داشتم فکر میکردم آیا حرکت سعید بهبهانی پس از شنیدن مقادیری فحش و توهین از هواداران تاریخساز مقاومت را میتوان در حیطه حرکات تاریخساز قرار داد یا نمیتوان. وقتی خوب فکر کردم دیدم میتوان و سعید بهبهانی با این حرکت بخواهی نخواهی وارد تاریخ شد و در کنار:
پرواز تاریخساز یعنی شعله ورکردن مبارزه مسلحانه و فلنگ مبارک را بستن
و سه چهار سال بعد باسومین ازدواج تاریخساز بمدت سی و پنجسال همه را مشغول کردن که راز این ازدواج را دریابید
و شماری وقایع تاریخساز دیگرحتما وارد تاریخ شده است
در باره دو تاریخساز ولی فقیه اصغر، بطور خودمانی بخوانیم اصغری! بحثی از لمپنیزم نیست یعنی نه برپا کردن انقلاب زود رس و روزی دویست سیصد تا اعدام به دست ولی فقیه اکبر یعنی اکبری و ویران شدن زیر ساختهای مبارزاتی تمام گروهها و رانده شدنشان به خارج ،در حیطه لمپنیزم قرار نمیگیرد و تاریخساز است بدون لمپنیزم.
در باره ازدواج با عیال رفیق و آنرا انقلاب در ایدئولوژی خواندن هم بحثی نیست و سنت رسول الله بوده است و واجب کفائی بر اصغری، اما کار بهبهانی اگر چه تاریخساز است لمپنیزم است زیرا بهبهانی نه دهها هزار نفر را آواره و بیچاره و زندانی بزدلی و ترس و خود خواهی بیمار گونه و سایر اشتباهات خود کرده و نه سی و پنجسال سر همه را گرم کرده که راز ازدواج مرا دریابید و در غربت پیر و کور شوید و بمیرید، تا اصغری از شما راضی وخوشحال شود و به لطف حق همه را روانه گورستانهای غربت کند.
اما بهبهانی کار بدی کرده است.
او در زیر رگبار فحش و تهمت و دشنام که خود من دربرابر دادگاه شاهد آن بودم بقول رومن رولان در یکی از قصه هایش ، کولا برونیون، ستاره بامدادی خود را در جواب دشنامها طالع کرد و یکمرتبه بقول نسیم شمال فریاد از همه بر آمده است که :
پس یقین آن سگ بیدین عملش قلابی است
ایها الناس بگیرید که ملعون بابی است
و نیز آدم را یاد شعر ایرج میرزا میاندازد که در حالیکه مملکت را کثافت گرفته ملاها از تصویر زن نیم برهنه ای بر سر در کارونسرائی فریاد بر آوردند وا اسلاما
بر سر در کاروانسرایی
تصویر زنی به گچ کشیدند
ارباب عمایم این خبر را
از مخبر صادقی شنیدند
گفتند:که وا شریعتا خلق
روی زنی بی نقاب دیدند
آسیمه سر از درون مسجد
تا سر در آن سرا دویدند
ایمان و امان به سرعت برق
می رفت که مومنین رسیدند
این آب آورد آن یکی خاک
یک پیچه ز گل بر او بریدند
ناموس به باد رفته ای را
با یک دو سه مشت گل خریدند
چون شرع نبی از این خطر جست
رفتند و به خانه آرمیدند
غفلت شده بود و خلق وحشی
چون شیر درنده می جهیدند
بی پیچه زن گشاده رو را
پا چین عفاف می دریدند
لبهای قشنگ و خوشگلش
را مانند نبات می مکیدند
بالجمله تمام مردم شهر
در بهر گناه می تپیدند
درهای بهشت بسته می شد
مردم همه می جهنمیدند
می گشت قیامت آشکارا
یکباره به صور می دمیدند
طیر از وکرات و حش از حجر
انجم زسپهر می رمیدند
اینست که پیش خالق و خلق
طلاب علوم رو سپیدند
با این علما هنوز مردم
از رونق ملک ناامیدند
ماجرای سرین یا دبر یا باسن سعید بهبهانی و تماشای آن توسط معاندین بهبهانی دقیقا مرا بیاد شعر ایرج میاندازد در حالیکه نویسندگان ، بقول خمینی با کسره زیر سین! که فریاد وا لمپنا سر داده اند ، از سیده کمونیست گرفته تا نویسندگانی که چندان معروف نیستند، تا بقیه ای که سر و کله شان پیدا خواهد شد ، چشم و گوش بر نیم دیگر ماجرا بر بسته اند انگار سعید بهبهانی بناگهان دچار جنون ادواری شده و یکمرتبه تصمیم گرفته در راه خدا و خلق و در مسیر انقلاب تنبان مبارک خود را پائین کشیده و در سنی حوالی هفتاد چشم جهانیان را به جمال باسن مبارک روشن کند
جای فروغی بسطامی خالی که زمزمه کند
کی رفتهای زدل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور
پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
حضرات چشم را بر علت بر بسته و شنگول و منگول از معلول اند!. میتوان کار بهبهانی را به نقد کشید ولی علت این عکس العمل چه بود.من خود شاهد بودم که نعره های چرمین و متعفن:
مزدور!بیشرف . کثافت وتوهین های پیروان صدیق اصغری، بهبهانی را واداشت که ماه تابان خود را اگر چه کار درستی نبودنشان دهد و پیروان اصغری را به خشم آورد.
پیروان ولی فقیه اصغر عقیده مندند و من شاهد بودم بدترین دشنامها را باید نثار بهبهانی، و نیز شاعر دلاور و شریف مینا اسدی، بانوی مبارز شهلا شفیق خانمی بنام سیمین و یک ارتشی شریف که خوب میشناسمش و فرزند مرا سالها سرپرستی کرد و نیز تهدید بانوی مبارز مهناز قزلو بکنند و از آنطرف نویسندگان و قلمزنان بیت رهبری این فحاشی ها را ندیده گرفته و زیر سبیلی و زیر گیسی رد کنند.
عریان کردن خود، در فرهنگ ما چیز جالبی نیست ولی در اروپا بارها اتفاق افتاده و حتی در مقابل واتیکان که زنها لخت و عریان فریاد اعتراض برداشته اند و میتوانید در یوتیوب بیابید.
در مقدمه یکی از کتابهای رومن گاری خواندم که وقتی این نویسنده بزرگ را که از مفاخر ادبی فرانسه است متهم به همجنس بازی کردند رومن گاری نوشت:
رفتم و جلوی اینه لخت شدم و به الت تناسلی خود نگاه کردم و متوجه شدم معصومیت او از چهره شما کسانی که مرا به همجنسگرائی متهم میکنید بیشترست. رون گاری کسی بود که سالها با قلم و در جنگ علیه فاشیسم با سلاح جنگید
او در فرانسه به تحصیل حقوق پرداخت، ابتدا در «اکس-ان-پروونس» و سپس در پاریس. در ضمن او در «سالون-دو-پروونس» و در پایگاه هوایی آوورد در نزدیکی بورگس، خلبانی در نیروی هوایی فرانسه را آموخت. پس از اشغال فرانسه توسط نازیها در جنگ جهانی دوم، او به انگلستان گریخت و تحت رهبری شارل دوگل به «نیروهای آزاد فرانسه» پیوست و در اروپا و آفریقای شمالی جنگید.
او نگارش نخستین رمانش (۱۹۴۵) را مادامیکه در ارتش بود شروع کرد. در سال ۱۹۴۵، در فرانسه (Prix des critique) را دریافت کرد.
همچنین به دلیل خدماتش در ارتش موفق به اخذ جوایز متعددی از ارتش شد. پس از جنگ، رومن با مدرک حقوق، که از دانشگاه پاریس گرفته بود، و نیز با دیپلم زبانهای اسلاو که از دانشگاه ورسای دریافت کرده بود، به عنوان دیپلمات در شهرهای مختلف کار کرد. همچنین به عنوان سخنگوی هیئت نمایندگان فرانسوی سازمان ملل ابتدا در نیویورک و سپس در لندن به فعالیت پرداخت. پس از اقامت در نیویورک به دلیل خستگی به مدت سه ماه کار را رها کرد و در سال ۱۹۵۶ به نوشتن رمان (Les racines du ciel) پرداخت.
بروم بر سر باسن بهبهانی
در قاموس قلمزنان بیت اصغری ، باسن بهبهانی نماد لمپنیزم است ولی روسپی خواندن یک زن مبارز و سالخورده با کلماتی که از تکرار آن شرم دارم لمپنیزم نیست.
باسن بهبهانی نماد لمپنیزم است ولی شهلا شفیق را مورد توهین قرار دادن و مزدور خواندن لمپنیزم نیست.
باسن بهبهانی نماد لمپنیزم است ولی به ارتشی شریف رضا آذرش که سالها به اینان کمک رسانده و حال که جدا شده هیچگاه از اینان به بدی یاد نکرده و با عکس برادر شهیدش به دادخواهان پیوسته مزدور گفتن لمپنیزم نیست.
باسن بهبهانی نماد لمپنیزم است ولی خانم قزلو را با نشان دادن چاقو تهدید کردن لمپنیزم نیست.
نمونه های دیگر هم هست.
بقول یزدیها پیروان اصغری چنان خوش چسند که در کنار باغچه نعنا باید به چسیدن آنها آفرین گفت و از بوی انقلابی و توحیدی آن تعریف کرد
اقده خوش چسه که دم کرت نعنا مچسه
توجه داشته باشیم در چه صحنه ای این اتفاقات میافتد.
دو سال است که جلادی از جلادان خمینی و خامنه ای با همت ایرج مصداقی و یارانش به دام افتاده است
دو سال است که ولی فقیه اصغر تمام تلاشش این است که مصداقی بایست در کنار نوری محاکمه شود
دو سال است که خروارها امضا و بیانیه علیه مصداقی صادر شده است که مصداقی تواب تشنه به خون است و باید محاکمه شود و آخرین امضا را ملای خسته ای کرده است که گویا دم آخر از خواب بیدارش کرده اند تا محض رضای خدا امضائی بکند!
یک لحظه توجه کنید
در چنین معرکه ای براستی ولی فقیه اکبر و اصغر در کنار هم قرار میگیرند و هر دو فریاد مرگ بر مصداقی سر میدهند یعنی یک به هیچ به نفع نوری!
پس از دو سال همراه با این معرکه شگفت شاهدیم حضرات آمده اند تا هم مصداقی را محاکمه و هم دیگ آش را سر بکشند و در حالیکه اگر دست خامنه ای به مینا اسدی و شهلا شفیق و رضا آزرش برسد طناب داربه گردنشان خواهد افکند پیروان ولی فقیه اصغر با لقب روسپی و خائن و مزدور اینان را مخاطب قرار میدهتد.
اینجاست که خامنه ای و رئیسی در تشویق پیروان اصغری سوت بلبلی میکشند.
معرکه غریبی است
اینجاست که باید نوک دوربین را صد و هشتاد درجه چرخاند و لات و لوت ها و لمپنهای واقعی مکتبی و توحیدی را نظاره کرد و زمزمه کرد
لمپنهای واقعی کسانی هستند که در جریان دادرسی یک جلاد قربانیان را نشانه رفته اند.
با دیدن برخی کسانی که اهل دین و مذهب نیستند و بقول خودشان ماتریالیست هستند نیز حکایت جالب است. سالها قبل موقعی که خود من گرفتار تناقضات فلسفی بودم با کمک فدائی شریف محمد امینی م راما در زندان مشهد فهمیدم ماتریالیسم یک تفکر فلسفی و سیاسی است برای شناخت جهان و ماتریالیست از سر بی دردی نمی گوید چون خدائی نیست و جهان قدیم است برویم چک آخر ماه را از اصغری بگیریم و دنبال کار خودمان باشیم بل علیه بی عدالتی میرزمد و برای خود چیزی نمی خواهد و در این مسیر است که سیمای بزرگانی چون مارکس و انگلس و زیل دلوز ومانوئل دلداندا و بسیاری از بزرگان مبارز و چهره های سیاسی و ادبی و فلسفی میدرخشد ولی گویا چهلسال حرف زدن و بی عملی و چرت زدن وحرافی، برخی از ماتریالیستها را پس از عبور از قاطیرئالیسم به مکتب قاطریالیسم توحیدی و انقلابی طراز مکتب سوق داده تا سر تا پا بفرمان و بگوش باشند واز ماتریالیسم فلسفی سیاسی راستین که در سر زمین ما کسانی چون پیروان مکتب زروان و زکریای رازی پدر آزاد اندیشان نماینگان آنند به ماده گرائی و رسیدن ماده مربوطه در آخر ماه شاد باشند( در باره مادینه گرایان باید مستقل سخن گفت اینجا و عجالتا منظورم ماده گراین است!) و در این طریق زیر هر سندی را در نفی این و آن و اطلاعاتی و مزدور بودن مخالفان اصغری امضا کنند ودر نبرد با ولی فقیه اکبر سراپا بفرمان ولی فقیه اصغر، و با چنگ زدن به ماتریالیسم توحیدی فریاد بر آورند والمپنیزما! جمع کنید حضرات ! هر چند نیازی نیست خودتان میدانید جل و پلاستان جمع شده است و آینده ایران و ملتی که در حال خروشیدن بر بنیادهای سیاه و تاریک تاریخی ولایت فقیه وهر نوع اسلام سیاسی است جائی برای شما نخواهد داشت.
امضاهایتان را پای اسناد بگذارید به این و آن دشنام دهید هم شما میدانید که حقیقت چیست و هم اصغری میداند شما که هستیدولی چه باید کرد که بقول شاملوی بزرگ که سالها قبل در حضور برخی از شما و خود من او را پاسدار فرهنگی رژیم خواندند
سخنها میتوانم( میتوانید) گفت
غم نان اگر بگذارد
و
چرا که به عصری چنین بزرگ
سفر را
در سفره نان نیز، هم بدان دشواری به پیش می باید برد
که
در قلمرو نام
امید که انفاس پر برکت ابوالفضل بر ماتریال شما بیفزایند و در ضمن باسن تاریخساز سعید بهبهانی که لحظاتی ناخواسته چشم در چشم شما انداخت از چشمهای شور شما مصون بماند و بر برکت قلمهای شما در تهاجم به دیگران بیفزاید.
و بعنوان آخرین سخن مشکل ملت ایران نه باسن سعید بهبهانی و حرکت قابل انتقاد او و نه ایرج مصداقی است . دشمن رژیم ولایت فقیه است . تمام لمپنها آنجا هستند . رو به آنها بایستید و به اصغری هم این را تذکر دهید. بفرمائید اصغری عیان شو و فرمان ده تا ملت برخیزد وسرنگون کند و دست از سر مصداقی بردار و نیز توجه داشته باشید از برکت باسن بهبهانی که بر مسائل اصلی سایه میاندازد و جلوی سرازیر شدن سئوالات و اشتباهات را سد میکند دوری کنید میشود مدتی در این باره مشغول شد و مشکل اصلی را که حکومت آخوندهاست و اینکه ششماهه قرار بود رنگون شود و شد چهلساله فراموش کرد.مشکل باسن بهبهانی نیست مشکل باسن خامنه ای است و هزاران هزار ملای دزد بیشرف و خونخوار بر روی تمام ایران و مملکتی که ماهی حدود هفده هزار نفر با طناب کرونا به دار کشیده میشوند. بیندیشیم.
اسماعیل وفا یغمائی.
پانزده اوت 2021میلادی
منبع:پژواک ایران