خامنه ای میکوبد و خدا را شکر میکند که مردم ایران را مردمی هوشیار، موقعیت و زمان شناس قرار داد. که در پای صندوقهای رأی حماسه سیاسی مورد نظر رهبری را به بهترین شکل ممکن تحقق بخشیدند. حساب امثال ما را هم رسیده و میگوید اگر دشمنان جمهوری اسلامی ایران ذره ای انصاف داشته باشند باید بپذیرند که ایران دموکرات ترین انتخابات دنیا را برگزار کرد و هیچ شبهه ای نمیتوانند به آن وارد کنند.
از این حرف رفسنجانی ناراحت نشوید. اشکالی ندارد !
غرّه شده و دوباره همان گزافه گویی های روزگار «اکبر شاهی» به سرش زده است. در بحبوبه قتلهای زنجیره ای میگفت ایران آزادترین کشور جهان است. در زمان تورّم و گرانی هم میگفت ایران ارزانترین کشور جهان است و مشکل ما ارزانی است!
او دنده پهن تر از این حرفها است و به قول علما از «افعل تفضیل» یعنی به کار بردن صفت عالی در توصیفاتش کوتاه نمیآید. به نحوی که امروز اگر ذره ای انصاف داشته باشیم باید از او بپذیریم که در ایران دموکرات ترین انتخابات دنیا برگزار شده است.
مبادا بیادش بیآورید که همین چند روز پیش در سالمرگ دجال چه ناله ها سر میداد. او به وضوح به خواننده پیامش القا میکرد که خامنه ای در جای همان کسانی است که حق حضرت علی را خوردند و خودش هم مثل حضرت علی حذف و خانه نشین شده است. نوه های خمینی را هم که به حمایت از او آمده اند به نوادگان پیامبر تشبیه میکرد. معاذالله.
گوش کنید در مورد دجال ضد بشر، چه عباراتی را به کار میبرد و در لابلای آن چه منظوری دارد.
(بیانیه هاشمی رفسنجانی در ۱۴ خرداد)
ـــــــــــــــــــــــــــ
از پاسخگویی به یاوه ها و دهان به دهان شدن با رفسنجانی، همچنین از یادآوری سوابق آخوند روحانی صرفنظر میکنیم. بر کسی پوشیده نیست که او از سرمداران بنام تروریسم و جنگ افروزی و صدور ارتجاع بوده است.
این هم که مثل روزگار خاتمی فیل اصحاب استحاله و مذاکره و استمالت و مماشات و صاحبان منافع بین المللی مجدداً یاد هندوستان میانه روشدن رژیم کنند، اهمیت چندانی ندارد، زیرا کار از این چیزها گذشته و در رژیم ولایت فقیه، فاصله میانه روی و استحاله تا سرنگونی یک قدم بیشتر نیست.
برای ما مهم، برهم خوردن تعادل رژیم پلید ولایت است. بخصوص که وقتی باند غالب، بر اثر تنفر عمومی، در برابر همان آتشفشانی که رفسنجانی ۴ سال پیش به آن اذعان کرد، و در برابر انزوای شدید داخلی و بین المللی، در انتخاباتی که خود ترتیب داده بود، به سختی شکست خورده و نتوانسته کاندیدای مورد نظر خامنه ای را به کرسی بنشاند.
همه چیز گواه ضعف و موقعیت متزلزل ولی فقیه ارتجاع است. این برای مردم و مقاومت ایران و همه آزادیخواهان، بسیار مغتنم و مُهر تأئیدی بر مرحله سرنگونی است.
آزمایش و سئوال اصلی در برابر روحانی و رفسنجانی و شرکا این است که آیا میتوانند به خامنه ای جام زهر بخورانند یا خیر؟
از این رو با رفسنجانی حرف فقط این است که نگذارد روحانی مانند خاتمی زیر پای ولی فقیه له شود و به قول خود خاتمی به تدارکچی نظام تنزل یابد.
به آخوند روحانی که لباس «اعتدال» و «میانه روی» به تن کرده، اما هنوز سر از صندوق رآی در نیآورده، مجاهدین موشک باران میشوند، عیناً مانند روز اول (روی کار آمدن) خاتمی میگوییم: بر عهده رئیس جمهور جدید ارتجاع است که ولو به اندازه یک قطره آزادی و قانون و حقوق بشر، در رژیم ولایت وارد نماید و از اعدام و شکنجه و زندان و قلم شکستن و لب دوختن و دست بریدن و چشم از حدقه درآوردن، فقط یک قدم عقب بنشیند تا ببیند که مردم چه روزی به نظام مقدس جمهوری اسلامی خواهند آورد. در غیر اینصورت همچنان که رئیس جمهور برگزیده مقاومت ایران برای دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران، ساعتی پیش اعلام کرده است بدون آزادی بیان و حقوق بشر، تا وقتی زندانیان سیاسی و فعالیت احزاب آزاد نشده، تا وقتی سیاست تجاوزکارانه رژیم در سوریه و عراق ادامه دارد، و تا وقتی که رژیم برای دستیابی به بمب اتمی پا میفشارد، هیچ چیز عوض نمیشود.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
هموطنان، نیروهای انقلاب دموکراتیک مردم ایران، موسسان چهارم ارتش آزادیبخش ملی، یاران اشرف نشان، برهم خوردن تعادل رژیم منفور ولایت در «بالا»، محصول درد و رنج و مقاومت شما و رشیدترین فرزندان شما در «پائین» است.
شعار ما پائینی ها همیشه این بوده است که
کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من.
آزادی و حق را رایگان به کسی نمیدهند. حق گرفتنی است و آزادی، بها و خونبهای خود را میطلبد.
در هر فرصت، در هر زمان و در هر مکان، برای احقاق حقوق و آزادیهای خود قیام کنید.
هر کس که به واقع خواهان سرنگونی استبداد دینی و آزادی و حاکمیت جمهور مردم و رأی مردم است با ما و ما با او هستیم.
روزی میرسد که آتشفشان خشم خلق فوران میکند، شعله میکشد و این رژیم را خاکستر میکند. خلق اسیر آزاد و پیروز میشود.
مرگ بر اصل ولایت فقیه
برقرارباد ارتش آزادیبخش ملی
رود خروشان خون شهیدان در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادی مردم ایران ضامن پیروزی محتوم خلق ما است.
مسعود رجوی. ۲۵ خرداد ۱۳۹۲
منبع:پژواک ایران