«فقط دوازده خط و نیم» یاداشتکهائی است که از این پس در دوازده خط و نیم و گاهی بیشترک مینویسم. اینها تجربیات و باورهای من پس از سی سال تلاش تئوریک وچهل سال آوارگی و مبارزه و تجربیات عملی است. میتوانید بخوانید بپذیرید یا نپذیرید ولی تاکید میکنم هریک از این دوازده خط و نیمها حاصل روزها کار و تلاش است،حاصل دردها و عرقریزان روح است و اندیشه در حد توان من. قصد من توضیح نیست تلنگر زدنست برای اینکه خودتان ادامه دهید. اگر فرصت دارید کمی به این دوازده خط و نیمها بیندیشید. بقولی بی ضرر نیست .
لطفا از الله وپیامبر بزرگوارش بپرسیم؟
من اطمینان دارم اسدالله لاجوردی با اعتقاد به الله ومحمد و با اطمینان به رستگاری مرد و رفت.تردید ندارم سردار سلیمانی و همسانان او مومنند و با ایمان! در ایمان واعظ طبسی که با هم در زندان مشهد بودیم و شیخ صوفی مسلک ساده زیستی بود و الان امپراطور آستان قدس رضوی است شکی نیست!
و عسکر اولادی هشتاد درصد مطمئن بود دربان بهشت منتظرش است. امثال آنها زیادند. نیز شک ندارم بخشهای قابل توجهی از مردم ایران، توده های مردم به الله و رسول بزرگوارش محمد مومن اند و مومن خواهند بود و آرامش روحیشان زاده ایمانشان است. امثال لاجوردی و عسکر اولادی و سردار سلیمانی و واعظ طبسی بجز در دنیای اعتقاد ، در عرصه عمل دلایل مستحکمی برای ایمان و اعتقاد خود دارند.
خداوند به یک بچه شهرستانی ساده مقاماتی داده که میتواند در سرنوشت سوریه و عراق نقش بازی کند. عسکر اولادی یک کاسب ساده بازار از لطف اسلام و الله مینیمم میگویند صد و بیست میلیون دلار پول حلال اندوخت. لاجوردی که یک گویا لباس زیر فروش بود دادستان شد و هر که را اراده کرد کشت و نامش در تاریخ ثبت شد. واعظ طبسی که شیخی ساده بود خداوندگار استان خراسان است . آنها دلایل متقنی برای ایمان به الله و محمد رسول الله و سایر چیزها دارند.
دوستان! عزیزانی که به من میل میزنید و از بی ایمانی من رنجیده اید! ممنونم.من بی ایمان نیستم. من ایمانی دیگر میجویم . ایمانی و نیروئی شایسته این جهان وانسان قرن بیست و یکم و پیامی از خدائی که جدا مایه شرم و خجالت و آبرو ریزی نباشد. آخر جلوی کدام خدا من باید زانو بزنم! و جلوی کدام پیامبر با کدام پیام! تعظیم کنم. یاد شمس تبریزی بخیر که فرمود:
من محمد را جز برادر خود ندانم
این شیخ را بنگر که دیروز از فلان مادرش بیرون آمده و مرا به اطاعت میخواند
نقل به مضمون به نظرم از خط سوم دکتر صاحب الزمانی
اگر فرصتی بود برایتان مینویسم من چگونه فکر میکنم ولی قبل از آن برایتان علل ایمان مستحکم امثال لاجوردی و عسکر اولادی و سردار سلیمانی را نوشتم. فارغ از همه بحثهای تئوریک خواهش میکنم درخواست مرا جدی بگیرید. بیائید در کنار هم بنشینیم و صادقانه از الله جل و جلاله و محمد رسول الله پیامبر عظیم الشانش بپرسیم از آغاز ورود الله و محمد و اسلام شما برای ما چه کرده اید؟ صادقانه بپرسیم و پاسخ بخواهیم که واقعا چه سودی از وجود شما در طول تاریخ هزار و چهارصد و چند ساله نصیب مردم ایران شده است؟ راستی اگر شما نبودید وضع ما بدتر از اینی بود که هست؟ و اگر بدتر بود به چه دلیل؟ بپرسیم شما براستی چه چیزی بما دادید؟ و چه چیزی را از ما سلب کردید. واقعا به این فکر کنیم.
رفقا
به عمر من و شما قد نمیدهد ولی اطمینان داشته باشید. فارغ از آنها که الله همه چیز منجمله مال و جان و ناموس ملتی را به آنها داده و فارغ از مردمانی که هنوز تا مرز تضاد فکری شاید یک قرن فاصله داشته باشند ، جدال سیاسی و اجتماعی در بخصوص ایران در جائیکه اندیشه قد میکشد و نه گذرگاه انسانریختها به مرز فلسفی رسیده است.
در این تردید نکنید اگر اهل اندیشه اید، و مطمئن باشید که مثلا بنده به دلیل حجم و وزن یک و نیم میلیارد مسلمان! و مثل گوساله ای که قرنها به بوی مادرش عادت کرده دیگر نمیتوانم فقط به دلیل تعداد مسلمانان حتی اگر ده میلیارد هم بشوند و عادت سنتی به بوی الله و آن بهشت و دوزخ مسخره و هول انگیز او را بپرستم . آن مرحله را همان گاو! خورد خیلی از ما هیچ اعتقادی واقعی نمیتوانیم داشته باشیم فقط به بوی خوش خدا و عطر دل انگیز رسولش عادت کرده ایم و حوصله نداریم فکر کنیم وبدانیم انسان به اندیشه و حرکت در اندیشه انسان است و نه اینکه روی دو پا راه میرود و فقط بقول فرانسویها قنیفله میکشد و از بوی حتی تعفن والده اش احساس امنیت میکند...ولی گویا خیلی از ماها...همین طور راحت تریم!! .....
۳۱ مارس ۲۰۱۵