بیبیخانم استرآبادی از نویسندگان دوران مشروطه است. او در روزنامههای حبل المتین، تمدن و نشریه مجلس مقاله مینوشت. بیشتر نوشتههای او در دفاع از آموزش دختران است. البته بیشتر شهرت بیبیخانم استرآبادی به خاطر کتاب معایب الرجال است که به طنز و در پاسخ به «تادیبالنسوان» نوشتهاست. او را نخستین زن طنزنویس ایران میدانند. مدرسه دوشیزگان، نخستین مدرسهای است که در سال ۱۲۸۵ شمسی همزمان با انقلاب مشروطه، توسط بیبیخانم استرآبادی برای آموزش دختران تأسیس شد. افتتاح این مدرسه با موجی از مخالفتها و نارضایتیها از جانب مردان روبهرو گشت به طوری که بخشی از مخالفان مدرسه دخترانه عزمشان را برای ویرانی و انهدام مدرسه جزم کردند. بیبیخانم در اثر تهدید و فشارهای مخالفان نزد وزارت معارف شکایت کرد، اما به وی گفتند مصلحت در این است که مدرسه تعطیل شود. دیگر مقاومت فایدهای نداشت و به این ترتیب مدرسه بسته شد. پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی، بیبیخانم شکایتش را نزد صنیعالدوله وزیر معارف برد و سرانجام موفق شد مدرسه را باز کند به شرط آنکه مدرسه فقط به دختران ۴ تا ۶سال اختصاص یابد و نام دوشیزگان هم از تابلو مدرسه حذف شود.
در تاریخ مبارزه با تبعیض جنسی و روشنگری زنان، موضوع تأسیس اولین مدرسه دخترانه از جایگاه و اهمیت ویژهای برخوردار بودهاست. این امکان که در ابتدا در اختیار خانوادههای مرفه بود، با تلاش و پیگیری زنانی چون او، گسترش یافت و موضوع آموزش و پرورش طیف وسیعی از دختران و زنان را شامل شد.
معایب الرجال
پیشتر، کتاب تادیب زنان که نویسندهاش را کسی نمیشناخت، منتشر شده بود. هر فصل این رساله به نحوه اصلاح رفتار و کردار ناپسندی میپردازد که نویسنده منتسب به زنان میداند: فصل اول دربارهٔ «سلوک زن»، فصل دوم «حفظ زبان»، فصل سوم «گلهگزاری»، فصل چهارم «قهر کردن»، فصل پنجم «طرز راه رفتن»، فصل ششم «آداب غذا خوردن»، فصل هفتم «پاکیزه نگه داشتن بدن و استعمال بعضی از عطریات»، فصل هشتم «طرز لباس پوشیدن»، فصل نهم «آداب خوابیدن» و فصل دهم دربارهٔ «آداب صبح برخاستن از خواب» است. چند سال بعد اندکی قبل از ترور ناصرالدین شاه بیبیخانم استرآبادی، کتاب معایب الرجال را نوشت و ضمن برشمردن معایب مردان سعی کرد راه و رسم درست زناشویی را توضیح دهد. او در این رساله علاوه بر آن که پاسخی جداگانه به هر ده فصل کتاب تأدیبالنسوان است، چهار فصل را نیز به معایبی که در مردان میبیند اختصاص میدهد. این چهار فصل عبارتاند از: «اطوار شرابخوار»، «کردار اهل قمار»، «در تفصیل چرس و بنگ و واپور و اسرار» و «شرح گفتگو در اوضاع عبائره و اقرات اجامره و الواط».
۱) زن موجودی است که مانند کودک بايد توسط مرد تربيت شود.
۲) رستگاری زن در تببعيت مطلق از شوهر است.
۳) زن نبايد از شوهرش چيزی بخواهد، مگر اينکه شوهر خودش لطف کند.
۴) وظيفه زن در خانه ايجاد شرايط آرامش برای شوهر است.
۵) هدف زندگی مشترک رابطه جنسی مرد با زن است و به قول نويسنده گمنام «عمده مطلب و اين همه شرح و بسط در همين است.»
۶) زن بايد در تمام زندگی شرمنده و خجول باشد جز در رختخواب.
۷) زن موقع غذا خوردن نبايد حرف بزند.
۸) زن بايد مثل آدمهای مريض بدون شتاب و بصورت آرام و کند راه برود....
او در این کتاب مردان را دعوت میکند که «دست ار تأدیب کردن نسوان بردارند و در پی تأدیب و تربیت خود برآیند». در بخش آخر، بیبی خانم به شرح داستان زندگی خود و داستان بیوفایی شوهرش میپردازد و در این کتاب آوردهاست: نه هر مردی از هر زنی فزونتر است و نه هر زنی از هر مردی فروتر»
بيچاره زنان که از هر طرف بديشان میتازند، شعرا هجا مینمايند، عقلا و ادبا نيش میزنند و اسمش را نصيحت میگذارند و راه فضيحت میسپارند. در همچون زمانی و چنين اوانی که برهر عاقلی واضح و لايح است، کتاب «تاديب النسوان» هم پيدا میشود، قوز بالاقوز و دردپبالای درد میگردد.
...
نثر معایبالرجال پر از کلمات و عبارات عربی است و نویسنده جابهجا برای روشن کردن منظور خود از شعر و آیات قرآن و احادیث بهره بردهاست. زبان آن «تند و بیپروا و به دور از عفت کلام و محافظهکاری» ست. میتوان با مسامحه گفت «معايب الرجال»، از نخستين بيانيههاى فمينيستى در ايران است. چرا؟ چون بىبى خانم در اين كتاب برخى از خواست هاى پنهانمانده زنان را با جديت و شجاعتى مثالزدنى، مطالبه مىكند و نگاهى انتقادى به ساختار تحميلى جامعه خود دارد. در واقع خواننده در اين كتاب با خواستهايى روبه رو مىشود كه مىتوان آنها را خواستهايى فمينيستى خواند؛ مسائلى مثل اعتراض به تعدد زوجات و حق يك سويه طلاق از طرف مردان و تاكيد بر آموزش زنان از آن جملهاند. استر آبادى در اين كتاب و با اين نگاه انتقادى خاص، خواستار ايجاد مناسبات جنسيتى متفاوتى شد و به اين ترتيب شالوده تفكرى نو را در جامعه خود كه با تشويشى تاريخى ميان سنت و مدرنيسم دست و پا مىزد، پى افكند و با گنجاندن آن در يك كتاب، ماندگارش كرد و به اين ترتيب است كه امروز با قاطعيت و سنديت مىتوانيم بگوييم كه جامعه نوگراى ايرانى در آن روزگار، خواستار فرو شكستن تابو هاى تاريخى ديرينه مخصوصاً درباره زنان بود. همانطور که اشاره شد اين كتاب در واقع در پاسخ به كتابى به نام تاديب النسوان نگاشته شده بود؛ كتابى كه به خوار كردن زنان مبادرت ورزيده بود. تقريباً همزمان با اين تلاشها بود كه زمزمه هاى ديگرى هم از كتابهايى با اين مضامين شنيده شد.
زنده یاد فهیمه یمین اسفندیاری – فهیمه اکبر – (۱۲۹۶ – ۱۳۸۸) زاده تهران بود اما از سوی پدر اصالتی مازندرانی داشت. پدرش یمینالممالک، بعنوان سرکنسول ایران در باکو انتخاب شد و فهیمه خردسال تا دوازده سالگی در آنجا بود و استعداد موسیقیاش را معلم او در باکو کشف کرد. فهیمه نوجوان در بازگشت از شوروی سابق به ایران در مدرسه فرانسوی تحصیل موسیقی را ادامه داد. وی از شاگردان خوب مرتضی خان محجوبی نیز بود. فهیمه یمین اسفندیاری، با فرزند سپهدار اعظم رشتی (محسن اکبر) از بزرگان گیلان پیوند زناشویی بست و به گیلان کوچ کرد. از قضا یکی از فرزندانشان «گیلان» نام داشت. گفته میشود ترانه «گیلان جان» سروده جهانگیر سرتیپپور، اشاره به اوست.
فهیمه گرچه از سوی پدر اصالت مازندرانی داشت ولی در گیلان نشو و نما کرد و عشقش گیلان بود. در دورانی که خوانندگی زنان در ایران تابو بحساب میآمد، خواندن آواز به زبان گیلکی را آغاز کرد. او به چندین و چند زبان (ازجمله فارسی، روسی، فرانسوی، آلمانی و انگلیسی) هم آواز خواندهاست. فهیمه اکبر نویسندهٔ کتاب معروف طباخی گیلان نیز هست. آن زن هنرمند در سالهای پایانی دههٔ ۱۳۳۰ مجموعهای از ترانههای جهانگیرخان سرتیپپور (نویسنده و ترانهسرای نامدار گیلان) را در مجموعهای با نام «اوخان» گردآوری و منتشر کرد و خودش نیز تعدادی از ترانههای آن را اجرا کرد.
در اواسط دههٔ نود میلادی یک سی دی از اجراهای فهیمه اکبر در آمریکا منتشر شد که شامل ۱۶ ترانه با صدای اواست. ازجمله: گل پامچال، والس نوروزی، مصرلۊ (Misirlou، ماه نو، جۊمه بازار (جمعه بازار)، بَمؤم باز، أی بۊخؤفته دیل، آن شب بهار، آفتابخیزان، شَب بُو، بیابان بُو، زمستان بُو – بُوران بُو، درّنده فراوان بُو، نۊشۊ (نوشو) و گیلان جان،.. (پیانیست ایرانی خانم «گیلان اکبر»، دختر ایشان است).
بعدها، زندهیادان عاشورپور، محمد نوری، پوران، منیر وکیلی، فریدون فرخزاد…، / همچنین پری زنگنه و مینو جوان و… شماری از آثار فهیمه اکبر را بازخوانی کردند.
برای شنیدن ترانه گیلکی »نوشو» روی عکس زیر کلیک کنید.
کو به کو در به در من بِگردَستم بوشوم / بسا کسان بیدم دل نَبستم بوشوم
دل بو می شین من می دیلِ شین بوم / عقل ویرجه دانه اوچین بوم
ایمان بیاوریم ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ایمان بیاوریم به ویرانههای باغ های تخیل
به داسهای واژگون شدهی بیكار و دانههای زندانی. نگاه كن چه برفی میبارد …
...
فروغزمان فرخزاد -فروغ فرخزاد (زادهٔ ۸ دی ۱۳۱۳، تهران – درگذشتهٔ ۲۴ بهمن ۱۳۴۵، تهران)، شاعر نامدار معاصر ایران است. وی پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونههای قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند. وی در ۳۲ سالگی بر اثر واژگونی اتومبیل درگذشت. فروغ با مجموعههای اسیر، دیوار و عصیان در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد. سپس آشنایی با ابراهیم گلستان، نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی، و همکاری با او، موجب تحول فکری و ادبی در او شد. فروغ در بازگشت دوباره به شعر، با انتشار مجموعهٔ تولدی دیگر، تحسین گستردهای را برانگیخت. سپس مجموعهٔ ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را منتشر کرد و جایگاهش در شعر معاصر ایران بهعنوان شاعری بزرگ تثبیت شد. آثار و اشعار فروغ به زبانهای انگلیسی، ترکی، عربی، چینی، فرانسوی، اسپانیایی، ژاپنی، آلمانی و عبری ترجمه شدهاند. پدر وی سرهنگ محمد فرخزاد اهل تفرش و مادرش توران وزیریتبار، کاشانی بود. فروغ فرخزاد سالهای ۱۳۳۰ در ۱۶ سالگی با پرویز شاپور، طنزپرداز ایرانی و پدر کاریکلماتور ایران که پسرخالهٔ مادر وی بود، ازدواج کرد که ۴ سال بعد به جدایی انجامید. حاصل آن ازدواج، یک پسر به نام کامیار (کامی) بود که تیر ۱۳۹۷ درگذشت.
لای لای، ای پسر کوچک من دیده بربند، که شب آمده است دیده بربند، که این دیو سیاه
خون به کف، خنده به لب آمده است. سر به دامان من خسته گذار گوش کن بانگ قدمهایش را
بانگ میمیرد و در آتش درد میگدازد دل چون آهن من میکنم ناله که کامی، کامی
وای بردار سر از دامن من (فروغ فرخزاد- اهواز- زمستان ۱۳۳۳)
...
فروغ پیش از ازدواج با پرویز شاپور، با وی نامهنگاریهای عاشقانهای داشت. این نامهها بعداً توسط کامیار شاپور و عمران صلاحی در کتابی به نام «اولین تپشهای عاشقانهٔ قلبم» منتشر شده است. فروغ، پس از جدایی از شاپور، برای گریز از هیاهوی روزمرگی، زندگی بسته و یکنواخت روابط شخصی و محفلی، به سفر رفت. او در این سیر و سفر، کوشید تا با فرهنگ اروپا آشنا شود. با آنکه زندگی روزانهاش به سختی میگذشت، به تئاتر و اپرا و موزه میرفت. در این دوره زبان ایتالیایی، فرانسه و آلمانی را آموخت. سفر به اروپا و آشناییاش با فرهنگ هنری و ادبی اروپایی، ذهنش را باز کرد و زمینهای برای دگرگونی فکری در او فراهم کرد تا اینکه با ابراهیم گلستان همدم و همنشین شد. آشنایی با گلستان، نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی، و همکاری با او موجب تغییر دیدگاههای اجتماعی و در نتیجه تحول فکری و ادبی در فروغ شد. نامهٔ منتشرشدهٔ فروغ برای ابراهیم گلستان نشانگر وجود رابطه عاشقانه بین این دو است.
...
سال ۱۳۳۷ سینما توجه فروغ را جلب میکند؛ و در این مسیر آشنایی با ابراهیم گلستان مسیر زندگیش را تغییر میدهد. این دو چهار سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۱ فیلم خانه سیاه است را در آسایشگاه جذامیان باباباغی تبریز میسازند. فروغ در سال ۱۳۴۲ در نمایشنامه شش شخصیت در جستجوی نویسنده، اثر لوئیجی پیراندلو به کارگردانی پری صابری بازی چشمگیری از خود نشان میدهد. در زمستان همان سال خبر میرسد که فیلم خانه سیاه است برنده جایزه نخست جشنواره اوبر هاوزن شده و باز در همان سال مجموعه تولدی دیگر بیش از پیش بر سر زبانها میافتد. تهیهکنندگان سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد میدهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش میشوند. گفته میشود در میان سالهای ۱۳۴۲–۴۳ فروغ یک بار دست به خودکشی میزند ولی نجاتش میدهند. چرایی این واقعه بر من معلوم نیست. وی در ساعت ۴:۳۰ بعد از ظهر دوشنبه ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵ هنگام رانندگی خودروی جیپ ابراهیم گلستان، تصادف میکند و کشته میشود. وی را در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپردند. عکسهای موجود نشان میدهد که صادق چوبک، ابوالقاسم انجوی شیرازی، جلال آلاحمد، مهدی اخوانثالث، احمد شاملو، هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی، بهرام بیضایی، نجف دریابندری، احمدرضا احمدی و بسیاری دیگر از هنرمندان و نویسندگان در خاکسپاری حاضر بودند. فروغ فرخزاد در دوران زندگیاش در دوره حکومت محمدرضا شاه پهلوی، سانسور نشد، اما پس از مرگش آثار او در دورههای مختلفی سانسور شدند. در کتاب «شعر شاعران ایران و جهان» که در یک همایش دولتی در ایران منتشر شده نام فروغ، وجود ندارد و درواقع حذف شده است. مشخص است چرا بقول دکتر اسماعیل خویی «فروغ فرخزاد زنی است روشنفکر، آزاده، آزادیخواه و دلیر که تمام احساسات زنانه خودش را بیان میکند. از سوی دیگر زنی است که میتواند از نظر اجتماعی سرمشقی باشد برای زنان دیگر، و به گمان من همیشه بوده است.
این هم البته چیزی است که جمهوری اسلامی نمیتواند تحمل کند.» بویژه که فروغ تصریح کرده بود: آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آنها با مردان است… من به رنجهایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بیعدالتی مردان میبرند، کاملاً واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آنها به کار میبرم. آرزوی من ایجاد یک محیط مساعد برای فعالیتهای علمی هنری و اجتماعی زنان است.
سیما مافیها خواننده موسیقی سنتی ایرانی، از نخستین کسانی است که ترانه معروف امشب شب مهتابه اثر علیاکبر شیدا را خواند. از او تنها یک آلبوم با عنوان «تصنیفهای عارف و شیدا» با تنظیم اسماعیل واثقی منتشر شدهاست. سیما مافیها از بهترین شاگردان مرتضی حنانه بود. وی همکاری با رادیو را از سال ۱۳۴۶ آغاز کرد و از سال ۴۷ با آغاز به کار تلویزیون وی همکاری با این رسانه را آغاز کرد و از نخستین خوانندگانی بود که در تلویزیون به اجرای برنامه پرداخت. سیما مافیها تا سال ۱۳۵۳ بیش از ۲۵ ترانه اجرا کرد. در فاصلهٔ سالهای ۵۳ تا ۵۶ از فعالیتهای هنری کناره گرفت ولی در سال ۵۶ با آمدن هوشنگ ابتهاج به رادیو وی فعالیت هنری را دوباره از سر گرفت. اما بعد از انقلاب مجبور شد کار هنری را رها کند.
باغ آتشین / سیما مافیها
سحر فامِ من شکر کامِ من درخت بلند بادام من تو ای عمر بر لب بام من
چرا آمدی چرا میروی بی نشانه به لبهای تو نبینم چرا شکر خنده ی جوانه
در این باغ آتشین وا نمیشود غنچهی ترانه با کدام آرزو یا کدامین دعا
بشکفَت بر لبت غنچهی نام ما نتوانم شکستن طلسم تو را
که به افسون شکستی طلسم همه دلها
به لبهای تو نبینم چرا شکر خندهی جوانه در این باغ آتشین وا نمیشود غنچهی ترانه
...
سیما مافیها از شاگردان کلاس خوانندگی بود که مرتضی حنانه در سالهای دهه پنجاه در رادیو ایران داشت، از جمله دیگر شاگردان این کلاس، هوشمند عقیلی، سروش ایزدی و بهرام گودرزی بودند. تنها نوار منتشر شده از سیما مافیها خواننده برتر موسیقی سنتی ایران زمین
وی همسر محمد پورهرمزان مترجم آثار کلاسیک مارکسیستی بود. آذر ۱۳۲۶) در انشعاب خلیل ملکی و همراهانش از حزب توده، ایشان هم با سه برادر خود که در حزب بودند، جدا شدند، اما وی بعدا به تشکیلات پیشن بازگشت. اینطور که نورالدین کیانوری در خاطراتش آورده، ملکتاج محمدی بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲، مدتی رابط مستقیم وی و خسرو روزبه بوده است، او را بعدها حزب به عراق و سپس آلمان میفرستد. بعداً برای کار در رادیو پیک ایران که سال ۱۳۳۹ فعالیت خود را از صوفیه بلغارستان آغاز کرده بود، راهی آن کشور میشود و گویا همانجا با محمد پورهرمزان ازدواج میکند. ملکتاج خانم سال ۱۳۵۴، در کنگره زنان در آلمان با اختر کیانوری، مریم فیروز و هما هوشمند راد شرکت میکند. حول و حوش انقلاب با همسرش و خیلیهای دیگر به ایران برمیگردند و در انتخابات اولین دوره مجلس شورای ملی، که مرحله اول آن در ۲۴ اسفند ۱۳۵۸ خورشیدی برگزار گردید او نیر کاندید حزب توده بود. ایرج اسکندری در یادمانهایش وقتی به پلنوم پانزدهم حزب توده و اعضای جدید کمیته مرکزی اشاره میکند از ملکتاج محمدی هم میگوید و اینکه تلاش کرده او همچنین محمد پورهرمزان و... را برای کمیته مرکزی به قول خودش «کئویته» کند. [بگمارد]. کئوپته کردن یا برگماری به شیوهای میگویند که در غیاب کنگره و شیوه انتخابی، اعضا، کمیته مرکزی افرادی را به مجموعه خود اضافه کند.
...
ایرج اسکندری از ملکتاج محمدی با عنوان زن محکم و با ایمان به آرمان خویش یاد میکند. ملکتاج خانم بعدها عضو هیئت تحریریه و مدیر داخلی نامه مردم شد و بیشتر در زمینه مسائل ارضی و اقتصادی مقاله مینوشت. وی به حقوق زنان اهمیت زیادی میداد. پیش از انقلاب، در یکی از مقالاتش نوشت: مبارزهٔ زنان ایران برای احراز برابری حقوق، بخشی از مبارزهٔ آنان برای آزادی، استقلال ملی، و صلح است. در شرایط مشخص کنونی، مانع عمده در راه مبارزهٔ زنان برای تأمین حقوق خود، دیکتاتوری حاکم است. چرا؟ چون سلطنت مطلقهٔ شاه، امکان تشکل و مبارزه علنی را از زنان سلب نمودهاست.
...
بهمن ماه ۱۳۶۱ که نورالدین کیانوری، مریم فیروز، ابوتراب باقرزاده، عباس حجری، اسماعيل ذوالقدر، رضا شلتوکی، تقی کیمنش،عبدالحسين آگاهی، احمدعلی رصدی، رفعت محمدزاده و... بازداشت شدند، ملکه خانم هم به زندان افتاد و رسم ایستادگی پیشه کرد و همچنان که در وصیتنامهاش گفته با عشق مردم زیست و «جانهای شیفتهای» که با مرگ میثاق داشتند، الگوی زندگیاش بود. او که در ۹۷ سالگی درگذشت، یکی از برجستهترین زنان مبارز ایران بود و به استبداد زیر پرده دین کرنش نکرد. وی دستی توانا در ترجمه داشت. مسائل روستائی ایران و مشکلات دهقانان و کشاورزان را میشناخت.
ملکتاج محمدی در دانشگاه تهران در رشته حقوق قضایی لیسانس گرفت، بعدها در آلمان اقتصاد هم خواند. موضوع رسالهٔ دکترایش «اصلاحات ارضی» بود. او آثار ارزشمندی برای کودکان و نوجوانان ترجمه کرده است. از جمله:
لاوینیا که در آن از عشق به مردم و جانبازی بهخاطر آرمان آنها حرف میزند
داستان ویلهلم تل، قهرمان اسطورهای سوییس در قرن چهاردهم
مردی كه میتوانست پرواز كند. در مجموعه «تریلوژی خفاشها» با درونمایه فلسفی هستیشناسی زندگی خفاشی را میخوانیم که میاندیشد و برای ادامهی زندگی مبارزه میکند. در کتاب «دزد لعنتی» مخاطب با کودک کار آسیب دیده از جنگ و نسل کشی همدل میشود.
راسموس و مرد آواره(اثر آسترید لیندگرن)
در کتاب مزبور کودکی از پرورشگاه در آرزوی خانهای فرار میکند و از تلاش برای دستیابی به زندگی سزاوار دست برنمیدارد.
در «لیدیا» از سختكوشی و تواناییهای زنان، در نجات خانوادهها از مصیبت و درماندگی ستایش میكند.