اسلام به ذات خود ندارد عیبی
هر عیب که هست در مسلمانی ماست
و بر همین اساس به نظرم امام راحل هم، همان اوایل کار خیال همه را را راحت فرمودند و بعد از آنکه فرمودند تمام بدبختیهای مسلمین از آمریکا و انگلیس و شوروی واسرائیل و تعدادی کشور دیگر است! نتیجه گیری کردند که در اساس تمام بدبختیهای اسلام هم از مسلمین است و به همین دلیل در هواپیما موقع نزول اجلال و در پاسخ خبرنگار عرض نمودند هیچ احساسی ندارم!وبرای اینکه این مسلمین را مقداری ادب بفرمایند بزودی چنان آش کشک خاله ای از ارتجاع و اختناق و سرکوب و بدبختی پختند که با یک وجب روغن رویش در تمام منطقه خاورمیانه برای عموم بخصوص مسلمین قابل خوردن است و همه داریم می خوریم و دائم به به به به میکنیم!. حالا تاکی باید این آش را بخوریم، بجز امام راحل، احتمالا خود خدا می داند و برخی از بزرگان اپوزیسیون که می توانند در جام جهان نمای جمشید نشان خود نظری فرموده وبگویند کی چی خواهد شد.
اما بر گردیم بر سر اسلام عزیز! و سئوالات دوستان . بر دوستان و رفقای اهل دانش و هوش مخفی و پوشیده مماناد که فارغ از بحثهای علمی و ادبی و تاریخی و فقهی و انقلابی و ضد انقلابی وملی مذهبی والخ.... اسلام عزیز در ممالک مختلفه و از جمله مملکت محروسه ایران بعد از هزار و چهارصد سال، وجودمبارکش بقول علما، و در رابطه با خلق الله، و نه عنصر روشنفکر، دیگر وجودش وجودی ایجابی نیست که رد یا قبول بنده و شما تاثیری در اسلام عزیز داشته باشد. اسلام عزیز از زاویه مورد نظر فقیر، در عمومیت خود آردش را بیخته و الکش را آویخته است و خرش از پل گذشته و بقول ایرج میرزا می توان گفت: کاری است گذشته است و سبوئی است شکسته است! و عجالتا و به نظر فقیر بجز این هزار و چارصد و چند سالی که سپری شده تا یک هزار سالی!!بازهم باید صبور باشیم!تا اگر خطر جنگ اتمی و نابودی محیط زیست و امراض و بلایای زمینی و آسمانی فاتحه زمین را در کلیتش نخواند،ببینیم تکلیفمان با اسلام چه خواهد شد.
توضیح بیشتر اینکه بنده و شما جه بخواهیم و یا نخواهیم، خورشید خانم از مشرق طلوع می کند و اگر تمام اهالی زمین هم رای بدهند که خورشید از مغرب طلوع کند فایده ای ندارد! و همانطور که پیغمبر را و در شیعه امام را و حتی نایب الامام را و رهبر را و گاهی ملای سرگذر را هم با رای مردم نمیشود انتخاب کرد ودر این زمینه رای مردم بی عقل!! دهشاهی ارزش ندارد باید خوب خوب خوب فهمید و شیر فهم شدکه، فارغ از همه چیز اسلام عزیزهم چنین وضعیتی دارد و اساسا: مذاهب با وجوه و ابعاد و زوایای سرگیجه آورشان چنین وضعیتی دارند و بنده پس از سی سال کار مداوم وحال که سر و ریش بنده سپید شده است سرانجام این حقیقت را با مقداری زور و ضرب و مقاومت، اما بهر حال نوش جان فرمودم.
اسلام عزیز چه از نوع مورد قبول اهل سنت و چه از نوع مورد پذیرش شیعه با شاخه های متعددش، و در اساس هر نوع دین و مذهبی و حتی ادیان و مذاهب ابتدائی با سمبل آن بتها و مجسمه هائی که آدمها جلوی انها ورجه ورجه می کردند و گاهی آدمها را هم جلوی انها قربانی می کردند، خاصیتشان این است که فارغ از برآوردهای علمی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی وانقلابی و ...بر اساس علل مختلف که این زمینه خودش بحث مفصلی را می طلبد، مثل رودی یا چشمه ای جاری می شوند و تا سطح و عمق جامعه در طول قرنها ونسلها نفوذ می کنند و تبدیل به وجودی تاریخی می شوند و تمام وجودهای مختلف سیاسی و اجتماعی و شخصی وجمعی و الخ... را خوب خوب خوب و در طی قرنهای قرن می خیسانند، چنانکه وقتی می رسد که هر چیزی را که مثلا در مملکت خودمان ، از دستار ملا تا خرقه حافظ و از سجاده عبادت تا بستر گناه را که بچلانیم میبینیم مذهب از آن چکه می کند!.
می گویند قدرت نفوذ و گند زدائی سیر وحشتناک است چنانکه چند دقیقه بعد از خوردن سیر، خون ، اسپرماتوزوئید و حتی مغز استخوان و مغز و مخچه آدم بوی سیر می دهد اما قویتر از سیر قدرت نفوذ مذهب است ،که نه تنها تا بن استخوان و مغز وخون که تا بن عواطف و آرزوها و امیدها و نومیدی های ما رسوخ می کنند، کاری که از سیر بر نمی آید! و به این ترتیب مذهب و نمودهای آن خوب خوب خوب با همه چیز در می آمیزند وبر روی موجودیت شخصی و اجتماعی انسانها در هر کجا که باشند هزاران جلبک و درخت و درختچه و خزه و گل و گیاه عجیب و غریب میرویانند که هر کدام از اینها رنگی خاص دارند و بخوری و بخاری مخصوص می پراکنند ونماینده سنت و نمودی فرهنگی و شخصی و اجتماعی هستند! این است قدرت غول آسا و شگفت آورفرهنگی تاریخی و اجتماعی مذاهب که با قدرت هیچ غول بی شاخ و دم یا با شاخ و دمی قابل مقایسه نیست .
این جناب غول قدرت این را دارد که مثلا شب جمعه با حضور دائمی میان پیکرهای عریان ما و عیالمان و یا لحظه تولد فرزندمان و یا موقع غذا خوردن، ترسیدن، امید، نا امیدی، مرک، جنگیدن، برداشت محصول، خشکسالی، سیل و زلزله، آتش سوزی، مسافرت، وهزاران هزار مقوله دیگر هویت ساده و طبیعی ما را را در زمینه های مختلف ذوب و حل کند و خودش را با سلام و صلوات بجای هویت در درون ما جای بدهد!و تبدیل به هویت ما بشود .اینجاست که بنده پس از بیست سال تحقیق مداوم و سه بار کارگسست ناپذیردقیق و بیرحمانه روی تاریخ ایران و تاریخ شیعه و اسلام وهرنوع خطر کردن و نگران نبودن از پرت شدن در وادی سرگشتگی کفر و ارتداد!!، وپس از نه فقط شناختن بلکه احساس کردن فرهنگ ایران و خاور میانه وقتی در درون آینه بخودم نگاه می کنم واز پوستم عبور می کنم میبینم که: پس از سالها تجربه و کند و کاو و عبور از راهها و چاهها به عنوان یک آدم لائیک و فراری از امیختگی دین و دولت و دین و مذهب معمول ، هنوزاستخوانهایم از کاشیکاریهائی که روی آن با خطوط کوفی چیزهائی نوشته شده پوشیده شده اند، خونم با عطر گلاب و سایه روشن بازارچه هائی که قدم زدن در تاریک و روشن خلوت آنرا دوست داشتم و مساجد ایران آمیخته است،میشنوم که در قلبم گاهی آقائی بدون اینکه از من اجازه بگیرد با خدای خودش در دستگاه بیات ترک و ابوعطا مشغول مناجات است! صدای ضرب زورخانه خواجه خضر یزد و سیمای مهربان پهلوان جعفریزدی وصدای او را که می گوید: بی نام علی رزم دلیران مطلب،و چالاک در سن هفتاد سالگی به میان گود می جهد و میلها را به گردش در می آورد را می شنوم، میبینم که دارم در صلوه ظهر از سقا خانه کنار مناره مسجد رسولیان یزد شربت خنک و رایگان آمیخته با سکنجبین مینوشم و به صدای موذن گوش می کنم و در پناه الله،الله ای که اساسا سیاسی نبود و نمودی فلسفی داشت احساس امنیت می کنم و فکر میکنم که با یاری او در مسابقه بوکس فردا در کلوپ ورزشی یزد از ضربات حریف خشن و کارکشته خود جلیل صالحی در امان خواهم بود و خواهم توانست غروب فردا در برابر اهالی محل و بخصوص دخترک زیبای احمد آقای اوراقچی که شبیه یکی ازمینیاتورهای کتاب حافظ کتابخانه ابوی بودسینه سپر کنم و... و میبینم پس از سالها و سیر و سلوکها و سفرهای درون و برون و تجربه های بیشتر تلخ وکمتر شیرین، با زهم در این آینه حتی خصوصی ترین مفاهیم، و حتی کفر و ارتداد و عصیان من رنگی از مذهب را بر خود دارد! یعنی هنوز بر روی این زمینه است که بر میشورم ،حالا وضعیت توده هائی که با زمینه خود در بسیاری موارد یکی هستند و بیش از آنکه بر روی جغرافیای مادی و ملی شان تنفس کنند روی جغرافیای مذهبشان دارند زندگی می کنند روشن است. این نکته را داشته باشید و بر روی آن مقداری تامل یا تدبر بفرمائید تا نکته بعدی را عرض کنم.
این جناب غول، حالا غول زیبا یا زشت خواص دیگری هم دارد از جمله ایشان سرایدار و دربان جاودانه سرای خداوند متعال هم هستند. یعنی این که ایشان زمینه ای میشوند که بدون عبور و باور آن نمیشود به پروردگار دسترسی داشت! هر جه هم ما التماس کنیم که غولجان ما نمی خواهیم از شک بین دو و سه و یا حرمت شراب و رباب سئوال کنیم ، ما از زمره آن آدمهای خنگی هستیم که درد معنویت وسئوال فلسفی داریم! ما نه حوصله ترا داریم و نه حوصله رسول و امامت را تر به ارواح اجدادت سوگند بگذار ما خودمان مستقیما به پروردگار متعال وصل شویم و مسائلمان را حل و فصل کنیم جناب غول اخمهایش را در هم می کشد که نمیشود و باید روی زمینه بنده و با کمک نایب الامام و امام و رسول بخدا وصل بشوی که مستقیما شدنی نیست. وقتی اصرار می کنیم که: غولجان! فدای آن شاخهای پیچاپیچ تیزت و قربان آن دنب متحرک نازنینت!
آخر خدا که فقط مقوله ای مذهبی نیست بلکه می تواند موضوع یک تلاش فلسفی یا علمی باشد بگذار از این در رد شویم، یکمرتبه عصبانی می شود که ای فلان فلان شده نکند تو ادعا داری که خود امام و پیغمبری و همزمان کتاب حدودش را باز می کند و بعد از بلغور کردن مقداری چیزهای عجیب و غریب میگوید که: فلانی مفسد و محارب و مرتد و یاغی و باغی است و ببرید ترتیبش را بدهید تا به بیضه اسلام صدمه ای وارد نشود و می برندمان و به سرنوشت حلاج و عین القضات و سهروردی و امثالهم دچارمان می کنندکه مذهب در انواع شکلهایش چه ارتجاعی و چه انقلابی همیشه از دگمهایش به سخت ترین وجه دفاع می کند که مستحکم تین سپر دفاعی مذهب معمول دگمهایش است و بدون دگمهایش فرو می ریزد.
بر روی این نکته هم مقداری خودتان تدبر بفرمائید تا نکته بعدی را عرض کنم.نکته بعدی این است که متاسفانه یا خوشبختانه ماانسانها دست آخر و حتی اگر به اندازه آیه الله اراکی هم عمر بکنیم نهایتا باید فوت بفرمائیم و یک روزی به سلامتی و خوشی بمیریم! هر چی هم التماس و ناله بکنیم و عز و چز بفرمائیم و بترسیم یا نترسیم فایده ندارد و بنده همین الان میتوانم پیامبر گونه پیش بینی کنم که بر روی کره زمین کسانی که از پنجاه به بالا دارند در بهترین صورتش هم که باشد ،هشتاد درصدشان از جمله بنده و شما حد اکثر تا بیست بیست و پنجسال دیگر در گوشه ای در زیر خاکها آرمیده و دیگر با همه کر و فر و فقر و ثروتمان دهشاهی هم نمی ارزیم!! و این یکی را مطمئن باشید. به این مقوله می گویند مقوله مرگ و فنا پذیری! .غول نازنین مذهب بعد از مقوله فرهنگ و جناب خدا، جل و پلاسش را اینجا هم پهن کرده و نمایندگی انحصاری خود را در باره مقوله مرگ به عهده گرفته است. البته دکان او دو نبش است و در نبش دیگر نمایندگی انحصاری مقوله جاودانگی وفنا ناپذیری و شاخه های مربوطه به بهشت و جهنم و حور و غلمان والخ را به عهده دارد.در این زمینه هم مثل زمینه قبلی، بجز معدودی خواص چه کسی می تواند فلنگ را ببندد. گیرم بنده و شما توانستیم تلقی خاص خود را از خدا و لاخدا و مرگ یا جاودانگی داشته باشیم و مثل حافظ یا انیشتین راه بجائی ببریم ولی میلیونها میلیون توده های مردمی که از صبح تا شب گرفتار زندگی خودشانند و عادت کرده اند و مجبورند کپسولهای مربوط به این مسائل را از عطاری مذهب و ملای سر محله تهیه کنند چه بکنند؟راستی به اینها فکر کرده ایم و یا فکر می کنیم که باید فکر کرد. عجالتا یاداشت را دو باره بخوانید و مقداری تامل و تدبر بفرمائید و دعا بفرمائید تا در یاداشتک بعدی بنده با تدبرات و تاملات خود راه حلی پیدا کنم!.
پانردهم سپتامبر المبارک سال دو هزار هفت میلادی هجری