یاداشتی از یک رمال
اسماعیل وفا یغمایی
رفیق سابق، مرد محترم و با اخلاق، انسان شریف و آزاده ،یکی از دستاوردهای روشن انقلاب درونی و عنصر شریفی که بخصوص در راه نزدیک شدن به اخلاقیات والای مراد عقیدتی خود تلاشهای بسیار نموده و میکند و روز به روز به او نزدیکتر میشود در نوشته ای مرا و خانم عاطفه اقبال و یک تن دیگر را با نام تواب که من نمیشناسم چون بقول همشهری های یزدی، «ماشاله نوم خدا» آنقدر تواب و بریده و مزدورو اطلاعاتی واقعی و مجازی زیاد شده که من نمیدانم منظور کیست، و شلوار هرنفس کش تنابنده ای را پائین بکشی روی لمبر راست یا چپ او درست نزدیک نقطه وجود ،یک مهر پر رنگ،مزدور، اطلاعاتی، بریده،و... نقش، یا نقر، یا حک شده است باور نمی کنید امتحان کنید و ببینید و متنبه شوید.
در هر حال ایشان که از باز نشر نوشته های آقای سیامک نادری غیرتمند شده اند و نگران این هستند که آبی به آسیاب جمهوری جهل و جنایت و آخوندهای بیشرف و بی ناموس و خونخوار بریزد نوشته اند(لینک:“کابل های سه رشته ای” اسماعیل یغمایی و عاطفه اقبال.: حسن حبیبی) که بنده بجز تیترهائی که سابقا نثار من شده «رمال»هم هستم. جواب من اینست: سپاس مرد بزرگ!. امیدوارم در مسیر رمالی بتوانم به پیش رفته و ترقی نموده و بتوانم جماعتی را دنبال خود و به امید پیروزی دنیوی و سعادت اخروی راه بیاندازم وهم دنیا و هم آخرتم تامین شود و بنشینم در خارج کشور یا گوشه ای از جهان با خصیتین مبارک خود در ماهور سه تار بنوازم. یا در سن هفتاد و چندسالگی در حالیکه نعره میکشم مرگ بر جنسیت داماد شوم و زیر لب زمزمه کنم
شبی در خواب دیدم محرمانه
عروس تازه آوردم به خانه
و برای یک مشت جوان صمیمی و صادق و رنج کشیده و دائم در خطر در بیابانها، نسخه بپیچم و یاشب در خانه وسیع و مجلل و پر امکان خود کنار زن و بچه خود راحت و آسوده بخوابم و نگران زکام و خرخرنوزاد جدید الورود باشم و شعار یا مرگ یا ازادی!! بدهم.
این رفیق شریف قبل از این نیز یکی دوبار از سر محبت و اخلاص و برای هدایت مرا نواخته بود و من پاسخی ندادم . خواندم و گذشتم که دشمن حرام لقمه ملاست و نه امثال شماها! اما این بار چون از تیتر رمال و پاچه ورمالیده احساس شعف و حظی فراوان دست داد خدمت ایشان توضیح میدهم:
من سیامک نادری را از نزدیک نمیشناسم ولی سرگذشت سیامک را که تمام زندگی اش را صرف مبارزه کرد و در پایان دانست که این مبارزه نیست خواندم و گریستم و نشر دادم. این گناه عظیمی نیست. شما ورهبر بزرگوارتان دهها سایت دارید که در آن خوش میتازید و هرچه میخواهید مینویسید و بر هرکه میخواهید میتازید که البته حق رهبری است و حق شماست! اما از دست دو تا وبگاه ناچیز و چند تا رمال پاچه ورمالیده چرا این همه حرص و جوش میخورید. بقول مسعود گرامی فیاعجبا عجبا!
سیامک نادری یا راست میگوید یا دروغ!با مهر اطلاعاتی کوبیدن بر پیشانی این و آن به فتوا و حکم چیزی حل نمی شود. اینقدر این کار انجام شده که مزدوران و اطلاعاتی های حقیقی دارند با دمبشان فندق میشکنند چون وقتی شیر در الاغ بشود برد اصلی با آنهاست! بگذارید روشن میشود که ماجرا چیست اگر بود که شما برنده اید و سیامک و بقیه شرمنده و اگر نبود امیدوارم باعث شرمندگی شما نشود. توجه داشته باشید در این ولایت حتی به قاتلها و متجاوزها، حتی به کسانی که مال مردمخورند و زنای با محارم کرده اند و جاسوس دشمن بوده اند اجازه میدهند از خودشان دفاع کنند بنابراین بگذارید این بنده خدا هم حرفش را بزند. بزرگی وسعه صدر نشان دهید. زیرا شمائید که سمبل این همه اید و نه ما! شمائید که فردا میخواهید بر ایران حکم برانید و عدالت و آزادی و صدق و صفا و ناموس و شرف و غیرت و عدل و راستی وبقیه چیزها ئی را که بنده خبر ندارم را به ارمغان بیاورید نه بنده و رمالهائی امثال من. بنابراین رعایت کنید و توجه داشته باشید حتی دجال مرتجع خون آشام و بنیادگذار حکومت فساد و کثافت و ظلم و غارت، هم وقتی در پاریس بود و هنوز زرده حاکمیت را از قسمتهای اسفل به قسمتهای اعلا فرا نکشیده بود هوای همه را داشت واینقدر تهمت و فحش نثار نمی کرد بجاست که مقداری به این مساله توجه شود که بقول معروف پیاله اول و بدمستی شایسته انقلابیون طراز مکتب نیست!.
و اما با تشکر از دلسوزی شما،بنده اگر در جهنم درونم سوختم و رفتم که هیچ، بهشت شما پاینده باد و لطف کرده شما فاتحه ای برای بنده بخوانید و با بهشت درونتان کیف کنید،
از من ای جنتیان یاد کنید
با یکی فاتحه ام شاد کنید
اما اگر انشالله تعالی شما پیروز شدید .و کاروان مهر تابان طلوع فرمود که با وجود مبارزانی چون شما در طلوع آن شکی نیست( و هرکس شک کند یا اطلاعاتی است، یا پولی دزدیده و یا عمل مذموم قوم لوط را انجام داده یا با ولی فقیه سر و سری دارد یا مزاج همشیره و والده اش شیر خشتی است و...)بنده با اتکا به همین مقاله شما سر چهار راهی که به جامعه بی طبقه توحیدی ختم میشود سر کوچه صدق،نزدیک پاساژ عدم حمل تناقض بساط رمالی ام را پهن میکنم و از صدقه سر شما یک لقمه نان حلال میخورم واگر کسی پرسید چطور رمال شدی میگویم مدرکم را شما صادر کرده اید. و مدرکی که شما صادر کنید چهار ستاره است. برایت آرزوی سلامت و سعادت دارم . به فرزندان برومندت وخانواده محترم عرض سلام مرا برسان سابقا بنده دستپخت ایشان را در سرای شما چشیده و نمک گیرم . به خانواده عقیدتی خود برادر و خواهر سلام برسان.امیدوارم بیش از پیش درمسیر نزدیکی در این دو ذوب و محو و مطابق شوی. از این پس یک نسخه از نوشته هایت را که در رابطه با خود من است بخصوص اگر خصائص دیگری مثل جن گیری، جادو و جنبل، موچول بازی و... در من کشف کردی مستقیم برای خود من بفرست تا نشر دهم و خودشناسی ام تکمیل شود. دست علی به همراهت
این رباعی هم تقدیم حضور گرامی ات
اندر افق عشق حسن بال گرفت
برجست و به خشم ریش اسمال گرفت
رمال که مال میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه مال رمال گرفت
و مشکلی نیست!
* با توجه به سلیقه میتوان جای ریش را با کلمه دیگری بنا بر ذوق خواننده تعویض نمود. تعویض آزاد است!
منبع:پژواک ایران