از سه شنبه تا شنبه و نگاهی به حدیث خونین شهر اشرف
اسماعیل وفا یغمایی
روز سه شنبه ششم مرداد و همزمان با بیست و دومین سالگرد عملیات بزرگ فروغ جاویدان و شهادت نزدیک به هزار و دویست مجاهد و مبارز ،بیش از هزار وچهار صد تن از نظامیان، پلیس و چماقداران به قرارگاه اشرف که نزدیک به سه هزار و پانصد تن از رزمندگان مجاهد و مبارز خلع سلاح شده در آن به سر می برند حمله ور شدند و طی چها ر روز قرارگاه اشرف فی الواقع صحنه سرکوبهای خونین و جنایات وحشیانه ای بود که همه را در بهت فرو برد.
بسیاری چیزها روشن و به همین اندازه، بسیاری چیزها هنوز در ابهام است ولی نظامیان و پلیس و چماقداران عراقی با چماق و تبر و گلوله، با زیر گرفتن با زرهی و لودر، با آبجوش و پرتاب سنگ و اعمال انواع خشونتها و درندگیها و رذالتها بواقع صحنه هائی آفریدند که بسیار شبیه به صحنه های ماجرای میتیک شده شیعه یعنی ماجرای عاشوراست. به نظر من به عنوان یک کوششگر در تاریخ ایران و اسلام اگر باور کنیم که بخشهای زیادی از تاریخ شیعه و منجمله ماجرای عاشورا توسط آخوندها با دروغ و اغراق امیخته شده است مهاجمان به اشرف بسیار وحشیانه تر از اجداد خود عمل کردند که اگر انها با اسب و شتر بر اجساد تاختند اینها زرهی و لودر را جانشین کردند که اگر یزید در مجلس خود با زینب به احترام رفتار کرد اینها کله زن مظلوم مجاهد را که قرارداد خلع سلاح امضا کرده ومهمان خاک عراق است با سنگهای یک کیلوئی کوبیدند و فرزندش را جلویش کشتند و منابع آبش را به گلوله بستند و نگذاشتند کشتگان از گرما بو گرفته را دفن کنند و شقاوتهائی به خرج دادند که روی گذشتگانشان را سفید کرد.
در این ماجرا که به نظر میرسد اندکی فروکش کرده ولی ممکن است دوباره در ابعاد خشنتر و خطرناکتری تکرار شود تا بحال دوازده تن از مجاهدین به قتل رسیده اند بیش از چهارصد تن مجروح شده اند، قرارگاه نیمه ویرانه شده است و خبر میرسد که دولت عراق اعلام کرده که قرارگاه تسخیر شده و اسم آنهم به «عراق جدید» تغییر یافته است ولی اخبار دیگر می گویند به دلیل مقاومت ساکنان اشرف فقط باریکه ای از آن تصرف شده است.
ماجرای اشرف را در کلیتش نمیشود جدا از بدنه تمام ماجرای مجاهدین بخصوص پس از سی خرداد سال شصت وتحلیل و تفسیرهای رهبری مجاهدین قبل از سی خرداد شصت از خمینی و خروج او از ایران و سپس اقامت او در عراق و تاریخ بیست و چند ساله سیاسی ایران و عراق و نیز فعل و انفعالات خاص درونی، و مقوله ای که مجاهدین آن را با ازدواج شگفت مسعود و مریم رجوی، انقلاب درونی ایدئولوزیک نام گذاشته اند و بویژه، مختصات و ویژگیهای رهبر و فرمانده علی الاطلاق مجاهدین مسعود رجوی و نگاه فلسفی و تاریخی و انسانشناسانه و روانشناسانه اوبررسی کرد که شناخت چند و چون و کارکردهای سازمان مجاهدین بدون شناخت مسعود رجوی امکان ندارد که مجاهدین معتقد و مومن کنونی دیریست خود را رها کرده و تبدیل به او شده اند، ولی می توان عجالتا با گذری و نظری مقداری ماجرا را در روشنائی قرار داد.
ماجرای اشرف لایه های بسیار دارد و حقیقتی است که هر لایه آن می تواند لایه های دیگر را از چشم پنهان کند یا اینکه بیننده با توجه به مواضعش و علائقش در یک لایه درنگ کند و لایه های دیگر را از نظر بیاندازد. یکی دو لایه را می نگریم.
در سر فصل ماجرای اشرف، یک لایه به روشنی می گوید که پیش از حمله خونین سه شنبه آمران حمله، چراغ سبز آمریکا را برای اعمال فشار بر اشرف دریافت داشته است زیرا ارباب بزرگ با خدم و حشمش در عراق است و ساده دلی است اگر فکر کنیم دولت عراق دولت فرانسه اشغال شده در جنگ دوم جهانی و امریکائیها امریکائی های لیبراتور سال 1945 هستند.
در همین لایه تردیدی نیست که خامنه ای و دولت ایران هم با نفوذی که در عراق دارند در سرکوب و کشتار مجاهدین نقش خود را داشته اند و تمام تلاش خود را برای نابودی نیروئی که هنوز هم احساس خطر از آن می کنند بکار گرفته اند. در این ماجرا یک نکته دیگر هم به چشم می خورد که آنهم ماجرای موسوی و احمدی نژاد و لرزه ای است که این بار با قیام مردم بر ارکان رژیم افتاده است. در این ماجرا خود را به بیخیالی زدن و چشم روی هم گذاشتن آمریکا در سرکوب مجاهدین توسط عراق، می تواند ما را به این سمت رهنمون شود که اولا آمریکا با تمام تلاشی که مجاهدین برای پیشبرد دیپلماسی خود در آمریکا کرده و موفقیتهای زیادی هم داشته اند نهایتا راه خودش را میرود و برایش سرنوشت مجاهدین مهم نیست وبه منافع خودش می اندیشد و راحت تر می تواند با آقای موسوی تنفس کند و حتی چنانکه نشان داده دست به سر و گوش احمدی نژاد بکشد تا مجاهدین. می بینیم که ته خط ، جهانداران!! با آدمهای کمتر رادیکالی که البته پایگاه اجتماعی هم داشته باشند راحت تر به جوال میروند تا با یک مبارزانی که چهل سال جنگ مسلحانه داشاته اند و خلع سلاح شده اند و سرانجام خلع سلاح شده اشن هم قابل تحمل نیست ئ هنوز هم ناجوانمردانه در لیست تروریستی قرار دارند.
برویم به لایه دیگر
بعد از ماجرای سقوط صدام و اشغال عراق و سر هم کردن دولت جدید، مجاهدین اجبارا وارد دنیای جدیدی شدند. مجاهدین بر خلاف نظر رژیم و برخی کسان، در خدمت صدام حسین نبودند. بعد از پرواز مسعود رجوی به عراق تنها کشوری که می توانست به دلیل وضعیت خاص خود پذیرای مجاهدین شود عراق بود. مجاهدین در این کشور سالها زیستند و جنگیدند و رزمنده و چریک تربیت کردند و دهها پایگاه بر روی نوار مرزی ایجاد کردند و چند هزار نفر را از سراسر دنیا به سوی خود جذب کردند و هماره این نگاه را داشتند که خواهند توانست رژیم ملایان را با ارتش مسلح خود سرنگون کنند ولی شرایط طوری شد که بجای ملایان، تنها دولت مستقل ولائیک و ضد انتگریسم منطقه که البته دیکتاتور و سرکوبگر هم بود ساقط گردید. بعد از سقوط و قتل صدام و بر چیده شدن حکومت صدام و بر پائی حکومت جدید که البته رژیم ایران در آن نفوذ داشت و دارد مشخص بود که مجاهدین با مشکلات عدیده ای روبرو خواهند شد. ریاست دولت جدید هم با کسی بود که سالها سابقه دشمنی با مجاهدین داشت و بر خلاف شایعه کرد کشی مجاهدین در سالهای شصت تا هفتاد او بود که دو سه بار خون مجاهدین را ریخته بود. مجاهدین اما با تلاشی شگفت از سال 2004 تا هم اکنون به مدت پنج شش سال در حالیکه رهبران اصلی شان یکی مخفی و دیگری در اروپا اقامت داشت و خطوط سیاسی سازمان مجاهدین را به جلو می برد پای خود را بر روی خاک عراق سفت کردند. اما شرایط گام به گام، هم عوض شد و هم سخت و سخت تر گردید.
اکثریت قریب به اتفاق نیروها و شخصیتهای سیاسی و کسانی که سیاسی می اندیشیدند منهای مجاهدین و هواداران و پیروانشان بر این عقیده بودند و هستند که یک دوران تمام شده و دورانی دیگر آغاز شده و نمیتوان در عراق ماند. مجاهدین اما خلع سلاح شده و تحت فشار، و قرار دادعدم جنگ مسلحانه را پذیرفته، سر سخت تر از قبل، در درون خود یک میلیمتر از شعارها، ازارتش،از یونیفورم و اندیشه خود کوتاه نیامدند، زیرا گذشته از اینکه شرایط خروج وپراکندگی آنها در سایر کشورها با وجود لیست تروریستی و نیز کثرت جمعیت آنها امکان نداشت، خروج از عراق و ترک اشرف یعنی پایان یک استراتژی با ایدئولوزی در آمیخته که تمام ارکان این سازمان بزرگ و رزمجوی سیاسی را بخصوص در نقطه رهبری ان به لرزه در می آورد و ممکن بود ویران کند. در اینجا یک دوگانگی در عملکرد بیرونی و کارکرد درونی به چشم میخورد که به نظر من برای مجاهدین با معیارهای ایدئولوزیکشان دوگانگی نبود و عین یگانگی و یک مانور بود و نیز میشود به این هم فکر کرد که مجاهدینی که بخش عظیمی ازنیروی مادی و انسانی یک ملت را که ظرف سی سال نثار آنان شده در راه یک استراتژی مشخص خرج کرده اند می توانند با خود بگویند که اگر ما اشتباه کرده ایم و اشتباهی چنین عظیم مرتکب شده ایم بهتر است با استراتژی خود در کنار هم و در عراق پایان یابیم و این دفتر این چنین بسته شود.
برای مجاهدین در مبارزه با اخوندهای خون آشام و رزیم تبهکار حاکم بر ایران ،اشرف نه یک قرارگاه، یک پادگان نظامی، حتی نه یک پایگاه استراتژیک که اگر کسی سازمان مجاهدین و کارکردهای رهبرانش را قدری بشناسد یک پایگاه ایدئولوزیک است و بدون سلاح یا با سلاح باید در ان ایستاد، اشرف برای مجاهدین یا همه چیز یا هیچ چیز است و این فراز را نه در رابطه با اشرف بلکه در موارد بسیار و در زوایای ایدئولوزیک مسعود رجوی بر زبان آورده و تمام رزمندگانش به آن اعتقاد دارند.
این نکته را نمیتوان درست دریافت اگر به این حقیقت توجه نکنیم که مجاهدین رهبر اصلی خود مسعود رجوی را از همان سال شصت رهبر انقلاب و مقاومت مردم ایران می دانند و ترمهای رهبر مقاومت و رهبر انقلاب نوین را در هیچ حالتی از کنار نام مسعود رجوی و ترمهای رئیس جمهور منتخب مقاومت را در هیچ حالتی از کنار نام خانم رجوی بر نمیدارند و بدون تردید راهبران، خود به این حقیقت چون راهروان معتقدند، بنابر این با این اعتقاد چه با سلاح باشند و چه بی سلاح و چه صدام باشد یا نباشد چه گلوله ببارد یا بمب فشارها را تحمل می کنند و اساسا مردم ایران را در خود و با خود و دوستدار خود و خود را دوستدار آنان می دانند . نکته دیگر توجه به ساخت و بافت اندیشگی و روانی ساکنان اشرف است که بخش اعظم آنها بخش اعظم زندگی خود را در این تکه چند کیلومتری گذرانده اند، آن را ساخته اند، در آن هزاران ساعت بحثهای ایدئولوزیک و سیاسی را شنیده اند ،در آن شهیدانشان را دفع کرده اند و اساسا چنان با این خاک خو گرفته اند که نمی توانند از آن دل برکنند و نیز واقعیت سیاسی روشن و تاریک دیگری هم هست که شاید اینجا تنها نقطه ای است که عجالتا می توانند در این توفان مهیب سیاسی منطقه در آن تنفس کنند.
این اندیشه و وضعیت مجاهدین بود اما واقعیت پیرامون اشرف در حال تغییر بود و دولت عراق به هر حال همیشه این بهانه دولتی و ملی را دارد و می تواند بر ان تکیه کند که عراق مال ماست و ما نمی خواهیم شما را بپذیریم و باید بروید و اشرف را تحویل دهید. مجاهدین بر حمایتهای میلیونی عراقیان و شیوخ و قبایل و نقش استراتژیک خود در منطقه و استاتوی پناهندگی تکیه می کنند.هیچکدام از اینها نهایتا کار ساز تیست و نبود و دیدیم که روز سه شنبه پلیس و نظامیان با این بهانه که می خواهیم خاک خود را به دستور دولت تصرف کنیم وحشیانه ترین سرکوبها را اعمال کردند. مجاهدین فقط و فقط با دست خالی و خون و گوشت و پوست و استخوان و براستی قهرمانانه در مقابل نظامیان ایستادند و کشته شدند. مقاومت آنها بیننده را به یاد مقاومت مسیحیان اولیه و کشتارهای خونینشان در شهرکهای مسیحی نشین می انداخت. مظلومیت مجاهدین بی پناه و سلاح و صحنه های هولناک سرکوب، تقریبا تمام گروههای سیاسی را که اکثریتشان با مجاهدین اختلافات شدید دارند و نیز صدها شخصیت ایرانی و خارجی و عراقی را به حمایت از آنها بر انگیخت ، چیزی که سالها بود سابقه نداشت.
الان در این نقطه هستیم که گفته میشود سرکوب مقداری فروکش کرده، تعدادی زخمیها را به قرارگاه آمریکائیها برده اند، شهیدان اجازه دفن یافته اند. قرار است مجاهدین جابجا شوند، یا عجالتا بمانند و بسیاری چیزها هم مبهم است.
در روزها و هفته ها و ماههای آینده که طولانی نخواهد بود چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟ معلوم نیست. اطلاعیه شگفت انگیز خانم رجوی درست یکروز قبل از این حمله ، که از ایتالیا صادر شد و شرایط بازگشت به ایران مجاهدین را، به ایرانی که خامنه ای در آن ولی فقیه است و اطلاعیه های آقای مسعود رجوی را در دفاع از میر حسین موسوی و تعویض ولی فقیه خامنه ای با ولی فقیه منتظری باید یک مانورهوشیارانه سیاسی دانست و یا درک واقعیت بسیار خطرناکی که در کنار گوشهای مجاهدین تنفس می کند. آیا در یک فاجعه تراژیک مجاهدین به ایرانی باز خواهند گشت که جلادان سه نسلشان و شکنجه گران قسی و پلید هنوز بر سریر قدرتند؟ و براستی خون دهها هزار مجاهد و فدائی و دموکرات و توده ای و کرد و عرب و... توسط حاکمان کنونی بر زمین ریخته است؟
آیا مجاهدین اشرف را ترک خواهند کرد و به کشورهای دیگر خواهند رفت و یا این امکان را نخواهند داشت و بازهم فجایع دیگری بر سرشان آوار خواهد شد؟
ایا رهبر اصلی مجاهدین که تمام قدرت و روح و جان و تن پیروان و مبارزانش بعنوان رهبر عقیدتی و بدون تعارف امام مجاهدین، در دست اوست اعلام تغییر خواهد کرد و در شرایط کنونی راه و رسمی دیگر راپیش خواهد گرفت ، یا راه همیشگی اش را نبال خواهد کرد و شعارهای عاشورائی را قویتر خواهد کرد و یا مدارات قانونمندیهائی که پیرامون او در حرکت است و به رهبران نیز اجازه سرپیجی نمی دهد، به او نیز به عنوان رهبر، این امکان یعنی امکان تغییررا نخواهد داد.
نقطه حساس ماجرا اینجاست که آیا در نگاه و ذهن و ضمیر مسعود رجوی به عنوان کسی که تمام نیروی مجاهدین با او مرتبط است، پس از سالها و پس از ماجرای موسوی و احمدی نژاد چیزی عوض شده است یا نه؟
ماجرای جنگ دو جناح رژیم و صف کشیدن مردم با علمهای سبز و نبردی که در ظرف جهل و پنج روز گذشته ارکان رژیم را به لرزه در آورده است می تواند به هر کس این شناخت را بدهد و منجمله به آقای رجوی گوشزد کند که در شرایط کنونی، که می تواند یک معبر باشد شرایط ایران شرایطی نیست که مانند مائو یا چه گوارا یا رهبران انقلابی به ایران وارد شد و خلاصه کلام اینکه اقای مسعود رجوی، در شرایط کنونی رهبر مجاهدین و شورا و بخشی از نیروهای بسیار یا اندک هوادار خود در داخل ایران است و اگر چه زحمات بسیار کشیده و رنجهای فراوان برده، رهبر مقاومت تمامی مردم ایران نیست و لاجرم باید کشتیبان را سیاستی دگر آید و بعنوان رهبر یک اپوزیسیون نیرومند هنوز صبور باشد .
گر آقای رجوی به این رسیده باشد ماجرای اشرف البته باز هم با مشکلات فراوان فیصله خواهد یافت اما اگر به این نرسیده باشد یا این واقعیت در ذهن او واقعیتی نادرست باشد دو راه بیشتر در پیش رو نیست:
یاآقای رجوی درست می گوید ومخالفان نظر او متوهمند و در سرفصلی نزدیک در اوجگیری انقلاب ،ملت ایران او را به عزت و سلامت استقبال خواهد کرد و ناباوران شرمنده و عذر خواه خواهند شد و یا آقای رجوی اشتباه می کند و مخالفان نظر او درس می اندیشند که در اینصورت متاسفانه می تواند در یک کشتار و سرکوب پیوسته و کشدار و یا ناگهانی دستهای کثیف جهانخوران و مرتجعان به خون رزمندگان اشرف و بخشی از شریف ترین و رزمنده ترین فرزندان ملت ایران رنگین شود. رزمندگانی که هیچ سودائی جز آزادی و عدالت برای مردم خود ندارند و بازهم عاشورائی دیگر رخ خواهد داد که البته این عاشورا مانند عاشورای امام حسین مورد داوری قرار نخواهد گرفت. امید اینکه ملایان و مرتجعان در عراق و ایران نتوانند به مقاصدشان برسند و امید اینکه مسعود و مریم رجوی بتوانندبعنوان فرماندهان شرایط درست را به روشنی ببینند که دیگران فرمانبرانند و رزمندگان اشرف به عنوان ذخایر مبارزاتی ملت ایران اینطور رذیلانه کشتار نشوند و امید اینکه تمام گروهها و شخصیتها و تمام ایرانیان بر حمایت خود از رزمندگان اشرف بیفزایند تا این رزمندگان مظلوم و رنجکشیده که سی سال است خون جگر می خورند اینچنین اماج رذالتها نگردند
اول اوت دو هزار و نه
اسماعیل وفا یغمایی
منبع:پژواک ایران