یک بار دیگر تقی شهرام
همنشین بهار
تقی شهرام: «راست میگویی من هم باید از خود انتقاد بکنم. بزرگترین انتقاد وارد بر من، پیچیدگی جهان مادی و سادگی ذهن من است.»
وقتی در سال ۱۳۴۹موسی خیابانی، تقی شهرام را عضوگیری کرد، شهرام سراپا شور بود، سیاهی و ستم زمانه خویش را برنمیتافت و مثل بسیاری از مبارزین و مجاهدین خود را به آب و آتش میزد.
او عافیت طلبی پیشه نکرد و در استقبال از خطرات پیشگام بود. در دشوارترین شرایط روبروی رژیم پهلوی ایستاد، اما کبر و غرور که دهها بار بیشتر از توطئه های دشمن زمین زننده است، به پر و پای او هم پیچید و بر زمیناش کوبید.
الیته وقایع دردناک سال ۵۴ که برادرکشی و سوزاندن شریف واقفی تنها یک چشمه اش بود، به عمق ظلمانی یک شب طولانی، شبی که استبداد شاهانه پلاس سیاه خود را بر سر ملتی مظلوم کشیده بود نیز، مربوط است و به همین دلیل برای محکوم کردن آن باید ابتدا پیچیدگی آن شرایط را شناخت.
احساس تنهایی در برهوت بی انتهایی که دیکتاتوری تحمیل میکرد، ادامه مبارزه از یک سو و ایدئولوژی خود را به کرسی نشاندن از سوی دیگر... عملیات عجولانه و غیر منطقی، تعصبهای کور، و بالاتر از همه کبر و غرور کسانیکه آیه های زمینی خود را انعکاس تحولات زیربنایی جامعه میپنداشتند، همه باهم کار دست مبارزین میداد.
تغئیر نظرگاه و ایدئولوزی حق طبیعی هر آدمی است.
اگرچه شهرام سربازی که رفت پایش را در یک کفش کرد که آسمان هم بیاید زمین، ریشم را نمیتراشم و گاه کاتولیک تر از پاپ میشد، اگرچه در تأثیر از امثال «محمد حیاتی»، جمله آغازین دعای صباح، و یرخی آیات قرآن و فرازهایی از نهج البلا غه را از حفظ داشت اما، به معنی واقعی کلمه از ابتدا چندان پایبند مذهب نبود.
این موضوع باضافه نخوت و «پیش افتادگی»او، از چشم موسی خیابانی (که وی را عضوگیری کرد) و رضا رضایی (که تا زنده بود خیلی به وی پَر و بال نداد) هم، دور نبوده است.
حسین عباسی (برادر باقر عباسی) که گرایش مارکسیستی داشت و رابطش شهرام بود، در زندان تلویحاً به جهانبینی شهرام گوشه زده بود...
***
یاداشت کوتاهی که امیر حسین احمدیان پیش از فرار از زندان ساری بجا گذاشت، از آنجا که وی تحت تأثیر شهرام بود نکته مهمی را نشان میدهد. افسر مزبور انگیزه خود را چنین بیان میکند: «...من میروم و این لباس ننگین را ترک میگویم تا دیگر گرسنگان گرسنه نمانند»
من خودم از زندان فرار کرده ام و میدانم در لحظات حساس گریز از زندان، آدمی چه حالتی دارد. در اینگونه شرائط اگر چیزی بنویسد (و خودش بنویسد) بی تردید ترجمان درون و ضمیر او است.
احمدیان که با ابوذر ورداسبی نیر به نوعی مربوط بود، آنزمان گرایش مذهبی داشت. ولی در نوشته کوتاهی که وقت فرار در زندان به جا گذاشته اثری از اعتقاداتش (و ادبیات ویژه مجاهدین در آن سالها) دیده نمیشود و این نکته مهمی است.
احمدیان در بیان انگیزه خود که بی تردید القاء شده تقی شهرام هم هست، مسئله اقتصادی و قیام برای گرسنگان را بیان میکند. قیام برای گرسنگان در نوشته ها و سرودهای مجاهدین وجود داشت اما ترم غالب نبود. (در نهج البلاغه و ...هم هست اما ترم غالب نیست.)
احمدیان خودش گفته است: «در آن لحظه٬ رفقا ـ تقی شهرام و حسین عزتی کمره ای ـ نزد من
آمده و یادداشتم را تکمیل کردند.»
مسئله این نیست که شهرام مراحل نخست تغئیر ایدئولوزی را در زندان ساری از سر گذرانده یا نه، منظور این است که تغئیر نظرگاه و ایدئولوزی حق طبیعی هر آدمیاست.
اینکه تقی شهرام (به درست یا غلطش کار نداریم)، به نظرش اینگونه آمد که از «جهل اسلام» به«علم مارکسیسم» رسیده است، هیچ اشکالی ندارد. خیلی هم خوب است که فردی با خودش و دیگران روراست باشد و تغیر نظرگاهش را پنهان ندارد. اشکال در این است که خود را مساوی حق پندارد و نظرش را به نام سازمان و انقلاب قالب کند.
تغئیر نظرگاه و ایدئولوزی حق طبیعی هر آدمیاست. موضوع بر سر این است که او (جریان او) خودش را نوک پیکان تکامل میپنداشت. هوا برش داشته بود و با «خودحقبینی»، به غصب تشکیلات همت گماشت و جوّی ایجاد نمود که همه به خضوع و خشوع کشیده شوند (به قول خودش از ایدهآلیسم و دگماتیسم به درآیند) و زیر عَلم او سینه بزنند تا سخت سر و عقب مانده و فالانژ و خائن نام نگیرند...
اینکه شهرام ، قابیل را (که نماد دوره کشاورزی بود) از هابیل (چون نماد دوره شبانی بود) مترقی تر ارزیابی میکرد !
در مورد خرده بورژوازی، و احتضار امپراطوری دلار مقاله نوشت، (البته برخلاف آنچه در کتاب سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام آمده و به صفحه ۹۱ اظهارات خودش در دادگاه استناد شده، دفاعیات بنیانگزاران مجاهدین را ایشان نقریر نکرده اند.)
اینکه تیز و هشیار بود، به مصطفی شعاعیان و علیرضا شکوهی علاقه داشت و پیش از فرستاده شدن به زندان ساری و همسلول شدن با شهید حسین عزتی کمره ای، به مارکسیسم گرایش داشت و... همه واقعی است اما کسانیکه حوادث دردناک سال ۵۴ را بیاد دارند و آنرا نه با اعلامیه و جزوه، با پوست و گوشت و جانشان حس کرده اند، یادشان هست که آن به اصطلاح پوسته شکنی را که به جدال نو با کهنه نسبت میدادند و در زرورق چپ ارائه میشد، چگونه ساواک و جریان راست ارتجاعی حلوا حلوا میکرد و دور میگرداند.
اقدام برای ترور شریف واقفی و صمدیه، تنها بخشی از نتایج اجتناب ناپذیر مشی چریکی نیست و صرفاً به منشاء طبقانی نیروهای درگیر، شرایط خفقان و دیکتاتوری، خشونت پلیس، وضعیت جنگی سازمان و ضوابط و مقررات ناشی از آن و جوانی و بی تجربگی جنبش در حل معضلات،...مربوط نمیشود. به خود بزرگ بینی و قدرت طلبی مربوط است.
آنان خیال میکردند ارائه برخی خدمات و آموزش های تشکیلاتی در چارچوب مبارزه مسلحانه به گروه های مذهبی که از جمله با انگیزه های تاثیرگذاری روی آنان همراه بود، میتواند از تردیدها بکاهد و دیگران نیز بر جنایت صحه میگذارند و آنرا صرفاً اجرای ضوابط تشکیلاتی میبینند.
بله، اینگونه رویدادها را باید بر زمینه مشی چریکی و مبارزه مسلحانه و مناسبات و سازوکارهای آن مورد بررسی قرار داد، اما مقتضیات و ضرورت های حاکم بر مبارزه مسلحانه با رژیم دیکتاتوری، و اینکه نمونه هایی چون قتل جواد سعیدی و محمد یقینی و شکنجه مرتضی هودشتیان هم وجود داشته و پیشتر خود صمدیه و مجید هم، در کنارزدن خونین این و آن دخالت داشته اند، (این توجیهات) از قبح برادرکشی نمیکاهد.
فدائیان به تصفیه ایدئولوژیک دست نزدند.
کجا فدائیان به تصفیه ایدئولوژیک دست زدند؟ البته آنها هم اشتباهات هولناک داشتند. لااقل در ۵ مورد «تصفیه + گلوله» به سیمای چریکها لکه انداخت اما به تصفیه ایدئولوژیک رونیآوردند و از این لحاظ به رفقای خود از پشت خنجر نزدند.
ضربه به اعتماد یک خلق، جز به سود دشمن و نیروهای عقب مانده نبود و به کَت مردم ایران نمیرود که داستان همه اش تغئیر نظرگاه و ایدئولوژی است.
مجاهدین مسئله سیاسی را به مسئله جنایی تبدیل نمیکنند.
بعد از انقلاب وقتی تقی شهرام دستگیر شد و مرتجعین معرکه گرفتند، مجاهدین در اطلاعیه ای با عنوان «دستگیری و نحوه محاکمه پرچمدار کودتای فرصت طلبانه بر علیه سازمان مجاهدین خلق ایران» نوشتند:
«...از آنجا که کلیه جرائم متهم مستقیم و غیرمستقیم در ارتباط با مجاهدین خلق ایران بوده است، حضور نماینده سازمان در کلیه مراحل تحقیق و محاکمه ضروری است. حضور نماینده سازمان در کلیه مراحل تحقیق و محاکمه از این جهت ضروری تر میشود که ما اعتماد چندانی به دستگاههای کنونی تحقیق که از جمله مسئول توطئه، دستگیری و شکنجه برادر مجاهد اسیرمان سید محمد رضا سعادتی هستند نداریم و آنها را به لحاظ رخنه عناصر مشکوک و ارتجاعی کاملاً نفوذپذیر یافته ایم...
محاکمه متهم بایستی در دادگاه خلق و از طریق هیئت منصفه مرکب از نمایندگان و اقشار مختلف خلق رنجدیده ما باشد. در غیر اینصورت هیچ دادگاهی برای قضاوت در این مورد صلاحیت ندارد. چرا که جرائم منتسب به نامبرده جرائمی است مربوط به کل خلق و انقلاب ایران که از طریق خدشه دار کردن و آسیب رساندن و متلاشی نمودن یک سازمان انقلابی مردمی متحقق شده است...
صرف انهدام جسمی او به هیچ وچه مطمح نظر ما نیست. مجاهدین خلق ایران در ورای هر نوع کینه کشی و خونخواهی و انتقام جویی فردی و گروهی قبل از هر چیز خواستار محکومیت عمومی طرز عمل و برخوردهای انحرافی و ارتجاعی هستند....
مجاهدین در پایان اطلاعیه خود تأکید نمودند: هرگونه شکنجه، اهانت و رفتار غیرانسانی را بایستی در مورد متهم ممنوع کرد.
***
مسئولین دادگاه در واکنش به اطلاعیه مزبور مدعی شدند شهرام پس از پیروزی انقلاب چندین ملاقات خصوصی و مخفی با کادر رهبری سازمان مجاهدین خلق داشته و اعتراض کردند چرا مجاهدین وی را تحویل ما نداده اند؟
چرا مجاهدین به جای خوشحالی، با دستگیری محمد تقی شهرام مواضع خصمانه گرفتند؟ و چرا علی رغم اطلاعات ذیقیمتی که از متهم دارند، آن را در اختیار دادستانی قرار نمیدهند؟ توسط مامورین زندان نامه خصوصی محمد تقی شهرام به رفقا (به مجاهدین) کشف شده و خبر از رابطه صمیمی دوجانبه میدهد...به نظر دادستانی نامه مجاهدین مبنی بر غیر قانونی بودن دادگاه شهرام، با هدف اخلال در محاکمه نامبرده و همکاری با متهم است... (روزنامه آزادگان شماره ۱۴۷ پنج شنبه ۱۹ تیر و بامداد ۵۹/۴/۱۹ شماره ۳۲۷)
مجاهدین ملاقات مخفی شهرام را با کادر رهبری مجاهدین تکذیب کردند.
۱۱ تیر ۱۳۵۹ مجاهدین با صدور اطلاعیه دیگری ضمن اشاره به محاکمه شهرام، از دادستان کل انقلاب خواستند با شرکت موسی خیابانی، محمد علی توحیدی و سعید شاهسوندی با حق پاسخگویی متقابل در جلسه دادگاه موافقت کند که ترتیب اثر داده نشد. (اطلاعیه مجاهدین در روزنامه بامداد، پنج شنبه ۱۲ تیر ۵۹ چاپ شده است.)
تقی شهرام با خبرنگاران مشورت میکند.
عصر روز دوشنبه، ٢٣ تیرماه ١٣٥٩، دادگاه (اول) تقی شهرام شروع شد. وی ابتدا در جلسه حضور نیافت و دادگاه را از پایه مورد سؤال قرار داد و به خبرنگاران گفت که مایل است در یک دادگاه عادی محاکمه شود و نه در دادگاه ویژه انقلاب که مخصوص رسیدگی به اتهامات کسانی است که مستقیماً با رژیم گذشته همکاری داشته اند.
معادیخواه که به نیابت از دادستان اعلام جرم هم میکرد، واکنش نشان داد و گفت چون جرم متهم بدون انگیزه های ایدئولوژیک، سیاسی و اجتماعی نبوده، محاکمه او در دادگاه عادی امکان پذیر نیست...
اسدالله لاجوردی به عنوان نماینده دادستان، اخطارنامه معادیخواه را در سلول شهرام به وی داد. خبرنگاران و عکاسان هم به سلول وی رفتند و با او گفتگو نمودند.
شهرام گفت چون دادگاه برای وکلای من مانع تراشی میکند و از طرفی صلاحیت رسیدگی به اتهام مرا ندارد، اعتراض دارم. سپس دو نامه ای را که برای قدوسی و معادیخواه نوشته بود برای خبرنگاران قرائت کرد و دستخط خودش را به خبرنگار کیهان داد.
از شهرام پرسیدند چرا سازمان مجاهدین از شما شکایتی نکرده است؟ وی گفت مجاهدین هیچگاه مسئله سیاسی را به مسئله جنایی تبدیل نمیکنند. چند سئوال دیگر هم پرسیده شد که وی جواب نداد. سپس لاجوردی گفت آقای محترم، تصمیم خودتان را بگیرید. شما به دادگاه میآئید یا نه.
شهرام از خبرنگاران پرسید به نظر شما صلاح من در این است که در دادگاه شرکت کنم یا نه. خبرنگاران گفتند شما که میگوئید حرفهای زیادی برای گفتن دارید بهتر است بیآئید و حرفهای خود را بزنید. اگر مستدل باشد این دیگر به عهده دادگاه است که تحقیقات در آن زمینه را ادامه دهد....
شهرام مایل بود امیر حسین احمدیان (افسری که باهم از زندان ساری فرار کرده بودند) آلادپوش و محمد صادق در دادگاه شهادت بدهند و از محمد کجویی (رئیس زندان اوین) پرسید اگر آنها به دادگاه بیایند دستگیر میشوند؟ کجویی جواب داد خیر.
دکتر مهدی حائری نپذیرفتن وکلای شهرام را زیر سئوال برد و با اشاره به کتاب فقهی شرایع و قولی از آیهالله ابوالحسن اصفهانی نوشت:
برای وکالت (وکیل)، اسلام شرط نیست. یعنی وکالت کافر بلکه مرتد اگرچه فطری باشد از جانب مسلم و کافر صحیح است.
به نام نامی مردم و شهدای به خون خفته خلق
تقی شهرام تقاضا کرد دادگاه به تأخیر بیافتد تا وکلای خودش را انتخاب کند. قبول نشد...
وی در جلسه نخست دادگاه «به نام نامی مردم و شهدای به خون خفته خلق» آغاز سخن کرد و گفت:
معروف است که میگویند تاریخ دوبار تکرار میشود. یکی به صورت تراژدی و دیگربار به صورت کمدی درام، و ما در دومی هستیم. خیلی وقت نمیگذرد که ما به صورت خرابکار و برهم زننده نظم محکوم میشدیم. (و با) شکنجه و زندان و سلولهای انفرادی (روبرو بودیم.)
مشخص بود ما با حکومت و امپریالیزم میجنگیدیم و اساس امنیت آنروز را بهم میریختیم....اینها (که میگویم) مقدمه ای است بر رد صلاحیت دادگاه که مردم بفهمند آیا سازمان ما یک سازمان انقلابی بود یا یک سازمان تروریستی و مافیایی...
معادیخواه حرفش را قطع کرد که روضه نخوانید. شما اول بگوئید صلاحیت دادگاه را قبول دارید یا نه، دویست سیصد نفر را در همین جا دو ساعت است سر کار گذاشته اید. قهر کرده اید، دوباره قانع شده و آمده اید. حالا بفرمائیذ آیا صلاحیت دادگاه را قبول دارید یا ندارید؟
شهرام گفت من خاک پای مردم هستم. من خود را جز خدمتگزار ناچیز خلق و انقلاب نمیدانم. معادیخواه جواب داد مردم گوششان از این حرفها پُر است. صلاحیت دادگاه را قبول دارید یا ندارید؟ شهرام گفت من ۱۵ ساعت میتوانم در این مورد حرف بزنم. گفتند ما به شما ۳۰ ساعت وقت میدهیم اما اول باید روشن کنید صلاحیت دادگاه را میپذیرید یا نه...
شهرام دادگاه را تحمیلی خواند. معادیخواه گفت علاوه بر شورای انقلاب، صلاحیت این محکمه توسط مردم تایید شده و از این رو نیازی به توجیه بیشتر نوع محاکمه نمیباشد.
شهرام در دادگاه دوم هم حاضر نشد. البته برای شرکت در دادرسی رابطی پیشنهاد کرد که این پیشنهاد پذیرفته نشد.
عبدالمجید معادیخواه خیلی تلاش کرد تا مشروح دادگاه اول شهرام از تلویزیون پخش شود اما به خاطر طرح برخی مسائل نادرست توسط مدعیان شهرام، گویا شورای سرپرستی صدا و سیما مانع پخش آن شد.
کشته شدن رضا رضایی هم به گردن شهرام افتاد !
در میان کسانیکه در مورد شهرام صحبت کردند تنها خانواده محمد یقینی (که توسط جریان شهرام کشته شده بود) موضع اصولی گرفت. آنها اعلام نمودند: نباید از خون پاک شهدا سوء استفاده نمود و با آن دیگران را محکوم کرد... ( داستان کشتن محمد یقینی اندوه در اندوه است و به نظر من قساوت نهفته در آن ساواک سنگدل و شکنجه گر را نیز انگشت به دهان کرد...)
برادر شریف واقفی گرچه گفت قصد دفاع یا تائید یا محاکمه هیچ گروهی را نداریم و نیامده ایم تا با صدور حکم اعدام آقای تقی شهرام، شادمانه باز گردیم، خواهان روشن شدن نقاط مبهم قتل مجید شریف واقفی شد و از مجاهدین شکوه کرد که خانواده شهرام و نیز مادر رضایی ها را در اصفهان، به خانه آنان فرستاده اند تا از شکایت علیه شهرام صرفنظر شود و گفت این یک انتظار ناحق است.
مجاهدین موفق نشدند شاکیان را از شکایت علیه شهرام منصرف کنند.
مجاهدین موفق نشدند خانواده شریف واقفی را از شکایت منصرف کنند. مادر رضایی ها به همین منظور به اصفهان رفت، اما رویش را زمین زدند و تازه نواری از صحبتهای وی را که خواسته بود آنها از شکایت بگذرند، مخفیانه ضبط کردند و به عنوان «مدرک جرم !» به دادگاه شهرام دادند !
خانواده شریف واقفی برای عروسی موسی خیابانی و آذر رضایی دعوت شدند شاید خواهش دیگر مادران را بپذیرند و شکایتشان را در مورد تقی شهرام پس بگیرند، اما این دعوت را هم رد کردند.
بازجویان شهرام «آتش تهیه» میریختند و بامبول درمیآوردند. خودشان از قول کارگران ایران ناسیونال مینوشتند خواستار اعدام محمد تقی شهرام هستیم. او عنصر کثیف ضد خلق و نور چشمی شاه و همکار ساواک است. مردم بهوش باشید که عده ای رذل و اوباش به نام وکیل صلاحیت دادگاه تقی شهرام را زیر سئوال برده اند. عبدالکریم لاهیجی و هدایت الله متین دفتری و مقدم مراغه ای و حسن نزیه... نوکر سیا و نفوذی آمریکا هستند...
***
گروههای هوادار شهرام نیز خودشان از سوی گودنشینان دروازه غار اعلامیه میدادند و تقی شهرام را با عنوان قهرمان کبیر خلقها میستودند...
اجَل شهرام سر رسید و پنج شنبنه ۲ مرداد ۵۹ روزنامه آزادگان نوشت:
محمد آقای خیاط تقی شهرام را دستگیر میکند.
علاوه بر مجاهدین، سازمان پیکار در راه ازادی طبقه کارگر، کمیته دفاع از تقی شهرام، رزمندگان آزادی طبقه کارگر، حزب کمونیست کارگران و دهقانان، اتحاد چپ، گروه نبرد برای رهایی طبقه کارگر، گروه آرمان، راه کارگر، روزنامه کار (شماره ۶۸)، وحدت انقلابی برای ازادی طبقه کارگر، سازمان رزم کارگران، جمعیت حقوقدانان ایران، کانون نویسندگان، کانون زندانیان سیاسی...، در باره وی اطلاعیه دادند و غالیاً صلاحیت و بی طرفی دادگاه و اینکه عملاً حق وکالت از او سلب شده را زیر سئوال بردند.
البته بیشتر کسانیکه از او یاد کردند نحوه برخورد وی با تضادهای درون خلقی را «ضدانقلابی» توصیف نمودند و برخی از گروههای مارکسیستی تنها بعد از مرگش از او با پیشوند رفیق یاد کردند.
***
محمد غرضی، محمد بشارتی، اصغر صباغیان که بعداً نمایندگی ماشین کره ای کیا و اوپل را گرفت، سعید یزدانی صابونی (پسر خواهر اصغر صباغیان که مدتی رئیس دفتر غرضی در وزارت نفت هم بود و با پدرش سرهنگ یزدانی در پروژه های رسمی، دولتی و قانونی خرید اسلحه هم شركت داشت)، محمدحسین طارمی (که در سپاه پاسداران قم فعال بود، به معاونت سیاسی صدا و سیما رسید و بعداً با انتصاب آیهالله خامنه ای با ولایتی و شمخانی و محمد شریعتمداری، در شورای روابط خارجی حضور داشت و در چین و عربستان هم سفیر شد)، جواد منصوری، محمد مهرآئین، عزت شاهی، احمد احمد، علی اصغر میرزا جعفر علاف و احمد رضا کریمی و دو نفر دیگر که نمیشناسم...به نوعی در بازجویی شهرام شرکت یا مشاورت داشتند.
با سری افراشته و لبی خندان سرب مذاب را پذیرا خواهم شد.
عمل و زندگی سراسر مبارزه من که مشتمل بر ۱۳ سال فعالیت مستمر سیاسی و انقلابی میشود به خوبی میتواند پاسخگو باشد که آیا بر پیمان و عهد خود برقرار بوده ام؟ آیا بر میثاق و عهدی که با خلق خود بسته بودم، میثاق و عهدی که مرا در راه مبارزه برای کسب ازادی و استقلال میهن و نابود کردن ریشه های ظلم و استثمار در جامعه تا پای جان متعهد میساخت وفادار بوده ام یا نه؟ احتیاجی به پاسخ وجود ندارد...زیرا که تاریخ و توده ها مسلماً بهترین قضاوت کنندگان هستند...
من هرگز در دفاع از انقلاب و آرمانهای انقلابیم ذره ای تردید نشان نخواهم داد و هرآینه باندهای سیاه و مرتجع فعال در دادستانی در توطئه خود که ریختن خون من جزئی از آن است موفق گردند همچنان استوار با سری افراشته و لبی خندان سرب مذاب را پذیرا خواهم شد...
علیرغم همه تهدیدها و همه وعده و وعیدها هرگز پارا از روی حق و حقیقت و منافع اصولی مردم فراتر نخواهم گذاشت و قدمی که کوچکترین اثری در تضعیف موقعیت نیروهای انقلابی داشتته باشد، برنخواهم داشت، حتی به بهای اینکه از حق طبیعی خودم در دفاع در مقابل اتهامات و افترائات واقعاً ناجوانمردانه آنها بگذرم.
وقتی که قدم در راه مبارزه گذاردیم بخوبی میدانستیم که کمترین چیزی که در این راه باید انتظار داشته باشیم حبس و شکنجه و مرگ است
***
از آنجا که هر کس در سلول انفرادی خودِ خودش میشود. این نامه ها قابل تأمل است. بعد از خواندن سطور فوق در نامه شهرام، باورش سخت است که وی چندبار در بازجویی ها گفته باشد:
«من صادقانه اعلام نمودم مارکسیست هستم، اما مسعود رجوی که میگوید مسلمان است دروغ میگوید، او مارکسیست است...»
حرف منتسب به وی ابدا با واقعیت همخوانی نداشت ولی گفته میشود روی آن اصرار داشت.
تقی شهرام در نامه بلندی که در تاریخ ۵۸/۴/۲۳ (۱۳ روز بعد از دستگیریش)، برای آقای مهدی هادوی داستان کل دادگاههای انقلاب اسلامی مینویسد به نکات بسیار مهمی اشاره میکند.
هربار که نامه های وی را میخوانم درخود رفته و سراسر اندوه میشوم که چرا کسانیکه در مبارزه با ستم و بیداد پا به قله ها گذاشتند، اسیر خود شده زمین میخورند؟
او که گفته بود خاک پای مردم هستم و برای مردم مبارزه میکنم. چرا تضادهای درون خلقی را با گلوله و آتش و اسید و کلرات حل کرد !
قانونمندی ها مستقل از ذهن ما عمل میکنند.
غروب ۲۲ بهمن سال ۵۷ که مردم دسته دسته به زندان اوین میروند، تقی شهرام نیز رهسپار آنجا شد و آنگونه که خودش در نامه به «هادوی» نوشته غرق حیرت و سرور میشود که چگونه مردم جایی را که عقاب نیز به آن راه نداشت تسخیر کردند.
او و جریانی که پرچمدارش بود برخلاف قضاوت چرکین امثال معادیخواه، اگرچه به انحراف افتاد ولی به انقلاب تعلق داشت. جریان مافیایی نبود و مرتجعین صلاحیت ارزیابی همه جانبه عملکرد آن را نداشتند.
«تو همه را به تحلیل از خود و انتقاد از خود واداشتهای، اما خودت تا به حال، یکبار هم که شده تحلیل و انتقاد از خود کوچکی نکردهای، مگر انسان بیعیب و نقص هم، قابل تصور است و اصلاً وجود دارد؟ نکند تو انسان مطلقی؟»
شهرام:
***
جواد قائدی هم حاضر نشد در دستگاه مرتجعین برود و در تریبون عمومی پشت دوستان دیروزش صفحه بگذارد. بهرام آرام که به نظر من به لحاظ تاکتیکهای نظامی، دست کمی از امثال «کامیلو سین فئوگوس» انقلابی کوبا، نداشت، در آخرین لحظات زندگیش تا توانست به سوی عمله استبداد شلیک کرد و...بر زمین افتاد.
اکنون تقی شهرام دستش از دنیا کوتاه است و کسی نمیخواهد بر زخمهای کهنه نمک بپاشد. او انگیزه مبارزه با ستم و میرایی داشت و با کسانیکه دستشان از دور بر آتش بوده است اصلاً و ابدا قابل قیاس نیست.
نقد متدیک روش و محتوای اندیشه تقی شهرام توجه به این نکته است که داستان وی پایان نیافته است.
به نظر تقی شهرام مجید شریف واقفی نه مذهبی بود نه ماتریالیست.
نامه او مخصوصا یک جمله داشت که فراموش نمیکنم. نوشته بود رفقا من خیانتکارم. مرا اعدام کنید. در حالیکه عنصر تشکیلات شما بودم. در حالیکه مرکزیت...و ضوابط..جاری سازمان را قبول کرده بودم. اما عملا با چشم پوشی و سازش با کارهای ضدتشکیلاتی در جرم آنها شریک شده بودم...
شکرالله پاک نژاد میگفت ساواک به موساد و سیا تکیه دارد و...
شکرالله پاکنژاد مشهد میگفت ساواک، ساواکی که تکیه بر سازمان سیا و موساد دارد و پیشتر در جریان «حسین یزدی» و «عباس شهریاری» نشان داده که بسیار پیچیده عمل میکند، ساواک تنها در بازجویانی مثل رسولی و ناهیدی خلاصه نمیشود و فقط کارش بگیر و ببند و تعقیب و مراقبت نیست. در ساواک تنها افراد خاصی میدانستند شهریاری خودی است. خیلی از بازجوها هم سر کار بودند...
بدون تردید هدف ساواک نفوذ در سازمان مجاهدین بوده است، نه فقط برای شناسایی این یا آن عضو، برای اینکه آنرا از اعتبار بیاندازد و مسخ کند. ساواک هدفش همین بود و به آن رسید.
خود لنین گفته است او با یک دست رفقا را به زندان میانداخت و با دست دیگر، برای فرار از شناخته شدن، به ساختن یک حزب انقلابی یاری میرساند.
با اینحال وقتی شکرالله پاک نژاد میشنود که تقی شهرام را امثال آخوند معادی خواه، به اعدام محکوم کرده اند، با اینکه در گذشته نسبت به فرار از زندان ساری، مسئله داشت و گمان میکرد کاسه ای زیر نیم کاسه بوده، و با وجود اینکه دست از این اعتقاد بر نمیداشت که بروز زودرس جریان راست ارتجاعی، محصول عملکرد وحدت شکنانه ای است که در لوای به اصطلاح تغئیر ایدئولوژی سازمان مجاهدین روی داده...، اما در برابر این اعدام ناحق ایستاد واز تقی شهرام دفاع کرد...
بیش از سی سال (۳۰ سال) گذشته است. سی سال خودش یک عمر است... وقتی به گذشته فکر میکنم به یاد کسانی می افتم که دنیایی صفا و معرفت بودند. نه باد به غب غب شان می انداختند و نه ادعایی داشتند. هست و نیستشان گلیم زیر پایشان بود و یک دوچرخه و دنیایی عشق. سودای آزادی داشتند و برای رسیدن به این معبود به هر دری میزدند تا اینکه عقاب جور بر سرشان بال گشود و باد سموم وزیدن گرفت...
...............................................................................................................................................
دستخط شهرام در مورد احمد رضا کریمی، خبرچین دو نظام
نامه تقی شهرام از زندان پیدیاف PDF
برای خواندن تمام متن اینجا را کلیک کنید.
http://www.iran-archive.com/peykar/asnade_taghi_shahram.html
منبع: سايت ديدگاه
منبع:پژواک ایران