پروژهی «شهیدسازی» از مرتضی سربندی مأمور اطلاعاتی و مسئول آموزش گارد پرواز سپاه پاسداران
پس از قتل مرتضی عبدالعلی سربندی یک مأمور سابق اطلاعاتی، دستگاه امنیتی کوشید تا با به کارگیری انواع و اقسام ترفندها و بیرون بردن شیخی یکی دیگر از کارمندانش که در صحنهی قتل حضور داشته سناریوی جدیدی را خلق کند و دختری جوان را که میرفت قربانی هوسهای این دو شود به گونهای دیگر به قربانگاه برد. سپس آنها با وارد کردن قاسم شعبانی یک «وکیل امنیتی» (۱) مسیر رسیدگی به پرونده را تغییر داده و با اعمال انواع و اقسام فشارها، حکم اعدام ریحانه جباری را که در دفاع از خود در مقابل تجاوز، وی را به قتل رسانده بود از مجاری «قانونی» کسب و به تأیید «دیوان عالی کشور» رساندند. (۲)
در ادامه سناریونویسان کوشیدند تا با وادار کردن ریحانه جباری به پذیرش سناریوی تهیه شده از سوی نهادهای امنیتی، او را راضی به تغییر داستان کنند تا چهرهی کریه نظام و مأموران امنیتی آن را که «چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند» منزه جلوه دهند. (۳)
وقتی از همهی ترفندهایشان ناامید شدند تمامی تلاش خود را به کار بستند تا خانوادهی مقتول را از دادن رضایت بازدارند تا به نوعی برای مأمور خود کسب وجهه کنند.
همچنین از طریق شعبانی همان «وکیل امنیتی» کوشیدند موضوع وابستگی مرتضی عبدالعلی سربندی به دستگاه اطلاعاتی را منکر شوند. وی در گفتگو با خبرنگار انتظامی خبرگزاری امنیتی تسنیم گفت:
«مرحوم سربندی متخصص بیهوشی بود و در حوزه تجارت لوازم پزشکی فعالیت میکرد و هیچگاه کارمند هیچیک از دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی نبوده است.»
اما ادعای خلاف واقع «وکیل امنیتی»، که به دروغ موکلش را دکتر متخصص بیهوشی مینامید بلافاصله با واکنش خانم شعله پاکروان مادر ریحانه جباری مواجه شد که گفت:
«لطفا به صفحه ۸ کیفرخواستی که توسط آقای شاملو ( بازپرس شعبه ۱ امور جنایی) تنظیم شده نگاهی بیندازید. در سطر ۴ به صراحت مینویسد: مقتول قبلا کارمند وزارت اطلاعات بوده و سالها قبل از اداره یاد شده منفک شده است.»
واکنش خانم پاکروان، فرزند مرتضی سربندی را مجبور کرد که در پاسخ به سؤال روزنامه اعتماد روی «اطلاعاتی» بودن پدرش تأکید کند:
«پدر من پزشک عمومی بودند نه پزشک جراحی زیبایی، ایشان هیچ وقت در زمینه جراحی زیبایی تخصصی نداشتند و کاری نکردند و در کار تجارت لوازم پزشکی و کارمند سابق وزارت اطلاعات بوده است.»
بنا به اعتراف بستگان سربندی وی یکی از نیروهای زبدهی اطلاعات و امنیت سپاه پاسداران نیز بوده و مسئولیت آموزش گارد پرواز سپاه پاسداران را به عهده داشته است:
«شنیدم که ایشان به دلیل فعالیت ورزشی و رزمی که داشت، در زمان جنگ تحمیلی و برای امنیت مردم، افرادی را در برابر هواپیما ربایان آموزش داد که گروه محافظان پرواز شدند و امروز در دنیا به گارد آهنین معروف هستند.»
پروژه «شهید سازی»
پس از اعدام بیرحمانهی ریحانه جباری و خشم و انزجار عمومی در داخل و خارج کشور، هدایتگران پشت پرده، تلاش جدیدی را آغاز کردند. این بار میکوشند از مقتول چهرهی یک «عاشق دلخسته» و یک پدر مهربان و فداکار و یک فرد «ارزشی» بسازند. به توصیهی مقامات امنیتی با راهاندازی یک وبلاگ کوشش میشود از « مرتضی سربندی» متجاوزی که جان خود را از دست داده، چهرهی «شهید مظلوم» بسازند.
از زبان همسرش مینویسند:
«دلم تنگ است برای غروب ماه های رجب و شعبان و رمضان که با زبان روزه از بیرون می آمدی و برایت با دنیایی عشق و محبت سفره افطار پهن می کردم.
دلم تنگ است برای تذکرات غیرتمندانه ات روی حجاب و وقار ما، مرتضی جان آخرین سفر حجی را که با فرزندانمان رفتیم یادت هست؟ توی فرودگاه گفتی: خانواده من باید در خارج از کشور نمونه کامل یک مسلمان ایرانی باشند!»
یادت هست تنها چند روز قبل از آن حادثه شوم بعد از حساب کردن خمس و سهم امام به خانه آمدی و گفتی: من نماز و روزه قضا به گردن ندارم اما برایم رد مظالم بدهید چه بسا حقی از کسی بر گردنم باشد!
یکی از بستگان مرتضی سربندی که به دلایل «خاص» نامش مشخص نیست در ادامه وجه دیگری از سناریو را تکمیل میکند:
یادم هست که شخصیت اجتماعی ایشان از قدیم ماخوذ به حیا و متشخص بود و به نسبت معاشرتی که با ایشان داشتیم، بسیار ایشان را در حال نماز میدیدم و نزدیکان او را کثیرالذکر میدانند. مخصوصا که زانوی ایشان در ورزش مصدوم شده بود و هنگام تشهد به صورت خاصی مینشست که باعث شد تا این لحظات بیشتر در ذهنها بماند. ایشان در عین پزشک بودن و... وقتی به عزاداری سیدالشهدا میرفت، میاندار دسته سینه زنی بود و در ظهر عاشورا حالت خاصی داشت و آن زمان مردم عموما نماز ظهر عاشورا را معمولا دیرتر میخواندند ولی ایشان قبل از نهار میخواند. نمازهای مرحوم پدرش را هم میخواند و شنیدم که روزی بعد نماز به یکی از نزدیکانش گفته بود که اگر هر روز خواستید من را دفن کنید، این سجاده ام را هم در کنارم دفن کنید.
شنیده بودم یکی از کسانی که در خارج باهم بودند گفته بود که آنجا هم ذکر میگفت. از خواهر زاده اش شنیدم که: چندروز آخر زندگیش و پس از اتمام مراسم عقد فرزندش، وقتی از خانه بیرون آمدیم و منتظر بقیه بودیم؛ چند بار از نزدیک گفتم دایی! دایی! ولی متوجه نمیشد و در تاریکی دقت کردم و دیدم که ذکر علی علی علی میگوید. ...
و «ناشناس» دیگری در نقش یکی از بستگان و هممحلهایهایی که از قدیم الایام او را میشناخته در پاسخ به سؤال منبع «ناشناس» که پرسیده بود:
«با توجه به روحیات مردمی و مذهبی دکترسربندی که اشاره کردید و با توجه به شغل تجارتی ایشان که در اروپا و کشورهای دیگر به سر می بردند، روحیات ایشان در سالهای بعد و تا آخر عمر چگونه بود؟»
میگوید:
«هیچگونه تغییر مبنایی در اعتقادات و سلوک روحی ومردمی او دیده نمیشد و همچنان در مجالس مذهبی محله شرکت می کرد، برای مثال در دسته جات سینه زنی و عزاداری بصورت بسیار فعال (میاندار دسته) شرکت می نمود و علیرغم اینکه شدیدا از تظاهر و ریا پرهیز می کرد ولی دوستان و نزدیکان او می دانند که او در هر فرصت ممکن، به اذکار و قرائت قرآن مشغول میشد.»
«سربازان گمنام امام زمان» برای مهیجکردن هرچه بیشتر سناریو، ادعاهای جدیدی را نیز مطرح میکنند:
«روزی که ماجرای قتل را متوجه شدیم باور نمیکردیم که ایشان مرحوم شده باشند. و با توجه به کلیه شناختهای قبلی من به ایشان؛ وقتی دوستم به من زنگ زد و گفت چه کسی او را به قتل رسانده؟ گفتم شاید کار سرویسهای اسراییلی فعال در ایران باشد. و جالب اینکه یکی از خواهر زاده هایش گفت سرکرده منافقین به صورت تلفنی و در سالهای قدیم به دکتر گفته که تو را خواهم کشت. »
نکتهی جالب مانند تمامی سناریوهای رژیم در چند دههی گذشته، «سرویسهای اسرائیلی» و «منافقین» در کنار هم مطرح میشوند. اما حیرتانگیز آن که «یکی از خواهرزادههای» سربندی ادعا میکند که «سرکرده منافقین» از عراق شخصاً با سربندی تماس گرفته و او را تهدید به قتل کرده است.
«پلان B»
این همهی ماجرا نیست، دستگاه اطلاعاتی و امنیتی در کنار تلاش برای وادار کردن ریحانه جباری به اعتراف در راستای سناریوی تهیه شده از سوی محافل امنیتی، طرح دیگری را که نیز دنبال میکرد که میتوان از آن به عنوان «پلانB » نام برد.
آنها عزمشان را جزم کرده بودند که در صورت عدم موفقیت سناریوی «اعترافگیری» از ریحانه جباری و تغییر داستان، او را به قتل برسانند و بر اساس «پلان B» مسئولیت اعدام او را بر دوش اپوزیسیون، مخالفان اعدام، گزارشگر ویژه ملل متحد و تلاشهای بینالمللی برای نجات جان ریحانه جباری و خدشهدار شدن حیثیت «مقتول» و جریحهدار شدن احساسات خانوادهی وی بیاندازند.
کلید این پروژه را نیز قاسم شعبانی «وکیل امنیتی» پرونده زد. او در گفتگو با خبرنگار انتظامی خبرگزاری تسنیم گفت:
«من عمیقاً به تمام رسانهها و مدعیان طرفداری از خانم جباری توصیه میکنم هرگونه موضعگیری، خصومت و تسویه حساب با حکومت جمهوری اسلامی و نهادهای مربوطه را به موضوع مجرمیت خانم جباری گره نزنند، چرا که این امر سبب میشود بیش از پیش؛ از موضوع اخذ رضایت و گذشت شکات فاصله بگیریم. ... من به تمام کسانی که درصدد دفاع از خانم جباری هستند، توصیه میکنم که با طرح مسائل خلاف واقع و متهم کردن مقتول، موجب جریحهدار شدن احساسات خانواده وی نشوند، چرا که اینجانب بهعنوان وکیل مقتول معتقدم که بر اساس اقاریر صریح خانم جباری، هیچ راهی از نظر حقوقی برای نادیده گرفتن مجازات وی از ناحیه دستگاه قضایی باقی نمانده است... تلاشهای تمامی مدافعان خانم جباری باید در راستای کشف انگیزه واقعی این قتل باشد، گفت: باید با اقدامات خود سازوکاری، شرایطی را فراهم کنیم که با رضایت و گذشت خانواده مقتول از کشته شدن یک فرد دیگر جلوگیری کنیم... با توجه به اینکه حکم قصاص تأیید شده و در روزهای آتی نیز اجرایی میشود، از دوستان خانم جباری و کسانی که قصد کمک به وی را دارند، تقاضا میکنم بهگونهای سخن نگویند که احساسات خانواده مرحوم سربندی جریحهدار شود، چرا که این موضوع فاصله آنها از اخذ رضایت از شکات پرونده را بیشتر میکند. »
همراهی از سر ناآگاهی با قاتلان
متأسفانه در این میان کسانی همچون خانم هیلا صدیقی هم بودند که به مدد هیاهوهای بینالمللی سری در میان سرها درآورده، بدون کوچکترین شناختی از رژیم و ماهیت آن، وارد میدان شدند و در راستای «پلان B» رژیم، «جنبشها و کمپینها و امضاهای هیجان زده» و فعالان حقوق بشری در سطح بینالمللی را باعث جریحهدار شدن خاطر خانوادهی سربندی و عامل قتل بیرحمانهی ریحانه جباری خواندند!
متأسفانه هیلا صدیقی در ادعایی عجیب به سادگی جای قربانی و ظالم را تغییر داده و مأمور اطلاعاتی رژیم را «مظلوم» خواند. تردیدی نیست که در این میان «ظالم» دختری است که در دفاع از خود مرتکب «قتل» شده و حامیان او که میکوشند او را نجات دهند و بر ظلمی که دستگاه امنیتی و قضایی بر او روا داشته دست میگذارند. او در ادعانامهی خود نوشت:
«یک روز برای زدن سنگ مرزبانانمان به سینه میخواهیم از مرزهایمان هم ببخشیم و یک روز برای مخالفت و اعتراض به محدودیت ها و نبود آزادیمان در کشور، مدافع نتانیاهو میشویم و برایش کف میزنیم ... وقتی متهم به قتلی را از چوبه دار میخواهیم نجات دهیم آنقدر به خانواده مقتول چنگ میزنیم که یادمان میرود ما برای خیرخواهی و نجات جان یک انسان قدم برداشته بودیم نه برای جابجا کردن مظلوم ... و یادمان میرود که این چنگ زدن ها شاید دل داغدارشان را زخمی تر کند و انگیزه انتقامشان را بیشتر ... مقتول هرکس که بود ، عزیزِ خانواده اش بود که امروز زیر خاک خوابیده و به دست کسی حتی اگر حق به جانب ، کشته شده ...»
هیلا صدیقی با جملهی «با آرزوی صمیمانه برای ماندن ریحانه»، نامهی اعتراضیاش علیه جنبش بینالمللی برای نجات ریحانه را به پایان میبرد اما توجهی نمیکند خود در راستای «پلان B» رژیم، بدون آن که بخواهد در توجیه بیرحمی رژیم در قتل سبعانه ریحانه، مددرسان قاتلان میشود. معلوم نیست چرا وقتی پای دفاع از ریحانه هم به میان میآید به «نتانیاهو» اشاره میشود؟
او به جای آن که به کمپین علیه اعدام بپیوندد و علیه نظام قضایی بدویگونهی اسلامی و قاتلانی که به جای قاض نشستهاند بشورد و یا حتی در این میان سکوت کند تیغ تیز خود را متوجهی حامیان ریحانه میکند.
گویا اگر نبود حمایتهای بینالمللی از ریحانه، او امروز با بخشش خانوادهی سربندی مواجه میشد و به آغوش خانوادهاش برمیگشت. گویا ریحانه اولین قربانی رژیم است.
آیا خانم صدیقی و کسانی که همچون او میاندیشند نمیدانند امیر محسن اصلانی در همین هفتههای اخیر در سکوت خانوادهاش اعدام شد؟ آیا آنها نمیدانند که محمد و عبدالله فتحی چگونه در سکوت خانواده به جوخهی اعدام سپرده شدند؟
هنوز فراموش نکردهام پریشانی پدرشان را وقتی در ترکیه از طریق همسرش خانم مهوش علاسوندی فهمیده بود روز بعد فرزندانشان را اعدام خواهند کرد چه حالی داشت. در برابر التماس او آنهم در آخرین ساعات چه اقدامی میتوانستم انجام دهم؟ خانوادهی علاسوندی و فتحی فریب وعده و وعیدهای رژیم را خورده بودند. امروز خانم علاسوندی نهاد «مادران علیه اعدام» را اداره میکند، آیا از او می توان انتظار داشت همچنان سکوت اختیار کند؟
در طول سه دههی گذشته، دهها هزار نفر به سادگی به جوخههای اعدام سپرده شدند بدون آن که کسی از آن با خبر شود. هزاران نفر در جریان کشتار ۶۷ در سکوت مطلق بردار شدند بدون آن کسی بفهمد چه بر سرشان رفت. قاتلان برای توجیه اعدام آنها هنوز بهانههای جورواجور خلق میکنند.
اما آنچه را که هیاهوی بینالمللی و پوشش خبری گسترده میخوانند و به خاطر سازمان دادن «جنبشها و کمپینها و امضاهای هیجان زده» محکومش میکنند باعث شد تا در جریان جنبش اعتراضی ۸۸ جان صدها نفر نجات یابد.
باعث شد تا محکومیت هیلا صدیقی به «چهار ماه حبس تعزیری و پنج سال حبس تعلیقی» تقلیل یابد و همان نیز خوشبختانه اجرا نشود و ایشان اجازهی خروج از کشور هم دریافت کند. وگرنه این رژیم صدها دختر نوجوان را به خاطر خواندن نشریه راهی جوخههای اعدام کرده است و صدها تن از آنان را که جوانیشان در زندانها پژمرد پس از تحمل سالها رنج و سختی در کشتار ۶۷ به جوخهی اعدام سپرد.
خانم صدیقی توجهی نمیکند در اثر همین هیاهوها بود که در سال
۲۰۱۲ میلادی بدون آن که رنج چندانی را متحمل شده باشد برنده جایزه «هلمن همت دیده بان حقوق بشر» شد وگرنه چه کسی ایشان را میشناخت. «دیدهبان حقوق بشر» اتفاقاً یکی از نهادهایی بود که در اعتراض به صدور حکم ظالمانهی اعدام ریحانه دست به روشنگری زد و لابد مسئول جریحهدار شدن عواطف خانوادهی مرتضی سربندی شد.
خانم صدیقی و صدیقیها توجه نمیکنند دلیل اعدام ظالمانهی ریحانه جباری نه هیاهوی بینالمللی بلکه نپذیرفتن سناریوی رژیم و صحه گذاشتن بر ادعاهای مقامات امنیتی و منزه جلوهدادن چهرهی کریه یک مأمور امنیتی بود.
خانم صدیقی نمیفهمد اصرار وزارت اطلاعات و شخصیتهای پشت پرده که سایهی آنها از ابتدا بر روی پرونده بود باعث قتل بیرحمانهی ریحانهی جباری شد.
ای کاش قدر خود میدانستیم و در امری که شناختی از آن نداریم دخالت نمیکردیم. سکوت را برای این موقعها گذاشتهاند.
ریحانه جباری به ترحم نیاز نداشت. به همین دلیل بود که تا آخرین لحظه حاضر نشد ظلم را بپذیرد. ریحانه دوبار در برابر «تجاوز» از خود دفاع کرد. بار اول در خانهی عمهی مرتضی سربندی در برابر تجاوز به جسم و روحش و بار دوم هنگامی که دستگاه اطلاعاتی و قضایی رژیم میخواست به روان و وجدان او تجاوز کرده و او را به «اعتراف» دروغ علیه خود بکشاند. او این بار با بذل جان خود ایستادگی کرد. بار اول جان متجاوز را گرفت و بار دوم خود بربالای دار رفت. امیدوارم خون ریحانه و انزجاری که در سطح بینالمللی به وجود آورده بتواند خونهای بیشتری را در میهنمان ذخیره کند.
ایرج مصداقی
۸ آبان ۱۳۹۳
Irajmesdaghi@gmail.com
پانویس:
۱- شعبانی به مدد رانتهای اطلاعاتی و امنیتی و از طریق «مرکز امور مشاوران حقوقی، وکلا و کارشناسان قوه قضائیه» و با استفاده از «ماده ۱۸۷» شغل وکالت برای خود دست و پا کرده، و در سالهای گذشته وکالت پروندههای ویژه و از جمله «محمدرضا اقدم احمدی» بازجو و شکنجهگر وزارت اطلاعات را که متهم به قتل خانم زهرا کاظمی بود به عهده داشت. وی به خاطر خوش خدمتیهایش از سوی احمدینژاد به همراه محمدرضا رحیمی، ابراهیم عزیزی، محمدعلی حجازی، میرتاجالدینی، مرتضی بختیاری، محمدحسین احمدی شاهرودی، سید فضلالله موسوی، احمد موسوی، احمد علیزاده و فاطمه بداغی به عضویت هیات نظارت بر اجرای قانون اساسی درآمد.
۲- محمد مصطفایی وکیل سابق ریحانه جباری در مقالهای روشنگرانه در فروردین ۱۳۹۳ به بخشی از تلاشهایی که برای انحراف پرونده صورت گرفته بود اشاره کرد:
http://www.rahesabz.net/story/81829
۳- وکیل امنیتی به صراحت خط دستگاه امنیتی را مشخص کرد و گفت: »من به کسانی که داعیه دوستی با ریحانه جباری را دارند توصیه میکنم این تصور را نداشته باشند که این رأی باطل و نادرست است و با ادعاهای خود مرحوم سربندی (مقتول) را مورد اتهام و تهمت قرار دهند، چرا که وارد آوردن اتهام و تهمت به مقتولی که دستش از دنیا کوتاه است و قادر به دفاع از خود نیست نهتنها کمکی به عدم اجرای حکم قصاص ریحانه جباری نمیکند بلکه احساسات خانواده این مرحوم را جریحهدار کرده آنها از اخذ رضایت فاصله بیشتری میگیرند. ... تلاشهای تمامی مدافعان خانم جباری باید در راستای کشف انگیزه واقعی این قتل باشد، گفت: باید با اقدامات خود سازوکاری، شرایطی را فراهم کنیم که با رضایت و گذشت خانواده مقتول از کشته شدن یک فرد دیگر
جلوگیری کنیم.»
در راستای سناریوی تهیه شده از سوی «وکیل امنیتی» جلال سربندی فرزند مأمور به قتلرسیدهی رژیم گفت:
«ما اقدام می کنیم برای قصاص فردی که با اقرار صریح خودش قاتل پدرم بوده است. اگر واقعیت ها را بگوید عفو می شود و اگر نگوید مورد قصاص قرار می گیرد... ریحانه همکاری کند و واقعیت ها را بگوید ما هم کمکش می کنیم و می بخشیمش.... ما بارها اعلام کرده ایم در صورت راستگویی و اعلام حقیقت حاضر به عفو قاتل هستیم. »
منبع:پژواک ایران