امیرفرشاد ابراهیمی درس آموختهی مکتب ولایت
ایرج مصداقی
امیر فرشاد ابراهیمی در روزهای اخیر داستانهای مهیجی را به کمک همسرش نسرین بصیری در روزنامهها و سایتهای خبری انتشار داده است. یکی از موضوعات این داستانها تلاش برای پیوند دادن پروندهی علیرضا عسگری معاون سابق وزارت دفاع به امیر فرشاد ابراهیمی است. گفتنی در مورد امیرفرشاد ابراهیمی زیاد است و در یک مقاله نمیگنجد. در این نوشته تنها توضیحاتی در مورد موضوع علیرضا عسگری و چند مورد حاشیهای میدهم تا به سهم خودم به روشن شدن حقیقت برای آنهایی که طالب آن هستند، کمک کنم.
داستان مهیج امیر فرشاد ابراهیمی و علیرضا عسگری
امیرفرشاد ابراهیمی، بسیجی، چماقدار سابق انصار حزبالله، عضو سپاه تروریستی قدس، همکار سعید مرتضوی، همکار پور محمدی و سعید امامی و کسی که هفتهای چهار روز با او جلسه داشته، مشاور مطبوعاتی وزارت اطلاعات، عضو واحد تحقیقات و بررسی مطبوعات وزارت اطلاعات، یار غار اکبر خوش کوش و محفل قاتلان قتلهای زنجیرهای سابق (۱) ( اینها مشاغلی است که وی در معرفی خود از آنها نام برده است) که تلاش میشود وی را به عنوان «دکتر حقوق بشر» و یکی از مخالفان سرشناس نظام جمهوری اسلامی (۲) به خلایق بیخبر از همه جا قالب کنند، در روزهای اخیر مجدداً سوژهی بعضی از محافل شده و به کمک همسرش، نسرین بصیری سرو صدای جدیدی را در روزنامهها و سایتهای خبری به پا کرده است.
امیر فرشاد ابراهیمی که برای مطرح کردن خود دنبال سوژه میگردد و هیچ فرصتی را از دست نمیدهد از موضوع راهندادنش به ترکیه به نحو احسن استفاده کرد. اما برای روشن شدن ادعاهای وی بهتر است به سابقهی امر توجه کنیم.
سال گذشته در ۲۸ فوریه ۲۰۰۷ امیر فرشاد ابراهیمی در حالی که دو ماه و نیم از ناپدید شدن علیرضا عسگری میگذشت به زعم خود آن را نان و آب دار یافت و در مورد آن در سایتش «اطلاع رسانی» کرد. وی در این تاریخ مدعی شد که مجاهدین در ربودن او دست داشتهاند. به ادعاهای اولیه امیرفرشاد ابراهیمی توجه کنید:
«دولت آمريكا چندي پيش در ليست بلند بالايي نام تعدادي از مقامات ايراني را كه دست اندر كار مسئله هسته اي بوده اند را اعلام و بطور ضمني اعلام داشت كه در پي بازداشت و يا به گروگان گرفتن آنها مي باشد .
سازمان مجاهدين خلق ايران كه در وضعيتي بسيار گنگ اكنون به سر مي برد و از يك سو به عنوان يك سازمان تروريستي در آمريكا مطرح مي باشد و از سوي ديگر نيز به عنوان يكي از منابع اوليه و مهم اطلاعاتي آمريكا در كشف و شناسايي دست داشتن ايران در رسيدن به فناوري هسته اي نظامي مطرح مي باشد در آخرين اقدام و يا خوش خدمتي شان به دولت آمريكا موفق شده اند يكي از معاونان سابق وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح را طي عمليات مشتركي در استانبول شناسايي نموده و ضمن به گروگان گرفتن وي آنرا به نقطه نامعلومي انتقال داده . يك عضو ارشد سازمان مجاهدين خلق كه نخواسته نامش فاش شود طي گفتگويي كه با وي داشتم اظهار داشت سردار سرتيپ عليرضا عسگري معاون آماد و پشتيباني وزارت دفاع دردولت قبلي كه يكي از مسئولان ارشد اين وزارتخانه در تجهيز و تدارك فناوري موشكي و هسته اي ايران بوده است را در بيست و دوم بهمن ماه تيمي از اعضاي سازمان مجاهدين خلق در محله بشيك تاش استانبول ربوده و بلافاصله مقامات آمريكايي را در جريان گذاشته شده .
عليرضا عسگري 63 سال سن دارد و قبل از ورود به تركيه عازم سفر زيارتي سوريه بوده است و به جهت تفريح و تعطيلات به تركيه وارد شده بود . ضمنا ايشان از مشاوران كميسيون دفاعي مجمع تشخيص مصلحت نظام نيز بوده است . »
در ادرس زیر اصل مطلب را ببینید
http://www.goftaniha.org/ 2007/02 /blog-post_ 28 .html
امیر فرشاد ابراهیمی در این نوشته موارد زیر را مطرح کرد:
۱- مجاهدین در عملیاتی مشترک، عسگری را به گروگان گرفته و به نقطه نامعلومی برده اند.
۲- یک عضو ارشد مجاهدین در گفتگو با ابراهیمی میگوید که یک تیم از اعضای مجاهدین به تنهایی وی را ربوده و بلافاصله برای خوش خدمتی مقامات آمریکایی را در جریان گذاشتهاند.
۳- این عملیات در ۲۲ بهمن ماه ۸۵ که برابر است با ۱۱ فوریه ۲۰۰۷ توسط مجاهدین انجام گرفته است.
۴- علیرضا عسگری به منظور تفریح و تعطیلات به ترکیه رفته بود.
۵- علیرضا عسگری ۶۳ ساله است
در این نوشته چنانچه ملاحظه میشود عسگری به قصد تعطیلات و تفریح وارد ترکیه میشود و پس از مدتی ربوده و به گروگان گرفته میشود.
امیرفرشاد ابراهیمی یک جا گروگانگیری را حاصل عملیات مشترک مجاهدین و ... معرفی میکند و در جای دیگر از زبان «عضو ارشد مجاهدین» کار یک تیم از اعضای مجاهدین!
مکان و زمان عملیات گروگان گیری و ربایش هم در ۱۱ فوریه ۲۰۰۷ در استانبول است.
اینها در حالی است که به گفتهی خانوادهی عسگری، در روز ۸ دسامبر ۲۰۰۶، ارتباطاتشان با او قطع شده بود. یعنی هر اتقاقی برای علیرضا عسگری افتاده در ماه دسامبر ۲۰۰۶ بوده است و نه فوریه ۲۰۰۷.
طبق ادعای ابراهیمی، «عضو ارشد مجاهدین»که در خارج از کشور کسی را معتبرتر و خوشسابقهتر از بسبیجی و چماقدار سابق نیافته است، به سراغ او میرود و جزئیات عملیات پیچیده مجاهدین را نزد او افشا میکند!
امیر فرشاد ابراهیمی دو ماه بعد در ۱۷ آوریل ۲۰۰۷ سناریوی جدیدی را خلق میکند و میگوید:
« نيمه بهمن ماه سال گذشته عليرضا عسگري معاون آماد و پشتيباني وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح در دوران وزارت شمخاني ، (دولت خاتمي) در شهر استانبول مفقود شد ، همان زمان خبري منتشر شد كه تيمي از سازمان مجاهدين خلق وي را ربوده و تحويل نيروهاي آمريكايي در عراق داده اند اين خبر كه با پيگيري هايي سازمان مجاهدين خلق نه تائيدش نمودند و نه تكذيب(فرشته يگانه يكي از اعضاي شوراي رهبري آن گروه ) ، به زودي به فراموشي سپرده شد ، تهران با اعزام تيمي به آنكارا در سفارت ايران هياتي را مسئول پيگيري سرنوشت نامبرده نمود كه با همكاري با ميت " سازمان ملي استخبارات تركيه " مفقود شدن این افسر ارشد سپاه را پي گيرند ، اخبار بعدي حاكي از آن بود كه نامبرده درخواست پناهندگي به چند كشور اروپايي و آمريكا داده است»
http://www.goftaniha.org/ 2007 _ 04 _ 01 _archive.html
غیر از امیرفرشاد ابراهیمی و باندهای وابسته به رژیم کسی به موضوع دست داشتن مجاهدین در «آدمربایی» ادعایی اشاره نکرده بود. در این سناریو امیر فرشاد ابراهیمی موضوع را داغتر کرده و مدعی میشود خبر منتشر شدهی قبلی دال بر این بود که مجاهدین عسگری را در ترکیه ربوده و در عراق تحویل آمریکاییها دادهاند!
امیر فرشاد ابراهیمی که در صدد تغییر سناریو و وارد کردن خود به آن بود، مطلب بی سر و ته بالا را نوشت و مدعی شد که موضوع قبلی «به زودی به فراموشی سپرده شد».
او که مدعی بود عضو ارشد مجاهدین با او صحبت کرده و مسئولیت عملیات را به عهده گرفته در سناریوی جدید مدعی شد که مجاهدین با پیگیریهایی که شد نه تأییدش نمودند و نه تکذیب! اسم فرشته یگانه را هم بدون توضیح میآورد. در این سناریو تاریخ مفقود شدن از ۲۲ بهمن به نیمه بهمنماه تغییر میکند.
امیر فرشاد ابراهیمی در ادامهی سناریوی دوم نوشت:
«اكنون و با گذشت بيش از دوماه از مفقود شدن وي و سكوت به يكباره محافل خبري و ديپلماتيك ايران اين گمان تقويت مي شد كه عسگري مفقود نشده است و بر اساس ميل و اراده خود به نقطه اي نامعلوم رفته است و يا درخواست پناهندگي داده است ، البته این موضوع از همان ابتدا حدسش می رفت ، چرا که طبق قوانين جمهوري اسلامي خروج نيروهاي مسلح حتي در پنج سال اوليه دوران بازنشستگي جز با اجازه سازمان حفاظت اطلاعات متبوع آن فرد مجاز نمي باشد و عليرضا عسگري نيز با اجازه سازمان حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران و براي زيارت حرم حضرت زينب و رقيه در سوريه اجازه داشته است و در سيزدهم دي ماه سال گذشته با رواديد زيارتي و توسط پرواز هواپيمايي ماهان به دمشق مي رود ، اين رواديد كه گذرنامه زيارتي مي باشد و فقط براي يكبار سفر و در زماني معين آنهم به اماكن زيارتي همچون عتبات عاليات عراق و سوريه و مكه مكرمه مي باشد طبيعتا براي استفاده به ديگر كشورها همچون تركيه مجاز نمي باشد و فاقد اعتبار بوده است ، واينكه چگونه عليرضا عسگري در هفدهم همان ماه خود را با اتوبوس و از مرز زميني به دوبايزيد و آنكارا و پس از آن استانبول مي رساند جاي بحث دارد و اصلا اصولا وي در تركيه چه كار و منظوري داشته است ؟ »
http://www.goftaniha.org/ 2007 _ 04 _ 01 _archive.html
طبق سناریوی دومی که امیر فرشاد ابراهیمی تهیه میکند، علیرضا عسگری در سیزدهم دیماه ۱۳۸۵ که برابر است با سه ژانویه ۲۰۰۷ وارد سوریه میشود و در هفدهم همان ماه که برابر است با هفت ژانویه ۲۰۰۷ با اتوبوس از مرز زمینی دوبایزید به آنکارا و سپس استانبول میرود.
امیر فرشاد ابراهیمی از نقشه جغرافیایی ایران، سوریه و ترکیه بی خبر است و نمیداند دوبایزید مرز ایران و ترکیه است و نه ترکیه و سوریه! کسی از کشور سوریه و از طریق دوبایزید نمیتواند به ترکیه وارد شود. او هنگام جعل به این موضوع ساده هم توجه نمیکند. او برخلاف سناریوی قبلی به صورت دو پهلو مدعی میشود که وی با اتوبوس از مرز گذشته است. اما فکر نمیکند کسی که میخواهد غیرقانونی از مرز عبور کند با اتوبوس این کار را نمیکند چرا که اتوبوس از مرز قانونی عبور میکند و در آنجا افراد و پاسپورتها همگی به دقت بازدید میشوند. این مسئله در مرزهای جنوبی ترکیه به علت قرار داشتن در مناطق کردنشین به شدت رعایت میشود. در این سناریو امیرفرشاد ابراهیمی هنوز به قول خودش در جریان چگونگی درخواست پناهندگی و .... علیرضا عسگری و وقایع پیرامون آن نیست و تنها «حدس» میزند. او که مدعی بود عسگری برای تفریح به ترکیه رفته در اینجا میگوید « اصلا اصولا وي در تركيه چه كار و منظوري داشته است ؟»
از اینها گذشته او حتا اخبار هم نمیخواند. برای این که منابع خبری بارها اعلام کرده بودند که عسگری در ماه دسامبر مفقود شد. به خبر خبرگزاری فارس توجه کنید:
« علیرضا عسگری، معاون سابق وزیر دفاع، دو سال پیش بازنشسته شده و به تجارت زیتون و روغن زیتون در سوریه مشغول بود . فارس میافزاید عسگری در تاریخ 16 آذر 85 (7 دسامبر) از دمشق وارد هتل جیران استانبول ترکیه شد و دو روز بعد 18 آذر (9 دسامبر) مفقود شد .
http://www.radiozamaneh.org/news/ 2007/03 /post_ 1060 .html
امیر فرشاد ابراهیمی سپس در ادامه مینویسد:
«اکنون و پس از مدتها تحقیق از منابع مختلف در ترکیه و ایران برای اولین بار در این مجال برایتان ناگفته های علیرضا عسگری را منتشر می نمایم :
علیرضا عسگری پس از آنكه يك روز در هتلي بنام هتل ارشان در آنكارا اقامت مي نمايد با هدایت فردی بنام " گرین " ( مامور امنيتي سفارت آمریکا در آنکارا ) خود را به دفتر نمایندگی پناهندگان سازمان ملل متحد معرفی می نماید و در خواست پناهندگی سیاسی مي دهد ، پرونده وی بدلیل حساسیتهای مطرح در آن و پیگیریهای سفارت آمریکا و واشنگتن با سازمان ملل ظرف مدت پنج روز بررسی و ضمن موافقت با آن به علیرضا عسگری پناهندگی سیاسی اعطاء و با توجه به پذیرش داوطلبانه دولت آمریکا برای پذیرش وی نامبرده و پرونده اش به استانبول دفتر نمایندگی سازمان اعزام پناهندگان به آمریکا – آی سی ام سی – فرستاده می شود ، عسگری که به مدت چهار روز در هتل هیلتون آنکارا تحت حفاظت و نگهداری دو مامور آمریکایی بود خود را به استانبول مي رساند كه توسط فردي بنام "محمت ایلماز " کارمند محلی آی سی ام سی براي وي در هتل جیران طبق معمول همه پذیرفته شدگان اتاقی رزرو می شود اما هم عسگری و هم ماموران مراقبت وی ترجیح می دهند ی در هتل دیگری با نام هتل مرمره اقامت نماید ، عسگری در بیست وپنجم ژانویه موافقت رسمی اعزام به آمریکا را می گیرد و در تاریخ هفت فوریه نیز استانبول را به مقصد آمریکا ترک می گوید .»
چنانچه ملاحظه میشود در این سناریو که امیر فرشاد ابراهیمی ریز آن را نوشته، عسگری در ۲۵ ژانویه ۲۰۰۷ موافقت رسمی آمریکا را گرفته و در تاریخ ۷ فوریه ۲۰۰۷ به آمریکا رفته است. در حالی که در سناریوی قبلی مدعی شده بود مجاهدین وی را در ۱۱ فوریه ۲۰۰۷ ربوده و در اختیار آمریکا قرار دادهاند.
امیرفرشاد ابراهیمی که شهر را شلوغ دیده، وقتی متوجه میشود برای انتشار دروغهایی به این بزرگی کسی مجاش را نمیگیرد، یک ماه بعد در ۲۰ می ۲۰۰۷ در سناریوی سوم موضوع هیجان انگیزتری را مطرح میکند که در تضاد با سناریوی اول و دوم است و در سفر اخیر به ترکیه موجب دردسرش شد.
او در این تاریخ، متن مصاحبه خود با روزنامه حریت را در سایت شخصیاش چاپ کرد.
در مصاحبه با حریت، امیر فرشاد ابراهیمی برخلاف سناریوهای اول و دوم یکباره مدعی میشود که علیرضا عسگری از دوستان نزدیک او میباشد! در سناریوهای قبلی یادش رفته بود به این موضوع اشاره کند برای همین در این سناریو کمکاریهای قبلی را جبران میکند.
در این مصاحبه امیرفرشاد ابراهیمی ادعا میکند که با سپاه تروریستی قدس ارتباط داشته و زیر نظر عسگری فعالیت میکرده است:
«10 سال پیش در لبنان با هم بوديم سرتيپ عسگری در سال 1980از فرماندهان نيروي قدس در لبنان كه در ارتباط مستمر با حزب الله لبنان مي باشند بود ، در همان سالها عسگری جزو نفرات اول و کلیدی نيروي قدس سپاه بود و با اسم مستعار حاج امیر شناخته میشد، وظايف من هم گرچه در سفارت ايران بود اما به نحوي زير نظر ايشان بودم و رفته رفته ما ارتباط مستحكمي با هم پيدا نموديم»
http://www.goftaniha.org/ 2007/05 /blog-post_ 20 .html
معلوم است وقتی قبح ارتباط با عناصر تروریست و جنایتکار سپاه قدس و دستگاه امنیتی و اطلاعاتی رژیم از بین میرود و آب توبه سر وابستگان رژیم ریخته میشود و یکی یکی به هیأت اپوزیسیون در آمده و رسانههای خارج از کشور را نیز به تسخیر خود در میآورند، فردی مانند امیرفرشاد ابراهیمی هم باید برای بالا بردن قیمتاش اعلام کند که در ارتباط با سپاه قدس بوده است و زیر نظر عسگری کار میکرده و «ارتباط مستحکمی» هم با او داشته است. امیرفرشاد ابراهیمی با آن که مدعی است مدتها با عسگری کار کرده و ارتباط مستحکمی با او داشته اما نمیداند او چند ساله است و آدم ۴۶ ساله را ۶۳ ساله معرفی میکند. حتا در عکسی که بعدها امیرفرشاد ابراهیمی در سایتش از عسگری چاپ می کند هم سن پایین او مشخص است. چگونه کسی که با او از نزدیک کار کرده متوجه نمیشود؟ در سناریوهای بعدی او حرفی از سن و سال عسگری نمیزند. چرا که خبرگزاری فارس به نقل از همسر عسگری گزارش زیر را داده بود:
« آقای عسگری که ۴۶ سال دارد، صاحب پنج فرزند و یک نوه است و به گفته همسرش، دو سال است که بازنشسته شده و به کار تجارت زیتون و روغن زیتون در سوریه مشغول است.»
اگر به ادعای قبلی امیرفرشاد ابراهیمی در مورد سابقهی عسگری که در زیر میآید توجه کنید نه حرفی از لبنان است و نه حرفی از خودش و دوستی این دو:
«علیرضا عسگری کیست ؟
عسگری سرتیپ دوم سپاه و از فرماندهان ارشد ستاد مشترک کل سپاه پاسداران بوده که مدت بیش از سه سال نیز طی سالهای 1370 تا 1373 در نیروی قدس سپاه فرماندهی یگان القادمون ( ستاد مسئول حوزه بالكان ) را بر عهده داشته است ، پس از آن از نيمه سال 1373 به ستاد مشترك سپاه پاسداران رفته و تا پايان سال 1376 در اداره طرح و تجهيزات ستاد مشترك به عنوان مسئول مديريت خريد خارجي فعاليت مي نمايد و با ايجاد دهها شركت و نهادهاي اقتصادي پوششي در داخل كشور و همچنين كشورهاي حاشيه خليج فارس و مالزي و سوئد به تامين نيازمنديهاي نظامي سپاه مشغول مي گردد»
http://www.goftaniha.org/ 2007 _ 04 _ 01 _archive.html
چنانچه ملاحظه میشود عسگری در سال ۱۹۹۷ بنا به ادعای قبلی امیرفرشاد ابراهیمی نه تنها در سپاه قدس نبوده، بلکه در ستاد مشترک سپاه مشغول کار بوده است. بین سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۳ هم که عسگری در سپاه قدس مشغول کار در حوزه بالکان بوده است و نه لبنان. در آن زمان امیر فرشاد ابراهیمی هم با توجه به این که متولد ۱۳۵۴ است ۱۶ تا ۱۹ ساله بوده و مشغول تحصیل در دبیرستان و دانشگاه! تازه در ادعای قبلی نوشته بود که عسگری در سال ۱۹۸۰ ( که درستش دهه ۸۰ میلادی است) از فرماندهان سپاه قدس در لبنان بوده. و بعد اشاره میکند که وی زیر دست او در لبنان کار میکرده. در سال ۱۹۸۹ که آخرین سال دهه ۸۰ است امیر فرشاد ابراهیمی ۱۴ ساله بوده است. چگونه چنین امری امکان دارد؟۱۰ سال قبل از تاریخ مصاحبه سال ۱۹۹۷ بوده است و نه دهه ۸۰ میلادی. چنانکه ملاحظه میکنید ادعاهای ابراهیمی چیزی نیست جز مشتی پرت و پلا که قوام و دوامی هم ندارد.
امیر فرشاد ابراهیمی در مورد حضورش در سفارت ایران در لبنان هم دروغ میگوید وی در مصاحبه با شهروند کانادا در مورد سفرها و مأموریتهای خارجیاش گفته بود:
«آیا در "انصار" که بودید، مأموریت های خارج از کشور هم داشتید؟
بله . مدتی با شهید نواب در بوسنی بودم . در جبل العامل در لبنان حضور داشتم و یا همراه با سرتیپ سپاه س . ق در سودان بودم. ما اغلب در پوشش خبرنگار، کمیته امداد امام خمینی و یا جهاد سازندگی ویزا میگرفتیم، نکته ای که سبب خنده بروبچه های خودمان نیز میشد.»
http://www.goftaniha.org/ 2006/07 /blog-post_ 115221489735264332 .html
چنانچه ملاحظه میشود وی مدتی در پوشش خبرنگار، کمیته امداد و جهاد سازندگی در جبل العامل لبنان بوده و نه سفارت ایران در بیروت. البته همراه سرتیپ سپاه س. ق در سودان بوده است. حالا برای بالا بردن «قیمت» خود از این ادعاها هم میکند. از این ها گذشته فراموش نکنیم که امیر فرشاد ابراهیمی مدعی است در سال ۱۳۷۶ که مصادف است با ۱۹۹۷ میلادی وی از دانشگاه هنر فارغالتحصیل شده و در رشته حقوق ثبت نام کرده است. کسی که در ایران دانشجو است چگونه در سفارت خانه کشور خارجی کار میکند؟
امیر فرشاد ابراهیمی سپس در پاسخ به سؤالهای خبرنگار روزنامه حریت در بارهی نحوهی خروج عسگری از ایران میپرسد:
«از ایران کی و چگونه خارج شد؟
در دسامبر سال پیش با گرفتن پاسپورت زیارتی ار دولت ایران برای زیارت حضرت زینب ایران را به مقصد سوريه ترک گفت بعد از رسیدن به سوریه به صورت غیر قانونی از راه زمینی وارد ترکیه شهر قاضی آنتپ شد سپس با کرایه یک خودرو به مقصد آنکارا حرکت کرد.»
http://www.goftaniha.org/ 2007/05 /blog-post_ 20 .html
چنانچه ملاحظه میکنید امیر فرشاد ابراهیمی متوجه شده که از کشور سوریه از طریق مرز دوبایزید که مرز ایران و ترکیه است نمیتوان به ترکیه رفت، برای همین محل ورود وی را به شهر «قاضی آنتب» تغییر میدهد. در ادعای قبلی گفته بود عسگری با اتوبوس به آنکارا رفته اینبار مدعی میشود با کرایهی یک خودرو به آنکارا میرود. در دومین سناریو گفته بود وی در ۳ ژانویه ۲۰۰۷ به سوریه رفته در اینجا میگوید در دسامبر ۲۰۰۶!
در ادامه خبرنگار از او میپرسد:
«شما این اطلاعات را از کجا آوردید؟
عسگری از آنکارا با افرادي از جمله من تماس گرفت و گفت که چکار باید بکند و هم من و هم ديگران همگي رفتن به سفارت كشور آمريكا و همچنين درخواست پناهندگي از سازمان ملل را به ايشان تجويز نموديم ، ايشان نيز بعد ملاقات با مقامات مربوط در سفارت آمریکا تحت حمایت آنها در هتل هيلتون ساکن میشود و سپس خود را به سازمان ملل متحد برای درخواست پناهندگی سیاسی معرفی میکند . »
http://www.goftaniha.org/ 2007/05 /blog-post_ 20 .html
امیر فرشاد ابراهیمی که تا ۱۷ آوریل حدس و گمان میزد و پای مجاهدین را به میان میکشید و حرفی از ارتباط خود با عسگری نمیزد به یکباره مدعی میشود که از ابتدای ورود عسگری در جریان ماوقع بوده و به او راهنمایی کرده که چه کار کند! و ...
خبرنگار در ادامه میپرسد:
«غیب شدن عسگری را اول از همه روزنامه حريت بیان کرد این ماجرای هتل جیلان در استانبول چه میباشد؟
عسگری بعد 5 روز اقامت در آنکارا به استانبول میرود و خود را به سازمان آی سی ام سی که وابسته به وزارت امور خارجه آمریکا میباشد معرفی میکند این سازمان برای ایشان در هتل جیلان رزرواسیون انجام میدهند ولی عسگری قبول نمیکند و اقامت 11 روزه ی خود را در هتل مرمر ميگذراند ، (اسم ایشان در لیست مسافران دیده نمی شود)آمریکا درخواست ایشان را مبنی بر پناهندگی در تاریخ 25 جنیوری قبول میکند و ایشان در تاریخ 7 فبریوری ترکیه را ترک میکند
ادعاها مبنی بر خروج ایشان از ترکیه به کمک سازمان سیا با پاسپورت جعلی و از راه زمینی صحت دارد؟
نخیر ایشان با برگه های پناهندگی که از سازمان ملل متحد دریافت کرده بود به صورت قانونی و هوایی از ترکیه خارج شده و در هامبورگ آلمان ترانزیت شده و به آمریکا رفته. با یک پرواز خصوصی رفته یا نه نمیدانم ولی آمریکابصورت مستقيم در این کار دخالتی نداشته است .»
آخرین تماس شما با عسگری چه زمانی بوده والان ایشان کجا هستند؟
آخرین بار 12 روز پیش طي تماسي اظهار داشته كه احساس خطر میکند وي هم اكنون در واشنگتن در خانه ای تحت نظر سازمان سیا میباشد در ماههای آینده بعد از تمام شدن بازجویی ها ایشان تمامی اطلاعاتش را با جزئيات درمصاحبه ای در سي ان ان بیان خواهد کرد و همه خواهيم ديد كه توسط سازمانهای مخفی دزدیده نشده بلکه با خواسته ی خودش درخواست پناهندگی سیاسی داده است .»
http://www.goftaniha.org/ 2007/05 /blog-post_ 20 .html
چنانچه ملاحظه میکنید امیرفرشاد ابراهیمی در این مصاحبه مدعی است که
۱- علیرضا عسگری در دسامبر ۲۰۰۶پاسپورت میگیرد و به صورت غیر قانونی از راه زمینی وارد ترکیه میشود.
۲- علیرضا عسگری دوست نزدیک اوست و سالها باهم کار میکردهاند.
۳- علیرضا عسگری بعد از ورود به آنکارا با چند نفر از جمله امیر فرشاد تماس گرفت و آنها به او توصیه کردند که به سفارت آمریکا رفته و از سازمان ملل تقاضای پناهندگی کند.
۴- علیرضا عسگری بعد از ملاقات با مقامات آمریکایی تحت حمایت آنها در هتل هیلتون ساکن میشود و سپس خود را به سازمان ملل معرفی میکند.
۵- آمریکا درخواست پناهندگی عسگری را در تاریخ ۲۵ ژانویه ۲۰۰۷ قبول میکند و علیرضا عسگری در تاریخ ۷ فوریه ۲۰۰۷، ترکیه را به مقصد آمریکا ترک میکند.
تفاوت های اساسی سناریو اول و سوم امیرفرشاد ابراهیمی
در اولین سناریوی نوشته شده توسط امیر فرشاد ابراهیمی، مجاهدین در ۱۱ فوریه ۲۰۰۷ به منظور خوش رقصی برای آمریکا، علیرضا عسگری را که برای «تعطیلات و تفریح» به ترکیه رفته، در استانبول ربوده و به گروگان میگیرند و به نقطهی نامعلومی میبرند. مجاهدین سپس عسگری را به آمریکا که سیاستاش «گروگانگیری» مقامات ایرانی است، تحویل میدهند.
در سناریوی سوم، علیرضا عسگری در ماه دسامبر وارد سوریه میشود و سپس در ژانویه مخفیانه و غیرقانونی وارد ترکیه میشود.
عسگری در همان بدو ورود یعنی در ماه ژانویه ۲۰۰۷ تعطیلات و تفریح یادش میرود و با امیرفرشاد ابراهیمی تماس میگیرد. در همان تاریخ به توصیه امیرفرشاد ابراهیمی خودش را به سفارت آمریکا و سپس سازمان ملل معرفی میکند. در ۲۵ ژانویه ۲۰۰۷ درخواست پناهندگیاش پذیرفته میشود و در ۷ فوریه ۲۰۰۷ بطور قانونی به آمریکا میرود. در این سناریو عسگری از ابتدا در ارتباط با امیرفرشاد ابراهیمی بوده است. عسگری پس از عزیمت به آمریکا در اوایل مه ۲۰۰۷ با امیر فرشاد ابراهیمی تلفنی صحبت میکند و امیر فرشاد در مورد او میگوید: «و همه خواهيم ديد كه توسط سازمانهای مخفی دزدیده نشده بلکه با خواستهی خودش درخواست پناهندگی سیاسی داده است»
در سناریوی اول به ادعای امیر فرشاد ابراهیمی در ۱۱ فوریه ۲۰۰۷ تازه مجاهدین او را گروگان میگیرند و به محل نامعلومی میبرند!
چگونه امکان دارد کسی که در ۷ فوریه ۲۰۰۷ ترکیه را ترک کرده در ۱۱ فوریه ۲۰۰۷ توسط مجاهدین در استانبول ربوده شده و به گروگان گرفته شود؟ امیر فرشاد ابراهیمی که در جریان خروج عسگری بوده چزا به قول خودش سرنوشت او را از مجاهدین پیگیری میکرده؟ چرا به گفتههای عضو ارشد مجاهدین گوش میکرده است؟
چرا امیر فرشاد ابراهیمی که به قول خودش در جریان وقایع بوده، دروغ به این بزرگی را به مجاهدین نسبت داده است؟
چه کسی جز او و مقامات رژیم صحبت از گروگانگیری و ربودن علیرضا عسگری توسط «سازمانهای مخفی» کرده بودند؟
مگر این امیر فرشاد ابراهیمی نبود که مدعی بود که تیم عملیاتی مجاهدین برای «خوش رقصی» علیرضا عسگری را ربوده و برخلاف میلاش به آمریکاییها تحویل داده؟ چگونه در اینجا مدعی می شود که عسگری با خواستهی خودش و به توصیهی او درخواست پناهندگی سیاسی داده است؟
این همه ماجرا نیست. امیر فرشاد ابراهیمی در مصاحبه با لس آنجلس تایمز که در ۳۰ مارس ۲۰۰۸ در سایت روشنگری آمده، روایت چهارمی را مطرح کرده و می گويد:
«وی با هماهنگی مقامات امريکايی و سازمانهای بين المللی عسگری را در اواخر سال 2006 از ترکيه خارج کرد و بلا فاصله يکديگر را در نيکوزيا در قبرس ملاقات کردند.
ابراهيمی می گويد "من هيج چيز غير قانونی انجام ندادم ؛ من به او کمک کردم ؛ ما وی را غير قانونی خارج نکرديم".»
http://www.roshangari.net/as/sitedata/ 20080330075214/20080330075214 .html
اصل مطلب را میتوانید در این آدرس بیابید
http://www.latimes.com/news/printedition/asection/la-fg-dissident 29mar 29,1,7550824 .story
در این مصاحبه امیرفرشاد ابراهیمی حتا مدعی شده است که وابسته سفارت ایران (دیپلمات) در لبنان بوده است. چیزی که در خاطرات اولیهاش فراموش کرده بود بگوید و مدعی بود تحت پوشش جهاد و روزنامه نگار به جبل عامل رفته بود.
- چنانکه مشاهده میشود امیر فرشاد ابراهیمی در ۲۸ فوریه ۲۰۰۷ مدعی بود که مجاهدین در عملیات مشترک با آمریکاییها علیرضا عسگری را در ۱۱ فوریه ۲۰۰۷ ربودند.
در ۱۷ آوریل ۲۰۰۷ مدعی شد وی در ۷ فوریه ترکیه را به مقصد آمریکا ترک کرده است.
- در می ۲۰۰۷ ابراهیمی مدعی شد که عسگری در ۷ فوریه ۲۰۰۷ با کمک او و مقامات آمریکایی و پس از مصاحبه با کمیسیاریای عالی پناهندگان در ترکیه از طریق هامبورگ به آمریکا رفت.
- ابراهیمی در مارس ۲۰۰۸ مدعی شد که در اواخر سال ۲۰۰۶ وی با هماهنگی مقامات آمریکایی، عسگری را از ترکیه خارج کرده و بلافاصله در نیکوزیا او را ملاقات کرده است.
این ادعاها در حالی است که امیرفرشاد ابراهیمی در مصاحبه با حریت به تاریخ می ۲۰۰۷ مدعی شده بود که عسگری در واشنگتن در خانهای تحت نظر سازمان سیا است و هنوز بازجوییهایش تمام نشده است. پس در این میان چگونه امیرفرشاد ابراهیمی، عسگری را در نیکوزیا ملاقات کرده است؟ قبلش هم که بنا به ادعای امیرفرشاد ابراهیمی، عسگری از طریق هامبورگ به آلمان رفته بود.
طبق روایت چهارم ، در اوایل سال ۲۰۰۷ در زمانی که ابراهیمی مدعی بود مجاهدین عسگری را ربوده و به محل نا معلومی منتقل کردهاند، خود وی در قبرس با او ملاقات داشته است.
ظاهراً عملیات مشترک اولیه مجاهدین و آمریکایی ها در سناریوهای بعدی تبدیل به عملیات مشترک و هماهنگ آمریکا و سازمان ملل و امیرفرشاد ابراهیمی میشود!
این وسط امیرفرشاد ابراهیمی چه کاره است که سازمان ملل و آمریکا به وجودش احتیاج دارند، خدا میداند؟
این همه گزافهگویی در حالی است که خود وی سالها در ترکیه سرگردان بود و پناهندگیاش به خاطر سوابقی که داشت پذیرفته نشده بود. این را نه از پیش خود بلکه با توجه به مصاحبهی اخیر امیرفرشاد ابراهیمی با دویچهوله میگویم، به خبر آن توجه کنید:
«ابراهیمی پس از آزادی از زندان به ترکیه گریخت. او بس از چند سال زندگی اجباری در ترکیه به طور غیر قانونی به آلمان رفت و در آنجا تقاضای پناهندگی کرد.»
http://www.dw-world.de/dw/article/0,,3228178,00.html?maca=per-rss-per-all-1491-rdf
افزون بر همهی اینها بر پایهی خبر موثقی که دارم امیرفرشاد ابراهیمی هنگام حضور در ترکیه تلاش کرده بود که به آمریکا برود منتها ظاهراً به خاطر سوابقش و عدم اطمینانی که مقامات امنیتی آمریکایی به وی داشتند برخلاف موارد مشابه از انتقال او به آمریکا خودداری کردند.
کدام یک از این چهار روایت کاملاً متضاد امیر فرشاد ابراهیمی صحیح است؟ این معمایی است که پاسخاش را امیرفرشاد ابراهیمی و نسرین بصیری میدانند. به احتمال زیاد هیچکدام صحیح نیست و ما در بهترین حالت با یک زوج فریبکار و شیاد سیاسی مواجه هستیم. بر امیر فرشاد ابراهیمی با آن سابقهی ننگین حرجی نیست، برمن پوشیده است که نسرین بصیری چرا به این حضیض و ذلت دچار شده است؟
به نظر من اگر مقامات سرویس امنیتی ترکیه کمی درایت داشتند و ادعاهای متضاد امیرفرشاد ابراهیمی را در کنار هم قرار میدادند متوجه میشدند که با چه کسی روبرو هستند و دنبال بازجویی از او نمیرفتند.
امیر فرشاد ابراهیمی این روزها از فرصت استفاده کرده و با کمک همسرش یک مشت جعلیات جدید را در رابطه با آنچه در ترکیه گذشت به هم میبافد که پرداختن به آنها از حوصلهی این مطلب خارج است. این اولین نمونه از رواج جعلیات توسط امیر فرشاد ابراهیمی و همسرش نیست در زیر به چند نمونه از آنها میپردازم.
نکاتی چند در مورد مدت زندان امیرفرشاد ابراهیمی
یک روده راست در شکم امیر فرشاد ابراهیمی نیست. او در نوار ویدئویی که در دفتر شیرین عبادی ضبط کرده بود و انعکاس وسیعی یافت، میگوید:
«بنام خدا، امیر فرشاد ابراهیمی هستم، لیسانسه کارگردانی سینما از دانشگاه هنر و دانشجوی رشته حقوق دانشگاه آزاد، در تاریخ ۲۷ مرداد توسط نیروی انتظامی دستگیر شدم به مدت ۷ ماه در زندانهای مختلف بازداشت موقت بودم. در بازداشتگاه توحید، زندان اوین، زندان قصر و بازداشتگاه ۱۱۰، بعد از آن در ۲۷ اسفند ۷۸ آزاد شدم. »
http://www.golshan.com/asnaad/ansar/p 001 .html
وی بعد از این افشاگری دوباره در خرداد ۷۹ دستگیر میشود و پس از آزادی از زندان، در سال ۸۱ در مصاحبه با خسرو شمیرانی از نشریه شهروند چاپ کانادا میگوید در سال ۸۰ حکم ۲ سال زندانی را که به خاطر شرکت در مضروب کردن عبدالله نوری و عطاءالله مهاجرانی علیه او صادر شده بود به مرحله اجرا گذاشتند و او تا ۳۱ اکتبر ۲۰۰۱ که میشود ۹ آبان ،۸۰ در زندان به سر برد و در این تاریخ با وثیقهای ۲۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شد. این مصاحبه هنگامی که او در ایران بود انجام شده است.
http://www.goftaniha.org/ 2006/07 /blog-post_ 115221489735264332 .html
وی در جای دیگری میگوید:
«بالاخره پس از گذشت هیجده ماه از غیرقانونی نگه داشتن بنده در زندان در نهم آبانماه سال ۱۳۸۰ که شب تولد امام زمان (عج) بود ... افسر نگهبان آمد به اتاق که فوراً وسایلهایت را جمع کن بیا پایین و من که اصلاً فکر نمیکردم آزاد شده باشم.»
http://farshadebrahimi 2 .blogspot.com/
اما وی در باره مدت زندانش در مطلب «از سر بند تا چشم بند» میگوید:
« به مدت هشت ماه به صورت خودسرانه در بازداشت سپاه بودم» و در ادامه میگوید: «پس از آزادی از زندان نیز مجدداً در حضور دکتر شیرین عبادی و کیل مدافع خویش و دیده بان حقوق بشر الهه هیکس تمامی آنچه را که از نیروهای حزبالله و اقدامات خرابکارانهشان میدانستم در نواری تصویری افشا نمودم. این ویدئو به سرعت در داخل و خارج از کشور پخش شده و مورد توجه رسانههایی بینالمللی و مطبوعات مستقل قرار گرفت. تاوان این عمل چهل و هشت ماه بازداشت بوده که به مدت ۱۸ ماه آن انفرادی بود. دست آخر در پی فشار سازمانهای بینالمللی حقوق بشر از جمله سازمان دیده بان حقوق بشر و عفو بینالملل و همچنین جریانهای مدافع حقوق بشر و افکار عمومی و مطبوعات به صورت موقت آزاد شدم. »
http://farshadebrahimi 2 .blogspot.com /
چنانچه ملاحظه میشود هفت ماه زندان اول که از مرداد ۷۸ شروع و در اسفند ۷۸ تمام میشود را تبدیل به هشت ماه زندان میکند. همچنین هیجده ماه زندان خرداد ۷۹ تا آبان ۸۰ را که در خاطراتش آمده که بخش زیادی از آن را در بند عمومی بوده ، تبدیل به چهل و هشت ماه زندان که هیجده ماه آن انفرادی بوده میکند! چشمبندی او را ملاحظه کنید. وی بار دوم دقیقاً از ۴ خرداد ۷۹ تا ۹ آبان ۸۰ در زندان بوده است. در حالی که اگر ۴۸ ماه زندان بود میبایستی تا ۴ خرداد ۸۳ زندان میبود.
«چهارم خرداد سال هفتادو نه بود که به بهانه افشاگریهایم در آن نوار ویدوئی من و چند روز بعد شیرین عبادی و محسن رهامی و یکسری از اعضای جبهه مشارکت را بازداشت کردند .»
http://www.goftaniha.org/ 2004 _ 11 _ 01 _archive.html
ویا
«من در خرداد ماه سال 1379 وقتی که از مقابل کتابفروشی های جلوی دانشگاه تهران رد می شدم»
http://www.goftaniha.org/ 2006 _ 11 _ 01 _archive.html
«سال 1379بود و به گمانم عید مبعث بود و یا روز تولد پیامبر اکرم درست نمی دانم اما خوب بیاد دارم که وارد چهاردهمین ماه انفرادی ام شده بودم در سلول 76 بند 209و در آن یکسال تنها چهره هایی که می دیدم یا دوبازجویم بود و یا قاضی پرونده و یا آقای تهرانی که همه بچه های بند 209 او را خوب بیاد دارند »
http://www.goftaniha.org/2006_07_01_archive.html
مبعث در سال ۷۹ در آبانماه بود و تولد پیامبر در خردادماه. امیرفرشاد ابراهیمی در ۴ خرداد ۷۹ دستگیر شده است و اگر آبان را حساب کنیم، پنجمین ماه زندانش میشود. ظاهراً او هفت ماه زندان قبلی را هم که در سال ۷۸ کشیده بود، روی این یکی کشیده و یک جا حساب کرده است و دو ماه ناقابل هم روی آن گذاشته. در این جا لازم است به یاد امیرفرشاد ابراهیمی بیاورم که او در خرداد ۷۹ «از مقابل کتابفروشیهای جلوی دانشگاه رد» میشد و در آن جا دیگر دو بازجوی و قاضی پرونده و اقای تهرانی نبودند و میتوانست مردم عادی را هم دیده باشد.
در حالی که بعد از آزادی از زندان در سال ۸۱ با خسرو شمیرانی در نشریه شهروند مصاحبه داشت و در سال ۸۲ به ترکیه رفت مدعی است چهار سال و هشت ماه زندان بوده است.
یک جای دیگر او وقتی که طلب استغفار میکند، میگوید ۴ سال زندان بوده:
«اينجانب امیرفرشادابراهیمی ، پانزده سال پيش ، در حالیکه شانزده ساله بودم به عنوان يکي از فعالان و موسسان گروه انصار حزب الله شناخته شدم و بارها و بارها از شيوه حکومت « سید علی خامنه ای » تقدير نموده ام. اکنون پس از همکاری هشت ساله خودم با انصار حزب الله که تاوانش را با چهار سال زندان و چهار سال دربدری و تبعید تا کنون دارم پس می دهم»
http://www.goftaniha.org/ 2006 _ 12 _ 01 _archive.html
البته او در جای دیگری گفته است که در سال ۷۲ یعنی زمانی که ۱۸ ساله بود گروه انصار حزبالله را بنیانگذاشتهاند.
اما موضوع مدت زندان وی به همینجا ختم نمیشود به ادعای دیگر او توجه کنید:
«اگر صحبت زندان هم باشد که بیش از پنج سال در زندانهای جمهوری اسلامی بخاطر نبود آزادی بیان تحمل حبس نمودم که از این مدت هیجده ماه آن بطور مستمر در انفرادی بوده ام ، در طول چهار سال آخر اقامتم در ایران بیش از 27 بار در دادگاههای غیر علنی محاکمه و دست آخر نیز پس از ترور نافرجام خیابان امیر آباد در سالگرد هیجده تیر "مجبور به ترک ایران شدم "»
http://www.alefbe.com/articleAmirFarshad.htm
ملاحظه میکنید موضوع هرچه جلوتر میرود هیجان انگیز تر میشود. او بیش از پنج سال زندان بوده و بیش از ۲۷ بار در ۴ سال آخر اقامتش در ایران در دادگاههای غیرعلنی محاکمه شده و ....
البته او در جای دیگری از سایتش مدعی شده بود که سه سال زندان بوده، توجه کنید:
«از همه اینها که بگذریم من الان ديگه چهار ساله كه از ايران خارج شدم ، قبل از آنهم يكسال بود كه از زندان آزاد شده بودم يعني درست با احتساب زندانم هشت ساله كه دارم براي شش سال همكاري ام در حزب الله تاوان پس ميدهم و جوابگو هستم ،»
http://www.goftaniha.org/ 2007 _ 01 _ 01 _archive.html
اگر مدت چهار سال خارج شدن او از ایران را با یک سال دوران بعد از آزادیاش از زندان جمع کنیم، میشود پنج سال. وی گفتهاست با «احتساب زندانم هشت ساله که دارم برای شش سال همکاریام در حزبالله تاوان پس میدهم». پس دوران زندانش در اینجا سه سال عنوان شده است.
او در جای دیگری هم گفته است که سه سال زندان بوده توجه کنید:
«برگردیم به عقب به روزهایی که من تازه از حزب الله کناره گیری نموده بودم و پس از سه سال از زندان آزاد شده بودم ،»
http://www.goftaniha.org/ 2007 _ 08 _ 01 _archive.html
البته وی که به قول خودش تا ۳۱ اکتبر ۲۰۰۱ در زندان بوده در سایتش مطالبی نوشته که تاریخ آنها مربوط به پیش از آزادی از زندان است.
مثلاً مطلب « مهندسی پرونده ترور سعید حجاریان» تاریخ ۶ آوریل ۲۰۰۱ را دارد
http://www.goftaniha.org/ 2001 _ 04 _ 01 _archive.html
و مطلب » اسم رمز:اکبر هاشمی» تاریخ ۶ اکتبر ۲۰۰۱ را دارد
http://www.goftaniha.org/ 2001 _ 04 _ 01 _archive.html
امیرفرشاد ابراهیمی همچنین در تاریخ ۲ آوریل ۲۰۰۸ مطلبی در هفت سالگی سایتش نوشته است:
«هفت سال پیش [یعنی آوریل ۲۰۰۱] همین روزها من شروع کردم به نوشتن در اینترنت ! نشریه اینترنت ای بود بنام سیاه و سفید که مانی فرهومند راه اندازی کرده و البته به همان سرعتی که راه افتاد و محبوب شد و یکی از محبوبترین نشریات آنلاین آنزمان بود به همان سرعت هم محو شد !، به موازات آن من در دو وبلاگ هم می نوشتم اولی همین وبلاگ بود بنام گفتنی ها و دیگری خاکستری چندین بار هی از این ور و اونور اسباب کشی کردم و وبلاگم را عوض کردم.»
http://www.farshadebrahimi.tk/
امیرفرشاد ابراهیمی هفت سال پیش در زندان چگونه شروع به نوشتن در اینترنت کرده خدا میداند؟
توجه داشته باشید بخش زیادی از سابقهی زندانی که امیرفرشاد ابراهیمی در خارج از کشور نانش را میخورد بر میگردد به تحمل کیفری که او برای شرکت در ضرب و شتم و توطئهی قتل عبدالله نوری و عطاءالله مهاجرانی متحمل شده بود. البته اجرایی شدن این حکم برمیگشت به افشاگری او در مورد انصار حزبالله که با واکنش رژیم مواجه شد. خودش در مصاحبه با شهروند میگوید:
«آیا پرونده اول شما در ارتباط با ضرب و شتم آقایان نوری و مهاجرانی بسته شده است؟
ـ بله ! من زندانی خودم را کشیدم و نسبت به این مسئله اعتراضی هم ندارم زیرا که موافق مراعات قانون هستم. من در آن زمان مستقل از اعتقاداتم، تخلفی انجام دادم و باید کیفر آن را نیز متحمل میشدم. اعتراض من در تمام مدت که به اعتصاب غذا نیز انجامید این بود که چرا این حکم که میگویید قطعی شده است، فقط در رابطه با من اجرا میشود.»
http://www.goftaniha.org/ 2006/07 /blog-post_ 115221489735264332 .html
اعتراض امیرفرشاد به این بود که چرا بقیهی افراد انصارحزبالله شرکت کننده در ضرب و شتم، دستگیر نشدهاند. حالا همان سابقهی جنایی با برخورداری از امدادغیبی، تبدیل به آن و آب برای امیرفرشاد ابراهیمی شده است.
امیر فرشاد ابراهیمی و پرونده هاشمی رفسنجانی
کدام یک از ادعاهای زیر را باور کنیم. آیا خانم نسرین بصیری که با وی زندگی میکند تا کنون متوجه نشده است که او مثل آب خوردن دروغ میگوید؟ آیا برایش سؤال پیش نیامده است؟
«چند تایی از نوشته هایم البته برایم درد سر ساز شد و کارم به بازداشت و زندان کشید ؛ اسم رمز اکبر هاشمی که مجمع تشخیص مصلحت نظام که البته آن مقاله هیچ ربطی هم به آن مجمع نداشت و فقط به هاشمی و احوال شخصیه آن پرداخته بود ، شاکی آن شد و در شعبه 1413 به ریاست قاضی ابوالحسنی از آن شکایت کرد و من محکوم شدم به پنج سال زندان ، که بعدها شد دو سال و آقای هاشمی بعدها در مصاحبه ای با روزنامه قدس اعلام کرد که هرگز شکایتی نکرده است و مجمع تشخیص هم شکایتش را پس گرفته ( که البته حقیقتش را نمی دانم )»
http://www.farshadebrahimi.tk/
دیگری هم که مربوط به شعبه 209 عمومی تهران بود که مربوط به شکایت عالیجناب هاشمی رفسنجانی بود برای مقاله "اسم رمز اکبر هاشمی " و این همانی بود که بخاطرش آن موقع ها از تهران ممنوع خروج شده بودم و نهایت در حالیکه من از ایران خارج شده بودم و محسن هاشمی هم بارها گفته بود آقای هاشمی از شکایت خویش صرفنظر کرده من را به ده سال زندان محکوم نموده اند ! جالب اینجاست که قانون مجازات اسلامی خودش گفته است اهانت به مسئولین عالی نظام اشد مجازاتش پنج سال زندان است حالا کجای آن مقاله اهانت بوده و آن پنج سال بقیه اش را حضرات از کجایشان درآورده اند ، الله اعلم ! .
http://www.goftaniha.org/ 2006/11 /blog-post_ 01 .html
چنانکه ملاحظه میکنید در یک جا مدعی است شعبه ۱۴۱۳ به ریاست قاضی ابوالحسنی شکایت کرده و به پنج سال زندان محکوم شده که بعدا دو سال شده و در ادعای دیگری شعبه ۲۰۹ عمومی تهران شکایت کرده که به ده سال زندان محکوم شده. چنانکه در بالا گفتم یک روده راست در شکم این موجود نیست. حالا بعد از این چه توجیهاتی برای این همه تناقضات جور کند خدا میداند.
تحصیلات امیر فرشاد ابراهیمی
از مدت زندانی بودن او که بگذریم میرسیم به تحصیلات او. امیر فرشاد ابراهیمی در مطلب «از سربند تا چشمبند» در مورد تحصیلاتش مینویسد:
«دانش آموخته دانشگاه هنر؛ کارشناسی کارگردانی سینما ۱۳۷۶
کارشناسی ارشد حقوق بینالملل دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران ۱۳۸۱
دانش آموخته در مقطع دکترای حقوق بشر دانشگاه خاورمیانه آنکارا- ترکیه ۲۰۰۶»
http://farshadebrahimi 2 .blogspot.com /
چنانچه در بالا آمده، امیر فرشاد ابراهیمی مدعی است که در سال ۸۱ فوق لیسانس حقوق بینالملل از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران گرفته است. اما در همان سال ۸۱ در مصاحبه با نشریه شهروند چاپ کانادا در مورد برنامههایش بعد آزادی از زندان گفته بود:
«ـ برنامه اول ادامه تحصیل است. گرچه الان دانشگاه آزاد به دلیل غیبت زیاد مرا اخراج کرده است. اما شاید بتوانم در کمیته انضباطی دلایل خود را به کرسی بنشانم و دوباره تحصیلم در رشته حقوق را از سر بگیرم .»
http://www.goftaniha.org/2006/07/blog-post_115221489735264332.html
امیر فرشاد ابراهیمی در جای دیگری از مصاحبه به شهروند گفته بود:
«بعد از اینکه در سال 72 [۷۶ صحیح است] فارغ التحصیل شدم ، برای حقوق و علوم سیاسی ثبت نام کردم که در رشته حقوق دانشگاه آزاد تهران قبول شدم ولی متأسفانه نتوانستم مستمراً آن را ادامه دهم، زیرا پس از دو ترم برای قضیه دانشگاه و سپس بعد از یک ترم به خاطر پرونده نوار دستگیر شدم .
الان نیز بین زمین و هوا هستم. باید کمیته انضباطی تشکیل بشود و در آنجا معلوم خواهد شد که آیا میتوانم ادامه بدهم یا خیر؟»
http://www.goftaniha.org/2006/07/blog-post_115221489735264332.html
چنانچه ملاحظه میشود وی به ادعای خودش در مصاحبهای که سال ۸۱ کرده میگوید قبل از دستگیری در سال ۷۸ ، در رشتهی حقوق دانشگاه آزاد تحصیل میکرده و به علت دستگیری و غیبت زیاد اخراج شده بود. اما در خارج از کشور مدعی میشود که در سال ۸۱ از دانشگاه تهران نه تنها لیسانس که فوق لیسانس هم گرفته است ! به سادگی دانشگاه آزاد را هم به دانشگاه تهران تبدیل میکند. توجه داشته باشید کسی که به اعتراف خودش تنها دو ترم حقوق خوانده را فوق لیسانس حقوق معرفی میکنند. بعد هم مدعی میشود که در ترکیه دکترا گرفته است و نسرین بصیری هم این تحفه را در اطلاعیههایی که اینجا و آنجا انتشار میدهد دکتر معرفی میکند. تازه همان دو ترم هم درسهایش را پاس نکرده بود:
«بیست و هفتم مرداد سال ۱۳۷۸ داشتم صبحانه میخوردم، ترم قبل نتوانسته بودم دو درس را پاس کنم همین شده بود برای این که از گیر واحدهای عمومی خلاص شوم دو درس اخلاق اسلامی و انقلاب اسلامی و ریشههای آن را در ترم تابستانی ثبت نام کرده بودم»
http://farshadebrahimi 2 .blogspot.com /
به این یکی ادعا توجه کنید:
« وقتی به دانشگاه برگشتم چقدر برایم دلپذیر بود که بر سر در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران پلاکارد به خانه ات خوش آمدی را دیدم !»
http://www.goftaniha.org/ 2007 _ 08 _ 01 _archive.html
از سال ۷۰ به بعد بسیاری از پاسداران، بازجویان و شکنجهگران در دانشگاه آزاد برای در دست گرفتن پستهای قضایی و سیاسی مشغول تحصیل در رشتهی حقوق سیاسی و قضایی شدند. من چند نفر از آنها را میشناسم که جزو پاسداران زندان اوین و قزلحصار بودند و مایه خندهی زندانیان. مصیب و حمزه الوندی از این دسته بودند.
امیر فرشاد ابراهیمی در مورد رشتهی تحصیلیاش هم دروغ میگوید: او «حقوق بینالملل» نمیخوانده بلکه «حقوق قضایی» میخوانده است. او هم مثل بسیاری از پاسداران و بازجویان و شکنجهگران «حقوق قضایی» میخواند تا به دستگاه قضایی رژیم راهی پیدا کند. این را میتوانید در شهادت دوست اطلاعاتیاش پیام فضلینژاد ببینید که حالا وردست سعید مرتضوی شده است و پروژههای امنیتی را پیش میبرد:
http://www.flickr.com/photos/fazlinejad/ 909972334/
امیر فرشاد ابراهیمی همچنین در مصاحبه با روزنامه حریت ترکیه صحبت از تخصص دیگری هم میکند که در زندگینامهاش به گونهی دیگری از آن یاد میکند. وی به حریت میگوید که از دانشگاه امام علی مدرک مهندسی عملیات روانی گرفته است! اما وی در زندگینامهاش مینویسد:
«دوران دبیرستان را با این حال وهوا و عضویت در بسیج وانجمن اسلامی در رشته ادبیات وعلوم انسانی به پایان رسانیدم و باز در جستجوی همان آرمانشهر بود که در بعد از پایان دوران متوسطه به سپاه پاسداران پیوستم و پس از فارغ التحصیلی از دانشکده علوم و فنون قدس در پادگان امام علی (ع) مشغول شدم البته تحصیل را نیز رها نکردم و خود را برای کنکور آماده میکردم تا اینکه درسال 1372 در رشته کارگردانی سینما پذیرفته شدم و وارد دانشگاه شدم. »
http://www.farshadebrahimi.blogsky.com/Profile.bs?ID=38321600198522
امیر فرشاد ابراهیمی متولد ۱۳۵۴ است. در سال ۷۲ در سن هیجده سالگی پس از «فارغالتحصیلی از دانشکده علوم و فنون قدس» و گرفتن مدرک « مهندسی عملیات روانی» در رشته کارگردانی سینما در دانشگاه هنر پذیرفته میشود! تازه این وسط سالهای ۶۶ و ۶۷ را هم در جبهه بوده است.
امیر فرشاد ابراهیمی در هیچکجا نمیگوید که از سهمیه ۴۰ درصدی «رزمندگان اسلام» استفاده کرده و با پایمال کردن حقوق جوانان کشور وارد دانشگاه شده است. خوب است با سهمیه «رزمندگان اسلام» «دکتر حقوق بشر»! هم بشوی و دو قورت و نیمات هم باقی باشد.
ادعای حمله نیروهای رژیم به خانهی امیرفرشاد ابراهیمی در ترکیه و جنجال خبری نسرین بصیری در برلین
دو سال پیش نیز وقتی موضوع پناهندگی و گرفتن اقامت برای امیرفرشاد ابراهیمی با بنبست مواجه شده بود، وی سناریوی جعلی دیگری را طراحی کرد و با همکاری نسرین بصیری پیش برد. در این سناریو او مدعی شد که منزلش مورد تهاجم نیروهای رژیم قرار گرفته است. نسرین بصیری با توجه به ارتباطات سیاسیای که در اروپا داشت امضای تعدادی از فعالان سیاسی از جمله مهران براتی، بهروز خلیق، علی صمد، مریم سطوت، فرزانه عظیمی، مهدی فتاپور، مسعود فتحی، بهزاد کریمی، ملیحه محمدی، شهره بدیعی، علیرضا جباری، زری عرفانی، علی افشاری، محمد ارسی، حسن جعفری، ناهید پرتو ، علی پورنقوی، بهرام چوبینه، محمد ارسی، ویکتوریا آزاد و... را گرفت و پای اطلاعیهای که نوشته بود، گذاشت. هیچکدام از این فعالان سیاسی هم از خودشان نپرسیدند از کجا به صحت ادعاهای مطرح شده در این نامه واقف هستند؟ البته تعدادی از امضا کنندگان بعدها به اشتباه خود پی برده و از امضای متن پشیمان شدند.
در نامهی سرگشاده مزبور که در سایت اتحاد جمهوریخواهان و... درج شده، از جمله آمده بود:
«نامهء سر گشاده در مورد اقدامات جدید تیم های عملیاتی ترور و خشونت جمهوری اسلامی
ما روزنامه نگاران، اهل قلم، مدافعان حقوق بشر و فعالان سیاسی، آگاه شدیم که بار دیگر تیم های عملیاتی جمهوری اسلامی ، فردی را نشانه گرفته اند که تنها سلاح و قدرتش زبان است و کلام. یک تیم عملیاتی در آستانهء سال نو میلادی (پنجشنبه 29 دسامبر ساعت 21) به منزل امیر فرشاد ابراهیمی دانشجوی دورهء دکترا در رشتهء حقوق بشر آنکارا یورش برد.
حمله درست هنگامی صورت می گیرد که ابراهیمی به دعوت شبکهء تلوزیونی تی ار تی (تلوزیون دولتی ترکیه) در میز گردی شرکت دارد و در این برنامه که بطور زنده پخش می شود به انتقاد از سیاست های احمدی نژاد می پردازد. یورشگران در منزل وی را می شکنند و اسناد و دست نوشته ها را می ربایند. در این یورش چند پریز برق را نیز شکسته اند که این عمل به گفتهء کارشناسان امنیتی پلیس ترکیه، برای دسترسی به دستگاه های شنودی صورت گرفته است که پیش از این در محل جاسازی شده بودند. ... تیم های عملیاتی جمهوری اسلامی عبرت بگیرند یا نه ، این نامه را می نویسیم تا همگان آگاه شوند چنانچه امیر فرشاد ابراهیمی در هفته های آینده بر اثر "تب" و یا "تصادف" و یا در یک "قرار ملاقات" آسیب ببیند و یا جانش را از دست بدهد، ما سران حکومت را مسئول می دانیم .
با دزدیدن مدارک از منزل امیر فرشاد ابراهیمی ، اسناد جنایاتی که از 27 سال پیش تا کنون رخ داده پاک نمی شود . رونوشت این مدارک و شا هدان زنده در برلین ، وین، واشنگتن ، پاریس و ... باقی می مانند. »
http://jomhouri.com/a/ 06ann/ 005135 .php
امیر فرشاد ابراهیمی در مورد نحوه خروجش از کشور میگوید:
« من درست هنگاميكه شعبه پانزده دادگاه انقلاب تهران و شعبه دويست و نه عمومي تهران از حوزه قضائي تهران تواما مرا ممنوع خروج كرده بودند يعني هر شب بايد ميرفتم كلانتري شهرك قدس امضاء ميدادم از ايران فرار كردم ، مثل خيلي ها هم نه پولي داشتم رشوه بدهم با پاسپورت بيايم و نه اينكه سفارتخانه و كشوري و آدمي بود كه دلش براي من بسوزد ! تك و تنها بدون هيچ اطلاعي كوه و بيابان را گرفتم وقتي به خود آمدم كه پس از يك هفته بيابانگردي و كوهپيمائي سر از تركيه درآورده بودم. به تركيه هم كه رسيدم نه سفارتخانه و سناتور و حزب و گروه سياسي اي منتظرم بود و نه كس و كاري را در خارج داشتم اما از چپ و راست از سلطنت طلب گرفته تا جمهوري خواه از روزنامه نگار گرفته تا مدافع حقوق بشري بود كه تلفن منرا پيدا مي كرد و زنگ ميزد و وعده ميداد كه كارت را درست مي كنم و هفته ديگر مثلا در پاريس يا لندن و واشنگتن همديگر را ملاقات مي كنيم ! اما هفته ديگرش طرف ديگر جواب تلفن را هم نميداد !!»
http://www.goftaniha.org/ 2007 _ 01 _ 01 _archive.html
معلوم نیست کسی که کار علیرضا عسگری را راه انداخته و او را از ترکیه بیرون برده، چرا منتظر بوده این و آن از اروپا کار او را درست کنند. برای چه با کارچاقکنها تماس میگرفت که جواب تلفناش را هم ندهند.
از اینها که بگذریم معلوم نیست کسی که مدعی است غیرقانونی و با پای پیاده تک و تنها از ایران خارج شده با توجه به قوانین ترکیه چگونه میتواند در دانشگاه آنکارا درس بخواند و در تلویزیون دولتی ترکیه حاضر شود؟ توجه داشته باشید که امیر فرشاد ابراهیمی مدعی است پاسپورت هم نداشته و خودش از مرز به طور غیر قانونی و بدون کمک کسی رد شده است.
بیش از یک دهه است که طبق قوانین ترکیه کسانی که غیرقانونی از مرز زمینی وارد ترکیه میشوند، پس از مصاحبه با مأموران کمیساریای عالی پناهندگان در آنکارا، به شهر مرزیای که از آنجا وارد ترکیه شدند، منتقل میشوند و در آنجا منتظر رسیدگی به پروندهشان میشوند.
این افراد برای اقامت موقت در ترکیه از پلیس و دستگاه امنیتی کارت شناسایی (کیملیک) میگیرند. آنها موظف هستند هر روز در محل تعیین شده خود را به پلیس معرفی و برگهای را امضا کنند. افراد به هیچ وجه بدون اجازه پلیس، حق ترک شهر را ندارند. رفتن به آنکارا و پیگیری کارهای حقوقی نیز با اجازهی پلیس انجام میگیرد. فرد در این دوران اجازه تحصیل و ... ندارد. کسی که شهر را ترک کند حضورش در ترکیه غیرقانونی بوده و اعتبار کارت شناساییاش هم از بین میرود. در صورت دستگیری به احتمال زیاد به ایران دیپورت میشود.
کسانی که به صورت قانونی و از طریق مرز هوایی وارد ترکیه میشوند به یکی از شهرهای نزدیک آنکارا مثل آکسارای، اسکی شهیر، قیرشهیر، کایسری و ... فرستاده میشوند.
کسی که غیرقانونی وارد ترکیه شده چگونه در آنکارا مشغول تحصیل است؟ آیا قوانین ترکیه را برای شخص او تغییر دادهاند؟ چگونه در تلویزیون دولتی ظاهر میشود؟ یا درس خواندن در دانشگاه آنکارا دروغ است یا خروج غیرقانونی و با پای پیاده از کشور. البته از نظر من با توجه به تجربهای که دارم تردیدی نیست که امیرفرشاد ابراهیمی در مورد نحوه خروجش از کشور دروغ میگوید.
کسی که در کشور خودش مدرک لیسانس دانشگاه هنر دارد، چگونه در کشور دیگر یک دفعه در رشتهی حقوق بشر دکترا میگیرد؟! والا من که تا به حال اسم چنین رشتهای را هم نشنیدهام. البته شاید عدم اطلاع من از وجود چنین رشتهای به خاطر فقر اطلاعاتم باشد.
امیرفرشاد ابراهیمی پناهجو است یا دانشجوی دکترا؟ هر دو اینها هم زمان نمیشود.
امضا کنندگان نامه که تعدادی از آنها دهها سال سابقهی فعالیت سیاسی دارند از خودشان نمیپرسند دستگاه شنود در پریز برق خانهی امیر فرشاد ابراهیمی کار میگذارند که چه چیزی را شنود کنند؟ او که با وثیقهی ۲۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شده بود و دو سال بعد از آزادی هم در ایران زندگی میکرد و با نشریات خارج از کشوری مصاحبه میکرد، چه خطری برای رژیم داشت که در ترکیه در پریز برق خانهاش شنود بگذارند؟ که هنگام بیرون کشیدنش پریز برق را بشکنند! آخر در قرن بیست و یکم در پریز برق شنود میگذارند؟ مگر فیلم بالاتر از خطر ۴-۵دهه پیش را تماشا میکنید؟ دنیا و وسایل استراق سمع پیشرفت کردهاند. دنیا که مثل من و شما درجا نمیزند.
خدا را شکر که احساس خطر امضاءکنندههای نامه درست از آب در نیامد و «دل» به «دلدار» رسید و امیرفرشاد ابراهیمی صحیح و سالم به برلین رسید و خیال خانم نسرین بصیری از سلامت او آسوده شد.
اما قضیه پریز و شنود و ... در روایت امیرفرشاد ابراهیمی متفاوت از روایت فعالان سیاسی بالاست، توجه کنید:
«ترکیه برای من همیشه یاد آور دوران سخت بعد از بیرون آمدنم از ایران بوده واین بار نیز که برای دفاع از تز دکترایم به آنکارا آمده ام حدس حادثه و یا اتفاقی ناگوار برایم زیاد دور از ذهن نبود چراکه عصر همانروز هم تلفنهای مشکوکی داشتم ، اما دل را به دریا زدم و رفتم و در آن برنامه خبری شرکت کردم . با دوست و همکار مطبوعاتی ام "مالتم آتش" که از روزنامه نگاران بنام ترکیه می باشد بازگشتیم به محل اقامتم که با خانه ای زیرو بالا شده و دری شکسته روبرو شدیم. همه اسباب و وسایلم را پخش خانه دیدم و ... پلیس را خبر کردیم و آمدند و بعد از آنکه آنها را مطلع کردم که هیچ چیز قیمتی و پولی به سرقت نرفته شک و گمانها به کسانی برگشت که سال گذشته نیز یکبار در سرقتی اینچنینی و دوبارهم مرا مورد حمله و سوء قصد قرار داده بودند. بررسی ها که دقیق تر شد از پریزبرق اتاق دستگاه شنود کشف شد و حدس و گمانها به یقین تبدیل !»
http://www.goftaniha.org/ 2006 _ 05 _ 01 _archive.html
آمده بودند شنود در پریز جاسازی کنند، ولی در را شکسته بودند و همه جا را زیر رو کرده بودند که شک پلیس را برانگیزند. به جای داستان جاسوسی با سناریوی کمدی روبرو هستیم. کسانی که متن بالا را امضا کرده بودند خوب است یک بار دیگر ادعاهای جدید امیرفرشاد ابراهیمی را بخوانند و لااقل از گذشته درس بگیرند و دفعه بعد امضایشان را به سادگی خرج نکنند. در این سناریو موضوع پریز برق بر عکس گزارش فعالان سیاسی است.
امیر فرشاد ابراهیمی پیش از این در ۲ دسامبر ۲۰۰۳ مدعی شده بود که رژیم قصد ترور او را داشته و فردی را به همین منظور برای ترور او فرستاده بود:
«مدتی پیش درباره فرد مشخصی با هم گفتگویی داشتیم؛ فردی که بنا به اطلاع برای ترور شما اعزام شده بود ...ـ بله منبع صددرصد معتبری از شورای [...] به من اطلاع داد که فردی به نام سیداحمد طباطبایی برای زدن من از ایران خارج شده است. این فرد از کارمندان اداره "شرق و غرب" یعنی بخش اروپایی وزارت اطلاعات است. اطلاع موثق دارم که او به دنبال من از ایران، ترکیه، بلغارستان و فرانسه رفته بود. ما در فرانسه او را گم کردیم و دیگر نمیدانیم چه شد و کجا رفت و نمیدانم که در ماموریت خود موفق خواهد شود یا خیر...
آقای ابراهیمی از زمانی که در اختیار ما گذاشتید، سپاسگزاریم.2 دسامبر 2003»
http://www.goftaniha.org/ 2003 _ 12 _ 01 _archive.html
چنانچه ملاحظه میکنید امیر فرشاد ابراهیمی در ترکیه است و مصاحبه تلویزیونی میکند و در دانشگاه درس میخواند هر سال خانهاش مورد تفتیش و هجوم نیروهای اطلاعاتی و امنتی رژیم قرار میگیرد و برایش شنود کار میگذارند آنوقت نفری که برای ترور او به خارج آمده در بلغارستان و فرانسه و ...دنبال او میگردد! آیا فعالان سیاسی که معتقدند امیر فرشاد ابراهیمی «تنها سلاح و قدرتش زبان است و کلام» از خودشان نمیپرسند که «منبع صد در صد معتبر از شورای [...]» چه نوع رابطهای با امیرفرشاد ابراهیمی دارد؟ آیا هنوز هم فکر میکنند او «تنها سلاح و قدرتش زبان است و کلام»؟ از همه خنده دار تر ادعای کارمند ادارهی «شرق و غرب» یعنی بخش اروپایی وزارت اطلاعات است. هر کس با کمترین اطلاعات هم میداند نه تنها در دستگاههای امنیتی بلکه در دستگاههای سیاست خارجی هم ادارهی شرق و غرب از هم جداست. در ضمن او که مدعی بود «تک و تنها» به ترکیه آمده و در آنجا نیز از کمک هیچ کسی برخوردار نبود، معلوم نیست چگونه اینجا دم از «ما» میزند و میگوید «ما در فرانسه او را گم کردیم و دیگر نمیدانیم چه شد و کجا رفت». این مصاحبه در سال اول ورود امیرفرشاد ابراهیمی به ترکیه انجام گرفته بود و با مطرح کردن آن قصد داشت به کار پناهندگیاش سرو سامانی بدهد که موفق نشد چرا که سرویسهای امنیتی بهتر از هر کس با او و ادعاهایش آشنا هستند.
امیرفرشاد ابراهیمی و شرکت در عملیات «مرصاد»
امیر فرشاد ابراهیمی در مورد شرکتش در عملیاتی که از آن به عنوان «مرصاد» ما و «فروغ جاویدان» آنها یاد میکند، مینویسد:
«به كرمانشاه كه رسيديم در خون غوطه ور بود ! بيمارستان شهر با تمام خون بارش آن روزها خالي خالي بود ! همه مجروحان شهر و آنهايي كه هنوز با گذشت چند ماهي از قبول قطعنامه در بيمارستان بودند ، و حتي بيماراني كه ته ريش داشتند و قيافه شان به حزب اللهي ها مي خورد پيكر سوخته شان در مقابل بيمارستان به چشم مي خورد بچه هاي تعاون و امدادگران لشگر هنوز به كرمانشاه نرسيده بودند و گردان كميل از اولين گردانهايي بود كه به شهر هلي برد شده بود ، عمليات مرصاد ما و فروغ جاويدان آنها ساعاتي بود تمام شده بود و ما مشغول پاكسازي شهر بوديم . با ديدن آن صحنه دلخراش تمام تاب و توانم را از دست دادم و براي اولين بار در تمام مدت حضورم در جبهه بريدم و گريستم ، گريستم براي همه آن صدها مجروحي كه مجاهدين آنها را به آتش كشيده بودند و با شعار زنده باد خلق از پنجره هاي بيمارستان به بيرون پرتابشان كرده بودند و حتما با همين عملياتهاي پيروزمندانه شان مي خواستند تا فردا در تهران باشند ! همه اينها را گفتم تا خونبار ترين روز زندگي ام را هر چند كوتاه برايتان بازگو كنم»
http://www.goftaniha.org/ 2007/07 /blog-post.html
به جعلیات بیشرمانه امیرفرشاد ابراهیمی توجه کنید. دروغ که حناق نیست بیخ گلوی آدم را بگیرد. عملیات «فروغ جاویدان» در روز ۳ مرداد شروع شده بود و قعطنامه ۵۹۸ شورای امنیت ۲۷ تیر پذیرفته شده بود، یعنی یک هفته بعد از پذیرش قطعنامه عملیات آغاز شد و سه روز بعد با محاصره و عقب نشینی مجاهدین پایان یافت. اما او مینویسد «چند ماهی از قبول قطعنامه» گذشته بود. کسی که آن روزها درگیر قضایا بوده باشد محال است چند روز را چندماه تصور کند. در دستگاه دروغپراکنی امیرفرشاد ابراهیمی چند روز تبدیل به چند ماه میشود. بعد مدعی میشود که شهر کرمانشاه در «خون غوطهور» بود و مجاهدین نه تنها صدها مجروح بستری در بیمارستان را به آتش کشیده بودند بلکه آنها را از پنجره بیمارستان بیرون انداخته بودند. تازه به این هم بسنده نکرده بودند این بلا را به سر کسانی که ریش داشتند هم آورده بودند و بیمارستان کرمانشاه را «خالی خالی» کرده بودند.
امیر فرشاد ابراهیمی این دروغهای بیشرمانه را در حالی میگوید که مجاهدین در ۳۴ کیلومتری کرمانشاه در تنگه چارزبر در محاصره نیروهای رژیم زمینگیر شدند و از زمین و هوا زیر آتش قرار گرفتند و پای یک نفرشان هم به کرمانشاه نرسید و اساساً جنگی در کرمانشاه در نگرفت که در «خون غوطه ور» شود. امیر فرشاد ابراهیمی زحمت خواندن اخبار را هم به خودش نمیدهد. او که سناش قد نمیدهد، آن موقع ۱۳ ساله بود اما لازم است خانم نسرین بصیری به عنوان همسر، دوست و لااقل بزرگتری که آن روزها را به خاطر دارد مطالب را قبلاً بازبینی کنند تا چنین سوتیهایی داده نشود که شرمندگیاش باقی بماند. مقابله مجاهدین با نیروهای رژیم در شهرهای کرند و اسلام آباد بود و نه کرمانشاه که امیر فرشاد ابراهیمی به چشم چیزی را دیده باشد و گریسته باشد و خونبارترین روز زندگیاش شکل گرفته باشد. این جعلیات را برای این به هم میبافد که جنایات انصارحزبالله در بیرون انداختن دانشجویان از پنجره اتاقشان در ۱۸ تیر را توجیه کند و با زبان معکوس بگوید اینطرف بدتر از اینها هم شده است و من به چشم دیدهام. از آنجایی که انصار حزبالله دانشجویان را با شعار «یا حسین» از پنجره بیرون انداخته بودند وی مدعی میشود که مجاهدین هم مجروحین بیمارستان را با شعار «زنده باد خلق» از پنجره بیرون انداخته بودند.
برای پی بردن به دروغهای امیرفرشاد ابراهیمی شما را به اطلاعات منتشر شده از سوی سایتهای رژیم در مورد عملیات فروغ جاویدان رجوع میدهم:
http://www 2 .irib.ir/occasions/mersad %5Cmersad.HTM \
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn= 8604130114
http://www.aftab.ir/articles/politics/iran/c 1c 1153210758p 1 .php
به امیر فرشاد ابراهیمی بایستی یادآوری کنم که یادش رفته در جای دیگری و در مطلب «در سالگرد پذيرش قطعنامه 598» نوشته بود روزهای بعد از پذیرش قطعنامه در دوکوهه در جنوب ایران بوده است:
«دوكوهه آرام آرام خلوت مي شد و اين را تو از صفهاي نماز حسينيه حاج همت مي توانستي بفهمي ، ساختمانهاي گردانها كم كم خالي و خالي تر مي شوند نگاهت كه به ساختمانهاي خالي مي افتاد دلت مي گرفت ، هنوز نقاشي عكس مرتضي خانجاني فرمانده دلير گردان كميل بروي ديوار گردان تمام نشده و در دلم مي گويم خوش بحالش !
اين روزهاي آخر هر كس در عالم خودش هست و همه دارند آخرين چيزها را در ذهنشان مي كنند ، چون ديگر كسي اتوبوسهاي گل آلود را نخواهد ديد ، ديگر چشمي آمدن بچه ها را بعد از عمليات نمي بيند ، و هواي گرم دوكوهه چقدر دوست داشتني مي شود ، ديگر گرما هيچ كس را اذيت نمي كند. همه چيز ديگر تمام شد !»
http://www.goftaniha.org/ 2007 _ 07 _ 01 _archive.html
اما نکته تعجببرانگیز آن که امیرفرشاد ابراهیمی مدعی است در خارج از کشور پس از تشکیل فدراسیون دانشجویان مدافع صلح و حقوق بشر، از همین مجاهدین که عملکردشان را به چشم دیده بود و «خونبارترین روز زندگیاش» را رقم زده بودند، خواسته است که در جبههی متحد و اپوزیسیونی که او و همراهانش پیشنهاد تشکیلاش را دادهاند، شرکت کنند!
روایت امیرفرشاد ابراهیمی از اعدامهای زندانیان سیاسی
در این وانفسا همین یکی کم بود که امیر فرشاد ابراهیمی هم در مورد اعدامهای سیاسی «افشاگری» کند و بر جعلیات بیافزاید تا حقیقت هرچه کمرنگ تر شود.
سال گذشته او یک مشت دروغ و جعلیات تحت عنوان «روایتی دیگر از اعدامهای زندانیان سیاسی» انتشار داد که بیش از هر چیز بیاطلاعی محض او از وقایع کشور در سالهای سیاه دهه ۶۰ را میرساند.
در روایت مزبور امیر فرشاد ابراهیمی، ضمن اشاره به سکتههای قلبی خمینی در سالهای ۶۵ و ۶۶ نوشت:
«... اکبر هاشمی رفسنجانی و سید احمد خمینی هر دو در جماران در دفتر امام مانع از هرگونه دیدار و یا جلسه مستقیمی با وی می شدند و حتی نزدیکترین اعضای دفتر نیز از جمله مجید انصاری و یا آیت الله موسوی خوئینی ها برای دیدار با خمینی با مشکل مواجه بودند ، ...»
امیر فرشاد ابراهیمی در هنگام جعل و سناریو نویسی نمیداند که محمدعلی انصاری از اعضای اصلی و گردانندگان دفتر خمینی بود و نه مجید انصاری که آخوندی دون پایه بود.
مجید انصاری نمایندهی زرند کرمان در دور اول مجلس شورای اسلامی بود و در سال ۶۳ رئیس سازمان زندانها شد و پس از کنارهگیری از این پست در خرداد ۶۷ دوباره نماینده مجلس شد. در سالهای مزبور مجید انصاری در دستگاه حکومتی محلی از اعراب نداشت که با خمینی دیدار خصوصی داشته باشد.
موسوی خوئینیها هیچگاه عضو دفتر خمینی نبود. خوئینیها پس از انقلاب تا سال ۶۴ عضو شورای سرپرستی رادیو تلویزیون، نماینده خمینی در میان دانشجویان پیروخط امام و نماینده خمینی و سرپرست حجاج بود. خوئینیها پس از کنارهگیری یوسف صانعی از دادستانی کل کشور در سال ۶۴ جانشین او شد.
امیر فرشاد ابراهیمی که توپخانه دروغگویی را به کار انداخته در ادامه میگوید:
«در ایام آن قتل عامها و اعتراض آیت الله منتظری و همچنین تعدادی از نیروهای خط امامی همچون مجید انصاری به عملکرد لاجوردی در زندان اوین که گاها حتی در یک شبانه روز تعداد اعدامها به صد تن میرسید مجید انصاری مصمم می شود موضوع را به اطلاع خمینی برساند به جماران می رود که سید احمد و رفسنجانی مانع دیدار می شوند و می گویند به امام اطلاع می دهیم (که البته از این کار نیز عملا سر باز می زنند ) ،»
این عضو سابق انصار حزبالله و نیروی تروریستی سپاه قدس از ساده ترین امور کشور هم اطلاعی ندارد و نمیداند محمدعلی انصاری از محارم خمینی و در زمره نزدیکترین افراد به او بود که در غالب سخنرانیها پشت سر خمینی میایستاد و چنانچه رفسنجانی وقت ملاقات میخواست بایستی از او که در جماران حضور داشت و قرار ملاقاتها را تنظیم میکرد تقاضای وقت میکرد. محمدعلی انصاری امروز هم «رئیس مؤسسه نشر آثار امام خمینی» است.
در آن دوران رفسنجانی هر روز در مجلس شورای اسلامی حاضر بود و صدایش از طریق رادیو پخش میشد. بنا بر این نمیتوانست در جماران حضور داشته باشد و قرار ملاقات افراد با خمینی را تنظیم کند! و یا مانع دیدار این و آن با خمینی شود. بماند که مسئولیت فرماندهی کل قوا نیز در سال ۶۷ به عهده رفسنجانی بود.
کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ به وقوع پیوست. لاجوردی در دیماه ۶۳ برکنار شد و در دوران قتلعام ۶۷ مصدر کار نبود. اعتراض به عملکرد لاجوردی در سال ۶۳ ربطی به کشتار ۶۷ نداشت. ایام قتلعام و برکناری لاجوردی فاصلهای ۴ ساله دارند. امیرفرشاد ابراهیمی یک چیزهایی شنیده است اما نمیداند چگونه به کار ببندد.
امیر فرشاد ابراهیمی در ادامه مطلب همچنان جعلیات به هم بافته، میگوید:
« تا اینکه نهایتا مجید انصاری در نیمه های شب هنگامیکه خمینی در ایوان جماران قصد خواندن نماز شب داشته اند از غفلت پاسداران اطراف وی استفاده می کند و موضوع را به اطلاع خمینی می رساند و می گوید همین امروز بیش از دویست نفر را لاجوردی در اوین اعدام کرده است آنهم به بدترین وجه ممکن و ماجرای کشتن یک زن را شرح می دهد که شیلنگ آب را به پشت وی فرو کرده اند و پس از ترکیدن روده هایش او کشته شده است مجید انصاری می گوید در بعد از این گفتگو خمینی سجاده نماز را جمع می کند و به انصاری می گوید قلم و کاغذ بیاور این از نماز شب هم واجب تر است و فرمان تحقیق از زندان اوین و بازداشت لاجوردی و محاکمه وی را می نویسد .
انصاری فردایش به اوین می رود و به فرمان خمینی تحقیق از کمیت و کیفیت اعدامها را آغاز می کند و حکم بازداشت لاجوردی را از سوی خمینی به اطلاع وی می رساند ، »
مجید انصاری رفت و آمدی به جماران نداشت که نیمه شب در ایوان جماران از غفلت پاسداران استفاده کرده و به حضور خمینی برسد. این محمد علی انصاری بود که در جماران حضور داشت و به پاسداران حکم میکرد چه بکنند نه این که پاسداران مانع دیدار او با خمینی شوند و او نیاز داشته باشد که برای دیدار خمینی از غفلت پاسداران استفاده کند! موضوع فرو کردن شلینگ آب به پشت زن زندانی و ترکیدن رودهایش، به قصد لوث کردن جنایات رژیم سرهم بندی شده است. اصولاً اشاعهی این نوع اخبار جعلی بیش از هر چیز مظلومیت قربانیان رژیم را زیر سؤال میبرد و به رژیم جنایتکاران خدمت میکند.
خمینی هیچگاه قصد بازداشت و محاکمه لاجوردی را نداشت و همیشه او را مورد تفقد خود قرار میداد. یک بار در سال ۶۱ در اثر فشارها جناحهای مخالف دستور برکناری او را داد که با پادرمیانی مؤتلفه اسلامی و تلاش احمد خمینی منصرف شد و لاجوردی با قدرت بیشتری کارش را از سر گرفت و بخش قدرتمند اطلاعات سپاه را که نیروهای آن مخالفش بودند از اوین بیرون کرد. همان موقع آیتالله میرمحمدی عضو شورای عالی قضایی لاجوردی را نور چشم آن شورا معرفی کرد. موسوی تبریزی در مصاحبه با نشریه چشمانداز ایران به موضوع لاجوردی اشاره کرده است.
اتفاقاً بر عکس روایت امیرفرشاد ابراهیمی در سالهای ۶۵-۶۶ قصد بازگرداندن لاجوردی و یا خط او به قدرت را داشتند؛ آیتالله منتظری به موضوع فوق در کتاب خاطراتش اشاره میکند.
امیر فرشاد ابراهیمی در خاتمه مطلب بازهم دست از دروغپردازی بر نداشته و میگوید:
«پس از این ماجرا ری شهری ، رفسنجانی و خامنه ای و محسن رفیقدوست به جماران می روند وسید احمد و ری شهری ، رفسنجانی و خامنه ای عمامه هایشان را بر می دارند و جلوی خمینی می گذارند و می گویند با این کار دیگر آبرویی برای ما و نظام نمی ماند و ما کنار می کشیم ، رفیقدوست اعلام می کند که این کار شکاف بزرگی در جبهه ها ایجاد می کند و عملا نظام ساقط می شود و خمینی را مجاب می کنند از بازداشت لاجوردی و محاکمه وی صرفنظر کنند و اعدامها را بسیار محدود می شمارند و حرفهای انصاری و موسوی خوئینی ها و ... را توطئه منتظری و باند مهدی هاشمی می خوانند برای سرنگون کردن وی می خوانند ، که با این کار و با استفاده از زود باوری و ساده لوحی خمینی و البته اعتمادی که خمینی به آنها داشته مانع از هر گونه تماس نزدیک طیف انصاری و دیگر نیروهای خط امامی با وی می شوند . خمینی حکم را پس می گیرد و البته هاشمی با ترفندهای دیگر نیز مانع از هرگونه اقدام افرادی مثل موسوی تبریزی و مجید انصاری و موسوی خوئینی ها در دستگاه قضائی و از جمله دادستانی و زندان اوین می شود .
این روایت و ماجرا را نه تنها من بلکه بسیاری از زبان آیت الله موسوی خوئینی و مجید انصاری شنیده اند»
هنگام برکناری لاجوردی در سال ۶۳ چیزی به عنوان باند مهدی هاشمی و توطئههای او وجود نداشت. سیدمهدی در آن موقع ارج و قربی داشت و نهضتهای رهاییبخش سپاه را میگرداند و عضو شورای فرماندهی سپاه بود. دو سال بعد از برکناری لاجوردی، در سال ۶۵ سید مهدی هاشمی دستگیر و یک سال بعد اعدام شد.
هنگام برکناری لاجوردی، موسوی خوئینیها پست قضایی نداشت. وی در آن زمان سرپرست حجاج ایرانی بود.
مجید انصاری برخلاف جعلیات امیرفرشاد ابراهیمی نه تنها مخالفتی با قتلعام زندانیان در سال ۶۷ نداشت، بلکه از حامیان و توجیهگران آن نیز بود و پس از انتشار رنجنامه احمد خمینی علیه آیتالله منتظری در روزنامه اطلاعات، به صحنه آمد و در مصاحبه با روزنامه کیهان ۲۸ اردیبهشت ۶۸ در توجیه قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ گفت :
«چند بار از خبرنگاران خواستیم تا بیایند و از زندانها دیدن کنند و حتا برای مردم بازدید عمومی گذاشتیم... این همه خدمات انجام شد ولی هیچ کدام به آیتالله منتظری گزارش نمیشد. عدهای از زندانیان در زندان تشکیلات داشتند که پس از عملیات مرصاد کشف شد و از اینان که تعداد بسیار کمی بودند پس از عملیات اعدام شدند.»
اشتهای جنایتکاری مجید انصاری را میبینید، در نظر او قتلعام حداقل ۴ هزار نفر زندانی حکم دار «تعداد بسیار کمی» است.
در آدرس زیر میتوانید جعلیات امیرفرشاد ابراهیمی را بخوانید.
http://www.goftaniha.org/2007_09_01_archive.html
اما مگر امیرفرشاد ابراهیمی از رو میرود. وی به جای عذرخواهی و پوزش از منتقدین در مطلبی دیگر در توجیه جعلیات قبلیاش، تاریخ سند دیگری از خمینی را دستکاری میکند و مینویسد:
«دوستی برایم در همین باب مثال بسیار جالبی زد و الحق که تاریخ تکرار می شود وی می گفت حکم قتل امیر کبیر را در عالم مستی از ناصرالدین شاه گرفتند و حکم قتل هزاران مخالف را نیز هاشمی و سید احمد با چاپلوسی و دروغهایشان در افسونی که برای خمینی ساخته بودند از او گرفتند. ذکر یک نامه تاریخی را در همینجا لازم میدانم که دقیقا بعد از آن اتفاقی که در یادداشت پیشین آورده ام و خمینی دستور جلب لاجوردی را داده بود آیت الله خمینی نوشته است :
“....و در امور سياسی مدتی تهمتها زده شد كه احمد طرفدار منافقين است و من در طول مدت انقلاب مخالفتهايی از او میديدم كه ديگران بر آن شدت و قاطعيت نبودند و در اين آخر كه قضيه زندان اوين پيش آمد و شكاياتی از آقای لاجوردی میشد و مخالفتهايی میشد [غير] از احمد كسی را نديدم كه بيشتر از آقای لاجوردی طرفداری كند و دفاع نمايد و وجود او را برای زندان اوين لازم و بركناری او را تقريبا فاجعه میدانست.
يكشنبه ۲۳ آبان ۱۳۶۷ روح الله الموسوی الخمينی»
http://www.goftaniha.org/ 2007 _ 10 _ 01 _archive.html
شیادی امیرفرشاد ابراهیمی در اینجاست که تاریخ نامهی خمینی را که مربوط به ۲۳ آبان ۶۱ است تبدیل به ۲۳ آبان ۶۷ میکند تا به جعلیاتش صورت موجه بدهد. اصل نامه و تاریخ آن را در صحیفه نور مجموعه پیامها و نامهها و سخنرانیهای خمینی در آدرس زیر ببینید. من به این نامه در چاپ دوم خاطراتم اشاره کردهام:
http://old.tebyan.net/H_Tebyan/Maaref/SahifeEmam.aspx?AId= 7798 &Jeld=17
سرقت ادبی یکی دیگر از هنرهای امیرفرشاد ابراهیمی
یکی دیگر از کارهای امیرفرشاد ابراهیمی دست برد به نوشتههای دیگران و انتشار آنها به نام خودش است. سال گذشته او در یک فقره سرقت ادبی مطلب تحقیقی آقای حسن داعی را با یک مقدمه عنیاً به نام خودش انتشار داد.
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId= 8299
همانموقع با درج مطلبی به نام «سرقت ادبی یک نورسیده» پرده از کار زشت او برداشتم.
http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id= 17024
امیر فرشاد ابراهیمی بلافاصله با پررویی و به دروغ گفت که اقای داعی توضیحات او را پذیرفته است و در مطلبی گستاخانه علیه من که مچ او را گرفته بودم نوشت:
«در پاسخ آقای داعی نیز متذکر شدم که بی شک نامشان در میان منابع این گزارش ذکر خواهد شد ، و دیگر پاسخی هم از آقای داعی نداشتم که مطمئنا به اقناع ایشان از درج نامشان در موخره این تحقیق بر می گردد .حال در این میان مقاله ای از فردی بنام ایرج مصداقی در سایت عصر ایران منتشر شد که تعجب من و بسیاری را برانگیخت که بقول معروف مثل « نه سیر پیاز است و نه ته پیاز ! » فردی که ظاهرا خود را مدعی العموم و قاضی مطبوعات در خارج از کشور می داند و با ادبیاتی کاملا گستاخانه و فحاشی سعی در القای اتهامات خویش دارد . »
http://www.goftaniha.org/2007_02_01_archive.html
او در مورد سایت عصر ایران هم دروغ میگوید برای این که خوانندگان مطلب مرا نخوانند آدرس غلط میدهد. مطلب من در سایت عصر نو چاپ شده بود. عصر ایران یکی از سایتهای رژیم است. وقاحت و پررویی امیرفرشاد ابراهیمی، آقای داعی را مجبور کرد که موضعگیری کرده و مشت این شارلاتان را باز کند. آقای حسنداعی در پاسخ به یاوهگوییهای امیرفرشاد ابراهیمی نوشت:
«با شگفتی سر تا پای آن مقاله را بدقت نگاه کردم و هيچ اثری از منبع اصلی آن گزارش و نام خودم به عنوان نويسنده آن گزارش نيافتم. بيدرنگ نامه ای برای اميرفرشاد ابراهيمی که خود را صاحب و نويسنده آن گزارش معرفی کرده بود فرستادم و کوتاه و مودبانه از او خواستم که آن خطا را هر چه زودتر تصحيح کند.
نامه و پاسخ ايميلی اميرفرشاد ابراهيمی در اين رابطه تعجب مرا دو چندان کرد زيرا وی با وقاحت تمام به خود من هم دروغ ميگفت: "... اگر از مطلب شما استفاده کرده باشم (که حتما ميرم الان نگاه ميکنم) حتما حتما در قسمت بعدی خواهم گفت و اسم و آدرس شما را خواهم آورد".
ديگر هيچ تماسی با فرد مذکور نگرفته و سعی کردم در تماس با سايت "اخبار روز" موضوع اين "سرقت ادبی” و عواقب قطعی لوث کردن مطلب و سؤاستفاده احتمالی آن را برايشان روشن کنم که نهايتآ مسئولين سايت هم آن مقاله را از روی تارنمای خود حذف کردند.
با کمال تعجب ديروز ايميل ديگری از فرد مذکور دريافت کردم که درواقع کپی نامه ی وی به چند سايت ديگر بود و طلبکارانه مدعی شده بود که گويا آقای مصداقی به ايشان اتهام زده است. او در آن نامه با رندی و بی پرنسيبی خاصی، ضمن اعتراف به اينکه من پاسخ نامه او را نداده بودم اينطور نوشته: "... ديگر پاسخی هم از آقای داعی نداشتم که مطمئنا به اقناع ايشان از درج نامشان درموخره اين تحقيق بر می گردد..." ملاحظه ميکنيد به حاصل کار انسان دستبرد ميزند و وقتی از طرف ديگران مورد بازخواست قرار ميگيرد طلبکار هم ميشود که مگر شما "مدعی العموم" هستيد و بعد هم ادعا ميکند که اصلآ صاحب اصلی راضی بوده و به "اقناع" رسيده است. واقعآ کلمه ای مناسبتر و مودبانه تر از "مفتخوری” يا "ملاخوری” برای اينکار ميتوان پيدا کرد.
آيا جز ابراز تأسف از اينهمه بی صداقتی و بی پرنسيبی چيز ديگری ميتوان گفت. در عين حال جای اميدواری و امتنان است که افرادی همچون آقای ايرج مصداقی با ذهنی حساس و احساس مسئوليت ژورناليستی، اجازه نميدهند چهارچوب ها و اصول دموکراتيک ناظر بر کار رسانه ای اينقدر بی دغدغه مورد تخطی و تجاوز قرار بگيرد. البته برای من کماکان اين سوال باقی است که آيا قصد واقعی اميرفرشاد ابراهيمی فقط کسب شهرت بوده است يا در پشت آن مقاصدی سياسی يا امنيتی نيز قرار داشته است که هنوز پاسخی برای آن نيافته ام.»
http://www.didgah.net/maghalehMatnKamelSotonNamehKarbaran_ 2007 .php?id=398
۱۴ ماه از سرقت ادبی امیرفرشاد ابراهیمی گذشت و خبری از قسمتهای بعدی مقالهای که مدعی بود در آن به نام آقای داعی اشاره کرده است، نشد. از اول هم معلوم بود که او سواد و صلاحیت نوشتن مقالات تحقیقی آنهم در موضوع حساس لابی رژیم را ندارد.
از آنجایی که ترک عادت موجب مرض است، امیر فرشاد ابراهیمی دوباره مطلب نویسنده دیگری را به سرقت برد و به نام خودش چاپ کرد. نویسندهی مزبور در وبلاگش به ترجمه اخبار مندرج در خبرگزاری ها و سایتهای خبری ترکیه می پردازد. او در مورد کار زشت امیر فرشاد ابراهیمی مینویسد:
«مطلبی نه چندان مهم : آیا امیرفرشاد ابراهیمی واقعا راست می گوید؟
امیرفرشاد ابراهیمی را نه می شناسم و نه از نزدیک دیده ام فقط می دانم که در خارج از ایران است و یک وب سایت دارد به نام "گفتنی ها ". ایشان مثل اینکه چندسالی هم در ترکیه ادامه تحصیل داده اند و علی الحساب باید به زبان ترکی تسلط اولیه داشته باشند .
چند وقت قبل (2 فوریه) مطلبی در مورد آتش سوزی مجتمع مسکونی ترکها در آلمان به نقل از روزنامه ها و خبرگزاریهای ترکیه ترجمه کرده بودم با عنوان "عکسی که بینندگان را تکان داد".
دیشب تصادفا به وبلاگ امیرفرشاد ابراهیمی رسیدم و دیدم ایشان عین مطلب وبلاگ را گرفته اند و نوشته اند این مطلب را برای روزنامه رادیکال چاپ استانبول نوشته اند!(تاریخ پست ایشان10 فوریه است)
ضمن آنکه ایشان لینکی به روزنامه رادیکال داده اند که در آن به مطلبی در مورد عشق و جنایت می رسید، به عبارتی یک خبر جنایی در یک منطقه ترکیه و نه مطلب مربوط به آتش سوزی آپارتمان ترک ها در آلمان! و در آن هیچ اشاره ای به اسم امیرفرشاد ابراهیمی به عنوان نویسنده مطلب نشده است! آقای ابراهیمی در بالاترین نوشته اند مطلب فوق یعنی مطلبی که در وبلاگ بنده کار شده بود: "ترجمه یادداشتی بوده است که برای روزنامه رادیکال نوشنه اند" [!!]
در حالی که مطلبی که حقیر ترجمه کرده بودم نه از روزنامه رادیکال بلکه بیشتر به نقل از روزنامه پوستا بوده است و نویسنده مطلب پوستا هم معلوم است! یک ترک ساکن آلمان و خبرنگار روزنامه پوستا!
پیش از این شنیده بودم آقای ابراهیمی نوشته اند در روزنامه های مختلف ترکیه به عنوان خبرنگار،تحلیلگر و... کار کرده است. با دیدن مورد فوق کمی به ما حق بدهید که در این مورد و موارد مشابه شک به خود راه بدهیم!
لینک وبلاگ من در مورد فاجعه اتش سوزی در آلمان:
لینکوبلاگ امیرفرشاد ابراهیمی در مورد فاجعه آتش سوزی در آلمان!
لینک مطلب ابراهیمی در بالاترین!
بهتر است انسان در زمینه چیزی که دارد اظهار غرور کند نه در زمینه چیزی که ندارد!
ضمنا کپی رایت هم چیز خوبی است (قابل توجه آقای ابراهیمی و سایر وبلاگرها و وبسایتر!ها بویژه وبمستر سایتی به نام هفت تیر)»
در آدرس زیر خودتان میتوانید اصل مطلب و شیادی امیرفرشاد ابراهیمی را ببینید.
http://uzakyol.blogspot.com/ 2008/02 /blog-post_ 13 .html
امیر فرشاد ابراهیمی همچنین در مارس ۲۰۰۸ مطلبی از امیرهادی انواری به نام «پولدارهای ایران کجا جمع میشوند» را که در نشریه چلچراغ داخل کشور چاپ شده بود به نام خودش در سایتش منتشر کرد. اما ظاهراً بعد از این که مورد اعتراض افراد قرار گرفت، در پایین مطلب مزبور بعد از گذشت ده روز جملهی بی سرو ته و بی معنی «این نوشته بدون اضافات و عکسها نوشته شده از چهل چراغ است» را گذاشت که کسی با خواندن آن متوجه قضیه نشود. در ابتدا وی مدعی بود خودش مطلب را نوشته است. عکس ها و نوشتههای زیر آن را نیز من قبلاً از جای دیگری دریافت کرده بودم و ربطی به امیرفرشاد ابراهیمی ندارد.
پررویی خصیصهی اصلی امیرفرشاد ابراهیمی
چنانچه میخواهید به میزان پررویی امیرفرشاد ابراهیمی پی ببرید، دو مطلب زیر را که هر دو به قلم اوست بخوانید:
«خیلی برام جالبه یکروز با یکی از این سانسورچی های کتاب در وزارت ارشاد روبرو شوم و با اون آدم یه گپ حسابی بزنم و ببینم در روز چند تا کتاب می خواند و با چه حسی زیر مطالب "قبیح " کتابها خط می کشد و اینکه مثلا خانواده اون فرد می دانند که او از صبح که می رود سر کار تا عصر چه کاری می کند ؟ مثلا زن و بچه اون طرف می دونند نان آور خانواده شان سانسور چی هست ؟ یا اینکه عصر که طرف می ره می خونه به زنش چی می گه ؟ میگه : آخیش خسته شدم امروز چهار تا کتاب رو سانسور کردم ! فکرشو بکنید خنده دار نیست ؟»
http://www.goftaniha.org/2007_11_01_archive.html
«گزارش امیرفرشاد ابراهیمی را به نقل از شهروند در زیر می خوانید:
در آن زمان سعید امامی معاون بررسی وزارت اطلاعات بود و کار من خواندن کتابهای تازه منتشره و مطبوعات بود و هر جایی طبق اشلی که برایم ترسیم نموده بودند اشکال و انحرافی میدیدم زیرش خط میکشیدم و اشاره ای مینوشتم که مثلا در این داستان که در فلان مجله به چاپ رسیده چکمه پوشان منظورش بسیجیان و رزمندگان است و .»
http://behroozian.blogsky.com/Printable.bs?PostID=118
ملاحظه کنید کسی که خودش «سانسورچی» و پرونده ساز رژیم بوده چگونه حرف میزند؛ انگار روحش هم خبر ندارد یک سانسور چی چگونه عمل میکند و چگونه پیش زن و بچهاش قمپز در میکند.
ایرج مصداقی
آوریل ۲۰۰۸
۱- پر رویی «دکتر حقوق بشر» به آن جا رسیده است که می نویسد:
«نميدانم كه باز هم چرا هر ننه قمري به خودش حق ميدهد از گذشته من ايراد بگيرد و من را متهم كند به اينكه من روزگاري حزب اللهي بودم و در میان کارگزاران جمهوری اسلامی ؟ ميدانم كه اين حرف را هيچ سايت و رسانه اي پخش نمي كند پس در همين وبلاگ خودم پس از هشت سال پاسخگويي و دليل و برهان آوردن برايشان درشت مي نويسم به شما چه مربوط است و اصلا غلط مي كنيد كه سئوال ميكنيد و متهم مي كنيد !»
این «دکتر حقوق بشر به طور مستمر برای خودش در گذشته مسئولیت میتراشد و نمیداند که نقض حقوق بشر، جنایت علیه بشریت تلقی شده و مشمول مروز زمان نمیشود و بر علیه آمران و عاملان آن در دادگاههای اروپایی و آمریکایی میتوان اقامهی دعوی کرد.
۲- برای مثال سایت عصر ایران نزدیک به محافل راست رژیم نیز به نقل از مکس نیوز وی را چنین معرفی میکند:
«امیر فرشاد ابراهیمی در سال 2003 از ایران به آلمان متواری شد و براساس این گزارش به یک مخالف برجسته ایران و فعال حقوق بشر در این کشور تبدیل شد .»
http://mizannews.com/fa_default.asp?rp=M_ShowNews.asp&nid= 3427
منبع:پژواک ایران