چهارشنبه ۶ فروردین ۱۴۰۴ / Wednesday 26th March 2025
خاطرات خانه زندگان (۲۵)
من اینجا ایستاده ام، بدون اینکه کار دیگری از من ساخته باشد. همنشین بهار
در بخش پیش در گفتگو با خانم میهن قریشی همسر فداکار و مهربان بیژن جزنی، اشاراتی به زندگی آن فدایی دلیر شد. من خانم جزنی را نخستین بار سال ۱۳۵۸ با «میترا» (دختر شهید محمد چوپانزاده)، در دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد (فردوسی) دیدم. آنقدر به او مهر میورزید که انگار مادر میترا بود. میترا، سال ۶۱ در اوین تیرباران شد. با مجاهدین در ارتباط بود.
اوضاع و احوال جدیدی در راه بود.
هر بار که اسم بیژن را میشنوم بیاختیار نام «مارتین لوتر» Martin Luther یکی از تاثیرگذارترین شخصیتها در تاریخ آیین مسیحیت و از پیشوایان نهضت اصلاحات پروتستانی به خاطرم میآید. چرا؟ مارتین لوتر چه ربطی به بیژن جزنی دارد؟ توضیح خواهم داد.
پیشتر در مورد وکیل تسخیری و تعیینی در زمان شاه، نوع دفاعیات زندانیان سیاسی در دادگاه نظامی (دفاع ایدئولوژیک، دفاع حقوقی و دفاع «دستمال ابریشمی»)،همچنین از جریان دادگاه خودم صحبت کرده و یادآور شدم:
۱۱ اسفند سال ۱۳۵۳ تلویزیون خبر داد که حزب رستاخیز، به دستور اعلیحضرت تشکیل شده و «همه باید جزو این حزب بشوند و تکلیف خود را روشن کنند. اگر کسی عضو حزب رستاخیز نشد از ایران باید بیرون برود. اگر نخواستند بیرون بروند جایشان در زندان است.»