نگاهی سریع به پیام یازده آبان 1393 مسعود رجوی
حنیف حیدرنژاد
از مسعود رجوی "رهبر عقیدتی" سازمان مجاهدین، پس از سال ها یک نوار صوتی با صدای خود او با عنوان «عهد پرچم و ابلاغیه چراغ خاموش» منتشر شده است. به نظر می رسد این نوار مونتاژ قسمت های مختلفی از چند سخنرانی در روزهای تاسوعا و عاشورای محرم امسال (یازده و دوازدهم آبان ماه 1393/ دوم و سوم نوامبر 2014) می باشد. نوار به شکل یک کلیپ ویدئوئی در تاریخ 16 نوامبر و با دو هفته فاصله منتشر شده است. هیچ یک از سایت های رسمی مجاهدین آن را منتشر نکرده و متنی هم از این سخنان منتشر نشده است.
قبل از مطالعه این نوشته، توصیه می شود سخنان مسعود رجوی شنیده شود:
https://www.youtube.com/watch?v=UXtqvzcdtvw
اشاره ای سریع به چند نکته از این سخنرانی:
خودحق پنداری
مسعود رجوی در این سخنرانی به روشنی خود را نور خدا و حق و حقیقت می خواند. نوری که دیگران در تلاش برای خاموش کردن آن هستند. او خود را وارث حسین ابن علی (امام سوم شیعیان) می داند که اینک پرچم او را برافراشته و جنگی را به پیش می برد تا انتقام حسین را باز پس بگیرد. او طیف گسترده ای از جبهه "دشمن" را در مقابل خود ترسیم می کند: «ارتجاع و استعمار و همه انصار و اعوان آنها. خامنه ای، روحانی، لاریجانی، سپاه قدس، وزارت اطلاعات، مزدوران وزارت اطلاعات، جداشدگان از سازمان مجاهدین و شورا که به "خدمت وزارت اطلاعات و انجمن نجات" در آمداند و یا آن دسته از جداشدگان که بر اساس یک "تاکتیک و ترفند لو رفته وزارت اطلاعات رژیم" خود را دلسوز و دلواپس و منتقد مجاهدین نشان می دهند»، همه و همه را در کنار هم قرار داده و بر علیه آنها فرمان صادر می کند.
هر کس با من نیست، بر من است
رجوی با سخنان خود بر ریشه های ایدئولوژیکِ جنگی که آن را رهبری می کند اشاره کرده و درک و تفسیر و قرائتش از اسلام و تشیع و نقشی که برای خود قائل می باشد را توضیح می دهد. او «ماموریت» دارد تا «نور خدا را روشن نگه داشته و به اوج و کمال برساند». نقشی که در آن، او محور همه تحولات جهان است. همه چیز و همه کس با معیار و میزانِ دوری و نزدیکی به او سنجیده می شوند. هر کس با او نباشد، لاجرم در جبهه استعمار و ارتجاع و وزارت اطلاعات قرار گرفته و باید در همین جهان "به حساب او" رسید.
شریعت بالاتر از قانون
رجوی در بخشی از سخنانش به آنانی اشاره می کند که در دادگاهی در پاریس بر علیه سازمان مجاهدین شهادت داده بوده اند. پرونده ای که در یک نظام قضائی مدرن و مستقل به آن رسیدگی شده و آنگونه که خود رجوی می گوید، در پایان رسیدگی ها، سازمان مجاهدین از اتهامات وارد شده مبرا تشخیص داده شده است. او این افراد را "لعنت" کرده و می گوید حتما عدالت را در مورد آنها اجرا خواهد کرد و به کیفر شایسته شان خواهند رسید. سوال این است، چرا رجوی از همان دستگاه قضائی فرانسه برای "اجرای عدالت" کمک نمی گیرد و در چهارچوب قانون بر علیه همان افراد (فرقی نمی کند این افراد چه کسانی بوده اند یا هستند)، به دلیل شهادت دروغ یا آسیبی که به او و تشکیلاتش رسانده اند اعلام جرم نمی کند؟ چرا رجوی بجای التزام و پاییبندی به قانون، قانونی که او و تشکیلاتش در فرانسه به آن دسترسی دارند و از آن بهره می برند، بر به مجازات رساندن و به کیفر رساندن تک تک آن افراد وصیت می کند؟ با این منطق، او شریعت و فتوا و دستور خود را بالاتر از قانون قرار می دهد. فتوائی مبتنی بر انتقام گیری، نفرت و هراس پراکنی آنهم با توسل به مجازات(؟) رساندنِ بدون محاکمه ی عادلانه افراد. به این ترتیب رجوی در مقام قاضی فتوا صادر می کند و با تحریک هوادارن ایدئولوژیک خود در کشورهای مختلف جهان، آنها را به خشونت و خودسری فرا می خواند و جان و سرنوشت مخالفین خود را (هر کس که باشند) به بازی می گیرد.
صدور فتوا، اعلام جنگ و صدور حکم
مسعود رجوی با صدائی برافروخته و ایجاد هیجانِ متناسب با "عاشورای حسینی" و با "تمسک به زیارت عاشورا"، همه آنانی که در بالا به آن اشاره شد را «لعنت» می کند. به آنان «در این سو و آنسوی جهان» اعلام جنگ می دهد: «در انتظار مصاف آخرین با مجاهدین باشید». و با مخاطب قرار دادن پیروان خود تاکید می کند که: "وصیت کرده و می کنیم که باید یک به یک به جزای خودشون برسند". و تاکید می کند خامنه ای و لاریجانی باید به ازاء هر یک اعدام در ایران، هر روز یک بار اعدام شوند و با اشاره به آنان که اسید به صورت زنان ایرانی در اصفهان پاشیده اند می گوید «اسید پاش رو باید کشت، چه با تفنگ چه با مشت».
خشم و کین مردم ایران از رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی و رهبران آن آشکار است. اما رجوی باید پاسخ دهد: اگر خودش و مریم رجوی به دفعات بر پای بندی به حقوق بشر تاکید کرده و خود را مخالف مجازات اعدام نشان داده و ادعا می کنند خواهان برقراری یک سیستم قضائی مستقل و مبتنی بر معیارهای جهانی می باشند، در این حالت، صدور چنین فتواهائی چه معنی می دهد؟ پس فرق آنها با رژیم جمهوری اسلامی در چیست؟ آیا آن ادعاها تنها برای فریب و ظاهر سازی بوده است؟
رجوی پشت نارضایتی مردم و ضدیت مردم با رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی و رهبر آن نظام، علی خامنه ای که مسئول و مسبب همه کشتارها و نابسامانی ها در کشور است، پنهان شده و با استفاده ابزاری از این خشم و ضدیت عمومی، خود را مخالف آن سیستم معرفی می کند. او همه کاره بودن ولی فقیه را مطابق قانون اساسی این رژیم مایه ی همه بدبختی ها می داند. با این وجود معلوم نیست پس چرا خودش هنوز به قدرت نرسیده، فراتر از قانون، فتوا صادر می کند. آیا رجوی با "ولایت فقیه" مشکل دارد یا آنکه در اساس مشکلی با اصل ولایت و امامت و رهبری عقیدتی نداشته، اما چون ولایت و امامت و رهبری عقیدتی را "حق" خودش می داند، با ولی فقیه رژیم ضدیت دارد؟ حقی که رجوی فکر می کند توسط یک نفر دیگر (خمینی و اینک خامنه ای) از او گرفته شده و اینک همه باید در "رکاب" مسعود رجوی حاضر به جنگ شوند تا این حق باز پس گرفته شود. اگر اینطور باشد، چرا باید مردم ایران بعد از این همه تجربه تلخ و خونین، از یک ولی فقیه به دامن ولی فقیه دیگری پناه ببرند؟ اصلا جنگِ جریان های مختلف مذهبی بر سر قرائتشان از اسلام و تشیع و کسب کرسی رهبری امت اسلام و ... چه ربطی به منافع ملی ایران و ایرانیان دارد؟
مسعود و مریم رجوی تناقض این رفتار -یعنی ایدئولوژیک بودن جنگ خود با نظام حاکم بر ایران و آمیخته کردن همه تصمیم گیری ها بر اساس آموزه های ایدئولوژیک مذهبی خودشان- با شعار جدائی دین از دولت و پایبندی به سکولاریسم و اعلامیه دادن های مکرر را چگونه توضیح می دهند؟ آیا سخن از سکولاریسم و جدائی دین از دولت برای مردم فریبی و ظاهر سازی بوده است؟
مخاطب اصلی
مخاطب اصلی این سخنرانی ساکنین کمپ لیبرتی در عراق و دیگر اعضا سازمان مجاهدین و وابستگان به این تشکیلات در خارج از عراق می باشند. رجوی عامدانه آندسته از مخالفین و منتقدین و جداشدگان از سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت که بر ضد جمهوری اسلامی می باشند را در کنار خامنه ای و لاریجانی و وزارت اطلاعات و دسته دیگری از جداشدگان از مجاهدین که با انجمن نجاتِ تحت امر وزارت اطلاعات ارتباط دارند، قرار می دهد تا با مخدوش کردن اذهان، توهم پراکنی کند. حال آنکه قبل از هرکس این خود رجوی است که باید پاسخ دهد که چرا و چگونه با به انحراف کشیدن یک مبارزه و به کشته دادن یک نسل از جوانان صادق و فداکار ایرانی، عملا راه طولانی تر شدن عمر رژیم جمهوری اسلامی را هموار ساخت.
مسعود رجوی عامدانه و فریبکارانه مخالفین و منتقدینش که مخالف جمهوری اسلامی می باشند را نیز در کنار وزارت اطلاعات رژیم قرار می دهد تا به آندسته از اعضاء سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت در عراق یا خارج از عراق که به فکر جدا شدن افتاده اند "حالی" کند، اگر قصد جدائی داشته باشند با آنها چگونه رفتار خواهد کرد. در ایدئولوژی رجوی به این می گویند "نَسَق کشیدن" و اعتراض را در نطفه خفه کردن! یعنی بُریدنِ سرِ حقیقت و عدالت و انصاف در جلوی پای رهبر عقیدتی.
رجوی در سخنان خود نقش فرا قانونی اش را با اعلام اینکه «امشب من آماده ام تا ابلاغیه چراغ خاموش بدهم» نشان می دهد. واقعیتی که ساختار غیر دمکراتیک سازمان مجاهدین را نشان می دهد. همچنین می توان دید که چگونه "حق آزادی انتخاب" به تمسخر گرفته می شود؛ یک نفر قدیس، فراتر از هر فرد و نهاد دیگری در آن بالا بالا ها تصمیمی می گیرد و بعد می آید و "ابلاغ" می کند. اما به نیروهایش لطف کرده -آنهم در یک فضای هیستریک و به شدت احساسی و مذهبی که چند روز است در "ایام عاشورای حسینی" ادامه داشته- و آنها را در ماندن یا رفتن در معرض "انتخاب آزاد" قرار می دهد! سیستمی به غایت بسته و بر پایه سلسله مراتب، در اوج تحریک احساس مذهبی افراد و در حالی که آنها را از عواقب سرنوشت هرگونه جدا شدن ترسانده و "داغ لعنت" را بر پیشانی افراد جدا شده ی سابق کوبانده، در چنین فضائی، رهبر عقیدتی که فریاد "یا حسین، یا مظلوم" سر می دهد، و از روز انتقام "مظلوم از ظالم" سخن می گوید، از "آزادی انتخاب" پیروانش پس از خاموش کردن چراغ ها سخن می گوید! و آن را منتهای جوانمردی با تمسک به سُنت حسین می خواند تا هر کس که نمی تواند به مبارزه ادامه دهد، به پی کارش برود؛ «این بار اما من حرفی از تصفیه و اخراج ندارم. حرف من خاموش کردن چراغ ها با سنت امام حسین است تا اگر کسی در شرایط محاصره و تنگنا یارای ایستادگی و مقاومت ندارد پی کارش برود. چراغ ها را خاموش می کنم تا هر کس می خواهد برود و تنها کسی بماند که که هر چقدر هم جنگ ادامه یابد بماند، استوار و تزلزل ناپذیر. امشب من آماده ام تا ابلاغیه چراغ خاموش بدهم، تا هرکس اهل جنگ نیست برود.»
معنی این حرف این است که مشکلِ فردِ خواهان جدائی یا جدا شده -آنهم بعد از بیست یا سی یا چهل سال مبارزه و تحمل همه گونه خطر و سختی و محرومیت و پس از آنکه بارها و بارها در معرض خطر مرگ و بمباران قرار داشته و پس از آنکه بارها زخمی شده یا از انواع بیماری های ناشی از شرایط زندگی در درون تشکیلات رنج می برد-، مشکل آن فرد این است که در مبارزه بر ضد جمهوری اسلامی «استوار و تزلزل ناپذیر» نبوده، و نمی تواند به مبارزه ادامه دهد. یعنی مشکل در آن فرد است. خط و خطوط و استراتژی و رهبری و فرماندهی مشکلی نداشته و ندارد. مشکل هرچه هست، در درون فرد جدا شده است که در یک تصویر سازی دراماتیک در ایام عاشورا، به مثابه "انسانی خائن و ترسو و خودخواه" ترسیم می شود، که اینک در شرایط "محاصره و تنگنا" به "حسین [مسعود رجوی]، پیامبر جاودان آزادی" پشت کرده و او را تنها می گذارد.
این یعنی فرار "رهبری عقیدتی" از مسئولیت پذیری و پاسخگوئی و انداختن "تقصیر گناه" بر گردن پیروان و نیروهای پائین. روشی که در سه دهه گذشته، هرگاه مسعود رجوی در بن بست استراتژیک و تشکیلاتی و سیاسی و نظامی گیر کرده، به دفعات از آن استفاده کرده است.
روشی که در آن احساس و عاطفه و اعتماد انسانها که در نهایتِ صداقت به او هدیه شده، به بازی گرفته شده و زیر پا لگد کوب می شود.
به باور من این سخنرانی از یک پتانسیل بالای اعتراضی در درون سازمان مجاهدین، بویژه در عراق خبر می دهد؛ به غلیان افتادن یک بحران تشکیلاتی و استراتژیک! اینک مسعود رجوی با برابر کردن کمپ لیبرتی با رزمگاه حسین (کمپی که تا دیروز زندان خوانده می شد)، در تلاش است تا به لحاظ ایدئولوژیک راه های خروج از عراق را در ذهن نیروهایش ببندد و بر ماندن در لیبرتی تاکید می کند؛ «آنچه در اینجا جریان دارد، عین کارزار سرنگونی است». رجوی در تلاش است تا به این ترتیب و به شیوه خودش بحرانی که با آن درگیر شده را مهار کند.
حنیف حیدرنژاد
24.11.2014
http://www.hanifhidarnejad.com
منبع:پژواک ایران