از زمزمههای ولگردی پیر که ترانه هم میسرود
اسماعیل وفا یغمایی
چنین که میتازند جهانداران
بر خون ما و سکههای طلا
بزودی علف هم نمیشود خورد
[ منظور شمایان نیستید
با ماتحتهای معطرتان
از این پائین از خودمان صحبت میکنم
از هفتاد، هشتاد، و سرانجام نود درصدیها
بزودی ما علف هم نمیتوانیم بخوریم]
یک کیلو سالاد میکس چهارده یورو
و درآمد ما در ماه نهصد یوروست.
***
چنین که میتازد کاپیتالیسم
بر خون ما و سکههای طلا
در خیابان جمیل شهر
زیر چشمها و اشکهای من
خواهرزادگان زیبای «مائو » با سی یورو
و در کمربندی دور شهر
برادرزادگان «ولادیمیر » با پنجاه یورو
کمربندهایشان را باز میکنند
تا «تزار» و «چیانکایچک»
زیبائی درخشان جوانشان را بچشند و کیفشان را بکنند
و در انتهای بزرگترین بلوار
بچههای «بن بلا»
و نوههای «لومومبا»
با بیست یورو حتی با «موسی چومبه» و «ایدی امین» هم میخوابند
و بسیاری از ما برادرانشان سعادت این را داریم
که در بازار کار
اگر شانس داشته باشیم
مثل خر کار کنیم
و پس از شستن مستراحهای دیگران
پیش از بازگشت خواهرانمان از سر کار
به شکر خداوند بپردازیم
که کارفرما اخراجمان نکرده است
***
چنین که میتازند جهانداران
بر خون ما و سکههای طلا
بدون تردید و حتماً
در فرجام کار و پس از اجرای تمام قراردادها
و وقتی که ماتحت طبلها و گلوی شیپورهای ارکستر تشریفات
در کشورهای دموکراتیک، در استقبال قحبهترین دیکتاتورها
و پس از مبتلا شدن به بواسیر، کاملا جر خورَد
دیکتاتورها سقوط میکنند
و البته با صلاحدید
و البته در انتهای عمرشان
و البته وقتی خوب خوردند و سپوختند و خون ریختند
و البته پس از آنها
انتگریستها و فاندامانتالیستها
میآیند تا بخورند و بسپوزند و خون بریزند
و زمینۀ خستگی عمومی را برای برنامههای آینده فراهم کنند
و صفوف فراریان و پناهندگان.
***
چنین که می تازند جهانداران
بر خون ما و سکههای طلا
بدون تردید و حتماً طراحان جهان بیدارند
و معلم طبیعی پدر سگ اشتباه میکرد
و مرگ دایناسورها دروغ بود
دایناسورها هستند
فیلم میسازند، میرقصند، میخوانند
شعر و قصه مینویسند
رهبران احزابند
اکونومیست و تاریخدان و فیلسوف شدهاند
فکر و ذوق ما را برش میدهند و به قواره میکنند
صاحبان کارخانهها و کارگاههایند
در انتخابات شرکت میکنند و برنده میشوند
به بدنها و اندیشههای ما فرم میدهند
کلوپهای بدنسازی
و کلوپهائی برای ساختن فکر!
[گاهی به پدر بزرگ دهاتیام غبطه میخورم
که کمتر میدانست و بیشتر واقعی بود
و از آفتابی بهرهمند بود که لولهکشی نشده بود
و عشقبازی با مادر بزرگم را
از کبوترها یا شاید قوچ همسایه آموخته بود
ونه «لیدی گوگا» یا «لیدی گاگو» یا یک زهر مار دیگر]
***
چنین که میتازند جهانداران
بر خون ما و سکههای طلا
دایناسورها بیدارند و ما خفتهایم
دایناسورها بسیار بزرگ شدهاند
دیگر نه یک فیل سیرشان میکند و نه چندین گاو
خاک میخواهند و زمین و کوهسار و دریا
و برای خوردن جائی که بزرگ است باید تکه تکهاش کنند
آذربایجان جنوبی، بلوچستان غربی
عربستان شمال غربی
کردستان شرقی
و به تخمشان هم نیست که ما بیست و پنج قرن با هم بودهایم
***
چنین که میتازندجهانداران
بر خون ما و سکههای طلا
چنین که میتازد
امام دوازدهم شیعیان اگر ظهور کند
به نیابت از پیامبر و یازده امام معصوم
مطمئنا سوار اسب نخواهد شد
و شمشیرش را به دور خواهد انداخت
ریشش را خواهد تراشید
وسبیل کمونیستی خواهد گذاشت
و با رهنمود حضرت باقرالعلوم حتما علیه السلام
که تئوریسین مکتب تشییع بود
و اشارۀ فرزندش صادق آل محمد که خیلی دانشمند بود و هست
مانیفست مارکس را حتماً خواهد خواند و تدریس خواهد کرد
و به نواب اربعه خواهد گفت
دوز و کلک را بس کنند
وبه بعضی از پیروانش بگویند
که از پاک کردن اطراف ضریح مقعد مطهرجهانداران
حتماً سودی نخواهند برد
***
چنین که میتازند جهانداران
بر خون ما و سکههای طلا
نگاه میکنم:
سنگ گور مارکس
و زمینی که هیتلر در آن مفقود شد
در حال لرزیدنند
تا کدام یک زودتر از خاک و گور برخیزند
در زایشگاههای تمام شهرها نیز
نوههایشان در حال زائیدن هزاران و دهها هزاران و صدها هزاران کودک
تا کدام زودتر بزایند
چنین که میتازند جهانداران....
------------------------------
اسماعیل وفا یغمائی
بیست و چهارم اکتبر۲۰۱۲ میلادی
این شعر را در اکتبر دو هزار و دوازده سرودم. سه سال قبل در آن هنگام هنوز خبری از داعش نبود و حالا هست.داعش چیست ؟ به اندازه کافی اهل فن در باره اش نوشته اند. احساس من بعنوان کسی که کارش نگریستن و حس کردن است میگوید.داعش در بالا ساخت از ما بهتران یعنی اجنه!! است. ما گرفتار حساب امروزمانیم و فردایمان و بدبختیهای روزمره و پزداخت قبض برق و لباس بچه ها، حضرات اما در بلندترین برجها در آن فرازها مطمئنا دارند برای صد سال آینده و وضعیت زمین و امکاناتش طرح و برنامه میریزند. ریخته اند.
مبنا در اینجاست .در بروج از ما بهتران و شرطش هم بحمدالله وجود الله پرستانی است خام و تصفیه نشده، اورژینال، بکر،تقطیر نشده، از صافیهای فرهنگی و اشغالگیرها نگذشته، از سوراخهای حشرات به در آمده که به لطف تاریخی سراپا آلوده استبداد،در زمینه شناخت انسانی از شتر هم عقب مانده ترند و دارند کارهائی میکنند که آدم باید به زیارت دایناسورها برود.
کارشان را که انجام دادند.خوب که کشتند و خسته کردند و دریدند و بریدند و زمینه را آماده کردند درو میشوند،یا میفرستندشان دنبال کارشان و بعد با سلام و صلوات اجنه برج نشین میایند و دنیای خود را از طرح به مرحله عمل در میاورند.
برای شناخت داعش باید دو چیز را شناخت . اول نگاه وکارکرد آن هیولای جهانخوار را که به مدد فرهنگ فاسد،پول فراوان، قدرت نظامی وسیاسی جهان تک قطبی را دارد بقامت هولناک خود برش میدهد. هیولائی که در قاموسش انسان به اندازه تیز بز هم ارزش ندارد و از نابودی صد هزار انسان چنان غمگین نمیشود که از لاغر شدن گربه خانه اش. همان هیولائی که جک لندن جوانیش را در «پاشنه آهنین» نشان داده.
و دیگر اینکه برای شناخت داعش باید ظرفیتهای مذهب خام وتصفیه نشده داعشیون را شناخت . مذهبی که پیکارگرش در بدنه حتما معتقد است و از مرگ نمیترسد،و هنگام فتح سر مرد اسیر را مثل گوسفند میبرد و در برکه خون او به زن و دخترش تجاوز میکند و بعد هم غسل ترتیبی حتما یادش نمیرودوپس از عکس گرفتن با سر بریده واحتمالا تجاوزی مشروع و واجب با زنان اسیر، شب با لبخندی بر لب و با اطمینان به رضایت خدا و پاداش اخروی اسوده میخوابد.تعارف را کنار بگذاریم،تنبلی فلسفی، ترس از خدا! و عادت به پوستین پر شپش نیاکان، ما را از موضعگیری باز میدارد. ما باید موضعگیری داشته باشیم، نه در برابر داعش بلکه در برابر خودمان. در برابر این همه سر بریده و در برابر طرحهائی هولناک که در سر اربابانش به چرخش است چون بشقاب پرنده های فیلم آواتارو منتظر حرکت اند.حالا می توانید شعر را دوباره بخوانید
منبع:پژواک ایران