عاقبت نيم شبي مست زره ميآئي.از دفتر غزلها
اسماعیل وفا یغمایی
عاقبت نيم شبي مست زره ميآئي
كه مرا خانه به ماه رخ خودآرائي
ايخوشآندمكه چوخورشيدسحرخالص وپاك
گره از جامة سالوس و ريا بگشائي
عشق را باز صلا در دهي و تقوا را
خاكي از حيطة ادراك به سر فرمائي
چيستي اي كه به ديروز ازل زاده شدي
ليك تا شام ابد نقش رخ فردائي
خيز و از رطل عتيق ازليت بركش
جامي و اي بت من رقص كنان بالائي
بنما ديدة ما را و به مستي در ريز
عطش عشق مرا شعله فشان مينائي
تا در اين غمكده از راز نهان دل خويش
رستخيزي كنم و واقعة كبرائي
زين سپس باد حرام ار كه به دنياي سخن
گردد اي عشق مرا بي تو سيه طغرائي
بندة كوي تو اي عشق شدم زآن سحري
كه نمودم ز لبش رقص كنان يغمائي
روزگار ار چه «وفا» نيست موافق صد شكر
كه به سر مانده ترا عطر خوش رويائي
1370
منبع:پژواک ایران