نگاهی به ۳۰۰ سنگ قبر. نیستی، آبستن هستی است.(+ویدیو)
همنشین بهار
ورد ِجوانمردان، اندوهی است که در دو جهان نگنجد... اگر قصه اندوهگینان بر تو خوانم، آسمان و زمین خون گریند.
شیخ ابوالحسن خرقانی
***
آهنگهای آنتونین دِوُرژاک Antonín Dvořák
چندی پیش آهنگی از آنتونین دِوُرژاک مرا مست و مدهوش کرد و با خود به دیار دیگر بُرد...
به ظاهر رفتگان، همانها که وقتی غایب اند بیشتر حاضرند، سر از خاک برداشته، در آسمان ذهنم چون پرندگان مهاجر به پرواز درآمدند و بسان جنگلی زیبا جلوی چشمانم سبز شدند...
آن روی سکه آهنگهای محزون و شاد دِوُرژاک، آنتروپی و مرگ بود که راز نهفته در آن، نگاه جان آدمی را میگشاید و او را از خود، «بیخود» میکند.
آهنگهای آنتونین دِوُرژاک (رقصهای اسلاو Slavonic Dancesو Humoresques و...)، را که نوازنده نامی ویولنسل «یو- یو ما» (Yo-yo Ma)، همراه با «ایزاک پرلمان» (Itzhak Perlman) یکی از نوابغ نوازندگی ویولن نواخته، (همراه با تابلوهای نقاشان بزرگ در مورد مرگ)، در ویدیوی ضمیمه گذاشته ام.
............................................
«بی غم شادی» و غصّه های حقیر
از زاویه زندگی، زندگی ای که زیباست و رقص شعله اش در هر کران پیداست، اندیشیدن به مرگ نیکو است منتها باید با درک صوری از مرگ دوستی (حُبّ المُوت) که امثال «ابودردا» (از اصحاب پیامبر) و حکیم ترمذی و ذوالنون مصری و رشیدالدین فضل الله میبدی و خواجه عبدالله انصاری...مطرح میکردند، ته چاه نرویم.
منظور آنان از لقا الله و آرزوی مرگ با مفهوم شوق، زندگی گریزی و سوگواری و میدان دادن به ستمگران نبود.
از زاویه زندگی، زندگی ای که زیباست و رقص شعله اش در هر کران پیداست، اندیشیدن به مرگ نیکو است به شرط آنکه فرزند شادی باشیم و نگاهمان به مرگ، نگاه اشک و آه و ماتم و عزا نباشد. در اینصورت یاد یادآوران و حاطران خانه زندگان، به «بی غم شادی» و غصّه های حقیر تیپا زده، مُرداب گل آلود تکرار و روزمرّگی را به ما مینمایاند.
............................................
مزارنامه
از آنجا که انسان موجودی خاطره گرا است از مدتّها پیش با صورت برداری از سنگ قبر کسانی که میشناختم در فکر تهّیه یک «مزارنامه» بودم تا در درجه اوّل،خودم را گم نکنم و به دنبال سایه و سراب ندَوم و بدانم آن چیز را که نپاید، دلبستگی را نشاید.
می خواستم هیچ آداب و ترتیبی نجویم و همه قبرها را هرچند صاحبانش باهم زاویه و فاصله داشته باشند، کنارهم بگذارم.
کار من البته پُر از کاستی است اما (در سطح وب) تا کنون شبیه اش انچام نشده و این اولّین مزارنامه است که به طیف و گروه خاصی نمیپردازد.
.................................................................
پانویس:
دیده شود حال من ار چشم شود گوش شما
در نوجوانی وقتی برای اولین بار صدای «عبدالباسط عبدالصمد» را شنیدم که سوره تکویر را میخواند با آنکه با تربیت مذهبی فاصله داشتم و معنای « إِذَا الشَّمْسُ کوِّرَتْ...» را هم نمیدانستم، حالم دگرگون شد. گویی بر زمین خشکم باران بارید.
با شنیدن آهنگهای شاد و محزون «آنتونین دِوُرژاک» نیز، همان حالت به من دست داد.
اینگونه واکنش های غریب را هر کسی به نوعی تجربه کرده و بارها برای من هم پیش آمده است.
نه فقط با شنیدن، گاه با خواندن یک آیه، یک ترانه، یک شعر، یک نقل قول،...
دیدن مجسمه های خرد شده لنین در مسکو و تاشکند و دوشنبه و اوش، نشستن کنار قبر غریبانه دکتر شریعتی در دمشق و نیکوس کازانتزاکیس در «کرت» یونان (Heraklion. (Iraklion،
نگریستن به یک منظره زیبا و روی دلربا (برای من مثل صدیق، دختر زیبایی که چون آسمان آبی پاک بود و دوستش داشتم)...
اذان صبحدل، ترانه زنوبیای فیروز، غزل حافظ: «مغنی کجایی نوایت کجاست»، جمله آندره ژید: «بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه میبینی»، سخن موسی: «نیروهای میرا از صحنه حذف خواهند شد.»، کلام گهربار کانت در مورد روشنگری چیست، شعار «دلیر باش و فهم خویش را به خدمت بگیر»...
بعد از انقلاب که دوباره به اوین آمدم و در حیاط زندان از تیرباران شکرالله پاک نژاد باخبر شدم، مثل آهنگهای شاد و محزون آنتونین دِوُرژاک و نمونه هایی که برشمردم، مست و مدهوش شدم.
مستی که فقط با ودکا و قدرت پیش نمیآید...
توجه شما را به ویدیوی
نیستی، آبستن هستی است. نگاهی به ۳۰۰ سنگ قبر
جلب میکنم.
http://www.youtube.com/watch?v=vMZa1xoQjng
همنشین بهار
منبع:پژواک ایران