فعالیتهای علمی و تالیفات آمام رضا نگاه و اندیشه امام رضا در باره انسان، جامعه،دین،و.... ادامه
در نگی بر رساله اول و باز خوانی رساله دوم امام رضا
در رساله اول امام رضا به محمد ابن سنان به روایت شیخ صدوق و با سلسله سند مستحکم تا امام رضا متوجه شدیم، که امام رضا بی هیچ مجامله و تعلل و پرده پوشی و ریاکاری معتقد بوده است که از جمله می توان:چهار زن گرفت، ارث زنان نیم مردان است، زنا کار را باید کشت، دست دزد را باید برید، حجاب را باید رعایت کرد، همجنس باز را باید کشت،زنا کار را باید شلاق زد، برده فقط دو زن میتواند بگیرد،و قس علیهذا .ما می توانیم در قرن بیست و یکم امام هشتم شیعیان دوازده امامی را باور داشته باشیم و یا باور نداشته باشیم، ولی حق نداریم و نباید به بهانه اینکه فقیهان و ملایان استفاده میکنند ، حقایق تاریخی را بر اساس خواستهای خود تغییر دهیم ،واقعیت مقدسین و مقدسات رابر اساس ذهنیات خود طراحی کنیم و آن را به دیگران ارائه کنیم و این مقدسین و مقدسات را وارد جهان سیاست و انقلاب و مبارزات اجتماعی بکنیم ومثلا بی هیچ دلیل و برهان و سند بانوئی محترم و مقدس چون فاطمه دختر پیامبر اسلام را سرور زنان دو جهان بدانیم و به بهانه او جایگاهی کاذب برای خود یا دیگری ایجاد کنیم. ما میخواهیم بدانیم براستی مقدسین و مقدسات براستی امامان که بودنید، چه فکر میکردند،چه اعتقاداتی داشته اند و پس از آن پایه اعتقاد یا عدم اعتقادخود را نسبت به آنان مستحکم کنیم. به نظر و به تحقیق من در رابطه با آنچه که امام رضا در رساله نخست خود گفته: قبل از امام رضا میتوان اکثر قریب به اتفاق موارد را در اسناد باز مانده از سایر امامان شیعه از امام علی تا امام موسی ابن جعفر و سر انجام دررفتار و سنت پیامبر اسلام سند اصلی در قرآن بازیافت. بعد ازامام رضا همین موارد و مشابهات این موارد را در خروارها کتابهای تمام ملایان و فقیهان نامدار و شناخته شده شیعه از عصر امام رضا تا امروز و منجمله در رساله های بنیاد گذار جمهوری اسلامی و جانشینش می توان یافت و مطالعه نمود. مثال میزنم. نخست در اسناد اصلی قبل از امام رضا و سند اصلی یعنی قرآن:
امام رضا در رساله به محمد ابن سنان گفته است:دست دزد را باید برید.
به قران مراجعه کنیم:وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَهُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالاً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ (مائده ۳۸) و مرد و زن دزد را به [سزاى] آنچه کردهاند، دستشان را به عنوان کیفرى از جانب خدا ببُرید، و خداوند توانا و حکیم است. امام رضا گفته است : زناکار راباید شلاق زد. در قران چنین آمده است: الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلاَ تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنْ الْمُؤْمِنِينَ. الزَّانِي لاَ يَنكِحُ إلاَّ زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لاَ يَنكِحُهَا إِلاَّ زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ [سورهي النور، آيات 2- 3] ترجمه:زن زناكار و مرد زناكار، به هركدامشان صد تازيانه بزنيد، و اگر به الله و روز ديگر ايمان داريد نبايد كه شما را نسبت به ايشان ترحمي بگيرد؛ و بايد كه شكنجهشان را گروهي از مؤمنين نظاره كنند.مرد زناكار بهجز با زن زناكار يا زن مشرك نكاح نميكند، و زن زناكار را جز مرد زناكار يا مشرك نكاح نميكند؛ اين براي مؤمنين حرام است. دربارهي زن شوهرداري كه مرتكب عمل منافي عفت شود، در قرآن تصريح شده كه شوهرش بايد چهار گواه بياورد كه عمل را به چشم ديدهاند، و آنوقت زن را درخانه نگاه دارد. و تأكيد شد كه مرد و زني كه مرتكب فحشاء ميشوند بايد مجازات بدني بشوند، ولي اگر توبه كردند كسي حق ندارد مجازاتشان كند: وَاللاَّتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً.وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّابًا رَحِيمًا [سورهي النساء، آيات 15- 16] ترجمه: آنهائي از زنانتان كه مرتكب فحشاء ميشوند چهار گواه ازخودتان بر آنها بگيريد. پس اگر گواهي دادند [كه عمل را به چشم ديدهاند] ايشان (يعني زنان مرتكب فحشاء) را درخانه نگاه داريد تا ايشانرا مرگ برگيرد يا الله برايشان راهي ايجاد كند. و دوتني كه مرتكب آن ميشوند آزارشان بدهيد؛ ولي اگر توبه كردند و اصلاح شدند دست از آنها بداريد كه الله توبهپذير و مهربان است
نگاهی به سنت و سیره پیامبر اسلام در این مورد
درسيره ميخوانيم كه پس ازآنكه پيامبر و مسلمانان به مدينه هجرت كردند، اتفاق افتاد كه يك زن و مرد از يهودان مدينه مرتكب زنا شدند. يهودان به نزد پيامبر رفتند و گفتند تو كه ادعا ميكني آمدهاي تا احكام تورات را اجرا كني، اكنون بيان كن كه حكم تورات دربارهي زن و مرد زناكار چيست؟ پيامبر به«بيت المدراس» (مدرسهي ديني يهودان) رفت و از خاخامها خواست كه تورات را بياورند و حكم زناكار را برايش بخوانند. ولي هركدام از خاخامها گفت حكم تورات آنست كه زن و مرد زناكار را بايد وارونه بر خري سوار كنند و با روي سياه در شهر بگردانند تا عبرت ديگران شوند. وقتي پيامبر به آنها سوگند داد كه تورات را بياورند و حكم زناكار را بخوانند، خاخام جواني به نام عبدالله ابن صوريا تورات را آورد و خواند و گفت: حكم زناكار در تورات آنست كه سنگسار شود. پيامبر اكرم گفت: من شايستهترين كس به اجراي حكم تورات هستم كه حكم خدا است؛ و دستور داد آن زن و مرد زناكار را سنگسار كردند. [سيره ابن هشام: 2 / 206- 207. تفسير طبري: 4 / 572- 575]
دو مورد دیگر سنگسار در اواخر عمر پیامبر
در گزارشها از دومورد ديگر سنگسار در اواخر عمرِ پيامبر سخن رفته، كه هيچكدام مربوط بهكسي از مردم مدينه نبوده، بلكه هردو متعلق به دوتا از قبايل بدوي بيابانگرد است. يكي اين دومورد را ضمن رخدادهاي سال نهم هجري چنين نقل كردهاند:
عبدالله ابن بريده از پدرش روايت كرده كه من نزد پيامبر نشسته بودم؛ يك زن از قبيله بنيغامد آمد و گفت: يا نبي الله من زنا كردهام و ازتو ميخواهم كه تطهيرم كني. پيامبر بهاو گفت: بهخانهات برگرد. روز ديگر باز آمد و نزد او بهزنا اعتراف كرده گفت: يا رسول الله من زنا كردهام و ميخواهم كه تطهيرم كني. پيامبر بهاو گفت: بهخانهات برگرد. چون روز ديگر شد باز هم آمد و نزد او بهزنا اعتراف كرده گفت: يا نبي الله مرا تطهير كن. شايد ميخواهي همانگونه كه ماعز ابن مالك را دست بهسر كردي مرا دست بهسر كني. بهخدا سوگند كه من حاملهام. پيامبر بهاو گفت برگرد تا وقتي كه بچهات را بزايي. چون زاييد پسربچه را درآغوش گرفته آمد و گفت: يا نبي الله آنك زاييدهام.گفت: برو بهاو شير بده تا اورا از شير برگيري. چون اورا از شير برگرفت پسربچه را در حالي كه پارهناني دردست داشت بهنزد پيامبر برد و گفت: يا نبي الله آنك اورا از شير گرفتهام. پس پيامبر آن پسربچه را بهيكي از مسلمانان سپرد و دستور داد تا گودالي براي زن كندند و اورا تا سينه در گودال ايستاندند، و بهمردم دستور داد تا اورا سنگسار كردند». [منتظم ابن الجوزي: 3 / 374]مورد دیگر مورد دوم كه مربوط بهمردي از قبيلهي بدوي بنياسلم بوده اينگونه نوشتهاند: «از ابوسعيد [خدري] روايت شده كه مردي از اسلم بهنام ماعز ابن مالك بهنزد پيامبر آمد و گفت: مرتكب فحشاء شدهام؛ مرا كيفر بده. پيامبر چندينبار اورا بيرون كرد. سپس از قومش جويا شد. گفتند: فكر نميكنيم كه او چيزيش باشد، ولي كاري كرده است و ميبيند كه جز با كيفرديدن ازآن بيرون نخواهد شد. بازهم بهنزد پيامبر برگشت. پس بهما فرمود كه سنگسارش كنيم. اورا به بقيع فَرقَد برديم. نه دستش را بستيم و نه برايش گودال كنديم. استخوان و كلوخ و خُرده سفال بهاو افكنديم. پا بهگريز نهاد و بهدنبالش دودييم، تا بهكنارهي حَرّه رسيد و ايستاد. با سنگريزههاي حره بهاو سنگ پرانديم، تا خاموش شد». [صحيح مسلم: حديث 1694] و درحديث ديگري از روايت «بريده» چنين نوشتهاند: ماعز ابن مالك بهنزد پيامبر آمد و گفت: يا رسول الله مرا تطهير كن. گفت: تورا چه شده است! برگرد و از الله آمرزش بطلب و به درگاهش توبه كن. او رفت و باز برگشت و گفت:يا رسول الله مرا تطهير كن. پيامبر گفت: تورا چه شده است! برگرد و از الله آمرزش بطلب و بهدرگاهش توبه كن». باز رفت و باز برگشت و گفت: يا رسول الله مرا تطهير كن. باز هم پيامبر مثل دفعهي قبل بهاو گفت. چهارمينبار كه آمد و همان حرف را تكرار كرد، پيامبر گفت: براي چه تورا تطهير كنم؟. گفت: براي زنا. پيامبر پرسيد: آيا ديوانگي دارد؟. بهاو پاسخ دادند كه ديوانگي ندارد. پرسيد:آيا خمر ننوشيده است؟ مردي برخاست و دهانش را بوييد، و بوي خمر ازاو نَشَميد. رسول الله گفت: آيا زنا كردهاي؟ گفت:آري.پس فرمود اورا سنگسار كردند». [صحيح مسلم: حديث 1695] توجیه نکنیم! حقایق را نپوشانیم. امام خیالی نسازیم
تمام مواردی که امام رضا در رساله محمد ابن سنان نوشته قبل و بعد از امام رضا تا همین امروز قابل تحقیق است. توجیه نکنیم.حقایق را نپوشانیم. امام خیالی نسازیم. نگوئیم وای بحال واقعیت و به جعل واقعیت مترقیانه و انقلابی روی نیاوریم.جامعه را باید تغییر داد ولی نه به مدد خرافه و خیال و دروغ. اندیشه و تفکر و نگاه غریب الغربا و ضامن آهو و محبوب القلوب میلیونها مسلمان و کسی که دستگاه وابسته به او شاید یکی از عظیم ترسن تراستها و کارتلهای ثروت باشد این است. تراست عظیمی که تمام امکانات آنرا فقیهان حاکم در مهار قدرت خود دارنددو در مقابل شوق و فیض زیارت و چرخش به دور مزار هشتمین قدیس عظیم الشان از امامامان شیعه نصیب مردم است و بس. امام رضا با چنین اندیشه ای که در رساله مخمد ابن سنان از آن یاد کرده است زیست و در موقعیت ولایتعهدی جبری مامون و در هنگامیکه عظیم ترین جنبش تاریخ ایران علیه ستم و استبداد، جنبش بابک خرمدین در حال زبانه کشیدن بودچشم ازجهان بست. مشکل اکثریت قریب به اتفاق منور الفکران مسلمان با تمام حسن نیتشان این است که نمی خواهند حقیقت راباور کنند و سعی میکنند علیرغم تجربیات بسیار، تاریخ و پرسوناژهای تاریخی خود را چنانکه خود میخواهند ببینند و بسازند و ارائه کنند، به همین علت نهایتا در مه و دود ودر بن بست های جامعه خود سرگردان میشوند و نمی توانند راهی بجویند و حتی به تفسیری درست از جامعه خود و شرایط واقعی آن برسند. برای نگارنده این سطور مجموعه تاریخی چیزی که کلمه مردم به آن اطلاق میشود چه در گذشته و چه حال از تقدسی تاریخی برخوردار است، و مفهوم کلمات خدمت و خیانت که امروزه براحتی علیه و بر له هرکس که با فلان رهبر و سازمان نزدیک میشود یا دور،بکار گرفته میشود دقیقا و فقطدر رابطه با مردم و منافع مردم قرار دارد و معنی پیدا میکند. خیانت یعنی زیر پا نهادن منافع مشترک و ملی مردم و خدمت یعنی درراه منافع مردم تلاش کردن وحتی جان باختن اما با این همه برای من مقدسات مردم تقدسی ندارد. مقدسات مردم را نباید مورد توهین قرار داد ولی نباید هر خرافه و خفتی را و بگذارید بگویم هر اعتقاد پوک و پوچ و بی پایه ای را که بخشها یا حتی تمام توده ها به آن معتقدند مقدس شمرد اگر این چنین بود ولتر میباسیت دنباله رو بقال زحمتکش محله و منتسکیو میبایست منادیگر بیم و امیدهای رختشور خانه اشان باشد.کار روشنفکر شوریدن علیه مقدسات همان توده هائی است که سودای نجات و گرمای عشق آنها را در دل و جان دارد. درک درست از شرایط تاریخی و اجتماعی و شخصیتها ما را به ضدیت و دشمنی با آنها و به رویاروئی با باصطلاح باورهای مردم نمی کشاند. ما را به این نقطه میرساند که در این جامعه با این بردارها یا باید بنوعی از ولایت فقیه و حکومت فقیهان تن داد یا اینکه باید با تمام قوا به سوی سکولاریزم راه یافت و تمام تلاش را نه برای برپائی حکومت مثلا جمهوری دموکراتیک اسلامی یا جامعه بی طبقه بلکه برای ساختن دولتی سکولار و دمکراتیک بکار گرفت تا امام رضا بر سر جای خود قرار بگیرد وقوانین امروزی انسانی بتوان دحاکمیت داشته باشد. من بارها در نوشته هایم تاکید کرده ام همانطور که انقلاب فرانسه جهان ساکت و صامت روزگار خود را به تلاطم آورد روح و روان انقلاب اکتبر با ترکشهای نیرومندش تمام قرن بیستم و منجمله ایران را متلاطم کرد. من مارکسیست و ماتریالیست نیستم ولی بنظر من حتی اکثر جنبشهای غیر مارکسیستی وملی و دموکراتیک حتی با رنگ و بوی مذهبی از ترکشهای محتوائی انقلاب اکتبر بهره برده اند و اگر انقلاب اکتبر وجود نداشت سازمان مجاهدین اولیه با آن شکل و شمایل به هیچوجه بوجود نمی آمد( چنانکه پیش از آن علیرغم شورشهای فراوان، در عالم واقع هرگز شاهد یک جنبش انقلابی و مترقی شیعی و مذهبی در طول تاریخ ایران نبوده ایم و من این را در بررسی مفصل خود در تاریخ ایران نشان داده ام) و یکباره این نسیم خوش در دلهای مشتاقان انقلاب و توحید نمی وزید که امامان به طراز و قواره لنین و چگوارا و فراتر از آنان انقلابی بوده اند و نسلی به دنبال جامعه بی طبقه توحیدی خیالی با معیارهای قرآن و نهج البلاغه راه نمی افتاد تا بیست سال بعد در سال هزار و سیصد و شصت و چهار ماهیت حقیقی و محوری در هیئت رهبر عقیدتی ،انعکاسی از امامت و ولایت شیعی با آن مکانیزم عجیب و غریب بیرون بزند که شاهد کارکردهای آن بوده ایم و هستیم. کارکردهائی که در جهان امروزی بنظر من بیش از همه نفس رهبران را بریده و حلقوم آنها را میفشارد و بنظر من اگر نجنبند بنیادشان را بر خواهد کند و چیزی باقی نخواهد گذاشت. تمامی رهبران جنبشهای مذهبی از سید جمال الدین اسد آبادی تا دلسوخته ارجمند شریعتی و تا محمد حنیف نژاد هرگز پروای این و جرئت این را نداشتند که به پایه ها شک کنند و با انکار به تائید برسند.و از شکی شجاعانه به یقینی زلال و تفکری صافی برسند. برای تمام آنها نقاط اصلی یعنی خدا و پیامبر و اسلام سر جای خودش بود و بعد از این نقطه شروع به حرکت کردند و این بنظر من یعنی انقلابی نبودن، یعنی مرد میدان اندیشه نبودن! یعنی ترسیدن! یعنی در سودای جاودانگی و رستگاری فردی به توده های ستمکشیده و جامعه بیداد زده بیوفائی کردن!( و ای نفرین به سودای جاودانگی و رستگاری فردی و خرامش جاودان در بهشت با تاج شهادت بر سر)و یعنی در همان گام اول تسلیم باورهای مردم حتی عقب مانده ترین اقشار مردم شدند و در پایه هیچ چیز تازه ای ارائه نکردند. آنها اگر جرئتی پیامبر وار داشتند باید به این میرسیدند که پیامبر اسلام بعنوان یک انسان نو گرا و شجاع(من براستی این شجاعت را میستایم)خط بطلان برخدای کهن و دین کهن کشید و آنها را شکست و به زباله دان افکند و خدای خویش و اندیشه خویش را ارایه کرد.این به نظر من کاری شگرف بود و هست که باید برای درک حقیقت جرئت تکرار اینرا در خود ایجاد کرد. باید جرئت این را ایجاد کرد که خدای کهن را و اندیشه کهن را مورد شک قرار داد و این نیرو را در خود بعنوان انسان اندیشمند در خود ایجاد کرد و خروشید: عالمی از نو بباید ساخت و زنو آدمی . دومین رساله امام رضا
می پردازم به دومین رساله امام رضا و باز هم به روایت شیخ بزرگ و فقیه نامدار و رکن رکین شیعه شیخ صدوق. رساله دوم امام رضا باتاکید بر ولایت پیامبر و امامان بنظر من دقیقا و عمیقا پایه های تئوریک ولایت فقیه را استوار میکند و در بخشهای بعدی بخصوص در قسمتهائی چون ختنه کردن زنان ! مقوله محلل! حیض و نفاس!، گرفتن چهار زن!، چگونگی عذاب جهنم !و سر تراشیدن کودکان و امثالهم بطور جدی چیزی بیشتر از رساله های فقیهان و آخوندهای ریز ودرشت تا همین الان ندارد.
از خوانندگان میخواهم هر دو رساله را دقیق و باتامل بخوانند.اگر این رساله ها حقیقی است باید دید که ما با چگونه شخصیتی روبروئیم و آیا با این تفکر می شود سودای جامعه ای طراز این قرن را در سر داشت و اگر امام رضا اسنادی غیر از این بر جا گذاشته آن اسناد کجاست؟ واگر امام رضا غیر از این بوده مدعیان چگونه و بر پایه چه چیزهایی او را معرفی میکنند.
رساله دوم:رساله به مامون پيرامون حقيقت اسلام
به نقل از شيخ بزرگ شيعه صدوق
آنچه امام(ع) به مامون پيرامون حقيقت اسلام و قوانين دين نوشت صدوق گويد:
(سلسله سند )
عبدالواحد بن محمد بن عبدوس نيشابوري عطار(رض) در نيشابور در شعبان سال 352 ما را چنين حديث كرد:
علي بن محمد بن قتيبه نيشابوري از فضل بنشاذان نقل نمود كه گفت:
مأمون از علي بن موسي الرضا(ع) خواست براي او نامهاي پيرامون اسلام به صورت موجز و مختصر بنويسد. و آن حضرت(ع) براي او چنين نوشت:
حقيقت اسلام. تاکید امام رضا بر ولایت پیامبر و امامان
حقيقت اسلام گواهي دادن به آناست كه هيچ معبودي جز او نيست، او يكتاستو شريكي ندارد، واحد و أحد و فرد و بينياز، قيّوم و شنوا و بينا ، توانا و قديم و قائم و باقي، عالم بي جهل و تواناي بي عجز و بينياز هميشگي است ، عادلي است كه ستمروا ندارد و او آفريننده همه چيزاست و هيچ چيز مانند او نيست، شبيهي ندارد و ضدّ و همتا و هم شأني او را نيست. هدف از عبادت و دعا و بيم و اميد، اوست.
و اين كه محمد بنده، فرستاده، امين ، برگزيده و خلاصه خلقش و سرور همه پيامآوران و خاتم انبيا و برتر جهانيان است، پيامبري بعد او نيست و آيين و دين او تغيير و تبديلي نيابد و همهآنچه محمد بنعبدالله آورده، حقّي آشكار است. و ديگر اين كه تصديق او و پيامبران الهي ،انبيا و حجج پيش از او
و تصديق كتاب صادق و عزيز او كه (نه از پيش رو و نه از پشت سرش باطلبهسويش نيايد ، وحيي است از دانايي ستوده)1، و اين كه برتر همه كتابها و از آغاز تا انجامش حقّ است .ما به محكم و متشابه و خاصّ و عامّ و وعد و وعيد و ناسخ و منسوخ و داستانها و خبرهاي آن مؤمنيم و هيچ يك از خلق نتواند مانندش را بياورد.
***
. ديگر آن كه راهنماي پس از او و حجت بر مؤمنان و اداره كننده امور مسلمين و سخنگوي از قرآن و داناي احكام آن، برادر، خليفه، وصي و وليّ او و آن كه نسبت به او چون هارون به موسي است، علي بن ابيطالب اميرالمؤمنين و امام پروا پيشگان و پيشوايسپيدرويان، سرشناس و وارث دانش انبيا و رسولان است، و پس از او حسن و حسين، سرور جوانان اهل بهشت و از پس ايشان علي بن حسين زينت عابدان و محمد بن علي شكافنده علم پيامبران ،و جعفر بن محمد صادق ميراث بر علم اوصيا ،و موسي بنجعفر كاظم و علي بنموسي الرضا و محمد بن علي و علي بن محمد و حسن بن علي و سپس حجّت قائم منتظَر صلوات الله عليهم اجمعين.گواهي دهم كه ايشان وصيّ و امامند، و زمين [هيچگاه] از حجّت خدا بر خلقش در هيچ عصر و زماني خالي نباشد .
ايشان دستاويز محكم ، امامان هدايت و حجّت بر اهل دنيايند تا آن گاه كه خدا زمين و ساكنان آن را به ارث برد . و هر كه با ايشان به مخالفت برخيزد گمراه و گمراهگر ، باطل و رها كننده حق و هدايت است. آنان بيان كنندگان قرآن و سخنگو از جانب رسول اند . و هر كه بيمعرفت ايشان بميرد به مرگجاهليت مرده است. ديگر آن كه منش ايشان پرهيز، پاكدامني، صلاح، پايداري، كوشش، بازگرداندنامانت به نيكوكار و بدكار ، طول سجده، روزهداري،شب زنده داري، پرهيز از حرامها، انتظار فرج به صبر، عزا و پايداري جميل و تكريم همنشين است.
درباره وضو
سپس وضو ، آنگونه كه خداي تعالي در كتاب خود بدان امر نموده ;
شستن صورت و دو دست از مرفق، و يك بار مسح سر و پا، و اين كه وضو را جز بول ، غائط ، باد، خواب يا جنابت باطل نكند، و اين كه هر كه بر كفش مسح كند مخالفت خداي تعالي و رسول او نموده و ترك واجبو كتاب خداوند نمودهاست.
غسل
و غسل روز جمعه، غسل دو عيد [فطر و قربان]،غسل ورود به مكّه و مدينه، غسل زيارت، غسل احرام، شب اول ماه رمضان و شب هفدهم، نوزدهم و بيستو يكم و بيست و سوم ماه رمضانسنّت است. و غسل جنابتواجب و غسل حيض مانند آن.
نماز
نماز واجب ظهر چهار ركعت، و عصر چهار ركعت، و مغرب سه ركعت، و عشاء چهار ركعت، و صبح دوركعت است ، اين هفده ركعت و [نماز] سنّت سي وچهار ركعت است، هشتركعت پيش از نماز ظهر، و هشت ركعت پيش از عصر ، چهار ركعت پس از مغرب، و دو ركعت نشسته پس از عشاء كه يك ركعت به شمار ميآيد ،و هشت ركعت در سحر و شفعو وتر، سه ركعت كه پس از هر دو ركعت سلام داده شود و دو ركعت فجر و نماز در اوّلوقت برتر است، و برتري جماعت برفرادي بيست و چهار برابر است. و نماز در پشتسر فاجر مقبول نيست، و جز به اهل ولايت نتوان اقتدا كرد، و نماز در پوست مردار و درندگان گزارده نشود . و روا نباشد در تشهّد نخست بگويد"السلام علينا و علي عبادالله الصالحين" زيرا پايان نماز، سلام است و چون اين گفتي سلام دادهاي. و نماز قصر (شكسته) در هشت فرسنگ و بيشتر از آن است و چون نماز به قصرخواندي، روزه نتوان گرفت و هر كه افطار نكند ، روزه قضا از او برداشته نشود، زيرا در سفر روزه اي بر او واجب نيست، و قنوت سنّتي واجب در نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشا است. و نماز ميّت را پنج تكبير است، پس هر كهاز آن بكاهد با سنّت به مخالفت برخاسته . و ميّت از طرف پا به [دورن قبر] گذارده شود، و چون به گور گذارده شد با او همراهي كنند. و أداي بسم الله الرحمن الرحيم در همه نمازها با صداي بلند يك سنّتاست.
زكات
و زكات، در هر دويست درهم ، پنج درهم واجب و در كمتر از آن واجب نيست .همچنين زكات بر مال واجب نشود مگر آن كه سالي بر آن بگذرد و روا نباشد زكات جز به آنان كه به ولايي بودن شناخته ميشوند داده شود . و يك درهم از گندم و جو و خرما و مويز، اگر به پنج وسق برسد . هر وسق شصت صاع و هر صاع چهار مدّ است. و زكاتروزه (فطريه) بر هر فردكوچك يا بزرگ، بنده يا آزاد ، مرد يا زنواجب باشد ، چه از گندم و چه از جو ، خرما يا مويز و ميزان آن يك صاع كه چهار مدّ است و دادن آن جز به اهل ولايتجايز نيست.
عادت ماهانه
و بيشترين حدّ حيض ده روز و كمترين آن سه روز است. و مستحاضه ميتواند كهنهگذاشته، غسل كند و نماز گذارد. حائض ترك نماز كرده و قضاي آن به جا نميآورد، وليترك روزه كرده و قضاي آن به جا ميآورد .
روزه
و روزه ماه رمضان واجبي است كه با رؤيتهلال آغاز و با رؤيت آن افطار كند .و گذاردننماز مستحبي در جماعت روا نيست زيرا بدعت و هر بدعتي گمراهي و همه گمراهي در آتش است و روزه سه روز از هر ماه سال ، در هر ده روز يك روز، چهارشنبه ميان دو پنجشنبه، و روز شعبان نيكوست براي آن كهروزهاش گيرد، و اگر قضاي روزه رمضان رابا فاصله بگيرد ، رفع تكليف كرده است.
حج
و حجّ خانه [خدا] بر هر كه توان راه آن دارد واجب است. مراد از راه ، زاد و مركب با وجود سلامتي است، و حجّ جز به تمتّع جايزنيست و قِران و اِفرادي كه عامّه گذارند جز براياهل مكّه و پيرامون آن جايز نيست. اِحرام جز در ميقات روا نيست كه خدايِ تعاليفرمود: (حجّ و عمره را براي خدا تمامكنيد)2.و جايز نباشد گوسفند اخته قرباني كند زيرا ناقص بوده و گوش بريده نيز جايز نيست .
جهاد
و جهاد به همراهي امام عادل واجب و هر كه بخاطر مال خويش كشته شود ، شهيداست.ديگرآن كه كشتن هيچ يك از كافران جايز نيست همچنين كشتن دشمن در محل تقيه مگر آنكه قاتل بوده يا اهل فساد، و اين زماني است كه بر خود و يارانت بيمي نبري.
تقيه
و تقيّه در جاي آن واجب است، و بر آن كه به تقيّه سوگندي ياد كرده تا ظلمي از خويشدور كند، كفّارهاي نيست.
طلاق
و طلاق برابر سنّتي است كه خداوند تعالي در كتاب خويش ذكر نموده و پيامبرش(ص) بدان عمل نموده و جز به سنّت درست نيست، و هر طلاقي كه خلاف كتاب باشد، طلاق نيست، چنانكه هر ازدواجي بر خلاف كتاب، ازدواج شناخته نشود.
ازدواج با چهار زن آزاد
و روا نباشد ميان بيش از چهار زن آزاد جمع آيد.
محلل
ديگر آنكه چون زني سه طلاقه شد براي همسرش حلال نشود مگر آن كه نخست به ازدواج ديگري درآيد، اميرالمومنين(ع) فرمود:از به همسري گرفتن آنان كه در يك زمان سه طلاقه شدهاند خودداري كنيد زيرا داراي همسرند.
صلوات
و صلوات بر پيامبر(ص) در هر جا، و به گاه عطسه، و سر بريدن حيوان و ديگرموارد، و محبّت اولياي خداوند تبارك و تعالي واجب است، چنانكه بغض دشمنان داشتنو بيزاريجستن از ايشان و پيشوايانشان.نيكى به والدين
و نيكي به پدر و مادر واجب آمده اگر چه مشرك باشند و فرمانبري ايشان و جز ايشان در نافرماني خداي عزّ و جلّ درست نيست.
جنين
ديگر آنكه چون جنين مو و پشم داشته باشد، زكاتي چون زكات مادر خود دارد متعه
و حلال دانستن دو متعهاي كه خداوند در كتاب خود نازل نموده ، رسول خدا(ص)سنّت آن گزارده : متعهزنان و متعه حجّ.ارث
و فريضهها به همان گونه باشند كه خداي تعالي در كتاب خودنازل نموده و گريزياز آن نيست. و با وجود فرزند و پدر و مادر هيچ كس جز همسر و زن ارثي نبرد، كهصاحب سهم سزاواتر از كسي باشد كه سهمي ندارد
عصبيت قومى
و عصبيّت قومي در دينخدا نيست.
عقيقه
ديگر آنكه عقيقه فرزند ، پسر يا دختر لازم است، چنانكه نامگذاري او وتراشيدنسرش در روز هفتم و انفاق طلا يا نقره به وزن آن موي .
ختنه مردان و زنان
و ختنه براي مردان سنّتيواجب و براي زنان موجب كرامت.
كه خداوند تبارك و تعالي فرمايد: (خداوند هيچ كس را جز به اندازه توان تكليف نكند). و اين كارهاي بندگانبه تقدير و نه تكوين،آفريده خداوند است (و خداوند آفرينندههمه چيز است ) .
جبر و تفويض
ديگر اينكه، ما معتقد به جبر و تفويض نيستيم .
گناه
و خدا بي گناه را به بيمار نگيرد و خدايتعالي كودكان را به گناه پدران عذاب نكند.(هيچ كس بار گناه ديگري نكشد و اين كه انسان را جز آنچه بهسعي حاصل نموده نيست . و خدا ميتواند ببخشد و از فضل خود برخوردار سازد، و او ستم و ظلمي روا ندارد، زيرا خداي تعالي پيراسته از آن است.
عدم فرمانبردارى از گمراهان
ديگر آنكه خداوند عزّ و جلّفرمانبري كسي كه ميداند گمراهشان ساخته، به اغوايشان دارد بر هيچ كس واجبنكرده، و براي پيامبري خود از ميان بندگان خويش نگزيند مگر آن كه ميداند به او و بندگياش كافر نشده و شيطان را نپرستد .
اسلام و ايمان
و اسلام [چيزي] جز ايمان است . هر مؤمنيمسلمان امّا هر مسلماني مؤمن نيست.چنانكه دزد به هنگام دزدي،و ناشايسته كار بههنگام زنا مؤمن نيست .
كافر و مومن و دوزخ
و آنان كه حدّ بر ايشان جاري ميشود مسلمانند، نه مؤمن و نه كافر.خدايتعالي مؤمني را به دوزخ وارد نكند كه او را وعده بهشت داده است، چنانكه كافر از آتش خارج نشود زيرا او را به دوزخ و جاودانگي در آن وعده نمود. و اگر به او شرك ورزيده شود نبخشايد، ولي كمتر از آن را براي آن كه بخواهد ميبخشد.
گناهكاران اهلتوحيد جاودان در آتش نمانند و از آن رهايي يابند و شفاعت براي ايشان رواست. سراي امروز ،سراي تقيّه كه خانه اسلام ، نه خانه كفر و نه خانه ايمان است.
امر به معروف
امر بهمعروف و نهي از منكر دو واجب با شرط امكان و عدم بيم برجانند.
ايمان
ايمان، اداي امانت، دوري از همهگناهان كبيره ، معرفت قلبي ، اقرار زباني و عمل با اعضا و جوارح است.
تكبير
و تكبير در نماز دو عيد واجب است، در فطر پس از پنج نماز كه بهتكبير بعد از نماز مغرب شب عيدفطر، و در پي ده نماز بعد از نماز ظهر روز عيد قربان، و در مني بعد از پانزده نماز است.
خونريزى زنان
زن نفساء نتواند بيش از هجده روز ترك نماز گويد، پس اگر پيش از آن پاك شدكهنماز گزارد، و اگر تا پس از هجده روز نيز پاك نشد، غسل كرده و چون مستحاض عملكند.
باقى نشانه هاى اسلام
و به عذاب قبر و نكير و منكر ، زنده شدن پس از مرگ، ميزان، صراط، بيزاريجستناز آنان كه بر آل محمد(ص) ستم روا داشته و [از خانه امن خود] بيرونشان راندند و پايه ستم بر ايشان را نهاده و سنّت پيامبر خويش(ص) تغيير دادند، ايمان دارد و همچنينبيزاري جستن از ناكثين، قاسطين و مارقين كه حجاب رسول خدا(ص) هتككرده، بيعت امام خويش شكسته و آن زن را [از خانه خود] بيرون آورده و به جنگ با اميرالمؤمنين(ع)پرداخته و شيعيان پروا پيشه(رض) را كشتند، واجب است
. همچنينبيزاري جستن از كساني كه نيكان را رانده و تبعيد كردند و راندهشدگان نفرين شده را پناه دادند و بيتالمال را به گردش در دست ثروتمندان در آوردند و چون معاويه و عمرو عاص ، نفرين شدگان رسول خدا(ص) را به كارگماردند . و بيزاري جستن از پيروان ايشان و آنان كه با اميرالمؤمنين(ع) به جنگ برخاسته، انصار و مهاجران و اهلفضيلت و پيشگامان صالح را كشتند . و بيزاري جستن از انحصارطلبان و از ابوموسياشعري و آنان كه ولايت او دارند. (آنان كه همه تلاششان در زندگي دنيا تباه شد درحالي كهگمان بردند نيكو كردارند ، آنان كسانياند كه به نشانههاي پروردگارشان كفر ورزيدند)6. و به ولايت اميرالمؤمنين(ع) و ديدار او و به اين كه به امامت او خدا را ملاقات كنند،كفر ورزيدند. (كارهايشان تباهشده و روز قيامت به كارهايشان وقعيننهم)7، آنان سگان اهل دوزخاند.و بيزاري جستن از انصاب و ازلام كه همگي، از ابتدا تا انتها امامان گمراهي و پيشوايان ستماند و بيزاري جستن از امثال پيكنندگان ناقه [صالح] و هركس با آنها همراهي كند، كه شقيّترين اوّلين و آخريناند.ولايت از آنِ اميرالمؤمنين(ع) و روندگان به راه روشن پيامبرشاناند كه نه تغييريدر دين دادند و جايگزيني براي آن برگزيدند، نظير سلمان فارسي، ابوذر غفاري، مقداد بن اسود، عمّار ياسر ، حذيفه يماني ، ابوهيثم بن تيهان، سهل بن حنيف ،عباده بنصامت، ابوايوب انصاري، خزيمه بن ثابت ذوالشهادتين، ابوسعيد خدري و مانند ايشان(رض) . و دوستي پيروان و همراهان و ديگر كساني كه به هدايت ايشان راه يافتند و آنانكه به راه ايشان گام نهادند ; رضوان الله تعالي عليهم.
و حرام دانستن كم يازياد شراب و حرام دانستن كم يا زياد هر نوشيدني سكرآور، و هر آنچه زيادش مستي آورد، اندكش نيز حرام است.و مضطرّ نيز شراب ننوشد كه او را ميكشد.
و حرام دانستن هر حيوان وحشي نيشدار و پرندگان چنگالدار، و حرامدانستن طحال كه خون است و حرامدانستن جِريّ (ماهي اسبيله يا اسبيلي) و ماهيمرده (روي آب آمده) و مارماهي و زمير (ماهي كولومه يا آبنوس) و هر ماهي بي فلس ،
همچنين دوري جستن از گناهان كبيره كه عبارت است از كشتن نفسي كه خداي تعاليآن را حرام نموده، زنا، دزدي، مي گساري ،عاقّ والدين، فرار از جنگ ، خوردن ماليتيم به ستم، و خوردن مردار و خون و گوشت خوك و آنچه بيضرورتي، بدون ياد خدا ذبح شده، و خوردن ربا ، با وجود دليل ، و قمار و حرام خواري (رشوه) و كم گذاشتن در پيمانه و ميزان ، نسبت ناروا دادن به زنان شوهردار، لواط، شهادت دروغ ، نااميدي از رحمت خدا، احساس ايمني از مكر خدا، نااميدياز لطف حقّ، ياري ستمكار و تكيه بر او ، سوگند دروغ و نگهداشتن حق [ديگران] بي آن كه تنگي و عسري باشد، دروغ،خودبزرگ بيني ، اسراف، تبذير، خيانت، كوچك شمردن حجّ ، جنگ با اولياي خدا، مشغول شدن به لهو و پافشاري بر گناه .(پايان رساله به مامون)
ادامه دارد
منبع:پژواک ایران