مدیحه ای برای رهبر مدیحه یکم. و سالها سرودمت
اسماعیل وفا یغمایی
....و سالها سرودمت
بر صفحات جوانیم
به سادگی و خطا
و امشب دوباره میسرایمت
هنگام که طلوع کرده ای
طلوع میکنی
از اعماق تاریکیهایت
و تنهائی بی پایانت،
چه تنهائی
و چه تاریک!
***
کوه نیستی
و نمی توانمت بگویمت که مردابی
مرداب را نیز زیبائی هائی یست
که ترا نیست
***
به خشم خود را بر من می آزمائی
به خشم خود را بر من می آزمائی
و بلاهتی کور
و من ناتوانی ترا میشناسم
بیشتر و بیشتر و بیشتر،
من که جز پاره سنگی کوچک نیستم
اما همخون با تمام کوهها و کوهساران
به خشم خود را بر من می ازمائی
و باور نمی کنی
که تو بر من خرد میشوی
چون تکه سفالی پوسیده
و من ترا میشناسم
در روشنای کامل
من کوچکم
اما یقین دارم
که یک معیارم
برای آزمودن تو
***
زنجیری بر پای نداری
که خود سراسر زنجیری
و من با هزار زنجیر تهمت
آزادم
چون هوائی بی نام که میگذرد
اما هواست
و چون سنگی کوچک
که سنگی کوچک است
اماخویشاوند با تمام کوهها و کوهساران جهان
و نیرومند تر از تمام کوههای تاریک سفال
***
عظیمی
بسیار عظیم
با سکه هایت و سودا زدگانت
امادر تاریکی و تاریکیهایت
کوچک و کوچکتر میشوی
شده ای
چون روز بیشتر و بیشتر
بر آید
چیزی از تو بر جای نخواهد ماند
چون روز که بر می آید
برآمده است ...
دوم فوریه 2021
منبع:پژواک ایران