درگذشتِ آیتالله منتظری و گوشه کنایههای مقام معظم رهبری
همنشین بهار
«پنج سال یا صد سال همچون پَر کشیدن پرنده ای میگذرد و زمان چونانکه دندانهایِ اسب را میخورد سالها را خواهد خورد...»
هیچکس نمیداند کِی و کجا خواهد افتاد...
«پیام»ی شاهانه و شیخانه!
بعد از درگذشت آیتالله منتظری، «مسئول اول نظام جمهوری اسلامی» که
همچو حافظ به رغم مدعیان،
ﺷﻌﺮ رﻧﺪاﻧﻪ ﮔﻔﺘﻨش ﻫﻮس اﺳﺖ! ــ
با «پیام»ی شاهانه و شیخانه! دو نشان زد، هم به اصطلاح به جلد «شفیع» درآمد و نزد خدا شفاعت ایشان را نمود و هم با «مدح»ی شبیه به «ذّم» زهر خود را ریخت.
« اطلاع یافتیم که فقیه بزرگوار آیت الله آقای حاج شیخ حسینعلی منتظری رحمه الله علیه دارفانی را وداع گفته و به سرای باقی شتافته اند....ایشان فقیهی متبحّر و استادی برجسته بودند...
در اواخر دوران حیات مبارک امام راحل امتحانی دشوار و خطیر، پیش آمد که از خداوند متعال میخواهم آن را با پوشش مغفرت و رحمت خویش بپوشاند و ابتلائات دنیوی را کفاره ی آن قرار دهد...»
اگر آن امتحان دشوار و خطیر، زدودن غبار از رُخ دین و زیر سئوال بردن « قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ » باشد، آنکه سرافکنده و مردود شده آیتالله منتظری نیست که عملاً نشان داد قدرت آلوده به ستم از عطسه بز گری هم بی ارزش تر است.
فتوایِ سربه نیست کردنِ زندانیانِ سیاسی در سال ۶۷، گوشهِ چشمی به داستانِ یهودیان «بنی قریظه» و رفتار مُنتسب به رسول خدا داشت. واقعه ای که رقمسازیها و شاخ و برگهای آن بر خلافِ روایتِ «ابن اسحاق» در سیرهاش که «طبری» از آن کپی برداری کرده ــ به راستی جای چون و چرا دارد.
زیر سئوال بردن شبیه سازیهای کور و افشای شجاعانه آن اسیرُکشیِ ظالمانه البته و صدالبته عقوبت دارد.
آیتالله خامنه ای به «کفّاره» و ابتلائاتِ انسان شجاعی که حاضر نشد خفقان بگیرد و ادای «بُزهای اخفش» را درآورَد، گوشه میزند. گویی درد و رنج آیتالله منتظری در سالیان اخیر هیچ ربطی به ظلم و جور حکومت نداشته است.
تقلید ادبیات شاهانه مانند «اطلاع یافتیم» و تعیین تکلیف برای خدای متعال که «ابتلائات دنیایی» و «کفّاره» را باهم تاق بزند! و آزار انسانی مظلوم را، در برابر بخشش گناهان نداشته او قبول کند ــ تعجببرانگیز است.
برای درک بهتر پیام ظاهراً رندانه اما زاهدانه! آیتالله خامنهای جا دارد به مضمون کلمات «کفّاره» و «ابتلاء» توجه کنیم.
کفّاره چیست؟
کفّاره یعنی عملی که آثار جرم و گناه را از بین میبَرد و زمینه آمرزش و عفو پروردگار را فراهم میسازد.
از ماده «کفر» به معناى پوشاندن و پنهان نمودن و در پرده کشیدن است و چون آثار گناه را محو مىسازد و مىپوشاند،«کفّاره» مىنامند.
در آیات ۴۵ و ۶۹ و ۹۵ سوره مائده و بسیاری از روایات به آن اشاره شدهاست.
از آنجا که در دستگاه فقه، فقه روایی گذشتگان و فقه جواهری معاصران، «کفّاره به دست خود گنهکار انجام مى شود و نیازى به حکم حاکم ندارد» ــ پیام مزبور به زبان بیزبانی گوشزد میکند بلاهایی که بر سر منتظری آمده، ربطی به حکومت نداشته و نتیچه سوء عمل شخص خودش بودهاست! روی این حساب باید از «آقا» تشکر هم نمود که با حصر خانگی فردی که وی را «فقیه بزرگوار» خطاب میکند، «ابتلائات دنیوی» برایش فراهم ساخت تا «کفّاره» گناهانش بشود...
ابتلاء یعنی چه؟
در لغت، به معنای آزمون، تجربه و کشف کردن به کار میرود.
کلمه «ابتلاء» مصدر ثلاثی مزید است از باب افتعال از ریشه «بلاء»...
خوشا به حال رهروان راه بلا، کسانیکه ابتلائات روزگار به دادشان میرسد و با پوچی و روزمرگی گلاویز میشوند.
ابتلاء همانند غم های عزیز، همدم آدمیست و قدمش مبارک باد...
هُنَالِک ابْتُلِی الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالا شَدِیدًا...
ابتلاء به این معنی بازدارنده نیست، یار و یاور رهروان راه آزادی است.
امّا، در پیام تسلیت خامنه ای، «ابتلائات دنیوی» معنای دیگری دارد و دارای بار منفی است، به همین دلیل به «کفّاره» اشاره شدهاست.
رند از رهِ نیاز به دارالاسلام رفت.
در «منطق شیخانه شاهانه» سید علی خامنه ای، باعث و بانی «حصر خانگی» و نشانه گیری بیت منتظری با چوب و دیلم و های و هوی، تنها و تنها خود او است! ولی حالا که به دیار باقی شتافته، امید است خدای متعال بر گناهانش قلم عفو بکشد!! «و ابتلائات دنیوی را کفاره ی آن قرار دهد.»
«مدح شبیه به ذّم» خامنهای (در مورد آیتالله منتظری)، آلوده به ظلم و بی انصافی است و حتی اکنون که آن اندیشهورز شجاع به خاک افتاده، دست از سرش برنمی دارد.
«این رسم جاهلیت عرب است که عقده حقارت خود را حتی بر سر جنازه دشمن هم خالی میکرده»، از فرهنگ غنی و والای ایرانی، و «در سرزمینی که مردمانش هرگز به هیچ مرده ای توهین روا نمیدارند» ــ رفتار جاهلی دورباد.
زاهد غرور داشت به سلامت نبرد راه
رند از رهِ نیاز به دارالاسلام رفت
قدرت آلوده به ستم، عَطسهِ بُزِ گَری هم بیش نیست.
پیش از انقلاب بزرگ ضدسلطنتی، امثال بریژنسکی نقشه میچیدند تا در ایران نیروهای رادیکال در منگنه قرار گرفته، همدیگر را لت و پار کنند.
به دنبال قصه پُر غصهِ «شریف واقفیکُشی» وقتی در عمل این خط پیش رفت، ساواک دست به کار شد و در بند یک زندان اوین، «قرارگاه عملیاتی» زد !...
رژیم شاه میخواست برای قتل و شکنجه بهترین جوانان مردم، فتوای شرعی داشته باشد و صدایش از حلقوم روحانیون زندان به گوش برسد...
این موضوع وقتی اهمیت دارد که بدانیم برادرکشیها و پَرَپرشدن پاک ترین جوانان این میهن، و جنایاتی که در زندان (یا در کوچه و خیابان) به نام اسلام و انقلاب روی داد ــ فقط به نتایج کنفرانس گوادلوپ و نقشه های شوم امثال «برژینسکی»، مربوط نیست، ریشه در مسائل و درگیریهای زندان شاه نیز، دارد...
گرچه پیش از انقلاب، مرتجعین توانستند زیر پای آیتالله منتظری بنشینند و ایشان را هم برای متن فتوا (یا به قول آیتالله منتظری متن تصمیم)، علیه مبارزین و مجاهدین جلو بیاندازند و بذر رنجش و بدبینی بکارند،
و گرچه بعد از انقلاب، آیتالله منتظری (که البته در حُسن نیت و پاکی طینتشان شکی ندارم)، در گذاشتن «خشت کج» و، بنای دیوار شکستهای که سی سال است وقت و بیوقت روی سر مردم خراب میشود یعنی «تدوین و تصویب اصل جهارم قانون اساسی» عَلمدار و کمککار بودند و،
گرچه آنروز که بلند بلند گفتند:
«ما آن قانون اساسى را که در آن مسئله ولایت فقیه و مسئله این که تمام قوانین بر اساس کتاب و سنت نباشد، اصلاً این جا تصویب نخواهیم کرد...» ــ
به فراست نیافتادند که مرتجعان زیر نام اسلام چه آتشی روشن کرده و چه آشی خواهند پخت،
گرچه در «برادرکشی»های دهه پُرابتلای ۶۰ که در زندانهای میهن ستمدیده ما بیداد حاکم بود و شکنجهگران با تعزیر و احکام الهی، بازی میکردند، آیت الله منتظری خودشان را به آن راه زدند و چشمشان را بر ستم شلاقبهدستان بستند.
گرچه بخش زیادی از اختیارات حکومتی از جمله «عزل و نصب قضات سراسر کشور» با ایشان بود، در انتخاب اعضای شورای عالی قضایی و بسیاری امور دیگر دست داشتند و حتی حکم نمایندگی برای محمدی گیلانی صادر کردند،
گرچه « فرمان تمام کُشکردن مجروحین و اعدام دختران نوجوانی را که هویتشان هم مشخص نبود شنیدند و دم برنیآوردند...»،
گرچه لکهدار شدن چهره معصوم انقلاب را ـ که بد و بیراه به «مصدق» و «شایگان» و «شریعتی»، تیرباران «سلطانپور» و «آشوری» و «حسین نواب صفوی»، رنج و شکنج نظایر «شکرالله پاکنژاد» و «طاهر احمدزاده» و «آیتالله لاهوتی»...و، استدلالگریزی و سیاوشکُشی و شریعت بازی، نشانهاش بود ــ دیدند و به گوششان رسید که همبندان سابق خودشان را هم به نام محمد و علی و سیدالشهدا شکنجه میدهند... گرچه...گرچه...
اما...
اما، به دلیل برخورد بی شیلهپیله با مردم و به این دلیل که بعد از قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷، کنار ظلمه نایستادند و نشان دادند قدرت آلوده به ستم، عطسه بُزِ گری هم بیش نیست، سنگ صبور مردم شدند و چه «باقیات صالحات»ی از این برتر؟
این اندیشه ورز شجاع همچون «معاویه» پسر یزید، عطای قدرت را به لقایش بخشید و از ستمگران فاصله گرفت.
(پسر یزید برخلاف پدر و پدر بزرگ فاسدش با ظلم و آلودگی کنار نیآمد. افسار قدرت را بر زمین انداخت و حتی عاق مادرش را که گفت کاش ترا نزائیده بودم به جان خرید.)
او از حق و کرامت واقعی انسان دفاع کرد امّا، کسانی که در کفششان ریگ بود! و دوز و کلک میچیدند او را زمین بزنند، پُشت سرش صفحه گذاشتند که:
«سادهاندیش بود و کج رفت» غافل ازاینکه راستی کمان در کژی است.
همانند آیتالله طالقانی در ذهن مخاطبانش «چرا» میکاشت.
بسیاری از ما به آیتالله منتظری احترام میگذاریم چون در افشای سفر «مک فارلین» و رسوایی «ایران گیت» و برکناری امثال لاجوردی و آزادی اسیران در بند... نقش محوری داشته و قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ را زیر سئوال برده و از حقوق مخالف خود دفاع کرده، از اشتباهات خودش پوزشخواسته و تکلیفی جز حق نداشته است.
امّا خوب است این نکته بااهمیت را هم به خاطر بسپاریم که منتظری به لحاظ نظری روبروی مرادش (نه فقظ استادش) ایستاد و پیرامون نظرات فقهی (نه فقط سیاسی) او، اما و اگر کرد. فراموش نکنیم که او به آیتالله خمینی ارادت داشت.
به خاطر همین شیفتگی حتی وقتی آیهالله خمینی در پاسخ نامههای هشدار دهنده او، حرفهای نامربوط میزند وی در آغاز نامه بعدیش مینویسد:...مرقومه شریفه شما...واصل شد...
اگر افلاطون میگفت حقیقت از ارسطو عزیزتر است، فتح چندانی نبود چون ارسظو امام و مراد افلاطون نبود. منتظری به آیتالله خمینی به چشم مراد و «امام» (به معنی فقهی کلمه) مینگریست و «تحریرالوسیله» و «صلوهالعارفین» خمینی از دستش نمیافتاد. با همه این اوصاف از استادان بزرگش چون آیهالله بروجردی و علامه طباطبایی و حاج شیخ عبدالرزاق قائینى و سیدمحمد محقق و آیت الله بهاءالدینى و سید صدرالدین صدر و به ویژه مراد و امامش خمینی عبور کرد و حرف تازه زد.
این شجاعت نظری یکی از بالاترین ارزشهای او است.
نقد قدرت حاکم از نقد دین حاکم میگذرد.
من او را با «شیخ مفید» (محمد ابن محمد ابن نعمان) مقایسه میکنم. همو که مکتب کلامی شیعه در عصرش به اوج کمال رسید و صدها سال پیش به صراحت گفت زنی که شرایط قضاوت را داشته باشد معذوری برای او وجود ندارد.
از هر نظر که نگاه کنیم آیت الله منتظری «شیخ مفید» بود و دست کمی از امثال ابوحنیفه و شیخ طوسی نداشت.
فقه و فقاهت او را نمیبست، در حکمت و فلسفه نیز «لمعه» بود و دستی داشت.
امیدوارم نوشته های هنوز چاپ نشده (در مورد نهج البلاغه) نیز، برخلاف برخی آثار قدیمی ایشان، حرف تازه داشته باشد.
در کناب «حکومت دینی و حقوق انسان» روی بسیاری از برداشتهای شکلی و دگم، خط کشیده، به نقد قدرت بها داده و محدودیت قدرت و تفکیک قوا را از منظر دین بحث کردهاست.
مبنای فقهی اینجانب در مورد ولایت فقیه با مبنای فقهی مشهور و مرحوم امام درکتب فقهی ایشان تفاوت دارد. ایشان ولایت فقیه را از باب نصب می دانستند و طبعا لوازم خاص خودش را خواهد داشت، ولی اینجانب ادله نصب را از نظر ثبوت و اثبات مخدوش می دانم که در جلد اول کتاب «ولایه الفقیه» به تفصیل متعرض آن شدهام. بنابر «نظریه نخب»، مشروعیت ولایت «فقیه جامع الشرایط» موقوف به انتخاب صحیح او توسط مردم و بیعت آنان با او می باشد...
اگر بپذیریم در یک حکومت به اصطلاح دینی که استبداد عبای شرع میپوشد، نقد قدرت از نقد دین حاکم میگذرد ــ به اهمیت بحثهای آیت الله منتظری پی میبریم.
پیام تسلیت آیتالله خامنه ای
بسم الله الرحمن الرحیم
اطلاع یافتیم که فقیه بزرگوار آیت الله آقای حاج شیخ حسینعلی منتظری رحمه الله علیه دارفانی را وداع گفته و به سرای باقی شتافته اند.
ایشان فقیهی متبحّر و استادی برجسته بودند و شاگردان زیادی از ایشان بهره بردند. دورانی طولانی از زندگی آن مرحوم در خدمت نهضت امام راحل عظیم الشأن گذشت و ایشان مجاهدات زیادی انجام داده و سختی های زیادی در این راه تحمل کردند. در اواخر دوران حیات مبارک امام راحل امتحانی دشوار و خطیر، پیش آمد که از خداوند متعال میخواهم آن را با پوشش مغفرت و رحمت خویش بپوشاند و ابتلائات دنیوی را کفاره ی آن قرار دهد.
اینجانب درگذشت ایشان را به همه ی بازماندگان بویژه همسر مکرّمه و فرزندان محترم آن مرحوم تسلیت میگویم و رحمت و مغفرت الهی را برای وی مسألت میکنم.
سید علی خامنه ای ۲۹/ آذر/ ۱۳۸۸
آقای خامنه ای در شمار مردان نیک بود.
پیش از انقلاب بزرگ ضدسلطنتی آقای خامنه ای در شمار مردان نیک و مورد اعتماد دانشجویان بود. در خانه اش به روی مردم بی پناه و جوانان مبارز همیشه باز بود.
در سفر جلال آل احمد به مشهد، دکتر علی شریعتی از او پیش جلال تعریف کرده بود.
برخلاف آنچه اکنون برخی آخوندها بههم میبافند، آنزمان در میان روحانیون تعداد اندکی به جامعه و زمانه خویش آشنا بودند و تعداد کمتری به معنی واقعی کلمه، اهل علم و عمل.
سید علی خامنه ای یکی از آنها بود و نباید پا روی انصاف گذاشت. کارش به کمیته مشترک ضد خرابکاری رژیم شاه نیز، کشیده شد، جایی که فریاد زندانیان زیر شکنجه قطع نمیشد. او را البته شکنجه نکردند اما آزار زیادی دید.
بعدها که مبارزه علیه رژیم شاه اوج گرفت، در خراسان نقش بزرگی ایفا نمود... اما،...
اما وقتی انقلاب فرزندان خود را خورد و به بیراهه کشیده شد، گوساله سامرای قدرت او را هم به زمین کوبید. آرام آرام صفای او زنگ زد و شریک جرم امثال خلخالی و لاجوردی شد...
آن سیدعلی آقای نیک که از عمله ستم فاصله میگرفت و باور داشت «صحبت حکام، ظلمت شب یلداست» ــ خود به ستمکاران پیوست و مُبصر کلاس آنان شد و با «تسویل» و «تزئین» عملکرد شرک آلود خویش بین جامعه بزرگ ایران دیوار خودی و ناخودی کشید.
او که پیشتر نسبت به درد و رنج زندانیان سیاسی حساس بود، وقتی در دهه پرابتلای سال ۶۰ در زندانهای ایران از کشته پشته میساختند، ککش هم نگزید... او نیز میتوانست همانند آیت الله منتظری در برابر بی عدالتی و بیداد بایستد و آبروی اهل علم باشد.
راستیِ کمان در کژی است.
آیتالله منتظری، خون دو فروهر و «قاعده درأ»
همنشین بهار
منبع:پژواک ایران