نگاهی به مقاله فرح شیلاندری؛ «آیا سازمان مجاهدین خلق «فرقه» است؟»
حنیف حیدرنژاد
حنیف حیدرنژاد- خانم فرح شیلاندری، مترجم و پژوهشگر، در مهر ماه ۱۴۰۱ مقاله نسبتا بلندی با عنوان "آیا سازمان مجاهدین خلق «فرقه» است؟" منتشر کرده است. نوشته حاضر نگاهی کوتاه به این مقاله است.
ساختار مقاله
مقاله با یک مقدمه کوتاه آغاز و در قسمت دوم به تعریف واژه "فرقه- Sect" و "کالت- Cult" و تفاوت های آنها با هم پرداخته و با استفاده از منابع مختلف به بیان برخی از مشخصه ها و ویژگی های فرقه به نقل از پژوهشگرانی که بطور تخصصی در زمینه فرقه کار کرده اند می پردازد. در قسمت سوم با استفاده از اسناد مرتبط با جداشدگان از سازمان مجاهدین خلق، ویژگی های عام مربوط به فرقه با این سازمان مطابقت داده شده است. قسمت چهارم و پایانی هم نتیجه گیری کوتاه نویسنده را شامل می شود.
از آنجا که فرح شیلاندری خود هیچگاه هیچ ارتباط شخصی- تشکیلاتی با سازمان مجاهدین نداشته، توانسته با رعایت فاصله به موضوع وارد شده و آن را بررسی کند.
متُد کار
فرح شیلاندری بر پژوهش و تحقیق در منابع تخصصی انگلیسی متمرکز است. او با ترجمه و نقل قول از پژوهشگران متعدد، تصویر جهانشمولی از "فرقه" ارائه می دهد. به نحوی که مشخص می شود اگر چه فرقه های مختلف ویژگی های متفاوتی داشته و هر کدام مشخصه های خاص خود را دارند، اما یکسری ویژگی های عام بر فرقه ها حاکم است که مستقل از جغرافیا و زبان و عقیده، آنها را بسیار بسیار به هم شبیه می کند. او می نویسد: "فرقه و فرقه گرایی مختص هیچ جغرافیا، مذهب، نژاد یا سرزمین خاصی نیست و از اروپا و آمریکا گرفته تا آسیا در سراسر جهان از دیرباز، فرقه هایی با ایدئولوژی های گوناگون وجود داشته و دارند. مثلا، فقط در امریکا حدود پنج هزار فرقۀ فعال وجود دارد."
شناخت این ویژگی های عام کمک می کند تا آنانکه در یک فرقه فعال هستند یا آنانکه به این موضوع علاقه دارند بتوانند مکانیزم هائی که اعضا یک فرقه را اسیر کرده بهتر شناخته و سریعتر ماهیت مناسبات فرقه ای حاکم بر یک گروه را فهم کنند.
روش شیلاندری در بخش تطبیقی در اساس بر اسنادی متمرکز است که جداشدگان از سازمان مجاهدین منتشر کرده اند. او می نویسد: "تلاش دارم با رویکردی بی طرفانه و به دور از مهر یا کینه ورزی به این سازمان، مطالعه ای مطابقتی براساس یافته های پژوهشگران متخصص «فرقه شناسی» (با بیش از صدها صفحه اسناد و مقالات آکادمیک، مصاحبه ها و پرسشنامه های دقیق و تخصصی ِ موجود در پُرتالهای دانشگاهی، ویدئوهای جداشدگان از فرقه های مختلف، و سپس با بررسی ِ مقایسه ای ِ ویژگی های برجستۀ فرقه ها با ویژگی هایی که از اسناد معتبر نوشتاری، صوتی و تصویری دست اول از جدا شدگان سازمان مجاهدین خلق به دست آمده است) به آن پرسش محوری اولیۀ «آیا سازمان مجاهدین خلق فرقه است؟» پاسخ گویم. همانطور که پژوهشگران غربی، تحقیقات خود را براساس شواهد دست اول از گفته ها، نوشته ها و مصاحبه های اعضاء جداشدۀ فرقه ها استوار می کنند [...] در این پژوهش نیز مقالات، کتاب ها و مصاحبه های دیداری و شنیداری ِاعضاء سابق سازمان مجاهدین خلق مورد استناد قرار می گیرند."
تنوع منابع
فرح شیلاندری در نوشته اش منابع مختلف انگلیسی متعدد و متنوعی استفاده کرده که به لحاظ زمان پژوهش بسیار متفاوت هستند. همچنین پژوهشگران و تخصص آنها یا نوع فرقه و گروهی که آنها مورد پژوهش قرار داده و متد آنها نیز از هم بسیار متفاوت است. همین موضوع شباهت های بین فرقه ها و اینکه چطور با همه این اختلافات وجوه تشابه آنها تا این حد به هم نزدیک هستند موضوع را جذاب تر کرده و این پرسش را در ذهن خواننده بر می انگیزد که چرا و چطور این همه تشابه و نزدیکی امکان پذیر است.
منابع فارسی زبان که در اساس به جداشدگان از سازمان مجاهدین محدود می باشد نیز سه نسل از مجاهین سابق را شامل می شود. افرادی با سوابق مختلف تشکیلاتی؛ از فردی که از اوائل تاسیس سازمان مجاهدین در آن حضور داشته تا فردی که در دهه 70 شمسی به این سازمان ملحق شده است. افرادی با طول مدت های مختلف حضور در این تشکیلات، از نزدیک به چهل سال سابقه تشکیلاتی تا 12 سال سابقه. افرادی با سوابق زندان در زمان شاه یا در زمان جمهوری اسلامی. در بین این منابع، تها یک نفر زن است. اگر زنان جدا شده از سازمان مجاهدین که به جمهوری اسلامی نزدیک نشده اند بتوانند تجارب خود را منتشر کنند، مطمعنا تجارب آنها می تواند فاکت های مهم و متنوع تری را برای شناخت دقیق تر ماهیت درونی سازمان مجاهدین در اختیار پژوهشگران و افکار عمومی قرار دهد.
بررسی موضوعی برخی ویژگی های فرقه
فرقه ها برخی ویژگی های منحصر به فرد و نیز برخی ویژگی های مشابه با هم دارند. فرح شیلاندی در مقاله خودش در یک دسته بندی کلی، برخی از مهمترین ویژگی های مشابه را جدا و بر آنها تمرکز کرده است. این موضوعات عبارتد از: رهبر کاریزماتیک/ سلطه و تسلیم/ زنان/ زندگی جنسی اعضاء فرقه ها/ هویت/ واحد خانواده/ کودکان/ گزارش نویسی و اعتراف علیه خود/ دموکراتیک یا دیکتاتوری؟/ فساد مالی/ چه کسانی جذب فرقه ها می شوند؟/ عوامل بازدارنده از جدایی از فرقه ها.
رهبری کاریزماتیک
نویسنده در بخش اول فقط ویژگی های فرقه ها را بر اساس منابع تخصصی توضیح می دهد. او در بخش مربوط به مجاهدین به کمک اسناد برگرفته از جداشدگان، نمونه های متعددی از درون مجاهدین که همان ویژگی فرقه های کلاسیک می باشد را بیرون کشیده و به تطابق آنها با هم می پردازد. با این روشِ مقایسه ای، بدون دخالت تمایلات و یا احساسات شخصی بر علیه این سازمان، می توان به خوبی و به کمک فاکت و اسناد، "ماهیت فرقه ای" سازمان مجاهدین را مشاهده کرد. بر این اساس مشخص می شود که برجسته ترین ویژگی فرقه ای در درون مجاهدین، شخصیت پرستی و مقدس کردن رهبر (مسعود رجوی) است. بر این اساس نویسنده تاکید دارد: "مالکیت رهبر بر جان و مال و زنده و مردۀ اعضای فرقه در تمامی ِ فرقه های شناخته شدۀ جهان امری معمول است چرا که چنانچه پیش از این بارها تاکید شده است، مالکیت رهبر بر اعضاء فرقه، اقتدار ِ رهبر را به نهایت رسانده و از اعضاء سلب هویت و اختیار می شود.... رابطۀ رهبر و پیروان فرقه ها همواره بر تسلیم کامل گذاشته می شود و تمام راهکارها، برنامه ها، تکنیک ها و استراتژی های دیگر، راه ها و ابزارهای ِ رسیدن ِ به چیرگی و تسلط کامل بر اعضاء است. یکی از راه های به انقیاد درآوردن و تسهیل سرکوب اعضاء فرقه، جدا و به اصطلاح ایزوله کردن محل زندگی و استقرار اعضاء و دور نگه داشتن آنان از جامعه است. ... در واقع، همچون سایر فرقه ها، در سازمان مجاهدین نیز رهبری عملا مدام العمر بوده، انتقادپذیر، مسئولیت پذیر و حتی به اعضاء خود هم پاسخگو نیست."
شیلاندری توضیح می دهد برای آنکه رهبر بتواند اقتدار خود را اعمال و تسلط خود را بلامنازع کند، باید اعضا را به نقطه ای برساند که خود را هیچ بدانند. در مورد سازمان مجاهدین این مکانیزم جدا از تقدس بخشی به رهبر، از طریق نفی فردیت به پیش برده می شود: "نفیِ خود، یعنی نفی اندیشه کردن و فکر کردن و شکاکیت بود. موضوع، سرکوب "داوطلبانه" فکر کردن و نظر مستقل داشتن بود. حاصل چنین بودنی نیز اطاعت چشم بسته از رهبر و سلسله مراتب رهبری بود.... اعضاء نمی توانند نسبت به ایدئولوژی فرقه، تفکر انتقادی و تحلیلی داشته باشند. تاثیری که این تکنیک بر اعضاء می گذارد این است که فرد دائم به خود شک می کند و خود را کوچک می شمارد، در نتیجه اعتماد به خود، توانایی های خود و قدرت تجزیه و تحلیل خود را از دست می دهد، و در نهایت تسلیم می شود، چراکه می پذیرد و باور می کند که «رهبر بهتر می داند»".
شیلاندری با استناد به لالیچ (متخصص و مدرس فرقه شناسی) در ارتباط با ازخود تهی کردن افراد در فرقه یاد آور می شود: "یکی از وجوه مشترک فرقه ها، استفادۀ رهبری از یک برنامۀ به اصطلاح «اصلاح فکری» (یعنی کنترل ذهن و رفتار) اعضاء، بدون اطلاع یا رضایت آنان است. رهبران فرقه ها با حمله و هجمه به درونی ترین «خود» فرد، موفق می شوند نظام فکری-عاطفی-احساسی ِ فرد را قطعه قطعه از هم جدا کرده و مطابق با تصویر مورد نظر فرقه دوباره قالب بندی کنند. به عبارت دیگر، از طریق انواع تکنیکهای تأثیر (manipulation) اجتماعی و روانشناختی، اعضاء را از خودشان میگیرند و یک شخصیت فرقهای، یک شبهشخصیتی را به آنان باز میگردانند."
خانواده، زنان و کودکان
آنچه که شیلاندری در تطابق ماهیتی سازمان مجاهدین با فرقه ها در مورد نوع نگاه و رفتار در ارتباط با خانواده، زنان و کودکان نوشته است تکان دهنده است. او می نویسد: "در بخش وضعیت زنان در فرقه ها اشاره شد که فرقه ها معمولا از زنان می خواهند که به گونۀ خاصی لباس بپوشند، حرف بزنند و رفتار کنند. این مسئله در درون تشکیلات سازمان مجاهدین نیز دیده می شود. گرچه سازمان مجاهدین در تبلیغات خود بر برابری ِزنان و مردان، آزاد کردن ِزنان از بند مردسالاری، رهائی و آزادی زنان از استثمار جنسیتی توسط مردان و اینکه زنان باید در صدر امور باشند و قدرت را به دست بگیرند، تاکید می کنند، اما به گفتۀ اعضاء جداشدۀ سازمان مجاهدین، زنان مجاهد می بایست در زندگی روزانۀ خود از دستورات و اوامر سختی پیروی و اصول خاصی را رعایت کنند، تا آنجا که زنانگی خود را نیز نفی کرده و خود را از دید مردان پنهان کنند."
رفتارهائی که شیلاندری در مقاله خود به نقل از یکی از زنان جدا شده از سازمان مجاهدین نقل قول می کند نه تنها در تطابق با فرقه ها، بلکه تداعی کننده گشت ارشاد حاکم در جمهوری اسلامی است: او به نقل از فرشته هدایتی از زنان جدا شده از سازمان مجاهدین در کتاب زخم های بی التیام می آورد: "در تشکیلاتی که قرار بود به زن جایگاه خاصی داده شود حالا در مناسبات داخلی اش زن ها را مخفی می کند و ما از اینکه زن بودن ما مساله ساز باشد می ترسیدیم. ترس داشتم که به محض خروج از اتاق، برادری تصادفا چشمش به من بیافتد و ناگهان فیلش یاد هندوستان کند و بعد اسم مرا در گزارش خود بیاورد که در آن حالت دوباره باید زیر تیغ بروم و پاسخگو باشم که چرا مردی مرا دیده و یا چرا خود را چنان پنهان نکردم که او نتواند مرا ببیند!... ما نه تنها محل کار و مسیر رفت و آمد و درب های ورود و خروج را مردانه و زنانه کرده بودیم که مبادا چشم زن و مرد نامحرم به هم بیافتد، بلکه رابطه زن و مرد برای ما چنان تابو (منع، نهی یا حرام) شده بود که حتی پمپ بنزین را نیز زنانه و مردانه کرده بودند! ضوابط این بود که هیچ خواهری حتی الامکان حق نداشت که به تنهائی تردد کند، به تنهائی از درب قرارگاه بیرون برود، با مردی تنها بماند و یا با مردی تنها در اتومبیل سوار شود و حتی الامکان باید از دیدن مردها و نیز دیده شدن توسط آنها به طور کلی بپرهیزد... در حالی که درد شدید داشتم و به بهداری منتقل شده بودم، مسئولین حاضر بر سر این بحث می کردند که «آیا درست است یک دکتر مرد مرا عمل کند، یا نه؟»... حتی موقع خواب هم باید روسری ها حتما در دسترس باشد تا اگر به هر دلیلی نیاز به تردد و تحرک شد، حتما حجابمان رعایت گردد. بعضی برای اینکه در عالم خواب مبادا فرصت اینکه روسری شان را پیدا نکنند، با روسری می خوابیدند، یعنی حجاب ٢۴ ساعته!... نوع من در مناسبات این تشکیلات پرپر شدیم و نفهمیدیم زندگی چیست، زنانگی چیست، زیبایی چیست، عشق چیست، بوسیدن، بوسیده شدن؛ همۀ اینها را برای ما ذغنبوت کردند. ... نه می دانستیم و نه می دانیم که اپرا چیست، موسیقی چیست، رقص چیست، ادبیات چیست، زندگی چیست... ما حتی بلد نبودیم خرید کنیم، لباس متناسب با سن مان بپوشیم ... ما سراسر درد و اندوهیم ... ما زنها حتی نمی توانستیم به راحتی بخندیم چون اینطور تعبیر می شد که داریم اشعه پخش می کنیم، و اصلا به قول خواهر نسرین [از معاونین مسعود رجوی] چون زشت بودیم، برای جلب توجه می خندیدیم".
شیلاندری با اشاره به "انقلاب ایدئولوژیک" درونی مجاهدین و در نقل قول از یکی از اعضا زن جدا شده از مجاهدین یادآور می شود که: "در بند ب انقلاب ایئولوژیک یاد گرفته بودیم که مسعود صاحب ماست و ما در «حریم رهبری» هستیم." شیلاندری اضافه می کند: "اصطلاح «حریم» نشان می دهد که در تشکیلات این سازمان، نه تنها مردان، که زنان نیز با ورود به حریم مسعود در واقع به حوزۀ کنترل و نفوذ رهبری سازمان یا حوزۀ مالکیت ِ رهبری وارد شده و خروج از آن به «گناه و بدتر از گناه» تعبیر می شود."
شیلاندری به نقل از کتاب "زنان در فرقه ها" از لالیچ، یکی از پژوهشگران متخصص در فرقه شناسی می نویسد: "در بسیاری از فرقه ها، رهبری تصمیم می گیرد که چه کسی چه تعداد فرزند داشته باشد. در برخی فرقه ها، زنان از بچه دار شدن منع می شوند و از عقیم سازی یا سقط جنین به عنوان وسیله ای برای جلوگیری از بارداری استفاده می شود. پیامد این قوانین چیزی نیست جز کنترل دائمی زندگی جنسی زنان یا سوء استفاده های آشکارتر مانند ازدواج های دستوری، رفتارهای جنسی اجباری با رهبر، استفاده از زنان به عنوان ماشین فرزندآوری، عقیم سازی و حتی تجاوز جنسی.
کنترل جنسی معمولا به دستور یا توسط رهبر مستبدی انجام می شود که قادر است نیازهای خود را از طریق اعمال نفوذ (manipulation) و تاثیر روانی که منجر به بهره کشی جنسی می شود برآورده کند. تقریباً در همۀ موارد، این بهره کشی های جنسی بر اساس ترفندهایی هستند که از وفاداری، اعتماد و اعتقاد زن به رهبر، گروه و فلسفه کلی فرقه سوءاستفاده می کنند. اغلب اعضا صرفا از روی ترس تن به تسلیم می دهند. با توجه به عدم تعادل قدرت، نه گفتن دشوار است."
شیلاندری به یک مورد تکان دهنده دیگر در ارتباط با زنان در سازمان مجاهدین اینگونه اشاره می کند: "یکی دیگر از موارد بسیار بحث برانگیز در سازمان مجاهدین خلق، مسئلۀ «بیرون آوردن رحم زنان» بدون رضایت و موافقت و گاه اطلاع آنان است. فرشته هدایتی در گفتگو با همنشین بهار به این موضوع می پردازد و می گوید خود ایشان هم یکی از این زنانی بوده که مورد عمل جراحی بیرون آوردن رحم بدون هیچ مشکل و دلیل پزشکی قرار گرفته است."
شیلاندری به موارد متعدد دیگری در حوزه خانواده، زنان، زندگی جنسی اعضا و خانواده پرداخته و به تطابق داده های به دست آمده از دورن سازمان مجاهدین با آنچه در فرقه های کلاسیک حاکم است می پردازد.
یکی دیگر از موضوعات تکان دهنده ای که شیلاندری به آن پرداخته موضوع کودکان است. او به مواردی همچون جدا کردن کودکان از خانواده، مغزشوئی کودکان، تنبیه کودکان و نیز کودک سربازان در درون سازمان مجاهدین می پردازد. در همین مورد به سرگذشت یکی از این کودک سربازان که در یک نشریه آلمانی منتشر شده است می پردازد.
چرا اعضا فرقه آن را ترک نمی کنند؟
با ویژگی هائی که شیلاندری برای فرقه ها بر می شمرد، این سوال پیش می آید که چرا اعضا فرقه آن را ترک نمی کنند؟ او در این مورد می نویسد: "یکی از عوامل بازدارنده برای ترک فرقه،« احساس خالی بود» بیرون از زندگی و دنیای درون-فرقه است، که البته می تواند پیامد زندگی در یک فرقه برای سال های متمادی نیز باشد. ... این تاثیرات روانی سبب می شود فرد تعادل روانی خود و به طبع ِ آن قدرت انتخاب و تصمیم گیری خود را از دست بدهد. از سوی دیگر، برای کسانی که سال های زیادی از عمر، بویژه دوران نوجوانی و جوانی ِ خود را در فرقه های بسته گذرانده اند که با جهان بیرون قطع ارتباط کرده و اطلاعات ناچیزی دربارۀ زندگی خارج از فرقه دارند، حتی اگر دیگر تعهدی به فرقه احساس نکنند و به اصطلاح کاملا بریده باشند، بیرون رفتن از فرقه و ادغام در جامعه و تطبیق خود با نورم ها و هنجارهای جدید بسیار دشوار است. باتوجه به پیشرفت های تکنولوژیک و علمی روزبه روز فزاینده در جهان بیرون، عضو جدا شده خود را در دنیای غریبی می بیند که برای آن هیچ آمادگی ِ ذهنی و مهارتی ندارد، و باید زندگی را از نو شروع کند و برای ادغام در جامعه، مهارت های تازه ای بیاموزد. این درحالی ست که ممکن است عضو جدا شده در دهۀ پنجم، ششم یا هفتم عمر خود باشد، که شرایط را برای وی در تصمیم گیری، سخت تر هم می کند."
با آنچه بسیاری از جدا شدگان از سازمان مجاهدین توضیح داده اند، می توان گفت این توضیحات به میزان زیادی در مورد سازمان مجاهدین قابل انطباق است.
دموکراتیک یا دیکتاتوری؟
فرقه ها "فرقه" بودن خود را قبول نکرده، بلکه با خود حق پنداری، خود را دارای رسالتی جهانی دانسته که برای آن تلاش و مبارزه می کنند، و برای آنکه وجه اجتماعی خود را حفظ کنند به راحتی ادعای دمکراتیک بودن هم می کنند. شیلاندری در این مورد می نویسد: "هستۀ اصلی و مرکزی ِ فرقه بر «اطاعت محض» یا «سرسپردگی» به رهبر گذاشته می شود. به عبارت دیگر، رهبر دارای قدرت مطلق و نامحدود است. همین ویژگی ِخاص رهبرِ فرقه (تمرکز قدرت) اساسا هیچ سنخیتی با دموکراسی ندارد که در آن اصل را بر مردم سالاری (هرچند نسبی)، توزیع قدرت، رعایت آزادی های اجتماعی و سیاسی مردم، شایسته سالاری، رقابت آزاد و وجود رسانه های مستقل می گذارد. در واقع، ایمان بیش از حد به رهبر بدون چالش و تسلیم کامل اعضاء در برابر تصمیمات و خواسته های وی، زمینۀ مساعدی برای ظهور دیکتاتوری یا اقتدار مطلقِ رهبر ایجاد می کند."
یک کمبود مقاله در این قسمت نبود فاکت های تطابقی مرتبط با سازمان مجاهدین در مورد این موضوع می باشد.
نتیجه گیری
شیلاندری در "سخن پایانی" در آخر مقاله اش در پاسخ به سوال آغازین مقاله و اینکه آیا سازمان مجاهدین فرقه است، پاسخ خودش را اینگونه می دهد: "مستنداتی که از منابع معتبر و دست اول در این پژوهش مورد نقل قول و استناد قرار گرفته است، نشان می دهند که سازمان مجاهدین خلق ایران مشترکات صد درصدی ِبسیاری با فرقه های شناخته شدۀ جهان دارد و همان ویژگی ها را نمایندگی می کند."
در اینجا اگر چه با فرح شیلاندری موافقم، اما به باور من سازمان مجاهدین خلق فقط یک فرقه نیست، بلکه ماهیت و هویت فرقه ای، تنها یکی از چندین مشخصه های آن است. به باور من سازمان مجاهدین شخصیت و هویتی چند لایه دارد که برهم تاثیر گذاشته و یک تشکیلات منحصر بفرد از آن می سازد. این ویژگی ها عبارتند از: پیشینه چریکی و مخفی کاری طولانی مدت بیش از 50 ساله، مذهبی بودن از نوع شیعه و باور به اطاعت بی چون و چرا از رهبری، قِدسیت دادن به رهبری از نوع شیعی و ربط دادن او به "امام زمان"، آموزش های نظامی کلاسیک در زمان حضور در عراق و داشتن ساختار نظامی که در دوره ارتش آزادیبخش در عراق نهادینه شده، آموزش ها و ساختار اطلاعاتی- امنیتی که ساختاری کاملا بسته و مافیائی را در آن نهادینه کرده، سابقه طولانی در فعالیت های سیاسی- تبلیغی و ارتباطات قوی در بالاترین سطوح دیپلماتیک با دولت ها و احزاب مختلف در جهان، سابقه طولانی در جذب پول از منابع مختلف از جمله از دولت ها- شبکه مخفی پولشوئی و قاچاق انسان و جعل مدرک، سابقه طولانی در استفاده از روش های مختلف برای وابسته کردن مالی افراد به خود و جمع آوری مدرک برای زیر فشار گذاشتن آنها که اگر بخواهند پس از جدا شدن از سازمان به مخالفت علنی اقدام کنند، مدارک از قبل آماده شده را بر علیه آنها استفاده کرده و به اصطلاح افشاگری کند.
از دیگر مشخصه های این سازمان می توان این موارد را بر شمرد: ساختار تشکیلاتی منظبط و بسته، آموزش های تشکیلاتی- ایدئولوژیک در پذیرش و تربیت کادر با استفاده از متدهای مختلف مذهبی/ عاطفی/ روانشناسانه در مغزشوئی فردی و جمعی، دستگاه تبلیغی قوی برای ترور شخصیت و حمله به مخالفین تا حد تهدید به مرگ.
این ویژگی های متعدد و متنوع، آنهم با سابقه ای طولانی، به سازمان مجاهدین این توانمندی را داده و می دهد تا رو به بیرون خودش را دمکرات، ایراندوست، مردم دوست، سکولار، فداکار و ... معرفی کرده، اما همزمان با فریبکاری تلاش دارد تا اهداف اصلی خودش که همانا تصاحب قدرت و پیشبرد اهداف ایدئولوژیک و تشکیلاتی می باشد را به پیش ببرد.
به باور من سازمان مجاهدین یک تشکیلاتِ مخوف مافیائی- فرقه ایِ تبهکار با توانمندی های نظامی- اطلاعاتی می باشد که در عرصه سیاست، اسلام شیعی را در سیاست دخالت داده و با "خود حق پنداری" بر ضد هر نوع مناسبات دمکراتیک بوده و با توسل به توتالیتاریسم محض و با استفاده از فریبکاری، قصد کسب قدرت سیاسی به صورت انحصارطلبانه را دارد. این سازمان به حذف متقدین و دگراندیشان و مخالفین باور داشته و در سابقه پنج دهه گذشته خودش نیز بر همین اساس عمل کرده است. این سازمان منافع رهبری و تشکیلات خودش را بالاتر از هرچیز دیگر دانسته و بنابراین نیروئی بر ضد منافع ملی ایران می باشد.
با آنچه گفته شد فکر می کنم واضح باشد که چرا " فرقه" دانستن سازمان مجاهدین اگرچه درست، ولی به تنهائی کافی نمی باشد.
*****
ارزیابی: نقد تخصصی جریان های سیاسی، یک ضرورت سیاسی- اجتماعی
مقاله فرح شیلاندری یک کار پژوهشی ارزشمند است. او با توانمندی توانسته منابع تخصصی انگلیسی زبان در موضوعی پیچیده را روان و سلیس در اخیتار خواننده خود قراردهد. ما در زبان فارسی به کار علمی و پژوهشی برای نقد افراد یا سازمان های سیاسی یا جریان های فکری نیازمندیم و باید از آن استقبال کرد.
نقد مستدل و غیر جانبدارانه سازمان مجاهدین یا هر شخصیت و نیروی سیاسی دیگری تضمین و ضرورت یک ایران به لحاظ سیاسی مدرن و دمکراتیک بوده و یک پیشگیری موثر برای قدرت گیری انحصاری نیروهائی است که از ماهیت دمکراتیک به دور، اما به مددِ پروپاگاندا و فریبکاری بر آنند تا اهداف انحصارگرانه خود را به کرسی بنشانند.
نطر به تحولات سیاسی که ایران درگیر آن است و اینکه جریان های سیاسی متعددی ادعائ آلترناتیوی داشته و خواهان کسب قدرت سیاسی بعد از جمهوری اسلامی می باشند، نظر به اینکه سازمان مجاهدین چهار دهه است بر چنین ادعائی پای کوبیده و خود را "تنها آلترناتیو دمکراتیک" می داند، نظر به آنکه تجربه خمینی و جمهوری اسلامی نشان داد اگر نیرو یا شخصیت های سیاسی قبل از به قدرت رسیدن به نقد کشیه نشوند چه خطرات بلند مدتی می توانند برای آینده ایران داشته باشند، نظر به همه اینها و اینکه مردم ایران این روزها در خیابان ها برای پایان یک نظام قرون وسطائی به میدان آمده و شایسته آن هستند تا آینده ای دمکراتیک را شاهد باشند، شناخت سازمان مجاهدین از زاویه ای که فرح شیلاندی به آن پرداخته است بسیار سودمند و ضروری است.
امید آنکه آندسته از اعضا سابق سازمان مجاهدین که از این تشکیلات جدا شده و با رژیم همکاری نداشته اند بتوانند تجارب خود در مورد حقایقِ پنهان در دورن این سازمان را بی طرفانه منتشر کنند. این تجارب فقط تجارب شخصی نیست. نظر به تاثیر سازمان مجاهدین در پنج دهه گذشته در شکل گیری تحولات سیاسی در ایران و از آنجا که این سازمان هنوز بر آن است تا اهداف ایدئولوژیک خود را در ایرانِ بعد از جمهوری اسلامی دنبال کند، این یک وظیفه وجدانی- اخلاقی و یک وظیفه ملی- میهنی است تا افکار عمومی نسبت به این حقایق مطلع شوند. از آنجا که تعداد زنانی که تاکنون در این مورد سخن گفته یا نوشته اند محدود است، ضرورت ورود زنان جدا شده به این موضوع بیشتر هم می شود. اگر زنان و دختران نوجوان در ایران با فریاد "زن، زندگی، آزادی" بر احیا کرامت و حقوق سرکوب شده زنان از قید اسلام سیاسی و اسلام شیعی تاکید می کنند، زنان مجاهدِ سابق در قبال همین جمعیت نوجوان و جوان مسئولیتی اخلاقی دارند تا حقایق پنهان و واقعیتِ رفتار سازمان مجاهدین در مورد زنان را آنگونه که در درون این تشکیلات وجود دارد با مردم در میان بگذارند.
منبع:پژواک ایران