فرض کردن گناه کبیره نیست
حالا من میخواهم مقوله فرض کردن را بدون اینکه اتهام «ریا کاری» ، «دروغگوئی»، «پدر سوختگی سیاسی و ایدئولوژیک» و چیزهای بدتر از اینها را به کسی یا شخصیتی بزنم در باره «کمپ لیبرتی» و جابجائی سه هزار رزمنده اسیر درون آن که در معرض کشتارند، و شش هفت بار هم در «اشرف و لیبرتی» کشتار شده اند مقوله فرض را بکار بگیرم.
(2)
فرض کنیم که تمام حرفهای مسئولین مقاومت،طبعا یعنی مسئولین مجاهدین و شورا و ارتش آزادی و مسئول کل که محور اصلی هر سه قوه است، صادقانه و درست است و این امثال منند که اشتباه میکنند و ایمان و باورشان کم است و:
فرض کنیم تمام امکانات مادی و معنوی مورد ادعا را از پول و پارلمانترها و و چند میلیون حامی عراقی و عرب ووکیل و وزیر سابق و لاحق و تمام حامیان خارج کشوری وهمه و همه را بکار گرفته اند تا این سه هزار نفر را نجات بدهند واز آنجا بیرون بکشند.
فرض کنیم که در تمام نشریات ورسانه هاشان تا حالا نوشته اند! وهر روزهم مینویسند !نخستین خواست ما جابجائی و نجات اهالی لیبرتی است.
فرض کنیم در همین فرانسه خانم رئیس جمهورشورا یک اعتصاب سمبلیک سه روزه برای این جابجائی اعلام کرد و خودش نیز به احترام ساکنان لیبرتی همراه با مسئولین بلند پایه در این اعتصاب شرکت کرد.
فرض کنیم یک گردهمائی عظیم با حضور ایشان وحامیان بین المللی شان برای نجات ساکنان لیبرتی اعلام شد و از تمام ایرانیان مخالف و موافق خواسته شد که اختلافات را برای نجات سه هزار رزمنده رنجکشیده باید فراموش کرد وبرای حمایت از خواست جابجائی وظیفه انسانی و میهنی است در این مراسم شرکت کنند.
فرض کنیم تمام خوانندگان و موسیقیدانان مقاومت بجای ترانه های «کلکسیون» و «ویروس سبز» و سرود تازه برای رهبری،سرودهای دیگری بسازند و در این گردهمائی چند ترانه و سرود در این باره یعنی نجات اهالی لیبرتی اجرا کنند.
فرض کنیم حرفهای تمام هوادارانشان درست باشد و من و دیگرانی که نگران کشتار مجدد لیبرتی هستیم بطور ابلهانه ای بدبین هستیم واشتباه میکنیم.
فرض کنیم واقعی نبوده ومن خواب دیده ام که سالها قبل، بعد از سقوط صدام د
بنظر من استراتژی ارتش آزادیبخش بعد از سقوط صدام حسین و اشغال عراق تمام شده و باید فکر دیگری کرد.
(3)
فرض کنیم که این فرض ها انشالله به واقعیت پیوست.
میتوانیم فرض کنیم (هرچند که لازم نیست زیرا به نظرمن این یک واقعیت است ولی اشکالی ندارد و میتوانیم باز هم فرض کنیم)
به نظر من.... باز هم میتوانم فکر کنم و ادامه دهم اما لازم نیست و تا همین جا میتوان فهمید تا جائیکه به مسئولان مربوطه و زعما و رهبران بر میگردد خوب میفهمند که اشرف و لیبرتی «کارت اعتباری سیاسی اصلی مرکزی» و « ریشه اصلی» است ، و تمامی باقی چیزها جز شاخه هائی که از این ریشه تغذیه میکنند نیست.یعنی شاخساران خارج کشوری برای بقای خود در تمامیت ریز و درشت خود بطور واقعی در حال تغذیه از خون رزمندگان لیبرتی بوده اند و هستند .
در همین جا(دقت کنید) میتوان دانست چرا هیچگاه بطور جدی با وجود اختفا و انتقال رهبران اصلی، از همان آغاز با شعارهای «کوهها بجنبند ما نجنبیم!»، «بیا بیا!»«اشرف پایگاه استراتژیک»،و دهها شعار مثل این کوششی نه تنها برای جابجائی رزمندگان نشده بلکه هر صدائی در این سودا بلندشده بشدت سعی در خاموش کردنش کرده اند و بر پیشانی صاحب صدا مارک مزدور و واداده وتواب و امثال اینها کوبیده شده.
اشرف و لیبرتی چه با تانک و توپ و رزمندگان مسلح وجنگاور( چنانکه سابق در رابطه با اشرف و چندین قرارگاه نظامی دیگر این چنین بود)، و چه بدون سلاح بارها مورد تهاجم قرار گرفته وکشتار در پس کشتار ، به نظر من،برای رهبر کل و ستونهای تشکیلات، ریشه است و باید ریشه بماند و صد بار دیگر هم که مورد حمله قرار بگیرد این تجمع بعنوان ریشه خونرسان به همه چیز، واقعا همه چیز باید سر جایش باقی بماند و تکان نخورد و هر کس هم در این زمینه حرفی بزند حتما یا مزدور است و یا حرام لقمه، و همین جاست که افراد ضعیف النفسی چون من!،که بقول نگارندگان مقالات محبت آمیز ایدئولوژیک!!(تواب، مزدور، بریده، ناظم، از هضم رابع اطلاعات گذشته و....) متاسفانه دچار این شک میشویم که علیرغم همه چیز «یک چیزی، یک راز تلخ و خونین وجود» دارد «که پنهان است»در باره آن به صدق و راستی سخن گفته نمیشود وبر سر آن (تا کی و کجا) جار و جنجال بر پا میشود که یک قلمش توپخانه صدها مطلب و مقاله ایست که با بدترین توهین ها و دشنامها قلمی شده است.توهینها ئی افسار گسیخته از جمله به دست و قلم کسانی که شماری از انها نیز در زمره کسانی هستند که گذران زندگیشان در فرنگستان مرهون وجود لیبرتی است.
(4)
لیبرتی در کادری که در افق اندیشه و نگاه رهبر قرار دارد «ریشه و کارت اعتباری اصلی» است. من در این شک ندارم.در شرایط کنونی، لیبرتی در نگاه رهبر :
- در مقام رهبری مطلق چه کرده ای و چه میخواهی بکنی؟از کجا به کجایمان اورده ای؟ این رود خروشان خون شهیدان چه چیزی را تغییر داده است؟
به نظر من، بعد از جابجائی لیبرتی نخستین چیزی که روی میز تشکیلات قرار میگیرد ، «ریشه جستن» است.رهبران خوب میدانند هیچ درخت زنده ای نمی تواند بدون ریشه زنده بماند.سالیان دراز این درخت بمدد آتش و سیلابهای پی در پی در پی خون زنده مانده است.درخت این تشکل در خارج از مرزهای ایران و در دوری ازخاک حاصلخیز ملی و مردم ایران بگونه ای غیر طبیعی فقط و فقط بر اجساد ما بالیده است و رگ و پی و استخوانهای ماو نسل ما را مکیده است و شاخ و برگ افشانده است.تمام انقلابات عجیب و غریب و تمام بندها از الف تا ی و کوره و غسل هفتگی وصلیب و تنگه و توحید و غیره و غیره در یک نگاه درست و غیر مبتذل چیزی نبوده است جز اینکه ما هر چه بیشتر در خدمت تغذیه این درخت باشیم.
بعد از جابجائی لیبرتی باید ریشه ای جست. کجاست این ریشه؟ شاید باشد و من خبر نداشته باشم اما اگر متاسفانه چنین باشد که من می پندارم تمام چیزهائی که بمثابه شاخه ها در قسمت سوم نوشته یاد کردم بشدت ضربه میخورند و عذر موجهشان از دست میرود.بدون وجود لیبرتی اکثر موارد بخش سوم قابل توجیه و توضیح نخواهد بود اضافه بر این که:
با جابجائی لیبرتی رهبر که بنا به ضرورتهائی که خود میداند در اختفاست باید از اختفا به در آید و کشتی را بر پهنه امواجی جدید راهنمائی کند.
مساله دیگر که خود را نشان خواهد داد، با توجه به تجربه آلبانی، و شماری از افرادی که در فضائی دیگر رفتن از تشکیلات را بر ماندن در تشکیلات ترجیح داده اند ودر آینده خواهند داد و برخی از آنها حتما عامل فشار مضاعف برای تشکیلات جابجا شده خواهند شد مشکلاتی جدی در پیش رو خواهد بود که شاید در صورت وقوع، خطر نزدیکتر را برای رهبران نه دیگر منتقدانی نگران و دوستدار رزمندگان امثال من، و دیگرانی چون من، نمایندگی کنند، بلکه کسانی بمیدان خواهند آمد که امروز در درون لیبرتی تنفس میکنند،یعنی مخالفان و منتقدان صف اول، آنانی خواهند بود که سالها در زیر آوارهای رنج و رزم به سودائی دور دست زیسته اند و پوست انداخته اند ودر نهایت کار، با کمال تلخی و خشم جهان را آنچنان که میپنداشتند پیش رو نخواهند دید.
اینجاست که میتوان تا حدودی میتوان چشم اندازها را دید. تاکید میکنم که آرزو میکنم این چنین نباشد و من از تمام امکانات و نقاط روشن و مستحکم پدیده ای که در باره اش صحبت میکنم خبر نداشته باشم و امکاناتی وجود داشته باشد و چیزهائی در جریان باشد که من بی خبرم،امیدوارم با توجه به نتیجه دردناک،این من باشم که اشتباه کرده باشم چون اشتباه یک تن فاجعه بار نیست و تنها دامان زندگی یک تن را میگیرد ولی اگر فرضیات من درست باشد فاجعه بسیار دردناک خواهد بود و بجاست مسئولین امر به آن توجه بکنند که در چشم انداز چه چیزی دارد سر از افق بر می آورد.باز هم تاکید موکد میکنم هر چه میخواهید من و امثال مرا زیر ضرب توهین و بهتان ببرید اما چشم باز کنید و ببینیدکه در چشم انداز چه چیزی دارد سر از افق بر می آورد.
و اما اگرلیبرتی جابجا نشود و فاجعه رخ دهد!
رهبر میتواند بازهم به گذر زمان و از این ستون به آن ستون فرج است، دل ببنددو با خود بگوید: وجوه سلبی و منفی ملایان هست؟بازیهای بین المللی هست اما با این توهمات و تخیلات شبه ایدئولوژیک که مهمترین قربانیش در یک برآورد درست اگر توجه شود خود رهبر بوده و هست ،قفل ماندن، در بن بست زیستن واز کف رفتن اعتماد باز هم بیشتردر برابر او خواهد بود، همان اعتماد نیرومندی که او را در سالهای آغاز به اوج برکشید.
نخست ادامه روند قبلی، فشار، کشتارهای دیگر متوالی، موشکباران و... که دشمنی حکومت آخوندی با ساکنان لیبرتی سی و چند ساله و تبدیل به یک دشمنی سیاسی، ایدئولوژیک، شخصی،وقدرت نمایانه و سنتی شده است و دست بردار نیستند. این روند بازهم تا مدتی تنور فعالیتهای خارج کشور را افروخته نگهمیدارد اماریزش، خستگی،قربانیان بیشتر و امثال اینها نتیجه خواهد بود که با چنبن وضعی مطمئنا ماه به ماه تعداد هواداران در خارج کشور و حتی در میان هواداران نزدیک کمتر خواهد شد. که واقعا همه از این وضع و این سوگ و عزا ،بدون مشخص شدن راهی و مقصدی روشن خسته شده اند.
در پایان تاکید میکنم که خوب میدانم:
اصطکاک و برخورد «اندیشه و نگاه امثال من» با «با اندیشه و نگاه» حضراتی که ایدئولوژی مهر تابان را نگاهبانند [و سالهاست دیگر تبدیل به عادت شده که در زمره ارکان باشند و آن را حق خود میدانند]،اصطکاک و برخورد دو جهان بسیار بسیار متفاوت است.
چالش ، در عمق جنگ دو جهان است و تنهای سیاسی نیست که بار اصلی اش بار فلسفی و شناختی است.
در نگاه کم دامنه امثال من!!، بر این کره کوچک چرخان، حیات فردی موقت انسانی، و حیات ناموقت و دامنه دارتاریخی و اجتماعی مردم ایران(در گام نخست) و دفاع از آن و تمامی چیزهای مربوط به آن، از آزادی و عشق گرفته تا نان و آب و هوا بالاترین ارزش است و حتی مفاهیم معنوی و مذهبی و فلسفی و روحانی بدون اینها برای من فاقد ارزش و اعتبار است و آنها را به زباله دان میاندازم.
حرکت تکاملی(مورد نظر شما البته) و حفظ ارزش برتر که معیارش رهبرعلی الاطلاق است نقطه اصلی وبر جسته است و در راه تکامل مورد نظر و مصنوع دستگاه شما با چنین معیاری چنانکه تا بحال دیده ایم و هنوز هم می بینیم جان آدمی همینقدر میارزد که فدا شود، و پشیزی بیش نیست و پشیزی ارزش ندارد. این چیزیست که سالهاست دارد اثبات میشود .
ما با انتخاب شما برای قربانی شدن سر جنگ نداریم
اما در هر حال ما با انتخاب و جهان شما سر جنگ نداریم بلکه آنرا توضیح میدهیم و نقد میکنیم ورد میکنیم واین چالش نظری حق مسلم ماست.
اگر بر پایه انچه نوشتم نظر من نادرست است امیدوارم کارکردهای جدی شما در نجات رزمندگان و چاره جوئی شما برای نجات این تشکل که متعلق به ملت ایران بودآغاز شود و اگر متاسفانه نظر من درست است لطفا به آشکار اعلام کنید همینطور است که:
با امید و آرزوی شکست طرحهای جنایتبار آخوندهای حاکم بر ایرن و نجات ساکنان لیبرتی
25ژانویه 2014 میلادی