«غنی سازی» دروغ و «توسعه» جعل در دستگاه رژیم
ایرج مصداقی
چند سالی است که دستگاه امنیتی و تبلیغاتی رژیم با صرف بودجه هنگفت با راه اندازی به اصطلاح سازمان های پژوهشی گوناگون تلاش می کند تاریخ واژگونه ای را تحویل نسل جوان و آنهایی که دوران پیش از سی خرداد را به یاد ندارند، دهد. در طول این سال ها کتاب ها و مصاحبه های فراوانی به منظور مسموم کردن فضا توسط این نهادها انتشار یافته است.
سایت آفتاب ارگان تبلیغاتی مجمع تشخیص مصلحت رژیم، برای «توسعه» تحریف تاریخ، مرتضی محمدخان یکی از اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی (که نقش اساسی در جنایات رژیم پس از انقلاب داشت) و شورای مرکزی حزب «اعتدال و توسعه» (نزدیک به رفسنجانی) را به صحنه آورده است.
مرتضی محمدخان تحصیل کرده آمریکا و یکی از کارگزاران رژیم جمهوری اسلامی است که پس از انقلاب به کشور بازگشت و به خاطر عضویت در حزب جمهوری اسلامی پله های ترقی را به سرعت طی کرد.
مرتضی محمدخان در کنار محسن نوربخش، حسین نمازی، محمد تقی بانکی و... اعضای انجمن های اسلامی دانشجویان خارج از کشور بودند که اداره دستگاه اقتصادی رژیم را به عهده گرفتند. محمدخان هم اکنون معاونت اقتصادی مجمع تشخیص مصلحت رژیم را به عهده دارد.
مرتضی محمدخان که مدعی «اعتدال» است در رابطه با خاطراتش از روزهای قبل از سی خرداد می گوید:
«فرماندهی کل قوا، زمانی از بنیصدر گرفته شد که اینها در فاصله در اختیار داشتن فرماندهی کل قوا، تجهیز شده و مجاهدین خلق کاملاً مسلح شده و مقادیر بسیار زیادی اسلحه و تجهیزات نظامی را در اختیار گرفتهبودند . همین شد که در 30 خرداد سال 59، (60) منافقین به خیابانها ریختند و با سلاحهایی که در اختیار داشتند عدهای از هموطنان را به خاک و خون کشیدند که البته با حضور به موقع مردم و نیروهای حزبالهی درخیابانها و مقابله با منافقین، آنها مجبور به ترک خیابانها و عقبنشینی شدند .»
http://www.asriran.com/view.php?id=46052
وابستگان رژیم هیچ مرز اخلاقی را به رسمیت نمی شناسند. برای برخورداری از قدرت و مواهب آن، جدا از به کارگیری حداکثر شقاوت و بیرحمی، حاضرند هر دروغی را به خورد مردم دهند. هرکس که آن روزها را به خاطر بیاورد می داند که تا روز هفت تیر هیچ اقدام مسلحانه ای از سوی مجاهدین بر علیه رژیم انجام نگرفته بود. تا آن روز هرچه بود افشاگری علیه ارتجاع و چماقداری بود. به همین دلیل بیش از 50 تن از هواداران مجاهدین به هنگام فروش نشریه و یا در متینگ ها و مراکز و دفاتر وابسته به مجاهدین در اثر حمله چماقداران و پاسداران به قتل رسیده بودند؛ در حالی که هیچ آسیبی به عوامل رژیم نرسیده بود. با مراجعه به روزنامه های رژیم و اتهاماتی که دادستانی انقلاب برای اعدام شدگان روزهای 30 و 31 خرداد برشمرده، متوجه می شوم که آنها متهم به داشتن فلفل، نمک و سرکه بوده اند و به همین دلیل مجرم شناخته شده و اعدام شده اند. لازم به ذکر است در آن روزها همراه داشتن این مواد برای مقابله با گاز اشک آور شلیک شده از سوی پاسداران و دفاع از خود در برابر حمله نیروهای وحشی چماقدار رژیم بود. در هیچ یک از منابع قبلی رژیم نیامده است که مجاهدین در روز 30خرداد « به خیابانها ریختند و با سلاحهایی که در اختیار داشتند عدهای از هموطنان را به خاک و خون کشیدند» این یکی از آخرین ابداعات و جعلیات رژیم است که به صورت «غنی شده» و «توسعه» یافته از زبان مرتضی محمد خان بیان می شود.
اتفاقا از نظر من یکی از انتقاداتی که به مجاهدین وارد است همین نکته است که شقاوت و بیرحمی خمینی را دست کم گرفته بودند و تصور نمیکردند او دستور شلیک به تظاهرکنندگان بی دفاع را بدهد. از نظر من اگر در آن تظاهرات که من خود در آن حضور داشتم و از نزدیک شاهد فعل انفعالاتش بودم، مردم مسلح بودند و امکان دفاع از خود در مقابل پاسداران را می یافتند به سادگی می شد به مجلس رژیم رسید و خواسته ی برحق ملی را به کرسی نشاند. خمینی از همین نقطه ضعف استفاده کرد و کودتای شبه قانونی و ضد ملی اش را پیش برد و زمینه سرکوب خونین مردم و نیروهای سیاسی را فراهم کرد.
محمد خان در ادامه دروغپردازی هایش می گوید:
«من یادم میآید که در همان ایام از دفتر حزب بیرون آمده بودم که خبر آمد که در چهارراهی در نزدیکی حزب، منافقین عدهای افراد بیگناه را به مسلسل بستهاند، بعد از این قضیه آیتالله بهشتی در مسجد امام بازار تهران، گفتند که حرف ما با همه کسانی که با ما هستند و از ما حرفشنوی دارند این است که در مقابل همه تهمتهایی که لیبرالها علیه ما مطرح میکنند در برابر همه آنها ما تنها یک راه بیشتر نداریم و آن سکوت است، سکوت است و سکوت. سه مرتبه ایشان گفتند باید سکوت بشود و گفتند که کسی حق ندارد علیه دیگری،حرفی بزند. تکلیف شرعی کردند که حتی در خفا هم علیه امثال بنیصدر، صحبت نشود» .
از 14 اسفند 59 به بعد درگیری بین بنی صدر و حزب جمهوری اسلامی به مرحله حادی رسید و ارکان رژیم را فرا گرفت.
بهشتی در 7 تیر 60 به هلاکت رسید و اجرای پروژه ی حذف بنی صدر از 15 خرداد 60 در دستور کار قرار گرفت. مجلس از 21 خرداد 60 پروژه «عدم کفایت» او را دنبال کرد و در 31 خرداد به آن رأی داد. به تعبیر شاهد رژیم در تاریخی بین 14 اسفند 59 تا خرداد 60 بایستی«به رگبار بستن افراد بی گناه توسط منافقین» اتفاق می افتاد تا بهشتی به منبر می رفت و همه را مکلف به «سکوت» می کرد.
در برابر این همه بی شرمی و دروغ گویی چه می توان گفت؟ آیا مجاهدین در چهارراهی واقع در تهران در خردادماه 60 یا پیش از آن کسی را به رگبار بسته بودند؟ چرا خبرش در روزنامه ها درج نشد؟ چرا اسم یکی از این افراد در جایی ثبت نشده است؟ چرا کسی این وقایع را به خاطر ندارد؟ چرا در 27 سال گذشته کسی از آن حرفی نزده است؟
همانطور که پیشتر هم در نوشته هایم تأکید کردم، یکی از پروژه های رژیم در داخل و خارج از کشور، «مظلوم» نشان دادن بهشتی برنامه ریز سرکوب و جنایت در جمهوری اسلامی و مسُول اصلی پروژه حذف بنی صدر از ریاست جمهوری و کشتار روزهای 30 و 31 خرداد در خیابان ها و زندان های رژیم است.
با این دروغ گویی ها می خواهند خشونت و جنایت رژیم را توجیه کرده و آن را پاسخی ناگزیر در برابر خشونت به کار گرفته شده از سوی مجاهدین جلوه دهند.
مرتضی محمدخان در ادامه پروژه جعل تاریخ می گوید:
«منافقین با این اقداماتشان، امنیت را از بین برده بودند و همه افراد احساس ناامنی میکردند، خصوصاً این که اینها در همان ایام به تلافی خلع ید بنیصدر از فرماندهی کل قوا به ترورهای کور روی آورده بودند و هر کسی را که میتوانستند از بقال و سبزیفروش و ... گرفته تا استاد دانشگاه را ترور میکردند و یک جریان ناامنی در کشور به وجود آورده بودند . در آن شرایط اصلا مشخص نبود که چه کسی در برنامه ترور قرار دارد. به هر کس که دسترسی داشتند، او را ترور میکردند. موارد بسیار زیادی بود که مثلاً در یک بعدازظهر در ماه رمضان به در خانههای مردم میرفتند و افراد را در منازلشان به شهادت میرساندند. از آن طرف هم آگاهی و پلیس قدرتمندی هم وجود نداشت که جلوی اینها بایستد. کمیته هم عمدتاً امنیت خیابانها را کنترل میکرد و بنابراین نمیشد که برای تکتک خانهها مامور بگذارند ... این حوادث همچنان ادامه داشت، تا آنجا که نهایتاً نمایندگان مجلس به این نتیجه رسیدند که باید به بنیصدر رای عدم اعتماد بدهند و او صلاحیت لازم برای ریاستجمهوری را ندارد. این کار بر اساس قانون اساسی دو فرمول داشت، یعنی یا باید رئیس دیوانعالی کشور که دکتر بهشتی بودند رای به عزل بنیصدر میداد که این کار در آن موقع شدنی نبود، چرا که آیتالله بهشتی خودشان طرف مقابل بنیصدر شناخته میشدند و این اقدام توسط ایشان انجام نمیگرفت. یا اینکه مجلس رای عدم کفایت رئیسجمهور را بدهد .
«خلع ید بنی صدر از فرماندهی کل قوا» در 21 خرداد 1360 صورت گرفت و رأی عدم اعتماد مجلس به بنی صدر در 31 خرداد 1360 داده شد. بنا بر این به تعبیر مرتضی محمد خان، مجاهدین طی این ده روز کشور را نا امن کرده به در خانه مردم رفته و آن ها را ترور می کردند!
اما دروغ گو کم حافظه است. «ماه رمضان» در خرداد ماه نبود. ماه رمضان مصادف بود با مرداد 1360 ؛ بنا بر این در آن تاریخ چنین اتفاقاتی در کشور نمی افتاد که به خاطرش «نمایندگان مجلس به این نتیجه برسند که باید به بنیصدر رای عدم اعتماد بدهند و او صلاحیت لازم برای ریاستجمهوری را ندارد.»
محمد خان حتا در مورد دلیل عدم استفاده از دیوان عالی کشور برای برکناری بنی صدر هم دروغ می گوید. دیوان عالی کشور می توانست بنی صدر را برکنار کند نه رئیس آن به تنهایی. در آن موقع هنوز افراد شرافتمندی در دیوان عالی کشور حضور داشتند و بهشتی امکان انجام چنین کاری را نداشت، در حالیکه مجلس در تیول حزب جمهوری اسلامی و متحدین اش بود و به سادگی و به فرمان خمینی انجام چنین کاری میسر بود.
محمد خان در ادامه توپخانه دروغ گویی هایش می گوید:
«در نهایت با رایزنیهای صورت گرفته، مسیر مجلس برای عزل بنیصدر در پیش گرفته شد که در مجلس هم غیر از دو نفر یعنی خانم سودابه صدیفی و همسرشان که آخرین نطقشان را هم در دفاع از بنیصدر کردند و نهایتاً غیب شدند، کسی از بنیصدر دفاع نکرد .»
سودابه سدیفی در مجلس حضور نداشت. او نماینده مجلس نبود. سخنرانی هم در مجلس نکرد. او یکی از کارمندان و مشاوران دفتر بنی صدر بود که در خیابان همراه با همسر بنی صدر دستگیر شده بود. بعدها در اوین در اثر فشارهای رژیم تاب تحمل از دست داد و به جرگه توابین پیوست. ظاهرا منظور محمدخان از همسر سودابه سدیفی، احمد غضنفرپور است که صحیح نیست. این دو مدتها قبل از هم جدا شده بودند. عضنفر پور به خاطر حمایت از بنی صدر در مجلس دستگیر شد و پس از عدم تحمل فشارهای وارده در زندان، به جرگه ی توابین پیوست.
ایرج مصداقی
25 ژوئن 1387
منبع:پژواک ایران