كي مهر خرد از دل شبگير برآيد
اسماعیل وفا یغمایی
به همنشین بهار
دانم كه شبي صبح زشبگير بر آيد
وين تودة دلخسته ز زنجير بر آيد
دانم زپس اين همه بيداد به روزي
هر دست تهي باز به شمشير برآيد
اما برسان مژده كه آيا رسد آن صبح
كاين شهر ازاين جهل چنان قير برآيد
وين پردة تاريك خرافات بسوزد
شمعي زخرد در ره تقدير برآيد
زين بيشه ازين پيش بسي شير بپا خاست
زين بيشه از اين بعد بسي شير برآيد
من ديده به ره دوخته ام ليك خدا را
كي مهر خرد از دل شبگير برآيد
بسيار بخفتند «وفا» همچو دل ما
در خون كه مگر ريشة تزوير برآيد
منبع:پژواک ایران