نگاهی به فوتبال ایران در ۳۵ سال گذشته (۲)
ایرج مصداقی
آغاز سقوط فوتبال ایران
پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی حاکمان جدید اعتقادی به ورزش و به ویژه فوتبال نداشتند. جام «تخت جمشید» قبل از هرچیز به خاطر اسماش از بین رفت. صادق خلخالی شعار نابودی تخت جمشید را میداد و حاکمان جدید در صدد محو تاریخ گذشتهی ایران بودند.
دو رئیس تربیتبدنی تیمسار علی حجت و تیمسار نادر جهانبانی در اسفند ۵۷ تحت عنوان «مفسد فیالارض و محارب با خدا» به جوخهی اعدام سپرده شدند و آتابای به خارج از کشور گریخت. «کاخ ورزشی تاج» به مقر آموزش و ستاد عملیات کمیته و زندان تبدیل شد و کسی اعتراضی نکرد. غافل از آن که بعدها همین محلها به اسارتگاه و شکنجهگاه خود ما تبدیل خواهد شد.
اگر شورای انقلاب در اولین اقدامات خود دو هفته پس از پیروزی انقلاب، قانون بالنسبه مترقی «حمایت از خانواده» را که در اثر مبارزات زنان میهنمان در سال ۱۳۴۶ تصویب و در سال ۵۳ به نفع زنان اصلاح شده بود لغو کرد و بر اجرای قوانین ارتجاعی شرعی تأکید کرد در فوتبال کشور محدودیتهای مقرر برای زنان از همان روزهای اول پیروزی انقلاب خود را نشان داد و فوتبال زنان ایران که پیشتاز منطقه بود و اولین تیمهای زنان فوتبال در آسیا در ایران (۱۳۴۹) متولد شده بودند از بین رفتند. و بعدها دوباره در دههی ۸۰ آهسته آهسته و همراه با مبارزات زنان میهنمان پدیدار شدند.
تیم فوتبال زنان پرسپولیس سال ۱۳۵۵
باشگاههای فوتبال میرفتند که از هم بپاشند. جام «شهید صمدی اسپندی»، مسابقاتی بود که در مرداد ۱۳۵۸ بطور غیررسمی و با کیفیتی پایین بدون آن که توجهی را در سطح جامعه به خود جلب کند در ۵ گروه برگزار شد. دور دوم مسابقات در دو گروه ادامه یافت تا سرانجام پرسپولیس قهرمان شد.
همچنین برای اولین بار پس از دهسال مسابقات قوتبال قهرمانی کشور با حضور هشت تیم و بدون شرکت تیم منتخب خوزستان برگزار شد که تهران به قهرمانی رسید.
قرار بود در سالگرد پیروزی انقلاب مسابقات بینالمللی فوتبال در تهران برگزار شود که به علت عدم استقبال کشورهای خارجی با شکست روبرو شد. کویت و یوگسلاوی رسماً عذرخواهی کردند و خبری از دیگر کشورها نشد.
در اسفندماه ۵۸ باوجودی که تیم ملی ایران یک سال و نیم بود در هیچ مسابقهای شرکت نداشت در مسابقات انتخابی آسیا برای المپیک مسکو در سنگاپور شرکت کرد. تیم ملی ایران با وجود همراه نداشتن حسین كازرانی، حسن نظری، آندرانیك اسكندریان، حسن نایبآقا، محمد صادقی، ایرج دانایی فرد، حسن روشن، غفور جهانی، ابراهیم قاسمپور، جواد الله وردی، حسین فرکی، ناصر نورایی، مجید بشکار، علی شجاعی، علیرضا قشقائیان، حمید مجدتیموری که استخوانبندی تیم ملی فوتبال در جام جهانی ۱۹۷۸ را تشکیل میدادند و خداحافظی پرویز قلیچخانی، علیرضا خورشیدی، غلامحسین مظلومی، محمدرضا عادلخانی، علیرضا عزیزی و ... به خاطر ساختار مستحکم فوتبال ایران به سادگی و با حضور نیروهای جوانی چون عبدالرضا برزگری، هدایت شعار غفاری، حبیب خبیری، محمود حقیقیان، بهتاش فریبا، حمید علیدوستی، احمد سنجری، مهدی دینورزاده، حسین فداکار به همراه بازیکنان باتجربهای چون علی پروین، ناصر حجازی، نصرالله عبداللهی با مربیگری حسن حبیبی و فریدون عسگرزاده با ارائه بازیهای خوب جواز شرکت در المپیک ۱۹۸۰مسکو را دریافت کرد اما به خاطر سیاستهای ضدملی جمهوری اسلامی که تحت عنوان سیاست «نه شرقی، نه غربی» اعمال میشد و با پافشاری بنیصدر که به ریاست جمهوری رسیده بود در حمایت از «مجاهدان افغانی» و اشغال این کشور توسط نیروهای «ارتش سرخ» بنا به تصمیم «شورای انقلاب» در این مسابقات شرکت نکرد. تصمیمی که با مخالفت حزب توده و سازمان مجاهدین خلق و ... روبرو شد. این آخرین باری بود که تیم ملی فوتبال ایران موفق به دریافت جواز شرکت مسابقات فوتبال المپیک شد.
اردوی این تیم در بوشهر و در نهایت تنگدستی و نامهربانی مسئولان شهر برگزار شد. مردمی که توسط نیروهای مشخصی تحریک شده بودند با شعار «اردوی تیم ملی، خیانت است به ملت» به استقبال تیم رفتند. (روزی روزگاری فوتبال؛ جامعه شناسی فوتبال، حمیدرضا صدر، تهران، نشر چشمه، چاپ دوم ص ۶۱ )
انجمن تبلیغات اسلامی بوشهر با صدور اطلاعیهای و در پوششی از شعارهای پرطمطراق، بیمحتوا، کینه و دشمنی خود را با فوتبال نشان داد:
«آیا بهتر نبود به جای این که مخارج زیادی را صرف این قبیل کارهای سرگرم کننده کنند، عدهای از جوانان ما را برای یافتن تخصص در رشتههای مورد نیاز مملکت به کشورهای مربوطه بفرستند؟... آیا بهتر نبود به جای صرف ذره ذرهی خون این ملت بیگناه و ستمدیده در این قبیل مسائل بیهوده، مدرسه، درمانگاه و برق و آب روستاهای محروم را از همینها درست کنند؟... آیا بهتر نبود به جای دلقک بازیهای انگلیسی و آمریکایی و به اصطلاح در میادین بینالمللی درخشیدن، در روستاهای ما که از وسایل اولیه راحتی محروماند کنار برادران زحمتکش جهاد سازندگی بدرخشند؟ ... آیا مسائل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ما حل شده که به ورزش پرداختهایم»
(روزی روزگاری فوتبال؛ جامعه شناسی فوتبال، حمیدرضا صدر، تهران، نشر چشمه، چاپ دوم صص ۶۲-۶۳ )
البته موضع نیروهای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی هم چندان بهتر از رژیم نبود و اگر جایی مثل مخالفت با تحریم بازیهای المپیک مسکو به موضعگیری مبادرت میکردند بیشتر جنبهی سیاسی داشت تا دفاع از ورزش و فوتبال و ...
جنگ با عراق که خمینی آن را «موهبتی الهی» خواند زمینهی لازم را نه تنها برای ازهم پاشیدهشدن شیرازه جامعه و تسلط «انقلاب اسلامی» و صدور انقلاب فراهم کرد بلکه در فوتبال که از پشتوانهی غنی برخوردار بود نیز نقطه آغازی شد برای رفتن به سمت قهقرا. با آن که مسابقات لیگ فوتبال کشور برگزار نمیشد تیم ملی ایران یکی از شانسهای اصلی قهرمانی در جام ملتهای آسیا بود که در کویت برگزار میشد.
بازی تیم ملی فوتبال ایران با کویت در شهریور ۱۳۵۹ مصادف گردید با شروع جنگ ایران و عراق. بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران که از شرایط روحی و روانی خوبی برخوردار نبودند با وجود همراهی حسن روشن و ایرج دانایی فرد و با بهرهگیری از بازیکنانی مانند ناصر حجازی، کریم بوستانی، احمد سنجری، امیر مرزوقی، حبیب خبیری، محمود حقیقیان، مهدی دینورزاده، محمد پنجعلی، نصرالله عبداللهی، عبدالرضا برزگری، حمید درخشان، بهتاش فریبا، حسین فرکی، رضا نعلچگر، هدایت شعارغفاری و حمید علیدوستی با شکست از کویت از راهیابی به فینال باز ماندند و این سرآغاز شکستهای بعدی فوتبال ایران شد. پس از آن دیگر فوتبال ایران همچون جامعهی ایران در حاکمیت نظام اسلامی کمر راست نکرد. در این مسابقات به علت عدم حضور علی پروین که از ناحیه زانوی پا مصدومیت داشت ناصر حجازی کاپیتان تیم ایران بود.
http://vista.ir/article/266759
سیاست رژیم و فدراسیون فوتبال در دوران جنگ
دولت مکتبی و تیشه به ریشهی فوتبال
به قدرت رسیدن دولت محمدعلی رجایی پس از کش و قوسهای فراوان بین بنیصدر و مجلس، مصادف شد با شروع جنگ ایران و عراق در شهریور ۵۹. سنگ بنای نابودی فوتبال کشور در همین دولت واقدامات نابخردانهی آن و دولتهای بعدی که دشمنی و کینهتوزی عجیبی با فوتبال داشتند گذاشته شد.
در مهرماه ۵۹ پس از بازگشت تیم شکستخورده از کویت، هادی طاووسی دروازه بان سابق تیمهای شاهین، پیکان و پرسپولیس هدایت فدراسیون فوتبال را به عهده گرفت. دولت «مکتبی» رجایی هنوز ارکان قدرت را به صورت تمام و کمال در دست نگرفته بود و به خاطر مشکلات عدیده و جنگ قدرتی که با بنیصدر داشت و بخشی از وزارتخانهها به خاطر دعوای بین او با بنیصدر بدون وزیر مانده و توسط سرپرست اداره میشدند نمیتوانست تمامی منویات خود را در ورزش و به ویژه فوتبال به مورد اجرا بگذارد.
طاووسی که فردی متخصص بود تلاش کرد با آوردن مردان خوشنام و تحصیلکردهای چون کامبیز جمالی و حسین کلانی بازیکنان سابق تیمهای تاج و پرسپولیس کار را به کاردان بسپارد و به فوتبال کشور سر و سامانی ببخشد و لیگ سراسری فوتبال را که برگزار نمیشد راهاندازی کند.
سازمان تربیت بدنی به دست مصطفی داوودی یک معلم ورزش و داور کشتی «بدنام» افتاده بود که حالا در کسوت یک مدیر «مکتبی» عزم جزم کرده بود تا «ارزش»های الهی و اسلامی را در ورزش حاکم کند. در هرم قدرت، نیروهای ارتجاعی با در دست داشتن مجلس و قوه قضاییه و بخشی مهمی از قوه مجریه میرفتند تا تمامی قدرت را در انحصار خود درآورند؛ در ورزش نیز همین روند را به خوبی میشد دید.
تربیت بدنی دولت رجایی همچون خود او و کابینهاش برای پیشبرد طرحهای ارتجاعیشان نمیتوانستند نیروهای کارآمد و نخبه را تحمل کنند به همین دلیل پس از برکناری بنیصدر و پیروزی کودتای ارتجاعی و سرکوب خونین سی خرداد، در مردادماه ۶۰ هادی طاووسی هم از کار برکنار شد تا کار به دست حزباللهیهای از نوع حسین آبشناسان بازیکن سابق تیمهای درجهی دوم شعاع و برق تهران سپرده شود. وی که برادر حسن آبشناسان فرمانده قرارگاه حمزه و فرمانده لشکر ۲۳ نیروهای ویژه هوابرد بود از مرداد ۶۰ تا بهمن ماه به مدت شش ماه هدایت سکان فوتبال کشور را عهده دار شد.
کشور در جنگ به سر میبرد و ماشین سرکوب رژیم یک آن از کشتار در زندانها غافل نبود، سالانه دهها هزار نفر به زندانها برده میشدند، همهی نیروها و سرمایههای کشور صرف جنگ با دولت عراق، صدور تروریسم و سرکوب داخلی میشد. جنگ بهانهای شد تا حاکمان جدید در جهت کمرنگکردن هرچه بیشتر فوتبال از برگزاری مسابقات سراسری فوتبال بین باشگاهها جلوگیری کنند .
داوودی بلافاصله پس از تصدی تربیت بدنی در مرداد ۵۹ به وضوح سیاست دولت رجایی را بیان کرد و گفت: «در حال حاضر مسابقه در سطح پایین را خواستاریم که برای مردم تفریح و سرگرمی باشد و نه بیشتر»
(روزی روزگاری فوتبال؛ جامعه شناسی فوتبال، حمیدرضا صدر، تهران، نشر چشمه، چاپ دوم ص۶۴ )
و پس از ۳۰ خرداد ۶۰ و یکپارچهشدن رژیم این سیاست را در عمل اجرا کردند. دولت میرحسین موسوی در واقع ادامهی دولت «مکتبی» رجایی بود و طرحهای ارتجاعی او را دنبال میکرد.
در این دوران رژیم تلاش میکرد نیروهای خود را در تربیت بدنی و فدراسیون فوتبال جاسازی کند و هدایت تیم ملی فوتبال را به عهده گرفته و آن را از چشم مردم و نیروهای جوان بیاندازد.
جامعه به سمت یک تصفیه خونین پیش میرفت. ورزشکاران و فوتبالیستها نیز بخشی از قربانیان رژیم را تشکیل میدادند. علاءالدین عترتی (علا کوشالی) بازیکن دارایی و پرسپولیس و سپیدرود رشت در تابستان ۶۰ و ابراهیم هوشمند بازیکن جوانان راه آهن در پاییز ۶۰ و حبیب خبیری بازیکن هما در ۲۴ تیرماه ۱۳۶۳ به جوخهی اعدام سپرده شدند و مهشید رزاقی، ایرج امیدوار، امانالله نقدی، علی سجادی، احمد سجادی، سعید پهلوان افشاری، ابراهیم حبیبی و حسن جشنیوند و ... به زندانها راه بردند. ناصر نبوی و شیرعلی روشن بازیکنان بانک ملی در اوین خدمت میکردند و محمد اسماعیل کوثری بازیکن ابومسلم در سپاه پاسداران فرمانده بود. مهدی خبیری وقتی برادرش حبیب اعدام شد از آمریکا به ایران برگشت و به قیمت پایمال کردن خون برادرش به نایب رئیسی فدراسیون فوتبال هم رسید.
خوزستان یکی از قطبهای اصلی فوتبال ایران درگیر جنگی خانمانسوز بود. نه تنها استادیومها و زیرساختهای ورزشی در زیر بمبارانهای مداوم نابود میشدند بلکه فوتبالیستها نیز تحت عنوان «جنگزده» به دیگر شهرها کوچ میکردند و جوانانی که میتوانستند آینده فوتبال ایران را رقم بزنند به جبههها اعزام میشدند.
بازی پرسپولیس و استقلال که در نیمه مهرماه ۶۰ در استادیوم آزادی برگزار شد چنگی به دل نمیزد و به خاطر جو حاکم بر جامعه و کشتارهای بیرحمانهای که در تابستان و مهر ۶۰ در سراسر ایران صورت گرفته بود استقبال شایان توجهی از آن نشد.
تلاش نیروهای سرکوبگر برای تغییر چهرهی ایران در ورزش محبوب مردم نیز خود را نشان میداد. بایستی کاری میکردند تا استادیومها خالی از تماشاگر شوند؛ پرده و روپوشی سیاه، از آداب و سنن ارتجاعی همه جا را بپوشاند؛ غم و اندوه جای شادی و سرور مردم و به ویژه جوانان را فرا گیرد؛ اجتماع مردم حتیالامکان در آیینهای مذهبی و عزاداری با حزن و شیون دیده شود و نه در میادین ورزشی و همراه با شور و نشاط که در مکتب حاکمان در بهترین حالت «مکروه» بود؛ رنگهای شاد و زنده بایستی از فضای جامعه رخت بر میبستند و تیرگی و کدورت مسلط میشد و نوحههای گوشخراش و شیونهای عزاداری، بهجای فریادهای شادیآفرین مردم چهرهی شهرهای میهن را در هم میکشید تا اسلام آقایان پیاده میشد و همه چیز رنگ «مکتبی» میگرفت.
در این دوران مصطفی داوودی رئیس تربیت بدنی با اجرای طرح «۲۷ سالهها» این خط را در فوتبال کشور دنبال کرد. بر اساس این طرح، کلیهی ورزشکارانی که بالای ۲۷ سال سن داشتند نمیتوانستند در سطح ملی شرکت داشته باشند. بایستی به هر ترتیب و بهانه آنها را خانهنشین میکردند تا شور و علاقه در مردم کشته شود. او طرح ابلهانهی دیگری هم داشت مبنی بر طرح «۳۷ سالهها». بر اساس این طرح مربیان نبایستی بیش از ۳۷ سال میداشتند که در ارتباط با مربیان تیم ملی قوتبال اجرا شد. اولین بار در تاریخ بود که رژیمی این چنین به جنگ با مردم خودش برخاسته بود و تلاش میکرد همهی چیزهای دوستداشتنی آنها را بازستاند. ابتدا ورزش زنان ممنوع شد و سپس ورود زنان تماشاگر به استادیومهای ورزشی. «مکتب» آقایان حضور زنان در جامعه و دوشادوش مردان را بر نمیتابید.
طرح موهوم فوتبال منطقهای در سال ۶۱ تلاشی بود برای حذف مسابقات باشگاهی. انجام مسابقات جام حذفی تهران با حضور مناطق مختلف شهرداری اولین گام در جهت اجرای این طرح ارتجاعی بود که خوشبختانه به سرعت کنار گذاشته شد.
داوودی نه تنها استقلال فدراسیونها را به رسمیت نمیشناخت بلکه به کار بردن کلمهی «جام» را هم بر نمیتابید و از این رو دستور داد به جای اصطلاح «جام» یا هر عنوان دیگر از واژه «بزرگداشت» استفاده شود و اعداد روی پیراهن بازیکنان نیز به جای لاتین به فارسی نوشته شود. آهسته آهسته مسابقات به سمتی رفت که تماشاگران در مسابفات بسکتبال وقتی توپ در سبد میافتاد به جای هورا کشیدن «الله اکبر» میگفتند. تلویزیون مسابقات کشتی و وزنهبرداری را به بهانهی لباس غیر شرعی ورزشکاران پخش نمیکرد و پس از فشارهای زیاد مسابقات را از دور فیلمبرداری میکردند و در گوشهی صفحهی تلویزیون نمایش میدادند. خوشبختانه این روند در فوتبال طی نشد. هرچند آیینهای مذهبی و خرافی قبل از شروع مسابقه برگزار میشد و میشود. علم و «تخصص» جای خود را به «مکتب» داده بود و عناصر «مکتبی» در همه جا حرف اول را میزدند.
انتقاد از طرحهای من در آوردی مصطفی داوودی در رسانهها و از زبان کارشناسان به قدری بالا گرفت که تماشاگران فوتبال در استادیوم امجدیه یک لحظه از شعار «داوودی دیوانه اعدام باید گردد» دست بر نمیداشتند، اما تیغشان نمیبرید. داوودی که توسط رجایی به معاونت نخست وزیر و ریاست تربیت بدنی رسیده بود حالا از حمایت میرحسین موسوی و سیدعلی خامنهای در مقام نخست وزیر و ریاست جمهوری هم برخوردار بود. دشمنی این دو با فوتبال تا آنجا بود که روزنامهی «جمهوری اسلامی» به صاحبامتیازی سید علی خامنهای و مدیر مسئولی میرحسین موسوی تا اواسط دههی ۶۰ از درج نتایج مسابقات فوتبال در صفحهی ورزش خود امتناع میکرد و مقالاتی را علیه فوتبال به چاپ میرساند. اگر مطلبی هم راجع به فوتبال چاپ میکردند مربوط به بازیهای گل کوچک پاسداران و حزباللهیها در ماه رمضان و اخباری در این حد بود. با این حال نظام جمهوری اسلامی و مسئولان آن در نبرد با فوتبال شکست خوردند. آنها نه تنها قادر به حذف فوتبال و یا کمکردن علاقمندی مردم به آن نشدند بلکه این فوتبال بود که حتی حوزههای علمیه را نیز تسخیر کرد.
http://vista.ir/article/304424
مصطفی داوودی در سال ۶۰ همزمان به ریاست کمیته ملی المپیک هم رسید تا با دست بازتری به پیشبرد طرحهای ارتجاعیاش بپردازد.
خیانت مصطفی داوودی و دولت رجایی به ورزش ایران در تاریخ کشور بیسابقه است. تا پیروزی انقلاب علاوه بر ریاست فوتبال آسيا که به عهدهی کامبيز آتابای بود رياست کشتی و تنیس اين قاره نیز به ترتیب در اختيار دکتر محمد توکل و ژرژ آفتاندليان بود، اما داوودی با ارسال نامهای به نهادهای بينالمللی ورزشی، تمام کرسیهای بینالمللی را که قبل از انقلاب کسب شده بود غيرقانونی اعلام کرد و به اين ترتيب، پستهای ايران در کنفدراسيونهای آسيايی، فدراسيونهای جهانی و کميته بينالمللی المپيک از دست رفت.
تیم ملی فوتبال ایران به بهانهی جنگ و در راستای سیاست رژیم برای محو و خاموشی فوتبال از شرکت در بازیهای مقدماتی جام جهانی ۱۹۸۲ خودداری کرد و تیمهای کویت و نیوزلند به عنوان نمایندگان آسیا- اقیانوسیه به این مسابقات راه یافتند.
در اسفندماه سال ۶۰ حسین راغفر دروازهبان سابق راه آهن جایگزین حسین آبشناسان شد. اما مدت صدارت وی نیز شش ماه بیشتر طول نکشید.
پس از سرکوب و کشتار وسیع سال ۶۰ و خدشهدار شدن چهرهی خمینی در اذهان بسیاری از مردم، احمد خمینی با حربههای گوناگون تلاش میکرد چهرهی پدرش را منزه جلوه دهد. استفاده از ورزشکاران و فوتبالیستها و بردن آنها به دیدار خمینی یکی از این اقدامات بود. در اسفندماه ۶۰ احمد خمینی از طریق محمد کاظم رحیمی فوتبالیست سابق تیم شاهین که دوستی نزدیکی هم با وی داشت ترتیب ملاقات فوتبالیستها با خمینی را داد.
فوتبالیستهای حاضر در دیدار با خمینی عبارت بودند از محمد مایلیكهن، محمد دادكان، محمود حقیقیان، امیر مرزوقی علی پروین، مهدی دینورزاده، علی حیدری، نادر فریادشیران، امیر خانی، عباس موسیوند، محمود خوردبین، مجید سبزی، ضیاء عربشاهی، مهدی غفاری، ابراهیم كیانطهماسبی، عباس كارگر، غلامرضا فتحآبادی سعید مراغهچیان، ناصر محمدخانی، كامل انجینی، منوچهر طاهرخانی، جمشید آبیاری،
http://www.goaldaily.ir/template1/News.aspx?NID=17462
رادیو و تلویزیون به عنوان مهمترین ابزار حکومت که تا اقصی نقاط کشور برد داشت نیز همسو با دولت و سازمان تربیت بدنی سیاست حذف فوتبال را دنبال میکرد. بازیهای جام جهانی ۱۹۸۲ در خرداد و تیر ۶۱ با آن که از طریق ماهواره مستقیم دریافت میشد اما روز بعد و با تأخیر تنها بخشی از این مسابقات پخش میگردید. آنها به این ترتیب میخواستند به خاطر آگاهی مردم از نتیجهی مسابقات، شور و شوق کمتری در جامعه برای تماشای مسابقات باشد. با این حال احمد خمینی که سابقاً در تیم شاهین قم بازی میکرد شخصاً در «جام جم» حضور مییافت و بازیها را مستقیم از طریق ماهواره تماشا میکرد. برای مردم همه چیز «حرام» شده بود و گرنه برای مسئولان نظام هرگاه که اراده میکردند همه چیز «حلال» بود. (۱)
ادامه دارد...
----------------
(۱) در زندان اوین به خاطر شادی زندانیان به هنگام تماشای مسابقات از سوی مقامات زندان تهدید شدیم که در صورت تکرار شادی و دست زدن، تلویزیون اتاقمان گرفته خواهد شد. زندان محلی بود که در آن کارگزاران نظام راحتتر و به شکل عریانتری خواستههایشان را عملی میکردند.
منبع:پژواک ایران