مراد علی و مرید علی تاملی در پدیده مراد علیگری ومرید علیگری در سیاست
اسماعیل وفا یغمایی
می بخشید اگر در طول این نوشته کوتاه مجبورید کلمات مراد علی و مرید علی را بارها بخوانید. هر چه تلاش کردم دیدم نمیشود حذفشان کرد و تعدادشان را تقلیل داد. با این اشاره نوشته را شروع می کنم .
صدها سال قبل، خیلی قبل از اینکه کلمات فرمانده و سرباز، رهبر و عضو، قائد و احتمالا مقئود!!، رئیس و مرئوس و امثال اینها پیدا شود یا رایج گردد سر و کله شخصیتهای تاریخی و سیاسی عقیدتی «مراد علی» و «مرید علی» پیدا شد و رشد کرد و تبدیل به یک سنت، یا بهتر است بگویم یک ظرف پولادین اجتماعی- تاریخی شد. این پدیده در ایرانزمین گرامی ما، بخصوص از زمانی که طلایه میمون و مبارک سپاهیان آزادی بخش اسلام بقول هدایت کاروان اسلام پیدا شد و بقول فروغ فرخزاد، ملک کیان شد: سرزمین شیخ ابودلقک تنبک تبار تنبوری، پولادش بارها آبدیده و آبدیده تر شده است و در هر گوشه و کناری که سرک بکشیم خودش را نشان می دهد. بقول شاعری که نامش را نمیدانم
هرکجا مینگرم جلوه کند نقش نگار
کاش یک بوسه دهد زین همه رخسار امشب
خوبست فقیر از خودم شروع کنم. در دوران نوجوانی، سالهای چهل و شش و هفت، در زمره همکلاسها و همسن و سالهای من کسی بنام آقا مهدی وجود داشت که مراد علی من و همسن و سالهای من بود و حدود ده پانزده تا مرید علی داشت. آقا مهدی ما جوان بالا بلند چست کاغ یعنی نیرومند لاغر اندام و چالاکی با عضلاتی خشک ولی پولادسان بود که در هنرهای مختلف از جمله شناوری و فوتبال و کشتی و کوهنوردی و امثالهم کم نظیر بود . او با چهره ای شبیه به کلینت ایستوود و همان قد و قامت و ریش و پشم او در فیلمهای وسترن، متصف به صفات اخلاقی خوبی مثل پاکدامنی و دست و دلبازی و حمایت از ضعفا و سرکوب لات و لوتهای مزاحم مردم، در شهر ما محبوب خیلیها بود. آقا مهدی فارغ از صحنه بیرون، در خلوت خودش انسان درویش مسلک و اهل خدا و عبادتی بود که تومنی هفت صنار با شخصیت بیرونی پر شر و شورش فرق داشت. ما در آغاز رفیق و سپس بدون اینکه خودمان هم بدانیم مرید او شدیم. قبولش داشتیم، روی حرف او حرفی نمیزدیم، پیشنهاداتش را بدون بروبرگرد می پذیرفتیم و اعتمادمان در رابطه با او چنان قوی بود که هر چه او می گفت نه تنها می پذیرفتیم بلکه آنرا وحی منزل می دانستیم از پذیرفتن آن کیف می کردیم ومی گفتیم: اهه! آقا مهدی گفته! مگه میشه درست نباشه! ما حتی چنان حلقه ارادت او را در گوش داشتیم که وقتی از دستمان عصبانی میشد و به ما بد و بیراه می گفت بیشتر کیف می کردیم که آنقدر مورد مرحمت اوئیم که ما را لایق بد و بیراه گفتن می داند خلاصه از بد و بیراه آقا مهدی دچار نشئات روحانی غریبی میشدیم.
رفیق ما که اگر زنده است زندگانیش با عزت و سلامت همراه باد، تا وقتی مراد علی ما بود مشکلی برای ما ایجاد نکرد و مقداری از خصوصیات خوب خود را هم به اطرافیانش منتقل کرد.
این نوع مراد علی ها و مرید علیها و انواع دیگرش مثلا در خانقاه و محافل و مجالس انس مشکلی ایجاد نمی کنند. دنیا دنیای انتخاب است! کسی دوست دارد مرید باشد و از آقای خودش مرحمتی ببیند و آرامش دنیوی و رستگاری اخروی اش را به باور خودش بیمه کند اشکالی ندارد، اما وقتی مراد علی و مرید علی از حیطه دنیای رفاقت شخصی و خانقاه و مسجد و میکده عبور می کنند و سیاسی میشوند و در دنیای سیاست و مبارزه و انقلاب و حکومت جائی را اشغال می کنند یا می خواهند اشغال کنند از آنجا که دیگر کارشان مربوط به خودشان یا مراد و مریدشان نیست برای خودشان که نه! ولی برای دیگران دردسرهای کم و زیاد و در صورت قدرت داشتن خطرات فراوانی ایجاد می کنند.
خواننده گرامی البته توجه دقیق دارد که فقیر دارم مختصری در باره یک معضل اجتماعی- روانشناسانه- مذهبی به طور عام صحبت می کنم. توضیح بیشتر اینکه منظور بحثکی در مورد پدیده«مراد علیگری» و «مرید علیگری» سیاسی است و مراد علی و مرید علی خاصی عجالتا مورد نظر من نیست بلکه خواننده خود می تواند پس از خواندن نوشته، رفته و شخصیت مورد منظور خود را یافته یا این پدیده را در خود نظاره نموده مورد دقت نظر و تامل و تدبر وافی و کافی و شافی قرار دهد، در هر حال:
مراد علی یا مراد علیهای سیاسی معمولا با تکیه بر سنن رگ و ریشه دار اجتماعی و مذهبی و با اتکا بر امواج تلاطمهای سیاسی سر و کله اشان پیدا می شود. آنها می توانند یک پدیده ریز یا درشت تاریخی باشند. آنها می توانند انسانهای خوبی باشند و بدون آنکه خودشان بخواهند، گاهی با فشار و ضرب و زور مرید علیها اجبارا به مرحله مراد علیت هل داده شوند. در جامعه ما به تحقیق بر فقیر روشن شده است که حتی وقتی مراد علی هم وجود نداشته باشد همیشه به اندازه کافی و حتی بیشتر از کافی، به دلیل عقب ماندگی سیاسی ناشی از حکومتهای سرکوبگر، و جهل و تنبلی ذهنی و خرافات، مرید علی وجود داشته است، و وجود مقادیر معتنابهی مرید علی، لاجرم وجود و ظهور مراد علی را نه تنها مستحب بلکه واجب عینی می سازد. و از قدیم هم علما فرموده اند که از خدا بعید است که بندگان سرگردانش را بدون قیم و ولی رها کند. مراد علی های سیاسی به یمن کثرت مرید علی ها و فشار و خواهش و زور و ضرب و مصلحت، می توانند از جایگاه یک مراد علی ساده! هی بالا و بالاتر و بالاترتر بروند بطوریکه گاهی سر از عرش در آورند و مشاهده کنند که به به! واقعا به به! حضور خلوت انس است و کسی جز ایشان و خود خداوند و جود ندارد و مرید علیها هم حتی با کثرت میلیونی شان آنقدر آن پائین پائین هستند که اساسا نه قابل مشاهده اند و نه ارزش مشاهده شدن دارند یک مشت شپشند که آن پائینها دارند میلولند تا مراد علی در باره شان چه تصمیمی اتخاذ کند. اینجا دیگر باید شاهد یک جهش یا موتاسیون عجیب و غریب در پدیده مراد علیگری بشویم که شرح آن و توضیح مختصاتش را باید جداگانه و با در نظر گرفتن اصول دیالکتیک مورد بررسی قرار داد.
مرید علیهای سیاسی هم، البته میتوانند در ابتدا آدمهای خوبی باشند و به دلیل اعتماد به دنبال مراد علی راه افتاده باشند ولی تردید نکنیم مرید علیها اکثرا اگر دچار ناتوانی ذهنی نباشند بدون شک دچار تنبلی ذهنی هستند. واقعا حال میدهد که آدم سر بر آستان مراد علی خویشتن بگذارد و افسار و مهار را بسپارد دست او و خیالش راحت باشد که کارها به طریق احسن دارد جلو میرود و اشکالی در کار نیست و حتما همانطور خواهد شد که باید بشود و مدت زمانی که براین روال بگذرد و سر و ریشی از مرید علی سفید بشود دیگر هر چه پیش آید خوش آید! و بقول شادروان محمد علی فردین در یکی از فیلمهایش
توی ماشینیم ولی شاد و غزلخون میرویم
دسته جمعی مون به سوی شهر تهرون میرویم
آخ برم راننده را شور و حال بنده را
گاز و فرمونو برم اون کلاچ و دنده را
در این حالت اگر ماشین مربوطه به بیراهه برود و یا توسط راننده به دره ای هم پرت شود و تمام سرنشینانش به درجه رفیع شهادت برسند اساسا مهم نیست .خطا عین ٍصواب است و ثواب، مهم این است که دنیا و آخرت آدم حفظ بشود. بقیه چیزها باد هواست و اهمیتی ندارد بقول شاعر
جان چه باشد که فدای قدم دوست کنم
این متاعی است که هر بی سر و پائی دارد
در این نقطه فراتر از لوحه معروف کورش و نیز قوانین مصوبه مربوط به حقوق بشر که اس و اساسش مربوط به احترام به مال و جان و ناموس و اعتقاد و آزادی انسانهاست مرید علی وارد خطه ای دیگر در عالم سیر و سلوک می شود و چنان غرب جذبات و سکرات و مه و دود و دم میشود که دهشاهی برای این حرفها ارزش قائل نیست و همانطور که امام راحل فرمود اقتصاد مال خر است او هم می فرماید این بحثها مال خرها و آدمهای بی عمل و الکی خوش است و بجای این چیزها دائم بدین بیت شیخنا سعدی مترنم است که
ما غلامان خیل سلطانیم
و.. گر دلارام میزند شمشیر
سر ببازیم و رخ نگردانیم
و غافل از اینکه، پدر من! چرا برای ارضای خود به خانقاه و محافل درویشان نپیوستی ؟ چرا به زورخانه نرفتی؟ اینجا خانقاه و گود زورخانه نیست که در سکرات خویش غرقی! اینجا دارد از پیکره حیات و تاریخ ملتی خون میریزد! اینجا چند ده میلیون آدم دارند رنج می کشند، اینجا سر نوشت ملتی دارد پس و پیش میشود و سرنوشت ملت نیاز به سکرات و جذبات شخصی من و شما ندارد بلکه نگریستن به واقعیات و حقایق اجتماعی، و هماوردی اذهان و اندیشه ها و خرد جمعی و اعتقاد به پروسه آزمایش و خطا و تصحیح، و نقد و بررسی، و شعور و دانش و تحمل تفاوتها را می طلبد، و کشاکش و چالش و نگاه درست سیاسی و اجتماعی و تاریخی!، ولی این حرفها کجا و مرید علی کجا! او در عوالم خودش غرق است و چنان زهوار در رفتگیهای فکری ناتوانیهای مرید علیگری را، با شراکت و متصل شدن به نیروی مراد علی خود، ترمیم بخشیده و در این پیوستگی فرش به عرش سرخوش است که گوشش به هیچ چیز بدهکار نیست، که می داند در صورت پرت شدن و قطع شدن از نیروی مراد علی، چنان تهی خواهد ماند که می شود او را از هر آت و اشغالی پر کرد. وضعیت مرید علی ، بلانسبت و دور از جان معنویت گرایان، در این حالت به وضعیت کاریکاتوریزه شده انسان خدا پرست شبیه است. انسان خدا پرستی که مثلا نماز می خواند و یا زمزمه نیایشی سر می کند، با مدد ایمان و اعتقاد خویش و قبول بندگی در یک بده بستان ظریف در پناه نیروی خدای خود قرار می گیرد و به نوعی در نیروی لایزال او شریک میشود. دراینجا این اعتقاد شخصی است و نیز طرف معامله وجود بینهایتی است، عظیم ترین کلام و مفهوم فلسفی ای است که ذهن انسان پیرامون آن پر و بال زده و موجت خنگی آدم نمیشود اما در نوع مراد علی و مرید علی، ضعفها و ناتوانیهای مراد علی که گاه فضاحت بارتر از ضعفهای مرید علی است، گاه چنان افتضاحی ایجاد میکند که مرید علی مادر مرده را به اعماق لجنزاری در پی لجنزاری هدایت می کند. مرید علیها معمولا راه را در این حال و هوا و در سکر و مستی مفعولیت کامل ذهنی و مقبولیت ناشی از آن سپری می کنند. در این زمینه ذکر خاطره ای بی مناسبت نیست.
سالها قبل رفیقی عزیز در پی شفای سرگردانی معنوی فقیر، بمن پیشنهاد کرد مراد او را ببینم و از آستان آن بزرگوار همت بطلبم که مطمئنا دردم درمان خواهد شد. به او گفتم تو می دانی که فقیر در حدود بیست سالگی بعد از پرسه زدنهای فراوان فکری با پیوستن به یکی از جریانهای پیشرو مذهبی سیاسی ایران سالهای پنجاه، یعنی مجاهدین، ایده مذهبی را با عمل، همزمان پذیرفتم و پس از حدود بیست سال به کناری گذاشتم . آیا مراد تو می تواند مشکل مرا حل کند؟ گفت حتما حل می کند. پرسیدم چطور حل می کند با بحث و فحص؟ گفت نه! تو وقت ملاقات میگیری ، و وضو گرفته و با لباس طیب و طاهربه سرای آقا میروی به دو زانوی ادب مینشینی بعد آقا می آید و تو باید مترصد آن باشی که سرخود را فراز کند و به گوشه چشمی در تو بنگرد. با همان نگاه اول مشکلات تو حل خواهد شد. گفتم حالا آمد و با نگاه حل نشد زیرا من تجربه اش را دارم و خیلیها فقیر را نگاه نگاه کردند که مشکلاتمان حل شود ولی حل نشد که نشد! بنابراین چه باید کرد؟ به راحتی گفت حل میشود و اگر حل نشد معلوم میشود شایسته هدایت نیستی و هنوز در ضلالتی و خسر الدنیا والاخره. من از آن دوست تشکر کردم و در دل ذکر یا زرشک گرفته و گفتم به دلیل اینکه می ترسم تردیدم در ضلالت خودم تبدیل به یقین شود از زیارت آن بزرگوار عذر می خواهم اما همانجا به طور مبهم احساس کردم که مفعولیت ذهنی مرید علی گونه یعنی چه! و البته در آن وادی، این مفعولیت چندان خطرناک نیست که آقای خانقاه از انسان خانقاه چیزی جز صلح و آرامش و در حلقه درویشان بودن را نمی طلبد، اما در رابطه با مریدعلیهای سیاسی اگر روزگاری دستشان به جائی بند شود و بازی روزگار چنانکه به نفع خمینی و خامنه ای چرخید بچرخد می توانند در قوام بخشیدن به سلطه ظلم و تباهی، مفعولیت را تبدیل به فاعلیت نموده و تا جائی بتازند که عقل مات و مبهوت بماند همانگونه که اینروزها از جنایات و فجایع مرید علیهای خامنه ای که اکثرشان صاحب ریش و پشم و از مداحان اهل بیت هستند، در قتل و تجاوز و رذالت مبهوتیم.
مرید علی ها می توانند بخیال خودشان کمونیست، اگزیستانسیالیست، آنارشیست و یا دارای ایسم های دیگری باشند اما در مملکتی که قرنهاست ملایان به طور عمیق و دقیق و کامل به ملتی باورانده اند( اگر کس دیگری جز ملایان باورانده اند لطفا مرا خبر دهید) مراد نهائی بشریت در حوالی جمکران پرسه می زند و در چاه سامرا نهان شده و می اید تا بشریت را کلهم اجمعین نجات دهد و این باور را تبدیل به مقوله ای کاملا سیاسی کرده اند، باید بیشترین مرید علیهای سیاسی را در میان مذهبیون و خاصه شیعیان اثنی عشری جستجو نمود. آن باور عظیم مکتبی که تمام شیعیان مرتجع و انقلابی در تایید آن می کوشند و هر دو دسته اشان در انتظار ظهور آن مراد اعلی هستند خیلی راحت با ترکشهای عقیدتی خود می تواند اذهان را برای پذیرش مراد علیهای دیگر در میان مرید علیها آماده نماید. مرید علیها اگر ده تا دکترا و مدرک از دانشگاه کمبریج و اکسفورد هم داشته باشند در ته ذهن بسیارخرافی وبیسواد و عقب مانده اند.
عقب ماندگی و خرافی بودن مرید علیها از آنها موجوداتی بسیار دگم به وجود می آورد که می تواند ما را به این اشتباه دچار کند که اینان انسانهائی پولادین و سر سخت و صاحب اراده اند! نه اینطور نیست اینها دگم اند و بس و دگماتیزم در اکثر اوقات زرهی دو لایه از پولاد و تقدس می پوشد که هیچ سلاحی در آن کارگر نمیشود. آدم دگم، اعتقادش ریشه در خود دگمهای کور و ناشناسش دارد و نه در شعور و منطق و واقعیت بیرونی، به همین دلیل کسی حریفش نمیشود.
مرید علیهای واقعی و کاملا از آب گذشته با دگمها و خرافه ها و در دگمها و خرافه هایشان زنده اند و روزی که دگمهایشان در هم بشکند کار خود آنها هم تمام است و به پایان میرسند یا خودکشی می فرمایند یا دچار دیوانگی می شوند بنابراین تلاش برای عوض کردن مرید علیهای حقیقی آب در هاون کوبیدن و باد در غربال بیختن است.
این وضع مرید علی هاست اما مراد علی ها وقتی پایشان از خانقاه و میکده و دیر مغان بی خطر، به کرسی قدرت سیاسی ختم شود همانگونه که علیرغم تمام تواضع ریاکارانه و پر فریبشان دوالپاوار (موجودی افسانه ای و انسانما با پاهای دراز چرمین که چون بر شانه کسی سوار شود پاهایش را به دور گردن او میپیچد و دیگر نمیتوان از دستش نجات پیدا کرد) بر گردن مرید علیها پیچیده بودند و نمی گذاشتند مرید علی بدبخت لحظه ای آسوده بماند اینبار پاهای چون دوال خود را به گرد گردن یک ملت و یک میهن خواهند پیچید و پاسخگوی هیچ کاستی و ضعف و بلاهت ودروغ و جنایت و شارلاتانیزم سیاسی و عقیدتی نخواهند بود تا آنکه پس از سالیان و فجایع و قربانیان بسیار، ملتی بر خیزد و او را چون خلطی چرکین بر زمین اندازد و از شر وجود او برهد، چیزی که در ایران کنونی در رابطه با فقیه اعظم در حال شکل گرفتن است. مراد علیها و مرید علیها دو پدیده مقعر و محدب ، چیزی مثل یانگ و یینگ چینیها و ژاپنیها یا مشیانه و مشیانک ایرانی ها هستند که علیرغم تفاوهای کیفی همدیگر را تکمیل می کنند مثلا این یکی مفعول مطلق و آن دیگر فاعل مطلق ولی هیچکدام بدون دیگری قادر به ادامه حیات نیستند به همین دلیل مراد علی حتی اگر روزی هزار بار در ذم خرافه و جهل و ارتجاع سخن سر کند از آنجا که نیاز به مرید علیهائی انباشته از همین آفات دارد در ژرفای اندیشه خود جز مدافع و جستجو گر جهل و خرافه و ارتجاع و عقب ماندگی نیست. در باره مراد علی و مرید علی باز هم نکات بسیار باقی است که به همین اندازه اکتفا می کنم و سخن آخر اینکه پدیده مراد علیگری و مرید علیگری سیاسی، خوشبختانه در پایه های خود، به دلیل کشاکشهای سیاسی و اجتماعی و بخصوص رشد اندیشه نسل جوان در ایران کنونی ضرباتی حسابی خورده ولی هنوز خطر کاملا رفع نشده هنوز مراد علیها و مرید علیهای سیاسی هستند. همین دور و اطراف و نیز دورترها پس هوشیار باشیم و پناه ببریم به پروردگار من شر الوسواس الخناس الذی یوسوس فی صدور الناس من الجنه والناس.
منبع:پژواک ایران