هست چیزی شگفت در «پَس» و «پیش» که عیان نیست در نگاهِ نخست: آید آینده «از پس» – این، یعنی، در «پسِ» تُست، بینی ار که درست! «پیش»، چیزی که «پیشِ رو» باشد؛ «قبل»، چیزی که «در مقابلِ» تُست! معنیاش اینکه هرچه «واقع»، در «ما وقع» یا «گذشته» باید جُست! دل به آینده بستگان را، لیک، این سخن باژگون نماید و سست (به خیالی خوش آنکه دل بندد بایدش دست هم ز واقع شست)
سعید قهرمانی(سعید یوسف) - پیش و پس در نگاه نیاکان
خانمها و آقایان محترم؛ دوستان دانشور و فرهنگ ورز سلام بر شما
این بحث؛ اگرچه به این موضوع اشاره دارد که شاه و پدرش؛ قدمهای بزرگی به نفع ایران برداشتند، تنها به این گزاره بسنده نمیکند. بعد از یک مقدمه، توضیح کوتاهی میدهم که برخلاف تصور؛ شاه، ۲۶ دی ماه سال ۵۷، از ایران نرفت. شاه؛ پیش از آنکه برود، رفته بود. سپس به سایهروشنهای دوران سلطنت او و پدرش پرداخته، و در پایان اسامی زندانیان سیاسی اهل قلم را در آن دوران - تا آنجا که اطلاع دارم - مینویسم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خطابه ارتجاع در کهنگی و میرایی خلاصه نمیشود
معمولاً نوشتهها؛ گفتارها و استدلالهایی که بر حفظ وضع موجود تأکید میکنند، ضدانقلابی و غیردموکراتیک شمرده میشوند، ولی ممکن است شایان توجه و تأّمل هم باشند. به قول «آلبرت هیرشمن» در کتاب The Rhetoric of Reaction، خطابه ارتجاع در کهنگی و میرایی خلاصه نمیشود. خطابه انقلاب نیز همیشه با پویایی و کمال همراه نیست.
همهٔ کسانی که وضع موجود را قبول ندارند و بر حفظ آن تأکید نمیکنند، لزوماً دموکرات نیستند. مهم این است که با چه باورها و خواستهایی به دنبال تغییر وضع موجود هستیم، خواست تحول و تغییر در صورتی دموکراتیک است که مقصد آن نیز روشن باشد. تجربههای دردناک نشان داد هر نوع تغییری که با تجددستیزی و رهبرپرستی و سلطنتطلبی و ضدّیت با ارزشهای جهان شمول (آزادی عقیده، آزادی خلاقیت که آزادی بیان پرتوی از آن است، حقوق بشر و حقوق مدنی) همراه باشد، به فاجعه میانجامد، هر اسمی که میخواهد داشته باشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاه؛ پیش از آنکه برود، رفته بود
سال ۱۳۵۷؛ رود خروشانِ مردم بپاخاستهِ ایران، شاه را کنار زد و او که همه چیز را غیر از امثال برژنف، زیر سر «هایزر» و «گاست» و «کارتر» و «کالاهان»...میدید، ۲۶ دی ماه همان سال، در گردبادِ حادثهها از ایران رفت. رفت و بعدها به یادگارها پیوست. متأسفانه او مدتها پیش از این تاریخ، رفته بود. توهم و کبر و غرور، دَهنکجی به شبی که آبستن تغییر بود، و نیز تکیه بیش از حّد به باعث و بانی کودتای ۲۸ مرداد، او را زمین زد. نمیتوان ستم بزرگی را که در رژیم پیشین به فرهنگورزان جامعه رفت، فراموش کرد.
از روزی که دکتر مصدق خانهنشین شد و کنسرسیوم غارتگر نفت به تاختوتاز ادامه داد، نهادهای دموکراتیک یکی بعد از دیگری سرکوب گردید.
در پیامد این اوضاع؛ درحالیکه سید محمد بهبهانی، آخوند فلسفی و دیگر رمالان، معرکه میگرفتند و بر دیوار شکسته جامعه، عکس مار میکشیدند، و رژیم حاکم، حتی آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان را هم تحمل نمیکرد، امثال مرتضی کیوان، دکتر حسین فاطمی، امیرپرویز پویان، محمد حنیفنژاد، بیژن جزنی، سلیمان معینی، مسیح و دشتی، بهمن قشقایی، نزهت روحیآهنگران، فاطمه امینی، مرضیه اسکویی، هوشنگ اعظمی، احمد آرامش و مصطفی شعاعیان و جانهای شیفته دیگر...به خاک و خون غلطیدند و شکنجه و بگیر و ببند، باب شد.
متأسفانه این واقعیت دارد که رژیم پیشین بزرگترین سّد شکلگیری نهادهای دموکراتیک بود و در عینحال به آخوندهای مرتجع و هار، میدان میداد. اعلیحضرت البته، میهنش را دوست داشت. بارها بدرستی گفت: «من بنیادهای یک ملت را که اصولاً سنتی و محافظه کار بود دگرگون کردم».
او حُسنِِ نیّت داشت. بله؛ حُسنِ نیت داشت اما افسوس، افسوس که نه تصورات آدمی همیشه واقعی است و نه حُسنِ نیتِ تنها، کاری از پیش میبرَد.
در زمان شاه بهترین فرزندان مردم قربانی استبداد میشدند. از سال ۵۲ به بعد؛ هیچ روز و شبی نبود که در کمیته مشترک به اصطلاح ضد خرابکاری، فریاد زندانیان زیر شکنجه به گوش نرسد. اینکه بیداد شیخ، و آنچه در این سالهای سیاه گذشت، اصلاً و ابداً با گذشته قابل مقایسه نیست (که نیست)، ستم دوران شاه را توجیه نمیکند. ظلمات پس از ۲۲ بهمن ۵۷ و مُلاخورشدنِ آنهمه رنج و شکنج، فقط از گواِدلوپ و آخرین بازی ماهرانه کارتر، آب نمیخورَد! تنها در فقرعنصرذهنی مردم ریشه ندارد.
آنچه استبداد زیر پرده دین بر سر این میهن ستمدیده آورد، به عملکرد رژیم پیشین نیز، مربوط میشود که سنگها را میبست و سگها را رها میکرد... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شاه و پدرش قدمهای بزرگی به نفع ایران برداشتند
پایهٔ حقوقی رژیم برآمده از کودتا، بر زور و از بینبردنِ حق حاکمیت مردم گذارده شد. اما، باید راستهای دیگر را هم گفت: شاه و پدرش قدمهای بزرگی به نفع ایران برداشتند.
اعلیحضرت در دوران اولیه سلطنتش و تا پیش از کودتای ۲۸ مرداد، مخالفت چندانی با فعالیت حزبی و سیاسی در کشور نداشت و نشریات از آزادی نسبی برخوردار بودند. ایجاد تأسیسات زیربنایی همچون سدها و فرودگاهها و دانشگاههای مختلف را کسی منکر نیست.
افزایش سطح قدرت نظامی ارتش ایران، اقداماتی مثل تأسیس سازمان انرژی اتمی ایران و پیکار با بیسوادی، و اینکه زنان ایرانی علاوه بر حق انتخابکردن، دارای حق انتخابشدن نیز شدند... همه یادگار زمان او است. کمک به برپایی نخستین سمپوزیوم لیزر جهان در ایران (اصفهان) در سال ۱۳۵۰، کار کوچکی نبود و من با گوش خودم از امثال چارلز هارد تاونز Charles Hard Townes و الکساندر میخایلوویچ پروخوروف Алекса́ндр Миха́йлович Про́хоров (برندگان نوبل فیزیک) و پروفسور سرجیو پورتو Sérgio Pereira da Silva Porto، شنیدم که همت شاه، دولت و تلاش دانشگاهیان ایران را برای تشکیل سمپوزیوم لیزر میستودند.
آرزو کنیم هیچ شاهی و شیخی و شهنشاهشیخی تحت هیچ عنوانی، بر ذهنیت عاطفی و مذهبی مردم ایران سوار نشود و «آزادی خلاقیت» را که قلمهای مقدس دیکته ناپذیر، تنها پرتو کوچکی از آن است، محدود نکند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به جای لعنت به تاریکی، شمعی برافروزیم
سالها پیش؛ در مصر علاوه بر اهرام، ابو سَمبَل و موزهای که مومیائی فرعون در آن است، به مسجد رفاعی(جامع الرفاعی) قاهره رفتم. آرامگاه سلطنتی؛ جایی که ملک فاروق و پسرش ملک فؤاد و...را به خاک سپردهاند. جنازه رضاشاه نیز تا پیش از تحویل به ایران مومیایی و در همین مسجد به امانت گذاشته شده بود. شنیدم محمد رضا پهلوی را در همان جایی که پیکر پدرش به امانت گذاشته شده بود دفن کردهاند، گویا در وصیتنامه خود خواسته بود در ایران به خاک سپرده شود. در جامع الرفاعی، از صمیم قلب برای شاه فاتحه خواندم. آرامگاهِ او گرچه (بر خلاف قبر دکتر شریعتی و دکتر فاطمی و علیاکبر داور، یا مزار امثال خسرو روزبه و حمید اشرف)، دَبدبه و کبکبَه داشت، اما مرا پاک در خود فرو بُرد. کیست که ادعا کند هر لحظه با شاهی و شیخی و شهنشاهشیخی در درون خویش درگیر نیست؟ به جای میداندادن به کینهها که گل وجود آدمی را پَرپَر میکند و به جای لعنت به تاریکی، شمعی برافروزیم.
پانویس
رضاشاه هم، خالی از عرق میهنی نبود اما...
ملکالشعرا بهار؛ در کتاب احزاب سیاسی، و دیگران ازجمله حسن اعظام قدسی (اعظم الوزاره)، به عوام گرایی وی اشاره کرده، نوشتهاند: رضاشاه؛ روزهای تاسوعا و عاشورا، بر سر خودش گِل [خَرّّه] میمالید و عزادار بود. روز عاشورا مطابق شهریور ۱۳۰۰، دسته عزاداری قزاق با یک هیأت و نظم و تشکیلات مخصوص به بازار آمد و خودِ سردار سپه در حالی که سر خود را برهنه کرده بود و کاه روی سر خود میپاشید، در جلوی دسته دیده میشد...در مراسم شام غریبان نیز، سر و پا برهنه، شمع به دست گرفته و در حرکت بود.
ــــــــــــــــــــــــ
مالاندوزی رضاشاه و تملکِ مرغوبترین زمینهایِ ایران، به ویژه در مازندران و گیلان و تصاحب مزارع گندم در ورامین و همدان و گرگان تردید برنمیدارد. با جباریت و استبدادِ رأی او، امثال محمدخان بُرازجانی، میرزا کوچکخان جنگلی، علیمردانخان بختیاری، شیخ محمد خیابانی، صولتالدوله قشقایی و کلنل محمدتقیخان پسیان و... به خاک و خون غلطیدند. ازاین گذشته، «قرارداد دارسی» D'Arcy Concession توسط وی به زیان مردم، تمدید شد. علیاکبر داور، سیدحسن تقیزاده، تیمورتاش، محمدعلی فروغی، اسعد بختیاری، محمدتقی گنابادی(بهلول)، و حتی کمالالملک آزارها دیدند و نصرتالدوله فیروز، دکتر تقی ارانی، کیخسرو شاهرخ و میرزاده عشقی و... به قتل رسیدند. به واسطه خُلقوخوی رضاشاه، دیکتاتوری تمام عیار در کشور حاکم بود، نه (بهمعنی واقعی کلمه)، خبری از مجلس مستقل و نمایندگان ملت بود و نه اعتراضی از سوی حکومت تحمل میشد. با این همه، خدمات وی را هم باید در نظر داشت.
رضاشاه؛ نسبتی با آزادیخواهی نداشت اما وی فقط در ظلم و بیداد خلاصه نمیشود.
الغای قانون کاپیتالاسیون، تأسیس دادگستری(که البته نقش داور در آن برجسته بود)، ادغام قوای نظامی قزاقخانهها و ژاندارمری در قالب ارتش، احداث راهآهن سراسری با کمترین امکانات مالی و فنی، بنیانگذاری دادگستری به جای محاکم شرع، اجرای قانون ثبت احوال و ثبت اسناد، تأسیس بانک ملی برای انتشار اسکناس با پشتوانه داخلی، تأسیس فرهنگستان ایران، تصویب قانون مدنی کشور در مجلس و به چالشکشیدن قدرت روحانیون که تا آنزمان تنها مقام قضایی کشور بودند و الغای تیول داری...ازجمله خدمات رضاشاه است. ساختن راه ارتباطی با شمال ایران و بنای تأسیساتی چون پل ورسک و تونل کندوان در دل کوهها، تأسیس دانشگاه تهران، آموزش و پرورش نوین، اعزام اولین دسته از دانشجویان ایرانی برای آموختن فنون جدید به اروپا (با همت رضاشاه) کار کوچکی نبود. ضمناً او خالی از عِرقِ میهنی نبود. سید ضیاء را که میگفتند عامل انگلیس بود با حمایت و همراهی احمد شاه ظرف سه ماه از ایران بیرون راند و «هرمان نورمن» Herman Norman سفیر انگلیس در تهران را مات نمود.
رضاشاه سیدحسن تقیزاده و محمدعلی فروغی(ذُکاءالمُلک) و علیاکبر داور را کنار خود داشت، و از آنان آموخته بود که به آثار باستانی ایران که میراث بشریت محسوب میشود ارج بگذارد. در زمان وی تخت جمشید که سالها در زیر خرابهها و تلهای از خاک قرار داشت، بازسازی و ترمیم شد. از همان ایام (و به همت آن مشاورین حردمند) بود که ما به تاریخ خودمان، به شنـاخت فرهنـگ خود و به دوره اشکـانی و هخامنشی که از آنهـا اطلاع کافی نداشتیم، توجه بیشتر نمودیم. در آن دوران، اوستا، از نظر زبانشناسی بررسی شد. شناخت متون اصلی چه تاریخـی و چه ادبی، و تصحـیح متـون، در دستور کار قرار گرفت و خطوط میخی هم خوانده شد.
افسوس که رضاشاه خودکامگی پیشه کرد، قدر آن مشاورین فرهنگورز و دانشور را ندانست و دولت مقتدر، به حکومتی مستبد و نافی آزادیهایِ مدنی تبدیل شد.
«سال ۱۹۳۵ رضاشاه دستور داد اتحادیه بینالمللی پُست، دیگر نامههایی را که برای آدرسهایی چون Persia یا اسامی مشابه آن مانند le perse ارسال میشدند، نپذیرد و خواستار آن شد که تمام کشورهای دنیا با ایران به همان نامی که همیشه ایرانیان آن را مینامیدهاند ارتباط بگیرند.» البته؛ این سرزمین، همیشه (آنطور که در بالاترین سطر حکاکی طاق بستان، و در تمام آثار شعر پارسی با قدمت بیش از هزار سال، دیده میشود) - «ایران» نام داشت و اینکه گفته میشود رضاشاه نام ایران را برای کشور برجسته کرد، واقعی نیست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ زندانیانی بودند که قلم توتم آنان بود
با تأکید مجددِ این موضوع که استبداد زیر پرده دین، و آنچه در این سالهای سیاه گذشت، اصلاً و ابداً با گذشته قابل مقایسه نیست، برای مبارزه با فراموشی که یک وظیفه تاریخی است، اسامی نویسندگانی که در دوران سلطنت زندانی شدند را تا آنجا اطلاع دارم، قرائت میکنم.
...
در دوران سلطنت پهلوی (زمان رضاشاه و محمدرضاشاه)؛ زندانیانی بودند که قلم، توتم آنان بود. بعضی چندین کتاب تألیف (و ترجمه) نموده و برخی یکی دو مقاله نوشته بودند. بیشترشان سالهای طولانی، و شماری مدتی کوتاه زندانی کشیدند اما (جز تک و توکی که قدر قلم را نشناختند و به پای دشمنان آزادی ریختند)، عاشق زندگی و شیدای زیبائی بودند.
اسامی کسانی را که اکنون به خاطر دارم، مینویسم.
Fundamental and Applied Laser Physics: Proceedings of the Esfahan
آرداشس آوانِسیان، آیتالله طالقانی، امیرمختار کریمپور شیرازی، ابراهیم رهبر، ابراهیم یونسی، ابوالفضل قاسمی، ابوتراب باقرزاده، ابوذر ورداسبی، احسان طبری، احمد آرامش، احمد خلیلالله مقدم، احمد رضوی، احمد شاملو، احمد قاسمی، احمد کسروی، احمد محمود، اصغر رستگار، اصلان اصلانیان، امانالله قریشی، امیر گلآرا، انور خامهای، باقر مؤمنی، بزرگ علوی، بیژن هیرمنپور، پرویز بابایی، پرویز زاهدی، پرویز شهریاری، پرویز نیکخواه، تقی ارانی، جعفر کوشآبادی، جلال آل احمد، جلال رفیع، جلیل دوستخواه، جهانگیر افکاری، حبیبالله پیمان، حسن حسام، حشمتالله کامرانی، محمدعلی مَهمید، خانباباخان اسعد بختیاری
(پسر حاج علیقلیخان سردار اسعد دوم که نهم آذر سال ۱۳۱۲ دستگیر و راهی زندان قصر شد و ۷ سال بعد ۲۲ بهمن ۱۳۱۹ او را در زندان خفه کردند).
خسرو گلسرخی، خلیل ملکی، رحمان هاتفی، رسول نفیسی، رضا براهنی، رضا شلتوکی، رضا علامهزاده، رضا مقصدی، سروژ استپانیان، سروش حبیبی، سعید سلطانپور، سعید قهرمانی(سعید یوسف)، سیاوش کسرایی، شاهرخ مسکوب، شیوا فرهمند، صادق هاتفی، عباس سماکار، عباس ملکزادهمیلانی، عبدالحسین نوشین، عبدالرحیم احمدی، عبدالصمد کامبخش، عدنان غُریفی، عزتالله سحابی، عزیز یوسفی، عطاالله نوریان، علی اشرف درویشیان کرمانشاهی، علی دشتی، علی شایگان، علی شریعتی، علی صادقی(کاک ابراهیم)، علی طلوع، علی محمد افغانی، علیاکبر دهخدا، عماد رضوی، غلامحسین ساعدی، غلامحسین فروتن، غنی بلوریان، فخرالدین حجازی، فخرالدین میررمضانی، فرج الله میزانی، فرج سرکوهی، فرخی یزدی، فرهنگ فرهی، فریده لاشایی(خواهر کورش لاشایی)، فریدون تنکابنی، فریدون شایان، فیروز شیروانلو، فیروز گوران، کاظم سامی، کریم کشاورز، گالوست زاخاریانس، مجید امین مؤید، محسن یلفانی، محمد بُرنا مقدم، محمد پرنیان، محمد جعفر محجوب، محمد حسین تمدن، محمد خلیلی، محمد رضا زمانی، محمد زُهری، محمد علی سپانلو، محمد قاضی، محمد مهدی جعفری، محمدتقی بهار(ملکالشعرا)، محمدصادق فرزام نیا، محمدعلی خنجی، محمدعلی عمویی، محمود اعتمادزاده(به آذین)، محمود جعفریان، محمود دولتآبادی، مرتضی راوندی، مرتضی کیوان، مرتضی محیط، مصطفی بیآزار، منصور خاکسار، منصور یاقوتی، منوچهر هزارخانی، مهدی اخوان ثالث، مهدی بازرگان، مهدی خانباباتهرانی، موسوی گرمارودی، نادر ابراهیمی، ناصر رحمانینژاد، ناصر زرافشان، ناصر مؤذّن، نجف دریابندری، نسیم خاکسار، نصرالله کسرائیان، نظام رکنی، نعمت میرزازاده (میم آزرم)، هادی جفرودی، هاشم بنیطُرفی، هدایت متیندفتری، هوشنگ اسدی، هوشنگ قرباننژاد، هوشنگ گلشیری، ویدا حاجبی تبریزی، یدالله سحابی و...