نام واقعی مجید قدوسی چیست؟
ایرج مصداقی
مجید قدوسی یکی از مهرههای جنایتکار زندان اوین است که علیرغم مشارکت فعالش در شکنجه و کشتار دهه سیاه ۶۰ همچنان چهرهاش مخفی مانده است.
متأسفانه نه تنها گروهها و شخصیتهای سیاسی، بلکه زندانیان سیاسی هم به علت تشابه اسمی، او را فرزند قدوسی دادستان انقلاب اسلامی که توسط مجاهدین کشته شد معرفی میکنند!
علیرغم این که در چند سال گذشته و به ویژه در چاپ اول و دوم خاطرات و در مقالاتی که بر روی سایتهای اینترنتی انتشار دادم در ارتباط با مجید قدوسی توضیحات لازم را دادم اما متأسفانه مثمرثمر واقع نشد و تقریباُ غالب جریانها و گروههای سیاسی بر اشتباه خود پافشاری کرده و حاضر به تصحیح آن نیستند و یا دقت لازم را به عمل نمیآورند.
هرچند بعید میدانم بسیاری بعد از خواندن این مطلب نیز حاضر به پذیرش اشتباهشان باشند، اما برای ثبت در تاریخ هم شده خود را راضی به نوشتن دوباره این مطلب کردم. (۱)
قبل از هرچیز بایستی توضیح دهم که علی قدوسی دادستان انقلاب اسلامی در بازجویی ساواک در سال ۴۵ شمسی خود را دارای دو فرزند پسر به نامهای محمدحسن متولد ۱۳۳۶ (در سال ۵۹ در جبههی جنگ کشته شد) و محمدحسین متولد ۱۳۴۰ معرفی میکند و صحبتی از فرزندی به نام مجید نمیکند و راویان تنها به خاطر تشابه نام خانوادگی که آن هم مستعار است، مجید قدوسی را فرزند علی قدوسی دادستان اسبق انقلاب معرفی میکنند. رجوع کنید به زندگینامهی شهید آیتالله قدوسی، تدوین سید مسعود موسوی آشان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴.
نام اصلی مجید قدوسی، مجید ملاجعفر است، او مانند بسیاری از جنایتکاران رژیم با استفاده از نام مستعار چهرهی اصلی خود را میپوشاند. وی در محله آبمنگل در جنوب شرقی تهران که به همراه میدان خراسان و مناطق اطراف آن ی از جمله محلههای فالانژ خیز تهران بود رشد کرد. تعدادی از افراد این محله به واسطهی ریاست محمد کچویی بر زندان اوین به استخدام اوین درآمده و نقش ویژهای در سرکوب و کشتار زندانیان سیاسی به عهده گرفتند. پیش از کچویی (۲) نیز اکبر صالحی که دارای لبنیاتی در میدان خراسان بود رئیس زندان قصر و اوین بود(۳). به این ترتیب باز هم ارتباط این محله با اوین و قصر برقرار میشد. اصولاً از ابتدای تأسیس حکومت جدید افراد این محله و به ویژه کمیته منطقه ده (علمالهدا) و مسجد لرزاده نقش مهمی در سرکوب، حمله به گروهها و اجتماعات سیاسی داشتند.
سالها قبل، یکی از دوستانم تعریف میکرد بعد از پیروزی انقلاب در حالی که مشغول بازی فوتبال بودند، بچههای کمیته محله به آنها رجوع کرده و پیشنهاد میدهند که برای شرکت در جوخهی اعدام وابستگان رژیم سلطنتی که همان شب قرار بود اعدام شوند می توانند همراه آنها به زندان بروند. مجید ملاجعفر یکی از کسانی بود که برای شرکت در جوخهی اعدام آمادگی کرد و به این ترتیب پایش به زندان باز شد و همانجا ماندگار شد. او به عنوان یک پاسدار ساده در جریان محاکمهی کمالی یکی از شکنجهگران ساواک در سال ۵۸ در دادگاه انقلاب شرکت داشت و تلویزیون چهرهاش را نشان داد. آن موقع هنوز مسئولیتی در اوین نداشت. او در سال ۵۹ به خاطر سابقهای که در اوین داشت به ریاست بخش ۳۲۵ و ۳۱۱ قدیم گمارده شد.
پس از راهاندازی ساختمان آموزشگاه اوین در پاییز سال ۶۰ او به همراه قاسم کبیری مسئولیت این ساختمان را که یکی از اصلیترین بخشهای اوین بود به عهده گرفت. مجید ملاجعفر «قدوسی» پس از مدتی به مقام دادیاری رسید و «حاج مجید» خوانده شد و مسئولیت اخذ مصاحبه از زندانیانی که قصد آزادیشان را داشتند به عهده گرفت. او لومپنی بود که رعایت کوچکترین اصول اخلاقی را هم نمیکرد.
مجید ملاجعفر در نیمه دههی ۶۰ از طریق مهدی اربابی که سابقاً ریاست کمیته سعدآباد را به عهده داشت و سپس به فدراسیون فوتبال رفت پایش به هیأت فوتبال تهران گشوده شد و مدتی عهدهدار مسئولیت کمیته برگزاری مسابقات فوتبال شد.
وی در جریان کشتار ۶۷ مسئول دارزدن زندانیان سیاسی در اوین بود. گروه ضربت اوین و جلادان جان ستان تحت نظارت او به اجرای احکام صادره از سوی هیئت کشتار میپرداختند. آن ها در طول روز به بازی پینگ پونگ مشغول بودند و در ایام فراغت طناب به گردن زندانیان میانداختند.
مجید ملاجعفر «قدوسی» در سال ۶۸ پس از درگیریهایی که در جریان اجتماعات پس از مسابقهی فوتبال به وجود آمد، برای کنترل هرچه بیشتر تماشاچیان و امنیتی کردن فضای فوتبال به ریاست استادیوم آزادی رسید. همان موقع حمید کریمی که وی نیز یکی از شکنجهگران اوین بود و مدتی نقش جلاد در اتاق شکنجه را به عهده داشت مسئول استادیوم امجدیه شد.
بعد از آن و به ویژه بعد از ترک کشور خبری از مجید ملاجعفر «قدوسی» نداشتم تا این که متوجه شدم وی سرپرست تیم فوتبال کوثر تهران که در لیگ دسته یک بازی میکند شدم. امتیار این تیم توسط امیر عابدینی از مسؤولان سابق وزارت صنایع خریداری شد و بر اساس سیاست تمرکز زدایی سازمان تربیت بدنی در سال ۸۷ به خرمآباد لرستان منتقل شد. نمیدانم مجید «قدوسی» هنوز هم در این تیم دارای مسئولیت هست یا نه؟ بر اساس شنیدههایم او سفرهای متعددی هم به خارج از کشور و به ویژه فرانسه در سالهای اخیر داشته است.
ایرج مصداقی ۳۱ فروردین ۱۳۸۸
پانویس:
۱- بعد از این که با صرف صدها ساعت وقت مفید اثبات کردم نام کوچک نیری رئیس هیأت کشتار ۶۷ جعفر نیست و حسینعلی است. اخیراً آیتالله منتظری در نوار ویدئویی خود تأیید کرد که نام وی حسینعلی است ولی متأسفانه همچنان در اسناد انتشار یافته از سوی گروهها و افراد از او با نام جعفر یاد میشود و حاضر به پذیرش اشتباهشان نیستند!
۲- محمد کچویی در تیر 1351 دستگیر و به یک سال حبس تأدیبی محکوم شد. وی دوباره در سال 1353 در ارتباط با مجاهدین دستگیر و به حبس ابد محکوم شد. بعد از تحولات سال ۵۴ به ضدیت هیستریک با مجاهدین نیروهای چپ پرداخت و به همین دلیل در خرداد ۵۶ از سوی ساواک مورد عفو قرار گرفت و آزاد شد تا در بیرون از زندان به فعالیت علیه مجاهدین و نیروهای چپ بپردازد. وی در این راه تنها نبود، لاجوردی، بادامچیان، احمد احمد و بسیاری دیگر از همفکران او برای مبارزه با نیروهای مترقی از زندان آزاد شدند. احمد احمد با آن که در درگیری مسلحانه زخمی شده بود حتا به دادگاه نیز برده نشد و آزاد شد. پیش از آن در بهمن ۵۵ عسگراولادی، انواری، حاج مهدی عراقی، کروبی، قدرتالله علیخانی و ... با درخواست عفو از شاه آزاد شده بودند. کچویی در وصیت خود که در ۲۶ آبان ۵۹ نوشته شده روی نابودی مجاهدین تأکید کرده است. «شدیدا معتقدم که مجاهدین خلق با توجه به معیارهای باطلی که دارند ناحق ترین و باطل ترین گروهها هستند اگر هدایت شدنی هستند خداوند آنها را هدایت کند وگرنه نابود کند و معتقدم بدترین دشمن در حال حاضر برای جمهوری اسلامی که حاصل خون بیش از 70 هزار شهید می باشد همین مجاهدین هستند .»
http://shahidirani.blogsky.com/1386/11/03/post-58/
۳- مرتضی صالحی برادر کوچک اکبر در سال ۶۱ با نام مستعار صبحی ریاست زندان گوهردشت را به عهده گرفت و جنایات زیادی را در این زندان مرتکب شد.
منبع:پژواک ایران