ای انسان، ای خروسک پرَکنده ایستاده بر دو پا، گمان مَدار که سحرگهان چو آوا بر نیاری، خورشید نیز طلوع نخواهد کرد. نیکوس کازانتزاکیس / گزارش به ال گرکو
خانمها و آقایان محترم سلام بر شما. این بحث به گِردبادی که ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ با قتل مهسا (ژینا) امینی، برخاست، و وقایع اتفاقیه در میهنمان میپردازد. رویدادهایی که تا امروز، و تا فردا و فرداهای دیگر، که بگذرد این روزهای تلختر از زهر ــ بر سر زبانها است. به راه طیشده و هنوز طینشده اشاره دارد که با چاله چولهها و نشیب و فراز بسیار همراه است. اگرچه قتل مهسا یک نقطه عطف بود اما از دهه پُر ابتلای ۶۰، که نوجوانان نیز رودرروی بیداد زمانه ایستادند و در زندانها شکنجه شان کردند و جانشان را گرفتند، مردم ستمدیده و شیخ گزیده ما به رنج و شکنج افتادهاند. قصه پُر غصه آن دوران که یکی داستانی ست پُر آب چشم، در این مختصر نمیگنجد...
اواخر سال ۱۳۷۲؛ حدود سه دهه، پیش از جانباختن مهسا امینی و مهسا های دیگر، دکتر هما دارابی در میدان تجریش خود را به آتش کشید و چون شمع شبانه سوخت. خیلی پیشتر نیز (۲۹ شهریور ١٣٦٦) «نیوشا فرهی» خود را در برابر ساختمان فدرال لس آنجلس به آتش کشید. شکست انقلاب و سکون و یاس در ایران، بی تابش کرده بود و اعتراض خود را در به آتش کشیدن تن خود دید. البته این همه داستان نیوشا نبود...(...)
برگردیم به دکتر هما دارابی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هما دارابی از دانشجویان مبارز جنبش دانشجویی
او پزشک کودکان بود و در اعتراض به حجاب اجباری در میدان تجریش تهران خود را به آتش سپرد. سال ۱۳۳۸ همزمان با ورود به دانشکده پزشکی عضو جبهه ملی ایران و حزب ملت ایران شد. ۱۶ آذر ۱۳۴۰ در مراسم بزرگداشت آن سه آذر اهورایی (قندچی، بزرگنیا و شریعترضوی) سخنرانی کرد، به همراه پروانه فروهر سازمان زنان جبهه ملی را تشکیل داد و در کنگره اول آن در بهمن ۱۳۴۱ شرکت داشت. وی از دانشجویان مبارز جنبش دانشجویی بود و در همین رابطه به زندان افتاد.
هما دارابی در آمریکا مدرک روانپزشکی خود را دریافت کرد و در ایالتهای نیوجرسی، نیویورک و کالیفرنیا طبابت کرد. سال ۱۳۵۳ به ایران بازگشت و در کنار فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خود به تدریس در دانشگاه و طبابت پرداخت. در رویدادهایی که به انقلاب انجامید، حضوری کوشا و صمیمانه داشت. سال ۱۳۶۹ او را برخلاف نص صریح قانون به بهانه بدحجابی و با عنوان «عدم رعایت شئونات» از استادی برکنار کردند. مطب او نیز تعطیل شد. آن جان شیفته به عنوان یک فعال اجتماعی و سیاسی امید داشت که انقلاب به تحول مثبتی بینجامد اما از مسائلی که میدید سرخورده شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هما دارابی در میدان تجریش خود را به آتش کشید
توقف زنان برای او بسیار دردناک بود. میگفت اگر زنان میخواهند زندگیشان دگرگون شود باید بی درنگ دست به کار شوند و وضع خود را زیرورو سازند. او از وضعیتی که پیش آمده بود در رنج بود و سرانجام نتوانست بپذیرد آنهمه تلاش و مبارزه به چیزی انجامید که داشت اتفاق میافتاد. به ویژه تضییع حقوق زنان برایش قابل قبول نبود. تا اینکه در ۲ اسفند ۱۳۷۲ در اعتراض به حجاب اجباری در میدان تجریش خود را به آتش کشید.
پروانه فروهر در مراسم ختم هما دارابی گفت: «هما میخواست به راستی شایسته زندگی باشد و میدانیم جز با انگیزه تلاش زنده نبود. شور ارتباط، دائمیترین جهت و مجوز واقعی تهور زندگیاش بود. وقتی این رابطه را زیر حقیرترین برچسبها قطع کردند، به راستی نبض زندگی او را بریدند، نبض توفنده هستی پرثمرش را از کوبیدن باز داشتند. مبارزه برای او آیین بود، ایمان بود و این مبارزه در هر فرازی از زندگی در جایگاه ویژهای قرار گرفت. و آنجا که همه راهها بسته شد، زندگی را به پیکار فراخواند...»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با قتل مهسا؛ در ایران، موجی از اعتراض برخاست
قبل از مهسا، سپیده بر سر زبانها بود. سپیده رشنو که در تیر ۱۴۰۱، در پی اعتراض به حجاب اجباری و مقاومت در برابر غُر و لُند به نوع پوششاش، دستگیر شد.
بعداً چه اتفاق افتاد؟
▬ در پیِ اعلام خبر قتل مهسا امینی و مهسا های دیگر که هر کدام نمادی باقی گذاشتند و رفتند. (نیکا و نشاطش، کیان و رنگین کمان، حدیث و مدل مو، سارینا و آرامش او... )، در ایران، موجی از اعتراض برخاست.
▬ بسیاری (که خیلیهاشان با فنآوریهای دیجیتال در زمینهی ارتباطات و اطلاعات، آشنا بودند) با روابط افقی و شبکهای، به کوچه و خیابان ریختند و دیدیم که شعارهایشان خیلی زود به مطالبهی سقوط رژیم قاتلان و به اعتراض در اعتراض، علیه استبداد دینی، بَدل شد و چشماندازی از امید گشود.
▬ ازجمله ویژگیهای آن شور و خروش، استمرارش، زنانه و جوانانهبودن، بنیادستیزی، گسترهی جغرافیائی آن، رها بودن از هژمونی نیروهای سیاسی سنتی، موروثی و کلاسیک، کنارنیامدن با رهبرتراشی و رهبریسازی از سوی دولتها و قدرتهای خارجی، پراکنده بودن رهبران میدانی در سراسر کشور، غیر سلسله مراتبی بودن راهبری میدانی، حضور کُرد و لر و ترک و فارس و عرب و بلوچ و تنوّع و تکثّرِ اشکال اعتراض بود.
▬ نظام ارزشی جوانان بپاخاسته، با نظام ارزشی حکومتیان در تضاد و تناقضِ کامل بود و حضور پیشگام زنان و دختران جوان در صفِ مقدم، نشان داد که «زن، زندگی، آزادی» صرفاً یک شعار ساده نیست و بازتاب واقعیّتِ زمانه ماست.
▬ بخش اعظمِ وزنِ این جنبش اعتراضی بر شانههای زنان قرار داشت، زنان دلیر و بُرنا، که خود را به آب و آتش زدند و اهل کوتاهآمدن هم نبودند.
▬ آن شور و خروش، با گردهمآیی در کوچه و خیابان، با سنگپرانی به حکومتیان، با عمّامهپرانی، و گاه با راهپیمائیِ سکوت، سرشار از ناگفتهها بود.
▬ کمکم تظاهرات به بخشی از زندگیِ روزانهی مردم بَدل شدند و معترضین هوشیار، آگاهانه از دستزدن به خشونتِ اضافی و بیهوده، پرهیز کردند، ضمن اینکه جا به جا، با شعارهای خاص، سران حکومت را تحقیر کرده، دست میانداختند.
▬ مردم به وضوح خواستار تغییر قدرت شده، در مقابل نیروهای سرکوب ایستادگی کردند، شماری از زنان روسریهای خود را برداشتند و سوزاندند.
▬ یک جنبش عظیمِ ضدِّ آخوندی (بی آنکه الزاماً ضدّ دینی باشد) سر بر کشید. شاعران، نویسندگان، آموزگاران و هنرمندان... کم و بیش با اعتراض بر حق مردم همراه شدند. در درون حکومت نیز خودیها سر به اعتراض برداشتند و قدرت مُستقر، قدرت نظامی- مذهبی دچار مخمصه شد.
▬ شریعتبازان که تاروپود بافتار اجتماعی ایران را از هم گسیختهاند، به اِعمالِ سیاست سرکوب روآوردند با این توهم که بحران را جمع میکند و میتوانند پسلرزههای اعتراضات مردمی را نادیده گرفته، براحتی از سر بگذرانند. غافل از اینکه رکود اقتصادی و تنشهای اجتماعی و سیاسی با بگیروببند حل نمیشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شهر خالیست ز عُشاق
▬ در سالهای دور دور انقلابیون میهن ما یک دنیا فروتنی و فرزانگی بودند و خود را نه طلبکار، بلکه خدمتگزار مردم خویش میپنداشتند. دختران و پسران برنا و فداکار در جمع و تشکل آنان پر و بال میگرفتند، اکنون اما ورق برگشته و شهر خالیست ز عشاق. من از انسانهای شریفی صحبت میکنم که پیشهای جز مبارزه انقلابی و ضّدبهرهکشانه نداشتند، تابع تعادل قوای بینالمللی یا تعادل جناحهای حاکمیت نبودند و برایشان حل مسائل انسان، بخصوص انسان معاصر و مردم دردمند استثمارشده جامعه ایران اهمیت داشت. به کسانی اشاره میکنم که برای رسیدن به هدف، گِرد هر وسیلهای نمیگشتند. با نفی دیگران خود را اثبات نمیکردند. مرز منتقد و مزدور را بهم نمیریختند و اهل لجن پراکنی، و تهمت و افترا نبودند. اما افسوس...امروز همه چیز «دیگر» شده و چهره آبی عشق را مِه گرفتهاست.
...
این فقط رژیم نیست که به بحران مشروعیت گرفتار شده، بلکه «اپوزیسیون»، مدعیان صاحب اختیاری مقاومت به پیسی افتاده، آلوده به کبر و خودبینی است. مثل ساعت زنگ زده، ساعتی که زنگهایش را زده، عملا از دُ ور خارج شدهاست. تعجبی ندارد که اکنون جوانان بپاخاسته ایران، به یک معنی، دست تنها هستند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انقلاب؛ یک «پروژه» نیست! یک روند است
▬ گرچه جنبش مردم هنوز رهبری معیّن و خاص ندارد و بیشتر به انقلاب مشروطیّت در سال ١٢٨۵ شبیه است که دستِکم در آغاز رهبر نداشت و ادارهی امور انقلاب به اعضای مجلس شورای ملی سپرده شد،
▬ گرچه ما در سرآغاز یک جنبشِ انقلابی هستیم که برای تحقّقِ اهداف خود با چاله چولهها و نشیب و فراز بسیار رو به رو خواهد شد.
▬ گرچه اخبار غیرواقعی و گزارههای ناراست که شبکه مجازی را هم بیش از پیش آلوده کرده، در عمل به نفع حکومتیان تمام شده و مبارزه بر حق علیه آنان را خدشه دار میکند،
▬ گرچه [همانگونه که در بحثهای قهوهخانهای کلاب هاوس و... شاهدیم]، در بررسی اعتراضات، «نقد دین» هم، آلوده شده و برخی در این توهماند که با هیستری ضدمذهبی، دشنه ارتجاع غلاف میشود!
▬ گرچه راهی که باید طی کرد، بویژه در شرایطی که «چهرهسازان این سرای درشت» – رنگدانها (ودوربینها) گرفتهاند به کف، و ٰامثال پمپئو، و دیوید پتراس برای ما «رهبر» میتراشند - پُر از گردنه و دست انداز است اما... در شکوفائی جنبشی که بر تارک آن زن زندگی آزادی حک شده و جهانی را به وجد آوردهاست، تردیدی نیست.
▬ انقلاب، یک پروژه نیست، یک روند است. بطور قطع و یقین، اعتراضات مردم ایران، روز و روزگاری [حتی اگر من و شما سر بر خاک نهاده باشیم] به بار خواهد نشست و شعار «زن، زندگی، آزادی» بر جوامع مختلف در منطقه تأثیری عظیم خواهدداشت.
▬ بیتردید مبارزهی زنان ایران به مبارزات زنان سراسر جهان برای نیل به برابری نزدیک و نزدیکتر خواهد شد و همبستگی روشنفکران و هنرمندان دنیا را بیش از بیش در پی خواهد داشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اتحاد نیروها در میدان عمل و مبارزه، محَک میخورَد
رابرت دنیرو Robert De Niro یکی از بزرگترین بازیگران تاریخ سینما که تا کنون در بیش از ۹۰ فیلم ظاهر شده و در فیلمهای «خیابانهای پایین شهر»، «گاو خشمگین»، «راننده تاکسی»، «تنگه وحشت» و «شکارچی گوزن» و...درخشیده، جانب اعتراضات مردم ایران را گرفتهاست. یکی از فیلمهای خوب رابرت دنیرو، Analyze This اشاره میکند که برای فهم و گرهگشایی از یک موضوع، باید به آنالیز و تجزیه تحلیل دست زد.
دوستان دردمند و خردمند، صرفاً با گشتزدن در اینترنت نمیتوان پی بُرد دقیقاً در جامعه هزارتوی ایران چه میگذرد؟ ما نسل جدید را نمیشناسیم و نمیدانیم آنها در دِنجِ خود به چه میاندیشیند.
نسل جدید که آزادگیاش در گرو یگانگی در درون و صراحت در بیرون است و برای ما، تره هم خُرد نمیکند ــ نمیخواهد فردیت و هویت شخصیاش نفی و تحقیر و قالبریزی شود. به تلاش صبورانه برای تغییرات تدریجی، ارج مینهد و میداند هر حرکتی تحت عنوان رادیکالیسم انقلابی الزاماً از مشروعیت وحقانیت ملی و مردمی برخوردار نیست، بخصوص جایی که جان هزاران انسان در میان باشد.
«ما نیامدهایم فقط به خاطر آنکه همچون گوسفندی زندگی کرده باشیم که پس از مرگمان، گرگ و چوپان و سگگله هر سه ستایشمان کنند.
این شب سپری خواهد شد، اما بدون وحدت و اتحاد نیروها، نه مقابله با استبداد دینی به جایی میرسد و نه تحقق جمهوری دمکراتیک و مستقل مبتنی بر جدایی دین از دولت، ممکن است. بماند که وحدت و اتحاد، مبنای لازم و شرط کافی خود را میخواهد و تنها در میدان عمل و مبارزه موضوعیت پیدا کرده، محک میخورد.
در اینصورت، و تنها در اینصورت پردهها کنار میرود و هرکس سر جایش میایستد و دست فرصت طلبان و خودخواهان (که همه چیز برایشان پروژه است)، از سر جنبش مردم کوتاه خواهد شد. دندان زمان گرهها را باز خواهد کرد.