در بخش قبلی این مقاله توضیح دادم که چگونه حکومت اسلامی تلاش میکند عدهای بیگناه را با شکنجه به اعتراف واداشته و آنها را مسئول ترورهای هستهای که توسط جوخههای مرگ خود صورت گرفته معرفی کند. همچنین روی این مسئله تأکید کردم که رژیم پس از کش و قوس بسیار سناریوی خود مبنی بر مشارکت مجاهدین در این ترورها را پس گرفته و روی کردها و به جای آذربایجان و تایلند روی اقلیم کردستان و قبرس متمرکز شده است. (۱)
بخش اعظم کسانی که به اتهام عضویت در تیم ترور موساد به اعتراف تلویزیونی واداشته شدند به دنبال تصمیمگیری سران رژیم برای مظلومنمایی در جریان برگزاری اجلاس غیرمتعهدها در خردادماه ۹۱، دستگیر شدند. خیمه شب بازی رژیم در یک هفتهی گذشته و در جریان برگزاری اجلاس غیرمتعهدها و قراردادن ماشینهای منفجر شدهی «متخصصان هستهای» در محل اجلاس و سوءاستفاده از فرزندان خردسال رضایی نژاد و احمدی روشن در نقش «طفلان مسلم»، یک بار دیگر نیاز رژیم به مظلومنمایی و سوءاستفاده از قتلهایی که خود مرتکب شده را در سطح داخلی و بینالمللی نشان داد. پیش از آن در جریان مذاکرات مسکو نیز «باشگاه خبرنگاران جوان» که مواضع دستگاه اطلاعاتی را انتشار میدهد اعلام کرده بود که رژیم از خبر دستگیری تروریستها به عنوان برگ برنده در مذاکرات استفاده میکند.
http://www.yjc.ir/fa/news/3990091
در این مقاله تلاش میکنم در مورد آرش خردکیش یکی از قربانیان بیگناه رژیم که طبق سناریوی دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم متهم به رهبری «تروریست»ها شده توضیح دهم و با تشریح اعترافات او و ادعاهای دستگاه امنیتی در سه سال گذشته بطلان سناریو رژیم را نتیجه بگیرم.
***
قبل از هرچیز بایستی روی کاستیهای این تحقیق و محدودیتهای خودم که ناشی از بستری بودن در بیمارستان و شرایط ناگوار جسمی است تاکید کرده (۲) و از همهی هموطنان صمیمانه درخواست کنم در جهت تکمیل و برطرف کردن ضعفهای این نوشته و جمع آوری اطلاعات در مورد دستگیرشدگان و روشنگری در مورد سیاست جنایتکارانه رژیم بکوشند.
باید پذیرفت که تحقیق در مورد یکایک افرادی که در ارتباط با ترورهای هستهای دستگیر شدهاند به دلایل گوناگون بسیار سخت است.
تا آن جایی که متوجه شدهام غالب متهمان شهرستانی هستند و دسترسی به خانواده و اطرافیان آنها به سختی ممکن است.
از آن جایی که دستگاه امنیتی به شیوهی معمول تهدیدات سنگینی را علیه خانوادهها اعمال کرده است، متأسفانه آنها که به شدت یکه خورده و مات و مبهوت ماندهاند از ترس این که مبادا برای دیگر اعضای خانواده نیز مشکلات مشابهی به وجود آید پیگیری و همکاری لازم را نمیکنند.
به خاطر سنگینی اتهامات و وحشتی که سراپای خانوادهها را فراگرفته عملاً قدرت واکنش از آنها سلب شده است. بسیاری شان حتی نمیدانند چه کنند؟ به کجا مراجعه کنند؟ از که کمک بخواهند و ....؟ به ویژه که تجربهای در این امور ندارند. (۳)
متاسفانه وکلای مدافع ایرانی نیز به خاطر حساسیت موضوع اقدام چندانی در این زمینه صورت نمیدهند تا بلکه از طریق آنها بتوان به اطلاعاتی در مورد پرونده دست یافت و یا در جهت رد ادعاهای رژیم اقداماتی را انجام داد.
به عنوان مثال یک وکیل مدافع به سادگی میتواند اثبات کند هنگام انجام ترورها قربانی در تهران نبوده و مدارک و مستنداتی را نیز تهیه کند.
متأسفانه فعالان حقوق بشر و فعالان سیاسی و سایتهای خیری وابسته به اپوزیسیون تاکنون قدمی در دفاع از متهمان بیگناه چه در سطح داخلی و چه خارجی برنداشتهاند و اصولاً حساسیتی نسبت به جان این بیگناهان ندارند. برای مثال حتی مجاهدین که تا کنون مورد تهاجم سنگینترین اتهامات از سوی رژیم و لابی آن در ارتباط با ترورهای هستهای بودهاند در این زمینه سکوت اختیار کرده و از روشنگری در مورد سیاست هولناک رژیم و دفاع از این بیگناهان اجتناب کردهاند.
پیگیری پرونده ۳۰ بیگناهی را که به جرم ترور «متخصصان هسته ای» دستگیر شدهاند مقایسه کنید با هیاهویی که گروههای سیاسی اپوزیسیون بر سر دستگیری «اشرار» و «اراذل و اوباش» سرشناس از خود نشان میدادند. یا وضعیت دختران بیگناه شهرستانی متهم به شرکت در ترور را که از عهدهی بیان مطالبی که به زور شکنجه به آنها القا کردهاند نیز عاجزند مقایسه کنید با فعالیتهای «جنبش زنان» در ارتباط با زنی که همسرش را به شکل فجیعی به قتل رسانده و جنازه را مثله کرده است.
«اصلاح طلب»های مدعی رژیم که ید طولایی در ادارهی دستگاه اطلاعات و امنیت رژیم دارند و از زیر و بم این گونه اقدامات مطلع هستند و بیش از هر کس به مسخره بودن ادعاهای رژیم واقفند آگاهانه در این مورد سکوت کردهاند و یا به انعکاس اخبار رژیم میپردازند.
در همین زمینه به سکوت گنجی و گنجیها که تا پیش از این همهی تلاششان را به خرج میدادند تا در مورد قتل «متخصصان هستهای کشور» آدرس اشتباهی دهند و مجاهدین و موساد و سرویسهای امنیتی خارجی را مسئول قلمداد کنند توجه کنید.
***
پیش از آن که به طرح موضوع بپردازم یک بار دیگر تاکید میکنم قبل از هرچیز بایستی ماهیت دروغپرداز رژیم را شناخت که برای پیش برد اهدافش از هیچ اقدامی فروگذار نمیکند. بایستی توجه داشت با یک رژیم متعارف روبرو نیستیم.
تلویزیون این رژیم در مقابل انظار بینالمللی، در حضور بیش از یک صد هیئت بلندپایه دیپلماتیک و در حالی که کانال تلویزیونی «الجزیره» بزرگترین شبکهی خبری خاورمیانه و دیگر شبکههای خبری منطقه در حال پخش مستقیم سخنان محمد مرسی رئیس جمهوری مصر به زبان عربی هستند بخش مهمی از سخنان وی را که علیه سیاستهای رژیم در منطقه بود در ترجمهی فارسی به نفع خود و سیاستهایش تغییر داد و افتضاح بزرگی را به وجود آورد. (۴)
آیا برای رژیمی که سخنان رئیس یک دولت خارجی را که مستقیماً در سراسر دنیا پخش میشود به کلی تحریف میکند کاری دارد در مورد ترورهایی که خود مرتکب آن بوده سناریوسازی کند؟
آیا رژیمی که نیروهای نظامیاش در کشتار و ترور مردم سوریه شرکت دارند و بخشی از آنها توسط مخالفان سوری به اسارت درآمدهاند و در همان حال مدعی میشود «موساد صدها تن از فرقه رجوی را برای عملیات ترور وارد سوریه» کرده است، برای مظلوم نمایی و پیشبرد سیاستهای ضد ملی و جنایتکارانهاش به دروغگویی و سناریوسازی در مورد پرونده ی ترورهای هستهای و متهمانی که هیچ اطلاعی از سرنوشت آنها در دست نیست نمیپردازد؟ (۵)
آیا تردیدی در این است که مجاهدین موقعیتی شبیه به بازداشت توسط دولت عراق که متحد اصلی رژیم در منطقه است دارند و کوچکترین تحرکی در عراق نمیتوانند داشته باشند، چه برسد از داخل کمپ اشرف یا لیبرتی به سوریه بروند؟
***
آرش خردکیش کیست و چه کاره است؟
آرش خرد کیش به ادعای رژیم و اعترافاتی که در تلویزیون دولتی داشته با اسمهای مستعار فرشید، بهزاد و آران، رهبری، برنامه ریزی و اجرای ترورها را شخصاً به عهده داشته است.
آرش خرد کیش متولد ۱۳۶۰ در بندانزلی (غازیان) مهندس کشاورزی، فارغ التحصیل دانشگاه آزاد رشت در سال ۸۲ یا ۸۳ است. وی در سالهای ۸۳ تا ۸۵ خدمت سربازی خود را در سپاه پاسداران میگذراند.
او مانند بسیاری از جوانان میهن به خاطر وضعیت اقتصادی فاجعه بار کشور پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه نمیتواند در رشتهی تخصصیاش مشغول به کار شود. ابتدا در مغازهی کوچکی کارهای چاپی و تبلیغاتی انجام میدهد و عاقبت با تهیه یک زمین زراعی با مشقت و زحمت بسیار به تهیه کود برای استفاده در باغات و باغچههای شمال میپردازد و پدرش در امر بازاریابی به او کمک میکند.
او دارای برادری حدودا ۲۳-۲۴ ساله به نام سروش است که لیسانسیه حسابداری است.
مادر وی خانم جمیله ربیعی زاده معلم بازنشسته آموزش و پرورش و پدرش حسین خردکیش رئیس بازنشسته شعبه مرکزی بانک تجارت بندرانزلی است.
آرش در خانوادهای با فرهنگ رشد یافته و دارای شخصیتی مودب، آرام، ساکت، خجالتی و خشونت گریز است. معلوم نیست دستگاه امنیتی رژیم چرا و چگونه او را انتخاب کرده و تحت فشار به «اعتراف» وا داشته است.
آرش خردکیش در اواخر بهار ۱۳۸۹ با خانم سحر اوحدی (نام فامیل را مطمئن نیستم) لیسانسیه پرستاری شاغل در بیمارستان آریا رشت ازدواج میکند و به «خانهی بخت» میرود. وی پس از ازدواج برای ماه عسل همراه همسرش به سفر تفریحی تایلند رفته است. متأسفانه علیرغم پیگیری به تاریخ دقیق این سفر دست نیافتهام. اما به سادگی از طریق آژانس هواپیمایی و مسافرینی که در سفر با او بودهاند و پاسپورت نامبرده میتوان به تاریخ این سفر پی برد.
به سادگی میتوان از طریق دولت قبرس پیگیری کرد که آیا وی در تاریخ مورد ادعای رژیم وارد این کشور شده است یا نه؟
در دیماه ۱۳۹۰ و در روزهایی که احمدی روشن به قتل رسید آرش در بندرانزلی در یک عروسی شرکت داشته که عکس و فیلم آن موجود است. متأسفانه من به تاریخ دقیق عروسی و عکسهای مربوطه دست نیافتم. چنانچه دادگاه عادلانهای برای این افراد برگزار میشد دهها سند و مدرک وجود دارد که ادعاهای رژیم و «اعترافات» متهمان را رد میکند.
آرش خردکیش در خرداد ۱۳۹۱، پس از مراجعت از کار در منزل مسکونی همراه با یک دست ورق پاسور، لب تاپ و ماشین شخصی و مقداری خرده ریز دستگیر و به اداره اطلاعات رشت و سپس تهران منتقل شده است. در حالی که مقامات رسمی رژیم از دیماه ۹۰ تا فروردین ۹۱ بارها از دستگیری عوامل ترور احمدی روشن خبر داده بودند. (۶)
طی ملاقاتی که با یکی از همکاران سابق پدر آرش که به خارج از کشور آمده داشتم و تحقیقاتی که در پی آن از جوانان محلهی مناره Manarehو غازیان انزلی که آرش را به خوبی میشناسند داشتم، متوجه شدم در پی پخش اعترافات آرش خردکیش جنب و جوش عجیبی در بخشی از جوانان شهر با هدف دفاع از او و شرکت در دادگاه احتمالی برای ادای شهادت به وجود آمده است.
او در سال ۸۹ تشکیل خانواده داده بود و همهی ما میدانیم طبق رسم و رسوم ایرانی که در شهرستانها بیشتر هم متداول است پیش از ازدواج و رفتن عروس و داماد به «خانه بخت»، مراسمهای مختلف خواستگاری و نامزدی و عقد و ... در جریان است که عملاً امکانی برای حضور در کشور بیگانه و کمپهای نظامی و از سر گذراندن آموزشهای تروریستی آن هم با بالاترین نمرات نمیگذارد.
منطقی نیست کسی که به عمرش سیاسی نبوده و از شخصیتی آرام برخوردار است در زمانی که زندگیاش سر و سامان میگیرد و زوج دلخواهش را پیدا میکند به اقدامات دلهره آور تروریستی روی آورد.
محال است وی ماهها برای آموزش در اسرائیل و کردستان به سر برده باشد و عدم حضورش در رشت برای خانواده و دوستان و آشنایانش مشخص نباشد. حتی یک روز عدم حضور او در رشت برای اطرافیانش محسوس بود.
امکان ندارد کسی که خانه و زندگی در رشت دارد با دریافت یک پیام، کار و زندگیاش را رها کرده به تهران آمده، با دیگر اعضای باند تروریستی در خانهی تیمی دور هم جمع شده به رتق و فتق امور تروریستی بپردازد، شخصاً در امنیتیترین فضا در هفتهی بسیج در پیچیدهترین عملیات ترور شرکت کرده و پس از آن دوباره با خیال راحت به رشت بازگشته و به زندگی عادی خود ادامه دهد.
امکان ندارد درگیر این نوع فعالیتهای تروریستی مداوم باشید و زندگی عادی و علنی داشته باشید. این امر فقط و فقط از اعضای جوخه های ترور و آدمکشان حرفهای دستگاههای امنیتی بر میآید که در کنار زندگی عادی که دارند و از پوشش وسیع امنیتی که برخوردارند به ترور و قتل و جنایت به عنوان ملزومات شغل و حرفهشان میپردازند.
مجید جمالی فشی «تروریست» همکار و همراه آرش خردکیش که با توجه به «اعترافات» اخیر با همدیگر در اسرائیل دوره دیده و در ترور دکتر علی محمدی شرکت کردهاند دستگیر میشود، یک سال و نیم عکس و شرح و تفضیل اعترافات او در رسانه ها انتشار پیدا میکند، جلسات دادگاه وی از تلویزیونی دولتی پخش میشود، خبر اعدام او در نشریات و جراید و رسانههای داخلی و خارجی انعکاس گسترده مییابد اما آرش خردکیش نه تنها در تلاش برای فرار از مهلکه نیست، نه تنها به خروج از کشور فکر نمیکند بلکه طبق ادعای رژیم با خونسردی دوباره پس از دریافت هر پیام از رشت به تهران آمده به خانهی تیمی قدیمی در پونک رفته و به اقدامات تروریستی متعدد دست میزند و دوباره به سر و خانه و زندگیاش بر میگردد و نمیکند حداقل زندگی مخفی اختیار کند. چنین امری محال است در عالم واقع اتفاق بیافتد.
تنها مدرک ارائه شده توسط رژیم در مورد «تروریست ها»
در فیلم تهیه شده توسط وزارت اطلاعات ادعا میشود که دوربینهای امنیتی تصویر آرش خردکیش یکی از تروریستها را در حالیکه کیسهی حاوی بمب را در دست دارد «شکار» کردهاند:
«ناگفته نماند توسط همین دوربینها تصویر آرش که حامل کیسه بمب بود در یکی از عملیاتها با دوربینهای عملیاتی شکار میشود و مورد شناسایی قرار میگیرد»
آرش خردکیش در خرداد 1391 در منزل مسکونیاش در رشت توسط اداره اطلاعات رشت دستگیر و به تهران اعزام می شود.
ترور احمدی روشن در روز ۲۱ دیماه ۱۳۹۰ ، مسعود علی محمدی ۲۲ دیماه ۱۳۸۸ و مجید شهریاری و فریدون عباسی روز ۸ آذر ۸۹ صورت گرفت که در زمرهی روزهای سرد زمستان و پاییز هستند، در حالیکه در فیلمی که دستگاه امنیتی مدعی است دوربینهای امنیتی «شکار» کردهاند آرش خردکیش پیراهن آستین کوتاه تابستانی به تن دارد! بنابر این آنها حداقل از تابستان سال گذشته عکس آرش خردکیش همراه با کیسه بمب را در دست داشتهاند چرا زودتر اقدام به دستگیری او نکردهاند و اجازه دادهاند وی ماهها بعد در ترور احمدی روشن شرکت کند؟
داریوش رضایی تنها سوژهای است که در مردادماه ۹۰ با گلوله به قتل میرسد و نه با بمب. بنابر این موضوع کیسهی حاوی بمب در تاریخ یادشده منتفی است.
کلیه فیلمهای دوربینهای امنیتی که تصاویرشان در مستند «کلوپ ترور» آمده تاریخ ثبت دارند اما هیچ یک از فیلمهای دوربینهای امنیتی که تصاویر آرش خردکیش را «شکار» کردهاند تاریخ ضبط ندارند و رژیم آگاهانه حرفی از تاریخ «شکار» تصویر وی توسط دوربینهای امنیتی نمیزند.
تردیدی نیست که فیلم یاد شده نه در چلهی زمستان بلکه در گرمای تابستان و پس از دستگیری آرش خردکیش گرفته شده است. مأموران امنیتی با هدف «مستند کردن» سناریوی خود وی را مجبور کردهاند که در زیر دوربین امنیتی بایستید تا تصویر او را «شکار» کنند. «مأموران گمنام امام زمان» نکردهاند لااقل کیفی به دست «تروریست» کارکشتهی دوره دیده در اسرائیل موساد دهند تا وی مجبور نباشد بمب مذکور را در کیسه پلاستیک حمل کند. به شکل کیسه نگاه کنید انگار کتاب یا دفترجه یا روزنامه در کیسه گذاشتهاند تا بمبی که حداقل به لحاظ ظاهری نبایستی یک تکه و همسطح و یکنواخت باشد.
پس از انتشار فیلم «کلوپ ترور» و در میان دعوای باندهای رژیم، سایت «جدید نیوز» که به دولت نزدیک است فاش کرد که «۲۰ تیم» در ترور چهار دانشمند هستهای فعال بودهاند و در مسیرهای ترور، تمامی دوربینهای عمومی را از کار انداخته و سپس عملیات خود را انجام میدادند. بر اساس گزارش «جدید نیوز» این افراد شاغل بوده و «هنگام عملیات برای مجموعه شرکتهایشان رکورد انداخته و مستند حضور کاری در اداره و یا ماموریت داشتهاند. «حدید نیوز» هیچ اشارهای به پست سازمانی و محل کار این افراد نکرده است و توضیح نداده که آنها چگونه توانستهاند دوربینهای عمومی در شهر تهران را از کار بیندازند. این در حالی است که متهمان غالبا شهرستانی هستند و به ادعای خود هر بار پس از فراخوان موساد به تهران آمده، و ترتیب عملیات پیچیده ترورریستی را میدادند و هیچ یک پست دولتی نداشتهاند.
http://www.digarban.com/node/8568
چگونگی انتقال تیم ترور به اسرائیل
اعضای تیم ترور ابتدا به کردستان و سپس از طریق ترکیه به قبرس منتقل شده و به وسیلهی قایق به اسرائیل سفر کردهاند و پس از حضور در این کشور با هم در شهر به گردش پرداخته و سپس در یک پادگان نزدیک تل آویو آموزش تروریستی دیدهاند. بنا به ادعای دستگاه اطلاعاتی و امنیتی مجید جمالی فشی دیگر عضو گروه از طریق باکو و با یک پاسپورت اسرائیلی و با سناریویی کاملاً متفاوت به اسرائیل برده شده و همراه با دیگر متهمان آموزشهای تروریستی را فرا میگیرد. دستگاه امنیتی رژیم توضیحی در مورد برخورد دوگانه موساد و یا اعترافات کاملاً متضاد متهمان نمیدهد.
طبق اعترافات مجید جمالی فشی بر خلاف دیگر اعضای تیم ترور که یک بار به اسرائیل آن هم از طریق دریایی سفر کردهاند وی سه بار از طریق هوایی به این کشور سفر کرده و آموزش تروریستی دیده است و با دهها مأمور اسرائیلی در کشورهای مختلف دیدار کرده است.
مجید جمالی فشی در دادگاه در پاسخ به قاضی صلواتی میگوید که چهار بار به تركیه سفر كرده و هر بار هم در كنسولگری اسراییل با افسر اطلاعاتی به نام نم ملاقات داشته است. و «در آذربایجان نیز یكی از مسئولان ردهبالای موساد دو بار با وی ملاقات حضوری داشته و مراحل سفر به اسراییل را برای وی توضیح داده است».
وی همچنین میگوید در سفر حدوداً ده روزه به تایلند با «سه نفر از مسئولان آموزش» موساد برای اولین بار در خارج از سفارت ملاقات داشته و در همانجا مبلغ 15 هزار دلار دریافت کرده است.
این ادعا در حالی صورت میگیرد که در جای دیگری وی در پاسخ به قاضی صلواتی میگوید: «اولین بار با یكی از مسئولان سرویس اطلاعاتی اسراییل در آنتالیای تركیه ملاقات داشتم.» نکتهی قابل تأمل این که اسرائیل در آنتالیا دارای کنسولگری نیست و تنها در شهرهای آنکارا و استانبول دارای سفارت و کنسولگری است.
http://embassy.goabroad.com/embassies-in/turkey#
بهزاد عبدلی در مورد نحوهی سفر به اسرائیل میگوید:" وارد خاك تركیه كه شدیم از آنجا در یك كشتی به یك كشور دیگر رفتیم كه بعدها فهمیدیم قبرس است، بعد از قبرس وارد خاك اسرائیل شدیم در یك شهر كوچكی نزدیك تلآویو مستقر شدیم".
آرش خرد کیش در مورد سفر خود به اسرائیل میگوید: "ما وقتی كه رسیدیم و سوار قایق شدیم، قایق رسید به بندری كه باید پیاده میشدیم، بعد ما را بردند به یك شهری و دوری در شهر زدیم، اون روز كار خاصی نداشتیم تا روز بعدش، كه برای اولین بار وارد محیط پادگان شدم..."
مازیار ابراهیمی یا همان سامان، امیریل، امیرعباس در تكمیل صحبتهای آرش میگوید:"ما را اعزام كردند به اسرائیل و در آنجا آموزش كار با مواد منفجره و كار و آموزشهای نظامی تیراندازی را دیدیم".
چگونگی تشکیل تیم ترور و محل و نوع آموزش آنها
بنا به اعترافات انجام گرفته اعضای اصلی تیم ترور عبارتند از آرش خردکیش، مازیار ابراهیمی، بهزاد عبدلی، مجید جمالی فشی (که تنها در ترور علی محمدی دست داشته)، رامتین مهدوی موسایی که در ترور ناموفق فریدون عباسی شرکت داشته و در دو ترور مجید شهریاری و مصطفی احمدی روشن نقش پشتیبانی و شناسایی داشته است. افراد فوق به جز رامتین مهدوی موسایی که صحبتی از حضورش در اسرائیل نمیکند بنا به اعترافاتشان در یک کمپ متروکه (۷) در کردستان عراق و پادگانی در نزدیکی تل آویو آموزشهای تروریستی را فرا میگیرند. آنها نه تنها در تمام طول دوره با هم بودهاند بلکه در حضور یکدیگر و پس از پایان آموزشها پول گرفته و به ایران مراجعت میکنند.
در میان زنان دستیگر شده مریم زرگر، فیروزه یگانه ، مریم ایزدی و... نقش پشتیبانی، شناسایی ، لجستیکی و ... را به عهده داشتهاند و طبق اعترافاتشان در اسرائیل آموزش «اغواگری» و ... دیدهاند.
مریم زرگر یکی از «تروریستها» حتی میداند که مجید جمالی فشی و آرش خردکیش در دورهی آموزشی موساد در پادگان مخفی نزدیک تل آویو بیشترین نمره را در کسب مهارتهای تروریستی گرفتهاند.
این در حالی است که مجید قبلاً در دادگاه مدعی شده بود به تنهایی در پادگان جادهی تلآویو به اورشلیم دوره دیده است:
«بعد از حضور سه چهار روزه در باكو باید لوازمی را تهیه میكردیم كه پس از تهیه این لوازم و گذشت سه چهار روز از فرودگاه باكو به اسراییل سفر كردیم. در آنجا با شخصی كه مسئول آموزش عملیات بود ملاقات كردم كه وی مرا به یك هتل منتقل كرد و از فردای آن روز آموزشها شروع شد.»
آرش خردکیش و بهزاد عبدلی به عنوان اعضای اصلی تیم ترور در اعترافاتشان توضیح میدهند که چگونه در یک اردوگاه متروکه در اقلیم کردستان و یک پادگان نظامی در نزدیکی تلآویو دوره آموزش نظامی، موتور سواری، آموزش سلاح و تیراندازی، تئوری و مونتاژ بمب، آموزش بمبهای تایمردار و چگونگی استفاده از کلید استارتر بمب، دفاع شخصی، جمعآوری اطلاعات و عکسبرداری دیدهاند.
آرش خردكیش که رژیم از وی به عنوان «مرد هزار چهره تیم ترور» نام میبرد، میگوید:
"توی همین... یك پیست تمرین موتورسواری را شروع كن كه به یه جایی مهارتتو برسانیم كه بتونی به خودروی در حال حركت بمب بچسبانی، به من گفتند كه این دورهای كه اینجاست اگر بخواهی با امكاناتی كه داریم تا این حد میتوانیم آموزش بدهیم، و اگر بخواهی آماده باشی ۲ ماه هم توی اسرائیل دوره میبینی كه آموزشات تكمیل بشه، بعد كه برگشتی ایران یك عملیات برای ما انجام بدهی ترتیب خروجت را میدهیم".
این در حالی است که مجید جمالی فشی در دادگاه در پاسخ به سوال قاضی صلواتی در مورد طول دوران آموزش در اسرائیل میگوید:
«در آنجا آموزشهای موتورسواری، گریم، تیراندازی و نصب بمب روی موتورسیكلت را فرا گرفتم و حدوداً 10 روز در اسراییل بودم.»
آرش خردکیش در ارتباط با گرفتن پول از مقامات اسرائیلی میگوید: "بعد از اینکه دوره تمام شد پول دادند به نفرات حاضر در دوره، و ترتیب برگشتشان اول به ... دادند. »
در کیفرخواست صادره برای مجید فشی به شرح صفحه 209 آمده است که:
«متهم بیان داشته در حدود 120 هزار دلار در چندین مرحله از سرویس اطلاعاتی موساد وجه نقد دریافت كردم و در حدود 30 هزار دلار قرار بود بعد از انجام عملیات پرداخت كنند كه بعد از انجام عملیات آن را پرداخت نكردند.»
به این ترتیب «دادستان» دستگاه قضایی ولایت فقیه مدعی میشود که موساد که تا پیش از انجام عملیات ترور در هر ملاقاتی که با مجید جمالی فشی در پارکهای تهران داشت ۵ تا ۱۰ هزار دلار به او پرداخت میکرد پس از انجام ترور موفقیتآمیز علی محمدی پول وعده داده شده را بالا کشیده است! حال چگونه تروریستها راضی به انجام ترورهای بعدی میشوند خدا میداند.
http://kochehayeamn.blogfa.com/post-62.aspx
اولین ترور برخلاف آموزشها
آموزشهای اصلی تیم ترور علاوه بر آشنایی با سلاحهای مختلف و مواد انفجاری گوناگون کسب مهارت در موتورسواری و چسباندن بمب مغناطیسی کنترل از راه دور به ماشین در حال حرکت است. اما در اولین عملیات که در حساسترین روزهای «جنبش سبز» و پس از خیزش مردمی در عاشورای 88 صورت گرفت تیم ترور با صرف نظر از آموزشهای صورت گرفته در اسرائیل بمبی قوی را در یک هوندای ۱۲۵ که وسیلهی نقلیهی اعضای بسیج و حزباللهیهاست جاسازی کرده و پس از چند بار نقل و انتقال کنار منزل مسعود علی محمدی که در انتخابات از موسوی حمایت میکرد و مورد حملهی بسیج دانشگاه قرار گرفته بود منفجر میکنند که موجب کشته شدن وی و آسیب رسیدن به خانههای اطراف تا شعاع 700 متری میشود. (۸)
نقش آرش خردکیش در ترور مسعود علی محمدی
طبق اعترافات صورت گرفته «دو نفر [مجید جمالی فشی و آرش خردکیش] که از فیلتر آموزشهای تلآویو بالاترین نمره را کسب کرده بودند مأمور انفجار میشوند، بمب در موتوری که جمالی فشی آن را حمل میکند و قرار است مقابل درب منزل دکتر علیمحمدی زنجیر شود، جاسازی شده است.»
طیق سناریوی جدید وزارت اطلاعات که پس از اعدام مجید جمالی فشی تهیه شده (۹) وی موتورسیکلت حاوی بمب را در کنار خانهی علی محمدی زنجیر کرده و آرش خردکیش عامل انفجار بوده و دگمه کنترل از راه دور را فشار داده است و مازیار ابراهیمی با یک پراید مجید جمالی فشی و آرش خردکیش را از صحنه خارج کرده و به خانهی تیمی برده است.
مازیار ابراهیمی میگوید: «اولین عملیاتی که انجام دادیم عملیات شهید دکتر علیمحمدی بود، سه تا تیم بودیم، یک سری که با ماشین فقط برای پوشش و مراقبت بودند و کمی دورتر از محل حادثه و من هم با خودرویی دورتر منتظر آنها بودم که وقتی موتور را قرار میدهند در وقت مناسب که منفجر میکنند به خودروی من بیایند و از آنجا با هم متواری شویم.»
مجید جمالی فشی در دادگاهی که ریاست آن با قاضی صلواتی بود برخلاف اعترافات فوق اقرار کرد که همدستی نداشته و «در ایران با هیچ فرد ایرانی ملاقات نکرده است.»
http://www.khabaryaab.com/News/387955این اعتراف در حالی صورت گرفت که هنگام دستگیری جمالی فشی دستگاه اطلاعاتی و امنیتی مدعی شده بود که به شبکهی داخلی و خارجی موساد نفوذ کرده و همهی عوامل موساد را دستگیر کرده است.
آرش خردکیش برخلاف مجید جمالی فشی که اعتراف کرده بود کلیه شناساییها و جاسازی بمب در موتورسیکلت و انفجار آن را به تنهایی و شخصا انجام داده در مورد نقش خود در برنامهریزی ترور میگوید:
«۵ روز قبل از اینکه عملیات دکتر علیمحمدی انجام شود با من تماس گرفتند، و قرار شد که برای انجام عملیات بیام تهران، که اومدم تهران، به اعضای گروه پیوستم و اون جمعآوریهایی که انجام داده بودند در اون ۵ روز چک کردم.»
این در حالی است که مجید جمالی فشی مدعی بود ماکت منزل علی محمدی را در تل آویو درست کرده بودند و وی حتی نام و آدرس خانه سوژه را تا سه روز قبل از عملیات نمیدانست:
قاضی صلواتی سوال كرد كه «آیا ماكتی از منزل شهید علیمحمدی در اختیار داشتید تا آموزشهای لازم را در آنجا پیاده كنید؟» كه وی پاسخ داد: در یك پادگان، تمام مسیر، انبار خانه امن و ماكت منزل علیمحمدی و حتی رنگ و اندازه آن را نیز منطبق با آنچه در تهران بود درست كرده بودند و در آنجا آموزشهای لازم ارائه شد.»
آرش در محل حادثه و در مقابل دوربین عملیات آن روز را اینگونه بازگو میکند: «روز عملیات صبحش طبق قراری که داشتیم یک موتور را دم درش [منظور دم در منزل علیمحمدی است] زنجیر کرده بودیم، بعد بالاتر از اونجا که یک ساختمان در حال پی کندن است [با دست اشاره میکند به ساختمانی که مقداری بالاتر از جایی است که مصاحبه با او صورت میگیرد]من مستقر شده بودم، و 100-200 متر بالاتر یک فرعی است و داخل آن فرعی یک پراید منتظر من بود، اعلام کردند که از پارکینگ میآیند بیرون من که رویت کردم، ریموت را فشار دادم، بعد از زدن ریموت به سمت پراید رفتم، سوار پراید شدم و از آن کوچه ما رفتیم، وارد اتوبان شدیم و رفتیم به خونه تیمی، یک ساعت و ربع بعد که موتور را گذاشته بودیم توی کوچه آمد اطلاع داد که عملیات موفقیتآمیز بوده است.»
یک ساعت و ربع بعد فردی ناشناس به خانهی تیمی آرش خردکیش که خود در صحنهی حضور داشته و شاهد انفجار شدید تا شعاع ۷۰۰ متری بوده مراجعه کرده و اطلاع میدهد که عملیات موفق بوده است!
همهی این ادعاها در حالی صورت میگیرد که دستگاه اطلاعاتی و امنیتی مدعی است:
«سازماندهی این تیم تروریستی از این جهت پیچیده بوده است که اعضای تیم به صورت سلولی فعالیت میکردند و زیرشبکهها از فعالیت گروههای موازی اطلاعی نداشتند اگرچه در برخی از موارد ماموریتشان مکمل هستههای دیگر است، به گونهای که اعضای تیم از نحوه عملکرد سایر اعضا اطلاعی ندارند چرا که در روش سلولی هر شخص مسئول انجام وظایف محوله خود بوده و از دیگر اعضا خبری ندارد.»
آرش خردکیش که روحش هم از این ترور خبردار نیست بر اساس داستان سرهم بندی شده مقامات امنیتی در اعترافاتش میگوید:
«اعلام کردند که [منطور علی محمدی است] از پارکینگ میآیند بیرون من که رویت کردم، ریموت را فشار دادم،»
بایستی توجه داشت که منزل دکتر علی محمدی دارای پارکینگ نیست و خانهای «شمالی» است که در حیاط آن رو به خیابان باز میشود. ماشین او نیز بیرون منزل پارک شده بود. اساساً موضوع خروج او از پارکینگ منتفی است.
فخرالدین جعفر زاده قاضی کشیک تهران در این مورد می گوید:
«بمب منفجرشده در یك موتورسیكلت جاسازی شده و به فاصله یك متری از در ورودی منزل استاد مسعود علیمحمدی از اساتید دانشگاه تهران به یك درخت بسته شده بود»
«زمان دقیق وقوع حادثه [ترور علیمحمدی] صبح امروز راس ساعت ۷:۰۵ دقیقه واقع در خیابان شریعتی حوالی قیطریه خیابان سهیل کوچه مهر سوم غربی بوده که استاد دانشگاه تهران بعد از خروج از درب منزل و در کنار خودروی خود با وقوع انفجار به شهادت رسید. به گفته شاهدان متاسفانه نیمی از صورت وی در اثر شدت انفجار از بین رفته بود و شدت انفجار به حدی زیاد بود که تا شعاع دقیقا ۷۰۰ متری کلیه شیشه های منازل وخودرو ها شکسته شد.»
مجید جمالی فشی در مورد چگونگی انجام عملیاتی که به تنهایی صورت داده بود میگوید:
« ۴ صبح بیدار شدم تماس گرفتم برنامه تغییر نکرده بود طبق قرار به نقطه انتظار که همان میدان تجریش بود رفتم مثل روز قبل ، حدود ۳ الی ۴ ساعت بعد پیش رفتم و طبق برنامه یک عمل باید می کردم چون گفتند همه چیز خوب پیش رفته و باید طبق برنامه یک عمل می کردم و یک سری وسایل را از بین می بردم طبق برنامه پیش رفتم با کلاه کاسکت و دستکش ، کلید ها و تلفن دیجیتال و خشاب ها را باید از بین می بردم و در فواصل مختلف آنها را از بین بردم به رودخانه و سلطل آشغال انداختم تلفن ماهواره ای و مدارک را گفته بودند از بین نبرم این کارها را انجام دادم و به منزل رفتم وقتی همان روز رفتم خانه پدرخانمم از تلویزیون تازه متوجه شدم که اصلاً جریان چه چیزی بوده و چه کسی بوده و آنجا تازه فهمیدم چون اخبار ۲۴ ساعت داشت درباره آن صحبت می کرد و آنجا تازه فهمیدم که آن شخص مورد نظر چه کسی بوده .»
چنانچه ملاحظه میشود وی پس از انجام عملیات به تنهایی به منزل شخصی و سپس منزل پدر زنش رفته است در حالی که مازیار ابراهیمی اعتراف میکند که پس از قتل علیمحمدی، مجید جمالی فشی و آرش خردکیش با اتومبیلی که رانندگیاش به عهدهی او بوده به خانهی تیمی گروه رفتهاند.
نقش آرش خردکیش در ترور دکتر مجید شهریاری
بنا به اعترافات انجام گرفته تیم ترور دکتر شهریاری مرکب بوده است از آرش خردکیش و بهزاد عبدلی که سوار موتور پولسار و با داشتن کلاه کاسکت اقدام به چسباندن بمب مغناطیسی به ماشین شهریاری میکنند. آنها از پشتیبانی و حمایت سالار مسئول تدارکات، علی تحقیقات، برخوردار بودهاند. طبق اعترافات پخش شده و سناریوی تنظیمی دستگاه امنیتی تیم ترور شهریاری را علی و فیروزه یگانه (ساناز) در پژو ۴۰۵ و سالار از دم خانه شهریاری دنبال میکردهاند و مریم ایزدی که معلوم نیست در کدام وسیلهی نقلیه قرار داشته به یکی از سرنشینان موتور که در اثر موج انفجار از ترک موتور پرت شده بود و قاعدتاً بایستی آرش خردکیش باشد کمک کرده است. بنا به اعترافات صورت گرفته آرش ترک موتور سوار بوده و بمب مغناطیسی را به ماشین شهریاری چسبانده است.
بهزاد عبدلی پای ثابت تیم ترور در مورد چگونگی ابلاغ دستور ترور شهریاری توسط موساد میگوید: در سال ۸۹ اونجا به من اعلام کردند که یک عملیات در تهران انجام میشود به نام استاد شهریاری، به تهران آمدیم، موقع عملیات شد، زمان ملاقات را روی ایمیل به من ابلاغ کرده بودند و من هم چند روز بعد وارد تهران شدم، چند نفر را ملاقات کردم، مسیرهای عملیات را برای ما تشریح کردند، کار هر نفر را اعلام کرده بودند.
این در حالی است که مجید جمالی فشی به سبک فیلمهای «هالیوودی» قبلاً مدعی شده بود که از طریق «کمربند حافظهدار برای ارسال اطلاعات»، «لپتاپ ویندوز قرمز»، «موبایل با قابلیت فیلمبرداری مادون قرمز»، «هوندا ۱۲۵ با قابلیت ارتباط دیجیتالی با تل آویو» استفاده میکرده است. اما این بار پس از نفوذ رژیم در شبکهی موساد و دست یافتن به وسایل فوق موضوع تماس موساد با تروریستهای مرتبطاش به سطح «ایمیل» تنزل میکند که لابد از حاشیه امنیت بیشتری برخوردار است!
همچنین پیش از این مجید جمالی فشی عامل اصلی ترور دکتر علی محمدی دستگیر و اعتراف کرده که قرار است ۵ متخصص هستهای از جمله مجید شهریاری ترور شوند. نه موساد برنامهاش را تغییر میدهد و نه تروریستها دچار ترس و واهمه میشوند و نه رژیم به حفاظت از مجید شهریاری میپردازد و نه ...:
«[مجید جمالی فشی] عامل ترور شهید علیمحمدی در دفاعیات پایانی خود گفت كه با پی بردن به اشتباهش از ترور ۵ نفر دیگر خودداری كرده است. وی اظهار كرد: در اینكه من كار خیلی بدی علیه كشورم انجام دادم شكی نیست ولی این را در نظر بگیرید كه اگر من ذاتا آدم بدی بودم الان باید من را برای ترور چهار پنج نفر دیگر هم محاكمه میكردید.»
نکتهی قابل تأمل این که ترور شهریاری، احمدی روشن، قشقایی، رضایی نژاد و ترور ناموفق فریدون عباسی پس از دستگیری مجید جمالی فشی صورت گرفته است. او در حالی که دستگیر و در اختیار نیروهای امنیتی رژیم بوده چگونه میتوانسته از شرکت در ترور ۵ نفر دیگر خودداری کرده باشد؟
ولی مضحک تر از همه ادعای فیروزه یگانه «ساناز» در جریان ترور شهریاری است:
«در این عملیات ما نمیدانستیم كه موفقیتآمیز است یا نه، و سرنشینی كه باهاش بود خانمش بود، من مسئول این كار شدم كه با یك گریم خاصی كه مثلا صورتم را سبزه كرده بودند، ابروهایم را درست كرده بودند، لنز گذاشته بودند به چشمانم و عینك گذاشته بودند كه از شناسایی بیفتم".... وقتی خبر بردم و وقتی گفتم كه شهید شهریاری شهید شده، خانمش هم زخمی شده و اطلاع دادم، پول را به من دادند".»
این ادعا در حالی صورت میگیرد که در همان ساعت اولیهی ترور شهریاری خبر آن به شکلی وسیعی در رسانههای داخلی و خارجی انتشار یافت و نیاز به چنین اقدامات آرتیستی نبود.
ادعاهای فوق به روشنی حاکی از داستانپردازی سطحی و آبکی «سربازان گمنام امام زمان» است.
نقش آرش خرد کیش در ترور مصطفی احمدی روشن
«آرام، فرشید، بهزاد که اسمهای مستعار آرش خردکیش است و در دو ترور قبلی نقش کلیدی داشته است، میافزاید: ۶ روز قبل از عملیات شهید مصطفی احمدی روشن به اعضای گروه پیوستم و یک جمع بندی روی تایمهایی که اعضای گروه قبلاً درآورده بودند و حدود 12، 13 روز کار کرده بودند یک جمع بندی نهایی انجام دادیم و قرار شد روز عملیات کار را انجام بدهیم.
امیرعباس، سامان، امیریل یا همان مازیار ابراهیمی نیز در تشریح این عملیات میگوید:عملیات بعدی ما عملیات شهید احمدی روشن بود، در این عملیات من مسئول عملیات بودم و وظایف طوری تنظیم شده بود که ایشان را در محله تردد خودشان در خیابان شریعتی به سمت جلفا و پل سیدخندان بمب را روی ماشینشان نصب کنیم.
بهزاد، حادثه 7 صبح خیابان گل نبی تهران را اینگونه تشریح میکند: روز حادثه فرا رسید، روز عملیات من و فرشید سوار بر موتور اولی بودیم.
فرشید میافزاید: من راننده موتور بودم، بهزاد باید بمب را میچسباند و یک خودروی ۲۰۶ داشتیم که سالار و فرانک داخل آن بودند، و باید میآمدند جلوی خودروی شهید احمدی روشن تا سرعتش را میگرفتند.»
وی فراموش میکند در مورد موتور دومی و سرنشینان آن توضیح دهد. چنانچه ملاحظه میشود تیم ترور مانند ترور مجید شهریاری مرکب از بهزاد عبدلی و آرش خردکیش است با این تفاوت که جای راننده موتور و فردی که بمب را میچسباند تغییر میکند. سالار و ساناز نقش پشتیبانی را دارند و فرانک به گروه اضافه میشود.
روزنامه ایران، شماره ۵۱۵۳ به تاریخ ۲۵/۵/۹۱، صفحه ۲ (سیاسی) ارگان رسمی دولت احمدی نژاد در میان دعوای باندهای رژیم پس از انتشار فیلم «کلوپ ترور» اطلاعات جدیدی در مورد ترور احمدی روشن را انتشار داد که بیش از هرچیز نشانگر خودی بودن تروریستهاست. این روزنامه نوشت:
«انفجار خودروی شهید احمدی روشن در میدان كتابی در روزی كه مصادف با تودیع و معارفه یكی از مسئولان رده بالای امنیتی بود انجام گرفت. لحظاتی بعد از ترور شهید احمدی روشن در حالی كه هنوز حتی خانواده وی نیز از ماجرا خبردار نشده بودند چند دسته گل از سوی افراد ناشناس برای همكاران وی ارسال میشود با این عنوان كه «میبینمت مصطفی».
در جریان قتلهای زنجیرهای نیز دستگاه اطلاعاتی و امنیتی برای همکاران مقتولان دسته گل فرستاده بود.
چه کسی در ترور داریوش رضایی نژاد دست داشت؟
ترور داریوش رضایی نژاد دانشجوی فوق لیسانس در خیابان بنی هاشم و نزدیکی وزارت اطلاعات در ساعت ۴ و ۵ دقیقه بعد از ظهر اتفاق میافتد. دستگاه اطلاعاتی و امنیتی که دیواری کوتاهتر از بهزاد عبدلی پیدا نکرده ترور وی را نیز به او نسبت میدهد. وی در این رابطه اعتراف میکند: اواخر تیرماه 1390 ایمیلی به من اعلام شد برای عملیاتی دیگر".
مریم زرگر نیز در تكمیل این صحبتها میگوید:" در عملیات آقای رضایی [نژاد] مثل ترورهای قبلی كه انجام داده بودیم باز دوباره گروه ما دور هم در تهران جمع شدیم".
عبدلی در توضیح این عملیات میگوید:" برخلاف سایر عملیاتها در این عملیات اصلا از بمب استفاده نشد و از تفنگ استفاده شد".
صدای روی مستند «کلوپ ترور» میگوید: «روش این ترور این بار متفاوت است. اسلحه کمری یکی از راکبین موتورسیکلت داریوش رضایی نژاد محقق جوان کشورمان را در مقابل چشمان همسر و فرزند کوچکشان آرمیتا به شهادت میرساند. »
حیدر مصلحی برخلاف گویندهی مستند «کلوپ ترور» به جای اسلحهی کمری از مسلسل کلاشنیکف به عنوان سلاحی که با آن داریوش رضایی نژاد را به قتل رساندهاند نام میبرد:
«حیدر مصلحی وزیر اطلاعات کشورمان در مراسم گرامیداشت اولین سالگرد شهید داریوش رضایی نژاد با بیان اینکه تروریستها برای انحراف افکار وزارت اطلاعات روش تروریستی متفاوتی را در قبال شهید رضایی نژاد در پیش گرفتند که پیچیدگی خاصی داشت، یادآور شد: ترور وی برخلاف ترورهای شهید شهریاری و علی محمدی توسط کلاشنیکف و با تیراندازی صورت گرفت تا دستگاه اطلاعاتی را منحرف کنند.»
بهزاد عبدلی که ظاهراً تروریست ماهری است و آموزش کلیه سلاحها را در کردستان و اسرائیل دیده از «تفنگ» به عنوان سلاحی که با آن رضایی نژاد را به قتل رسانده یاد میکند. ظاهراً او فرق بین تفنگ و سلاح کمری و مسلسل را نمیداند.
رئیس كلانتری سید خندان در ارتباط با کالیبر پوکه فشنگهای شلیک شده به داریوش رضایی نژاد میگوید:
«در بازرسیهای اولیه هشت عدد پوكه فشنگ 9 میلیمتری كشف شد كه تمامی آثار بدست آمده به دستور بازپرس شهریاری تحویل مأموران آگاهی شد.»
تردیدی در دروغگویی حیدر مصلحی وزیر اطلاعات رژیم نیست چرا که کلاشنیکف اساساً از پوکهی ۹ میلیمتری استفاده نمیکند. این مسلسل پس از طراحی توسط میخائیل کلاشنیکف در جنگ جهانی دوم از فشنگ ۳۹×۷٫۶۲ استفاده میکرد. در سالهای بعد تغییرات زیادی روی این سلاح صورت گرفت و کالیبر فشنگ آن در در دهه ۱۹۶۰ آکاام (کلاشنیکف مدرن) و در سال ۱۹۷۴ آکا ۷۴- به ۵٬۴۵ کاهش پیدا کرده و در حال حاضر از فشنگ کالیبر ۳۹×۵٫۴۵ استفاده میکند.
جهت اطلاع وزیر اطلاعات دستگاه ولایت فقیه بایستی بگویم که سلاحهای کمری و مسلسلهای دستی از نوع یوزی از فشنگ کالیبر ۹ میلیمتر استفاده میکنند.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A8%D8%B1
رئیس كلانتری سید خندان در خصوص مشخصات ضاربان داریوش رضایی نژاد میگوید: بنا به اظهارات همسر وی و یكی از اهالی محل، یكی از ضاربان كلاه موتورسواری بر سر داشته و نفر دوم عینك ته استكانی بر چشم داشته و هر دو دارای ریش بودهاند كه بلافاصله اقدام به تیراندازی به سوی رضایی میكنند و بسوی موتور آبی رنگ كه چند متر آنطرفتر و روشن هم بوده است، میدوند. ...
چنانچه در عکس زیر هم پیداست بهزاد عبدلی تقریباً کوسه است و نمیتواند ریش داشته باشد و هیچ یک اعضای تیم ترور دارای عینک ته استکانی نیستند. از آنجایی که آرش خردکیش در کلیهی عملیاتها همراه با بهزاد عبدلی بوده در اینجا نیز میتوان تصور کرد نفر دومی که در اعترافات از وی نام برده نمیشود احتمالاً طبق سناریو او بایستی باشد یا فرد دیگری که سناریو نویسان هنوز مشخص نکردهاند.
از اینها گذشته فواد صادقی سردبیر سایت آینده نیوز و از نزدیکان محسن رضایی در مقالهای فاش ساخت که سال گذشته «به دلیل اصرار سایت آینده نیوز بر اعلام رسانه ای ترور بودن داریوش رضایی نژاد» توسط وزارت اطلاعات دستگیر و مورد بازجویی قرار گرفته است. او حتی پیشنهاد استفاده از آرمیتا رضایی نژاد برای مظلوم نمایی را داده بود.
نقش زنان در سناریوی «سربازان گمنام امام زمان»
در سناریوی «سربازان گمنام امام زمان» زنانی که توسط موساد و دستگاه اطلاعاتی اسرائیل در پادگان نظامی نزدیک تل آویو دوره دیدهاند درست مانند نقش «فاطمه کماندوهای» دستگاه اطلاعاتی رژیم یا نقش «اغواگری» دارند و یا پشتیبانی و لجستیک و شناسایی و مطلقاً در عملیات شرکت داده نمیشوند چرا که ذهنیت آنها با حضور زنان در این عرصهها بیگانه است چنانچه در عملیات تروریستی رژیم در بانکوک نیز لیلا روحانی یکی از عوامل اطلاعاتی و تروریستی رژیم تنها در اجارهی خانه برای تروریستهای رژیم مشارکت داشت.
مریم زرگر میگوید :"در یکی از آموزشها من را به ... بردند، برای آموزش سلاحها و آموزشهای اطلاعاتی که به من یاد دادند نفوذ و نزدیک شدن به افراد را خیلی خوب یاد دادند"
فیروزه یگانه (سارا) در تشریح فعالیت خود میگوید: "بهزاد به من گفت که بهتر است بیای تهران، واسه دوره آموزشی، میخواهیم به یک جایی اعزام بشویم."
مریم ایزدی میگوید:"به من آموزش دادند؛ آموزشهای سوژهیابی، تشخیص هویت و تحت تعقیب قرار دادن سوژه".
و ادامه میدهد:"توی کافی شاپ به من گفت که کار اغواگری را انجام بده".
تارا باقری با اسمهای مستعار نغمه و ندا نیز در تکمیل صحبتهای همدستش میگوید:" با اغواگری به افراد مختلفی که به من معرفی میشد ارتباط برقرار میکردم،از آن طریق و از آنها فیلم تهیه میکردم و بر علیه آنها استفاده میکردم، این فیلمها باعث میشد که آنها اطلاعاتی را که شخصیت اصلی گروه [که از وی نام برده نمیشود و معلوم نیست چه کسی است] میخواهد به او بدهد".
مریم زرگر توضیح میدهد: "ما باید به صورت نوبتی یعنی هر نیم ساعت به نیم ساعت ورود و خروج دکتر علیمحمدی را کنترل میکردیم".
مریم ایزدی میگوید:"وقتی که بمب را گذاشتند و به ماشین چسباندند[منظور اتومبیل شهریاری است] امواج آن بمب باعث شده بود که موتور زمین بخورد و سرنشین آن زخمی شود که ما بهش کمک کردیم".
رامتین مهدوی موسایی در ادامه میگوید:"با مریم و بهزاد آمدیم برای شناسایی، من آنها را تا جایی میرساندم و اینها میرفتند عکسبرداری میکردند و اطلاعات و تحلیلهایشان را میآوردند در داخل خونه تیمی انجام میدادند که چه کاری باید انجام شود".
نشمین زارع با اسم مستعار شادی که به اعتراف خود در پاییز ۸۹ با این گروه تروریستی آشنا شده است بلافاصله همراه با شوهرش در ۸ آذرماه ۸۹ در یکی از پیچیدهترین عملیات تروریستی (ترور فریدون عباسی) موساد شرکت میکند، عجیب نیست؟ در این ترور که همزمان با ترور مجید شهریاری در هفتهی بسیج انجام گرفته بنا به اعترافات صورت گرفته در فیلم «کلوپ ترور» حداقل سه ماشین و یک تیم موتور سوار شرکت داشتهاند.
کدام سرویس امنیتی در دنیا یک آدم تازه کار را در کشور دیگری به تور میاندازد و به او اعتماد میکند و بلافاصله بدون آن که وی را در عملیاتهای متعدد آزمایش کند همراه با زبدهترین تروریستهای دورهدیدهاش راهی عملیات تروریستی میکند؟
ایرج مصداقی ۶ سپتامبر ۲۰۱۲
irajmesdaghi@gmail.com
پانویس:
۱- در ۲۷ ژانویه ۲۰۱۲ مطابق با ۷ بهمن ۱۳۹۰ و پس از ترور احمدی روشن درست در زمانی که لابی رژیم در خارج از کشور تبلیغ میکرد که موساد در همکاری با مجاهدین دست به ترورهای هستهای زده است یکی از عوامل رژیم در انگلستان به نام سیراج داتو Siraj Datoo در نشریهی اخبار مسلمانان «مازلیم نیوز» برای اولین بار تئوری «استفاده موساد از پناهندگان کرد برای جاسوسی در مورد ایران» را مطرح کرد.
شفاف نیوز نزدیک به قالیباف در ۱۲ بهمن ۱۳۹۰ خبر تولید شده توسط عوامل رژیم در انگلستان را به نشریهی فرانسوی فیگارو ربط داد و نوشت: «در ماه جاری میلادی گزارشی در نشریه فرانسوی فیگارو منتشر شد که در آن آمده بود سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی (موساد) از کردهای پناهنده سیاسی برای جاسوسی بر ضد برنامه هستهای ایران و همچنین ترور دانشمندان هستهای این کشور استفاده میکند. به گزارش پایگاه خبری مازلیم نیوز در سالهای اخیر پنج دانشمند هستهای ایران ترور شدهاند که آخرین آنان مصطفی احمدی روشن بود که سه هفته پیش در تهران ترور شد. پیش از وی نیز مسعود علیمحمدی به روش مشابهی در سال گذشته ترور شده بود. »
و به این ترتیب رژیم از همان موقع به دنبال تغییر سناریو و ربط دادن موضوع به کردها حرکت کرد.
۲- این مقاله را ۲۸ آگوست نوشته بودم و آماده انتشار بود اما به هنگام انتقالم از بخش داخلی به جراحی بیمارستان، محتویات کامپیوترم به خاطر نفوذ آب از بین رفت و مجبور شدم آن را طی روزهای گذشته دوباره تهیه کنم و به خاطر عدم دقت لازم هنگام ذخیره کردن مطالب نوشته شده، چندین بار مجبور به دوباره کاری شدم. به خاطر کوتاهیام در انتشار به موقع این مطلب و روشنگری در مورد یکی دیگر از قربانیان رژیم از هموطنانم پوزش میخواهم.
۳- با شناختی که از رژیم دارم توصیه من به نزدیکان و اعضای خانواده این قربانیان و دیگر کسانی که به هر دلیل توسط رژیم دستگیر میشوند این است که مطلقا سکوت نکنید. مطمئن باشید سکوت به وضعیت عزیز شما کمک نمیکند. فریب تبلیغات و تهدیدات رژیم را نخورید. از هر فرصتی برای روشنگری در مورد عزیزانتان استفاده کنید. هیچگاه تلاش شما وضیعت آنها را خرابتر نمیکند. به هیچ قیمت به خواست رژیم تن ندهید. مطمئن باشید در این صورت هم عزیزانتان قربانی میشوند و هم این فرصت را به وجود میآورید تا رژیم این سیاست غیرانسانی را در آینده هرچه بیشتر و در قبال افراد بیشتری به مورد اجرا بگذارد..
۴- بیشتر تغییراتی که مترجم صدا و سیمای جمهوری اسلامی انجام داد، متعلق به بخشهایی است که رییس جمهوری مصر درباره بحران سوریه گفت. هنگامی که محمد مرسی گفت: «مردم فلسطین و سوریه برای آزادی، عدالت و کرامت مبارزه میکنند»، مترجم صدا و سیما این گونه ترجمه کرد: «مردم فلسطین و بحرین برای آزادی، عدالت و کرامت مبارزه میکنند.» هنگامی که مرسی اظهار داشت: «ما با مردم سوریه علیه نظام ظلم و سرکوب اعلام پشتیبانی میکنیم»، مترجم گفت: «آرزوی بقای نظام سوری دارای پشتوانه مردمی را داریم.» رییس جمهوری مصر، در انتقاد از وتوی قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل درباره سوریه توسط روسیه و چین گفت: «وتو، دست شورای امنیت را از حل و فصل بحران سوریه کوتاه کرد.» مترجم این جمله را چنین ترجمه کرد: «وتو، دست شورای امنیت را برای حل و فصل بحرانهای تحولات مردمی کوتاه کرد.» سایت تابناک
۵- «موساد صدها تن از فرقه رجوی را برای عملیات ترور وارد سوریه کرد. در رابطه با همكاری گروهك منافقین و شورشیان سوریه یک منبع عالی رتبه امنیتی عراقی گفته است: صدها تن از اعضای گروهک تروریستی منافقین وارد سوریه شده اند و برخی از فرماندهان آنها مسؤولیت آموزشهای نظامی به تروریستها را بر عهده گرفتهاند. خبرگزاری اور در این رابطه مینویسد: این منبع اطلاعاتی که نخواست نامش فاش شود با اشاره به این که عناصر گروهک نفاق برای کمک به تروریستهای ارتش به اصطلاح آزاد سوریه وارد این کشور شدهاند گفت: به موجب توافق نامه های صورت پذیرفته میان فرقه منافقین، آمریکا، ترکیه و اسرائیل، برخی از مناطق اقلیم کردستان عراق تبدیل به پایگاههایی نظامی جهت آموزش دادن به گروههای مسلح برای اعزام به نبردهای خیابانی در سوریه شده است. از سوی دیگر خبرگزاری براثا نیز با تأیید خبر فوق نوشت: منابع میدانی در سوریه گزارش می دهند که در حال حاضرعناصر گروهک تروریستی منافقین در کنار گروه های مسلح و شورشی موجود در این کشور حضور دارند...این منابع تأکید می کنند که عناصر منافقین در یک عملیات پیچیده اطلاعاتی و با مشارکت طرفهای بینالمللی، منطقهای و عراقی و به دور از هرگونه هیاهو، وارد سوریه شدهاند.
۶- مقامات امنیتی پنج روز بعد از ترور احمدی روشن و رضا قشقایی در ۱۱ ژانویه ۲۰۱۲ (۲۱ دیماه ۱۳۹۰) اعلام داشتند که مظنونان به ترور احمدی روشن و رضا قشقایی دستگیر شدند و «علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی ایران ۱۶ ژانویه از دستگیری مظنونان ترور مصطفی احمدی روشن دانشمند هستهای این کشور خبر داد »
صادق لاریجانی رئیس قوه قضاییه در اطلاعیهای رسمی خواستار تحویل دستگیرشدگان به قوه قضاییه شد.
در ۲۳ فروردین ماه ۹۱ لاریجانی رئیس قوه قضایی ضمن فراموش کردن ادعاهای قبلی اعلام کرد: «طبق اعلام وزارت اطلاعات گروههای تروریستی که به رژیم صهیونیستی وصل بودند، در ایام تعطیلات نوروز به دنبال خرابکاری و ترورهای جدید بودند که قبل از هرگونه عملیاتی شناسایی و تروریستها دستگیر شدند و انشاءا... پرونده آنان با سرعت و دقت مورد رسیدگی قرار خواهد گرفت.»
در ۲۵ فروردین ۹۱ سایتهای خبری رژیم اعلام کردند «سه ماه پس از عملیات تروریستی منجر به شهادت شهید مصطفی احمدی روشن از فعالان مؤثر در صنعت هستهای کشور، سربازان گمنام وزارت اطلاعات توانستند شبکه پیچیده تروریستی وابسته به رژیم صهیونیستی را در جریان سلسله عملیاتهای متهورانه در برخی از استانهای مرزی و مرکزی کشور منهدم کنند .»
۷-بولتن نیوز سایت نزدیک به دستگاه امنیتیکه اشتیاق بخشی از اپوزیسیون ایران برای دخیل کردن موساد و مجاهدین و ... در پروژه ی ترورهای هسته ای رژیم را مشاهده می کند همچنان به تولید خبر برای تغذیهی آنها میکوشد. در آخرین خبرسازی این سایت «اردوگاه متروکه» به «اشرف کردستان» و چند خط پایین تر به «کمپ فرقه منافقین» تبدیل می شود:
«بر اساس آنچه از اعترافات بازداشت شدگان مشخص شد، اعضای بازداشت شده شبكه تروریستی دانشمندان هسته ای ایران، بخش عمده ای از مراحل جذب و آموزش نظامی را در یك پادگان در چند كیلومتری شهر اربیل عراق گذرانده اند كه از این پادگان بعضاً با عنوان " اشرف كردستان " یعنی مشابه كمپ اشرف منافقین در استان دیاله یاد می کردند. ... اما برابر گزارشهایی که اخیرا سوی منابع معتبر منتشر شده مشخص شد که علاوه بر کمپ فرقه منافقین، اقلیم کردستان هم در حوادث تروریستی اخیر دست داشته و تمام موارد با هماهنگی کامل رژیم صهیونیستی و آمریکا و انگلیس و همچنین برخی از مقامات عالی رتبه در کردستان عراق انجام شده است.»
۸- دو هفته پیش از قتل مسعود علی محمدی در ۷ دیماه ۸۸ جوخه های مرگ رژیم به منظور ایجاد جو رعب و وحشت سید علی حبیبی خواهر زاده میرحسین موسوی را نیز به قتل رساندند. به گفتهی محسن مخملباف «سید علی موسوی حبیبی از چندین روز قبل تلفنی بارها تهدید به قتل شده بود» و در روز عاشورا «یک پاترول جلوی در خانه آن ها ابتدا چندین نفر را جلوی چشم سید علی موسوی زیر میگیرد، بعد از درون پاترول ۵ نفر از نیروهای امنتی پیاده میشوند و یکی از آن ها از نزدیکترین فاصله با کلت به سینه سید علی موسوی شلیک میکند طوری که گلوله از پشت او خارج میشود. بعد آن ۵ نفر با پاترول سراسیمه میگریزند. »
به ادعاهای بعدی رژیم مبنی بر دستگیری صاحب پاترول و ... نگاه کنید.
http://www.tabnak.ir/fa/news/79201
پس از گذشت دو سال و نیم از جنایت مزبور همه چیز به دست فراموشی سپرده شد.
۹- انتشار خبر اعدام مجید جمالی فشی در اردیبهشت 91 نیز به هیچ وجه مورد پذیرش افکار عمومی داخلی و خارجی و رسانههای بینالمللی قرار نگرفت. چرا که برخلاف عکسهای واضحی که از لحظه لحظهی اعدامهای خیابانی منتشر میشود عکسهایی که از صحنهی اعدام مجید جمالی در باشگاه خبرنگاران جوان منتشر شده، نمایشی و ساختگی به نظر میرسد. در این عکسها تلاش شده است تا تصویر صورت فرد به دار آویخته شده، محو شود. سوالی که در این جا مطرح می شود این است که با با توجه به سابقهی نظام جمهوری اسلامی چرا مجید جمالی فشی در ملاءعام در مقابل منزل علی محمدی و یا یکی از معابر پر رفت و آمد کشور اعدام نمیشود و جنازهی او را در سولهای به صورت مصنوعی حلق آویز شده با صورتی محو شده نشان میدهند.
گزارش صدای آمریکا در مورد ابهامات موجود در اعدام مجید جمالی فشی
.
منبع:پژواک ایران