پرسش و پاسخ در مورد سازمان مجاهدین خلق ایران و سیاست های آن- قسمت دوم و پایانی
حنیف حیدرنژاد
آیا دست زدن به انقلاب های ایدئولوژیک در سال64 و پس از عملیات فروغ جاویدان برای جلوگیری از وقوع انشعاب در سازمان مجاهدین خلق بوده است یا دلایل دیگری هم ممکن است داشته باشد؟
پاسخ: امکان "انشعاب" در سازمان مجاهدین در آن سال ها وجود نداشت. لازمه انشعاب در درون یک تشکیلات سیاسی آن است که افرادی در درون آن تشکیلات صاحب تئوری و نظریه بوده و بتوانند نظریه حاکم را نقد کنند. در واقع به صورت دمکراتیک باید این امکان وجود داشته باشد که در درون یک تشکیلات فراکسیون های مختلفی نظریه و استراتژی های مختلفی را نمایندگی کنند. لازمه چنین امری وجود آزادی در درون تشکیلات و به رسمیت شناختن دگراندیشان می باشد. زمانی که تلاش فراکسیون های مختلف در درون یک تشکیلات از طُرق دمکراتیک منجر به تغییر و اصلاحات نشود، ممکن است عده ای از ناراضیان جدا شده و از تشکیلات انشعاب کنند. در درون تشکیلاتِ سازمان مجاهدین خلق چنین آزادی یا فضائی برای نقد نظریه حاکم یا امکان طرح دیدگاه های مختلف و تبادل نظر در مورد سیاست های حاکم بر سازمان وجود نداشته و ندارد. بنابراین زمینه های مادی "انشعاب" نیز وجود خارجی نداشته و ندارد.
هدف از انقلاب ایدئولوژیک 1364و فاز دوم آن در سال 1368 فرار مسعود رجوی از پاسخ به مسئولیتِ خودش در ایجاد شکست های سازمان بوده است. او قصد داشت با درگیر کردن نیروهای سازمان با "انقلاب ایدئولوژیک" ذهن آنها را منحرف کرده تا بدین ترتیب از موج پرسش، اعتراض و یا جدائی نیرو ها به دلیل شکست های استراتژیک جلوگیری نماید. متاسفانه بسیاری از نیروهای سیاسی و رسانه های ایرانی نیز با درگیر شدن به این موضوع به همان راهی که مورد نظر مسعود رجوی بود افتادند.
از جمله هدف های انقلاب ایدئولوژیک 1364 انحراف اذهان از این سوالات بود: چرا رژیم در شش ماه اول بعد از سی خردا د1360 سرنگون نشد، نتیجه خطِ "زدنِ سرانگشتان رژیم" چه شد، چرا بنی صدر و حزب دمکرات و تعدادی از شخصیت های عضو شورا از آن جدا شدند و ...
هدف انقلاب ایدئولوژیک سال 1368 نیز جلوگیری از طرح این سوال بود که چرا عملیات فروغ جاویدان شروع و چرا به شکست انجامید و چرا بیش از 1300 نفر کشته و زخمی و مفقودالاثر شدند؟
هدف اصلی هر دو "انقلاب" فوق فراری دادن مسعود رجوی از پاسخگوئی در مورد سوالاتی است که ایجاد شده بود. او بجای آنکه به آن سوالات پاسخ دهد، کل سازمان و تشکیلات را آنچنان با انقلاب ایدئولوژیک مشغول می کرد که دیگر جائی برای طرح آنگونه سوالات باقی نمی ماند.
آیا سازمان مجاهدین به مظاهر فرهنگ ملی و غیراسلامی ایران بی توجه است؟
پاسخ: توجه سازمان مجاهدین به مظاهر و مناسبت های "ملی" فرصت طلبانه است. هر وقت که لازم باشد نام و رسم مصدق تیتر اول نشریه های گوناگون و برنامه های تلویزیونی می شود ولی بعدا از مدت کوتاهی فراموش می شود. در مورد تختی، ستارخان و ... نیز به همین ترتیب. تماس با هنرمندان ایرانی و دعوت از آنها برای شرکت در مراسم مختلف در سال 1374 نیز با همین هدف بود. استفاده از محبوبیت شخصیت های هنری و وانمود کردن این موضوع که گویا مجاهدین در سیاست های فرهنگی خود تغییری داده اند. اما هدف اصلی، جذب جمعیت برای پر کردن سالن هائی بود که قرار بود مریم رجوی در آن حاضر شود. بسیاری از هنرمندان ایرانی نیز به سرعت متوجه سوء استفاده ای که از آنها می شد، شده و همکاری خود با سازمان مجاهدین را قطع کردند.
در مواردی که مناسبت های ملی (جشن مهرگان) مورد استفاده مجاهدین قرار می گیرد نیز تلاش می شود تا از طریق شعر، فیلم و یا گفتارهای تبلیغی که ضمیمه یا زمینه ی این مناسبت ها می کنند، آن را به مسعود رجوی یا "مهر تابان"، یعنی مریم رجوی پیوند دهند.
دلیل علاقه ی مفرط سازمان مجاهدین به ظاهرسازی و بزرگ نمایی چیست؟
پاسخ: در پاسخ به یکی از سوال های پیشین به این موضوع اشاره کردم که سازمان مجاهدین در دنیای سیاست حاکم در جهان به "توازن قوا" اعتقاد داشته و فکر می کند هر نیروئی که قوی تر است جدی تر گرفته می شود. این سازمان برای آنکه در دنیای "توازن قوا" خود را مهم و جدی نشان داده تا از سوی قدرتمندان حاکم به بازی گرفته شود، تلاش می کند ظاهر بیرونی را خوب رعایت کرده و به لحاظ نیروئی، تبلیغی، سازماندهی و تشکیلاتی خود را قدرتمند تر از آنچه که هست نشان دهد. شکی در این نیست که در بین سازمان ها و تشکل های سیاسی سراسری ایرانی در خارج کشور هنوز سازمان مجاهدین قدرتمند ترین است، اما برای آنکه بتواند در دنیای توازن قوای سیاسی از طرف های مورد نظر خودش باز هم امتیازهای بیشتری دریافت کند، خود را باز هم بزرگتر از آنچه که هست می نمایاند. این روش در درون تشکیلات نیز این توهم را دامن می زند که سازمان واقعا آنقدر بزرگ و قدرتمند است که ادعا می کند. نیروهای سیاسی اپوزوسیون ایرانی نیز مقهور این قدرت نمائی شده و رسانه های ایرانی یا فارسی زبان نیز تا حدی آن را باور می کنند. اینطور است که سازمان مجاهدین با این بزرگ نمائی تلاش می کند خود را به طور انحصاری "تنها آلترناتیو دمکراتیک" بنمایاند تا هم جذبِ حمایت و کمک های قدرت های خارجی را تسهیل کند و هم به لحاظ روانی مخالفت با خود را برای دیگران سخت تر سازد.
روابط سازمان مجاهدین با دولت های عرب منطقه مثل عربستان و اردن که در عرف انقلابیون مرتجع به شمار می روند چگونه است؟
پاسخ: به طور کلی باید گفت سازمان در ارتباط با کشورهای عرب منطقه تلاش می کند تا با انگشت گذاشتن بر برخی سیاست های رژیم همچون صدور تروریسم، تشکیل یا حمایت از نیروهای مسلح محلی که بر ضد حکومت های موجود عرب مبارزه می کنند، و شعارهای ضد سُنی گری که رژیم سر می دهد، حکومت های عرب منطقه را از رژیم هرچه بیشتر ترسانده و خود را تنها نیروئی که می تواند در مقابل رژیم بایستد معرفی کند. در این رابطه نیز سازمان بر روی شیعی بودن خود، به عنوان آلترناتیوی در مقابل رژیم که می تواند مردم اکثرا شیعه مذهب ایران را جذب کند مانور می دهد. همچنین سازمان تلاش می کند تا جنبه های ضد یهودیت و ضدیت با کشور اسرائیل که رژیم بر روی آن تبیلغ می کند را بزرگ کرده و خود را پای بند به تعهدات بین المللی و همزیستی مسالمت آمیز با همه کشورهای منطقه معرفی کند. هدف این سیاست ها دور کردن کشورهای عرب منطقه از رژیم و در نتیجه جذب حمایت آن کشورها به نفع سازمان می باشد. برای سازمان ماهیت این حکومت ها مهم نیست، بلکه مهم این است که تا کجا بتواند در راستای اهداف خودش از این حکومت ها حمایت یا کمک دریافت کند.
آیا سازمان مجاهدین طی سه دهه ی گذشته از فضای کلی فرهنگ غرب اثر پذیرفته است؟ اگر نه چرا؟
پاسخ: اگر در سوال شما منظور از "فرهنگ غرب" را آندسته از دستاوردهای بشری بدانیم که اعتقاد و پای بندی به معیارهای دمکراتیک بر مبنای اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیون های بین المللی مرتبط با آن در مرکزش قرار دارد، جواب شما متاسفانه منفی است. فرهنگ غرب را نمی توان تا حد پوشیدن کت و شلوار و زدن کراوات و رعایت برخی ظواهر دیگر تنزل داد. همچنین نمی توان با انتشار بیانیه و یا انجام سخنرانی های مختلف خود را معتقد و پای بند به دمکراسی و پلورالیسم یا جدائی دین از حکومت جا زد. پای بندی به هر یک از این ارزش ها در احترام و پای بندی عملی به حقوق اعضاء و هوادارن، در مناسبات کاری و خانوادگی و یا در برخورد با منتقدین و مخالفین و دگراندیشان است که محک زده می شود. سازمان مجاهدین خلق همچنین از شفاف سازی، از پاسخ به پرسش خبرنگاران آزاد و از پذیرش مسئولیت فرار کرده و بجای پاسخگوئی و پذیرش مسئولیت، دیگران را متهم می کند. این روش ها با ارزش های دمکراتیک غربی بیگانه است.
باور و پایبندی به روش های دمکراتیک در نقطه مقابل کیش شخصیت و آن تفکری قرار دارد که "رهبر عقیدتی" همه کاره ی آن است. تفکری که در آن هرچه "رهبر" بگوید را باید چشم بسته پذیرفت و اطاعت کرد. "رهبری عقیدتی" و باور به ارزش های ایدئولوژیکِ برتری طلبانه ای که تا کنون سازمان مجاهدین از آن پیروی کرده و نیز عدم احترام به حقوق اولیه و بنیادین بشری ِ اعضاء در درون تشکیلات یا جدا شدگان از این تشکیلات، دلایل عمده ای هستند که چرا این سازمان نمی تواند یک تشکیلات دمکراتیک باشد.
با مقوله ی هژمونی سازمان مجاهدین بر دیگر نیروهای اپوزیسیون چه گونه باید برخورد کرد؟ آیا سازمان مجاهدین حق دارند که ادعای هژمونی کنند؟
پاسخ: اگر "هژمونی" را آنگونه که لغت نامه دهخدا تعریف کرده است "نفوذ و تسلط یک گروه سیاسی یا اجتماعی بر گروهی دیگر به گونه ای که گروه تحت نفوذ استحقاق راهبری گروه تاثیر گذار (هژمون) را باور دارد و با درجه ای از رضایت و رغبت بر آن گردن می نهد" بدانیم، سازمان مجاهدین خود را مستحق آن می داند که در برخورد با نیروهای سیاسی ایرانی، آن نیروها "هژمونی" سازمان مجاهدین را پذیرفته و به آن گردن بگذارند، اما به رضایت نیروهای دیگر، که آیا آنها نیز هژمونی مجاهدین را می پذیرند توجهی ندارد.
فهم و برداشت و یا انتظاری که سازمان مجاهدین از پذیرش هژمونی دارد را می توان در کارنامه سی و چند ساله شورای ملی مقاومت دید. آنچه که سازمان مجاهدین "هژمونی" می داند و می خواند، پذیرش انحصار طلبی آن سازمان از سوی دیگر نیروهاست و اینکه دیگران دنباله رو آن سازمان بشوند.
یک مثال: دولت آلمان نیروی اصلی و قدرتمند در اتحادیه اروپا بوده و لوکوموتیو اتحادیه اروپا خطاب می شود. بسیاری از کارشناسان و منتقدین سیاسی بر این باور هستند که اتحادیه اروپا دنباله رو آلمان شده است و یا می گویند: آلمان سیاست اتحادیه اروپا را دیکته می کند. شکی در این نیست که دولت آلمان وزن کاملا متفاوتی نسبت به دیگر کشورهای این اتحادیه دارد، اما هرگاه نحوه رفتار و سیاستگذاری های آن طوری باشد که حقوق دمکراتیک دیگر اعضاء را رعایت نکند، مورد انتقاد قرار گرفته و به هر حال نمی تواند "یکه تازی" کند. سازمان مجاهدین در ائتلاف سیاسی شورای ملی مقاومت نه تنها یکه تازی می کند، بلکه در موارد بسیاری مسئول شورا، یعنی مسعود رجوی، فرا قانونی عمل کرده یا قانون شکنی کرده است. به اعتراض آقایان قصیم و روحانی دو عضو مستعفی شورای ملی مقاومت مراجعه کنید که در مقالات یا مصاحبه های خود نامه نگاری های مسعود رجوی به عنوان مسئول شورا به خامنه ای و رفسنجانی را نقض تعهدات شورائی او می دانند.
نسبت سازمان مجاهدین با آزادی و دموکراسی چیست؟ آیا سازمان مجاهدین تهدید یا تحدیدی برای دموکراسی و آزادی در ایران پساآخوندی هستند؟
با آنچه که تا کنون پاسخ داده شد می توان نسبت سازمان مجاهدین با دمکراسی را دید. از نظر من سازمان مجاهدین نه تنها یک نیروی دمکراتیک نیست، بلکه به ترمزی در مسیر تحولات دمکراتیک ایران تبدیل شده است. سازمانی که هنوز به قدرت نرسیده از روش های غیر دمکراتیک در برخورد با اعضاء و جداشدگان خود استفاده می کند، سازمانی که به توهین و تهدید و اتهام زنی به منتقدین و مخالفین روی می آورد، سازمانی که از پاسخگوئی و پذیرش مسئولیت فرار می کند، سازمانی که نه به مردم خود، بلکه به نیروهای خارجی اتکاء می کند، سازمانی که درب های خود را بر روی خبرنگاران می بندد و... چنین سازمانی نمی تواند در صورت کسب قدرت سیاسی در کشور یک شبه دمکراتیک شود. سازمانی که ایدئولوژی شیعی را سرلوحه ی همه تصمیم گیری های خود قرار داده و به رهبری عقیدتی معتقد است که همه باید از او اطاعت کنند و جایگاهی تقدس مابانه برای او قائل شده که کسی نمی تواند به او انتقاد کند، چنین سازمانی با دمکراسی بیگانه است. سازمانی که رهبری آن شیفته انحصار کامل قدرت سیاسی است، نمی تواند در ایران "پسا آخوندی" به پولورالیسم احترام گذاشته و به آن پای بند باشد.
آیا سازمان مجاهدین نیرویی مستقل است؟ دلایل نفی یا اثبات آن چیست؟
پاسخ: سازمان مجاهدین "وابسته" به این یا آن قدرت سیاسی یا این یا آن دولت نیست. اگر بود سیاست های آن نیرو یا آن دولت را باید اجرا می کرد. به فرض چنین حالتی، این وابستگی به سرعت رو آمده و علنی می شد. سازمان مجاهدین اگر چه "وابسته" نیست، اما "متکی" به توازن قدرت نیروهای منطقه ای و جهانی شده است. این بازی خطرناکی است که در سه دهه گذشته سازمان مجاهدین وارد آن شده است. هم پیمانی با دولت صدام حسین یک نمونه آن است. من باور ندارم که سازمان به صدام وابسته بود، اما میزان اتکاء سازمان به دولت صدام و کشور عراق تا آن حد شد که وقتی صدام سقوط کرد، عملا استراتژی سازمان، یعنی جنگ آزادیبخش، ارتش آزادیبخش نیز قفل شد. این گونه اتکاء و هم پیمانی ها به آنجا راه می برد که دیکتاتور بودن صدام و جنایت های او نسبت به مردم عراق دیده نشود یا مهم نباشد. در شرایط حاضر نیز می بینید که محافظه کار ترین سیاستمداران اروپائی و آمریکائی و روسای پیشین سرویس های امنیتی برخی کشورهای غربی در مراسم های مختلف سازمان سخنرانی کرده یا با مریم رجوی دیدار می کنند. صرف نظر از اینکه آیا این افراد برای اعلام حمایت و حضور در این برنامه ها پول دریافت کرده اند یا نه، اتکاء به این سیاستمداران باعث دوری سازمان از مردم ایران و دوری از دیگر نیروهای سیاسی خارجی شده است. قانون حاکم بر چنین دنیائی، قانون توازن و تعادل قوا می باشد. در این بازی، شما دیگران را نردبانی برای ارتقاء خود می خواهید، ولی ممکن است خود شما نرده بانی برای بالا رفتن دیگران شوید. بطور خلاصه شما دیگران را "وسیله" و دیگران نیز شما را " وسیله" می بینند. در چنین دنیائی احترام متقابل وجود نداشته و صداقت حاکم نیست، بلکه بسیاری از توافقات پشت پرده انجام شده و هر طرف، بویژه طرف قوی تر، هر زمان که بخواهد می تواند به راحتی توافقات را نقض کند. در چنین معادلاتی مردم نیز از وقایع با خبر نمی شوند و فقط به عنوان سیاهی لشکر است که مورد استفاده قرار می گیرند.
آیا سازمان مجاهدین یک سازمان چپ است؟ با توجه به دیدگاه تراب حق شناس که به سه انشعاب در سازمان مجاهدین پس از وقایع سال54 قائل است: یک انشعاب چپ که در پیکار متجلی شد و دو انشعاب راست شامل سازمان مجاهدین به رهبری مسعودرجوی و نهضت مجاهدین به رهبری لطف الله میثمی.
پاسخ: در دنیای سیاست نیروی "چپ" شامل طیف بزرگی می شود که در زیر مجموعه آن می توان سه دسته بندی کلی را بر شمرد: چپ رادیکال، چپ میانه، چپ لیبرال.
با باور و فهم امروزی من، یک نیروی چپ باید چند ویژگی را دارا باشد، از جمله: اعتقاد و پای بندی به دمکراسی، اعتقاد و پای بندی به اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیون های منبعث از آن و دیگر کنوانسیون های بین المللی، اعتقاد و پایبندی به اصل مشارکت مردم در تصمیم گیری و اداره امور، احترام به مردم و فروتنی در مقابل آنان، اعتقاد و پایبندی به عدالت اجتماعی و نفی استثمار، اعتقاد و پایبندی به جدائی دین و مذهب و هر نوع ایدئولوژی از سیاست و از حکومت، اعتقاد و پای بندی به برابری جنسیتی و برابری همه انسان ها فارغ از جنسیت و نژاد و ملیت و مذهب و یا گرایش جنسیتی، احترام به دگراندیشان و مخالفین و احترام به حقوق بشر و رعایت آن در رابطه با دشمن یا مخالفین، اعتقاد و پای بندی به حکومت قانون و جدائی قوه های سه گانه مقننه و مجریه و قضائیه، اعتقاد و پایبندی به آزادی بیان و اندیشه و تجمعات و اعتقاد و پایبندی به آزادی رسانه ها.
طبعا به این لیست می توان برخی دیگر از ویژگی ها را هم اضافه کرد.
اما با ویژگی هائی که بر شمردم و با توجه به پاسخ های داده شده به سوالات قبلی، من سازمان مجاهدین خلق ایران را یک سازمان چپ نمی دانم. بلکه آن را سازمانی می دانم عمیقا ایدئولوژیک، مبتنی بر اسلام و مذهب تشیع. تشکیلاتی بسته و ایستا و دگم که به رهبری فردی و کیش شخصیت مسعود رجوی متکی می باشد. یک نیروی مذهبی که به برتری طلبی شیعی اعتقاد داشته و خود را "نوک پیکان تکامل" می داند. تشکیلاتی با یک رهبری بسیار فرصت طلب که هرگاه که لازم باشد و بسته به الزام زمان و شرایط، سیاست های خود را تغییر می دهد بی آنکه در مورد این تغییرات توضیحی بدهد. تشکیلاتی که رهبری آن با مردم و اعضاء خود ناصادق بوده و برایشان حقی بجز حق پیروی کردن و اطاعت چشم بسته قائل نیست. سازمانی که انسان ها را ابزار و وسیله ای برای کسب قدرت سیاسی می بیند و از پذیرش مسئولیت فرار کرده و به هیچ وجه هیچ گونه پاسخگوئی را هم نمی پذیرد. به باور من چنین سازمانی به هیچ وجه نمی تواند یک نیروی "چپ" باشد.
قسمت دوم و پایانی
حنیف حیدرنژاد
طرح پرسش: 26 آگوست 2013
پاسخ: 17 سپتامبر 2013
انتشار: 17 سپتامبر 2013
لینک قسمت اول:
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-55273.html
منبع:پژواک ایران