نظام سیاسی و ایدئولوژی حاکم از هم تفکیک پذیر نیستند؛ نقدی کوتاه بر نوشته اخیر شهلا شفیق
حنیف حیدرنژاد
شهلا شفیق، جامعه شناس، پژوهشگر و نویسنده ای است که در چند دهه گذشته با پشتکار در مبارزه با جمهوری اسلامی مقالات و کتاب های ارزشمندی منتشر کرده است. او در جریان برگزاری دادگاه حمید نوری در بسیاری از جلسات دادگاه شرکت و در برنامه های کلاب هاوس با صرف وقت بسیار به تجزیه و تحلیل حمید نوی، رفتار و افکار او بر آمد و نظرات شایان توجه ای را با افکار عمومی در میان گذاشت.
*****
شهلا شفیق در نوشته خود به بررسی "رابطه جمهوری اسلامی با اعدام" پرداخته است. او به درستی می نویسد: "اين نظام نه تنها بر اعدام صحه میگذارد، بلکه آن را به امری مقدس بدل میکند." او همچنین به "فتواهای مرگباری" که بر علیه نویسندگان و روشنفکران در چند دهه گذشته صادر شده و نیز مرگ و ترور بسیاری از اندیشمندان و مخالفان سیاسی رژیم در داخل و خارج از ایران اشاره کرده و به درستی نتیجه می گیرد: "بیهيچ شک و بدون ذرهای مبالغه میتوان نظام حاکم بر ايران را «جمهوری جلادان» نام داد."
در کنار بیان این واقعیت ها و با وجودی که حکومت حاکم بر ایران "جمهوری اسلامی" است، شهلا شفیق نتیجه گیری ای را به دست می دهد که در آن یک تناقض ساختاری جلب توجه می کند. او می نویسد: "حاکمان با کدسازی از مذهب، نوعی فرهنگ لغت سياسی اختراع کردهاند که قتل شهروندان را واجب میشمارد و تطهير میکند. هر گونه اعتراض و مبارزه عليه خود را "محاربه با خدا" نام گذاردهاند و سرپيچی از الگوی تحميلی حاکمان را فساد فیالارض خواندهاند." و کمی بعدتر می آورد: "خوانش تحليلی خاطرات زندانيان سياسی اين دهه، از يکسو نشاندهنده ذات فاشيستی دستگاه عقيدتی و موتور محرکه سياست توابسازی است، و از سوی ديگر ويژگی آن را که همانا ابزارسازی از مذهب است نمايان میکند. "
چنین فرموله بندی این نتیجه گیری را به خواننده منتقل می کند که: نه مذهب، نه اسلام ، بلکه "استفاده ابزاری" از اسلام بوده که این همه جنایت را در ایران موجب شده است. ارائه چنین نتیجه گیری یک پیامد مهم دارد: یک راه دررو برای "اسلام" ایجاد می کند و آن را از پذیرش مسئولیت و پاسخگوئی در قِبال آموزه هایش فراری می دهد!
"اسلام" به عنون یک مذهب، یک دین، یک آئین، یک اندیشه و از نظر من به عنوان یک حزب سیاسی باید مسئولیت عمل، رفتار و مسئولیت دستاوردهایش را به عهده بگیرد و در برابر آن باید پاسخگو باشد. نتیجه گیری شهلا شفیق اما اسلام را از پاسخگوئی فراری می دهد!
شهلا شفیق می نویسد: "قانون اين نظام نه تنها بر اعدام صحه میگذارد، بلکه آن را به امری مقدس بدل میکند." و در جای دیگر: "ذات سرکوبگر و فسادپرور جمهوری اسلامی پرده اوهام را از برابر چشمان بسیاری از اينان کنار زده و... چفت و بست ايدئولوژيک و ساختار قدرت در اين نظام، راه هر گونه امکان تحول را مسدود کرده است."
با وجود این تاکیدات، او نمی نویسد که این "قانون" آن "ذات سرکوبگر" و آن "چفت و بست ایدئولوژیک" چه نام دارد. او از اسلام نام نبرده و بجای آن نتیجه گیری می کند: "ربط و رابطه جمهوری اسلامی با اعدام در هيچ يک از تعاريف رايج در حوزههای حقوق بشری نمیگنجد و براستی میبايست برای توضيح آن مفهوم جدیدی بر فرهنگ واژگان سياسی افزود ... ، گزافه نيست بگوييم که نظام سرکوب جمهوری اسلامی که دين را دستمايه ايدئولوژی ساخته، پرورشیافته نوعی "سادو-فاشيسم مقدس" است. امروز، روايات سرکوب و شکنجه و قتل، چهره هولناک سادو-فاشيسم مقدس را برابر چشمان جهانيان قرار داده و میدهد."
اگرچه با شهلا شفیق در این نام گذاری موافقم، اما به باور من "سادو- فاشیسم" نه یک ویژگی "جمهوری اسلامی"، بلکه یکی از مشخصه های اسلام است. تناقض ساختاری در نتیجه گیری شفیق این است که نظام سیاسی(جمهوری اسلامی) را از ایدئولوژی یا مذهب راهنما(اسلام و تشیع) جدا می کند. آنچه نظام سیاسی جمهوری اسلامی در 43 سال گذشته در ایران ایجاد کرده است ریشه در یک دین و تفکرِ مشخص دارد که نام آن اسلام و تشیع است. قانون اساسی، قانون مجازات اسلامی و همه سیاست های چهار دهه گذشته این نظام سیاسی، از جمله اعدام، صدور فتوا، دستگیری ها، زندان، شکنجه، تجاوز و ... همه و همه از این دین و مذهب الهام گرفته و براساس آن تنظیم شده است. آنچه در ایران اتفاق افتاده نه "به نام اسلام"، بلکه "توسط " اسلام انجام شده است. نظام سیاسی و حکومتگران در ایران اسلام را "ابزار" نکردند، بلکه از اسلام الهام گرفته و خود را مطیع و مجری دستورات آن می دانند.
در برابر همه جنایاتی که در ایران به وقع پیوسته است نه تنها آمران و عاملان آن جنایات، بلکه آن دین و مذهب و آن اندیشه راهنما که این همه جنایت را تشویق کرده و آن را تعلیم و تربیت داده است نیز مسئولیت داشته و باید پاسخگو بوده و باید هر نوع راه دررو از این پاسخگوئی را بر آن مسدود کرد.
منبع:پژواک ایران