ب) راه حل های پیشِ روی رهبری مجاهدین
بن بست هائی که سازمان مجاهدین در آن گرفتار آمده است، خودساخته اند. رهبری سازمان مجاهدین با بی مسئولیتی حاضر نیست به اشتباهات خود اعتراف کرده و سیاست دیگری اتخاذ کند. کسی هم در سطوح رهبری مجاهدین شهامت به نقد کشیدن مسعود رجوی را ندارد. از همین رو اشتباهات سه ده گذشته تکرار و بازتکرار می شوند. دستگاه تبلیغاتی مجاهدین نیز بر اساس رهنمود های مسعود رجوی هر شکست را یک "پیروزی بزرگ" معرفی می کنند.
نقد و تحلیل های منتقدین و مخالفین مجاهدین و تاکید آنها بر نقش مسعود رجوی و رهبری سازمان مجاهدین در آنچه که در بالا به آن اشاره شد در تقریبا دو سال گذشته، یخ قطور انجماد فکری و دیوار ترس و سانسور درونی در بین هوادارن و نیروهای سازمان مجاهدین را به میزان قابل توجهی شکسته و تا حدی نیز توجه بخشی از افکار عمومی را به خود جلب کرده است. رهبری مجاهدین زیر این فشارها ناگزیر به واکنش شده است. اساس این واکنش ها بر دامن زدن به "جوّ رعب و وحشت و اختناق" استوار است. به صحنه آمدن مسعود رجوی در سخنرانی 11 آبان ماه 1393 [1]نشان می دهد که او از عملکرد سازمان تحت رهبری اش در به سکوت کشاندن صدای مخالفین و منتقدینش راضی نبوده و تاثیر آن بر برخی از افراد در شورای ملی مقاومت، همچنین تاثیر آن بر نیروهای مجاهدین در عراق و آلبانی و نیز در پایگاه های این سازمان و هواداران آن در کشورهای غربی را آنچنان با اهمیت دیده، که ناگزیر شده خودش به این موضوع بپردازد. در فرهنگ درونی مجاهدین به این می گویند "پرداخت رهبری". یعنی آن همه اطلاعیه های کمیسیون ضد تروریسم شورای ملی مقاومت، مصاحبه های مهدی ابریشم چی با تلویزیون مجاهدین و صد ها نوشته مختلف برعلیه منتقدین و مخالفین که در رسانه های مجاهدین یا وابسته به مجاهدین منتشر می شوند، آنقدر بی اثر بوده اند که رجوی راه حل را در به میدان آمدن خودش دیده است.
1. گریزگاه استراتژیک
در تقابل با روشنگری منتقدین و آزاد اندیشانی که نوشته ایشان موجب روشنگری بوده و در درون و بیرون تشکیلات مجاهدین موجی از سوال را متوجه دستگاه رهبری آن، بویژه مسعود رجوی نموده است، رجوی در تلاش برای یافتن گریزگاهی برای فرار از این فشارهاست. استراتژی او در مقابله با این منتقدین و مخالفین و روشنگری های آنها اهداف زیر را دنبال می کند:
- مسکوت گذاشتن وضعیت ساکنین کمپ لیبرتی در عراق و کار شکنی های رجوی در انتقال آنها به کشورهای ثالث، منحرف کردن افکار عمومی از سرنوشت ساکنین کمپ لیبرتی که با مرگی تدریجی و فرسایشی و خطر حمله های مرگبار روبرو هستند، منحرف کردن افکار عمومی از مسئولیت رهبری مجاهدین در ادامه این وضعیت، منحرف کردن افکار عمومی از این موضوع که چرا سازمان مجاهدین امکان ارتباط خانواده ها با اعضای این سازمان در عراق و آلبانی را فراهم نمی کند.
- باز کردن یک جبهه جدید "جنگ" روانی و تبلیغی بر علیه منتقدین و مخالفین رهبری سازمان مجاهدین و منسوب کردن آنها به رژیم تا از این طریق این جنگ را "مبارزه" با رژیم جمهوری اسلامی جا بزند.
- منحرف کردن افکار عمومی و نیروهای خودی و هواداران سازمان مجاهدین از شکست "جنگ آزادیبخش" و پایان کار "ارتش آزادیبخش".
- منحرف کردن افکار عمومی از نقش مسعود رجوی و پاسخگو بودن او در قبال سیاست های این سازمان و پرسش هائی که از او می شود. این هدف، هدف اصلی در مرحله کنونی می باشد.
1.1. ابزارها و راهکارها در برخورد با منتقدین و مخالفین
برای عملی کردن اهداف فوق، رجوی، دستگاه رهبری سازمان مجاهدین و نیروهای وابسته به آن در مقابله با نقد و تحلیل ها و نوشته های مخالفین و منتقدین سازمان مجاهدین و مسعود رجوی- راهکارهای زیر را دنبال می کنند:
- عدم پاسخگوئی منطقی و مستدلل به انتقادات و پرسش ها[2]
- "حداکثر تهاجم" از طریق فحاشی، توهین و تهمت زدن و ترور شخصیت
- شخصی کردن تهاجمات و بالا بردن میزان بار احساسی و عاطفی این حمله های لفظی و نوشتاری برای به واکنش کشاندن احساسی منتقدین و مخالفین و از مسیر خارج کردن فرد منتقد
- "نسَق گیری" از دیگر افرادی که در درون سازمان مجاهدین یا شورای ملی مقاومت بوده، اما معترضند و چه بسا در فکرند که از مجاهدین جدا شده و قصد دارند که در آینده اعتراضشان را علنی کنند.
- تهدید به مرگ و "به مجازات رساندن" منتقدین و مخالفین
- تولید و انتشار نوشته ها و "اسناد" گزینشی با هدف تخریب شخصیت افراد
- جلوگیری از سرایت "جنگی" که مسعود رجوی بر علیه مخالفین و منقدین به راه انداخته به رسانه های عمومی و میلیونی و محدود نگه داشتن آن در دایره مجاهدین و هوادارانش
- نوشتارهای انبوه و کلیشه ای از طریق مقاله یا حتی کامنت گذاری در برخی سایت ها و صفحه های فیسبوک با نام افراد ناشناس (سربازان گمنامِ فدائی رهبر) از طریق طرح موضوعاتی که در بالا به آن اشاره شد.
- ترغیب یا زیر فشار گذاشتن افرادی در شورای ملی مقاومت یا حتی در درون سازمان مجاهدین به نوشتن متن های کلیشه ای (برائت از منتقدین و مخالفین، اعترافنامه). از آنجا که این نوشته ها در اساس فاقد هرگونه محتوای جدی است، و فقط به تعریف از رجوی یا شعار دادن یا خط و نشان کشیدن برای مخالفین و منتقدین محدود شده، به نظر می رسد هدف از این نوشته ها گرفتنِ دست نوشته و "سند" از نویسندگان آن باشد تا اگر در آینده همین افراد بخواهند جدا شده و اعتراضشان بر علیه رهبری سازمان مجاهدین و مسعود رجوی را علنی کنند، آن نوشته ها را بر علیه آن افراد استفاده کنند. (در این مورد به نوشته هایی که در سایت همبستگی ملی و آفتابکاران منتشر می شود، مراجعه شود[3])
پ) واکنش به فحاشی ها و اتهام پراکنی ها
از آنجا که هدف اصلی دستگاه تبلیغاتی سازمان مجاهدین از فحاشی ها و اتهام پراکنی ها و حمله های شخصی بر علیه افرادی که بطور علنی در نقد و تحلیل سازمان مجاهدین یا مسعود رجوی مطلب منتشر می کنند منحرف کردن افکار عمومی از نقش مسعود رجوی و مسئولیت و پاسخگوئی او می باشد، باید از برخوردهای شخصی و عکس العملی که اغلب با تحریک مسائل عاطفی همراه می باشد خودادری کرد. باید از "دهن به دهن شدن" با مقاله نویسان گمنام یا حتی افراد شناخته شده پرهیز کرد و هرچه بیشتر بر نقش مسعود رجوی و پاسخگو بودن او تاکید کرده یا خواستار آن بود که باید فردی که نمایندگی رسمی رجوی یا سازمان مجاهدین را به عهده دارد پاسخ دهد.
ت) نگاهی به برخی خصوصیات شخصیتی مسعود رجوی
مسئولیت سیاست گذاری های سازمان مجاهدین و نتایج ویرانگر و خونبار آن بر عهده دستگاه رهبری این سازمان می باشد. اما نقش مسعود رجوی "خاص الخاص" است. زیرا او در طول نزدیک به چهار دهه گذشته نفر اصلی تصمیم گیرنده و "خط دهنده" بوده است. در طی این سالیان او مسئولیت های زیر را به عهده داشته است: «مسئول اول سازمان مجاهدین، مسئول شورای ملی مقاومت، فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران» و مهم تر و بالاتر از همه «رهبر عقیدتی و خاص الخاص مجاهدین». مسعود رجوی اگر چه باهوش و در زمینه هائی بسیار با استعداد است، اما فردی نالایق، غیر مسئول، غیر پاسخگو، خودبزرگ بین و متوهم است. او "تاکتیکسین" ماهری است. با "زبان بازی" تلاش در جذب شخصیت ها و نیروهای سیاسی می کند. (ارتباط با بنی صدر و بسیاری افراد و شخصیت ها و هنرمندان که به شورای ملی مقاومت جذب شدند.)
بسیار حسابگر و فرصت طلب است و زمانی که به هدفی که مورد نظرش است برسد، آدم ها و نیروهای سیاسی دیگر را مثل "دستمال مصرف شده" به زمین انداخته و آن را لگد مال می کند. (رفتاری که با جدا شدگان از سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت می کند: توهین و تهمت و فحاشی به آنها و تبلیغ گسترده برای تخریب چهره و شخصیت آنها[4])
مسعود رجوی نه تنها دروغگو، بلکه بسیار فریبکار است. یعنی با فکر و برنامه قبلی مسیر تحولات را طوری سمت و سو می دهد که به هدفش برسد، حال آنکه هدف اصلی اش را در پس ادعاها و شعارهای دوست داشتنی پنهان می کند. (انقلاب ایدئولوژیک را تحت پوشش رهائی زن تبیلیغ کرد، حال آنکه هدف اصلی تثیبت رهبری مطلق خودش و حذف رقیبان درونی از یک طرف و فرار از پاسخگوئی در قبال شکست های نظامی و سیاسی بود که فرماندهی اش را خودش به عهده داشت. یا نمونه دیگر: جدا کردن کودکان از والدینشان و اعزام آنها به کشورهای دیگر را تلاش برای نجات جان کودکان از وضعیت جنگی در عراق اعلام کرد. حال آنکه بعد از عملی کردن طلاق ایدئولوژیک در درون تشکیلات، از دید رجوی بچه ها دیگر اضافی بوده و "مزاحم" محسوب می شدند، چرا که می توانستند موضوعی برای دیدار پدر و مادرها و تماسشان با همدیگر شوند و این را رجوی ممنوع کرده بود.[5])
مسعود رجوی فردی نالایق است و ادامه رهبری او بر سازمان مجاهدین فقط موجب خونریزی و کشته شدن افراد بیشتر خواهد شد. (سه دهه استراتژی های شکست خورده/ دستگیری و زندان و اعدام نیروهای مجاهدین/ جدا شدن از مردم ایران و اتکا به نیروهای جنگ طلب یا مرتجع منطقه ای و جهانی/ او با این سیاستهایش عملا موجب طولانی شدن عمر رژیم جمهوری اسلامی شده است/ همبستگی نیروهای اپوزسیون را هرچه بیشتر ناممکن کرده است/ با رواج و گسترش یک فرهنگ توتالیتاریستی در درون سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت و تبلیع یک فرهنگ تقدس گرایانه شیعی که تلاش دارد فریبکارانه با پوشش "دمکراتیک" آن را به بیرون عرضه کند [سخنرانی های مریم رجوی] و با سرایت دادن این فرهنگ از طریق کارهای تبلیغی و نوشتاری به ناخودآگاه جمعی ایرانیان، عملا فرهنگی ضد دمکراتیک را رواج داده و به ترمزی در سرنگونی جمهوری اسلامی و روند تحولات دمکراتیک برای ایران تبدیل شده است/ با سیاست هایش به سرخوردگی دسته جمعی و سیاست گریزی در بین نیروهای سیاسی، جوانان و مردم عادی هر چه بیشتر دامن زده است و به همان میزان به ادامه عمر رژیم جمهوری اسلامی کمک کرده است.)
ث) سخن پایانی
نقد و بررسی و تحلیل مواضع سازمان مجاهدین و مسعود رجوی و ارزیابی نتایج سیاست هائی که در سه دهه گذشته او مسئولیتش را به عهده داشته است باید به دور از هیجان سازی باشد. باید حتی الامکان با فاکت و نمونه و اسناد همراه بوده و از انتقام گیری و خالی کردن بُغض شخصی به دور و با رعایت انصاف انجام شود.
نقد و تحلیل سازمان مجاهدین باید کمک کند تا پایان عمر رژیم جمهوری اسلامی- چه آن را سرنگونی بنامیم یا فروپاشی و ...- سریع تر شود. بررسی تجارب مربوط به این سازمان باید مانع خونریزی بیشتر در فعالیت های سیاسی – چه در حال حاضر و یا در آینده - گشته و عمق آگاهی در کار و فعالیت سیاسی و پای بندی به روش های دمکراتیک را تقویت کند.
همچنین حاصل این تحلیل و نقدها باید مانع از شکل گیری تمامیت خواهی و قدرت گیری در یک رهبر و یک تشکیلات سیاسی شود. این نقد و تحلیل ها باید فرهنگ شفاف سازی و پاسخگو بودن رهبران و تشکیلات سیاسی به نیروهای خودی و به افکار عمومی را تقویت کرده و فرهنگ مدارا و احترام به یکدیگر را گسترش داده و ضرورت شناخت و گسترش پولورالیسم و احترام به تنوع اندیشه ها و جدائی دین از سیاست را هر چه بیشتر روشن ساخته و آن را تقویت کند.
* توضیح: در قسمت دوم این نوشته در ترتیبِ زیرنویس های ارجاع داده شده ی 5، 6،7 و 15 اشتباهی رخ داده بود. از این بابت پوزش می خواهم اشتباه از من بوده است.
هرسه قسمت این مقاله، با هم در یک جا و در فرمات پ د اف را اینجا ببینید.
حنیف حیدرنژاد/ قهرمان حیدری
بهمن 1393
[1] همان منبع فوق/ زیرنویس شماره 29
منبع:پژواک ایران