غزل در خاکسپاری مرضیه بی مرگ
اسماعیل وفا یغمایی
شود که نور و نوا را بخاک بسپارند؟
شود که شور و صفا را بخاک بسپارند؟
شود که رادی و عشق و محبت و صفوت
شود که رسم وفا را بخاک بسپارند؟
شود که کوه دماوند و درخم و پیچ اش
نسیم نافه گشا را به خاک بسپارند
شود که مهر فروزان و ماه تابان را
شود که باد صبا را بخاک بسپارند؟
توئی وزان چو هوا،تا کجا،کجا؟ همه جا
شود! شود! که هوا را بخاک بسپارند؟
گرفتم آنکه ببستند راه مستان را
شود که میکده ها را بخاک بسپارند؟
اگر خدا متجلی است دردل پاکان
بگو ! شود که خدا را بخاک بسپارند
بهل که فاش بگویم عزیز من خاتون
برای آنکه شما را بخاک بسپارند
بباید آنکه از امروز تا به فرداها
تمام ملت ما را بخاک بسپارند
شانزده اکتبر دو هزار و ده
عکس از آقای رضا دقتی
خاتون بزرگ. مرضیه را در سالهای همکاری با این نام مورد خطاب قرار میدادم
منبع:پژواک ایران