عوامل مهم و تاثیرگذار در شکل دهی تحولات سیاسی- اجتماعی ایران امروز
حنیف حیدرنژاد
تشریحِ تحلیلیِ «وضعیتِ موجود»
برای تغییر یک پدیده اجتماعی، تشریح وضعیتِ آن، آنگونه که هست، ضروری و اجتناب ناپذیر است. هر چقدر این تشریح واقع بینانه تر و همه جانبه تر باشد، به همان میزان شناخت ما دقیقتر شده و امکان تغییر آن پدیده در سمت و جهتِ دلخواه نیز بالاتر می رود.
آنان که به ایران، امروز و آینده آن می اندیشند، آنانکه هر دم به مردم ایران و روزها و سال های تلخ و خونباری که در دوره حاکمیت جمهوری اسلامی گذارانده اند می اندیشند، با سوال های بسیاری درگیرند: چرا اینطور شد، چطور شد که کار به اینجا کشید، آیا می شود کاری کرد، چگونه می شود تغییر را محقق کرد و از جمهوری اسلامی عبور کرده و دوره تازه ای منطبق بر استاندرادهای جهانی را در ایران شروع کرد و. .. بسیاری سوال های دیگر. بسیاری از این سوال ها موضوع گفتگو در جمع های کوچک و بزرگ است. این نوشته برای پرهیز از طولانی شدن، قصد ندارد که با دیدی آکادمیک یا با ارائه فاکت های بسیار به این موضوع بپردازد. بلکه تلاش می کند تا در کلی ترین شکل و با بیانی ساده، آنگونه که در گفتگوهای مردم مرسوم است به تشریح وضعیت موجود بپردازد و از آنجا که این تشریح حاصل تلاش فکری نویسنده است، تشریحی، تحلیلی می باشد.
***
برای تشریح وضعیت موجود در ایران لازم است تا عوامل و بازیگران مهم در شکل دهی تحولات سیاسی- اجتماعی را بشناسیم. مهمترین عوامل به دلیل تاثیرگذار بودنشان عبارتند از: حکومت، مردم، اپوزیسیون، تحولات منطقه ای، تحولات بین المللی.
هر کدام از عوامل فوق بسته به میزان قدرت و وزنه ای که در هر زمان دارند می توانند موجب شکل گیری یکسری حواداث و تحولات شده یا بر روند و جهتگیری تحولات تاثیر بگذارند. مجموعه ی فعل و انفعالات و کُنش و واکنش ها بین این عوامل است که نهایتا مشخص خواهد کرد وضعیت چه شکلی به خود خواهد گرفت. این وضعیت ساکن نبوده و پیوسته در حال بالا و پائین شدن است. از همین رو هر یک از این عوامل به دنبال آن هستند تا اگر در یک بُرهه از زمان نتوانستند وضعیت را به نحوِ مطلوبِ خود تغییر دهند، شانس خود را دوباره و دوباره و چند باره آزمایش کنند. بنابراین ما با وضعیتی دائمی از کُنش و واکنش این عوامل با همدیگر و تاثیرگذاری متقابل آنها بر هم دیگر روبرو هستیم. هرعمل که "تاثیرگذار" تر باشد، هموست که نهایتا فرمان حرکت را بدست گرفته و مسیر حرکت و شتاب حرکت را هم مشخص خواهد گرفت.
میزان "تاثیر گذاری" هر یک از عوامل فوق به مجموعه ای از توانمندیها و ظرفیت ها مشروط می باشد، از جمله: میزان مشروعیت و مقبولیت در نزد مردم، میزان پایگاه اجتماعی یا میزان حمایت مردمی، میزان نیروی کمی و کیفیت آن، سطح سازماندهی و انظباط و آموزش نیروها، میزان قدرت نظامی یا تجهیزاتی، میزان باورمندی و اعتقاد نیروها به هدف، میزان آموزش و تخصص و کیفیت آنها، میزان پشتوانه مالی در کوتاه مدت و بلند مدت، کیفیت برنامه ریزی و مدیریت و تدوین استراتژی و تاکتیک های مناسب، کیفیت دستگاه رهبری و سازماندهی و تدارکات، دسترسی به شبکه ای از ارتباطات منطقه ای و بین المللی و میزان قدرت آن، شبکه تبلیغاتی گسترده و قوی با توان جذب مخاطبین داخلی و منطقه ای و بین المللی.
"توازن قوا" ی موجود در صحنه سیاست و جامعه، محصولِ کُنش و واکنش های همین عوامل تاثیرگذار است. "وضعیت موجود" در هر زمان نیز نهایتا حاصل همین توازن قوا می باشد. این وضعیت ممکن است برای مدتی به ظاهر ساکن یا راکد باشد، اما در واقع در بطن خود مشغول آرایش دادن جدیدِ همان توانمندی ها برای جهت دادن به حوادث بعدی می باشد.
عوامل مهم و تاثیرگذار در شکل دهی تحولات سیاسی- اجتماعی ایران امروز
الف) حکومت/ حاکمیت
تمام سعی رژیم در تمام 37 سال گذشته حفظ نظام به هر وسیله و به هر قیمت بوده است. اساس، بر ایجاد رعب و وحشت است. در ملاء عام اعدام می کند، شلاق میزند و دست و پا می بُرد و چشم در میاورد. این جنایت ها را علنی جار میزند. مسئولینش، حقوق بشر جهانی را به تمسخر می گیرند و می گویند: البته که ما این کار ها را می کنیم. خوب هم می کنیم. بیشتر از اینش را هم می کنیم. حکم خدا را اجرا میکنیم و مهم نیست که شما خوشتان بیاید یا نیاید. ما حقوق بشر خودمان را داریم. حقوق بشر شما، ارزانی خودتان باد.
نظام حاکم بخش بزرگی از جامعه و تمام کارمندان نهادها و ادارات را به لحاظ اقتصادی به خودش وابسته کرده تا امکان هر گونه اعتراض جدی که پتانسیل گستردگی و سراسری شدن داشته باشد را بگیرد. رژیم 37 سال است که توانسته با این روش ها خودش را حفظ کند.
در عین حال رژیم در درون خودش از روز اول با چند دستگی و رقابت بین افراد و گروه ها و جناح های مختلفش روبرو بوده است. این تضادها و اختلافات اما به مرور زمان بیشتر و عمیقتر شده است. این تضادها امروز تا حد شکاف بین رفسنجانی و خامنه ای و صف کشی شورای نگهبان در مقابل رفسنجانی و سپاه پاسداران در مقابل روحانی رئیس جمهور، بازداشت خانگی موسوی و رهنورد و کروبی و ممنوع التصویر شدن خاتمی و زندانی کردن مهدی هاشمی بالا گرفته است. علیرغم این، همه این گروه ها و جناح ها در یک چیز مشترکند: حفظ نظام! تاکید بر دفاع از قانون اساسی و ولایت فقیه و پرهیز از شعارهای "ساختار شکنانه".
برای مقابله با هرگونه اعتراض اجتماعی، رژیم ابزارهای لازم برای سرکوب و ادامه وضع موجود را هم در اختیار دارد، از جمله: نیروی سرکوبگر وحشی و خشن، وسایل و تجهیزات پیشرفته، سناریوهای مختلف برای مقابله با وضعیت های ویژه، مانور و طراحی و آموزش این موقعیت ها، پول و پشتوانه مالی غیر قابل کنترل، دستگاه های شناسائی و اطلاعاتی موازی یا چند لایه و متنوع، دستگاه تبلیغی گسترده و دروغپراکنی سنتی و مدرن، حمایت و کسب آموزش و مشاوره تخصصی برای سرکوب یا تبادل تجربه در سطح بین المللی بویژه در ارتباط با روسیه و چین.
ب) مردم/ جامعه
اکثریت بزرگ خاموش جامعه ناراضی یا حتی مخالف یا ضد رژیم حاکم است. آنها وضعیت کنونی را نمی خواهند. مردم نیروی اصلی تغییر به حساب میایند. این آنها هستند که باید بخواهند و اقدام کنند تا وضعیت را تغییر دهند. مردم اما علیرغم نارضایتی، از اعتراض علنی می ترسند. از سرکوب و زندان و اعدام و تجاوز می ترسند. مردم سازماندهی ندارند. مردم از بسیاری جهات به هم اعتماد ندارند. مردم به هم پیوسته نیستند و حداکثر به صورت منفصل و جدا از هم اعتراضات صنفی کوتاه و سریع می کنند. مردم بسیار محافظه کار و مصلحت بین هستند و از هر اقدامی که هزینه بالائی بر آنها تحمیل کند طفره می روند. مردم به میزان زیادی وضعیت موجود را پذیرفته و به آن تن داده اند. آنها در یک افسردگی به صورت دسته جمعی بسر میبرند. اهل ریسک کردن نیستند، چه برسد به فداکاری. مردم در شرایط موجود راه های مناسبِ "بر روی آب نگه داشتن" خود را شناخته اند. آنها به اطراف خود نگاه می کنند و علیرغم همه سختیها و فشارها از ترسِ بدتر، به بد آری می گویند. برای آنکه گرفتار احمدی نژاد یا سعید جلالی نشوند به روحانی رای می دهند. برای آنکه به وضعیتی شبیه عراق و سوریه و افعانستان و یمن گرفتار نشوند سازش و کنار آمدن از سر ناچاری و استیصال با این رژیم را ترجیح می دهند.
با همه اینها، مردم آتش زیر خاکستر و خشم فرو خورده ای هستند که در هر زمان می تواند زبانه کشیده و منفجر شود. اما انفجاری که سازماندهی و برنامه و سمت و سو ندارد و معلوم نیست پیامدهای آن چه خواهد بود. همین مردمند که نیروی اصلی تغییر به شمار می روند. مردمی که بیش از نیمی از آنان دوره انقلاب 1357 را تجربه را نکرده و آرزوها و خواسته هایشان با حکومتگران متفاوت است و ارزش های این حکومت را نمی خواهند و به زور و ضرب، روز و شب را میگذارنند و در حسرت دنیای دیگری هستند. همین حسرت و اعتراض سوخت اصلی و پتانسیل بزرگ برای تغییر می باشد. تغییری که خواستار یک زندگی کم و بیش منطبق با معیارهای جهانی باشد.
پ) اپوزیسیون برانداز
اگر منظور از اپوزیسیون در این نوشته را نیروهای مخالف رژیم که خواهان رفتن جمهوری اسلامی یا نیروهائی که خواهان براندازی آن هستند بدانیم، در این صورت مهمترین مشخصه های این اپوزیسیون عبارات است از:
فاقد برنامه است، فاقد پایگاه اجتماعی وسیع و سراسری و همگانی است، فاقد ارتباط گسترده اجتماعی است، به دور از استانداردهای دمکراتیک امروزه است. سنتی است، توتالیتر یا فردگرا یا قائم به فرد است. فاقد اعتبار بوده و نمی شود به آن اعتماد کرد. پراکنده و منشعب است. طیف های مختلف آن در بسیاری موارد با هم سر جنگ دارند. با نیروی جوان قطع است و اساسا روی پای همان کادرها و نیروهای سی چهل سال پیش است که فعالیتش را ادامه می دهد. قدرت بسیج عمومی ندارد. آلترناتیو سراسری و گسترده محسوب نمی شود. اعتبار بین المللی ندارد. فاقد دستگاه قوی و جذاب تبلیغی است. توان مالی بالا ندارد.
دستاوردهای اپوزیسیون سنتی در ایران را می توان اینگونه خلاصه کرد: شعارهای گنده و ناتوانی در عمل، ترویج فرهنگ غیرشفاف و غیر پاسخگو، ترویج فرهنگ اتهام زنی به منتقدان و دگراندیشان بیرونی یا درونی خود، زمینه سازی یا ایجاد سرخوردگی، زمینه سازی یا ایجاد سیاست گریزی به معنی گریزان شدن از کار تشکیلاتی و حزبی، ترویج شیوه های کارِ غیر علمی در مناسبات و کار دسته جمعی و حزبی و اتکاء به توانمندی های فردی و در نتیجه به هدر دادن استعداد ها و نیروهائی که با انگیزه و صداقت به کار سیاسی جذب شده بودند. حاصل این همه در عمل به طولانی شدن عمر رژیم کمک کرده است.
وضعیت اپوزیسیون سنتی امروز ایران را می توان اینگونه خلاصه کرد: ناتوان، درمانده، بی اعتبار، بی برنامه، منفصل از مردم، متشتت، متفرق و پراکنده ولی پُرادعا.
آنچه در بالا آمد ارائه تصویری کلی از اپوزیسیون در معنای عام آن می باشد. بنابر این ممکن است یک یا چند مشخصه در مورد یک نیرو مصداق نداشته باشد.
ت) منطقه/ تحولات منطقه ای
رژیم از اولِ بعد از انقلاب با شعار "صدور انقلاب" واضح و مشخص نشان داد که خواهان صلح و آرامش نیست. اساس سیاست خارجی رژیم بر صدور تروریسم، تنشزائی و بحرانزائی، دخالت در امور داخلی دیگر کشورها، ایجاد گروه های دستساز و آموزش و پشتیبانی آنها برای پیشبرد اهداف خودش بنا نهاده شده است. از همان اول تا به امروز شواهد و نمونه های بسیاری حاکی از دشمنی و رقابت ایدئولوژیک رژیم با عربستان سعودی و دشمنی و رقابت سیاسی رژیم با عراقِ صدام حسین و دخالت در امور داخلی افغانستان، بحرین، لبنان، فلسطین، سوریه، یمن و آذربایجان وجود دارد. رژیم و مقامات مختلف آن آشکار و پنهان از نقشه های خود برای گسترش حضور و نفوذ در کشورهای منطقه سخن می گویند. رژیم در چند سال اخیر فراتر از دخالت های سیاسی و پشت پرده در امور تروریستی، به طور آشکار در عراق و سوریه حضور نظامی اش را گسترش داده است. سپاه قدس رژیم بازوی نظامی- اطلاعاتی آن در منطقه است. رژیم مبالغ سرسام آوری را از کیسه مردم و از منابع ملی ایران برای پیشبرد این سیاستش هزینه می کند. رژیم رویای آن دارد تا به "ابرقدرتی" منطقه ای تبدیل شود. رژیم عمد دارد تا توان نظامی و موضع تهاجمی خود را در منطقه به رخ بکشد و با مانورهای مختلف نظامی و گفته های آشکار در حمایت از نیروهای تحت حمایتش این سیاست را دامن زده و درصدد است تا کشورهای منطقه را مجبور به پذیرش این وضع کرده و یا تن به سکوت دهند. مقامات مختلف رژیم در جریان مذاکرات هسته ای با آمریکا پیوسته تاکید می کرند که غرب باید این موضع رژیم را به رسمیت شناخته و رژیم را به بازی بگیرد. گسترش فعالیت های نظامی حکومت اسلامی –داعش- و نقشی که رژیم بویژه در عراق در جلوگیری از پیشروی های این نیرو داشت به کارتِ برنده ای تبدیل شده که رژیم از آن برای گرفتن امتیاز از طرف مذاکرات غربی استفاده می کند. در عرصه داخلی نیز رژیم تلاش می کند تا با تبلیغ روی قدرتش در منطقه، در اذهان عمومی خود را شکست ناپذیر نشان داده و با مانور روی آن، به لحاظ روانی پتانسیل اعتراضی مردم در داخل را مهار کند.
تولد و گسترش خلافت اسلامی – داعش- در عراق و سوریه، رقابت عربستان و قطر و کشورهای خلیج با رژیم ایران و پر رنگ تر شدن مرزبندی های مذهبی شیعه و سنی در منطقه و جنگ های نیابتی رژیم و عربستان در سوریه و یمن و تهاجمات دولت و ارتش ترکیه به کردهای این کشور، همه و همه می توانند تاثیرات پیش بینی نشده ای در روند تحولات داخلی در ایران برجای بگذارند.
ث) جهان/ تحولات بین المللی، بطور خاص ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا
قدرت های جهانی، چه غربی یا شرقی بر اساس منافع ملی خود است که با "کارت ایران" بازی می کنند. در این ارتباط سه موضوع بطور اساسی مورد نظر آنهاست: اول: تضمین و تامین امنیت داخلی خودشان (این موضوع بویژه مسئله اصلی کشورهای غربی است)، دوم: منافع اقتصادی و تجاری و باز کردن جای پائی ماندگار که بتواند در دراز مدت منافع آن کشور را تامین کند. از زاویه منافع ملی آن کشورها اگر نگاه شود این موضع، موضعی مسئولانه و قابل فهم است. سوم: استفاده از کارت ایران در بازیهای سیاسی بین المللی بر علیه رقیبان خود. در این ارتباط بویژه روسیه سعی دارد تا با دوری و نزدیکی های تاکتیکی به رژیم در عرصه های دیپلماتیک، در مذاکرات هسته ای، در فروش تجهیزات نظامیِ دوکاربرده و یا در وساطتت در معاملات بانکی، از آمریکا امتیاز بگیرد.
در سال های اخیر در کنار تحریم و فشارهای بانکی و اقتصادی، سازش و مماشات جایگزین سیاست دیالوگ انتقادی دهه های قبل اروپائی ها شده است. غرب به مسائل داخلی ایران توجهی نشان نداده و اگر هم گاه و بیگاه به نقض حقوق بشر در ایران اشاره می کند، به دنبال آن است تا از این موضع برای فشار به رژیم برای گرفتن امتیاز بیشتر استفاده کرده یا آنکه بویژه در کشورهای اروپائی میخواهند در داخل کشورهای خود افکارعمومی را فریب داده و نشان دهند که در قبال نقض حقوق بشر در ایران سکوت نکرده اند.
سیاست رسما اعلام نشده حاکمیت آمریکا در دوران جرج بوشِ پسر در قبال ایران مبنی بر "تغییر رژیم" ایران، در دوره ی اوباما رسما به سیاست مجبور کردن رژیم ایران به "تغییر "رفتار"، تغییر کرده است. دولت های اروپائی نیز در این مورد عملا دنباله رو سیاست های آمریکا هستند.
بعد از بهار عربی و با فروپاشی یا سرنگونی چند دولت عرب منطقه، غرب تمایلی ندارد که در حال حاضر یک کانون ناآرام دیگر در منطقه ایجاد شود. از سوی دیگر بعد از جنگ افغانستان و عراق، دولت آمریکا توان ورود به جنگ نظامی جدیدی، آنهم با ایران را ندارد. جنگی که ابعاد نیروئی، مالی و پیامدهای سیاسی، نظامی و امنیتی آن اصلا قابل پیشبینی نیست. به همین دلیل اولویت کنونی غرب حفظ نظام در ایران است. سازش و کوتاه آمدن های اوباما در مذاکرات هسته ای در همین راستاست که قابل توضیح می باشد. در عین حال آنها با نزدیکی به رژیم، دولت های ثروتمند عرب منطقه خلیج را به خریدهای بزرگ تسلیحاتی ترغیب می کنند و در تلاشند از این طریق و بدون راه انداختن جنگ منافع مالیشان را تامین کنند.
غرب در حال حاضر نمی خواهد نقش فعالی در معادلات داخلی ایران و حمایت از مردم و اعتراضات اجتماعی داشته باشد. به دنبال آن است تا بعد از سالها دوری از ایران زمینه های ارتباط و روابط نسبتا عادی را فراهم کند تا اولا حضور اقتصادی خودش را تقویت کند و به تدریج به یارگیری سیاسی از نیروهای سیاسی داخل ایران پرداخته و بطور آرام و بی سر و صدا با تقویت پنهانی نیروهای مطلوب خود، سر بزنگاه سمت گیری اوضاع را در جهت مطلوب خود هدایت کند. در این راستا رسانه های فارسی زبان میلیونی خارج کشور (بی بی سی، صدای آمریکا) نقش بسیار مهمی دارند. می توان گفت در شرایط حاضر نزدیکی به اصلاح طلبان حکومتی و حمایت از آنها اولویت اول غرب می باشد.
اگرچه غرب در حال حاضر تمایلی به نزدیکی به نیروهای برانداز و خواهان نابودی جمهوری اسلامی ندارد، اما همچنین نمیخواهد تمام پل هایش را با آنها قطع و همه تخم مرغهایش را فقط در سبد اصلاح طلبان حکومتی بگذارد. تشتت، سردرگمی و نداشتن ارتباط با داخل کشور عامل مهمی است تا غرب اپوزیسیون برانداز را جدی نگیرد. کشورهای غربی منتظر نمی مانند تا یک آلترناتیو قوی از سوی اپوزیسیون شکل بگیرد و بعد با آن وارد مذاکره شوند. از همینروست که از طریق تقویت ارتباط و نزدیکی به اصلاح طلبان داخلی دنبال پیشبرد سیاستهایشان هستند. اصلاح طلبان داخلی نیز این را خوب فهمیده و به طرق مختلف در همین جهت قدم بر می دارند. رفسنجانی و خاتمی و روحانی در داخل و جمعی از اصلاح طلبان حکومتی در خارج به دنبال هموار کردن زمینه های این نزدیکی بوده و به بویژه نظر به سن و سال و بیماری خامنه ای، درصدد هستند تا در انتخابات مجلس و بویژه انتخابات مجلس خبرگانِ سال 1394 شانس خود برای قبضه قدرت را افزایش دهند.
***
با همه آنچه گذشت باید تاکید کرد که نیروی تعیین کننده نهائی در ایجاد، شکل دهی و سمت و سو دادن به تحولات سیاسی- اجتماعی در ایران مردم هستند. تاثیرگذاری مردم اما بر این تحولات در حال حاضر بسیار ناچیز است. رای و خواست آنها به حساب نمی آید. از آنها تنها در چهارچوب نظام حاکم استفاده ی ابزاری می شود تا یک "دمکراسی ویترینی" را مهر بزنند. به دلیل نبود آزادی رسانه ها، نبود آزادی عقاید و تجمعات، مردم نمی توانند بگویند چه می خواهند و نمی توانند در یک روند آرام و مسالمت آمیز خواست و مطالباتشان را طرح کنند. در چهارچوب "ولایت فقیه"، مردم داری شعور و قدرت تشخیص دیده نمی شوند و به قیومیت و ولایت نیاز دارند. بر همین اساس ولی فقیه و قانون اساسی آن و تمام نهادهای حکومتی و رسانه های این نظام، دائم در حال فیلتر کردن گزینه های "انتخاب" بوده و تعیین می کنند که چه چیز یا چه کسی برای مردم "خوب یا بد" است. از همینرو بعد از نزدیک به چهار دهه و به دلیل نبود اطلاع رسانی سالم و بیطرفانه، "مانیپولاتسیون" و دستکاری ذهن مردم در بالاترین حد خود قرار دارد. نبود رسانه های آزاد، نبود فعالیت آزاد احزاب و نهادهای مردمی وغیر دولتی و عدم امکان سازماندهی و تشکل یابی در امور صنفی و سیاسی مانع از خودآگاهی مردم شده است. به همین دلیل روند تحولات سیاسی و اجتماعی در ایران بسیار بسیار کُند، غیر اصیل و مانیپولاری شده (دستکاری شده)، مستعد تاثیرپذیری از بیرون (رسانه های خارج از ایران یا قدرت های جهانی) میباشد. همین مشخصه در کنار مطالبات بالای مردم که با خواسته های حاکمیت همخوانی ندارد، جامعه را در شرایط انفجاری قرار میدهد، به نحوی که هیچ چیز قابل پیشبینی نیست و هر زمان ممکن است بناگاه و یکباره تحولاتی شکل بگیرد که به سرعت می تواند همه گیر شده یا بخش بزرگی از جامعه را به دنبال خود بِکشاند. در چنین وضعیتی به دلیل نبود عنصر سازماندهی و رهبری (فردی یا دسته جمعی) و نداشتن برنامه و استراتژی مدون و تعیین شده (آلترناتیو)، عمر تحولاتی که بر بستری از هیجان شکل میگیرند کوتاه بوده و به سرعت نیز قابل مهار و قابل کنترل است و سرکوب می شود (اعتراضات 1388).
مردم از همه طرف زیر فشار
به دلیل "تعیین کننده" بودن نقش مردم است که آنها از همه طرف زیر فشارند:
نظام و حاکمیت کنونی به انواع مختلف مردم را سرکوب کرده و از طریق اعدام های علنی، دستگیری و زندان و شکنجه و دخالت روزانه در امور شخصی و خصوصیِ مردم پیوسته تلاش می کند تا سایه ی ترس را بر سر مردم حفظ کند. رژیم با سرکوب هر نوع فعالیت دسته جمعی، نطفه شکل گیری هرگونه اعتراض که بتواند در آینده موتور اعتراضات سیاسی و جذب انبوه مردم شود را میخشکاند. رژیم با ایجاد تفرق و اختلاف، مانع از پیوستن گروه های صنفی به هم می شود تا اگر هم اعتراضی شکل بگیرد، پتانسیل همگانی شدن نداشته باشد.
قدرت های غربی بطور آشکار و پنهان از طریق رسانه های بزرگ فارسی زبان تلاش می کنند تا با میدان دادن به یک جناح خاص، جهتِ تحولات سیاسی- اجتماعی در ایران را در سمت مشخصی هدایت کرده و با تاثیرگذاری بر توده مردم، آنها را به اردوی خود جذب کنند. رژیم های غربی در حال حاضر "اصلاح" رژیم و سازش با آن را بر رفتن آن ترجیح می دهند.
اصلاح طلبان داخلی سعی دارند تا از یکطرف با وحشیانه نشان دادن حاکمیت و قدرت سرکوب آن، مردم را از اعتراضات "ساختار شکنانه" بر حذر دارند، از طرف دیگر سعی می کند با توهم پراکنی و کلی گوئی و شعارهای فریبنده مردم را به تغییر امیدوار کنند. از آنجا که جناح غالب نیروی سرکوب را در اختیار دارد، اصلاح طلبان حکومتی به مردم نیاز دارند تا در کشاکش های خیابانی توازن قوا را در مقابله با رقیبشان به نفع خود تغییر دهند. اما آنها برای خواست و رای مردم بطور واقعی ارزشی قائل نیستند و به آن باور ندارند. آنها از هرگونه "ساختار شکنی" طفره رفته و ظرفیت پاسخ به مطالبات آزادی خواهانه مردم را ندارند. از همینروست که در سرفصل های مهم وتعیین کننده (کوی دانشگاه 1378 یا اعتراضات 1388) مردم را تنها گذاشته و تنها باعث سرخوردگی و سیاست گریزی نسل جدیدی شده اند که ساده لوحانه به آنها باور کرده بودند. همین سرخوردگی اما، روحیه ی تن دادن به وضع موجود را در جامعه تقویت کرده و پتانسیل رادیکالیسم سیاسی را به مرور زمان کم و کم تر کرده است. حاصل نهائی آن نیز تاکنون افزایش طول عمر حکومت بوده است.
اپوزیسیون برانداز به دلیل قطع ارتباط گسترده با مردم، به دلیل عدم باور بنیادین به اصول دمکراتیک و به دلیل ساختارهای سنتی، هنوز با همان کلیشه های چند دهه قبل فعالیت می کند. رهبران آنها همه چیز را از قبل تعیین می کنند و مردم در تدوین استراتژی و برنامه ها نقشی ندارند. هر گروه و حزب و دسته و سازمان راه حل خود را درست ترین می داند و با تاکید بر نقش محوری برای خود، در عمل پتانسیلِ همکاری و کارِ ائتلافی را به حداقل می رسانند. آنها از مردم پیروی از راه دور طلب می کنند و برای آنها نسخه می پیچیند که چه بکنند و چه نکنند. ولی عملا میزان تاثیرگذاریشان بسیار ناچیز است. با کارنامه سه دهه گذشته و به دلیل غیر شفاف و غیر پاسخگو بودن، آنها نیز به میزان زیادی موجب سیاست گریزی جوانان شده و به دلیل شکستهای پی در پی سیاسی- استراتژیک که حاضر نیستند مسئولیت آن را هم بپذیرند و به دلیل نداشتن برنامه مدون واقع بینانه ی متناسب با زمان، عملا بر افزایش طول عمر نظام حاکم کمک کرده اند.
آنچه در این نوشته آمد تشریحِ تحلیلیِ مختصر وضعیت موجود به لحاظ تحولات سیاسی- اجتماعی در ایران امروز بود. شما ممکن است با همه یا بخشی از این نوشته و تحلیل موافق یا مخالف باشید. با طرح نظر خود کمک کنید تا واقعیتِ موجود ایرانِ امروز از زوایای مختلف روشن تر نشان داده شود. اینگونه می توان تصویر نسبتا واقعبینانه تری در مورد راه برون رفت از وضعیت موجود ترسیم نمود.
حنیف حیدرنژاد
http://www.hanifhidarnejad.com
4 شهریور 1394/ 26 آگوست 2015
منبع:پژواک ایران