ایرج مصداقی گرامی
رزمنده خستگی ناپذیر در افشای آمران و قاتلان و جنایتکاران جمهوری اسلامی
صدای خاموشی نا پذیر و رسای هزاران دهان خرد شده و قلبهای بخون کشیده شده
نویسنده و پژوهشگر بی آرام
درود
نه به عنوان یک رفیق قدیمی و یک تبعیدی به اجبارکه چهلسال آوارگی و دوری از میهن و هر آنچه را دوست میدارد دور از خود می بیند، بل به عنوان یک تن از مردم ایران از جای بر میخیزم و به تو درود میگویم و به احترام تو کلاه از سر بر میگیرم.
کار سترگ تو در به داوری کشاندن یک تن از سمبلهای خونریز و خونخوار جمهوری اسلامی و اسلام
سیاسی اش،[ فردی منطبق با سه بنیاد اصلی این آئین که بی تناقض کشته است و شکنجه داده] شایسته درود است.
مدتهاست میاندیشم:
ما مبارزانی بودیم که به سودای آزادی کوله بر دوش و سلاح در کف پا به میدان رزم با کثیفترین دشمنان ملت و میهن یعنی ملایان و جمهوری پلید خمینی و خامنه ای نهادیم ولی گرداب ولایت فقیهی دیگر که متاسفانه از ذات و بن مایه اسلام سیاسی و ادعاهای مضحکش میجوشد[ از سه بنیاد اصلی اش خدایش،رسولش و کتابش]، ما را به افقی دیگر کشاند. در این میان اعتماد ما و عدم شناخت کافی ما گرداب را در بلعیدن ما و آنچه داشتیم از هست و نیست ما، تواناتر کرد.
اینک فریادی و قلمی با ماست
تا فریاد بر آوریم و بنویسیم
اینک نه سلاح و کولبار قدیمی
تا به مثابه فرزندان ملت
در میان ملت
آتش به بنیاد این همه جنایت و خیانت بر افروزیم،
دریغا!
بل تنها پرنسیبهای مبارزاتی ما در راههای میانسالی و سالخوردگی با ما مانده است و بس!
ولی ما هنوز و همیشه فرزندان این ملت و میهن هستیم و با پای خسته در راهیم وانتخاب کرده ایم حتی اگر تنها و خسته و بی هیچ امکانی بقول خطوطی چند از یک شعر نامیرای فروغ فرخزاد:
در خیابانهای سرد شب
من پشیمان نیستم
.....................
من صلیب سرنوشتم را
بر فراز تپههای قتلگاه خویش بوسیدم
* *
در خیابانهای سرد شب
من پشیمان نیستم
قلب من گوئی در آنسوی زمان جاریست
زندگی قلب مرا تکرار خواهد کرد
و گل قاصد که بر دریاچههای باد میراند
او مرا تکرار خواهد کرد
................
من تو هستم تو
و کسی که دوست میدارد
و کسی که در درون خود
ناگهان پیوند گنگی باز مییابد
با هزاران چیز غربتبار نامعلوم
.........................
گوش کن
به صداهای دور دست من
در مه سنگین اوراد سحرگاهی
و مرا در ساکت آئینهها بنگر
که چگونه باز، با تهماندههای دستهایم
عمق تاریک تمام خوابها را لمس میسازم
و دلم را خالکوبی میکنم چون لکهای خونین
بر سعادتهای معصومانۀ هستی
من پشیمان نیستم
با من ای محبوب من، از یک من دیگر
که تو او را در خیابانهای سرد شب
با همین چشمان عاشق باز خواهی یافت
گفتگو کن
و بیاد آور مرا در بوسۀ اندوگین او
بر خطوط مهربان زیر چشمانت
در خیابانهای سرد شب غربت و رنج غمی نیست گربی پناه و بی امکان بر خود فرو غلتیم و تن و انهیم وجان به ناکجا بریم امابر این پرنسیبها پای می فشاریم. مشکل من و ما رژیم جانیان و خونخواران حاکم اند که با هیچ درنده ای جز خودشان قابل قیاس نیستند.
برتولت برشت سرود
آدم آدم است
و ما به روال او تکرار میکنیم
آخوند آخوند است
و فقط شبیه آخوند است
و نه هیچ جانور و موجود دیگر
مشکل من و ما ملایان هستند ولی در کنار این مشکل و با تاسف و نه کین و نفرت زیرا با مغلوب کینه روا نیست:
ما با کسانی روبرو هستیم که در جنگ قدرت و فقط جنگ قدرت و نه هیچ چیز دیگر اگر چه رو در روی ملایان ایستاده اند ولی در بنمایه، در کینه ورزی و نفرت پراکنی و تهمت زدن و پای فشردن بر گلوی حقوق انسانی و دموکراسی مخالف و منقد،و در سودای قدرت مهر و عاطفه و عشق و راستی و جوانمردی و جوانزنی را زیر پا نهادن و له کردن، چیزی از ملایان کم ندارند بل در مواردی گوی سبقت را از آنها ربوده اند.
نسرین ستوده و و امثال او در زندانهای آخوند جانی خامنه ای اجازه ملاقات با فرزند دارد و در اینسوی جهان فرزند از ملاقات مادری که پانزده سال است او را ندیده منع میشود و برادر رو در روی خواهر بر او لجن میپاشد و او را روسپی مینامد. اینان براحتی آب خوردن و بی حمل هیچ تناقضی از آنجا که به خیال خود در محور جهان خیالی خود ایستاده اند درست مثل صدر اسلام :
هر مخالف و منتقدی را اگر چه کافر و مشرک و ملحد و مرتد و محارب با خدا و مفسد فی الارض نمی خوانند، تمام این تهمتها را در یکی دو کلمه ذوب و به روز کرده اند و بامزدور خواندن و اطلاعاتی خواندن یعنی وقیحانه ترین تهمت به هر نفس کش منتقد و مخالفی سعی میکنند او را در صف مزدوران جمهوری اسلامی و همدست قصابان آدمی قرار دهند.
خود تو نمونه بارز و شناخته شده این حکایتی.هیچکس کامل و بی عیب نیست و بر هر مبارزی میتوان ایراد گرفت ولی اینان ترا که عمری در راه افشای جنایات جنگیده ای به ضرب سیخ و میخ میخواهند به میان جلادانی برانند که زخم تازیانه آنان را بر پشت داری.و مراکه از مدعی بودن و غرور واقعا خسته ام و فقط بر شاخساران غربت سر در پر هنوز سرودی بیاد ملت و میهنم سر میکنم بارها و بارها به مزدوری متهم کرده و سه دفتر ننگین را در این راستا منتشر کرده اند و فقط از این قوم این آئین بر میاید و بس.
با ابن همه و هر چه بر سر ما بیاید افق روشن است و تاریخ اگر چه در تاکتیک داوریهایش چندان دلچسب نیست و به هر جباری مجال میدهد تا چهره نهان کند اما در استراتژی اشتباه نمی کند.
بر این روال بقول حافظ بزرگ
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت
بر در میکدهای با دف و نی ترسایی
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی
عجالتاباید از جور اینان و مسلمانی شان به دنبال حافظ رفت و از مسجد و خدا و رسول اینان به میکده پناه برد و سر بر آستان ترسایان نهاد که مرز سرخ اینان تنها و تنها در درون خودشان است و نه حقایق برون .
دستگیری یکی از سلاخان فرزندان ملت ایران و داوری در مورد او دو داوری دیگر را در مقابل ما قرار میدهد.
در کنار این جلاد
که امام اش در کشتار سال شصت و هفت در مر مدت یکی دو ماه فقط در زندان وکیل آباد مشهد خون بیش از 370 زندانی سیاسی را بر خاک ریخت و بعنوان خاطره خصوصی از میهمانان جشن ازدواج من در هفت تیر پنجاه و هفت همه را منجمله مهندس حسین برازنده و مجاهدین ثریا شکرانه و قاسم مهریزی وهمه را بجز چهار تن و پدر و مادر همسر سابق را به جوخه تیر باران سپرد و اینان در تلاشند ما را به صف این جلادان برانند!
در کنار این جلاد که سمبل و نماد صدها جلاد است
تو نیز در روشنای داوری قرار گرفته ای اگر چه نه برای من که سالهاست با تلاشهایت ترا داوری کرده ام و میشناسم برای کسانی که زنجیریان زنجیربافان زنجیره تهمت و توهین به مخالف و منتقدند. اینان باید پاسخی برای خود بیابند و ایرج مصداقی را در وجدان خود به داوری کشند که:
مصداقی اوست که آنان میگویند
یا کسی است که نفس به نفس با جلادان رو در روست!
در کنار این جلاد دستگیر شده
زنجیر بافان تهمت زن باید رسوائی خود را بنگرند و اگر چه بعیدست به خود آیند، شاید به خود ایند و بدانند تهمت و توهین کارساز نیست که اگر بودرژیم خمینی پلید موفق شده بود همچنان در کنار کشتار با تهمت به تمام مبارزان این میهن کاریسمای هولناک و مسموم خود را بر اذهان ملت ایران حفظ کند ولی پس از چهلسال و با در دست داشتن تمامی سکانهای قدرت از او چیزی جز قدرت سرکوبش بجای نمانده است وآن قدرت سرکوب در رویاروئی با جنبشی که از درون ایران بر خواهد خاست به زباله دانی سپرده خواهد شد.
ای کاش زنجیر بافان شعور این را داشتند که بدانند
ما چیزی برای ازدست دادن جز رنج و فشار روزگار
و پرنسیبهای خود نداریم
و پرنسیبهای خود را حفظ خواهیم کرد
و ایکاش میتوانستند بدانند
در این نبرد پر شکوه تلخ ما حتی سودای جاودانگی ولطف الهی موردنظر اینان را به زباله دان افکنده ایم و بصورت پاداش دهنده خیالی آن برده دار ضد بشر وانسانسوز شکنجه گر متعفن بر آمده از رویاها و کابوسهای شترچرانان قرون وسطی تف کرده ایم به آن نقطه رسیده ایم که زمزمه کنیم:
فرزند جهانیم و نیروی بی پایانش بی سودای مضحک جاودانگی وسپوختن مکرر در مکرر حورالعین و غلمان و خوردن عسل و گرفتار شدن به دیابت درجه یک بهشتی و همخانگی خیالی با مشتی مادینه و نرینگانی که بهشتشان پاداش تسلیم بودن و خط بطلان کشیدن بر اندیشیدن و آزاد زیستن و به زباله انداختن بزرگترین هدیه پروردگار راستین یعنی خرد است
به میدان نبرد برای رهائی آمده ایم
و ایکاش دژی بود و سامان و سازمانی راستین تا بمثابه سربازانی شورمند نیرومندتر میرزمیدیم و جان خود را به گوهر فدای در راه میهن و مردم و آزادی پیوند میزدیم ولی در این غربت و در این سالهای پایانی، تا پایان به قدر وسع و امکان خواهیم جنگید، بجز از صفوف ارتجاع غالب و مغلوب صف اصلی صفوف ملت ایرانست و ما در هر کجا باشیم فارغ از جلادان حاکم و کسانی که بهر دلیل در گریختن از این صف از ارتجاع مغلوب ننگ همکاری با ارتجاع غالب را بر خود هموار کرده و به ملت و میهن خود پشت کرده اند تلخ و خسته ام شورمند زمزمه میکنیم:
به میدان نبرد برای رهائی آمدن
و سودای حلوای جاودانگی داشتن
و با خارخار شهادت و شهید
پای به راه آزادی نهادن
و از یاد بردن، این راز عظیم را
این راز رازها را
این راز پر شکوه را
که سودای حلوای شهادت و شهید و جاودانگی
آخرین فریب
و آخرین دیوار خارای فاصله میان آدمی
و تمامت جهان است
و هیچ گنجی
تحمل پرداختن بهای جان آنکه برای آزادی میرزمد را ندارد،
و چون پا به راه آزادی و آزاد زیستن می نهی
اگرهیچ نخواهی
و شکوه جان خود را
به این سکه پر کرشمه و فریب نفروشی
و بیاد آری که انسانی، و شکوه و شاهکار جهان!
کسی که عشق را میفهمد وفدا شدن در راه آزادی راستین را
کسی که میتواند برشورد و عصیان کند
و هیچ گنجی
حتی جاودانگی در خور او نیست
دیوار فرو میریزد
و تو در طلوع غرور راستین خویش
خویشتن خویش را می بینی
پر شکوه و فراتر از هر شکوه
که بی هیچ درخواستی
تمامت جهانی
و جاودانی.........(از شعر معنای زنده به گور شدن)
درود برتو ایرج گرمی
پر نفس و پویا باش و بمان
با ارادت
اسماعیل وفا یغمائی
چهارده نوامبر 2019میلادی
منبع:پژواک ایران