رو در رو با فائزه هاشمی و «عبرت روزگار»
ایرج مصداقی

خانم فائزه‌ی هاشمی! نامه‌ی کوتاه اما گویای شما را که در آن به زیبایی شرایط حاکم بر زندان را ترسیم کرده بودید خواندم. همین نامه انگیزه‌ای شد تا این نامه را خطاب به شما بنویسم. نمی‌توانم با شما همدردی نکنم. شما در ساده‌ترین شکل از درون زندان با مخاطبان‌تان درد دل کرده‌‌اید. سخن‌تان که از دل برآمده لاجرم بر دل می‌نشیند.
 
ماه پیش هم که در نامه به جعفری دولت‌آبادی تأکید کردید اگر «دادستان مرحمت دارد با مرخصی زندانیانی موافقت کند که ماه‌ها و بلکه سال هاست با دلایل واهی در زندان به سر می‌برند. نه من که با محکومیت شش ماهه فقط دو ماه است در زندان هستم و خود را اساسا مستحق استفاده از مرخصی در مقابل این زنان ستم دیده نمی‌بینم.» معلوم بود در مسیر درستی حرکت می‌کنید و قصد ندارید از روابط ویژه و نفوذ پدرتان استفاده کنید.
به نظر من این پیشرفت است که اعلام کرده‌اید به خمینی «امام» نمی‌گویید و به خامنه‌ای «مقام معظم رهبری». اما تا این دو را بدترین جنایتکاران تاریخ میهن‌مان بدانید خیلی راه مانده است که امیدوارم به مرور طی کنید و شما را همراه مردم ایران ببینیم.
 
خانم هاشمی متأسفم که به زندان افتادید اما خوشحالم که چشم‌تان به بخشی از حقایق باز شد. ای‌کاش این اتفاق میمون زودتر افتاده بود. از جنبه‌ی شخصی برای خود شما می‌گویم. یادم نمی‌رود یک بسیجی که در سال ۶۰ به اشتباه دستگیر شده بود سر نماز روزی صدبار خدا را شکر می‌کرد که به زندان آمد و جنایات رژیم را به چشم دید و عاقبت‌اش را به دنیای دیگران نفروخت. پس از جنبش ۸۸ هم کسی را می‌شناسم که با تمام وجودش به نظام اعتقاد داشت اما وقتی بازجویان ولی فقیه و «سربازان گمنام امام زمان» در کهریزک به او شیشه استعمال کردند نه تنها باورش به نظام بلکه به دین و پیغمبر و امام ترک برداشت. هیچ چیز و هیچ‌کسی دیگر نمی‌تواند او را جمع و جور کند .
 
خانم هاشمی! خسته و ناامید نشوید. ملامت‌ها و سرزنش‌ها شما را از راهی که انتخاب کرده‌اید باز ندارد. من شما را درک می‌کنم چرا که خودم سال‌های طولانی زندانی‌ بوده‌ام و حرف یک زندانی را خوب می‌فهمم. برای همین لازم می‌دانم مواردی را با شما در میان بگذارم. چرا که در انتهای نامه‌تان به درستی تأکید کرده‌اید که قصد دارید «بعد از آزادی مصمم‌تر و محکم‌تر» به راهتان ادامه دهید. چه خوب که چنین تصمیمی گرفته‌اید. آرزو می‌کنم به آن جامه‌ی عمل بپوشانید. اما باید «راه» را از «چاه» بازجست.
 
شاید این سؤال برای شما و عده‌ای مطرح شود چرا وقتی مهدی کروبی، زهرا رهنورد، میرحسین موسوی، محمد نوری‌زاد یا خود شما حرکت مثبتی انجام می‌دهید و چهره‌ می‌شوید و یا در مقابل نظام می‌ایستید شما را مخاطب قرار می‌دهم و از گذشته می‌گویم و سیاهی‌ها را به رخ‌تان می‌کشم. پاسخ آن ساده است هم می‌خواهم هشداری به شما داده باشم تا زحمات‌تان به باد نرود و هم می‌خواهم حقایق را با مردمی که شنونده هستند و شناختی از گذشته ندارند در میان بگذارم و از همه مهم‌تر می‌خواهم حق نسلم‌ را ادا کنم. حقی که نه تنها پایمال شد بلکه پوشیده ماند.
البته هم‌زمانی نگارش این نامه به شما و فشارهایی که روی خانواده‌ی شما و پدرتان از سوی خامنه‌ای و اطرافیانش وارد می‌شود تصادفی است و بر‌می‌گردد به انتشار نامه‌ی شما از درون زندان که لازم دیدم مطالبی را که در پی می‌آید با شما در میان بگذارم.
 
خانم هاشمی! می‌دانم شما هنوز بغضی فروخفته در گلو دارید، این را به خاطر نامی که برای پسر بزرگتان انتخاب کرده‌اید می‌گویم؛ «حسن»! نام پدربزرگش را انتخاب کرده‌اید، «شیخ حسن لاهوتی اشکوری» آن مرد نجیب و رنج‌کشیده و شکنجه‌دیده که در سال ۶۰ توسط لاجوردی در اوین به قتل رسید و شما به توصیه‌ی پدرتان بر این ظلم بزرگ دم فرو بستید و تنها نامش را بر پسرتان گذاشتید. همین قدر هم کار خوبی کردید.
به نظر من انتخاب همان ‌نام کار خودش را کرد، و به شخصیت معترض شما تا حدودی شکل داد و شما را به جایی رساند که امروز در محلی زندانی هستید که سه دهه قبل، قتلگاه پدر همسرتان شد. عبرت روزگار را می‌بینید؟ می‌دانم بعدها در جستجوی چگونگی قتل وحید، برادر همسرتان که مقامات دادستانی گفته بودند پس از دستگیری و هنگام بردن سر قرار، خود را از ساختمان پلاسکو به پایین پرتاب کرد، زحمت رفتن تا ساختمان پلاسکو و تحقیق در این مورد را به جان خریده بودید. هرچند کافی نبود.
تفاوت شخصیت شما و خواهرتان فاطمه در همین‌جاست. او خواهر بزرگ شماست و عروس اول شیخ حسن لاهوتی با این حال به اندازه‌ی شما پیگیر ماجرا نشد.  
 
در عین حال به یاد شما می‌آورم که این همه‌ی داستان نبود شما در حالی نام «حسن» را بر فرزندتان می‌گذاشتید که در حزب جمهوری اسلامی همراه با خواهرتان فاطمه، همکار شیخ محسن دعاگو مسئول واحد ایدئولوژی حزب بودید و با همکاری یکدیگر کارهای پدرتان روی قرآن را جمع‌آوری می‌کردید. دعاگو آن موقع فقط امام جمعه شمیران و معاون پرورشی نیروی انسانی وزارت آموزش و پرورش نبود بلکه همکار و همدست لاجوردی و سربازجو و شکنجه‌گر بی‌‌رحم شعبه‌ی ۱۲ اوین هم بود که با نام مستعار «محمد جواد سلامتی» نیمه‌های شب به خانه‌‌های مردم هجوم می‌آورد و شعار «النصر بالرعب» را سرلوحه‌ی کارش قرار می‌داد. یکی از افتخاراتش این است که بازجویی ۱۷۰ نفر از وابستگان بخش کارگری مجاهدین را به عهده داشته است. می‌دانید چند نفر از آنان به جوخه‌های مرگ سپرده شدند؟ می‌دانید چند نفر آن‌ها تا آخر عمر آثار شکنجه را با خود همراه دارند؟ تازه این یک فقره از جنایات اوست که به آن اعتراف می‌کند. وگرنه همانطور که خود می‌گوید بازجویی از سیف‌الله کاظمیان بازاری ساده‌‌ و درهم‌شکسته‌ای را که در سال ۶۴ مقابل جوخه‌ی اعدام ایستاد به عهده داشته است. جرمش این بود که در زمان شاه زندانی بود و هم‌سلول دعاگو و پس از انقلاب هم کاندیدای مجلس شورای ملی از سوی مجاهدین. به اعتراف دعاگو و بیرحمی او توجه کنید:
«من پرونده‏ى او را به طور ويژه خواستم، چون در جريان فعاليت‏هاى سيف‏الله كاظميان بودم. خودم مراحل بازجويى، تكميل پرونده و محاكمه‏ى او را انجام دادم.»
 
به شما پیشنهاد می‌کنم در همان زندان کتاب خاطرات دعاگو را بخوانید. من که با مصیبت آن را  خواندم از بس که دروغ سرهم کرده بود و شلخته و بی مسئولیت حرف می‌زد ذله شدم. باور کنید از شما و همشیره‌تان هم نام برده است. او امروز هم کارگزار پدرتان است و به همین دلیل تحت فشار قرار دارد.
حالا که مزه‌ی زندان را چشیده‌اید حالا که پای درد دل هم‌بندی‌هایتان نشسته‌اید دلتان به درد نمی‌آید که در جوانی همراه و همنشین یک شکنجه‌گر و قاتل بوده‌اید؟
هادی غفاری آن موقع در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بود. در روز سی خرداد در کمیته‌ی میدان فردوسی دختران مجروح دستگیر شده را مجبور می‌کرد که از روی حوض وسط کمیته بپرند و در صورت امتناع آن‌ها با سیلی به  گوششان می‌زد. در روز پنج مهر مقابل بیمارستان حافظ روی کمر یکی از دختران خردسال هوادار مجاهدین که در تظاهرات دستگیر شده بود نشسته و با هین کردن و هش کردن او را مجبور به راه رفتن کرده بود. او در همان حال مجبور بود به دستور هادی غفاری «عرعر» کند. در زندان هم در حالی که روی کمر یکی از قربانیانش نشسته بود، او را مجبور کرده بود که چهار دست و پا راه برود و در همان حال پارس کند. در اثر این شکنجه، کَشکَک‌های زانوی قربانی به شدت آسیب دیده بود و او دیگر قادر به راه رفتن نبود. هادی غفاری لبه‌‌ی لباده‌اش را در تنبان‌‌اش کرده آستین‌هایش را بالا می‌زد و مشغول شکنجه می‌شد. فکر نمی‌کنم بعد از این همه سال لازم باشد در مورد لاجوردی یا قصاب تهران توضیح دهم. شما متأسفانه در حزب پدرتان با چنین کسانی دمخور بودید.
 
شما وقتی نایب رئیس کمیته ملی المپیک شدید همکارتان محمد مهرآیین یکی از جنایتکاران علیه بشریت و به قول لاجوردی «ستون دادستانی» در سیاه‌ترین روزهای میهن‌مان بود. او دست در خون بهترین فرزندان این مرز و بوم داشت.‌ تا همسرش که یک عمر رنج کشید فوت کرد تازه داماد شد و در هفتادسالگی بچه‌دار هم شد. فرزندش محمدرضا را چنان بار آورده بود که خود جنایتکاری تمام عیار بود و محافظ لاجوردی هم شده بود.
 
می‌دانید پدر و برادر همسرتان در زمانی به قتل رسیدند که پدرتان در نماز جمعه فریاد می‌زد «ترحم بر پلنگ تیز‌ دندان ستم‌کاری بود بر گوسفندان» و خواهان اعدام بیشتر و سرکوب شدیدتر بود؟ پدرتان در آن روزها تیغ «زنگی مستی» چون لاجوردی را هرچه تیز تر می‌کرد.
در جلسه‌ی سران رژیم، آیت‌الله مهدوی کنی تقاضا کرده بود که از سرعت اعدام‌ها کاسته شود، یکی از مخالفان سرسخت پیشنهاد او پدرتان بود. دامنه‌ی این مخالفت را به نماز جمعه هم کشاند. به لیست اعدامی‌های مهرماه ۶۰ مراجعه کنید ببینید دستور‌العمل پدرتان چگونه به کار بسته شد و به احدی «رحم» نکردند.
متأسفانه پدرتان یکی از اعضای شورای انقلاب و مشوقین اعدام‌های پس از انقلاب و تصمیم‌گیر اصلی کشور پس از هفتم تیر ۶۰ بود اما توجه کنید چگونه مسئولیت را از سر خود باز می‌کند و از «مسئولان امنیتی و قضایی وقت» می‌خواهد که پاسخگو باشند؟
این‌ها را نمی‌گویم که بر درد دوری شما از فرزندان و خانه و کاشانه‌تان بیفزایم. می‌گویم تا چشم‌هایتان برای انتخاب راه در آینده باز شود. می‌دانم «دردانه‌» پدر هستید. می‌دانم روابط عاطفی قوی با او دارید اما باور کنید تحقق آن‌چه در نامه‌ی کوتاه اما تکان‌‌دهنده‌تان گفته‌اید با چنین پدری و با چنین روابطی امکان‌ناپذیر است. کسی شما و تلاش‌تان را جدی نخواهد گرفت. من نگران آینده شما هستم. نمی‌خواهم رنجی که می‌برید بی‌حاصل شود.
می‌خواهم بگویم از زندان که بیرون رفتید نقش فرزند بهشتی را بازی نکنید که امروز بدیهی‌ترین اموری را که مسئول آن پدرش بود انکار و توجیه می‌کند. تاریخ به چنین ادعاهایی می‌خندد. او منکر این واقعیت شده که پدرش با همراهی حسن آیت که یادش به خیر اسحاق تقویان اشکوری در بازجویی او را «سکرتر نر مظفر بقایی» می‌خواند، اصل «ولایت فقیه» را با همراهی آیت‌الله منتظری به پیش‌نویس قانون اساسی افزودند که البته نقض عهد بود .
او به توجیه جنایاتی که پدرش مرتکب شده می‌پردازد و صحبتی در مورد از بین بردن «عدالتخانه» که دستاورد بزرگ انقلاب مشروطیت بود نمی‌کند و حرفی از حاکم کردن بزرگترین جانیان همچون اسدالله لاجوردی، احمد قدیریان، علی فلاحیان، محمدی ری‌شهری، روح‌الله حسینیان، حسینعلی نیری، علی رازینی، محسنی اژه‌ای، علی مبشری، غلامحسین رهبرپور، علی یونسی، مصطفی پورمحمدی، قتیل‌زاده و ... بر جان و مال مردم نمی‌زند. او از نقش پدرش در کودتا علیه بنی‌صدر نمی‌گوید. او تلاش پدرش برای قبضه‌ی قدرت را انکار می‌‌کند. او هنوز نمی‌پذیرد پدرش در آتشی سوخت که خود برپا کرده بود.
نگاهی به مصاحبه‌های فرزندان لاجوردی بکنید از دخترش گرفته تا پسرهایش که خود در بازجویی و جنایت مشارکت داشتند. ملاحظه کنید چگونه جنایات پدرشان را توجیه می‌کنند و به او چهره‌ای دروغین «ضد خشونت» می‌بخشند؟ او را سمبل عشق و صفا و صمیمیت و جوانمردی و عطوفت و دلرحمی و مهربانی و ... معرفی می‌کنند.
شما راه آن‌ها را نروید، از تاریخ درس عبرت بگیرید. امیدوارم زندان و دیدن زنان دردمند میهن‌مان شما را به قدر کافی تغییر داده باشد. این هشدار را می‌دهم چون می‌بینم استعداد بیراهه رفتن در مورد پدرتان را دارید. به ویژه آن‌جایی که می‌گوئید او «یار خمینی نبود بلکه همکار او بود»!‌ این دیگر از آن حرف‌هاست. نقش پدرتان در ویرانی کشور را انکار نکنید. بگذارید مشتی جیره خوار و مزدبگیر او را «سردار سازندگی» و «امیرکبیر» دوران بخوانند. شما خود را به این دروغ و فریب و نیرنگ آلوده نکنید. این‌ها را نمی‌گویم که هجوم باند ولی فقیه به پدرتان و خانواده را توجیه کنم و یا در این شرایط با آن‌ها همراهی کنم. اما واقعیت را نمی‌شود کتمان کرد. اگر این‌جا و آن‌جا به دلایل گوناگون از جمله سرازیر شدن رأی‌های اعتراضی پدرتان رأی آورد، آن را به حساب مردم‌پسندی او نگذارید. این از پیچیدگی‌های جامعه‌ی ایران است. یادتان هست مردم چه دست ردی در جریان مجلس ششم به سینه‌ی او و شما زدند؟ شما هم چوب او را خوردید.
 
می‌دانم اگر دختر هاشمی رفسنجانی نبودید در مجلس پنجم به مجلس راه نمی‌یافتید و رئیس کمیته ملی المپیک نمی‌شدید و یا برادرتان در ۲۴ سالگی پای مهم‌ترین قراردادهای نفتی امضا نمی‌گذاشت و عمویتان سالیان سال اداره‌ی رادیو و تلویزیون را به عهده نمی‌داشت و بعدها عضو «مجمع تشخیص مصلحت» نمی‌شد، عموزاده‌تان علی در لفت‌و لیس‌‌های نفتی شرکت نمی‌کرد، دایی‌تان حسین مرعشی نماینده مجلس و استاندار کرمان و رئیس سازمان میراث فرهنگی و ... نمی‌شد و خواهرتان ریاست بنیاد بیماری‌های خاص را یدک نمی‌کشید و محسن سالیان سال مترو تهران را اداره نمی‌کرد. همه‌ی این‌ها در سایه‌ی آن پدر است. شما بایستی تصمیم‌تان را بگیرید نمی‌شود دنبه را با گرگ خورد و گریه را با چوپان کرد. پدر شما مسئول مستقیم جنایاتی است که در ۳۴ گذشته در این کشور اتفاق افتاده است. او هم مسئول همه‌ی نابسامانی‌ها و خرابی‌هاست.
 
باور کنید وقتی فیلم حمله و هجوم اراذل و اوباش خامنه‌ای به شما را دیدم، وقتی توهین‌های سعید تاجیک نسبت به شما را شنیدم از صمیم قلب نگران شدم و با شما احساس همدردی کردم اما در همان حال از خودم پرسیدم هاشمی رفسنجانی تقاص کدام رفتارش را پس می‌دهد؟ وقتی شما و مهدی به بند کشیده شدید دوباره این سؤال را از خودم تکرار کردم. نمی‌دانم آیا شما این سؤال را از خودتان کرده‌اید؟
یادتان هست وقتی در تابستان ۶۰ نمایندگان نهضت آزادی در مجلس به پدرتان رجوع کرده و نسبت به حمله و هجوم اراذل و اوباش اعتراض کرده و از خطراتی که جانشان را تهدید می‌کرد گفتند با چه تبختری به آن‌ها پاسخ داده و حمله‌‌ی عناصر اجیر شده را واکنش طبیعی «امت حزب‌الله» نسبت به مواضع نمایندگان بیچاره قلمداد می‌کرد؟ همان بلا به سر فرزندانش آمد و خامنه‌ای و اذنابش استدلال پدرتان را علیه شما و خود او به کار گرفتند. پدرتان امروز حتی نمی‌تواند از ترس «امت حزب‌الله» کذایی به کرمان و رفسنجان برود. شتر «امت خداجوی حزب‌الله» عاقبت در خانه‌ی شما هم نشست.
 
یادتان هست پدرتان و خامنه‌ای چگونه آیت‌الله منتظری را از تاریخ انقلاب حذف کردند و به حصر کشاندند و به توجیه آن پرداختند؟ حالا وضع به جایی رسیده که مجسمه‌‌ی پدرتان را از «موزه عبرت» که توسط خاتمی در شکنجه‌گاه کمیته مشترک برپا شده برداشته‌اند. البته جای گلایه نیست. این عبرت تاریخ است. «موزه عبرت» با حذف اصلی‌ترین قربانیان «کمیته مشترک» یعنی مجاهدین و فداییان و انقلابیون مارکسیست برپا شد. این پروژه از اساس برای تحریف تاریخ میهن‌مان به کار افتاد تا بلکه شکنجه و کشتار در این محل را که به مدت بیش از بیست سال در جمهوری اسلامی ادامه داشت انکار کنند و آن را متوجه‌‌ی ۶-۷ سال دوران شاه و سیطره‌ی ساواک کنند. امیدوارم «موزه عبرت» باعث «عبرت» شما و خانواده شود.
 
خانم هاشمی اکنون که در زندان هستید و شاهد برخوردهای دستگاه قضایی با مهدی و اطرافیان ، حالا که انواع و اقسام فشارهایی را که از سوی خامنه‌ای و اراذل و اوباش بسیج شده‌اش به پدرتان وارد می‌شود می‌بینید مبادا راه خطا بروید و تصور کنید فقط خامنه‌ای بی‌چشم و رو است و حق دوستی پدرتان را ادا نمی‌کند و حق نان و نمکی را که با هم خورده‌اید نگه نمی‌دارد. معلوم است او با یک اشاره می‌تواند به حمله و هجوم علیه پدرتان و خانواده که امروز دامنه‌‌ی آن به مجلس هم کشیده شده پایان دهد. می‌دانم کارهایی که خامنه‌ای در حق پدرتان می‌کند خلاف مروت و دوستی است اما پدرتان در حق دوستانش بدتر از او نبوده باشد بهتر از او عمل نکرده است. آن‌ها این ارث را از خمینی بردند. یادتان هست با همکاری پدرتان و دیگر صاحبان قدرت در قوه‌قضاییه و حوزه‌ی علمیه قم و حاکمیت چه بر سر آیت‌الله شریعتمداری که جانش را نجات داده بود آورد؟ سه سال و ده ماه او را با بیماری سرطان شکنجه دادند و اجازه ندادند پیرمرد به بیمارستان تهران منتقل شود تا ذره‌ ذره جانش گرفته شود. این بیرحمی در کجای دنیای معاصر سابقه داشته است؟
تصورش را بکنید سکوت و همراهی ناصر مکارم شیرازی و جعفر سبحانی که هر دو ریزه‌خوار سفره‌ی آیت‌الله شریعتمدار بودند با سرکوبگران و اوباش و اجامر چگونه راه آن‌ها را باز کرد تا امروز در زمره‌ی «مراجع تقلید عظام» حکومتی باشند. این‌ها پیشوایان دینی هستند که پدرتان و امثالهم تبلیغ می‌کردند و می‌کنند. وضع بقیه از آن‌ها بدتر نباشد بهتر نیست. بی‌وفایی در حق دوست و سکوت در مقابل ظلم و همراهی با قدرت اصلی‌ترین ویژگی‌ آن‌هاست.
فراموش نکنید پدرتان همچون خامنه‌ای شاگرد آیت‌الله منتظری بود و بارها هر دو، آن‌جا که منافع‌شان اقتضا می‌کرد به این شاگردی افتخار کرده بودند. دیدید چه به روز پیرمرد آوردند؟ خامنه‌ای تنها نبود، پدرتان همراه او بود. بیش از بیست سالی که ایشان مغضوب واقع شده بود آیا یک بار پدرتان به ایشان تلفن زد، حالش را پرسید؟ دیدار و صله‌‌‌‌ی رحم که این همه بالای منبر می‌گفتند پیش‌کش. در دوران ریاست جمهوری پدرتان از درمان ایشان در بیمارستان لقمان حکیم تهران امتناع کردند.
 
یادتان هست پدرتان پس از مرگ خمینی، چگونه دستور دستگیری مهندس عزت‌الله سحابی را داد؟ ادعا کرده بود می‌خواهد رویش را کم کند. پدرتان با مهندس حبس کشیده بود، در شورای انقلاب همراه هم بودند، با پدرش دوست و همکار بود، اما دیدید چه بر سرش آوردند؟ مهندس تنها نبود ۹۰ نفر از فرهیختگان کشور را دستگیر کردند و به زیر شکنجه بردند و از آن‌ها مصاحبه گرفتند چرا که تازه از شکست در جنگ با عراق بیرون آمده بودند، پدرتان مسئول اول این شکست بود و می‌خواست کسی رویش زیاد نشود و پایش را از گلیم‌اش درازتر نکند.
هنگامی که در دوران «اصلاحات» خامنه‌ای دوباره «حکیم‌باشی» را دراز کرد و «ملی‌مذهبی» ها را به بند کشید باز پدرتان با سکوت‌اش همراهی کرد. احمد صدر حاج‌سیدجوادی و طاهر احمدزاده ۸۵ ساله بودند و عزت‌الله سحابی بیش از هفتاد سال سن داشت. دیدید چه به روز‌شان آوردند؟ هنوز دست از سر دکتر محمد ملکی با هشتاد سال سن بر نمی‌دارند. پدرتان روزی با همه‌ی این‌ها همراه و همدوش بود.
 
با همه‌ی این اوصاف فراموش نمی‌کنم که در جریان کشتار و سرکوب پس از کودتای ۸۸ پدرتان علیرغم همه‌ی فشارها به هر دلیل پشت خامنه‌ای نرفت و همین موجب شد تا خون‌های زیادی برای مردم ایران ذخیره شود. در واقع هرگونه تضاد در اردوی رهبری و پدرتان به نفع جنبش است. هرجا که او در مقابل خواسته‌های خامنه‌ای بایستد به سود مردم است و از این بابت بایستی تقویت شود. به نظر من فشارهای شما و مادرتان در اتخاذ مواضع پدرتان در خلال جنبش مردم پس از انتخابات مؤثر بود. پدرتان بیش از هر کس بایستی از شما قدردان باشد. تنها نقطه بالنسبه روشن کارنامه‌اش را مدیون شما و مادرتان است. چنانچه جانش را نیز مدیون ایشان است.
 
خانم هاشمی شما در نامه‌تان به درستی آورده‌اید:‌
«اینجا زندان است، با فشار‌ها، محدودیت‌ها، سختی‌ها و دشواری‌هایش. جدایی مادران از کودکان، جدایی همسران از یکدیگر، جدایی خواهران و برادران، خانواده‌های متلاشی. نوعروسانی که طعم زندگی مشترک را نچشیده روانه زندان شده‌اند. نوزادانی که از بدو تولد و یا کمی بعد از آن از نعمت مادر و پدر و یا هر دوی آن‌ها محرومند. دختران جوانی که از پشت میز و صندلی دانشگاه به زندان آورده شده‌اند. مادران سالمندی که به دلیل داشتن فرزندانی با گرایش سیاسی خاص و یا دیدار با آن‌ها اکنون اینجا هستند. زنانی که مرگ عزیزانشان را با بغض فروخورده در اینجا تحمل می‌کنند و اجازه ندارند که در آخرین دقایق زندگی چشمان منتظر آن‌ها را روشن کنند.»
 
خانم هاشمی! به خاطر دست گذاشتن روی همین مسائل است که خودم را راضی می‌کنم این نامه را خطاب به شما بنویسم و شما را به ادامه راه فرا بخوانم. می‌دانم از مادران دردمندی می‌گوئید که به خاطر دیدار با فرزندانشان در «اشرف» به بند کشیده شده‌اند و شما با آن‌ها در یک بندید و از رنجی که می‌کشند با خبرید. شاید حالا که به زندان افتاده‌اید و چشم‌تان تا حدودی به حقایق باز شده دلیل سیلی‌ای را که «مادر عالمه» در دوران خاتمی در هلند به شما زد درک کنید. از او دلگیر نباشید شما هم جای او بودید همین کار را می‌کردید.
او شما را بخشی از حاکمیت می‌دید و حق داشت که ببیند شما با تمام وجود از پدرتان و آن‌چه که نظام جمهوری‌ اسلامی‌اش می‌خوانیم دفاع می‌کردید و او زخم خورده‌ی نظام بود. زخمی که حالا بر تن شما هم هست هرچند کوچک.
شما امروز در زندان‌های جمهوری اسلامی تنها گوشه‌ی بسیار کوچکی از سه دهه جنایت این نظام را مشاهده می‌کنید، نظامی که پدرتان یکی از معماران آن بوده است. باور کنید آنچه امروز در زندان‌های جمهوری اسلامی می‌گذرد با همه‌ی تلخی‌اش در مقام مقایسه با دهه‌ی ۶۰ و دورانی که پدرتان حاکم مطلق‌العنان کشور بود مانند هتل می‌ماند. بی‌خود نبود و نیست که مردم پدرتان را «رسماُ جانی» می‌خوانند.
 
خانم هاشمی! شما از درد مادران گفته‌اید. باور می‌کنید مادر صونا در کشتار ۶۷ در اوین شاهد اعدام دو دخترش سهیلا و مهری بود و دل نگران دو پسرش عباس و هوشنگ که در گوهردشت به سر می‌بردند؟ هنوز روزی را که عباس و هوشنگ به دیدار او در اوین شتافتند فراموش نمی‌کنم. بعدها هوشنگ را نیز ربودند و به قتل رساندند. البته در سال ۶۰ پیکر درهم‌کوبیده شده‌ی عزیز پسر بزرگ مادر را به جوخه‌ی اعدام سپرده بودند و نوه‌اش حسین را نیز در زیر شکنجه به قتل رسانده بودند. مادر سال‌ها طول کشید تا محل دفن نوه‌اش را پیدا کرد و هنوز از محل دفن سه جگرگوشه‌اش بی‌خبر است. او سال‌ها شاهد زندانی بودن فرزندان و همسرش «عمو جلیل» هم بود.
 
مادر بهکیش ۵ جگرگوشه‌اش محمدعلی، محمود، زهرا، محمدرضا و محسن به همراه دامادش سیامک اسدیان به میهمانی خاک رفته‌اند و امروز دل‌نگران است که مبادا دخترش منصوره را هم به زندان ببرند. منصوره نیز به «اتهام تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی به ۴ سال و نیم حبس تعزیری محکوم گردید و دادگاه تجدید نظر حکم او را به ۶ ماه حبس تعزیری و سه سال و نیم حبس تعلیقی تغییر داده است.»
 
مادر سید‌احمدی در کشتار ۶۷ سه پسرش در زندان بودند. محمد و محسن جاودانه شدند. مادر در اولین ملاقات پس از کشتار وقتی گریه‌ی فرزندش رضا را دید و از اعدام دو فرزندش مطلع شد به او نهیب زد که مبادا سستی به خرج دهد. مادر به دروغ به رضا گفت که از اعدام دو فرزندش با خبر بوده. او وقتی سالن ملاقات را ترک کرد به دخترهایش که بیرون منتظر دریافت خبری از برادران‌شان بودند نیز گفت که همگی صحیح و سالم هستند و جای نگرانی نیست. در سال ۶۰ عروس مادر در درگیری کشته شده و پسرش علی از مهلکه گریخته بود. امیر فرزند چند ماهه‌شان نیز به اسارت رفته بود. مادر ۴ سال دوید تا توانست امیر را که کمی از بدنش در زندان لمس شده بود پس بگیرد. خودش برایم تعریف کرد وقتی خبر اعدام فرزندانش را شنید یک دسته گل خرید و به دیدار خانواده‌ی عروس‌اش رفت.
 
داستان مادر طلعت ساویز (رضایی جهرمی) و مادر زهرا رمضانپور دلشادی (مدائن) که هر یک چهار جگرگوشه‌شان را در خاک دیدند بخوانید تا با عمق فاجعه آشنا شوید. مادر کریمی راهجردی، مادر  عطار زاده، مادر ابراهیم پور، مادر ابراهیمیان، مادر حریری، مادر حسینی برزی، مادر بقایی، مادر آمر طوسی، مادر الهی، مادر خسروی، ... هم همین وضعیت را داشتند آن‌ها نیز ۴ فرزندشان را در خاک کرده بودند. مادر امامی، مادر کوشالی، مادر جابانی، مادر شکری، مادر وطن‌پرست، مادر خشبویی، مادر ادب‌آواز، مادر حکمروان، مادر خسروآبادی، مادر اوسطی، و ... نیز سه فرزندشان به جوخه‌ی اعدام سپرده شده‌اند. این‌ها مشت نمونه‌ی خروارند.
 
داستان فاجعه‌بار مادران زندانی دهه‌ی ۶۰ را از هم‌بندی‌هایتان فرح واضحان، زهرا (محبوبه) منصوری، کفایت (ناهید) ملک محمدی و ... بپرسید تا بلکه چشم‌هایتان بیشتر باز شود.
از آن‌ها در مورد سرنوشت مادر شبستری که بر ویلچر حرکت می‌کرد و داغ فرزندانش را به سینه داشت بپرسید. از زندگی مشقت بار مادر رضوان پرس و جو کنید. تحت فشار بازجویانی که می‌خواستند از او به عنوان طعمه برای به دام انداختن مبارزین استفاده کنند یک شبه موهایش سفید شد و عاقبت خود را در بند به دار آویخت.
 
ای کاش پای صحبت جاوید طهماسبی که به هنگام دستگیری هنوز پانزده ساله نشده بود می‌نشستید و تجربه‌ی دردناکی را که از سر گذرانده می‌شنیدید. مادرش با اصرار به پاسداران جگرگوشه‌اش را تا زندان همراهی کرد و همین باعث شد بیش از دو سال در زندان بماند و شرایط وحشتناکی را از سر بگذراند. مادر امروز در میان ما نیست اما ظلمی که در حق او شد همچنان پابرجاست.
جاوید و جاویدها که هنوز موی پشت لب‌شان سبز نشده بود در «جهاد» اوین به فاصله‌ی ۴ دهه به کارهایی گمارده‌ ‌شدند که افراد «جوخه‌های تخلیه» در اردوگاه‌های مرگ هیتلری مجبور به انجام آن‌ها بودند. باور می‌کنید آن‌ها شاهد تغذیه‌ی گربه‌های فربه اوین از اجساد اعدام شدگان بودند؟ می‌توانید تصور کنید بچه‌ای پانزده ساله صورت جنازه‌ای را ببینید که گربه‌ها بخشی از آن را خورده‌اند؟ می‌توانید تصور کنید اجساد اعدام‌شدگان را ۲۴ ساعت روی زمین می‌گذاشتند تا خون‌شان برود که  حمل و نقل‌شان در شهر ساده تر باشد و عاقبت به دار زدن روی آوردند؟
می‌توانید تصور کنید کودکان و نوجوانان زمینی را بیل می‌زدند که خاکش به خون آغشته بود. اشتباه نکنید نه این که قطرات خون بر خاک چکیده باشد، نه خاک خون بود.
 
 
کودکان چهارده، پانزده ساله هم مجبور به حمل جنازه و یا زدن تیر خلاص بودند. قیافه‌ی فرزندان‌تان را به خاطر بیاورید تا چشم‌تان کمی نسبت به ظلمی که در حق این کودکان شده باز شود و از این که در استواری چنین نظامی کوشیده‌اید بر خود بلرزید.
من در موقعیتی نیستم که بخواهم داستانسرایی و یا افسانه‌بافی کنم. شما از چنین رژیمی دفاع می‌کردید و پدرتان در سیاه‌ترین دوران تاریخ میهن‌مان مسئول اول چنین نظامی بود. به خاطرات پدرتان رجوع کنید که توسط‌ برادران‌تان تنظیم شده برای تصمیم‌گیری در مورد شیر مرغ تا جان آدمیزاد به او رجوع می‌کردند. باور کنید محمدرضا شاه هم اینقدر در امور جزیی دخالت نمی‌کرد و در تصمیم‌گیری‌ها مشارکت نداشت.
 
شما در نامه‌تان از نوعروسانی گفته‌اید که طعم زندگی مشترک را نچشیده‌ روانه‌ی زندان شده‌اند. می‌دانم از «ریحانه‌ حاج ابراهیم دباغ» می‌گویید که امروز هم‌بند‌تان است و دوران خوش نامزدی‌ و عقدش را با احمد دانش‌پور مقدم طی می‌کرد. هر دو به زندان افتاده‌اند. احمد همراه با پدرش محسن به اعدام محکوم شده و ریحانه همراه با مطهره‌ بهرامی حقیقی مادر شوهرش که از بیماری آلزایمر نیز رنج می‌برد با «عطوفت» نظام جمهوری اسلامی مواجه شده و به پانزده سال زندان محکوم شده‌اند. فرزند این خانواده در «اشرف» است و وقتی پاسداران به خانه‌شان حمله کردند کانال تلویزیون این خانواده بصورت خاموش روی «سیمای آزادی» تلویزیون وابسته به مجاهدین بوده است! شما بیش از من در مورد اتهام این خانواده اطلاع دارید.
خانم هاشمی! اما این فاجعه‌‌ای نیست که در دوران اخیر به وقوع پیوسته باشد. از روز اولی که این نظام به قدرت رسید ما با چنین فجایعی روبرو بوده‌ایم. حتماً یادتان هست سعید سلطانپور را از مراسم عقد به زندان و قتلگاه بردند. بعید است شما و پدرتان نشنیده باشید. البته می‌دانم وقتی شما و فاطمه توانستید فاجعه‌ی قتل پدر و برادر همسران‌تان را هضم کرده و خاموشی گزینید و در استوار کردن این نظام پلید بکوشید توجیه قتل سعید سلطانپور از آب خوردن هم راحت‌تر بود.
 

عطا رضوی که رخت عروسی‌اش ر ا می‌دوخت به جای خواهرش عطیه در مرداد ماه ۱۳۶۰در کاشان دستگیر و بلافاصله به تهران اعزام و اعدام شد. باور می‌کنید دادستانی در اطلاعیه‌اش به اشتباه وی را عطیه معرفی کرد؟ به لیست‌های شهدا‌ که رجوع کنید آن‌ها هم از اعدام عطیه گفته‌اند! آن‌ها هم نمی‌دانند عطا را به جای عطیه اعدام کرده‌اند!

 
طیبه‌ی خلیلی با ۱۹ سال سن به جرم آن که نامزد جلیل فقیه دزفولی بود محافظ مسعود رجوی بود در مهر ۶۱ به جوخه‌ی اعدام سپرده شد. بعداً برادرش علی که او نیز به جوخه‌ی اعدام سپرده شد در وصف‌اش سرود. «زود بود تا پیش از آن که حجله برایت به پا کنیم، در شام خفته برایت عزا کنیم» لاجوردی دوست صمیمی پدرشان بود. او شاهد بزرگ شدن طیبه و علی بود .
 
گیتا علیشاهی دختر ۲۳ ساله توده‌ای را که در مسجد امام حسین- خیابان کمیل با همکاری اهل محل، برای جنگ زدگان لباس و دارو تهیه می‌کرد و می‌دوخت، و در مسجد جعفریه – خیابان امامزاده حسن تا آخرین روز حیات به آموزش سالمندان اشتغال داشت در روز ۵ مهر ۱۳۶۰ در خیابان دستگیر و شبانگاه در اوین به جوخه‌ی اعدام سپردند. او روز ۵ مهر برای گرفتن جواز تدریس در کلاس‌های سوادآموزی عازم مرکز بسیج سوادآموزی بود که در حوالی خیابان وصال توسط چند «فاطمه کماندو» که آن روزها شما نیز دست کمی از آن‌ها نداشتید دستگیر و روانه‌ی اوین شد. دوستی در خیابان او را در مینی‌بوس پاسداران دیده بود به اصرار از او می‌خواهد که محل را ترک کند اما او به خاطر تبلیغات کذب حزب توده باورش نمی‌شد پایش به اوین برسد و شبانگاه جسدش را خارج کنند.
 
فاطمه کزازی تنها دختر مادرش بود، وقتی که دستگیر شد قرار بود ازدواج کند اما پس از شکنجه‌های وحشیانه‌ای که تحمل کرد در تیرماه ۶۳ به جوخه‌ی اعدام سپرده شد.
 
طیبه خسروآبادی در سال ۶۲ درحالی که تازه عروس بود و یک پایش مادرزاد مشکل داشت دستگیر شد و در تابستان ۶۷ با وجودی که حکم‌اش تمام شده بود به دار‌ آویخته شد. همسرش همچنان منتظر او مانده بود و مانده است.
 
نامزد مهرداد فرزانه ثانی از سال ۵۵ به امید ازدواج با مهرداد بود. مشکلات خانوادگی اجازه نمی‌داد به وصال هم رسند و بعد که مهرداد در سال ۵۹ دستگیر شد او همچنان چشم‌انتظار آزادی مهرداد که قرار بود در سال ۶۱ آزاد شود باقی ماند. اما مهرداد در سال ۶۷ جاودانه شد. چه کسی پاسخ نامزد مهرداد را خواهد داد؟
 
حسین نجاتی کتمجانی، زمانی که دستگیر شد تنها یک هفته از ازدواجش می‌گذشت. همسرش را که پرستار بود نزد او شکنجه‌‌ می‌کردند تا اعتراف کند. او اصلاً سیاسی نبود . همسرش بعد از آزادی ۶ سال منتظر او ماند. هر بار که به ملاقات می‌آمد از رنج‌هایش می‌گفت و از دربدری‌هایش. حسین برای من درد دل می‌کرد.
شنیده‌ام حسین که اعدام شد خانواده‌ی همسرش او را به زور شوهر دادند. آن‌هم به یک پاسدار. پاسداری که او را مورد ضرب و شتم قرار می‌داد. بعدها همسر حسین را در بهشت زهرا دیده‌ بودند که قبرها را می‌گشت و برای حسین مویه می‌‌کرد. 
 
چه کسی تکلیف همسران و مادران و پدران و فرزندانی که هنوز از محل دفن عزیزانشان بی‌خبرند روشن خواهد کرد؟ پدر شما در طول ۲۴ سال گذشته علاوه بر آن که ۸ سال رئیس جمهور بوده، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام هم بوده اما هنوز «مصلحت» نظام اجازه نمی‌دهد آنها از محل دفن عزیزانشان باخبر شوند. آیا داشتن چنین پدری ننگ نیست؟‌
 
 
می‌دانید هنر پدرتان در جریان کشتار ۶۷ چه بود؟ در مهرماه وقتی اکثریت بالای زندانیان را از دم تیغ گذرانده بودند حکام شرع اوین که مخالفت چندانی در سطح داخلی و بین‌ المللی ندیده بودند اصرار داشتند که کار بقیه‌ی زندانیان سیاسی را هم یکسره کنند. ری‌شهری و کارشناسان وزارت اطلاعات مخالف ادامه‌ی کشتار بودند و به تبعات آن فکر می کردند، خمینی موضوع را به مجمع تشخیص مصلحت نظام ارجاع داد و آن‌ها کشتار را کافی دانسته و رأی به توقف اعدام‌ها دادند. می‌دانید پدرتان با همدستی فلاحیان و محمد سلیمی در سال ۶۷ در غرب کشور دادگاه‌های صحرایی به پا کردند و از در و دیوار و تیر  چراغ‌برق و درخت‌ها جوانان را آویزان کردند؟‌ به خاطرات پدرتان رجوع کنید. به این عکس‌ها دقت کنید این‌ها نتیجه‌ی تصمیمات پدرتان است.
 
 
 یادم نمی‌رود در سال ۶۴ زنده یاد دکتر کاظم رجوی، دو زندانی زن از بند رسته به نام‌های اعظم نیاکان و ربابه بوداغی را که جسم نیمه‌جانشان به خارج از زندان رسیده بود به کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد برد. اعظم نیاکان پاهایش اسکین گراف شده بود. یعنی در اثر شکنجه پوست و گوشت کف پایش از بین رفته بود و مجبور شده بودند از پوست رانش به کف پایش پیوند بزنند. ربابه بوداغی جای سالمی در بدن نداشت. هنگام دستگیری سه گلوله‌ هم خورده بود. پدرتان در نماز جمعه با وقاحت تمام مدعی شد که «منافقین» دختران ما را به ژنو برده‌اند و به خارجی‌ها عرضه کرده‌اند و سینه‌هاشان را نشان اجنبی‌ها داده‌‌اند. بی‌شرمی را ملاحظه می‌کنید. او از شکنجه‌‌ای که «سربازان گمنام امام زمان» در حق این زنان کرده بودند نمی‌گفت، مشکلی با آن نداشت. از این ناراحت بود که آن‌ها آثار شکنجه را به کارشناسان بین‌المللی نشان داده‌اند.
 
از زندان که آزاد شدید دست پدرتان را بگیرید با هم به خاوران سری بزنید. خاورانی که بی‌گمان می‌تواند ننگ هر رژیمی باشد. از او بپرسید این بود بهشتی که وعده می‌دادید؟ یادتان باشد پدرتان چقدر روضه قبرستان «بقیع» و بی کسی «امامان» شیعه را خوانده و از چشمان مردم بی خبر از همه جا اشک ستانده است.
مادر بهکیش هر موقع که به خاوران می‌رود در جایی که قبر فرضی دخترش زهرا می‌داندش، شاخه گلی به همراه قاب‌های عکس دیگر فرزندانش و یادگارهای آنان می‌گذارد. مادر پناهی شبستری بر اساس خوابی که دیده محلی را به عنوان قبر فرضی فرزندش مهرداد نشان کرده
 
است و دلش به خوابی که دیده خوش است و قبر فرضی را آراسته می‌کند. مهرداد در تابستان ۶۷ در حالی که تنها چند ماهی به خاتمه‌ی حکم‌اش باقی مانده بود جاودانه شد. چه کسی پاسخ این ظلم‌‌ها را خواهد داد؟
 
در همین روزها نامه‌ی ابوالفضل قدیانی هم منتشر شده است. او با ۲۶ سال تأخیر نسبت به آیت‌الله منتظری در نامه‌ای به لاریجانی نوشته است: «مفاسد بازجويان شما روی شکنجه گران ساواک را سفيد کرده است». آیا این افراد از خودشان نمی‌پرسند وقتی سه دهه پیش آیت‌الله منتظری فریاد می‌زد و خطاب به خمینی به صراحت نوشت که «با اطلاع دقیق می‌گویم اطلاعات شما روی ساواک شاه را سفید کرده» کجا بودند و چه می‌کردند؟‌ آیا شما و این افراد در طول این سه دهه‌ عمله‌ی ظلم نبوده‌اید؟ آیا سبک و سیاق جمهوری  اسلامی یکباره تغییر کرده است؟ تا کی می‌خواهید چون کبک سرتان را زیر برف کنید و از «دوران طلایی امام» یا «دوران خوش سازندگی» یا «دوران عزت اصلاحات» دفاع کنید.
 
ابوالفضل قدیانی در نامه‌اش همچنین خبر داده که بازجوی فاسد اطلاعات سپاه به نام علی انواری که با نام‌های مستعار «اوسط»، «علی اوسط» و «علی انوری زاده» فعالیت می‌کند، همسر علیرضا رجایی را تحت فشار گذاشته و از وی خواسته است تا از شوهرش طلاق بگيرد و به طرق مختلف مزاحم خانواده ايشان بوده و آنها را تحت انواع فشارهای روحی و روانی قرار داده است.
 
ده‌ها نمونه را من خبر دارم که بسیار فجیع‌تر از این بوده است. برای این که ادعای صرف نکرده باشم فقط یک نمونه را بیان می‌کنم و «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل».
 
در سال ۶۶ علی اصغر بنازاده امیرخیزی به همراه همسرش فریبا صمدی در ارتباط با سازمان مجاهدین دستگیر شدند. در کمیته مشترک، بازجوی فریبا چشمش او را گرفت و اصغر را برای طلاق دادن او تحت فشار گذاشت. عاقبت محمد برادر بزرگتر اصغر را که این روزها در زندان ولی فقیه دوباره اسیر است دستگیر کردند تا در همان کمیته مشترک اصغر به او وکالت دهد که همسرش را طلاق غیابی دهد. بازجوی مربوطه سرانجام با فریبا صمدی ازدواج کرد و فریبا همسر دوم او شد. کبری بنازاده امیرخیزی خواهر اصغر که یک چشم‌اش را هم در زندان از دست داده این روزها دوباره در بند است و می‌توانید راجع به او از هم‌بندی‌هایتان پرس و جو کنید. اتهام کبری تلاش برای دیدار با دخترش در اشرف بوده است .
از جدایی مادران و کودکان، و جدایی خواهران و برادران گفته‌اید، اما این جنایتی نیست که امروز به وقوع پیوسته باشد بسیار فجیع‌ترش را در دهه‌ی ۶۰ شاهد بودیم.
 
سرگذشت دردناک سمیه تقوایی که می‌تواند دستمایه‌ی بزرگترین نمایشنامه‌های «تراژیک» جهان باشد در همین زمان رقم خورد. باور می‌کنید سمیه ۹ ساله بود که دستگیر شد. پدرش مهدی تقوایی و مادرش ناهید طاهری هر دو از اعضای سازمان مجاهدین بودند. همان‌هایی که پدرتان خون‌شان را حلال می‌دانست و توصیه کرده بود که «ترحم» به آن‌ها نکنند.
سمیه مشغول نوشتن تکالیف مدرسه بود که خانه‌شان مورد هجوم گروه ضربت دادستانی قرار گرفت و او در حالی که پشت یخچال پنهان شده بود شاهد مرگ دو نفر از دوستان پدرش که «عمو»‌ می‌خواندشان بود. مادر و پدر سمیه با سه دخترشان فرار کرده بودند و سمیه با آن سن کم تقاص آن‌ها را پس می‌داد. شکنجه‌گران برای گرفتن آدرس آشنایان و بستگان‌شان او را به زیر شکنجه بردند، باور می‌کنید یکی از دوستانم که در آن ایام در ۲۰۹ به بند کشیده شده بود شاهد ماجرا بود. او در شعبه‌ای شکنجه می‌شد که مهرآیین معاون شما در کمیته ملی المپیک سربازجوی آن بود.
سمیه شب ادراری داشت توابین شب‌ها پوشک تن او می‌کردند. در طول پنج سال زندان او شاهد اعدام بسیاری بود که همچون مادر به آن‌ها دل بسته بود. او گروگان پدر و مادرش بود. چهارده ساله بود وقتی که به زندان بزرگتر برده شد. مدتی در خانه‌ی لاجوردی بود. عاقبت او را به عقد یک پاسدار موجی درآوردند که شدیداً او را مورد ضرب و شتم قرار می‌داد. دو دختر از او داشت که در بیست سالگی به سرطان دچار شد. در اواخر سال ۷۵ وقتی دیگر کار از کار گذشته بود و سلول‌های سرطانی همه‌‌ی وجودش را گرفته بودند برای ادامه معالجه اجازه دادند به لندن و نزد والدین‌اش که از مجاهدین جدا شده بودند برود. او یک سال بعد در ۲۵ اسفند ۷۶ در لندن جان سپرد.
داستان زندگی‌اش را می‌توانید در «بولتن» شماره‌ ۱۰ که در اردیببهشت ۷۷ و در گرامی‌داشت یاد و خاطره‌‌ی او منتشر شد، همچنین در قصه‌ی سمیه نوشته‌ی مصطفی شفافی و گزارش «جنایت بی عقوبت» گزارش انجمن «عدالت برای ایران» بخوانید. مادر سمیه هم دو ماه پیش در لندن جان داد.
 
اما همیشه جدایی مادران و کودکان و جدایی خواهران و برادران نبود. همه‌ی خانواده‌ی مصباح را از دم تیغ گذراندند تا هیچ یک جدایی دیگری را احساس نکند. حاج محمد مصباح و همسرش رقیه مسیح تنها نبودند. اکبر، اصغر، عزت، محمود و فاطمه و عروس‌شان خدیجه‌ مسیح هم آن‌ها را همراهی کردند. فاطمه ۱۳ ساله و عزت ۱۵ ساله بود که محمدی گیلانی حکم داد تا به جوخه‌ی اعدام‌شان بسپرند و نظام جمهوری اسلامی نشان «عدالت‌» اش را به او داد. همین بلا را با کمی تخفیف بر سر خانواده‌ی قهرمان شفایی در اصفهان آوردند. نه تنها دکتر مرتضی شفایی و همسرش عفت خلیفه سلطانی بلکه فرزندانشان مجید و جواد و مریم و دامادشان حسین جلیلی پروانه را نیز به قتل رساندند. مادر صغری داوری (شایسته) را به سه فرزندش احمد و محمدرضا و فاطمه به جوخه‌ی اعدام سپردند. مادر صدیقه کرباسی (زائریان) با سه فرزندش مهدی و فائزه و علی و دامادش مصطفی موسوی جاودانه شدند. می‌دانید چه بر سر خانواده‌ی عالم‌زاده‌ی حرجندی آوردند؟ نه تنها محمدرضا، محمد حسین و صدیقه و بتول را از این خانواده گرفتند بلکه همسران این دو محمد حسن مشارزاده و علی غفوری و نسرین طفل شیرخوار بتول را هم با بیرحمی به قتل رساندند. تا به حال شده از پدرتان نظرش را راجع به جنایتکارانی چون محمدی گیلانی و لاجوردی و پورمحمدی و نیری و محسنی‌ اژه‌ای و فلاحیان و ری‌شهری و رئیسی و حسینیان و ... بپرسید؟
 
می‌دانم پدرتان در مورد شما چیزی از محبت کم نگذاشته است، چنانکه لاجوردی چیزی از محبت در مورد فرزندانش کم نگذاشت. یکی از زندانیانی که در «جهاد» اوین کار می‌کرد برایم تعریف کرد هرگاه جنازه‌ی کشته‌شدگان در درگیری‌ها و خانه‌های تیمی را به اوین می‌آوردند اولین کسی که برای دیدن آن‌ها می‌آمد محمدی گیلانی بود. یک بار لاجوردی به آن‌ها گفته بود می‌دانید چرا قبل از همه محمدی گیلانی به دیدار جنازه‌ها می‌آید؟ چون دنبال فرزندان‌اش می‌گردد. می‌خواهد ببیند در میان کشته‌شدگان هستند یا نه؟
 
اما تاریخ قضاوت خودش را بیرحمانه خواهد کرد. آن‌جا دیگر به محبت پدر به فرزند کاری ندارند. توجه داشته باشید شما در همه‌ی آن‌ سال‌ها همراه پدرتان از نظام جمهوری اسلامی دفاع کرده و از مواهب آن برخوردار بوده‌اید. بر شماست که بیش از همه بر این نظام بشورید تا بلکه پاسخگوی وجدان بیدار شده‌تان باشید.
 
سرگذشت زنان دردمندی را که در «واحد مسکونی» و «قبرهای» قزلحصار به بند کشیده شدند بخوانید تا با عمق فاجعه‌ای که کشور ما و به ویژه زنان دردمند زندانی از سر گذرانده آشنا شوید. خانم هاشمی شما هنوز با قساوت و شقاوت نظام آشنا نیستید.
 
خانم هاشمی آیا تاکنون زنی را دیده‌اید که همسرش توسط جوخه‌های مرگ رژیم ربوده شده و به قتل رسیده باشد؟ از آن‌جایی که دستگاه امنیتی از پذیرش مسئولیت جنایتی که مرتکب شده سرباز می‌زند آن‌ها می‌ترسند دوباره ازدواج کنند.
 
خانم هاشمی!‌ شما در ادامه آورده‌اید:
«ولی با وجود این محرومیت‌ها زندانیان سیاسی زن اوین سختی‌ها را به جان خریده و در راه آرمان‌هایشان آن‌ها را تبدیل به فرصت می‌کنند و با تمرین دمکراسی در محیط کوچک خود آزادی را نوید می‌دهند.»
 
آیا می‌دانید آرمان زنان زندانی اوین، محو و نابودی رژیم جمهوری اسلامی است که بر پایه‌ی تبعیض جنسیتی شکل گرفته است؟ آیا هنوز فکر می‌کنید که در نظام جمهوری اسلامی «آزادی» زنان امکان‌پذیر است؟ شما بهتر می‌دانید حتی اجازه نداشتید و ندارید با روسری و مانتو و کاملاً پوشیده در مجامع حاضر شوید، چرا؟ مدت‌ها سوژه‌ی مطبوعات و تنگ‌دلان و سخت‌سران بودید چرا که می‌گفتند شلوار جین زیر چادر پوشیده‌اید. آیا هنوز به عمق جنایتی که پدرتان و امثال او در حق شما و زنان ایرانی مرتکب شدند پی نبرده‌اید؟ آیا او را تافته‌ی جدا بافته می‌دانید؟ خانم هاشمی آیا واقعاً چادر را «حجاب برتر» می‌دانید؟ شمایی که هنوز نتوانسته‌اید از «چادر» سیاهی که به زور بر سرتان کرده‌اند بیرون بیایید چگونه می‌خواهید زن ایرانی را آن‌هم در نظام جمهوری اسلامی آزاد کنید؟
 
خانم هاشمی! شما در مورد حاکمیت آزادی در زندان نوشته‌اید:‌
«اینجا آزادی حاکم است: کارهایی که بیرون از زندان در شرایط فعلی تقریبا شدنی نیست در اینجا جزء امور معمولی و عادی است. برگزاری جلسات درباره موضوعات روز و در حیطه‌های متفاوت، جلسات برای برنامه ریزی آینده، برگزاری جلسات برای اداره بند و تصمیم گیری در مقابله با فشار‌ها و محدودیت‌های حاکم در زندان، دادن بیانیه‌های اعتراضی، حرکت‌های اعتراضی و جمعی، سرودخوانی و شعار برای بیان اعتراض.»
 
آیا در ۳۱ سال گذشته و به ویژه در دوران قدرقدرتی پدرتان انجام کارهایی که بر شمردید در جمهوری اسلامی «شدنی» بوده است؟‌ فکر می‌کنید نسل ما را برای انجام چه اموری به قربانگاه بردند؟
چقدر خوشحالم به جایی رسیده‌ایم که لااقل «آزادی» در زندان‌های رژیم موجود است. ما که خوابش را هم نمی‌توانستیم ببینیم. هرچند در بدترین شرایط حتی هنگامی که ۲۲ نفر در چهارمتر مربع محبوس بودیم هم جلسات‌مان در مورد برنامه‌ریزی برای اداره‌ی سلول و چگونگی خوردن و خوابیدن و آشامیدن و تصمیم‌گیری در مورد مقابله با فشارها و محدودیت‌های حاکم را  برگزار می‌کردیم. و تنگی جا و دهشتناکی شرایط هم باعث نمی‌شد از وظایف‌مان باز بمانیم اما تصدیق کنید جایی برای دادن «بیانیه‌های اعتراضی»، «سرود خوانی» و سردادن «شعار» برای بیان اعتراض نبود و چنانچه کسی اقدام به چنین کارهایی می‌کرد جان سالم به در نمی‌برد. شما زندانیان خوشبخت نظام جمهوری اسلامی هستید. قدر این شرایط را بدانید.
 
شما در توصیف روابط حاکم بر محیط زندگی‌تان در زندان نوشته‌‌اید:‌
«اینجا دموکراسی حاکم است: تصمیم‌ها در اینجا جمعی است، هر کسی یک رای دارد، همه به طور مساوی و با انگیزه‌های قوی در تصمیم‌گیری‌ها مشارکت می‌کنند و رهبر و قیم وجود ندارد و هر کسی آزادانه نظر خود را بیان می‌کند.اینجادموکراسیحاکم است: گفتگوی ادیان در بحث‌های سیاسی همه گونه مذهب و جریان های فکری و سیاسی حضور دارند. مسلمان، مسیحی، بهایی، لائیک، جنبش سبز، مجاهدین، چپ و… اینجا همه به عقاید هم احترام می‌گذارند در ضمن اینکه به اعتقادات خود نیز پای بند هستند فرصت صحبت به یکدیگر می‌دهند و بحث می‌کنند.»
 
چه خوب به جای جامعه در زندان دموکراسی حاکم است. از ابن بابت هم جمهوری اسلامی در دنیا نمونه است. اما چه کسی مانع حاکم شدن دموکراسی در کشور شد؟ به گذشته فکر کنید چه کسی «بهار آزادی» را به مسلخ برد؟ چه کسی حقوق دیگران را نفی کرد؟ چه کسی مانع حرف زدن دیگران شد و با بسیج چماقدار و «امت حزب‌الله» به میتینگ‌ها و اجتماعات و دفاتر گروه‌های سیاسی حمله برد؟ شما را به آن‌چه اعتقاد دارید سوگند می‌دهم مانند گذشته ادعا نکنید که خودشان به خودشان حمله می‌کردند. چه کسی رأی مردم در انتخابات ریاست جمهوری سال ۵۸ را پایمال کرد و اجازه نداد اولین دوره ریاست جمهوری در کشور به انتها برسد؟ چه کسی تلاش کرد تا کاندیدای گروه‌های سیاسی نتواند در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کند؟ چه کسی توطئه کرد تا حتی یک نفر از مخالفان به مجلس شورای ملی راه نیابند؟ شما بهتر از من می‌دانید مجاهدین بنا به اعلام وزرات کشوری که تحت نظارت پدر شما بود بیش از ۲۴ درصد آرا را داشتند. چه کسی وقتی از صندوق رأی درآمد اولین کاری که کرد فراهم‌آوردن شرایطی بود که مخالفان و رقبا نتوانند از صندوق رأی بیرون بیایند؟  چه کسی در سال ۶۰ با ایده‌ی «رفراندوم» مخالفت کرد؟ چه کسی حجاب را به زنان میهن‌مان تحمیل کرد؟ چه کسی سرکوب شدید علیه زنان را سازماندهی کرد؟
به دقیقه سه و ۱۸ ثانیه گفتگوی پدرتان با «مایک والاس» خبرنگار معروف بین‌المللی توجه کنید. ببینید پدرتان چگونه در مقابل یک سؤال ساده در مورد زنان میهن‌مان از کوره در می‌رود و زشت‌ترین کلمات را زیر لب می‌گوید. وقتی مایک والاس از پدرتان می‌پرسد: «ما دائم از جوانان می‌شنویم، از زنان می‌شنویم که می‌گویند ما در خیابان حتی نمی‌توانیم با مردان صحبت کنیم چرا که پاسداران، بسیجی‌ها مانع ما می‌شوند» او پیش از آن که مترجم گفته‌ها را ترجمه کند متوجه‌ی منظور وی شده و زیر لب در حالی که خنده‌ی ملیحی که قطعاً برای شما آشناست برلب دارد خطاب به مایک والاس می‌گوید «ای خوار مادر ج...» در آدرس زیر خودتان ملاحظه کنید:‌
 
 
آیا باز هم می‌توانید به داشتن چنین پدری افتخار کنید؟ چه کسانی وقتی خمینی در خرداد ۶۰ گفت اگر ۳۶ میلیون نفر بگویند آری من می‌گویم نه، جشن گرفتند و هلهله به پا کردند؟ چه کسی خودسرانه و به منظور قبضه‌‌ی قدرت ۶ سال جنگ ضد میهنی را کش داد؟ چه خانواده‌ها که طی این مدت دربه‌در نشدند، چه عزیزانی که از دست نرفتند، چه مادران و پدرانی که داغدار نشدند، چه فرزندانی که یتیم نشدند. چه سرمایه‌هایی که نابود نشد. آیا پدر شما کوچکترین صلاحیت نظامی داشت که جانشین فرمانده کل قوا شده بود و فرماندهی نظامی می‌کرد؟ آیا پدر شما اجازه می‌داد یک امیر ارتش به جای او روضه بخواند و پیشنماز بایستد؟ که البته هیچ تخصصی نمی‌خواهد و هر بی‌سروپایی قادر به انجام آن است.
چه کسی خامنه‌ای را از خم رنگرزی مجلس خبرگان به عنوان ولی فقیه بیرون آورد و به عنوان «آیت‌الله» به مردم قالب کرد؟ غیر از پدر شما که در «سقیفه»‌ی معروف حمایت احمد خمینی را هم داشت؟ باز هم جای شکرش باقیست که شما و دیگر اهل خانواده همگی سالم و زنده هستید. آن بیچاره «یادگار امام» که جانش را رویش گذاشت و پسرش حسن برای آن که همچنان «آفتابه‌داری» مرقد پدربزرگش را حفظ کند و ریاست «مؤسسه نشر و آثار امام خمینی» را یدک بکشد بر این ظلم بزرگ در حق خانواده‌اش چشم پوشید و همچنان به خدمتگزاری خامنه‌ای مشغول است.
البته فهم این گونه رفتار برای من عجیب نیست. قرن‌هاست که آخوندها بالای منبر از  چگونگی کشته شدن «امام رضا» به دست مأمون خلیفه‌ی عباسی می‌گویند و در همان حال در مورد «امام محمد تقی» توضیح می‌دهند که دختر دیگر مأمون را به همسری خود گرفت. وقتی رفتار «امام» شان چنین باشد که با قاتل پدر بسازد و داماد او شود از پیروان چه انتظاری دارید؟ 
 
خانم هاشمی دوران خاتمی را به یاد بیاورید، پدرتان چگونه برای حفظ موقعیت و قدرت خودش پشت خامنه‌ای رفت و از سرکوبی که توسط او سازماندهی می‌شد حمایت کرد. چگونه از بستن روزنامه‌ها و اتهام وابستگی آن‌ها به خارج که دست پخت خامنه‌ای بود دفاع کرد.  شما هم چشم‌تان را بر روی واقعیت‌های جامعه‌مان بستید و تنها به حمایت از پدر برخاستید. به مواضع‌تان در آن دوران رجوع کنید. با آن که دوران «اصلاحات» بود و قاعدتاً فضای بیشتری برای حرکت شما بود اما شما کم‌ترین تحرک را داشتید. چرا که شاقول شما با پدرتان تنظیم می‌شد. حالا هم شما و هم پدرتان و هم مهدی مزد خدمت آن روز پدرتان به خامنه‌ای را می‌گیرید. دیدید خامنه‌ای چگونه پدرتان را با پاسداری دون پایه چون احمدی‌نژاد که تا پیش از آن «آدم» پدرتان محسوب می‌شد تحقیر کرد؟ این «عبرت روزگار» است اما چه کسی در تاریخ از این «عبرت» ها درس گرفته است که شما و خانواده‌تان دومی باشید؟
 
شما از «گفتگوی ادیان» در زندان گفته‌اید؛ چه کسی ادیان مختلف را حتی از تبلیغ کردن دین‌شان در جامعه باز داشت؟ دین حاکم و قدرتمدارانی چون پدرتان هنوز «مصلحت» ندانسته‌اند که سنی‌ها در پایتخت و «ام‌القرا»ی اسلام یک مسجد داشته باشند.
از گفتگو با مسیحی‌ها و بهایی‌ها در زندان گفته‌اید. می‌دانم منظورتان از مسیحی‌ها، مسیحیان نوکیشی چون مریم جلیلی، ‫شهلا رحمتی و ‫میترا زحمتی است که به خاطر دین‌شان در اوین به بند کشیده شدند. آیا نمی‌دانید فقه مورد نظر پدرتان تغییر دین از اسلام به مسیحیت را ارتداد می‌داند و مستحق مرگ؟ از آنجایی که نامبردگان زن هستند و «ناقص‌عقل» اعدام‌شان نکرده‌‌اند. وگرنه در همان دوران ریاست جمهوری پدرتان بود که کشیش مهدی دیباج را به طرز فجیعی کشتند و سپس کشیش هایک هوسپیان و کیشیش طاطائوس میکائیلیان را به قتل رساندند و در توطئه‌ای ننگین مسئولیت آن را به دوش مجاهدین انداختند. جرمشان این بود که به فارسی تبلیغ دین‌شان را می‌کردند و این گناهی نابخشودنی بود. کشیش حسین سودمند هم در دوران اقتدار پدرتان در آذرماه ۶۹ در مشهد به‌دار آویخته شد.

یادتان رفته چگونه «سربازان گمنام» پدرتان «حرم امن امام رضا» را در روز عاشورا منفجر کردند و جمعیت سوگوار را به قتل رساندند تا تبلیغات‌چی‌های ایشان مسئولیت آن را متوجه‌ی مجاهدین کنند؟ دیدید سربازان گمنام پدرتان چگونه «مهدی نحوی» یک سرباز دردمند اسیر در پادگان کرمانشاه را به تهران آوردند و با شکنجه و خدعه و نیرنگ به عنوان عامل این انفجار معرفی کرد و به قتل رساندند؟
یادتان هست فلاحیان پس از برملا شدن جنایاتش می‌گفت من به هاشمی سنجاق‌ شده‌ام هرکجا لازم است بیایم با او می‌آیم؟ شما بهتر می‌دانید که بیشترین ترور‌های رژیم در خارج از کشور در دوران پدر شما به وقوع پیوست و دادگاه آرژانتین همچنان به دنبال ایشان است. در ترور میکونوس نام پدرتان در حکم نهایی به میان آمد و این قصه سر دراز دارد.
 
می‌دانم منظورتان از بهایی‌ها خانم‌ها صهبا رضوانی، منیژه منزویان ( نصرالهی)، سوسن تبیانیان، لوا خانجانی، فریبا کمال آبادی، مهوش شهریاری (ثابت) و فاران حسامی هستند که به اتهام «تبلیغ علیه نظام» و «عضویت در تشکیلات بهایی» و «اجتماع و تبانی به قصد بر هم زدن امنیت ملی» به زندان افتاده‌اند. اما شما بهتر می‌دانید جرم فاران حسامی آموزش آنلاین به دانشجویان بهایی‌ای بوده که نمی‌توانند در دانشگاه‌های کشور تحصیل کنند و حالا شما در زندان از امثال او می‌آموزید. شما می‌دانید مهوش شهریاری با ۶۰ سال سن لگن‌ خاصره‌اش شکسته و از درمان لازم محروم است.
 
با همه‌ی ظلمی که به این زنان بهایی می‌رود اما آن‌ها در مقایسه با آن‌چه بر زنان بهایی در دوران قدر قدرتی پدرتان در شیراز رفت زندانیان خوشبختی هستند.
تصورش را بکنید روز ۲۸ خرداد سال ۱۳۶۲ ده زن بهایی را در شیراز جلادی چون ضیاء میرعمادی با کمک حکام شرع جنایتکار و در هماهنگی با امام جمعه‌ی تبهکار محی‌الدین حائری شیرازی به جرم اعتقاداتشان به جوخه‌ی رگبار بستند. در میان این زنان به نام‌های مونا ۱۷ ساله تا عزت ۵۷ ساله بر می‌خوریم. باور می‌کنید دستان پدرتان به چنین جنایاتی آلوده باشد؟
«جرم» این دختران و زنان مشارکت در آموزش اخلاق و تعلیمات دینی بهائی به کودکان خانواده‌های بهائی ‏بود. مونا محمودنژاد،‌ ۱۷ ساله، پدرش یدالله محمود‌نژاد نیز به فاصله‌ی سه ماه اعدام شد. اختر ثابت، ۲۱ ساله، رویا اشراقی ۲۲ ساله، با مادرش عزت جانمی دو روز پس از اعدام عنایت‌‌الله اشراقی پدر خانواده به دار آویخته شدند. سیمین صابری ۲۴ ساله، شهین (شیرین) دالوند، ۲۵ ساله، مهشید نیرومند ۲۸ ساله، زرین مقیمی ابیانه ۲۹ ساله، طاهره ارجمندی (سیاوشی)۳۲ ساله همسر جمشید سیاوشی، این دو به فاصله دو روز اعدام شدند. نصرت غفرانی (یلدایی)، ۵۶ ساله مادر بهرام یلدایی، این دو به فاصله‌ی دو روز اعدام شدند.
می‌دانید حلق آویز کردن ده زن، دو روز پس از دار زدن شش مرد یعنی چه؟ میرعمادی وقتی از این جنایت فارغ شد به تهران فراخوانده شد و ترفیع مقام گرفت و تا سال ۶۷ دادستان عمومی تهران بود. داستان فجایع و اختلاس‌ها و فسادی که بعدها به بار آورد خود مثنوی هفتاد من کاغذ است . البته بازداشت هم شد ولی بلافاصله آزاد شد.
 
خانم هاشمی هیچ می‌دانید حکومتی که پدرتان جزو پایه‌گذاران اصلی آن بود بیش از تمام اعدام‌های سیاسی زمان محمدرضاشاه فقط بهایی اعدام کرده است که آزارشان هم به حکومت نمی‌رسید و ادعایی هم نداشتند و ندارند؟‌ و پدرتان از دوران پهلوی به عنوان «ستمشاهی» یاد می‌کند. دوران پدرتان را چه بایستی نامید که از دایره‌ی انصاف خارج نشویم؟ یادتان باشد جنایات را شاه شخصاً انجام نمی‌داد و یا در بسیاری موارد چه بسا روح‌اش هم از آن‌ها خبر نداشت. باید تأکید کنم میزان اطلاع پدر شما از جنایات و مسئولیت او در نکبتی که کشور را فرا گرفته بسیار بیش‌تر از مسئولیت محمدرضا شاه در دوران پهلوی است.
 
آیا خبر ندارید ساختمان «حوزه‌‌ی هنر و اندیشه‌ی اسلامی» در سال‌های پیش از انقلاب یکی از زیارتگاه‌های بهائیان بود و «حضیره‌القدس» نامیده می‌شد و مشهور است که مقبره‌ی طاهره قره‌العین، شاعر توانا و یکی از بزرگترین مبلغان بهاییت در آن‌جا قرار دارد. تصورش را بکنید «هنر و اندیشه‌» تان را با یورش به خانه‌ی دیگران و تصاحب آن بنیان‌ گذاشتید و «هنرمندان»‌تا از چنین جایی بیرون می‌آیند .
باور کنید تا پیش از ظهور نظام اسلامی، ما در کشورمان مشکل گفتگو بین ادیان نداشتیم که حالا شما از دیدن آن در زندان به وجد آمده‌اید. در طول تاریخ هم هرکجا بلوایی برخاست، یک سرش به آخوند‌ها و حوزویان ختم می‌شد.
تصورش را بکنید در کرمانشاه، ملک‌طاووسی‌ها که به شیطان احترام می‌گذارند در کنار یهودیان و اهل سنت و شیعه و اهل حق، زندگی می‌کردند بدون آن که مشکلی پیش بیاید. بی‌خود نبود کرمانشاه را شهر هفتاد و دو ملت می‌خواندند. در اصفهان مسلمان و مسیحی و یهودی در کنار هم زندگی می‌کردند، در شیراز یهودی و بهایی و مسلمان همزیستی مسالمت آمیز داشتند. ببینید این آخوندها کار را به کجا کشانده‌اند که دراویش هم تحمل نمی‌شوند. و با آن‌که جمعیت ایران بیش از دو‌ برابر شده است اما از آمار یهودیان و مسیحیان و زرتشتی‌‌ها و بهایی‌ها کاسته شده است. البته این از «برکات» نظامی است که پدرتان در بنیان‌گذاری آن سهم اصلی را داشته است.
آیا پدر شما حق حیاتی برای مجاهدین قائل بود که حالا شما در زندان از گفتگو با آن‌ها یاد می‌کنید؟ آیا او و امام‌‌‌اش برای حزب توده و سازمان فدائیان اکثریت که در خدمتگزاری به رژیم از چیزی فروگذار نکردند حق حیات قائل شد که حالا شما دم از گفتگو با «چپ‌» ها در زندان می‌زنید؟‌ نمی‌گویم کار بدی می‌کنید می‌گویم با این تناقضات چه می‌کنید؟
البته چه خوب که شما به آن دسته از زنان «اصلاح‌طلبی» نپیوسته‌اید که در زندان هم برای خانواده‌های دردمند مجاهدین که به بند کشیده شده‌اند «حق حیات» و حق داشتن آرایی متفاوت قائل نیستند. حتماً شنیده‌اید در بند ۳۵۰ مردان آنجا هم مدعیان «اصلاح‌طلبی» رویه‌ای مشابه دارند و دامنه‌‌ی اقدامات زشت خود را تا زندانیان چپ و ... نیز گسترش داده‌اند. طبیعی است آن‌ها همان «انحصارطلب‌»‌های قدیمی هستند که به اقتضای روز، رنگ عوض کرده‌‌اند.  
البته می‌دانم شما با توجه به تجربه‌ای که از سر گذرانده‌اید دیگر فائزه‌ی قبل نیستید. با توجه با گفتگو و نشست و برخاستی که با زنان بهایی و دگر‌اندیش و دگرکیش داشته‌اید دیگر پدرتان نمی‌تواند در گفتگو با شما آن‌ها را «جاسوسه» و «عامل استکبار» و ... بخواند.
 
شما در ادامه انگشت روی مواردی گذاشته‌اید که نیاز به توضیح دارد. شما گفته‌اید:
«اینجا دانشگاه است: دانشگاهی که در هیچ زمان و مکانی در بیرون از زندان شکل نمی‌گیرد چیزهایی می‌بینی و می‌شنوی و یاد می‌گیری که در هیچ کلاس و جمع و جلسه و همایشی قابل مشاهده و لمس و درک نیست. تجاربی می‌اندوزی که مشابه آن را در صحبت‌های زندانی‌های آزاد شده و یا در کتاب‌‌های تاریخ و خاطرات دیگران نمی‌بینی و در ذره ذره وجودت جای نمی‌گیرد.»
 
شاید بتوان بخش اول صحبت‌تان را در نظام جمهوری اسلامی پذیرفت. معلوم است وقتی نخبگان یک جامعه را در زندان به بند بکشند دانشگاه اصلی آن‌جا شکل می‌گیرد. کما این که در دوران شاه هم چنین پدیده‌ای در کشور ما بود. اما در هیچ یک از کشورهایی که بانظام‌های دمکراتیک اداره می‌شوند شما با چنین پدیده‌ای روبرو نیستید چرا که زندان محل مجرمان و خطاکاران است. تقریباً هیچ فضلیتی در زندان پیدا نمی‌شود که کسی افسوس آن را بخورد. در آن‌جا دانشگاه‌ها در آکسفورد و کمبریج، و سوربن و چالمرز و هاروارد و ام ای تی و پرینستون و برکلی و ... شکل می‌گیرند.
نمی‌‌دانم دمخور شما کدام زندانی‌‌ آزاد شده بوده و شما کدام کتاب تاریخ و یا خاطرات زندان را خوانده‌اید؟ چنانچه مایل بودید وقتی از زندان خارج شدید و این نامه را خواندید آدرس ایمیل‌تان را مرقوم کنید تا برای آشنایی‌تان با دهه‌ی اول «انقلاب اسلامی» و «دوران طلایی امام»، «نه زیستن نه مرگ» خاطرات چهارجلدی زندانم از دهه‌ی ۶۰ و همچنین «دوزخ روی زمین» وضعیت دهشتناک زنان زندانی محبوس در واحد مسکونی و قبرهای قزلحصار را برایتان ارسال کنم.
 
شما در ادامه در ارتباط با «خودسازی» و خلق آثار هنری در زندان نوشته‌اید:‌
«اینجا محل خود سازی است: از بوق سحر تا پاسی از شب چنان زمانت پر است که برای بسیاری از کار‌ها وقت کم می‌آوری. کتابخوانی‌های فردی و گروهی، کلاس‌های آموزش زبان، ترجمه، نویسندگی، سرودن شعر و شعر خوانی، کلاس‌های فرهنگی و ورزشی، کارهای دستی که هر کدام یادآور شرایط سخت زندان است و پر از خاطره‌های زیبا، همه از هم می‌آموزند، هر کس دانسته‌هایش را نثار دیگران می‌کند، اینجا احساس پوچی و بیهودگی رخت بر می‌بندد.»
 
خانم هاشمی به آن‌چه در سی سال گذشته بر کشورمان گذشته فکر کنید. چه کسی شاعران را از کشور فراری داد، چه کسی کانون نویسندگان را ممنوعه کرد و شعرا و نویسندگان کشورمان را به بند کشید یا به قتل‌گاه روانه کرد؟ تصورش را بکنید علی موسوی گرمارودی می‌شود نماینده شعری این نظام که می‌گوید: «شرم می‌کردم از خودم اگر بر صادق هدایت لعنت نمی‌فرستادم . خداوندا ، صادق هدایت را لعنت کن» از بقیه چه بگویم؟ آیا چنین نظامی شایسته لعن و نفرین نیست؟ آیا نباید تا آجر آخر این نظام را منهدم کرد‌؟
چه کسی کانون وکلا را منحل کرد و وکلای مبارز و دلسوز را آواره کرد؟ چه کسی کاری کرد که یک جامعه «احساس پوچی و بیهودگی»‌ بکند؟ چه کسی چنین بلایی را به سر مردم آورد که آن‌ها حسرت «خاطره‌‌های زیبا» خود در دوران پهلوی را بخورند؟
چه کسی بزرگان تئاتر و موسیقی کشورمان را دربدر کرد؟ چه کسی خوانندگان و آهنگسازان شهیر کشورمان را آواره کرد؟ چه کسی سازهای نوازندگان‌مان را بر سرشان خرد کرد؟
هیچ می‌دانید به خاطر یاد دادن زبان انگلیسی به هم‌بندهایم چه مصیبت‌هایی در سلول انفرادی کشیدم و چه کتک‌هایی که نخوردم.
می‌دانید در بخشی از دوره‌ای که من زندان بودم، انجام «کارهای دستی» خلاف اسلام شمرده می‌شد و به شدت نهی می‌شود و چنانچه کسی در خفا به انجام آن مبادرت می‌کرد با سخت‌ ترین تنبیهاتی که در تصورتان نمی‌گنجد مواجه می‌شد؟
خانم هاشمی با خودتان فکر کرده‌اید چرا بایستی زندان، کانون سرودن شعر و شعرخوانی و نویسندگی باشد؟ مگر جا قحطی است؟‌ چرا بایستی نخبگان جامعه حسرت زندان را بخورند؟ پدرتان و همراهانش وعده بهشت داده بودند و حالا دخترش از زندانی بودن خود در پوست‌اش نمی‌گنجد، عجیب نیست؟ چه کسی بایستی شرمنده باشد؟
چه ایرادی داشت یا دارد که باز هم بزرگترین ارکسترهای فیلارمونیک خاورمیانه را داشته باشیم؟ چرا نبایستی ارکستر ملی کشورمان همچنان در منطقه بدرخشد و از داشتن بزرگترین کنسرت‌های موسیقی در شهرهای میهن‌مان محروم باشیم؟ چرا نبایستی بزرگترین شب‌های شعر در کشورمان برگزار شود؟ چرا نبایستی درخشان‌ترین کارناوال‌ها در ایران‌مان برگزار شوند؟ چرا نبایستی دوباره در شیراز جشن هنر برپا کنیم؟
کافی‌نت‌ها و محل تجمع جوانان کشورمان یکی پس از دیگری بسته می‌شوند چه اشکالی داشت کشورمان مرکز فرهنگی و هنری منطقه باشد؟ چه کسی مانع این‌همه زیبایی شده است؟ ننگی از این بالاتر که با افتخار اعلام می‌کنند برگزاری هرگونه کنسرت در مشهد ممنوع شده است؟
آیا شما نمی‌دانید در دورانی که پدرتان قدرت فائقه‌ داشت، کاخ‌های جوانان را تبدیل به کمیته و بازداشتگاه کردند؟
چرا نبایستی سواحل ما در جنوب و شمال کشور سالانه پذیرای میلیون‌ها توریست باشد؟ چرا نبایستی پیست‌های اسکی ما یکی از جاذبه‌های توریستی کشورمان باشد؟ چه کسی و چه نظامی مانع آبادانی کشور شده است؟ به غیر از پدر شما و یک مشت آخوند برخاسته از اعماق قرون وسطی که چون دیو تنوره می‌کشند؟
 
چه ایرادی داشت بزرگترین رویدادهای ورزشی دنیا در کشورمان برگزار شود؟ آیا حسرت نمی‌خورید بازی‌های جام جهانی فوتبال به جای کشورمان در قطر برگزار می‌شود؟
ناسلامتی شما مسئولیت «فدارسیون اسلامی ورزش زنان» را به عهده داشتید که البته با شکست مواجه شد و به تعطیلی کشانده شد و بازی‌های اسلامی زنان را راه‌اندازی کردید که معلوم نیست کی درش تخته شود. خودتان از اسمی که برای فدراسیون‌ مزبور انتخاب کرده بودید خنده‌تان نمی‌گیرد؟ زنان مسیحی و بهایی که با شما هم‌بند هستند چه بایستی می‌کردند؟ آیا شما اجازه می‌دادید زنان بهایی به عنوان نمایندگان ایران در مسابقات بین‌المللی شرکت کنند؟ خودتان بهتر می‌دانید حق تحصیل هم ندارند. حتی حق آموزش آنلاین بین خودشان را هم ندارند.
از خودتان پرسیده‌اید چرا زنان ما نبایستی اجازه داشته باشند به استادیوم‌های ورزشی بروند؟ امسال رفتن زنان به استادیوم والیبال را نیز ممنوع‌ کردند. چرا زنان به هرچه اشتیاق نشان می‌دهند ممنوع می‌شود؟ چه کسی باعث عقب‌ماندگی زنان ایرانی در ورزش شده است؟ شما می‌دانید کشور ما یکی از پیشرو ترین کشورها در امر حقوق زنان و ورزش زنان در آسیا بوده است. چه کسی ما را به این حضیض دچار کرده است؟
 
شما می‌دانید نشریه «مسلم نیوز» در انگلستان که بودجه‌اش لابد از طریق «امدادهای غیبی» تهیه می‌شود «به منظور ارتقا جایگاه مسلمانان مقیم انگلستان از سال ۲۰۰۰، جوایزی را با نام مسلمانان پیشگام و صاحب نام در حیطه‌های روابط عمومی، بهداشت، سلامت، توسعه، ارتباطات، تحصیلات، فرهنگ، اقتصاد و رسانه‌ها به اجرا گذاشته است، که جایزه شایستگی ورزش» را به نام «فائزه هاشمی» یعنی شما نامگذاری کرده است. 
البته می‌دانید که «مسلم نیوز» در ماه فوریه سال  1989و همزمان با صدور فتوای خمینی درباره سلمان رشدی تأسیس شد. از زندان که بیرون رفتید یک فکری به حال آن بکنید.
 
شما به درستی از وجود عشق و دوستی‌های عمیق و مهربانی و عطوفت و شفافیت در زندان نوشته‌اید:
«اینجا مدرسه عشق است:  دوستی‌های عمیق اینجا شکل می‌گیرد، حس مشارکت و کمک به دیگران، ایثار و فداکاری، همدردی و همکاری، مهربانی و عطوفت، شفافیت و زلال بودن، احساسات رقیق و نازک دل، از بین رفتن منیت‌ها، عشق و محبت. هر چه داری جانا و مالا بی‌دریغ در اختیار دیگران می‌گذاری. همه یکی می‌شوند، مرخصی رفتن و آزاد شدن با اشک و غصه جدایی و فراق از یاران همراه است. از شادی هم شادیم و از غصه هم دردمند. هر چه فشار‌ها و محدودیت‌ها و سختی‌ها بیشتر می‌شود همبستگی و اتحاد و عشق و محبت نیز بیشتر.»
 
شما سال‌ها در حزب جمهوری اسلامی فعال بودید، آیا در آن‌جا که بهشتی آن را «معبد» می‌خواند چنین احساساتی را یافته بودید؟ آیا خبری از «مهربانی و عطوفت» بود؟ اگر بود لابد سمبل‌‌های آن لاجوردی و قدیریان و امانی‌ها و مهرآیین‌ و... امثالهم بودند که چرخ‌های اوین و دادستانی را می‌چرخاندند و عسگراولادی و بادامچیان و شفیق و ... که پشتیبانان‌شان بودند یا خامنه‌ای که دبیرکل حزب بود .
تردیدی ندارم که اگر «ایثار و فداکاری و همدردی و همکاری» را در «حزب» و «معبدی» که بهشتی وعده‌اش را می‌داد تجربه کرده‌ بودید حالا در زندان از دیدن زنانی که هیچ دل خوشی از نظامی که پدرتان پایه‌گذارش بوده ندارند این گونه به وجد نمی‌آمدید.
از «غصه جدایی و فراق از یاران همراه» گفته‌اید. احساس‌تان را درک می‌کنم. اما شما هم خودتان را لحظه‌‌ای فقط لحظه‌‌ای جای من و ما بگذارید. شما هنوز «یاران»‌تان را برای رفتن به جوخه‌ی اعدام بدرقه نکرده‌اید. شما هنوز معنای بوسه‌ی تبدار را نمی‌دانید. شما هنوز معنای «فراق» را به درستی درک نمی‌کنید. شما هنوز سوزش آن را با تمام وجودتان احساس نمی‌کنید. شما هنوز از این که نتوانسته‌اید در آخرین لحظات، یارانتان را ببوسید به خود نمی‌پیچید. شما نمی‌توانید درک کنید در راهرو مرگ نشستن و از زیر چشم‌بند یارانتان را تا قتلگاه بدرقه کردن چه دردی را در وجود انسان می‌ریزد. شما نمی‌دانید پشت در شعبه نشستن و شاهد شکنجه‌ی عزیزان‌تان بودن و فریادهایشان را شنیدن چقدر هولناک است.
شما از «ایثار و فداکاری، همدردی و همکاری» گفته‌اید نمی‌دانم عمق‌ گفته‌هایتان چقدر است؟ اما من معنای این کلمات را به خوبی درک می‌کنم. اگر نبود «ایثار و فداکاری» دوستان و عزیزانم در تابستان ۶۷ ، من امروز زنده نبودم.
 
شما به درستی در مورد زندان اوین و انسان‌های ارزشمندی که در آن به بند کشیده شده‌اند نوشته‌‌اید:‌
«اینجا گنجینه انسان‌های ارزشمند است:  حضور زنان متفکر و اندیشمند و تحصیلکرده، دارای مطالعه و آگاه، با هدف و با مرام، با اراده و مصمم، ثابت قدم و استوار، شجاع و رشید، مدیر و مدبر، مبنکر و خلاق در اینجا غنیمتی است برای زندانیان و فرصت از دست رفته‌ای است برای اداره و سازندگی کشورمان ایران که از این ظرفیت‌ها و استعداد‌ها محروم است.»
 
می‌دانید چقدر از این «زنان متفکر و اندیشمند و تحصیلکرده، دارای مطالعه و آگاه، با هدف و با مرام، با اراده و مصمم، ثابت قدم و استوار، شجاع و رشید، مدیر و مدبر، مبنکر و خلاق» در دوران قدرتمندی پدرتان به جوخه‌های اعدام سپرده شدند؟ می‌دانید چه تعداد از این «زنان» بخاطر شکنجه‌های هولناک برای همیشه زندگی‌شان با رنج و درد همراه شد؟ می‌دانید چه تعداد از این «زنان» نخبه بعدها دست به انتحار زدند؟ می‌دانید چه تعداد از آن‌ها بعدها و در بیرون از زندان سر از آسایشگاه روانی درآوردند؟ می‌دانید صدها تن آن‌ها در کشتار ۶۷ از همین سلول‌هایی که شما در آن‌ها نفس می‌کشید به قتل‌گاه برده شدند؟ این جنایت در روزهایی رقم خورد که در حضور پدرتان در نماز جمعه‌ای که هدایت‌اش با او بود شعار می‌دادند «منافق زندانی اعدام باید گردد». و جانیان در یک بند، همه‌ی زندانیان زن مجاهد را از دم تیغ گذراندند.‌ شما بهتر از من می‌دانید شعارهای نماز جمعه شعارهای رسمی نظام بود که ستاد نماز جمعه تعیین می‌کرد و دوست عزیز پدرتان محمود مرتضایی فر فریاد می‌کرد و جمعیت نمازگرار تکرار می‌کردند.     
 
حتماً‌ در تاریخ خوانده‌اید یا شنیده‌اید آیت‌الله منتظری در نامه‌ی معروفش در مهرماه ۱۳۶۵ به خمینی نوشت:
«آیا می‌دانید که جنایاتى در زندان‌هاى جمهورى اسلامى بنام اسلام در حال وقوعند که شبیه آن در رژیم منحوس شاه هرگز دیده نشد؟
آیا می‌دانید که تعداد زیادى از زندانی‌ها تحت شکنجه توسط بازجویانشان کشته شده اند؟
آیا می‌دانید که در زندان (شهر) مشهد ، حدود ۲۵ دختر بخاطر آنچه بر آنها رفته بود … مجبور به درآوردن تخمدان یا رحم شدند؟ آیا می‌دانید که در برخى زندانهاى جمهورى اسلامى دختران جوان به زور مورد تجاوز قرار می‌گیرند» و من اضافه می‌کنم حجت‌الاسلام انصاری نجف‌آبادی نماینده‌ی آیت‌الله منتظری در مهرماه ۱۳۶۳ به من گفت که به چشم خودش ۸۰ زندانی دختر را که از ناراحتی روحی و روانی رنج می‌بردند شخصاً در زندان قزل‌حصار دیده است. آیا می‌دانید بسیاری از زنان زندانی در دهه‌ی ۶۰ به خاطر فشارهای عصبی و جسمی و روحی عادت ماهانه نداشتند؟ 
یادتان هست چگونه در دهه‌ی ۷۰ شمسی هنگامی که آیت‌الله منتظری در حصر بودند پدرتان سعی می‌کرد ایشان را فردی سطحی و ساده لوح و زود رنج و تآثیر‌پذیر و دمدمی‌مزاج نشان دهد؟
 
شما سال‌ها در حزب جمهوری اسلامی فعال بودید کدام یک از همکاران‌تان در حزب جمهوری اسلامی به گرد پای چنین زنان فهمیده‌ای می‌رسیدند که نماینده مجلس شورای اسلامی که خمینی «عصاره‌ فضائل ملت‌» شان می‌نامید شدند؟ آیا آن‌ها عصاره‌ی فضائل ملت بودند؟‌
یکی یکی نام می‌برم، چهره، عقاید و اعمال‌شان را به یاد بیاورید. منیره گرجی، مریم بهروزی، گوهر‌الشریعه‌ دستغیب، مرضیه حدیده‌چی دباغ، عاتقه رجایی، منیره نوبخت، اعظم طالقانی، نفیسه فیاض‌بخش، اختر درخشنده، پروین سلیحی، قدسیه سیدی علوی، مرضیه وحید دستجردی، سهیلا جلودارزاده، نیره اخوان بیطرف، الهه راستگو، فاطمه کروبی، زهرا پیشگاهی‌فرد، و ... شما این افراد را از نزدیک می‌شناختید و یا هم‌دوره‌ای‌هایتان بودند.
نمایندگان سال‌های اخیر مجلس را به یادتان می‌آورم که حتماً در مورد آن‌ها و «فضائل»‌شان شنیده‌اید. فاطمه آلبا، لاله افتخاری، زهره طبیب‌زاده، الهام امین زاده، فاطمه آجرلو، رفعت بیات، عشرت شایق و ....
آیا ظلم در حق زنان ایرانی نیست که چنین «نادره‌»‌هایی با چنان هیبت‌هایی بر کرسی مجلس تکیه زنند و حقوق آنان را پایمال کنند؟
ملاحظه کنید زهره طبیب‌زاده چگونه دروغ می‌گوید و به منظور پاپوش‌دوزی برای برادرتان مهدی در صحن مجلس مدعی می‌شود « آیا شش نفر بسیجی به دلیل مدیریت وی در جریان فتنه شهید شدند یا نه؟» البته او کمی از خر شیطان پایین آمده و تخفیف داده است چرا که قبلاً مدعی بودند ۲۰ بسیجی در جریان «فتنه» به «شهادت» رسیدند. اما هیچ‌یک از مدعیان حاضر نشدند نام آن‌ها را انتشار دهتد.می‌دانم این اتهامات دروغ، زشت و ناپسند هستند و دل‌تان را به درد می‌آورد. اما پدرتان درست به همین شکل در صحن مجلس دروغ می‌گفت و برای مخالفان پاپوش می‌دوخت و ما در زندان می‌شنیدیم. این همان مجلسی است که از تریبون آن به مدیریت پدرتان هرچه می‌خواستند علیه مهندس بازرگان و دیگر منتقدین‌شان گفتند . حتی وقتی مهندس بازرگان و معین فر را مورد ضرب و شتم قرار دادند او اقدامی نکرد.
یادتان هست وقتی مطهری به قتل رسید چگونه پدرتان در حضور خمینی و در حوزه‌ی علمیه قم مارکسیست‌ها را عامل آن معرفی کرد؟ او بعدها هیچ‌گاه عذرخواهی هم نکرد.
یادم هست یک بار پدرتان در نماز جمعه از دوماه حبس انفرادی که در زمان شاه و در زیر بازجویی کشیده بود با چه آب و تابی تعریف می‌کرد و آن را در زمره‌ی جنایات شاه و ساواک قملداد می‌کرد. آن موقع من ۶ ماه بود که در سلول انفرادی بودم و دوستانم ۹ ماه؛ بعضی‌ها تا بیش از سه سال هم در سلول انفرادی ماندند. نه برای بازجویی، بلکه به صورت تنبیهی و برای رو کم کنی! باور می‌کنید؟
اشتباه نشود من شما را مسئول اقدامات پدرتان نمی‌دانم و قصد ندارم به خاطر اعمال او شما را آن‌هم در زندان و زیر فشار به محاکمه بکشانم. ابداً بلکه می‌خواهم با بازخوانی اعمال وی و نظام، چراغی فرا راه آینده‌ی شما بیافروزم.
باز تکرار می‌کنم آیا اگر شما دختر هاشمی رفسنجانی نبودید می‌توانستید به مجلس پنجم راه یابید؟ مرور تاریخ کشورمان غیر از این می‌گوید. مریم گلزاده غفوری، دختر آیت‌الله گلزاده غفوری که اتفاقاً هم در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی و هم انتخابات اولین دوره‌ی مجلس شورای ملی از پدر شما بیشتر رأی آورده بود راهی زندان شد و عاقبت در قتل‌عام ۶۷ همراه با همسرش علیرضا حاج‌صمدی جاودانه شد تا درد فراق یکدیگر را نداشته باشند. نگاهی به نامه‌های انتشار یافته‌ی «مریم گلی» که چشم و چراغ زندان بود بیاندازید تا به فاصله‌ی خود با او پی ببرید. تا معنای «احساسات رقیق و نازک دل» و «عشق و محبت» را تمام و کمال دریابید. مریم تنها نبود کاظم و صادق گلزاده غفوری هم به جای آن که همچون محسن و مهدی و یاسر سرمایه‌های ملی را چپاول کنند رنج شکنجه را تحمل کردند و قهرمانانه در مقابل جوخه‌ی اعدام ایستادند.
آیت‌الله گلزاده غفوری هم به جای تکیه زدن بر کرسی مجلس و ارتزاق از خون و سرمایه‌ی ملت، گوشه‌ عزلت گرفت، خوشنام زیست و با سرفرازی جان داد و آه و نفرین ملتی را همراه خود نکرد. تفاوت خانواده‌ی گلزاده‌ غفوری و هاشمی رفسنجانی را می‌بینید؟
 
با همه‌ی این احوال وزارت کشور پدرتان هم حق شما را پایمال کرد و آرای شما را با ناطق نوری که قرار بود رئیس مجلس پنجم هم باشد عوض کرد تا مبادا نماینده‌ی اول تهران شوید و رئیس مجلس از یک «زن» آرایش کمتر باشد که در جمهوری اسلامی تحقیری از این بزرگتر برای رئیس مجلس متصور نیست. آن‌ها «مصلحت نظام» را در این دیدند و شما به این ظلم تن دادید. همین مبنایی شد برای شورای نگهبان که به خود اجازه دهد تا در مجلس ششم آرای علیرضا رجایی را با غلامعلی حداد عادل پدر عروس خامنه‌‌ای عوض کند تا نم‌کرده‌ی رهبری و فرزندش بتواند به مجلس راه یابد. سکوت دوباره آن روز شما و دیگران باعث شد تا احمدی نژاد و مصطفی پورمحمدی به خود اجازه دهند برخلاف آرای به صندوق ریخته شده در انتخابات شورای شهر تهران نام پروین احمدی‌نژاد و خسرو دانشجو خواهر رئیس جمهور و برادر استاندار تهران را بیرون آورده و آن‌ها را به شورای شهر تهران بفرستند. سکوت دوباره بعدی باعث شد تا خامنه‌ای و سپاه پاسداران و احمدی نژاد و صادق محصولی به خود اجازه دهند تا در آرای ریاست جمهوری دهم دست برده و احمدی نژاد را برای یک دوره‌ی دیگر به مردم تحمیل کنند و برای تحقیر کروبی آرای او را سیصد هزار رأی اعلام کنند تا دل ولی فقیه خنک شود. حال بگذار اکبر گنجی با وقاحت نان اپوزیسیون و جنبش سبز را بخورد و مدعی شود در نظام جمهوری اسلامی امکان تقلب آن‌هم به میزان بالا نیست.
 
شما به درستی روی دغدغه‌های یک فعال سیاسی و اجتماعی دست گذاشته و تأکید کرده‌اید: 
«تا زمانی که به زندان نیامدی نگران هستی که به کجا می‌روی؟ آیا عمرت تلف خواهد شد و ممکن است رعایت چیزهایی را بکنی تا پایت به زندان باز نشود. ولی وقتی آمدی و علی رغم بودن در قفس این همه تاثیر گرفتی نه تنها رنج زندان را به راحتی تحمل می‌کنی بلکه بعد از آزادی مصمم‌تر و محکم تر به راهت ادامه خواهی داد. چرا که زندان دیگر ترسی ندارد و حتی گاهی برای تجدید خاطرات و دیدن یاران روزهای سخت دلتنگ هستی.
شاید بد نباشد همه کسانی که آرمانی دارند و هدفی و برای آن مبارزه می‌کنند برای مدت کوتاهی هم که شده به زندان بیایند، البته شاید آمدنتان را بتوانید برنامه ریزی کنید ولی خروجتان از اینجا را خدا می‌داند.»
 
خانم هاشمی در خلوت و تنهایی زندان به وجدان خود رجوع کنید آیا وقتی دسته دسته دختران مردم از خانه و مدرسه راهی زندان‌ها و جوخه‌های اعدام می‌شدند و شما کک‌تان نمی‌گزید فکرش را می‌کردید روزی پای شما هم در نظامی که پدرتان پایه‌گذارش بوده به همان زندانی باز شود که تن و بدن آن‌ها در آن جا شرحه شرحه شد؟
تردید نکنید بهشتی هم وقتی دادگستری و عدلیه را از بین می‌برد تصور نمی‌کرد کاخ ظلمی که بنا می‌کند روزی فرزندش را نیز ببلعد و او را با دمپایی و دست بند و زنجیر به بیدادگاهی برند که عکس او تزیین‌بخش آن است. خمینی هم وقتی برای تحکیم نظام‌اش وزارت اطلاعات را تأسیس می‌کرد به مخیله‌اش خطور نمی‌کرد که روزی همین دستگاه جهنمی که آیت‌‌الله منتظری بدتر از ساواک خوانده بودش جان فرزند و «یادگار»ش را بگیرد. احمد خمینی هم وقتی علیه آیت‌الله منتظری توطئه می‌کرد تصوری نداشت که تیغ بر‌گلوی خود می‌گذارد. چنانچه وقتی کروبی برای برکناری آیت‌الله منتظری زمینه‌سازی می‌کرد و موسوی فرمان پایین کشیدن عکس‌های ایشان را می‌داد و عبدالله نوری دیوار خانه‌شان را خراب می‌کرد تصور نمی‌کردند روزی خودشان به حبس و زندان می‌روند. چنانچه خامنه‌ای و دردانه‌اش مجتبی هم درکی از آن‌چه در انتظارشان هست ندارند و نمی‌دانند این کاخ ظلم چگونه بر سرشان آوار خواهد شد. شما بهتر از من می‌دانید بسیاری از «اصلاح‌طلب»‌هایی که امروز زندان را تجربه می‌کنند در کابوس‌هایشان هم تجربه‌ی زندان در جمهوری اسلامی را نمی‌دیدند چه برسد به دنیای واقعی. آن‌ها بنیانگذاران دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی و نیروهای سرکوبگر بودند .
 
هیچ می‌دانید نیمه پنهان کیهان چگونه پدید آمد؟ خاطرات محمد حسن شایانفر از عناصر اطلاعات سپاه و بخش اجتماعی وزارت اطلاعات را بخوانید که در دهه‌ی ۶۰ به دعوت مجید انصاری همراه با حسین شریعتمداری به زندان‌های اوین و قزلحصار و گوهردشت آمدند. آن‌ها نوشته‌های توابین و گفتگو با آن‌ها را جمع آوری کرده و برای چاپ به وزارت ارشاد می‌سپردند. فیض‌الله عرب سرخی، چهره‌ی امنیتی و مدیر‌کل حراست وزارت ارشاد در دهه شصت، که این روزها زندانی امنیتی است در آن دوران به این دو یک «یک پیشنهاد هیجان‌انگیز داد». «او به شریعتمداری و شایانفر پیشنهاد کرد که این نوشته‌ها را برای چاپ، به روزنامه کیهان بسپارند تا هم وقت‌شان برای کار‌های اجرایی گرفته نشود و هم این دست‌نوشته‌های سرنوشت‌ساز، در اختیار مخاطبان گسترده‌تری، به وسعت سراسر ایران، قرار گیرد.»
 
 
این گونه بود که به فرمان خامنه‌ای روزنامه‌ی کیهان در اختیار آنان قرار گرفت تا هرچه دل تنگ‌شان می‌خواهد در آن بنویسند و انتشار دهند. توجه کنید امروز چگونه همین عرب‌سرخی‌ها از کیهان می‌‌نالند؟ باور کنید «عبرت» روزگار را.
اگر می‌خواهید عاقبت بخیر شوید پوسته شکنی کنید. گفته‌های اراذل و اوباشی در حد سعید قاسمی که می‌گفتند اگر شما یک روز در زندان ماندید ریش‌شان را خواهند تراشید شما را فریب ندهد که حقانیت خانواده‌تان را نتیجه بگیرید.  
سعی نکنید در این میان به خود و خانواده‌تان اعتبار بدهید که دیدید برخلاف انتظارتان و برخلاف آن‌چه در مورد خانواده‌ی رفسنجانی تبلیغ می‌کردید ما هم به زندان رفتیم.
وقتی از زندان بیرون رفتید به نوار مکالمه‌ی نیک‌آهنگ کوثر و برادرتان مهدی گوش کنید. به تن صدای او، به شیوه‌ی گفتار او توجه کنید چقدر با سعید تاجیک فرق دارد؟ آیا مهدی و امثال او نخبگان جامعه‌ی ما هستند؟
 
خانم هاشمی قدر زمینی را که بر آن قدم می‌گذارید بدانید، قدر هوایی را در آن تنفس می‌کنید بدانید، در آن هوا مریم گلزاده غفوری تنفس کرده است، بر آن زمین فروزان عبدی قدم گذاشته است، در آن مکان پاهای مادر معصومه شادمانی در زیر کابل له و لورده شده و درست در نزدیکی شما بر روی برانکارد به رگبار مسلسل بسته شده است. در آن نزدیکی دخترکانی که نامشان را هم نمی‌دانستند به جوخه‌ی آتش سپرده شدند. یادتان باشد شما در سلول‌هایی زندگی می‌کنید که نیلوفر تشید با ۱۶ سال سن می‌گفت مرگ برای من خیلی زود است و بیرحمانه به رگبار بسته شد .
 
راستش اگر من «آرمانی» برای خود قائل بودم، و به چنین اهداف بلندی که شما برای خود ترسیم می‌کنید می‌اندیشیدم قبل از هرچیز از خانه‌ی خودم شروع می‌کردم و بر پدرم و برادرانم می‌شوریدم و آن‌ها را رسوای عام و خاص می‌کردم.
 
خانم هاشمی شما نوشته‌اید «زندان دیگر ترسی ندارد»، چه خوب که چنین احساسی دارید. اما توجه داشته باشید شما مزه‌ی شکنجه‌ را نچشیده‌اید، شما هنوز نمی‌دانید کابل چیست، شلاق بر گوشت از هم دریده شده چه سوزش جانکاهی دارد، انگشت‌های پریده در اثر ضربات کابل چه زجری  را به انسان تحمیل می‌کنند. شما  دستبند قپانی را تجربه نکرده‌اید، درکی از آویزان شدن ندارید، رنج و مشقت روزهای متوالی سرپا ایستاده بدون خواب را از سر نگذرانده‌اید. شما را هنوز توپ فوتبال نکرده‌اند. فکر می‌کنید جوجه کباب یک نوع غذاست.
زندان در نظام اسلامی که فقط حبس کشیدن نیست. شما نوع خوب آن را تجربه کرده‌اید. باور کنید دوستان زیادی داشتم وقتی به آن‌ها پیشنهاد فعالیت دوباره را می‌دادم، وقتی به آن‌ها پیشنهاد خروج غیرقانونی از کشور را می‌دادم با صمیم قلب می‌پذیرفتند اما به یک شرط. به شرط آن که یک اسلحه یا قرص سیانور در اختیارشان بگذارم که در لحظه‌‌ی دستگیری از آن برای کشتن خودشان استفاده کنند. آن‌ها می‌گفتند دیگر تحمل شکنجه و بازجویی مجدد را نداریم. آنها از شکستن می‌ترسیدند.
خانم هاشمی این گونه بود که «زندان ترس داشت». خانم هاشمی شما خیرخواهانه نوشته‌‌اید: «شاید بد نباشد همه کسانی که آرمانی دارند و هدفی و برای آن مبارزه می‌کنند برای مدت کوتاهی هم که شده به زندان بیایند،» اما لاجوردی در سال ۶۰ شریرانه می‌گفت: «ای کاش می‌شد همه‌ی مردم ایران را برای مدتی به دانشگاه اوین آورد» او می‌خواست به ضرب زور و شکنجه و رعب و وحشت همه را «تواب» کند.
خانم هاشمی شما نیک‌خواهانه از «دلتنگ شدن» برای «تجدید خاطرات و دیدن یاران روزهای سخت» نوشته‌اید. من احساس شما را درک می‌کنم چون سی و یک سال است که «دلتنگ» «یارانم» هستم. هنوز با «خاطرات» آن‌ها زندگی می‌کنم. ۲۴ سال است که از «راهرو مرگ» بیرون نیامده‌ام. هنوز با آن‌ها در راهرو مرگ زندگی می‌کنم. نزدیک به ۱۹ سال است که نتوانسته‌ام برای «تجدید خاطره» با آن‌ها به بهشت زهرا و خاوران بروم. شما بگویید وقتی «دلتنگ یاران روزهای سختم» شدم چه کنم؟ شما مرا راهنمایی کنید برای تجدید خاطره با آن‌ها به کجا پناه برم؟ در آینه نگاه می‌کنم موهایم سپید شده است، پسرم بزرگ شده است، آن‌ها می‌توانستند جای من باشند اما امروز زیر خروارها خاک سرد و سیاه خفته‌اند. جواب پدرها و مادرها، جواب همسران و فرزندان‌شان را چه کسی می‌دهد؟
 
متأسفم شما را بهانه کرده‌ام تا از درد نسلی بگویم که پرپر شد و این‌ روزها کمتر از آن‌ها و قهرمانی‌هایشان گفته می‌شود و من مجبورم به جای همه‌ی آن‌ها و به جای صدایی که خاموش شد فریاد ‌کنم.
نسلی که تا سر حد امکان رنج کشید، مقاومت کرد، قهرمانی آفرید، پرپر شد اما جایزه‌ای نصیب‌اش نشد که هیچ نامی هم از آن‌ها برده نمی‌شود. کتمان نمی‌کنم برای من همه چیز بهانه است تا درد هم‌نسلانم را فریاد کنم. آن‌ها هیچ‌گاه از راهروهای مرگ بیرون نیامدند. وظیفه‌‌ی من است که فریادشان را پژواک دهم. می‌بخشید نامه‌ام طولانی شد، چرا که درد این نسل به اندازه شب سیاهی که بر کشورمان سایه افکنده طولانی است، امیدوارم شما و همه‌ی آن‌هایی که این نامه را می‌خوانید احساس مرا درک کنید.  
 
 
ایرج مصداقی ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲
 
 
 

 

یکی از خوانندگان گرامی اشتباه مرا در مورد حسین مرعشی تصیحیح کردند. ضمن تشکر از ایشان و پوزش از خانم هاشمی و خوانندگان توضیحات ایشان را در زیر می‌آورم.

«حسین مرعشی دائی فایزه نیست بلکه پسرعموی مادر فایزه است که شما کرده اید برادر عفت مرعشی است. او فرزند آقا کمال مرعشی است که از معنونین رفسنجان بود و با رجال گذشته سروکار داشت. همسرش برادرزاده آقا کمال است که پدر همین حسین باشد و برادرش احمد [که معمم است مرد گوشه گیری و پرهیزکاری است و محضردارست در رفسنجانی و هنوز هم]

خانواده مرعشی چند تائی مبارز داشته اند و از جمله یکی از بستگانشان در بین اعدامی ها بود که حتما شما می شناسید با اطلاعاتی که دارید. »

 

 

منبع:پژواک ایران


ایرج مصداقی

فهرست مطالب ایرج مصداقی در سایت پژواک ایران 

*نتایج فاجعه‌بار مماشات غرب با چهاردهه گروگانگیری نظام اسلامی  [2024 Jan] 
*ابعاد یک حکم تاریخی؛ مبادله فرضی حمید نوری و سناریوهای محتمل  [2023 Dec] 
*مسئولیت پزشکان بیمارستان فجر ارتش در تراژدی آرمیتا  [2023 Oct] 
*فروپاشی درونی جدّی‌ترین احتمال فروپاشی رژیم ایران  [2023 Aug] 
*مشابهت خبرسازی «زخمی‌شدن قاسم سلیمانی در سوریه» و بستری شدن نیری در آلمان  [2023 Jul] 
*جنبش دادخواهی و جنجال خبری بستری شدن نیری در هانوفر  [2023 Jul] 
*رؤیای محو آثار جنایت در «دستور تعطیلی گوهردشت»  [2023 Apr] 
*حکم اعدام شارمهد؛ پاسخ پیشبینی‌پذیر تهران به پیام ضعیف اروپا  [2023 Feb] 
*پیامدهای کنفرانس امنیتی مونیخ   [2023 Feb] 
*وهم حمله نظامی به ایران یا جنگ واقعی جمهوری اسلامی با جهان؟  [2023 Jan] 
*همزمانی معنادار شایعه ترور صلواتی با تصمیم به قتل دو جوان  [2023 Jan] 
*در آستانه تشکیل دادگاه تجدید نظر در پرونده حمید نوری: تحریف‌های مشاور حقوقی خانواده او  [2023 Jan] 
*دادگاه تجدید نظر در پرونده حمید نوری و شروع دور جدیدی از تبلیغات جنایت‌پوشانه‌ی رژیم  [2022 Dec] 
*محمود سالارکیا، نمونه یک وکیل همدست دستگاه قضائی  [2022 Dec] 
*فهرست یک کشتار خاموش؛ سایه سنگین ارعاب بر سر کادر پزشکی  [2022 Dec] 
*وکیل چیست و «وکیل جمهوری اسلامی» کیست؟  [2022 Dec] 
*جواد علی‌اکبریان، یکی دیگر از مجریان کشتار ۶۷  [2022 Dec] 
*اعدام محسن شکاری و تبعات آن برای جنبش انقلابی  [2022 Dec] 
*خیزش ۱۴۰۱؛ حکومت «به دنبال گردن برای طناب دار»  [2022 Dec] 
*چقدر می‌توان به پرونده ایران در «شورای حقوق بشر» امید بست؟  [2022 Nov] 
*شادی صدر و شادی امین و تجاوز به زنان در زندان  [2022 Nov] 
*سوابق سیاه عبدالرضا مصری، مدافع کشتار معترضان بلوچ  [2022 Nov] 
*بدون نیروی جانشین، غرب با انقلاب ایران همسو نمی‌شود  [2022 Nov] 
* از مشهد تا شیراز؛ آیا حمله شاهچراغ تکرار سناریویی آشنا نیست؟  [2022 Oct] 
*سرگذشت اوین؛ ریشه‌های هراس از نماد جنایت  [2022 Oct] 
*آیا نارضایتی امثال اصغر ناظم‌زاده نشانه شکاف در حاکمیت است؟  [2022 Oct] 
*پشت پرده پرونده مرگ مهسا؛ راستی‌آزمایی گزارش پزشکی قانونی  [2022 Oct] 
*راهکارهایی عملی برای جبران انفعال غرب در برابر جمهوری اسلامی  [2022 Oct] 
*آیت‌الله منتظری؛ مقام رفیع وجدان در منش یک روحانی استثنایی  [2022 Sep] 
*صادق قطب‌زاده؛ از رویای قدرت تا کابوس سقوط  [2022 Sep] 
*علی‌اصغر حجازی؛ از سرکوب زنان تا تامین امنیت بیت خامنه‌ای  [2022 Sep] 
*قطع رابطه آلبانی با ایران؛ هشدار صریح غرب به جمهوری اسلامی؟  [2022 Sep] 
*سید جواد حجازی؛ تجارت مذهبی و نفوذ سیاسی  [2022 Sep] 
*رد پای روابط مافيایی صاحبان قدرت در قتل علی محفوظی  [2022 Aug] 
*خنجر «فتوای خمینی» بر گلوی سلمان رشدی و مسئولیت آمران  [2022 Aug] 
*محاکمه حمید نوری و نقش کاوه موسوی؛ از مشارکت در دستگیری تا کارشکنی تبهکارانه از مشارکت در دستگیری تا کارشکنی تبهکارانه [2022 Aug] 
*کشتار ۶۷ و سلسله دروغ‌های «دادستانی با اختیارات ویژه»  [2022 Aug] 
*نقاشیان با روایت داستان «ترور خمینی» به دنبال چیست؟  [2022 Jul] 
*در «روز جهانی عدالت» جنبش دادخواهی ایران کجا ایستاده است؟  [2022 Jul] 
*افشای توطئه کاوه موسوی همزمان با اعلام حکم دادگاه حمید نوری  [2022 Jul] 
* واکنش ایرج مصداقی به اظهارات حسینعلی نیری، مسئول «هیات مرگ»  [2022 Jul] 
*کشتار ۶۷ به روایت حسینعلی نیری؛ یک راست و دریایی از دروغ  [2022 Jul] 
*اطلاعیه مهم دادگاه ناحیه استکهلم در ارتباط با حکم دادگاه حمید نوری  [2022 Jul] 
*ساختار اطلاعاتی و امنیتی سپاه پاسداران  [2022 Jun] 
*نقش امیدوار رضایی در لاپوشانی راز مرگ سعید امامی   [2022 Jun] 
*پزشکانی که به دست "جوخه‌های امنیتی" حذف شدند  [2022 Jun] 
*پرونده‌سازی برای "عنکبوت مقدس" در متن فاجعه متروپل  [2022 May] 
* همکاری مسعود رجوی و دستگاه امنیتی رژیم علیه پرونده حمید نوری عامل کشتار ۶۷  [2022 May] 
*چرا پرونده حمید نوری در خارج از سوئد کلید خورد؟  [2022 May] 
*در ایران بالایی ها هم دیگر نمی توانند حکومت کنند و این سرآغاز انقلاب است  [2022 May] 
*اعدام فرخ‌رو پارسا؛ ضديت با سلطنت پهلوی يا زن‌ستيزی آگاهانه؟  [2022 May] 
*کیفرخواست حمید نوری در آینه انتقادها  [2022 Mar] 
*محمدی‌ ری‌شهری طراح کشتار سال ۶۷  [2022 Mar] 
*مورس چیست و در زندان چگونه مورس می‌زنند   [2022 Feb] 
*صداهایی از حمید نوری چند ساعت قبل از سوار شدن به هواپیما دارم راستی‌آزمایی ادعاهای قوه قضاییه جمهوری اسلامی در مورد دادگاه حمید نوری-بخش سوم [2022 Feb] 
*جعل پردازی و سناريو سازی امنيتی نمونه شاخصی از همياری برخی مخالفان   [2022 Feb] 
*علی هاشمی از تأسیسات زندان بیرجند تا ریاست اوین   [2022 Jan] 
*رضا سیف‌اللهی، از دانشگاه و حوزه تا فرماندهی امنیتی و نظامی  [2022 Jan] 
*محاکمه حميد نوری؛ دور جديد تبلیغات جمهوری اسلامی   [2022 Jan] 
*از گلزاده غفوری تا محمدعلی زم: جمهوری اسلامی و لباس روحانیت   [2021 Dec] 
*سکان بهداشت و درمان و آموزش کشور در دست چه کسانی است؟ − نمونهٴ سرپرست دانشگاه علوم پزشکی تهران  [2021 Nov] 
*سهمیه جدید سپاه قدس در آموزش عالی  [2021 Oct] 
*مرگ حاج داوود رحمانی؛ رئیس و شکنجه‌گر زندان قزلحصار  [2021 Oct] 
*سردار نجات، یکی از مسئولان سرکوب جنبش‌های اجتماعی و «نجات» نظام را بهتر بشناسیم  [2021 Oct] 
*مقوله‌ی حجت‌الاسلام «جعفر نیری» و مستند‌سازی کشتار ۶۷  [2021 Oct] 
*سپاه پاسداران؛ از دخالت در انتخابات سازمان نظام پزشکی تا تسلط بر آن  [2021 Oct] 
*نگاهی به پرونده اعمال محسن رضایی، به مناسبت منصب جدیدش   [2021 Sep] 
*فاجعه کشتار ۶۷ و «گل‌های داوودی»  [2021 Sep] 
*یک چهره‌‌ امنیتی و سرکوبگر، دبیر تازه مجمع تشخیص مصلحت نظام  [2021 Sep] 
*در جستجوی عدالت از استکهلم تا استانبول   [2021 Sep] 
*کرونا جان احمد زرگر، قاضی «ناقض حقوق بشر» را گرفت  [2021 Sep] 
*دادگاه حمید نوری سیاست مماشات اتحادیه اروپا را هدف قرار داده است  [2021 Aug] 
*چگونه نظام پزشکی در ایران به سازمانی حکومتی بدل شد  [2021 Jul] 
*میراث رئیسی؛ نابودی استقلال کانون وکلا   [2021 Jul] 
*اژه‌ای در رأس قوه قضائیه؛ خامنه‌ای شمشیر را از رو می‌بندد   [2021 Jul] 
*تشکیل پرونده بین‌المللی برای رئیسی؛ بدیلی عملی برای راهکار غیرعملی عفو بین‌الملل  [2021 Jun] 
*نقش ابراهیم رئیسی در دوره انتقالی دادستانی تهران از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۵  [2021 Jun] 
*مدارک تحصیلی جعلی در نظام اسلامی؛ رئیسی تازه‌ترین مورد   [2021 Jun] 
*از بازجویی و شکنجه‌گری در اوین تا حقوقدانی در شورای نگهبان   [2021 May] 
*مسعود رجوی عاقد پیوند نامبارک علی سرابی و فریدون ژورک (بخش یک)  [2021 May] 
*واکسن کرونا و راهپیمایی اربعین   [2021 May] 
*ابراهیم رئیسی؛ از گورستان خاوران تا خیابان پاستور  [2021 May] 
*مردد بین پوشیدن لباس روحانیت و شخصی  [2021 May] 
*از «اکتبر سرخ» و «پرولتاریا» تا ا‌م‌القرا اسلام و «معصوم».  [2021 May] 
*افزایش خودکشی و اعتیاد در میان انترن‌ها و رزیدنت‌ها در ایران  [2021 May] 
*انستیتو پاستور، همه‌گیری کرونا و واکسن ایرانی  [2021 May] 
*ردپای اهمیت استراتژیک یمن برای جمهوری اسلامی در فایل صوتی ظریف   [2021 Apr] 
*مشکلات نظام پرستاری در ایران  [2021 Apr] 
*سیر انحطاط و رذالت – نمونه احمد میراحسان  [2021 Apr] 
*شگردهای اتاق‌های فکر جمهوری اسلامی در زمینه انتشار اسناد جعلی  [2021 Apr] 
*تعیین تاریخ محاکمه حمید نوری؛ دادگاهی بی‌سابقه در سوئد   [2021 Mar] 
*توطئه‌ی فرقه‌ی رجوی علیه ایرج مصداقی و دادگاه حمید نوری  [2021 Mar] 
*شورای نگهبان، دستگاه قضایی و روابط انگلیسی  [2021 Mar] 
*آزمون آزموده؛ چرا اروپا در برابر اقدامات تروریستی ایران قاطع نیست؟   [2021 Feb] 
*«مجاهد پرکینه» دست به دامان سیاستمدار نژادپرست «آمریکایی»  [2021 Jan] 
*فرمان کرونایی خامنه‌ای و قبله درمانی نزدیکان رهبر  [2021 Jan] 
*اصلاح‌طلب دست‌ساز چگونه از خود دفاع می‌کند؟  [2021 Jan] 
*یکی از شخصیت‌های «اصلاح‌طلبیِ»عامل سازمان اطلاعات سپاه و بیت رهبری: محمد زارع گشتی فومنی  [2021 Jan] 
*بحران کرونا در ایران؛ واکسن داخلی یا خارجی؟  [2020 Dec] 
*من و شما و روح‌الله زم  [2020 Dec] 
*ممنوعیت پیوند اندام ایرانیان به اتباع خارجی   [2020 Dec] 
*آیا موساد اردشیر حسین‌پور، دانشمند هسته‌ای را ترور کرده است؟  [2020 Dec] 
*آخرین قدم‌ها برای نابودی استقلال کانون وکلا   [2020 Dec] 
*آزادی پژوهشگر استرالیایی در چارچوب «سیاست گروگانگیری که بخشی از سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی است» صورت گرفته  [2020 Nov] 
*اتهام بمبگذاری ایران در تایلند؛ آزادی تروریست‌ها به چه قیمت؟   [2020 Nov] 
*مرگ بیماران و آسیب‌های جانی ناشی از سوءمدیریت و فساد سیستم بهداشتی  [2020 Nov] 
*داروهای بی‌کیفیت ایرانی و رنج بیماران   [2020 Nov] 
*انتقال محمد مقیسه، یکی از جنایتکاران علیه بشریت به دیوان عالی کشور  [2020 Nov] 
*در سالگرد دستگیری حمید نوری جنبش دادخواهی فرصت یک دادخواهی دیگر را از دست داد  [2020 Nov] 
*کرونا جان یکی از عوامل اصلی کشتار ۶۷ را گرفت  [2020 Oct] 
*محمدجعفر محلاتی، منکر اعدام‌های ۶۷، «استاد صلح» دانشگاه آمریکایی   [2020 Oct] 
*محمدعلی پورمختار: پاسدار، وکیل، نماینده مجلس و متهم به فساد   [2020 Oct] 
*گزارش عفو‌ بین‌الملل و اشتباهات و کمبودهای بیانیه خانواده‌های قتل‌عام شدگان  [2020 Oct] 
*ماجرای رستوان کلاب ایبریا در تفلیس و تصحیح خطایم در مورد هلدینگ بین‌المللی آدونیس  [2020 Oct] 
*امیرعباس سهراب‌بیگ از معاونت دستگاه قضایی تا کلاب‌داری در گرجستان  [2020 Sep] 
*«صداهای یک کشتار جمعی» راه دادخواهی را به مجامع بین‌المللی باز می‌کند  [2020 Sep] 
*قدرت و فقاهت – نمونه یوسف صانعی  [2020 Sep] 
*چتر حمایتی کانادا و اروپا بر سر عاملان پرونده هسته‌ای ایران ؟  [2020 Sep] 
* روح‌الله حسینیان و کارنامه‌ای سراسر جنایت   [2020 Aug] 
*وکلای کار چاق‌کن در دستگاه قضایی ولایی  [2020 Aug] 
*فریب قدرت‌نمایی پوشالی دستگاه امنیتی با دستگیری جمشید شارمهد را نخورید  [2020 Aug] 
*دبیر دریابیگی بلوردی، وکیل همدست جانیان در پرونده زم و متهمان جنبش آبان   [2020 Jul] 
*نگاه دستگاه قضایی نظام ولایی به امر وکالت و کانون وکلا   [2020 Jul] 
*وکیلان همدست با نظام شکنجه: مورد گودرز افتخارجهرمی  [2020 Jun] 
*مرگ مرجان و تبلیغات گوبلزی فرقه رجوی  [2020 Jun] 
*وابستگان فرقه رجوی و دستگاه امنیتی و سلیمانی «کودک کش»  [2020 Jun] 
*وکیلان همدست با نظام شکنجه: مورد سیدرضا زواره‌ای   [2020 Jun] 
*دادستان کل آلمان و دادستان ایالت نیدرزاکسن: قاضی منصوری باید در آلمان مورد تعقیب قضایی قرار گیرد  [2020 Jun] 
*نمونه‌ای ديگر از همکاری دستگاه امنیتی نظام اسلامی با فرقه رجوی: جعل نامه و سند  [2020 Jun] 
*وکیلان همدست با نظام شکنجه: مورد ابوالقاسم ستاریان   [2020 Jun] 
*بیل‌ریچاردسون مواجب‌بگیر فرقه‌رجوی و کارچاق‌کن جواد ظریف و نظام اسلامی   [2020 Jun] 
*دسته گل وزیر اطلاعات دولت روحانی به مسعود رجوی   [2020 May] 
*سکوت اصلاح طلبان در ارتباط با دستگیری حمید نوری و موضع خامنه‌ای درباره‌ی کشتار ۶۷  [2020 May] 
*پاندمی کرونا و موفقیت‌های ادعایی سپاه و بسیج و نیروهای نظامی  [2020 May] 
*فساد و سپا‌هی‌گری در شرکت‌های تجهیزات پزشکی و پخش دارو   [2020 May] 
*طرح یک پرسشنامه (مجاهدین در برابر پرسش‌های مردم) بخشی از «گزارش ۹۳»  [2020 Apr] 
*مافیای دارو و پدرخوانده‌هایش   [2020 Apr] 
*سرنوشت عبرت‌انگیز دو زن، فیروزه بنی‌صدر و مریم رجوی  [2020 Apr] 
*خشم و کینه‌ی رجوی از چیست و چرا بهتان می‌زند؟   [2020 Mar] 
*سرگذشت مادر عالمه و فرار مسعود رجوی از عراق  [2020 Mar] 
*اپیدمی کرونا، تحریم دارو و «ایمنی گله‌ای»   [2020 Mar] 
*رقابت رجوی و خامنه‌ای بر سر فتوای دفن مردگان  [2020 Mar] 
*در برابر رژیم هیچ‌ افق روشنی قرار ندارد  [2020 Mar] 
*درگذشت یک جنایتکار (دکتر حبیب‌‌‌آلله پیروی) در اثر کرونا  [2020 Mar] 
*تشدید جنون رجوی   [2020 Mar] 
*طنز یا تراژدی!‌ فتوای دفن مردگان مسعود رجوی   [2020 Mar] 
*تصحیح و پوزش بابت اشتباهم راجع به شهرام منافی   [2020 Mar] 
*نقش قاسم سلیمانی و ظریف در جراحی بشار اسد و پیامدهای آن  [2020 Feb] 
*در نظام ولایی کدام پزشکان «گُم» می‌شوند و چه کسانی بالا می‌روند؟  [2020 Jan] 
*بیل ریچاردسون از مجیزگویی برای مریم رجوی تا معامله با جواد ظریف  [2020 Jan] 
*همگونی و همسانی شعارها و مطالبات در دیماه ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ پیوستگی و ناپیوستگی در خیزش‌های اعتراضی [2020 Jan] 
*عفونت دندانپزشکی ولایی  [2019 Dec] 
*خوی ولایی در عرصه پزشکی و شکستن سوگند بقراط  [2019 Dec] 
*همکاری مسعود رجوی و دستگاه امنیتی رژیم علیه پرونده حمید نوری عامل کشتار ۶۷  [2019 Dec] 
*از نوابغ رانتی در عرصه پزشکی پروژه‌ ولاییِ خودی‌سازی در عرصه پزشکی (۳)   [2019 Nov] 
*اطلاعیه مهم  [2019 Nov] 
*شکل‌های امتیازدهی به خودی‌ها برای تولید پزشک ولایی  پروژه‌ ولاییِ خودی‌سازی در عرصه پزشکی (۲) [2019 Nov] 
*جزئیاتی جدید از دستگیری دادیار سابق قوه قضاییه در سوئد   [2019 Nov] 
*اینک صدای قتل‌عام‌شدگان  [2019 Nov] 
*عملیات موفقیت آمیز «دادخواهی ۶۷»   [2019 Nov] 
*تاریخچه تصرف عرصه پزشکی کشور توسط دستگاه ولایی پروژه‌ ولاییِ خودی‌سازی در عرصه پزشکی (۱) [2019 Nov] 
*چند نابغه و عصاره فضائل نظام ولایی   [2019 Oct] 
*حتی همسر جنتی هم هیچگاه از محل دفن فرزند سیاسی‌اش آگاه نشد   [2019 Oct] 
*اپیدمی ایدز و زگیل تناسلی و نقش نظام اسلامی در آن   [2019 Oct] 
*حکومت داعش در بیمارستان‌ها و مراکز درمانی ایران  [2019 Sep] 
*مشارکت گروهی از پزشکان و کادرهای پزشکی سرسپرده در جنایت   [2019 Aug] 
*سرانجامِ «ابن‌سینا»ی حوزه علمیه قم و عضو شورای خبرگان طب اسلامی   [2019 Aug] 
*چرا نظام ولایی نام کشتی گریس ۱ را به آدریان دریا تغییر داد؟ ‏  [2019 Aug] 
*«جهاد علمی» وابستگان نظام ولایی  [2019 Aug] 
*من و متهمان ترور‌های هسته‌ای/ نگاهی به گزارش بی بی سی   [2019 Aug] 
*دروغ‌، دروغ و دروغ: وقتی حقیقتِ یک جنایت را وارونه می‌سازند  [2019 Jul] 
*مرتضی اشراقی، عضو هیأت کشتار ۶۷، در کسوت وکیل  [2019 Jul] 
*پرونده‌ی نفتی: وکیل متهم و شاکی و قاضی، همدست یکدیگر  [2019 Jul] 
*وکیل شرکت نفت در پرونده‌ی بابک زنجانی کیست؟‌   [2019 Jun] 
*ایرج مصداقی: جنبش سبز نقطه پایان اصلاحات در ایران بود   [2019 Jun] 
*روح‌الله حسینیان، جنایتکاری در لباس وکیل مدافع  [2019 Jun] 
*صادرکنندگان هزاران حکم «اعدام» در مقام وکالت  [2019 May] 
*طرح یک پرسشنامه (مجاهدین در برابر پرسش‌های مردم) بخشی از «گزارش ۹۳»   [2019 May] 
*چهل و چهار سال پس از ترور شریف واقفی؛ شباهت‌های رفتاری مسعود رجوی و تقی‌ شهرام   [2019 May] 
*در تبریز: جمعی از جانیان در لباس وکالت   [2019 May] 
*«حاج غفور» از قتل قاسملو تا درگیر شدن با علی دایی   [2019 May] 
*مسعود رجوی سه دهه «فرار» از «جانبازی» و به خطر انداختن جان مجاهدین   [2019 Apr] 
*جانیان و عاملان کشتار ۶۷: ارتقای مقام در دستگاه قضایی  [2019 Apr] 
*جعلیات «ایران بریفینگ» و چهره‌های گوناگون امیرفرشاد ابراهیمی بازیچه‌ی دستگاه امنیتی  [2019 Apr] 
*غلامحسین مستقیمی ‌‌تهرانی – سرنوشت یک تروریست ولایی  [2019 Apr] 
*شادی صدر از «فمینیست آخوندزاده» تا افشاگر «چهره جنایت»  [2019 Apr] 
*وقتی دانشجوی حقوق شکنجه‌گر می‌شود   [2019 Mar] 
*من و حسین شریتعمداری و «رادیو منحرفان جنسی» و سفر با گذرنامه‌ی عادی جمهوری اسلامی به هر نقطه دنیا  [2019 Mar] 
*حاج داوود رحمانی: معرف کامل نظام زندان‌ها در حکومت ولایی  [2019 Mar] 
*عکس جدید «میرطاهر» در حال غرس نهال در بیت رهبری و «فاضلاب»‌های امنیتی رژیم  [2019 Mar] 
*اراذل و اوباش در خدمت نظام سرکوب   [2019 Mar] 
*چگونگی ضربه ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ و کشته شدن موسی خیابانی  [2019 Feb] 
*احمدرضا کریمی «تواب دو نظام» و همکار دو دستگاه امنیتی  [2019 Feb] 
*شادی امین و شادی صدر و مقوله‌ی «آیت‌الله» و «هیتلر»  [2019 Feb] 
*محمد مهرآیین از جنایتکاران شاخص دهه‌ ۶۰ درگذشت  [2019 Jan] 
*یکی دیگر از شخصیت‌های نظام شکنجه: “صبحی”، رئیس زندان گوهردشت   [2019 Jan] 
*سرهنگ مهدی مناجاتی دشمن کارلوس کی‌روش، دوست چه کسانی است؟   [2019 Jan] 
*دکتر شیخ‌الاسلام‌زاده: نقش‌آفرینی در سیاه‌ترین روزهای اوین  [2019 Jan] 
* «در اوین به کابل شکنجه می‌گفتند قانون اساسی»  من_هم_شکنجه_شدم [2019 Jan] 
*یک جلوه شاخص درهم‌آمیزی دروغ و بهره‌کشی و خشونت: اسدالله بادامچیان و تبارش  [2019 Jan] 
*از الهاشمی النجفی تا هاشمی‌‌شاهرودی  [2018 Dec] 
*هیئت‌های مؤتلفه اسلامی، حزب زندانبانان و رانت‌خواران  [2018 Dec] 
*شادی‌صدر و شادی امین و «ملاخور» کردن تلاش‌های دیگران   [2018 Dec] 
*با آب هفت دریا نیز ننگ کشتار ۶۷ را نمی‌توان شست/ پاسخی به ادعاهای میرحسین موسوی  [2018 Sep] 
*تابستان ۶۷ و انتخابات ۹۶؛ چه کسی مسئول است؟  [2018 Sep] 
*مبانی ایدئولوژیک زندان و شکنجه در جمهوری اسلامی ایران  [2018 Sep] 
*«شکنجه به نام الله» Torture in the name of allah  [2018 Sep] 
*پافشاری بر دادخواهی و تهدید آینده نظام   [2018 Sep] 
*سرگذشت غمبار اسیران ایرانی پیوسته به مجاهدین در عراق   [2018 Aug] 
*۴ دهه فراز و نشیب در روابط ایران و اسرائیل   [2018 Jul] 
*عباس امیرانتظام، یک پرونده نمادین  [2018 Jul] 
*بهانه‌جویی آمریکا برای حمله‌‌ی نظامی؟  [2018 Jun] 
*همچنان می‌گویم ای کاش نه تیم ملی فوتبال، که جامعه‌ی ایران «کارلوس کی‌روشی» می‌داشت  [2018 Jun] 
*برای ممانعت از تحریم و جنگ، در برابر نظام ولایی بایستیم  [2018 Jun] 
*تیم ملی فوتبال ایران همچنان نماینده مردم ایران  [2018 Jun] 
*سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رو در روی منافع ملی  [2018 Jun] 
*تذکر: عکس پرویز یعقوبی در میان شهدای مجاهدین  [2018 May] 
*فردی که در دسامبر ۲۰۱۵ در هلند کشته شد محمدرضا کلاهی عامل بمب‌گذاری در حزب جمهوری بوده است   [2018 May] 
*قدرت و فقاهت – نمونه یوسف صانعی   [2018 May] 
*همسر و فرزند سعید امامی می‌توانند به آمریکا بروند اما بسیاری از ایرانیان نه!   [2018 May] 
*چرا سیستم ناتوان از حل مسئله فساد سیستماتیک است؟ − نمونه ولی فقیه و نماینده‌اش در گیلان  [2018 Apr] 
*جای خالی «قاضی حداد» در میان متهمان کهریزک  [2018 Apr] 
*جایگاه روشن سعید مرتضوی در نظام، توضیح‌دهنده ابهام در جای کنونی او  [2018 Apr] 
*«طب اسلامی» و خطری که جان مردم را تهدید می‌کند   [2018 Apr] 
* صادق خلخالی نماد «انقلاب اسلامی»   [2018 Feb] 
*این یکی هم رؤیای رهبری در سر دارد: محسن اراکی  [2018 Feb] 
*اشغال سفارت آمریکا: سرگذشت گرو‌گان‌گیران  دانشجویان پیرو خط امام، خامنه‌ا‌ی و عذرخواهی [2018 Jan] 
*دکتر مجید سمیعی و امیدوار رضایی پزشکان ویژه‌ی هاشمی شاهرودی  [2018 Jan] 
*دکتر مجید سمیعی پزشک هاشمی‌شاهرودی حقه‌باز و کلاهبردار یا «ابر جراح»  [2018 Jan] 
*در تجمعات اعتراضی شرکت کنیم یا نکنیم؟ چه شعاری انحرافی است؟  [2017 Dec] 
*جفنگیات مأموران امنیتی نظام تحت نام دشمن اسلام و نظام  [2017 Dec] 
*کارنامه‌ی صادق لاریجانی و محک‌زدن ادعای احمدی‌نژاد  [2017 Dec] 
*راه اندازی «زندان جدید» فرقه رجوی در اروپا  [2017 Dec] 
*مکارم شیرازی حکم به «بیزاری» از جمهوری اسلامی می‌دهد!   [2017 Nov] 
*ادعای غیرواقعی «به‌رسمیت شناخته شدن قربانیان کشتار ۶۷ به عنوان ناپدیدشده قهری»   [2017 Nov] 
*دادخواهی در ایران: هنوز در ابتدای راه  [2017 Nov] 
*محسن آرمین شکنجه‌گر دهه‌ی ۶۰ همچنان در باتلاق دروغ دست و پا می‌زند  [2017 Nov] 
*انتری که لوطی‌‌اش نمرده است ( مهدی فلاحتی و روح‌الله زم)  [2017 Oct] 
* داستان فراموش شده یک حاکم شرع در دهه ۶۰ حسین موسوی تبریزی از حاکم شرع تا اصلاح‌طلب  [2017 Sep] 
*علی قدوسی دادستان کل انقلاب و ویرانگر «عدالت‌خانه»  [2017 Sep] 
*نقش یزدی در تحمیل خمینی به ایران بی‌بدیل است   [2017 Aug] 
*سایت توانا:‌ روحانیت انقلابی، متهم اصلی آتش‌سوزی سینما رکس آبادان  [2017 Aug] 
*نعمت احمدی و انکار نقش آوایی در کشتار ۶۷ با استفاده از «توریه» ‏  [2017 Aug] 
*خلخالی حکم اعدام خودش را صادر می‌کند   [2017 Aug] 
*تلاش سپاه و حاکم شرع خوزستان برای مخدوش نشان دادن روایت آیت‌الله منتظری از کشتار ۶۷‏  [2017 Aug] 
*تعویض صندلی میان مسئولان کشتار − چه کسی قرار است بر مسند وزارت دادگستری بنشیند؟  سیدعلیرضا آوایی سردسته‌ی تیم کشتار در خوزستان [2017 Aug] 
*قاتل قاسملو میزبان مراسم تحلیف روحانی و خیرمقدم گو به میهمانان خارجی  [2017 Aug] 
*آیا میرحسین موسوی شرمنده‌ی «عفو بین‌الملل» و نهاد‌های بین‌المللی می‌شود؟‌‏   [2017 Aug] 
* محمد محمدی‌گیلانی جنایتکاری در لباس «معلم اخلاق»   [2017 Aug] 
*اسدالله لاجوردی چشم و چراغ خمینی و خامنه‌ای  [2017 Jul] 
*‏«نومسلمانان دو آتشه» در عرصه‌ی هنر  [2017 Jul] 
*علی فلاحیان جنایتکاری که از پرده بیرون می‌آید   [2017 Jul] 
*پوزش به خاطر اشتباهم در مورد تاریخ مصاحبه‌ی تلویزیونی احسان طبری   [2017 Jul] 
*برگی از تاریخ؛ «قرارداد ۱۹۱۹»، نایبیان کاشان، پدربزرگم حاج‌محقق‌الدوله  [2017 Jul] 
*محسنی‌اژه‌ای چرا خاوری را فراری داد ‏  [2017 Jun] 
*دکتر مسعود شیری «جاودانه‌ای» که غریبانه رفت   [2017 Jun] 
*پاسخی به ادعاهای محسن آرمین بازجو و شکنجه‌گر سابق و «اصلاح‌طلب» کنونی  [2017 May] 
*سو‌ءاستفاده از نام و یاد جاودانه‌ها ممنوع (به یاد حسن جهان آرا)  [2017 May] 
*آنچه از رئیسی در «کشتار ۶۷» دیدم  [2017 May] 
*سعید کریمیان چه کسی بود و چه سابقه‌ای داشت؟  [2017 May] 
*«گلزارخاوران» مشهد، پیش پای «آیت‌الله قتل‌عام» ذبح می‌شود  [2017 Apr] 
*شیوه‌های جدید مأموران وزارت اطلاعات در فضای مجازی  [2017 Mar] 
*تقدیر هم‌زمان دعایی از یک چهره‌ی ملی و یک «جنایتکار علیه بشریت»  [2017 Mar] 
*نگاهی به زندگی برادران ذاکر، مسئولان اطلاعاتی رژیم خمینی و فرقه‌ی رجوی  [2017 Mar] 
*خطرات «عشق‌بازی» خامنه‌ای با «امام زمان» برای ایران و منطقه ‏  [2017 Feb] 
*شیخ محمد یزدی رئیس قوه قضاییه که چماقدار بسیج می‌کرد  [2017 Feb] 
*هادی غفاری شکنجه‌‌گری در لباس «اصلاح‌طلبی»  [2017 Feb] 
*تحلیل CIA از تسخیر سفارت آمریکا در تضاد کامل با ادعا‌های مضحک فخرآور  [2017 Feb] 
*حسین طائب یکی از خطرناک‌ترین چهره‌های امنیتی  [2017 Feb] 
*دست‌پخت سایت «همبستگی ملی» و خانم دشتی  [2017 Jan] 
*هاشمی رفسنجانی و خامنه‌ای در نگاه آیت‌الله گلزاده غفوری  [2017 Jan] 
*گزارش محرمانه‌ی CIA در مورد هراس اتحاد شوروی از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی  [2017 Jan] 
*گزارش محرمانه‌ی CIA در مورد مسئولیت مجاهدین در انفجار حزب جمهوری اسلامی  [2017 Jan] 
*رپرتاژ آگهی «صدای آمریکا» برای مطرح کردن «بچه‌پررو» و «رفیق‌آیت‌‌الله»  [2017 Jan] 
*هاشمی معمار سرکوب دهه ۶۰ بود و مانع کشتار در پس از ۸۸  [2017 Jan] 
*محمدی‌ری‌شهری جنایتکاری که به چپاول مشغول است  [2017 Jan] 
*محمدعلی سرلک تیرخلاص‌زن دهه‌ی ۶۰ که روزگار خوشی ندارد  [2017 Jan] 
*اسدالله «خالصی» هم پر کشید و رفت  [2017 Jan] 
*رؤسای زندان اوین در دهه‌ی ۶۰  [2016 Dec] 
*سعید حسین‌زاده، زندانی سیاسی معترض، محمد حسین‌زاده مدیر داخلی اوین در دهه‌ی ۶۰  [2016 Dec] 
*نصیر نصیری و اسماعیل شاهرودی و «بی‌معرفتی»  [2016 Dec] 
*محسن نادریان، لات با معرفت قربانی «قتل‌های زنجیره‌ای»  [2016 Dec] 
*سعید امامی «سرباز راستین اسلام» که بود و چه کرد؟  [2016 Nov] 
*موسوی اردبیلی یکی از مسئولان کشتار دهه ۶۰  [2016 Nov] 
*پسر وزیر بهداری، زندانی سیاسی ۱۳ ساله و شهید ۱۵ ساله‌ «جبهه حق علیه باطل»  [2016 Nov] 
*تیرخلاص‌زن‌های اوین در دهه‌ی ۶۰ که کشته شدند  [2016 Nov] 
*«ارتجاع غالب» و «ارتجاع مغلوب»، دو تیغه یک قیچی   [2016 Nov] 
*شبیه سازی صفحه‌ی فیس بوک من توسط دستگاه اطلاعاتی رژیم   [2016 Nov] 
*تجاوز به کودکان و «حافظه تاریخی» ما ایرانیان   [2016 Nov] 
*توطئه‌ وزارت اطلاعات و بخش سایبری آن تحت پوشش دفاع از «چپ»‌  [2016 Nov] 
*«تیرخلاص‌زنی» که در ویلای شخصی‌اش بیلیارد بازی می‌کند  [2016 Nov] 
*با چهره‌‌ی «حاج آقا حسینی» و شبکه‌ی اطلاعاتی رژیم آشنا شویم  [2016 Nov] 
*سوءاستفاده جنسی از کودکان و نوجوانان در زندان  [2016 Oct] 
*کپی کردن صفحه‌ی فیس بوکم توسط «از ما بهتران»  [2016 Oct] 
*نامه‌ی شریرانه‌ی نماینده‌ی مریم رجوی به «کانون دوستداران فرهنگ ایران» در واشنگتن  [2016 Oct] 
*خامنه‌ای‌ و قاری قرآن فاسد، خمینی و روحانیت فاسد  [2016 Oct] 
*مسابقه‌ی فوتبال در روز تاسوعا، بمبگذاری در «حرم امام رضا» در روز عاشورا   [2016 Oct] 
*بیایید تصور کنیم....  [2016 Oct] 
*با نحوه‌ی کارکرد دستگاه اطلاعاتی و امنیتی در فضای مجازی آشنا شویم   [2016 Oct] 
*فیروز محوی یا «دزد ناشی» کمیسیون خارجه‌ شورای ملی مقاومت!   [2016 Oct] 
*مشارکت «فرقه‌ی رجوی» در زمینه‌سازی قتل «فراز» و «رها»   [2016 Oct] 
*«فراز» و «رها» جدیدترین قربانیان «قتل‌های زنجیره‌ای»  [2016 Sep] 
*محسنی اژه‌ای همچنان محرمانه حکم قتل صادر می‌کند  [2016 Sep] 
*رازینی قاتلی که به جنایاتش «افتخار» می‌کند  [2016 Sep] 
*پورمحمدی جنایتکاری که شب‌ها راحت می‌خوابد  [2016 Sep] 
*آمار واقعی زندانیان قتل‌عام‌شده در تابستان ۶۷ و جعلیات پیرامون گور دسته‌جمعی  [2016 Sep] 
*فیلم کامل گفتگوی ایرج مصداقی با معاون مصطفی پورمحمدی در ژاپن  [2016 Sep] 
*«حاجی علوی و حاجی فلاحی» یا «حاجی رجوی و حاجی خزایی»  [2016 Sep] 
*توضیحی چند در مورد گفتگوی مهدی خزعلی با صدای آمریکا   [2016 Sep] 
*گفتگو با آوایی بازرس ویژه روحانی و خلف‌رضایی قاضی دیوان عالی‌ کشور، عاملان کشتار دهه‌ی ۶۰ ‏‏(بخش دوم) ‏   [2016 Sep] 
*گفتگوی اختصاصی با علیرضا آوایی یکی از مسئولان کشتار ۶۷ (قسمت اول)  [2016 Aug] 
*نگاهی گذرا به ریشه‌های قتل‌عام زندانیان در سال‌های ۶۰ و ۶۷   [2016 Aug] 
*دلایل واقعی کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷  [2016 Aug] 
*از زندان برای آیت الله منتظری گزارش فرستادم   [2016 Aug] 
*ادعای جدید فرقه «صاحب‌مرده» رجوی مبنی بر عضویت من در هیأت کشتار ۶۷!  [2016 Aug] 
*گزارش کذب اعضای هیأت کشتار ۶۷ به آیت‌الله منتظری  [2016 Aug] 
*خروج مأموران ساواک از کشور در دیماه ۵۷، سفر به اسرائیل و اخراج از این کشور(گفتگو با پرویز معتمد)  [2016 Aug] 
*نگاهی دوباره به قاضی صلواتی و «برادر همسرش»  [2016 Jul] 
*پاسخی به ادعاهای بهروز جلیلیان در مورد «نه زیستن نه مرگ»  [2016 Jul] 
*بدون شرح!‌ آیا مسعود رجوی پاسخی برای این اسناد دارد؟  [2016 Jul] 
*آقای همنشین بهار! منظور وزیر کار امیر قاسم معینی است و نه هوشنگ انصاری  [2016 Jun] 
*اگر بهشتی زنده می‌ماند چه می‌شد؟‌  [2016 Jun] 
*مهدی سامع سرباز «ولی فقیه» در غیبت و «ارتجاع مغلوب»   [2016 Jun] 
*گوشه‌هایی از زندگی سراسر فساد کامران دانشجو چشم‌وچراغ خامنه‌ای در دانشگاه‌ها   [2016 Jun] 
*آیا عقلانیتی در اشرف دهقانی هست؟  [2016 Jun] 
*تلاش دستگاه اطلاعاتی رژیم برای تماس با پرویز ثابتی، ایجاد رابطه با آمریکا، شکایت از مجاهدین در گفتگو با پرویز معتمد  [2016 Jun] 
*نگاهی دوباره به نامه نگاری دبیر کنفدراسیون جهانی محصلین و مصطفی خمینی در دهه‌ی ۴۰  [2016 Jun] 
*مهدی سامع و «سه تفنگدار»ش  [2016 May] 
*بازداشت و دوران «حصر» خمینی تا تبعید در گفتگو با پرویز معتمد   [2016 May] 
*حمید اسدیان «مدیحه سرای» دربار رجوی و «ارزش غایی کلمات»  [2016 May] 
* جنگ و گریز ساواک با چریک «افسانه»‌ای حمید اشرف از نگاهی دیگر  [2016 May] 
*نگاهی اجمالی به سناریوی رژیم در مورد «زن» دستگیر شده در آلبانی  [2016 May] 
* مصطفی تاج زاده و «امام خمینی» و «دوران طلایی »   [2016 May] 
*دسته گل جدیدی که «تیرخلاص» زن اوین به آب داد  [2016 May] 
*داستان «استاد ادبیات از خراسان سرفراز» و «دیپلمات اسکاندیناوی»  [2016 May] 
*جنگ نیابتی شیعه و سنی و تعطیلی نهم ربیع‌الاول «آغاز امامت ولی عصر» و «عید‌الزهرا»  [2016 May] 
*«پرچم سرخ» تکان دادن سعید سلطانپور در روایت مجاهدین  [2016 May] 
*مروری بر «زخمی شدن قاسم سلیمانی» و «درب ضد انفجار اتمی» در تونل زیر زمینی سپاه در روایت مسعود رجوی  [2016 Apr] 
*جاودانه‌های خانواده‌ی محمدرحیمی در شعر زنده یاد نصیر نصیری  [2016 Apr] 
*شبکه‌ی نفوذی مجاهدین در رژیم، قربانی «خیانت» مسعود رجوی (بخشی از گزارش ۹۳)  [2016 Apr] 
* فیروز الوندی و «لاله‌های سرنگونش»  [2016 Apr] 
*«سرقت» شعرهای نصیر نصیری توسط مجاهدین و استفاده از آن در خاطرات محمود رویایی!  [2016 Apr] 
*نصیر نصیری همچون «بادی سرگردان» در جستجوی آشیانه‌‌اش  [2016 Apr] 
*آیا رژیم قصد آزادی رابرت لوینسون را دارد؟  [2016 Mar] 
*سید‌ابراهیم رئیسی جنایتکاری در مقام تولیت «آستان ضامن آهو»  [2016 Mar] 
*نگاهی ایدئولوژیک به نامه‌‌‌های مسعود رجوی خطاب به خبرگان و خامنه‌ای  [2016 Mar] 
*در رثای دکتر هادی اسماعیل‌زاده حقوقدان بزرگ میهن مان  [2016 Mar] 
*بارز شدن دشمنی هیستریک فرقه رجوی با زندانیان سیاسی مقاوم و مبارز   [2016 Feb] 
*دزد ناشی به کاهدان می زند («جنون» مسعود رجوی)  [2016 Feb] 
*«چه بی ثمر به در می‌کوبم» نگاهی به چند شعر نصیر نصیری  [2016 Jan] 
*عباس رحیمی آن «جان شیفته»  [2016 Jan] 
*کارزار غیرانسانی جماعت رجوی علیه بیماری عباس محمدرحیمی  [2016 Jan] 
*نقش اخلاق در رفتارهای سیاسی  [2016 Jan] 
*سرگیجه ی رجوی در برابر مظلومیت عباس محمدرحیمی  [2016 Jan] 
*حمله کینه توزانه ی مسعود رجوی به عباس محمدرحیمی سمبل جوانمردی و راستی  [2015 Dec] 
*مترجم نیروی دریایی آمریکا در زندان اوین؛ نماینده خمینی در نیروی دریایی، امام جماعت در آمریکا  [2015 Nov] 
*پیش‌بینی خروج نیروهای آمریکایی از عراق و خطرات ناشی از آن  [2015 Nov] 
*رجوی خواهان ادامه جنگ در لیبرتی، کمیساریای عالی پناهندگان خواهان انتقال فوری مجاهدین از عراق   [2015 Nov] 
*جنایت «لیبرتی» و مسئولیت مشترک خامنه‌ای و مسعود رجوی  [2015 Oct] 
*محمدحسن راستگو «مبتکر شیوه خاصی از آموزش و تفریح برای کودکان»  [2015 Oct] 
*پاسخ من به دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم برای مناظره در «دانشگاه هنر تهران»  [2015 Oct] 
*متن کامل نامه آیت‌الله گلزاده غفوری به ‌آیت‌الله منتظری: «با آب دیگری وضو بسازید»  [2015 Oct] 
*تلاش نافرجام فخرآور برای بدنام کردن اسماعیل خویی  [2015 Sep] 
*گل ــ زاده، نخ «دانه‌های تسبیح» * (قسمت دوم)   [2015 Sep] 
*من و فرهاد و زندان و «یه شب مهتاب» *  [2015 Sep] 
*«کشتار ۶۷» در شعر نصیر نصیری (شاعری که قربانی خمینی و رجوی شد)  [2015 Sep] 
*گفتگوی گزارشگران با ایرج مصداقی بمناسبت یادبود کشتار زندانیان سیاسی در تابستان 1367  [2015 Aug] 
* جنایتکاران دهه ۶۰ پست دولتی دارند روایت ایرج مصداقی از سیاه‌ترین دهه عمر جمهوری اسلامی - بخش دوم [2015 Aug] 
*نصیر نصیری شاعری که قربانی خمینی و رجوی شد  [2015 Aug] 
*بقیه داستان «جیمزباند» و «رفیق آیت‌الله»   [2015 Aug] 
*روایت ایرج مصداقی از سیاه‌ترین دهه عمر جمهوری اسلامی - بخش نخست زندانی قطع نخاع شده را روی برانکارد بردند و اعدام کردند [2015 Aug] 
*کوتاه و گویا؛ «انترناسیونال بچه‌پرروها»   [2015 Aug] 
*سکوت مسعود رجوی در قبال پذیرش پناهندگی یکی از متهمان قتل‌ کشیش‌های مسیحی در سوئد  [2015 Aug] 
*توطئه‌ی جدید دستگاه اطلاعاتی رژیم و مجاهدین علیه «نه زیستن، نه مرگ» و من   [2015 Aug] 
*«هوشنگ عیسی بیگلو» و «همنشین بهار» در روایت عرفان قانعی فرد پادوی دستگاه امنیتی   [2015 Aug] 
*رضا مصطفوی طباطبایی «خیر» حامی پرسپولیس یا یکی از عوامل گم‌شدن دکل نفتی   [2015 Jul] 
*به یاد مادر انسیه بخارایی کاشی (سید‌احمدی) که «لبخندش باغ ستاره‌ها بود»   [2015 Jun] 
*از جعل امضاهای ناشیانه پای بیانیه دلواپسان تا جعل امضا تحت نام «بیش از ۱۵۰۰نفر از دوستداران جنبش فدائی»  [2015 Jun] 
*اوین؛ از جوخه‌‌ی اعدام لاجوردی تا پارک قالیباف و لاریجانی  [2015 May] 
*چهل سال پس از ترور شریف واقفی؛ شباهت‌های رفتاری مسعود رجوی و تقی‌ شهرام   [2015 May] 
*چرا در مورد بیژن جزنی و حمید اشرف می‌نویسم؟  [2015 Apr] 
*من یا محسن درزی «تواب»، کدام یک بایستی پوزش بخواهیم؟  [2015 Apr] 
*سناریوی جدید دستگاه اطلاعاتی رژیم؛ مجاهدین عامل اسیدپاشی روی زنان  [2015 Apr] 
*فرخ نگهدار و تاریخی سراسر جعلی: چگونه جنبش فدایی، بیژن جزنی و حمید اشرف قربانی شده‌اند  [2015 Apr] 
*سازمان چریک‌های فدایی خلق و پذیرش رهبری خمینی در دوران انقلاب ضد‌سلطنتی  [2015 Apr] 
*«ایران اینترلینک» صدای دستگاه اطلاعاتی رژیم   [2015 Mar] 
*مسعود رجوی بیش از رژیم جمهوری اسلامی از نمایش جهانی فیلم «آن‌ها که گفتند نه» در هراس است  [2015 Mar] 
*کشتار وحشیانه با استناد به آیات قرآن و سنت  [2015 Mar] 
*پیش‌بینی هشت سال پیش نتایج تحریم اقتصادی رژیم و خروج نیروهای آمریکایی از عراق  [2015 Feb] 
*قاضی حسن تردست قاتل ریحانه جباری مرتکب جنایت دیگری شد  [2015 Feb] 
*دست‌خط‌های ارائه شده از سوی مجاهدین خلق به ایرج مصداقی  [2014 Dec] 
*واکنش رهبری عقیدتی مجاهدین به مقاله‌ی «مسعود رجوی سه دهه «فرار» از «جانبازی» و به خطر انداختن جان مجاهدین»  [2014 Dec] 
*تروریست سیدنی کیست و کتاب شعرش را چه کسی انتشار داد؟  [2014 Dec] 
*فراخوان «ستاد اجتماعی مجاهدین در داخل کشور» طنز یا فاجعه  [2014 Dec] 
*مسعود رجوی سه دهه «فرار» از «جانبازی» و به خطر انداختن جان مجاهدین  [2014 Dec] 
*پروژه‌ی «شهید‌سازی» از مرتضی سربندی مأمور اطلاعاتی و مسئول آموزش گارد پرواز سپاه پاسداران   [2014 Oct] 
*عملیات مروراید مجاهدین در بهار ۱۳۷۰ کردکشی یا دخالت سپاه‌پاسداران در عراق؟  [2014 Oct] 
*مجاهدین خلق، داعش، «انقلابیون عراقی»، «عشایر انقلابی»، بدون شرح   [2014 Oct] 
*تشابه احکام «داعش»‌گونه‌ی خمینی برای کشتار نظامیان و زندان سیاسی در مرداد ۶۷  [2014 Oct] 
*نگاهی دوباره به دیدگاه‌ه‌ای هفت سال پیش ایرج مصداقی پیرامون احتمال حمله‌‌نظامی، تحریم اقتصادی، بحران‌هسته‌ای و ...  [2014 Sep] 
*به مناسبت درگذشت امام جمعه شمیرانات: حجت‌الاسلام محسن دعاگو، امام جمعه، بازجو، شکنجه‌گر و فرمانده کمیته  [2014 Sep] 
*اعدام‌های ۶۷ از یک سال قبلش برنامه‌ریزی شده بود ارائه آمار غیر واقعی از اعدام‌های ۶۷ تنها به جمهوی اسلامی کمک می‌کند [2014 Sep] 
*آزادی متهمان ترور «متخصصان هسته‌‌ای» یک رسوایی دیگر برای خامنه‌ای  [2014 Sep] 
*طرح یک پرسشنامه (مجاهدین در برابر پرسش‌های مردم) بخشی از «گزارش ۹۳»  [2014 Aug] 
*دخالت مجاهدین در امور داخلی عراق و حمایت از نیروهای تحت هژمونی «داعش» (بخشی از گزارش ۹۳)  [2014 Aug] 
*روحانیت انقلابی، متهم اصلی آتش‌سوزی سینما رکس آبادان  [2014 Aug] 
*مظفر الوندی پاسدار زندان یا مسئول دفتر «حقوق بشر» و دبیر مرجع «حقوق کودک»  [2014 Aug] 
* گورستان «خاوران»  [2014 Aug] 
*اعدام، یک پارامتر مهم در حیات سیاسی نظام جمهوری اسلامی است  [2014 Aug] 
*شبکه‌ی نفوذی مجاهدین در رژیم، قربانی «خیانت» مسعود رجوی (بخشی از گزارش ۹۳)  [2014 Aug] 
*قاضی محمد مقیسه و سه دهه جنایت علیه بشریت  [2014 Aug] 
*«فرد خوشنام» مجاهدین چه کسی است ؟  [2014 Jul] 
*سرنوشت مسعود دلیلی، یادآور سرنوشت سعید امامی (بخشی از گزارش ۹۳)  [2014 Jul] 
*توضیحی مختصر در مورد فرار مسعود رجوی از عراق و ترک صحنه‌ی جنگ   [2014 Jul] 
*دریافت «جایزه یواشکی» توسط خانم رجوی  [2014 Jul] 
*تصحیح یک اشتباه در ارتباط با گزارش ۹۳ و پوزش از آقای سعید جمالی   [2014 Jul] 
*گزارش 93 / واکاوی و بررسی فرهنگ و رفتار توتالیتاریستی مسعود رجوی نگاهی به واکنش‌ها و برخوردهای رهبری مجاهدین و مریدان حل شده در وی، در برابر «گزارش ۹۲» و تحولات یک ساله گذشته (1392/1393) [2014 Jul] 
*ای کاش نه تیم ملی فوتبال، که جامعه‌ی ایران «کارلوس کی‌روشی» می‌داشت   [2014 Jun] 
*تصحیح یک روایت در مورد زنده یاد غلامحسین (شاپور) قناعتی  [2014 May] 
*«لعبتی هزار ماشالا»، نامه سرگشاده به عماد‌الدین باقی  [2014 Apr] 
*نگاه متفاوت من، محمد مصطفایی و وحید پوراستاد به علیرضا آوایی  [2014 Apr] 
*من و «حق» بیژن جزنی و کشتار ۳۰ فروردین ۱۳۵۴  [2014 Apr] 
*نگاهی به فوتبال ایران در ۳۵ سال گذشته (بخش پایانی) نقش وابستگان فدراسیون فوتبال و تربیت‌بدنی در فساد   [2014 Apr] 
*نگاهی به فوتبال ایران در ۳۵ سال گذشته (۱۶) لومپنیسم در حاکمیت، لومپنیسم در فوتبال و ...   [2014 Apr] 
*«عشق» و نسل برآمده از انقلاب ضد سلطنتی  [2014 Apr] 
*نگاهی به فوتبال ایران در ۳۵ سال گذشته (۱۵) روحانیت و دلالان در فوتبال  [2014 Mar] 
*مسعود رجوی و «پرفسور راج بالدو» و جایزه «خدمات بشردوستانه بین‌المللی»   [2014 Mar] 
*نگاهی به فوتبال ایران در ۳۵ سال گذشته (۱۴) نقش رمالان، جادوگران و مداحان در فوتبال  [2014 Mar] 
*نوروز در زندان‌های دهه‌ی ۶۰  [2014 Mar] 
*نگاهی به فوتبال ایران در ۳۵ سال گذشته (۱۳) غوغای اعتیاد و دوپینگ  [2014 Mar] 
*انتخاب مریم رجوی به عنوان «پرافتخار زن سال ۲۰۱۳ » و پروفسور «راج بالدو»  [2014 Mar] 
*نگذارید دست‌های خونین خمینی را پاک کنند   [2014 Mar] 
*نگاهی به فوتبال ایران در ۳۵ سال گذشته (۱۲) سرمایه‌داران نوکیسه در فوتبال  [2014 Mar] 
*مرتضی فهیم کرمانی صادر کننده‌ی اولین حکم ترور، سنگسار و قطع دست   [2014 Mar] 
*نگاهی به فوتبال ایران در ۳۵ سال گذشته (۱۱) سرمایه‌داران نوکیسه و فوتبال  [2014 Feb] 
*سیدحسین موسوی تبریزی خشن‌ترین قاضی نظام، مدعی «اسلام رحمانی»  [2014 Feb] 
*نگاهی به فوتبال ایران در ۳۵ سال گذشته، سرمایه‌داران نوکیسه و فوتبال (۱۰)  [2014 Feb] 
*ادامه‌ی دشمنی دستگاه ولایت با زنده‌یاد فرخ‌رو پارسای  [2014 Feb] 
*نگاهی به فوتبال ایران در ۳۵ سال گذشته (۹) (سرمایه‌داران نوکیسه در فوتبال)  [2014 Feb] 
*علی یونسی و تکذیب محاکمه و اعدام نظامیان حزب توده  [2014 Feb] 
*ناصر میناچی مشمول «فامیل الدنگ»‌ نشد  [2014 Feb] 
*نگاهی به فوتبال ایران در ۳۵ سال گذشته (۸) هجوم سرمایه‌داران نوکیسه به بازار فوتبال  [2014 Jan] 
*مقوله‌ی حجت‌الاسلام «جعفر نیری» و مستند‌سازی کشتار ۶۷  [2014 Jan] 
*نگاهی به فوتبال ایران در ۳۵ سال گذشته (بخش ۷) تحولات باشگاه پرسپولیس، استقلال و ...   [2014 Jan] 
*حسینعلی نیری رئیس دادگاه انتظامی قضات «رژیم کشتار »  [2014 Jan] 
*نگاهی به فوتبال ایران در ۳۵ سال گذشته (۶) دخالت سپاه پاسداران در فوتبال  [2014 Jan] 
*نگاهی به فوتبال ایران در ۳۵ سال گذشته (۵)  [2014 Jan] 
*نگاهی به فوتبال ایران در ۳۵ سال گذشته (۴)  [2013 Dec] 
*نگاهی دوباره به دستگاه اطلاعاتی نظام و قربانیان «انجمن پادشاهی»  [2013 Dec] 
*نگاهی به فوتبال ایران در ۳۵ سال گذشته (۳)  [2013 Dec] 
*طه طاهری (مسعود صدر‌الاسلام) و وزارت اطلاعات مسئول ربودن رابرت لوینسون  [2013 Dec] 
*سخنی با مریم رجوی؛ به یاد «گوهر» و «گوهر»ها  [2013 Dec] 
*نگاهی به فوتبال ایران در ۳۵ سال گذشته (۲)  [2013 Dec] 
*چند نفر در زندان قزلحصار اعتصاب غذا کرده‌اند؟ نگاهی به اطلاعیه دبیرخانه شورای ملی مقاومت  [2013 Dec] 
*نگاهی به فوتبال ایران در ۳۵ سال گذشته (۱)  [2013 Dec] 
*پاسخ مجاهدین به مقاله‌ی فریبا هادیخانلو «اشرف نشان» یا «تواب اتاق آزادی اوین»   [2013 Nov] 
*فریبا هادیخانلو «اشرف نشان» یا «تواب اتاق آزادی اوین»  [2013 Oct] 
*خطر اعدام متهمان ترور‌های هسته‌ای و «جاسوسی» برای موساد   [2013 Oct] 
*نهاد نمایندگی خامنه‌ای و تائید قتل‌عام‌های ۶۰ و ۶۷  [2013 Oct] 
*انشعاب و ایجاد تشکل؛ پاسخ به نامه‌ی سرگشاده‌ی آقای ریحانی  [2013 Oct] 
*حق تیر و شکنجه در قوانین جمهوری اسلامی   [2013 Sep] 
*رادیو بی بی سی و گزارش بیطرفانه‌اش از عراق  [2013 Sep] 
*پس از قتل‌عام در اشرف، کشتار بزرگتری در چشم‌انداز است  [2013 Sep] 
*علیرضا یعقوبی «اشرفی» امروز و همکار سعید امامی و فلاحیان دیروز  [2013 Aug] 
*لزوم مبارزه با شخصیت‌سازی و شخصیت پرستی و پرهیز از مطلق‌کردن افراد   [2013 Aug] 
*قاضی صلواتی یکی از اضلاع مثلت «جنایت علیه بشریت»  [2013 Aug] 
*نامه سرگشاده به شیرین عبادی، «اسلام رحمانی» چاره‌ی کار نیست  [2013 Aug] 
*آیت‌الله گلزاده غفوری و پذیرش وکالت عباس امیرانتظام   [2013 Aug] 
*چه چیز خشم «‌اهل حق» در ایران را برانگیخت و خودسوزی‌ها چرا آغاز شد؟  [2013 Jul] 
*واکنش مشابه‌ مجلس شورای اسلامی و «شورای ملی مقاومت» به «استعفا»  [2013 Jul] 
*نگاهی ایدئولوژیک به نامه‌‌‌های مسعود رجوی خطاب به خبرگان و خامنه‌ای  [2013 Jul] 
*محمد‌علی امانی رئیس اوین و عضوی از خانواده‌ی جنایتکار و غارتگر امانی   [2013 Jul] 
* مجاهدین و بنیانگذاران آن در بوته نقد  [2013 Jul] 
*انفجار حرم عسگرین و اعتراف ژنرال جورج کیسی  [2013 Jun] 
*بخش منتشر نشده‌ی گزارش ۹۲، نامه‌ی سرگشاده به مسعود رجوی   [2013 Jun] 
*مکاتبات من با ابوالقاسم رضایی یکی از مسئولان مجاهدین در دیماه ۱۳۸۸  [2013 May] 
*سنگ بنای نابسامانی‌های کشور را هاشمی گذاشته-  [2013 May] 
* محمد مهرآیین، مظهر جنایت و فساد  [2013 May] 
*گزارش ۹۲، نامه‌ی سرگشاده به مسعود رجوی  [2013 May] 
*سیدحسین موسویان و شیخ حسن روحانی دو مدعی تحصیل در بریتانیا  [2013 Apr] 
*نگاهی به پرونده‌ی کهریزک و سوابق جنایتکارانه «قاضی حداد»  [2013 Apr] 
*حجت‌الاسلام محسن دعاگو، امام جمعه، بازجو، شکنجه‌گر و فرمانده کمیته  [2013 Mar] 
*نگاهی به زندگی جلیل بنده یکی از تیرخلاص‌زن‌های اوین  [2013 Mar] 
*سفر مصطفی محمد نجار به وین شلیک به لیست جدید اتحادیه‌‌ اروپا  [2013 Mar] 
*نقش مجید قدوسی یکی از عوامل کشتار ۶۷ در فوتبال   [2013 Mar] 
*سیدعباس ابطحی یکی از جنایتکاران علیه بشریت  [2013 Feb] 
*دستگیری یک شهروند اسلواکی اقدامی شکست‌خورده در راه تکمیل سناریوی ترورهای هسته‌ای  [2013 Feb] 
*حمله‌ی موشکی به لیبرتی آخرین اقدام تروریستی رژیم نخواهد بود  [2013 Feb] 
*«هوشنگ عیسی بیگلو» و «همنشین بهار» در روایت عرفان قانعی فرد پادوی دستگاه امنیتی  [2013 Jan] 
*آقای واحدی، بشارتی نه «خدا ترس است و نه با شرف»  [2013 Jan] 
*طه طاهری (مسعود صدر‌الاسلام) و وزارت اطلاعات مسئول ربودن رابرت لوینسون  [2013 Jan] 
*تلاش برای نجات تروریست‌های‌ سپاه قدس در تایلند  [2012 Dec] 
*نشریه‌ی پیکار، قاسم عابدینی و ترور آمریکایی‌ها  [2012 Dec] 
*رو در رو با فائزه هاشمی و «عبرت روزگار»  [2012 Dec] 
*آیا خامنه‌ای مخالف اعدام مارکسیست‌‌ها بود؟  [2012 Dec] 
* بدون شرح! ایرج مصداقی در کنار احمدی‌نژاد در حال افتتاح کارخانه  [2012 Dec] 
*«گفتگوهای زندان» و سندروم «دایی جان ناپلئون»  [2012 Dec] 
*مازیار بهاری و «اعترافات اجباری»  [2012 Nov] 
*حکم تاریخی دادگاه لاهه و واکنش ناگزیر «هیأت اجرایی راه کارگر»  [2012 Nov] 
*تاکسی زرد رنگ پژو ۴۰۵ و ترور پاسدار فریدون عباسی  [2012 Nov] 
*آیا مجاهدین و دشمنانشان فرهنگی مشابه دارند؟  [2012 Oct] 
*چه کسانی مستشاران آمریکایی در ایران را ترور کردند؟   [2012 Oct] 
*متهم کردن بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به مشارکت در ترور‌های هسته‌ای   [2012 Oct] 
*وزیر فتحی هوادار دکتر شریعتی چرا و چگونه «رفیق» شد؟  [2012 Oct] 
*«جهانبخش سرخوش» و «شرکا» همسو و همگام با رژیم  [2012 Oct] 
*من و «حق» بیژن جزنی و کشتار ۳۰ فروردین ۱۳۵۴  [2012 Oct] 
*آیا محمدی گیلانی حکم اعدام فرزندانش را داد؟  [2012 Sep] 
*نگاهی به جعلیات انتشار یافته از سوی ساموئیل کرماشانی در مورد مولود آفند و متهمان دستگیر شده در ایران   [2012 Sep] 
*ربودن مولود آفند، ارتباط آن با «ترورهای هسته‌ای»، اقلیم کردستان و موساد  [2012 Sep] 
* نگاهی دوباره به سناریوی «سربازان گمنام امام زمان» و قربانیان آن  [2012 Sep] 
*دلایل اتخاذ اقدامات امنیتی اجلاس «غیرمتعهدها» در تهران  [2012 Aug] 
*به فریاد متهمان بیگناه ترور «متخصصان هسته‌ای» برسید  [2012 Aug] 
*علیرضا آوایی، غلامرضا خلف رضایی زارع و چند جنایتکار علیه بشریت  [2012 Aug] 
*«حاج رضا» و کتایون ‌آذرلی و یک پروژه‌ی امنیتی   [2012 Jul] 
*چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید؛ پرسش‌هایی از سوی مخالفین ایران تریبونال  [2012 Jul] 
*دروغپردازی «حاج‌رضا» در مورد نحوه‌ی سفر به اروپا  [2012 Jul] 
*پرده‌‌ی دیگری از «داستان‌های هزار و یک شب» صاحب‌منصب قضایی رژیم  بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد [2012 Jul] 
*«دو پیمانه آب و یک چمچه دوغ»، نگاهی به روایت‌های جعلی صاحب‌منصب قضایی رژیم  [2012 Jul] 
*پاسخ به چند سؤال در ارتباط با خاطرات و مصاحبه‌ی‌ تلویزیونی ثابتی و واکنش‌های پیرامون آن  [2012 Jun] 
*حاج احمد قدیریان مسئول گروه ضربت و جوخه‌های اعدام اوین   [2012 Jun] 
*«فرقان» در آیینه‌ی تاریخ  [2012 Apr] 
*مایک والاس و هاشمی رفسنجانی  [2012 Apr] 
*حمید رضا نقاشیان تجسم عینی حاکمیت فاسد  [2012 Mar] 
*چه کسی خامنه‌ای را در تیرماه ۶۰ ترور کرد؟ به یاد اروج امیرخان‌زاده که «برای نامش مقاومت کرد» [2012 Mar] 
*تروریسم افسار گسیخته‌ی رژیم و مماشات بین‌المللی  [2012 Feb] 
*فراز و نشیب حزب توده در دهه‌ی ۶۰  [2012 Feb] 
*«اپوزیسیون» کی و چگونه کوک می‌شود؟  [2012 Feb] 
*سانسور بخش مهیج خبر «ان بی سی» در مورد نقش مجاهدین در ترور‌های تهران  [2012 Feb] 
*پرونده‌ی لیلا فتحی نمادی از ظلم و بی‌عدالتی دستگاه قضایی ولایت فقیه   [2012 Feb] 
*چه کسانی پشت بیانیه‌‌ی «کرکس‌ها متحد می‌شوند» هستند (بیانیه بیش از ۱۵۰۰ فدایی ولی فقیه) [2012 Jan] 
*نقش رژیم در «قتل‌های زنجیره‌ای متخصصان» ایرانی   [2012 Jan] 
*نامه سرگشاده به آقای محمد نوری زاد  [2011 Dec] 
*نامه‌ی تیرماه ۱۳۶۶ آیت‌الله گلزاده غفوری به ‌آیت‌الله منتظری *  [2011 Dec] 
*نامه آیت‌الله گلزاده غفوری به ‌آیت‌الله منتظری: «با آب دیگری وضو بسازید»  [2011 Nov] 
*پاسخ به پرسش‌هایی چند در مورد بیانیه‌های ضد جنگ و تلاش‌های اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*پاسخ به سؤالاتی چند در مورد گزارش آژانس بین‌المللی اتمی و امکان حمله نظامی غرب به ایران  [2011 Nov] 
*چند پرسش و پاسخ در مورد طرح ترور سفیر عربستان در آمریکا  [2011 Oct] 
*جاسوسی وابسته‌ی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی در لندن علیه دانشجویان ایرانی  [2011 Oct] 
*«باغ‌ها آنگاه که شکفته‌ترند کوله‌ی پاییز را پربار می‌کنند»  [2011 Sep] 
*«از اوج و موج نگاهت عشق پیدا بود»   [2011 Sep] 
*به یاد شهلا و فریده و همه‌ی جاودانگان   [2011 Sep] 
*به یاد مادر جهان‌آرا و جاودانه‌اش «حسن»  [2011 Sep] 
*رقص ققنوس‌ها و آواز خاکستر  [2011 Sep] 
*به روز کردن لیست تروریستی و واکنش‌‌های رژیم  [2011 Aug] 
*محمد سلیمی یکی از جنایت‌کاران علیه بشریت و دست‌اندرکاران قتل‌عام ۶۷  [2011 Aug] 
*راه بهبود حقوق بشر در ایران از رسیدگی به قتل های ۶٧ می گذرد  [2011 Aug] 
*معامله‌ بر سر آزادی دو کوهنورد آمریکایی و باقی ماندن نام مجاهدین در لیست تروریستی  [2011 Aug] 
*گفتگو در مورد گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر  [2011 Aug] 
*نوری‌زاده و زنده‌یاد شاپور بختیار  [2011 Aug] 
*مروری بر روایت هاشمی رفسنجانی از پایان قتل‌عام ۶۷ و اطلاعات ارائه شده از سوی دادستانی  [2011 Aug] 
*با آب هفت دریا نیز ننگ کشتار ۶۷ را نمی‌توان شست  [2011 Jul] 
*لیست تروریستی آمریکا و رابطه آن با نجات جان ساکنان اشرف   [2011 Jul] 
*مادر هنوز غصه‌ی عطیه را دارد  [2011 Jul] 
*مادر امامی و آغوش پر از عشق‌اش   [2011 Jul] 
*آیا مجید انصاری راست می‌گوید؟  [2011 Jun] 
*محمدرضا صدر عاملی و رخت‌‌ دامادی‌اش  [2011 Jun] 
*نحوه برخورد دولت موسوی با کشتار ۶۷ و موارد نقض حقوق بشر در مجامع بین‌المللی   [2011 Jun] 
*تصحیح اطلاعات ارائه شده نادرست در مورد گزارشگر ویژه و ...  [2011 Jun] 
*انتخاب گزارشگر ویژه مردِ مسلمانِ غیرعرب و تصحیح چند اشتباه   [2011 Jun] 
*هوشنگ اسدی بدون هیچ پروایی همچنان دروغ می‌گوید  [2011 Jun] 
*از بهناز شرقی نمین تا هاله سحابی  [2011 Jun] 
*با چهره‌ی مجید قدوسی یکی از مسئولان کشتار ۶۷ آشنا شویم  [2011 May] 
*توضیحی در ارتباط با نقد کتاب هوشنگ اسدی  [2011 Apr] 
*نقدی بر «نامه‌هایی به شکنجه‌گرم»، چرا هوشنگ اسدی دروغ می‌گوید؟  [2011 Apr] 
*کدیور و روایت کشتار ۶۷   [2011 Apr] 
*کشتار در اشرف و منادیان «اسلام رحمانی»   [2011 Apr] 
*طه طاهری (مسعود صدر الاسلام) و مفقودشدن رابرت لوینسون  [2011 Mar] 
*۱۹ بهمن شکوه یک مقاومت؛ غم و اندوه غریبانه‌ی زندانیان   [2011 Feb] 
*با چهره‌ی داوود روزبهانی فرمانده حمله به پایگاه موسی خیابانی آشنا شویم  [2011 Feb] 
*برای مظلومیت و تنهایی محمدعلی حاج‌آقایی   [2011 Jan] 
*با چهره‌ی مرتضی اشراقی عضو هیئت کشتار ۶۷ آشنا شویم  [2011 Jan] 
*«خبر کوتاه‌ بود اعدام‌ شان‌ کردند!»*  [2011 Jan] 
*مهدی نادری‌فرد یکی از عوامل اصلی کشتار ۶۷ در زندان گوهردشت  [2011 Jan] 
*یادی از آیت‌الله منتظری و نکاتی چند در ارتباط با میزگرد سیاسی ۳۰ آذر ۸۸ سیمای آزادی   [2010 Dec] 
*نامه سرگشاده به خانم زهرا رهنورد   [2010 Nov] 
*تاریخ گفت‌وگوهای درونی بخش مارکسیست لنینیست مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی خلق   [2010 Nov] 
*فردا را چگونه باید ساخت؟  [2010 Nov] 
*برای آن‌هایی که خواهان حقیقت‌اند  [2010 Nov] 
*از به کارگیری شیوه‌های غیراخلاقی بپرهیزیم حتی در رابطه با دشمنانمان   [2010 Nov] 
*ايرج مصداقي و «غزل اميد»   [2010 Sep] 
*انتشار اخبار جعلی از سوی «پیک نت» در ارتباط با مهاجمان به خانه کروبی   [2010 Sep] 
*گرچه ما می‌گذریم راه می‌‌ماند ( در رثای جاوادنه‌های رضایی‌ جهرمی)  [2010 Aug] 
*معرفی عاملان و آمران و افراد مطلع از اعدام‌های مرداد ۶۷  [2010 Jul] 
*قتل‌عام ۶۷ در پاسخ‌های رسمی دولت جمهوری اسلامی   [2010 Jul] 
*ايرج مصداقي: غرب عاملان کشتار را مي‌شناسد  [2010 Jul] 
*نامه سرگشاده به میرحسین موسوی   [2010 Jul] 
*مادر امامی و آغوش پر از عشق‌اش   [2010 Jun] 
*«محمد نبودی ببینی»، برادرت را کشتند!  [2010 Jun] 
*گفت‌وگو با ايرج مصداقی درباره قاضی مقيسه: شريرترين چهره زندان‌های جمهوری اسلامی در دهه ۶۰  [2010 May] 
*«آیا زندگی باز به آن‌ها خواهد خندید»  حکومت کودتا در صدد انجام جنایتی جدید است [2010 May] 
*حق با شادی صدر است یا داریوش برادری  [2010 May] 
*برای مظلومیت و تنهایی محمدعلی حاج‌آقایی   [2010 May] 
*شورای حقوق بشر سازمان ملل و همسر سعید امامی!  [2010 Apr] 
*با چهره‌ی سید حسین مرتضوی یکی از جنایتکاران علیه بشریت آشنا شویم!  [2010 Apr] 
*بهار با بچه‌ها، بهار بی‌بچه‌ها (یادی از دلاوران خانواده‌‌ی مدائن)  [2010 Mar] 
*گفتگوی اشتراک با ایرج مصداقی در رابطه با کمپین دو میلیون امضا بر علیه مجازات اعدام   [2010 Mar] 
*داستان دستبوسی جنتی !  [2010 Mar] 
*«شرفیابی و درخواست عفو و انابه در حضور رهبری»  [2010 Mar] 
*اعدام توابان، تراژدی مضاعف  [2010 Feb] 
*سوءقصد به تواب نظام یا سناریوی جدید کودتاچیان  [2010 Feb] 
*احسان نراقی همچنان در خدمت قدرت  [2010 Feb] 
*نامه‌های علیرضا حاج صمدی به همسرش مریم گلزاده غفوری   [2010 Feb] 
*«کاظم» تبلور خشم و عصیان نسل برآمده از انقلاب ضد‌سلطنتی  [2010 Feb] 
*صدای «صادق» نسلی که در سکوت پرپر شد  [2010 Feb] 
*فرمانده حمله به پایگاه موسی خیابانی چه کسی بود؟   [2010 Feb] 
*کتاب «نگاهی به سازمان بین‌المللی کار، نقض حقوق بنیادین کار در ایران» - ایرج مصداقی  [2010 Feb] 
*وصیت نامه مریم گلزاده غفوری  گل‌ زادگان (مریم گلی)  [2010 Feb] 
*«سلامم غریبانه در هر خانه را خواهد زد» گل‌زادگان- مریم [2010 Feb] 
*عبرت‌های روزگار   [2010 Feb] 
*گل- زادگان ( محمد کاظم)   [2010 Jan] 
*گل‌- زادگان ( محمدصادق)   [2010 Jan] 
*گل ــ زاده، نخ «دانه‌های تسبیح» * (قسمت دوم)  [2010 Jan] 
*مسعود علی‌محمدی آخرین قربانی دستگاه امنیتی ولایت فقیه  [2010 Jan] 
*دکتر گلزاده غفوری مدافع بزرگ حقوق مردم (قسمت اول)  [2010 Jan] 
*فرخ نگهدار و درد «فروپاشی» نظام  [2010 Jan] 
*شب لعنتی و فانوس (به یاد فاطمه کزازی)  [2009 Dec] 
*در رثای کسی که به جای حکومت بر سرهای بالای دار، بر قلب‌های مردم حکومت کرد  [2009 Dec] 
*پرسش و پاسخ در مورد فعل‌انفعالات عراق و وضعیت مجاهدین و ... (بخش دوم)   [2009 Dec] 
*پرسش و پاسخ در مورد فعل‌انفعالات عراق و وضعیت مجاهدین و ... (قسمت اول)  [2009 Dec] 
*آن کس که وابستگی‌های سیاسی و ایدئولوژیکش را نفی کند خود را نفی می‌کند   [2009 Nov] 
*امیر فرشاد ابراهیمی بازیچه‌ دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی  [2009 Nov] 
*گزارش‌های نادرست به ما خدمت نمی‌کنند- بخش سوم   [2009 Nov] 
*نقد فرهنگ سیاسی - حذف و سانسور در خاطرات زندان!- بخش دوم  دوستی کی آخر آمد، دوستداران را چه شد [2009 Nov] 
*نقدی بر «آفتابکاران» نوشته‌ی محمود رویایی – بخش نخست  [2009 Nov] 
*به یاد آن که «عاشقانه زیست»  [2009 Oct] 
*همکاری یکی از فعالان اصلی لابی رژیم در انگلستان با فرماندهان سپاه پاسداران  [2009 Oct] 
*مسعود صدر‌الاسلام (طه طاهری)، همان صالح بازجوی معروف ۲۰۹ اوین نیست!  [2009 Sep] 
*گفت گو با ايرج مصداقي، نويسنده چهار جلد خاطرات زندان   [2009 Sep] 
*مذهب در خدمت شکنجه و کشتار  [2009 Sep] 
*احمد توکلی و قتل فجیع نرگس جباری   [2009 Sep] 
*آقای کروبی جنایات دیگر خامنه ای را هم افشا کنید   [2009 Aug] 
*کندوکاوی در وقایع پس از انتخابات 22 خرداد 1388  [2009 Aug] 
*همخوانی یک سیاست  [2009 Aug] 
*سخنی در باب فرصت طلبی گردانندگان سایت «اخبار روز» با چه انگیزه و هدفی؟ [2009 Aug] 
*یگان ویژه پاسداران نیروی انتظامی و «نوپو»  [2009 Aug] 
*بازوهای نظام برای سرکوب جنبش های اعتراضی  [2009 Aug] 
*نامه سرگشاده به آقای مهدی کروبی   [2009 Aug] 
*فرهاد جعفری مدافع سینه چاک احمدی نژاد یا سهی سیفی وبگرد «روزآنلاین»  [2009 Aug] 
*آشنایی با چند تن از عوامل کشتار و جنایت در دهه‌ی ۶۰  [2009 Aug] 
*محمدرضا شریفی نیا تواب دو آتشه اوین و حامی احمدی نژاد  [2009 Aug] 
*نگاهی به سابقه‌ی چندتن از رهبران کودتای ۲۲ خرداد   [2009 Aug] 
*جعلیات جدید امیرفرشاد ابراهیمی در نامه سرگشاده به مجتبی خامنه ای   [2009 Aug] 
*پاسخ به سؤالات سایت گزارشگر در ارتباط با خیزش مردم ایران   [2009 Jul] 
*نگاهی به چهره‌ی چند جنایتکار   [2009 Jul] 
*مجید پورسیف کیست؟  [2009 Jul] 
*مجتبی حلوایی عسگر یکی از عاملان اصلی کشتار ۶۷  [2009 Jul] 
*تحلیلی بر نماز جمعه رفسنجانی   [2009 Jul] 
*فکور، بازجوی شعبه‌ی هفت اوین و تروریست بین‌المللی   [2009 Jul] 
*نقدی بر کتاب «آفتابکاران» نوشته محمود رویایی (مجموعه کامل)  [2009 Jul] 
*«فرهنگ» ناهنجار یک عضو شورای هماهنگی اتحاد جمهوری‌خواهان   [2009 Jul] 
*سخنی با اعضا و هواداران اکثریت و اتحاد جمهوریخواهان  [2009 Jul] 
*حجاریان و شقاوت یک نظام ضدبشری  [2009 Jul] 
*متن سخنرانی ایرج مصداقی در جلسه ایران، انتخاب دمکراتیک  [2009 Jul] 
*«رد تئوری بقا»   [2009 Jun] 
*از ۳۰ خرداد ۶۰ تا ۳۰‌خرداد ۸۸  [2009 Jun] 
*آن کس که باید برود خامنه ای است   [2009 Jun] 
*کودتای جدید در رژیم کودتا  [2009 Jun] 
*با وزیر کشور کابینه‌ی احتمالی کروبی آشنا شویم  [2009 Jun] 
*سید ابراهیم نبوی و پرده پوشی یک دهه جنایت و سرکوب  [2009 Jun] 
*کندوکاوی در ارتباط با دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری   [2009 May] 
*میرحسین موسوی و «برکات سازنده اسلام»   [2009 May] 
*اظهارات مصطفی تاج‌زاده در توجیه کشتار ۶۷  [2009 May] 
*متجاوز را «انتخاب» نمی‌کنند!  [2009 May] 
*مهدی کروبی و میرحسین موسوی و کشتار ۶۷  [2009 May] 
*کتایون آذرلی و کتاب «مصلوب»  [2009 May] 
*نگاهی به تاریخچه‌‌ی شکایت علیه نقض حقوق سندیکایی و آزادی انجمن‌ها توسط دولت‌های ایران (بخش دوم)  [2009 Apr] 
*نگاهی به تاریخچه‌‌ی شکایت علیه نقض حقوق سندیکایی و آزادی انجمن‌ها توسط دولت‌های ایران (بخش اول)  [2009 Apr] 
*ناصر منصوری را روی برانکارد به قتل‌گاه بردند  [2009 Apr] 
*نام واقعی مجید قدوسی چیست؟   [2009 Apr] 
*سرهنگ سید لطف‌الله اتابکی کیست؟  [2009 Apr] 
*گفتگوی پژواک ایران با ایرج مصداقی در ارتباط با نقش‌گروه‌های چپ و مجاهدین در استقرار جمهوری اسلامی، حمایت از خمینی و...  [2009 Mar] 
*ادعاهای نادرست راجع به عکس‌های جنایتکاران  [2009 Mar] 
*ماشین جعل و دروغپردازی راه توده و پیک نت   [2009 Mar] 
*سرگذشت من و سرگذشت یک ترانه  [2009 Mar] 
*به یاد آن که «بهنام» بود   [2009 Feb] 
*تجربه‌اندوزی از تاریخ  [2009 Feb] 
*در خلوت پرشکوه عاشقان آزادی جاری‌ست...  [2009 Feb] 
*خاوران و مادران  [2009 Jan] 
*نقدی بر گزارش دیده‌بان حقوق بشر در مورد آزادی بیان و تجمع در مناطق کردنشین   [2009 Jan] 
*اقتدار مادران   [2009 Jan] 
*حسین مهرپور و تعهدات بین‌المللی جمهوری اسلامی  [2009 Jan] 
*میان ماه من تا ماه گردون! دو کتاب خاطرات جعلی زندان و دو واکنش متفاوت فرهنگی [2008 Dec] 
*انتقام‌جویی نظام «عدل اسلامی» از خانواده‌ها (بخش دوم)   [2008 Dec] 
*چند نکته در ارتباط با مهر و موم کردن کانون مدافعان حقوق بشر   [2008 Dec] 
*انتقام‌جویی نظام «عدل اسلامی» از خانواده‌ها (بخش اول)  [2008 Dec] 
*برخورد گزینشی با حقوق زنان  [2008 Dec] 
*آرامگاه مادر !  [2008 Dec] 
*پرویز زند شیرازی نیز به ابدیت پیوست  [2008 Dec] 
*مادر، «افسانه است، اما دروغ نیست» مادر فاطمه صادقی دانشمند، نماد مقاومت خانواده‌ی بنازاده امیرخیزی! [2008 Dec] 
*دادگاه یا سرپوشی بر جنایت باندهای رژیم در شیراز   [2008 Dec] 
*رفیق‌دوست و حکم مهدورالدم  [2008 Nov] 
*مأموریت «یک اسکادران هموسکسوئل منحرف آمریکایی»!  [2008 Nov] 
*به پاس مقاومت و ایستادگی علی صارمی   [2008 Nov] 
*هشدارهای امنیتی سایت تابناک را جدی تلقی کنیم  [2008 Nov] 
*نوری زاده و دسته گل تازه به آب داده  چه کسی پسر خاله چه کسی است؟  [2008 Nov] 
*غلامرضا جلال و روایت‌های غیرواقعی زندان  [2008 Nov] 
*به یاد آن که «عاشقانه زیست»  [2008 Oct] 
*انتخاب اوباما شرایط را برای رژیم سخت‌تر می‌کند  [2008 Oct] 
*همنامی جنایتکاران و معضل اپوزیسیون- بخش دوم   [2008 Oct] 
*هویت اصلی داوود لشگری یکی از مسئولان کشتار ۶۷   [2008 Oct] 
*اپوزیسیون و معضل همنامی جنایتکاران   [2008 Sep] 
*آیا سانسور شاخ و دم دارد؟   [2008 Sep] 
*هیئت کشتار زندانیان سیاسی در روایت گروه‌ها و فعالان سیاسی!  [2008 Aug] 
*کشتار ۶۷، سعید شاهسوندی و پروژه‌ی جعل تاریخ  [2008 Aug] 
*بیستمین سالگرد کشتار ۶۷ و انتشار خاطرات جعلی   [2008 Aug] 
*گفتگو با ایرج مصداقی در مورد در مورد جناح‌های رژیم، خطر جنگ، خطرات اتمی شدن رژیم، وضعیت اپوزیسیون، جنبش‌های مردمی و ....  [2008 Jul] 
*سانسور زنان در انتخابات کانون نویسندگان ایران !  [2008 Jul] 
*«غنی سازی» دروغ و «توسعه» جعل در دستگاه رژیم   [2008 Jun] 
*پاسخ به «فراخوان» فریدون گیلانی و ذکر چند خاطره  [2008 Jun] 
*روایت وارونه‌ی مسعود بهنود و محسن سازگارا از ۳۰ خرداد   [2008 Jun] 
*سازگارا با جنایتکاران، ناسازگارا با قربانیان  [2008 Jun] 
*پاسخ به پرسش‌هایی چند در رابطه با کتاب «برساقه تابیده کنف»   [2008 Jun] 
*دست های خونین باندهای رژیم در انفجار شیراز   [2008 May] 
*داستان زنی که «هفت شوهر» دارد و حافظه‌ی تاریخی  [2008 Apr] 
*علی‌محمد بشارتی یکی از بنیانگذاران دستگاه سرکوب و جنایت رژیم   [2008 Apr] 
*امیرفرشاد ابراهیمی درس آموخته‌ی مکتب ولایت  [2008 Apr] 
*سید کاظم کاظمی، از بنیانگذاران سیستم اطلاعاتی، شکنجه‌گر و جلاد اصلی فعالین چپ ایران   [2008 Mar] 
*عید ۶۲ در زندان گوهردشت  [2008 Mar] 
*نوری‌زاده، بانک مرکزی جعلیات و عصاره ژورنالیسم بی‌اعتبار   [2008 Mar] 
*بخشی از نقشه‌‌های زندان‌های اوین، قزل‌حصار، گوهردشت و نیز محل‌های قتل‌عام تابستان۶۷ برگرفته شده از کتاب «نه‌زیستن، نه‌مرگ»(چاپ دوم)  [2008 Feb] 
*حاج احمد قدیریان مسئول گروه ضربت و جوخه‌های اعدام اوین  [2008 Feb] 
*دلایل واقعی کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷  [2008 Feb] 
*بهنود پدیده‌ای که از نو باید شناخت  [2008 Feb] 
*محمد مهرآیین یکی از مهم‌ترین دژخیمان اوین  [2008 Feb] 
*نقش های گوناگون هوشنگ اسدی تواب فعال زندان  [2008 Feb] 
*کبوتر با کبوتر، باز با باز، کند همجنس با همجنس پرواز  [2008 Feb] 
*برگشتگان ازدیار مردگان  [2008 Feb] 
*ILO - پیشرفت دولت جمهوری اسلامی در سال های گذشته در سازمان ‌بین‌المللی کار (بخش هشتم - پاياني)   [2008 Feb] 
*ILO - نگاهی به کنفرانس بین‌المللی کار و سیاست های به کار گرفته شده از سوی رژیم در این کنفرانس‌(بخش هفتم)   [2008 Feb] 
*ILO - تشکل‌های کارگری رژیم از نگاه سازمان بین‌المللی کار (بخش ششم)   [2008 Feb] 
*ILO - خانه کارگر جمهوری اسلامی (بخش پنجم)   [2008 Feb] 
*ILO - تشکل‌های کارگری در جمهوری اسلامی و مغایرت آن ها با کنوانسیون‌های بین‌‌المللی (بخش چهارم  [2008 Feb] 
*ILO - گزارش کمیته متخصصین در ارتباط با اجرای کنوانسیون ها و توصیه نامه ها به نود و سومین کنفرانس بین‌المللی کار و کمبودهای آن (بخش سوم)   [2008 Feb] 
*ILO - کنوانسیون های بین‌المللی که مورد تصویب دولت‌های ایران قرار گرفته‌‌‌اند (بخش دوم)   [2008 Feb] 
*ILO - کنوانسیون‌های بین‌المللی، ترفند‌های رژیم (بخش اول)   [2008 Feb] 
*برای مادرهایمان، «دل‌پاکان» و «دل‌سوختگان» روزگار  [2008 Jan] 
*کشتار ۶۷ در شعر زندان  باغ‌ها/ آنگاه که شکفته‌ترند/ کوله‌ی پاییز را/ پربار می‌کنند [2008 Jan] 
*نگاهی گذرا به نمایشنامه‌های زندان  [2008 Jan] 
*اعلامیه جهانی حقوق‌بشر دستاورد بزرگ بشریت  [2008 Jan] 
*یقه واقعیت را نمی‌توان گرفت؛ (در مورد کتاب نه زیستن نه مرگ)  [2007 Dec] 
*آقای زرافشان به کجا می‌روید؟  [2007 Dec] 
*احکام خمینی و خامنه‌ای به حسینعلی نیری رئیس هیئت قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷   [2007 Dec] 
*نظرات «استاد» عبدالله شهبازی و چگونگی برخورد بقایای حزب توده با او  [2007 Dec] 
*روزشمارقتل‌عام ۱۳۶۷  [2007 Oct] 
*مسئولان قتل‌عام زندانیان سیاسی  [2007 Aug] 
*بخشی از نقشه‌‌های زندان‌های اوین، قزل‌حصار، گوهردشت و نیز محل‌های قتل‌عام تابستان۶۷ برگرفته شده از کتاب «نه‌زیستن، نه‌مرگ»(چاپ دوم) بخش «نقشه زندان»، جلد چهارم«تا طلوع انگور» [2007 Jan]