«ویراست دوم منشور جنبش سبز»، تاکیدی مجدد بر وفاداری به نظام جمهوری اسلامی
حنیف حیدرنژاد
در مقدمه "ویراست دوم منشور جنبش سبز" که با امضای میر حسین موسوی و مهدی کروبی جدیدا منتشر شده، تاکید شده که این متن با در نظر گرفتن "انتقاداتی که در باره روشن نبودن اهداف، ارزشها، مبانی و راهکارهای جنبش سبز" مطرح شده بوده است بازبینی و مجددا تنظیم گردیده تا با "شفافیت و صراحت" مرزهای این جنبش با نیروهای "برانداز" را مشخص سازد. آنان این منشور را "چارچوب و اسکلت معرفتی و اخلاقی جنبش سبز" نامیده و تاکید میکنند که در این بازبینی "نظرات طیف وسیعتری" را مور نظر قرار داده اند. بدین ترتیب آنان در این متن جدید ماکزیمم انعطاف پذیری خود در استقبال از نظرات دیگران را به نمایش گذاشته و تلاش دارند تا نشان دهند که خواهان براندازی نظام هم نیستند.
این "منشور" یک مقدمه و شش بند را شامل شده و به خوبی بر پایبندی و وفاداری امضاء کنندگان آن به نظام جمهوری اسلامی و قصد آنها بر استمرار و ادامه آن تاکید دارد.
نظام جمهوری اسلامی آری یا نه؟
بند الف با عنوان "تولد جنبش سبز" انگیزه اصلی مخالفت موسوی و کروبی با حاکمین کنونی در قدرت در جمهوری اسلامی ایران را توضیح می دهد: "این جنبش در اعتراض به ظهور و تداوم کژرویها و انحرافات... و تلقیهای گوناگون از اهداف و پیدایش ... انقلاب اسلامی و ... شکل گیری نظام جمهوری اسلامی" شکل گرفته است.
نباید شک کرد که آقایان موسوی و کروبی به گفته های خود باور داشته و اتفاقا به دلیل همین ایمان به درستی طرز فکر خود است که حاضرند خطر و ریسک برای خود و خانوادۀشان را هم بپذیرند. خطر پذیری آنها اما به خودی خود دلیلی بر درستی دیدگاه های آنها نمی باشد و مخالفت آنها با جناح حاکم در قدرت به معنی اعتقاد آنها به دمکراسی نیست. جنگ و اختلاف اصلی "جنبش سبز" با حاکمیت کنونی بر سر برداشت و قرائت های متفاوت از "اهداف انقلاب و نظام جمهوری اسلامی" می باشد. این جنگ، در ماهیتِ خود یک جنگ ایدئولوژیک بین دو جناح از حاکمیت است که هریک برداشت و تلقی خود از "اسلام و انقلاب" و ... را درست دانسته و دیگری را منحرف می داند. اکنون نیز این آقایان با جنبش سبز خود تلاش دارند تا مسیر به "انحراف" رفته "انقلاب"را تصحیح و انقلاب اسلامی را احیاء کنند. در بند ب منشور نیز برای رفع هرگونه شک و ابهام به صراحت تاکید می کنند: "جنبش سبز ... خود را منتقد و پالایشگر روند طی شده در نظام جمهوری اسلامی ایران در سالهای پس از انقلاب میداند و بر این اساس، حرکت انتقادی در چارچوب قانون اساسی را وجه همت خویش قرار خواهد داد".
جدائی دین از سیاست آری یا نه؟
سکولاریسم، به بیانی ساده و مختصر به معنی جدائی دین از سیاست و پذیرش مذهب به عنوان امری خصوصی، یکی از پایه ها و مشخصه های دولت مدرن است. بند ت "ویراست دوم منشور جنبش سبز" به گونه ای آگاهانه بر "تقویت ارزشهای دینی در جامعه" و " تحکیم پیوند میراث دینی، ملی " تاکید نموده و با تاکید بر "حفظ استقلال نهادهای دینی از حکومت" مشخص می سازد که خواهان جدائی دین از سیاست نبوده، بلکه دغدغۀ شان تنها استقلال این "نهادهای دینی از حکومت" می باشد.
ولایت فقیه آری یا نه؟
در بند ت این منشور و ذیل حق حاکمیت مردم چنین می خوانیم: "رای و خواست مردم منشا مشروعیت قدرت سیاسی است و جنبش سبز، اعمال هرگونه صلاحیت خودسرانه و گزینشی تحت عنوان نظارت استصوابی را مغایر با حق الهی کرامت و آزادی انسان، قانون اساسی، حق تعیین سرنوشت مردم توسط خود و حقوق بنیادین آنها میداند."
چگونه است که آقایان موسوی و کروبی در اینجا از "نظارت استصوابی" به صراحت نام برده و آنرا رد می کنند، اما در مورد "ولایت فقیه" که با نابالغ و نفهم قلمداد کردن مردم، آنانرا مورد توهین و تحقیر قرارداده و از این رو مصداق واضح نفی حاکمیت مردم است چیزی نمی نویسند. دو پهلو صحبت کردن، کلی گوئی و جا را برای تعبیر و تفسیر های متفاوت باز گذاشتن از روش هائی است که از آغاز تشکیل حکومت اسلامی رهبران این رژیم آنرا مرسوم کرده اند و اکنون اگر چه آقایان موسوی و کروبی سمت و پست رسمی در هرم رهبری حکومت ندارند، اما همچنان با همین ادبیات غیر صریح و فرصت طلبانه با مخاطبین خود سخن می گویند. این کلی گوئی ها شاید برای بخشی از مردم به جان آمده از جمهوری اسلامی و در دنیای خیال به مثابه درب باغ سبزی باشد که پشت آن بهشت را می بینند، اما وقتی آن درب را در عالم واقعیت باز کنند خواهند فهمید که وعده های داده شده به آنها سرابی بیش نبوده است.
مفهوم عدالت از نظر موسوی و کروبی
موسوی و کروبی به درستی در منشور خود در بند ث و در ذیل عبارت عدالت، آزادی و برابری، خواهان "محاکمه عادلانه آمران و عاملان تقلب و تخلف در انتخابات، شکنجه و قتل معترضان به نتیجه انتخابات [ریاست جمهوری 1388] " می شوند. اما سوال اینجاست که تکلیف آمران و عاملان تقلب و تخلف در انتخابات 30 سال قبل از آن و تکلیف آمران و عاملان شکنجه و قتل معترضان در طول تمام عمر نظام جمهوری اسلامی در سراسر ایران چه می شود؟ موسوی و کروبی منشور خود را "چارچوب و اسکلت معرفتی و اخلاقی جنبش سبز" می نامند، اما معلوم نیست که چرا دایره اخلاق و عدالت خواهی آنان اینچنین تنگ است؟ تکلیف زمانی که آنان خود جزء "آمران" بودند چه می شود؟ چرا آنان از پذیرش مسئولیت اعمال خود در گذشته فرار می کنند و آیا در چنین حالتی می توان گفته های کنونی آنان در باره اخلاق، معرفت، عدالت، پاسخگوئی در برابر قانون .... را صادقانه دانست؟
تناقض ماهوی بین باورها و ادعاها
در تمامی متن "ویراست دوم منشور جنبش سبز" به کرات با واژه حاکمیت قانون، احترام به قانون و واژگان زیبائی از این دست روبرو می شویم. اما سوال این است کدام قانون؟ پاسخ را در بند ث و در ذیلِ تیتر عدالت، آزادی و برابری می خوانیم "اجرای بدون تنازل تمامی اصول قانون اساسی و بویژه اصول ناظر بر حقوق ملت (فصل سوم)، هدف و خواست تجدیدناپذیر و حتمی جنبش است".
توجه کنید! می نویسند: "تمامی اصول قانون اساسی".
یعنی: اصل 57 و 110 که بر ولایت مطلقه فقیه تاکید دارد، آری!،
یعنی: اسلامی بودن نظام جمهوری حاکم بر ایران ( اصول 1 و 2 و 4) ، آری،
یعنی: شیعی بودن نظام جمهوری ( اصل 12)، آری،
یعنی: تبعیض در مورد زنان، تبعیض در مورد ملیت های ساکن ایران، تبعیض در مورد دگراندیشان، تبعیض در مورد معتقدین به مذاهب و طرزفکر های دیگر و... آری!
تاکید بر اسلام و تشیع و حکومت مذهبی، بدان معنی است که بنیاد قانون اساسی جمهوری اسلامی بر نفی حق شهروندی و نفی حقوق بشر گذاشته شده است. بنابراین از دل چنین ساختاری برابری مرد و زن، برابری همه احاد ملت و ... تنها واژه هائی هستند که مفهومی کلی داشته که به شرط وفاداری به اسلام و نظام، آن هم در چهارچوبی که همان نظام تعریف کرده است، معنی و مفهوم پیدا میکنند. حال باید از موسوی و کروبی و جنبش سبز طرفدار آنان پرسید که چگونه است آنها دوباره در منشور خود از "رفع تبعیضهای جنسیتی و تحقق مطالبات زنان و احترام به حقوق اقوام و مذاهب مختلف" سخن میگویند؟ با پشتوانه کدام قانون می خواهند چنین اداعاهائی را عملی کنند؟ قانونی که آنها "تمام اصولش" را پذیرفته و می خواهند "بدون تنازل" آنرا به اجرا بگذارند، پیشاپیش تمام حقوق برابر شهروندان ساکن ایران را مردود شمرده و از مردم می خواهد همچون گوسفند مطیع و پیرو ولی فقیه باشند. این قانون و نظام حاکم بر آن 32 سال است که آزمایش پس داده است و نمی توان با زرورق سبز محتوای متعفن داخل آنرا از چشم مردم پنهان کرد.
به موسوی و کروبی و جنبش سبز آنان باید گفت: مشکل در 32 سال گذشته نه با این یا آن رئیس جمهور حکومت اسلامی و نه با این یا آن ماده قانون اساسی رژیم، بلکه با تمامیت و کلیت فلسفه و نظامی است که این رژیم و کلیه مسئولین آن آنرا نمایندگی و تبلیغ می کنند. ساختار و ایدئولوژی ای که درکی به غایت عقب مانده و قرون وسطائی از مقوله انسان، حقوق شهروندی، برابری و عدالت اجتماعی داشته و به هیچ وجه با عصر و زمانه کنونی همخوانی نداشته و بشدت بر علیه دستاوردهای بشری و دنیای مدرن می باشد. نظامی که در آن کرامت و ارزش انسانی اساسا فاقد هرگونه ارزش و اعتبار است. نظامی که حکومت آن با تحقیر روزمره مردم در کوچه و خیابان و حتی در چهار دیواری خانۀ شان خواهان عبودت و بندگی آنان بوده و زندگی ذلت وار و دو رویانه و پر از دروغ و فریب را از آنان طلب میکند. اینچنین نظامی با رنگ سبز هم کماکان تباهی و تاریکی و ظلمت و تاریک اندیشی را نمایندگی می کند.
مردم عصیان زده ایران در خیابانها و در مقابل نیروهای سرکوبگر رنگارنگ رژیم اسلامی حاکم، پایان این نظام را فریاد میزنند، کروبی و موسوی اما با جنبش سبز خود و اعلامیه های مختلف ترمز خطر را کشیده و دنبال آن هستند تا با کم کردن سرعت اعتراضات مردم، سطح مطالبات آنان را پائین آورده و به این ترتیب مانع از سقوط نظام شوند. بدین منظور تلاش دارند تا با الفاظ مردم پسند و مانور دادن با کلمات، جامه سبز به تن جمهوری اسلامی کرده و آنرا نجات دهند. آنان بهتر است به درک و شعور مردم ایران در قرن بیست و یکم احترام گذاشته و خود در همان باغ سبزِ دنیایِ خیالی شان به سیر و سیاحت سه دهه گذشتۀ شان ادامه داده، اما مردم ایران را نادان و احمق و نفهم تلقی نکنند.
حنیف حیدرنژاد
23 فوریه 2011
منبع:پژواک ایران