نوروز من هموست که در گل نشسته است
اسماعیل وفا یغمایی
اول فروردین دو هزار پانصد و هشتاد شاهنشاهی
21 مارس 2021 میلادی
لب بر لبیم و هردو لبالب ز یکدگر
چون شب که خفته است در آغوش او سحر
در شب که زلف او شده ام گم، ولی به لب
یارب مهل که از شب او جان برم به در
ای شیخ شهر کم تو ز دنیا و اخرت
برگو حدیث یاوه و آیات مستمر
دنیا و آخرت بنگر با من است، چون
دستی به دوش یار و دگر دست بر کمر
عید است و صبحگاه بهاران و روز نو جام شراب در کف و دلدار من به بر
ساقی، سمن، سپیده،سحر، سور،سرخوشی
وز سبزه ای که اوست بشد هفت، معتبر
شهد و شراب و شکر وشادی و شوق و شور
پنهان به سین سبزه من گشته شاد فر
بینم رخی چو ماه که در سایه ها روان
من نیز سایه ای که دراو همچو رهگذر
شادم که من معاصر او ،او برآمده ست
هم عصر من زآتش مهبانگ، همسفر
می بوسمش که در گذرسایه های راز
تنگست وقت وفرصت ما آه! مختصر
اعجاز رازهاست لبانی که بوسه هاش
برتر ز معجزات هزاران پیامبر
محراب من هم اوست که بر پلک بسته اش
با بوسه صد غزل نوشته ام از شام تا سحر
نوروز من هموست که در گل نشسته است
از پای تا به ساق وکمرگاه و فرق سر
دست از غزل بدار (وفا)یک جهان غزل
عریان به خواب! پیش دو چشم تو!یک نظر!
منبع:پژواک ایران