اهمیت شکستن «تابوی تجاوز» در مراحل پناهندگی در آلمان- نگاهی به یک تجربه
حنیف حیدرنژاد
"امیدوارم تمام زنانی که به نحوی از رژیم اسلامی ایران صدمه دیدند این مطلب را بخوانند و خودشون را بخاطر آنچه رژیم برسرشان آورده مقصر ندونند و بدونند که با شجاع بودن می توان به عدالت دست پیدا کرد. خوشحالم که با روشنگری و بیان تجربه شخصی خودم بخشی از جنایات این رژیم را، حداقل در رسانه ها و محیط اجتماعی آلمان مطرح کردم و از این طریق خودم را هم به نوعی درمان کردم. این مصاحبه ها با وجود فشاری که به من وارد کرد، ولی خیلی هم در بازیافت سلامتی روحی من تاثیر داشت." سمانه یزدانی مجد
شرح مختصر موضوع
خانم سمانه یزدانی مجد، زن جوان 29 ساله ای است که به همراه همسرش در تهران در تظاهرات ضد حکومتی بعد از انتخابات ریاست جمهوری حکومت اسلامی در سال 1388 صدای اعتراض بلند کرده و فریاد زنده باد آزادی سر داده بود. در یکی از این تظاهرات ها توسط نیروهای سرکوبگر حکومتی دستگیر و به بازداشتگاهی ناشناخته منتقل می شود. در پنج شب و روزی که او در بازداشتگاه بوده مورد درفتاری قرار گرفته و به او تجاوز می شود. به او می گویند: "میخواستی رأیت رو پس بگیری؟ حالا داریم رایت رو بهت پس میدم".
تجاوزگران حکومتی دو هدف را دنبال می کردند: اول: درهم شکستن سمانه و منصرف کردن او از ادامه مبارزه، دوم: اینکه با بیرون فرستادن او این پیام را به دیگر زنان برسانند که چه چیزی در بازداشتگاه ها و زندان های رژیم در انتظار آنهاست. روشی برای ایجاد ترس و وحشت و درهم شکستن روحیه اجتماعی.
سمانه کماکان مصمم به ادامه مبارزه بود، حتی همان زمان قصد داشت تا در مورد آنچه بر او گذشته با یکی از رسانه های فارسی زبان صحبت کند. او در حدی که می توانست به مبارزه اش بر علیه رژیم ادامه می داد. بعد از چند ماه و در حالی که نیروهای امنیتی رژیم قصد دستگیری او را داشتند موفق به فرار از ایران می شود.
سمانه و همسرش خود را در فوریه 2011 به آلمان رسانده و در این کشور درخوست پناهندگی می دهند. پس از 17 ماه انتظار، درخواست پناهندگی آنها در سپتامبر 2012 از سوی اداره امور پناهندگی آلمان در نورنبرگ در ایالت بایرن در جنوب آلمان رد می شود. دلیل: "پناه جو نتوانست به باور برساند آنچه ادعا می کند، واقعا برای او اتفاق افتاده است". در همین جواب منفی، یک گواهی روانشناس نیز در مورد وضعیت روحی سمانه که در آن به ضربات روحی ناشی از تجاوز پرداخته بود، با این دلیل از سوی اداره امور پناهندگی رد می شود که: "اگر چه قابل قبول است که او ضربه روحی خورده، اما در گواهی مشخص نشده دلیل ضربه روحی، دقیقا همان چیزی است که پناه جو خودش ادعا می کند."
تا این زمان، در دو سالی که از زندگی سمانه و همسرش در آلمان می گذرد، با دوستانی آشنا می شوند که در شرایط سخت در کنارشان هستند و به آنها کمک می کنند. مسیحیان با ایمانی که که سمانه و همسرش را به کلیسا دعوت می کنند. سمانه و همسرش در ارتباط با کلیسا قرار می گیرند. این ارتباط به آنها احساس آرامش می دهد. آنها به تدریج جذب آئین مسیحیت شده و ایماندار می شوند. آنها غسل تعمید می گیرند و در فعالیت های کلیسا بیشتر و بیشتر شرکت می کنند.
سمانه و همسرش در اعتراض به جواب منفی اداره امور پناهندگی، به دادگاه اداری، دادگاه بدوی که به امور پناهندگی رسیدگی می کند، شکایت می برند. فوریه سال 2013، در حالی که دو سال از ورود آنها به آلمان گذشته بود شکایتشان از سوی دادگاه بدوی نیز رد می شود. دلیل جدید آنها نیز در مورد گرویدن به میسحیت با این توضیح که "یک اقدام تاکتیکی برای ماندن در آلمان است" پذیرفته نمی شود. کمی بعد نیز درخواست تجدید نظر آنها از سوی دادگاه بالاتر هم رد می شود.
سمانه و همسرش در این زمان در اوج ناباوری و سرخوردگی بودند. ناباور از اینکه چطور ممکن است به این سادگی در مورد سرنوشت آنها تصمیم گرفته شده و بطور سطحی دلایل آنها رد شود. و سرخورده از اینکه چطور ممکن است کارمندی در اداره امور پناهندگی، یا یک قاضی دادگاه در کشوری که امید داشتند در آن قانون حاکم باشد، بطور سلیقه ای در مورد پرونده آنها تصمیم گیری می کند.
سمانه و همسرش با وجود همه سختی ها و فشارهای روحی و در حالی که بعضی وقت ها تا مرز ناامیدی کامل پیش می رفتند، امید خود را به آینده از دست ندادند. برای سمانه، گرفتن قبولی پناهندگی آن روی سکه ی محکومیت رژیم تجاوزگر و جنایتکار حاکم بر ایران بود. برای او رسیدن به عدالت، بیشتر از هر چیز دیگر اهمیت داشت. پذیرش قبولی پناهندگی به معنی تائید حرف ها و ادعاهای او، به معنی پذیرش درد و رنجی بود که او تجربه کرده بود و به معنی محکومیت رژیمی بود که او و بسیاری زنان و مردان دیگر را مورد سرکوب و تجاوز قرار داده بود. سمانه خودش را نماینده و صدای زنان سرکوب شده ای می دید که با گرفتن حق خودش، می تواند توجه هرچه بیشتر نهادهای دولتی آلمان را به وضعیت آن زنان نیز جلب کند. سمانه و همسرش هر بار در سخت ترین شرایط روحی و دراوج ناامیدی، با همین انگیزه، مجددا به جلو نگاه می کردند. و اینکه دوباره باید برای احقاق این حق تلاش کرد و تلاش کرد.
در تمام این مدت او از مشاوره و حمایت دو مرکز مشاوره در امور پناهندگی برخوردار بود وهمراهی می شد.
در حالی که با رد درخواست تجدید نظر از سوی دادگاه عالی به نظر می رسید که دیگر شانسی برای ادامه پرونده پناهندگی وجود ندارد، این پیشنهاد مطرح شد که سمانه در مورد آنچه بر او گذشته با رسانه های آلمانی تماس بگیرید. سوال این بود، آیا او مایل است و یا می تواند به طور علنی در مورد تجاوز در بازداشتگاه جمهوری اسلامی حرف بزند؟ آیا مانعی برای علنی کردن این موضوع ندارد؟ آیا صحبت علنی و سوال هائی که یک خبرنگار در این مورد ممکن است از او بپرسد برای او تولید فشار نخواهد کرد و آیا می تواند دوباره و چند باره در این مورد حرف بزند؟ پاسخ سمانه مثبت بود. خوشبختانه او در این راه پشتیبانی و حمایت همسرش را نیز با خود به همراه داشت.
در نوامبر 2013 از طریق مرکز مشاوره برای زنان پناه جو در شهر نورنبرگ یک مصاحبه با روزنامه "نورنبرگر سایتونگ- Nürenberger-Nachrichten"یکی از روزنامه های محلی هماهنگ شد. مصاحبه با این روزنامه به خوبی انعکاس پیدا کرد.
کوتاه زمانی پس از انتشار این مصاحبه اداره سوسیال در این شهر بعد از تقریبا دو ونیم سال با انتقال سمانه و همسرش از هایم (خوابگاه) پناه جویان به یک خانه شخصی موافق کرد. همچنین سمانه پذیرش شرکت در کلاس های زبان دولتی را هم به دست آورد.
کمی بعد در دسامبر رادیو ایالت بایرن "BR"مایل بود با سمانه مصاحبه کند. اینکه فراتر از یک روزنامه محلی این بار یک رادیو ایالتی به این موضوع علاقمند شده بود، خود نشان می داد که تا کجا موضوع سمانه توجه افکار عمومی و مقامات دولتی را به خود جلب کرده است.
http://www.br.de/radio/bayern2/sendungen/regionalzeit-franken/iranerin-asylantrag-anhoerung-100.html
در ماه مارس 2014 نیز روزنامه "زود دویچه سایتونگ- Süddeutsche Zeitung"یکی از معتبرترین روزنامه های سراسری آلمان مایل به مصاحبه با سمانه شده و با او مصاحبه کرد.
در این مصاحبه ها، روزنامه نگاران نحوه رسیدگی به پرونده پناهندگی سمانه را مورد انتقاد قرار دادند.
در این زمان به دلیل مصاحبه های فوق، سمانه درخواست مجدد پناهندگی ارائه داد. در درخواست مجدد، پناهجو می تواند اگر دلایل جدیدی دارد، حداکثر سه ماه پس از آن، این دلایل را به اداره امور پناهندگی ارائه دهد. سمانه و همسرش از طریق وکیل مصاحبه های انجام شده را به عنوان دلایل جدید پناهندگی ارائه دادند. از طرف دیگر مجددا به طور مفصل به دلایل مربوط به مسیحیت نیز پرداخته شد.
بر پایه ی دلایل جدید، اداره امور پناهندگی یک بار دیگر درخواست پناهندگی سمانه و همسرش را مورد بررسی قرار داده و در تاریخ پنجم ماه مه با آنها مصاحبه کرده و سرانجام در تاریخ 27 .05 .2014 درخواست پناهندگی آنها را پذیرفت.
تجربه شخصی
قبولی پناهندگی سمانه حاصل اعتماد به نفسی است که او توانست به تدریج در خود احیاء کند. رژیم جمهوری اسلامی با تجاوز و شکنجه قصد دارد تا انسانها را در درون خودشان شکسته و تحقیر و زبون و ناتوان وعاجز کند. در فرهنگ و جامعه ایران زنانی که مورد تجاوز قرار می گیرند اغلب با حس "گناه" و "شرم" درگیر شده و سنگینی بارِ "آبروی" خانواده و بارِ حفظ "غیرت" همسر و خانواده را نیز بر دوش خود احساس می کنند. همه اینها سخن گفتن در مورد شکنجه و تجاوز را سخت می کند. در مصاحبه پناهندگی، علاوه بر همه اینها صحبت با یک مرد "غریبه" به عنوان بازپرس و حضور یک مرد مترجم هموطن، اما "غریبه" سختی ها را دوچندان هم می کند. علاوه بر آن، فشار و سختی های مربوط به فرار از کشور، بی خبری از خانواده و دوستان و از دست دادن همه آنچه که در کشور در طول زمان با سختی و مشقت ساخته شده بود، به اضافه ی بی خبری از روند دادرسی و مراحل پناهندگی در آلمان آنچنان اضطرابی بر پناه جو وارد می کند، که حتی اگر هم بخواهد هم به سختی می تواند آمادگی لازم یا مناسب برای شرکت در مصاحبه و پاسخ به سوالات بازپرس را در خود ایجاد کند.
همچنین درک و تفاهم همسر سمانه نسبت به وضعیت او و بودن او در سخت ترین شرایط در کنارش، پشتیبانی بزرگی بود که تحمل سختی ها و ادامه آن را برای سمانه ممکن ساخت.
تجربه تخصصی
طرح موضوع تجاوز جنسی در درخواست پناهندگی
بسیاری از متقاضیان پناهندگی از تجربه دستگیری و زندان و شکنجه ی خود سخن می گویند. بخشی از آنان نیز در صحبت با وکیل یا مشاور امور پناهندگی یا روانشناس و دکتر متخصص به اینکه مورد تجاوز قرار گرفته اند "اشاره" می کنند. آنها نمی دانند که می توانند موضوع تجاوز را به عنوان یک دلیل در درخواست پناهندگی مطرح کنند یا نه؟ برخی این را می دانند اما نمی توانند، یا برایشان بسیار سخت است که بخواهند در آن مورد حرف بزنند. دسته دیگر با وجودی که خود را قانع می کنند این موضوع را در مصاحبه پناهندگی مطرح کنند، اما در عمل و به هنگام مصاحبه نمی توانند وارد جزئیات شده یا نمی توانند به سوالاتی که از آنها می شود پاسخ دهند. این موضوع باعث می شود تا بازپرسی که با پناهجو مصاحبه می کند فکر کند که موضوع تجاوز واقعی نیست و متقاضی پناهندگی آن موضوع را "ساخته" و حالا که باید به سوالات پاسخ دهد، در آن گیر کرده و نمی تواند به سوالات پاسخ دهد. چنین برداشتی از سوی مصاحبه گرِاداره پناهندگی نتیجه اش این خواهد شد که درخواست پناهندگی آن شخص، از جمله "ادعای" شکنجه و تجاوز، رد می شود.
بسیاری از پناه جویانی که در کشور خود مورد تجاوز قرار گفته اند وقتی با چنین حکمی روبرو می شوند شوکه می شوند. برخی حتی می گویند از اینکه اداره امور پناهندگی حرف آنها را باور نکرده اند سرخورده و غمگین هستند. برخی از اینکه آلمان "ادعای حقوق بشر" دارد، اما دلیل آنها را نپذیرفته، انتقاد کرده و سرخورده می شوند. برخی نیز می گویند دوباره احساس می کنند مورد تجاوز قرار گرفته اند و یا حتی احساس تلخ تری دارند زیرا از سوی نهادی که باید مورد حمایت قرار می گرفته اند، نه تنها حمایت نشده اند، بلکه مورد اتهام نیز قرار گرفته اند که "دروغ " می گویند.
اما چکار باید کرد؟ پناه جوئی که در ایران مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است، چطور می تواند مطمعن باشد اگر موضوع تجاوز جنسی را در مصاحبه پناهندگی مطرح می کند، دلایل او پذیرفته می شود؟
"به باور رساندن"، چگونه؟
در بررسی درخواست پناهندگی، وظیفه داره امور پناهندگی که با پناه جو مصاحبه می کند این است که تشخیص دهد آیا پناه جو واقعا در کشورش جانش در خطر بوده یا تحت تعقیب بوده است؟. اما بازپرس اداره امور پناهندگی چگونه می تواند این موضوع را تشخیص دهد؟
الف) از طریق اثبات کردن: پناه جو باید مدرک و سندی مبنی بر در خطر بودن جانش ارائه دهد. اما در اکثر قریب به اتفاق موارد چنین چیزی ممکن نیست.
ب)از طریق به باور رساندن: اگر پناه جو نمی تواند اثبات کند، باید بتواند به باور برساند. در واقع "به باور رساندن" مرکزی ترین و مهم ترین بخش یک مصاحبه در مرحله ی بررسی درخواست پناهندگی است. در نتیجه اگر پناه جو نتواند به باور برساند که داستان زندگی اش، داستان واقعی زندگی خودِ اوست، اداره امور پناهندگی درخواست پناهندگی او را رد می کند. در این حالت مهمترین دلایلی که اداره امور پناهندگی در جواب رد پناهندگی عنوان می کند عبارتند از: پناه جو نمی تواند داستان زندگی و دلایل فرار از کشورش را به باور برساند، دلایل پناهندگی یا داستان زندگی اش ساختگی است، داستانش پراز تناقض است، داستانش کلی بوده و فاقد جزئیات است، داستانش بیگانه و دور از واقعیت است. در بیان مطلب از سوی پناه جو، احساسی که نشان دهنده واقعی بودن داستان زندگی اش باشد دیده نمی شود.
باید دانست که متاسفانه درعمل، اینگونه است که بازپرسِ اداره امور پناهندگی در بررسی درخواست پناهندگی، با یک پیش فرض به پناه جو و "داستان" او نگاه می کند و اصل را بر این می گذارد که پناه جو حقیقت را نمی گوید. اصل بر این است که پناه جو یا کاملا دروغ می گوید و یک "داستان ساختگی" از خودش ارائه می دهد. یا "داستانی" که تعریف می کند بخشی حقیقت و بخشی دیگر ساختگی است و یا داستان را با غلو و بزرگ نمائی همراه می کند. معلوم است اگر بازپرس اداره امور پناهندگی از همان اول با چنین دید و موضعی با پناه جو روبرو شود، به باور رساندن، آنطور که در بالا به اهمیت آن اشاره شد، بسیار سخت تر هم می شود.
اهمیت شکستن "تابوی تجاوز" در مراحل پناهندگی
"تجاوز جنسی" وسیله ای است که رژیم جمهوری اسلامی آن را به عنوان وسیله ای برای درهم شکستن مقاومت زندانی سیاسی به کار می گیرد. در دهه شصت و در جریان موج دستگیری و شکنجه و اعدامِ فعالین سیاسی و برای آنکه زندانی را مجبور به سخن گفتن کنند، یا او را مجبور به همکاری یا لو دادن همرزمان خود کرده یا مجبورش کنند اطلاعاتی به رژیم بدهد تا رژیم بتواند بر اساس آن ضربه بیشتری به مخالفین بزند، او را "تهدید" به تجاو ز جنسی کرده یا از "تجاوز" به عنوان یک سلاح، بویژه بر علیه زنان زندانی استفاده می کردند. رژیم برای توجیه این روش و برای منطبق کردن آن با "اخلاق اسلامی"، شکنجه گران خود را به لحاظ عقیدتی و ایدئولوژیک توجیه می کرد تا آنان با این اقدامِ خود نه تنها احساسس شرم نکرده یا متناقض نشوند، بلکه احساس نزدیکی و "تقرب" بیشتری به "الله" پیدا کنند.
در جریان جنبش آزادیخواهی مردم ایران و تظاهرات پس از انتخابات ریاست جمهوری رژیم در سال 1388/ 2009 یک بار دیگر موج گسترده و سرکوب مخالفینِ رژیم بالا گرفت. این بار رژیم عامدانه در پی آن بود تا از تجاوز جنسی در مورد زنان و مردان دستگیر شده به طور وسیع تری استفاده کرده و عامدانه در پی آن بود تا خبر آن نیز البته به صورت غیر رسمی به بیرون از زندان ها درز کند. این بار تجاوز جنسی فقط به عنوان سلاحی بر علیه شخص زندانی یا دیگر زندانیانی که شاهد تجاوز بودند استفاده نمی شد، بلکه هدف، وحشت پراکنی در بیرون از زندان در وسیع ترین شکل ممکن برای بازداری جوانان بر ای شرکت در تظاهرات بود. نتیجه ی عملی این سیاست این بود که بسیاری از زنان و مردان از ترس دستگیری و تجاوز جنسی در تظاهرات ها شرکت نمی کردند، یا پدر و مادر جوانان مانع شرکت آنان می شدند.
از طرف دیگر رژیم در سه دهه گذشته تلاش کرده تا مسائل جنسی در جامعه را هر چه بیشتر "تابوئیزه" کرده و با برجسته کردن آن به عنوان "ناموس" و یکی از ارزش های اجتماعی، حساسیت اجتماعی در مورد آن را دامن زده، احساس "شرم" و "غیرت" نسبت به آن را در حوزه عمومی هرچه بیشتر تقویت کرده و اهمیت آن را به عنوان یک "تابو" ی خانوادگی و اجتماعی بیشتر کند. بر پایه ی همین ارزشِ اجتماعی دامن زده از سوی رژیم است که بسیاری از زنان را از "دستگیری" توسط گشت ارشاد یا نیروی انتظامی می ترسانند و دستگیری و انتقال به زندان را برای زنان و خانواده آنان به موضوعی برای یک "بی آبروئی" و کابوس بدل می کنند. کابوسی که وقتی دلیلِ دستگیری، فعالیت های سیاسی مخالف رژیم باشد وحشت از آن هرچه بیشتر و سنگین تر هم می شود.
جدا از آنکه در اکثر مواردِ تجاوز جنسی، به دلایل کاملا شخصی برای مردان و زنانی که مورد تجاوز قرار گرفته اند سخن گفتن در باره آن سخت است، اما می توان درک کرد چرا تحت شرایطی که در بالا به آن اشاره شد (ارزشهای خانوادگی و اجتماعی و دیدگاه های مذهبی و سنتی)، سخن گفتن در باره تجاوز جنسی در زندان برای بسیاری از آنان که مورد تجاوز قرار گرفته اند بسیار سخت می شود.
شخص مورد تجاوز قرار گرفته از یک طرف نیاز شدید دارد تا بتواند در مورد آنچه بر او گذشته و دردی که از آن رنج می برد با یک نفر حرف بزند، اما از طرف دیگر "تابو" بودن مسائل جنسی، آنهم تجاوز جنسی، آنهم با تصوری که رژیم در مورد آن در جامعه دامن زده است، سخن گفتن در مورد آن را خیلی سخت، و برای بسیاری ناممکن می سازد. این سختی می تواند بسته به وضعیت فرد و موقعیت خانوادگی و اجتماعی و نوع تربیت خانوادگی و میزان سنتی بودن یا نبودن و عقایدی که او و خانواده اش دارند بازهم سنگین تر و سخت تر هم بشود. مثلا مردانی که مورد تجاوز قرار می گیرند برای سخن گفتن در باره آن علاوه بر مانع "غیرت"، با مانع "غرور" نیز درگیر هستند. مردان و زنانی که از خانواده های مذهبی یا سنتی می آیند، حتی اگر شخصا مشکل کمتری برای صحبت کردن در مورد آنچه بر آنها گذشته داشته باشنتد، بیشتر نگران واکنش پدر و مادر و خانواده خود بوده و اینکه "دیگران" در این مورد چه می گویند. بر همین اساس برای حفاظت از "غیرت خانوادگی" خود سکوت را ترجیح می دهند. در مورد زنانی که همسر دارند این سختی ها باز هم بیشتر می شود. بسیاری از این زنان نمی دانند واکنش همسر آنها وقتی از این موضوع باخبر شوند چیست. بعضی از آنها از ازهم پاشیده شدن زندگی شان ترس داشته و برخی نمی دانند احساس عاطفی و یا در خصوصی ترین شکل، رابطه جنسی آنها نسبت به شوهرشان یا برعکس چگونه خواهد شد. در این میان واکنش زندانیانِ زنِ مذهبی که مورد تجاوز قرار گرفته و خود به همان عقاید و ارزش های سنتی نیز باور دارند، سخت تر هم می باشد.
به دلیل همه این تردیدها و فشارهای فکری و روحی ست که بسیاری از زندانیان مورد تجاوز قرار گرفته نمی توانند یا نمی خواهند در مورد آنچه بر آنها گذشته سخن بگویند. شاید برای بخشی از آنها برای همه ی عمر سخن گفتن در آن مورد سخت یا غیر ممکن باشد. برای بخش دیگر چندین روز، چندین هفته یا چندین ماه و یا حتی چندین سال زمان لازم است تا بتوانند یا بخواهند که در آن مورد خود را "باز" کرده و لب به سخن بگشایند. برخی فقط با یک یا چند نفر دوست "قابل اعتماد" حرف می زنند. برخی با یک روانشناس یا دکتر. تعداد کمتری این توان را در خود می یابند که بتوانند با همسر یا اعضاء خانواده شان حرف بزنند. در این بین، بخش بسیار کوچکی نیز وجود دارند که پس از مدتی مایلند نه تنها سکوت در مورد تجاوز جنسی را بشکنند، بلکه می خواهند تا به صورت علنی با شرکت در جلسات سخنرانی، مصاحبه های رادیو و و تلویزونی و .. در مورد آنچه بر آنها گذشته سخن بگویند.
لازمه سخن گفتن در مورد تجاوز فائق آمدن بر همه آن وضعیت و شرایط روحی است که در بالا به آن اشاره شد. مهمترین نکته ارزش قائل بودن برای خود است. احترام به خود. پرهیز از مورد قضاوت دادن خود و پرهیز از جلب حس ترحم و دلسوزی و بجای آن تقویت حس اعتماد به نفس در خود. بیاد کرامت و شان و ارزش انسانی را جایگزین ارزش های سنتی نمود. باید زندگی کردن برای "دیگران" و اینکه "دیگران" چه می گویند یا در مورد من چه فکر می کنند را به کنار زد. باید خود را دوست داشت و به خود عشق ورزید. نباید خود را سرزنش کرد، بلکه باید متجاوز را عامل جنایت دانست و خواهان مجازات او شد. اگر مجازات عاملِ تجاوز امکان پذیر نباشد، در خارج از کشور قبولی پناهندگی به معنی تحقق بخشی از عدالت و محکومیت رژیم و سیستمی است که متجاوز را پرورش می دهد. با تقویت این دیدگاه و اعتماد به نفس است که می توان برای سخن گفتن در اداره امور پناهندگی یا در دادگاه، و یا برای گفتگو با خبرنگاران آماده شد و آن را فرصتی دانست برای دادخواهی وعدالت جوئی. فرصتی برای دفاع از خود و دیگر انسان هائی که سرکوب شده ولی صدایشان را نمی توانند به جهان برسانند.
خانم سمانه یزدانی مجد با این انگیزه بود که بر دادخواهی خود پای فشرد و تلاش کرد تا صدای دادخواهی دیگر قربانیان تجاوز در زندان های جمهوری اسلامی در ایران هم باشد. او امیدوار است انتشار این تجربه به زنان و مردان دیگری که قربانی تجاوز شده و نمی توانند از آن سخن بگویند کمک کند تا خود را دوباره بازیابند.
حنیف حیدرنژاد
10.06.2013
http://www.hanifhidarnejad.com
منبع:پژواک ایران