اتهام زنی بجای استفاده از راه کارهای قانونی؛ فرهنگ سرکوب مخالفین توسط سازمان مجاهدین خلق
حنیف حیدرنژاد
ترور شخصیت های زنجیره ای
سازمان مجاهدین خلق در جدیدترین نمونه از حمله های زنجیره ای برای ترور شخصیت مخالفین خود، این بار آقای محمد جعفری (همنشین بهار) را مورد هدف قرار داده است. سایت "ایران افشاگر" از سایت های وابسته به سازمان مجاهدین، مطلبی با عنوان "محمد جعفری «همنشین شاگرد جلاد اوین»" انتشار داده است. نویسنده این مطلب "خواهر مجاهد مهناز بزازی" اعلام شده است.[1]
این به عهده آقای محمد جعفری است که بخواهد در مورد اتهامات وارده یا آنچه در این نوشته به او نسبت داده شده است پاسخ بدهد یا ندهد. آنچه من مایلم در نوشته خود به آن بپردازم روح حاکم بر این سبک از "افشاگری" یا به عبارت دیگر ترور شخصیت مخالفین توسط سازمان مجاهدین خلق می باشد.
مهناز بزازی در نوشته اش با لحن تحقیر کننده ای در مورد محمد جعفری صحبت کرده و او را به دفعات با عناوینی از این قبیل مورد توهین و تهمت قرار می دهد:«همنشین شاگرد جلاد، مزدور وزارت اطلاعات، پاسدار سیاسی رژیم در خارج کشور، فرو رفته در لجن وزارت اطلاعات، دستان آلوده به خون مجاهدین، فردی خود فروخته و خائن».
سوال: آیا سازمان مجاهدین خلق (یا هر سازمان سیاسی اپوزیسیون) در خارج کشور می تواند بر علیه افراد حقیقی یا حقوقی اتهام پراکنی کند؟
اتهام پراکنی خیر، نقد و پاسخ دهی مستدل همراه با ادب و متانت آری! نفرت پراکنی و صدور فتوای مرگ و به مجازات رساندن مخالفین خیر، نقد و تحلیل منطقی آری! اتهام پراکنی خیر، اقدام قانونی آری!
در حالی که رهبری سازمان مجاهدین خلق در خارج کشور مستقر است و در حالی که منتقدین و مخالفین این سازمان که این سازمان بر علیه آنها اتهام پراکنی می کند نیز در کشورهای مختلف در خارج از کشور زندگی می کنند راه و روش درست، نه اتهام پراکنی بی پایه و اساس، بلکه مراجعه به مراجع قضائی در کشور محل سکونت فرد مورد اتهام می باشد. زیرا: - اگر سازمان مجاهدین خلق در ادعای خود مبنی بر همکاری یا مزدوری فرد یا افراد مورد اتهام با وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی صادق و جدی است، - اگر این سازمان آنگونه که ادعا می کند دلایل و اسناد و مدارک و شاهدین مختلفی در اثبات ادعای خود در اختیار دارد، - در حالی که این سازمان از منابع مالی لازم برای به جریان انداختن یک شکایت و دعوای حقوقی برخوردار است، - نظر به اینکه سازمان مجاهدین خلق وکلای بین المللی متعددی را در استخدام خود دارد، - با توجه به اینکه سازمان مجاهدین خلق تا کنون دعاوی مختلف حقوقی را در اروپا و ایالات متحده آمریکا تجربه کرده و به امور اداری و چم و خم های چنین کارزارهائی واقف است،
نظر به همه این موارد، سوال این است که پس چرا این سازمان برعلیه افراد مورد اتهام به "همکاری با وزارت اطلاعات" در کشور محل سکونت آن افراد اقدام قانونی به عمل نمی آورد؟ وقتی سازمان مجاهدین می تواند افراد را در همان کشور محل سکونتشان به دادگاه بکشاند و می تواند از این طریق بزرگترین کارزار تبلیغی برای رسوا کردن این افراد و رژیم جمهوری اسلامی را به پیش ببرد، پس چرا این کار را نمی کند؟ چرا به یک "افشاگری" ساده قناعت می کند؟
اگر سازمان مجاهدین خلق می تواند از طریق به جریان انداختن یک کارزار حقوقی برعلیه "مزدوران" وزارت اطلاعات در خارج کشور، به دستگاه اطلاعاتی رژیم ضربه بزند و از این طریق کلیت نظام را نیز با انزوا و و رسوائی بیشتر مواجه سازد، پس چرا کوتاهی می کند؟ اگر این کار را نمی کند دیگر چطور می توان ادعای مبارزه این سازمان با جمهوری اسلامی را جدی گرفت؟
وقتی سازمان مجاهدین خلق با وجود برخوردای از امکانات مالی و برخورداری از وکلای برجسته بین المللی به جای به جریان انداختن یک کارزار حقوقی، از "افشاگر" های به سبک دستگاه استالین و رژیم جمهوری اسلامی بهره می گیرد، علت آن را باید در چه جستجو کرد؟
به باور من علت این شیوه ی کار رهبری مجاهدین را باید قبل از هر چیز در بی پایه و اساس بودن ادعاهای آنها دانست؟ آنها به خوبی ابزارهای قانونی و حقوقی و روش های متمدنانه را می شناسند و مشکل کم بود آگاهی ندارند. اما، و اتفاقا به خوبی می دانند به جریان افتادن یک کارزار حقوقی می تواند باعث رسوائی خود آنها بشود. از همین رو به "افشاگری" یا همان ترور شخصیت روی می آورند. روشی که برای آنها در کشورهای خارجی مسئولیتی نداشته و می توانند به راحتی از زیر بار مسئولیت آن شانه خالی کنند.
تناقضات مستتر در اتهامات ادعائی
اما با نگاهی سریع به نوشته اخیر، می توان به لحاظ منطقی در مورد اتهامات یا ادعاهای مرتبط با محمد جعفری تناقضاتی را مشاهده کرد، که قائدتا هر عقل سلیمی نیز به آن می رسد، از جمله:
نمونه اول: نوشته شده: "از همان فردای ورود به ارتش آزاديبخش، ما با يك دافعة نسبتاً شديد در مورد او در ميان رزمآوران ارتش مواجه بوديم كه كار سازماندهی او را به طورجدی مشكل می كرد.[...] در نشست ستاد روابط خارجی "نتيجه گيری جمع به اتفاق آرا، اين بود كه وضعيت او به خاطر «تلاش مستمر برای كسب اطلاعات» فراتر از بريدگی و اخراج، يك وضعيت مشكوك و نفوذی است. [...] در نشست هفتگی از افراد ستاد خواسته شد كه اگر نكاتی دارند برای روشن شدن وضعيت محمد جعفری بيان كنند كه تمامی افراد ضمن ارائه فاكتهائی بدون استثناء نه تنها او را شايسته مناسبات مجاهدين و ارتش آزاديبخش ندانستند، بلكه به دلايلی وضعيت او را در حدی كه در يك دادگاه ذيصلاح محاكمه شود، قلمداد كردند." در ادامه و پس از این توضیحات آورده شده: "به فاصله چند روز بعداز اين نشست، در منتهای تعجب همه حاضران و كسانی كه اين فرد را مشكوك می دانستند، مطلع شديم كه به دستور رهبر مقاومت [مسعود رجوی]، به رغم همه خيانتها و جفاکاریهايش، با هزينه و امكانات مجاهدين و در كمال لطف و محبت به اروپا فرستاده شده است تا به دنبال زندگی مطلوب خود برود.
سوال: اگر توضیحات فوق را بپذیریم، چرا مسعود رجوی فردی را که یک جمع 18 نفره از اعضاء قدیمی سازمان مجاهدین او را "نفوذی" رژیم و شایسته "محاکمه" تشخیص داده بودند "در کمال لطف و محبت به اروپا" فرستاده است؟
نمونه دوم: مهناز بزازی در مقدمه اش در باره محمد جعفری می نویسد: "چندين بار كه با او از اخراج صحبت شد، ملتمسانه درخواست ميكرد كه هنوز بماند." در جای دیگر و در نوشته منتسب به "سيامك سعيد پور – همدم امامی 12 آبان ماه 1393" در مورد محمد جعفری آورده شده: "همزمان با جنگ كويت اعلام می كند كه نميخواهد در اشرف بماند به اين جهت به اروپا اعزام می شود." در نوشته ستاد روابط خارجی با 18 امضا نیز آورده شده که همگی بر "اخراج" او رای داده بودند.
سوال: چرا در حالی که "از همان اول" ورود محمد جعفری به ارتش آزادیبخش، او را فردی "مشکوک" می دانستند و بعدا این شک به اطمینان از "نفوذی" بودن این فرد منتهی می گردد، چهار سال طول می کشد تا در مورد او تصمیم گیری کنند؟ چرا در یک جا از "اخراج" او صحبت می شود و در جای دیگر از "اعزام به اروپا" سخن گفته می شود؟
نمونه سوم: در نوشته منتسب به "سيامك سعيد پور – همدم امامی 12 آبان ماه 1393" آورده شده: "تلاش ها وتوطئه های اخير رژيم و عواملش در خارج كشور ما را بر آن داشت كه دينی را كه برای افشای يكی از مزدوران وزارت اطلاعات به گردن داشتيم هرچند با تإخير قابل انتقاد ادا كنيم.[...] محمد جعفري همشهری ما محسوب ميشود و بيست وهفت سال قبل با خانواده ما وصلت كرد و به اين جهت خوب و ازنزديك او را ميشناسيم. [...] رفتار مشكوك اوهميشه موضوع بحث بين ما بود. [...] دلائل كسانی كه ميگفتند محمد جعفری با وزارت كار ميكند بسيار جدی بود و از اين بابت تأخير ما در افشای صريح او قابل انتقاد است، چراكه شواهدش را قبلاهم به وضوح ديده بوديم. [... در زمان خروج از ایران] در مهر 67 دستگير و به نحو مشكوكی آزاد و حتی به پاكستان عبور داده ميشود. شك و شبهه نسبت به او از همين جا شروع شد. بعضی معتقد بودند كه فرار او از زندان كاملا ساختگی است. انتقال او از زندان سپاه به زندان بی در و دروازه گلپايگان كاملا حساب شده و برای فراری دادن و نفوذ دادن او بوده است به اين جهت هم وقتی در مرز او را ميگيرند ولش می كنند چون به آنها ميفهماند مأموريت دارد و آنها هم بعد از اطمينان ازاين مسأله ميگذارند او برود. [...] تلاش او طی اين مدت [بودن در قرارگاه اشرف] بطور غير مستقيم منصرف كردن خواهر من از مبارزه و بردن او به خارجه بود که موفق نميشود، سپس همزمان با جنگ كويت اعلام ميكند كه نميخواهد در اشرف بماند به اين جهت به اروپا اعزام ميشود."
اگر اظهارات فوق را بپذیریم، آقای سيامك سعيد پور و خانم همدم امامی از سال 1367 به بعد نسبت به محمد جعفری (که او را از نزدیک می شناختند) دچار شک بوده و بعد از "اعزام او به خارج" به یقین می رسند که او "نفوذی" وزارت اطلاعات بوده است. اگر این اظهارات را بپذیریم، سوال این است پس چرا آقای سيامك سعيد پور و خانم همدم امامی در سال 1371 / 1994، یعنی چهار سال بعد از خروج محمد جعفری از عراق و سکونتش در هلند به دیدار او در خانه اش رفته بودند؟ آنها در همان نوشته آورده اند: "در سال 1994رژيم، برادر او بنام ابراهيم جعفری كه در جهاد ضد مردمی رژيم آخوندی كار ميكرد را، سراغ محمد به هلند فرستاد. بطور اتفاقی ما درخانه محمد جعفری، برادرش ابراهيم را ديديم." اگر آنها ازسال ها قبل بر این باور بودند که محمد جعفری آدمی مشکوک یا نفوذی وزارت اطلاعات بوده است، چرا به دیدن او، آنهم در خانه اش رفته بودند؟ آیا این تنها دیدار آنها با محمد جعفری بوده یا دیدارهای دیگری هم قبل و بعد از این تاریخ با او داشته اند؟
در مورد مهناز بزازی
اینکه این بار این نوشته ی مجاهدین همچون نوشته های بسیارِ دیگر نه با یک نام مستعار، بلکه با نام یک شخص حقیقی، یعنی خانم مهناز بزازی منتشر می شود، به خودی خود یک پیشرفت در کار مجاهدین است. اینکه انگیزه ی این کار چه بوده، موضوعی است که فراتر از حدس و گمان، پاسخ قطعی به آن را باید به آینده موکول کرد. اما باید تاکید کرد این رهبری سازمان مجاهدین یا یک نماینده رسمی از سوی این سازمان است که باید پاسخگو باشند. با این حال در همین مورد چند نکته نیاز به توضیح دارد: اتهامنامه نوشته شده با نام "خواهر مجاهد" مهناز بزازی منتشر شده، اما در هیچ کجای نوشته اشاره ای به سمت و مسئولیت او نشده است. چرا؟ آیا در سازمان مجاهدین هر کسی به آرشیو اطلاعات مربوط به افراد دیگر، دسترسی دارد و می تواند به راحتی اسناد مختلف را بردارد و کپی کند و عکس بگیرد و در یک مقاله از آنها استفاده کند؟
اگر مهناز بزازی سمت و مسئولیتی دارد، چرا با سمت و مسئولیتش مشخص نمی شود و پیشوند "خواهر مجاهد" در جلوی اسمش گذاشته شده است؟ او در جائی می نویسد: "اطلاعيه مادر همدم برای دست اندركاران ضداطلاعات در ارتش آزاديبخش اهميت ويژه ای دارد زيرا پرده از رازهايی بر ميدارد كه برای ما مدتها مبهم و ناشناخته بود." آیا منظور از "ما" این است که خود ایشان یکی از همان "دست اندرکاران ضد اطلاعات ارتش آزادیبخش" می باشد؟ اگر چنین است، پس چرا نوشته با عنوان و مسئولیت وی مشخص نشده است؟
اهیمت این موضوع در آن است که احزاب و سازمانها و دولت ها (و آلترناتیوهای مدعی دولت در تبعید) موظف به رعایت حفظ اسرار افراد خود می باشند. اگر هم فردی در آن سیستم تخلفی کرده باشد، هر فرد دیگری اجازه ندارد و نمی تواند به اسرار و اطلاعات آن فرد متخلف دست یافته و از آن استفاده شخصی کند. اگر هم این کار را بکند، آن حزب و تشکیلات و سازمان مسئول نهائی بوده و باید پاسخگو باشد. بر همین اساس سازمان مجاهدین باید پاسخ دهد که مهناز بزازی در تشکیلات این سازمان چه کاره است؟ چه مسئولیتی دارد؟ به چه دلیل اسناد و مدارک (حتی اگر جعلی و ساختگی باشد) در اختیار او گذاشته شده است؟ به چه دلیل دستگاه تبلیغاتی این سازمان امکانات نشر و تکثیر این نوشته را در اختیار او گذاشته است؟ و اگر او مسئولیتی دارد و از طرف و با مسئولیت سازمان مجاهدین این نوشته را تنظیم کرده است، پس چرا عنوان و مسئولیت خود را رسما اعلام نمی کند؟
اینها تنها چند سوال ساده است که در جریان یک دادگاه فرضی، رهبری سازمان مجاهدین ( و نه خانم مهناز بزازی) باید پاسخگوی آن ها باشد. به همین دلیل است که رهبری مجاهدین از طرح ادعاهای خود از طریق مجاری قانونی فرار می کند، زیرا در مقابل هر ادعا، تاکید می شود در مقابل هر اتهام و ادعائی باید پاسخگو باشد. رهبری مجاهدین می تواند بازی را هر طور دوست دارد شروع کند، اما وقتی کار به مجاری قانونی بکشد، دیگر نمی تواند ادامه بازی و پایان ماجرا را خودش تعیین کند.
نوشته مورد بحث نشان می دهد که رهبری مجاهدین مردم را فاقد شعور تلقی کرده و فکر می کند هر ادعای بی پایه و اساسی را می تواند فریبکارانه به مردم القاء کند.
ضدیت رهبری سازمان مجاهدین با چیست؟
اگر بر اساس آنچه که تاکنون گفته شد بپذیریم که اتهامات و ادعاهای سازمان مجاهدین بی پایه و اساس است، در این حالت سوال این است که چرا حالا و بعد از این همه سال آنها عذر تقصیر به "پیشگاه" مردم آورده و به یاد محمد جعفری افتاده اند؟ اصلا مشکل آنها با محمد جعفری و دیگر منتقدین و مخالفینشان بر سر چیست؟
مهناز بزازی در نوشته خود مسئله اصلی را گفتگوهای اخیر محمد جعفری با سعید شاهسوندی، دکتر کریم قصیم، محمد رضا روحانی و ایرج مصداقی اعلام می کند.
به باور من مشکل و مخالفت رهبری سازمان مجاهدین با اصل آزادی عقیده و آزادی بیان و آزادی اطلاع رسانی است. رهبری مجاهدین با آگاه شدن مردم مشکل دارد و می خواهد قیم و ولی مردم باشد و بجای مردم تصمیم بگیرد که چه درست است و چه غلط است. چه چیزی را بشنوند و بخوانند یا نشنوند و نخوانند. درست مانند ولی فقیه در تهران. اگر کسی این "خطوط قرمز" را شکست و اگر خواست آزاداندیش باشد و افکار و نظرات خودش را با مردم بطور علنی در میان بگذارد، در چنین حالتی، بویژه اگر موضوع مورد بحث استراتژی و سیاست های شکست خورده رهبری سازمان مجاهدین و مسعود رجوی باشد، در این حال آن شخص همانگونه که مسعود رجوی اعلام کرد، "مورد لعن قرار گرفته و باید به حسابش رسید." این بار نوبت محمد جعفری بود.[2]
رهبری مجاهدین در عمل و به کرات نشان داده است که بر خلاف اعلامیه ده ماده ای مریم رجوی و اسناد شورای ملی مقاومت به هیچ وجه به حقوق بشر، اصل برائت متهم، احترام به دادرسی عادلانه، مسئولیت پذیری، شفاف سازی و پاسخگوئی رهبران سیاسی باور نداشته، بلکه به نحوی به غایت غیرمسئولانه و بزدلانه، بدون استدلال در پاسخ دهی به مخالفین - اما با کینه و تنفر نسبت به آنها- با آزادی بیان و اندیشه ضدیت کرده و تمام امکانات خودش را برای تخریب و ترور شخصیت منتقدین و مخالفین آزاد اندیش بکار می گیرد.
جنبه های "خنده دار"
از موارد خنده دار در نوشته مهناز بزازی ادعای آزادی اعضا سازمان مجاهدین و ارتش آزادیبخش در موافقت یا عدم موافقت آنان در اضافه شدن فرد جدیدی به یکان آنان و آزادی آنها در سازماندهی او می باشد. وی می نویسد: "محمد جعفری در آبان سال 67 (چند ماه بعد از عمليات فروغ جاويدان) به ارتش آزاديبخش پيوست و در آبان سال 71 اخراج گرديد. از همان فردای ورود به ارتش آزاديبخش، ما با يك دافعة نسبتاً شديد در مورد او در ميان رزمآوران ارتش مواجه بوديم كه كار سازماندهی او را به طور جدی مشكل می كرد چون اغلب يكانها حاضر به پذيرفتن او در سازمان رزم خود نبودند."
کسانی که در درون سازمان مجاهدین و در ارتش آزادیبخش بوده اند بخوبی می دانند چنین ادعائی کاملا مسخره است. تا زمانی که من در آنجا بودم، یعنی تا آذر 1373 ، کسی در مورد خودش هم نمی توانست تصمیم بگیرد چه برسد به اینکه رای و نظر او در ملحق شدن یا ملحق نشدن فرد دیگری اهمیت داشته باشد. در سلسله مراتب ارتشی حاکم بر آن مناسبات همه ی تصمیمات از "بالا" می آمد. این سازمان و تشکیلات بود که تصمیم می گرفت و خط را تعیین و ابلاغ می کرد. "پائین"، تنها می توانست اجرا کند و در پایان هر روز هم باید حساب پس می داد که چرا کم کاری کرده است. "آزادی و انتخاب" دو واژه کاملا ممنوعه در مناسبات سازمان مجاهدین می باشند.
نیروهای اپوزسیون، در اینجا سازمان مجاهدین خلق و رهبری آن، باید به انتخاب آزاد اعضاء و هوادارانشان در پیوستن یا جدا شدن از تشکیلاتشان احترام بگذارند. باید به حقوق آنها احترام بگذارند. باید به آزادی اندیشه و بیان آنها پس از جدائی از تشکیلات احترام بگذارند. باید از توهین و اتهام زنی بی پایه و اساس به آنها خودداری کرده و یاد بگیرند نقد را با نقد و منطق پاسخ دهند و از زور و سرکوب و ترور شخصیت دست بردارند. باید مسئولیت اعمال خود را بپذیرند و شجاعانه با نام و نشان حرف بزنند. باید به حفظ اسرار شخصی و خصوصی اعضا و وابستگان خود، حتی پس از جدائی آنها وفادار و متعهد باقی بمانند. باید به قوانین کشورهائی که در آنجا زندگی می کنند احترام گذاشته و اگر بر علیه مخالفین خود مدرک و سندی دارند از مجاری قانونی کشورهای محل سکونت افراد مورد اتهام اقدام کنند. باید به دستاوردهای تمدن بشری بویژه به "قانون" و التزام به آن در درون و بیرون از تشکیلات خود احترام بگذارند. آیا این ها خواسته های عجیبی است؟ اگر نه، پس چه چیزی رعایت این مواد توسط رهبری سازمان مجاهدین را سخت می کند؟
حرف آخر این است: نباید در مقابل ظلم و ستم و زور و تحقیر و بی حقوقی و نقض حقوق بشر و بی عدالتی و حقیت را قلب کردن و دروغ و اتهام زنی و ... چه بر علیه شخص خود یا دیگران، از سوی هر کسی که باشد، چه در قدرت و حاکمیت یا در اپوزسیون و در خارج کشور، ساکت بود یا نظاره گر باقی ماند.
پیشینه: شیوه های سازمان مجاهدین خلق در ترور شخصیت مخالفین و منتقدین
شیوه های اصلی سازمان مجاهدین خلق در حمله به مخالفین و منتقدین خود اتهام زنی، توهین، تهدید و ترور شخصیت آنان می باشد. این کار برای فرار از پاسخگوئی به پرسش ها، نقد ها و تحلیل هائی است که مخالفین این سازمان مطرح می کنند. سازمان مجاهدین خلق تلاش می کند تا با حمله به شخص منتقد یا مخالفی که دیدگاه هایش را انتشار عمومی داده است، و با اتهام زنی، توهین، تهدید و طرح مسائل غیر واقعی و بی پایه و اساس به او، موضوع اصلی (سوالاتی که باید به آن پاسخ دهد) را به حاشیه رانده و در ذهن مخاطبین به فراموشی بسپارد. بجز موارد نادری که سازمان مجاهدین در این زمینه با نام خود یا شورای ملی مقاومت اطلاعیه صادر کرده است و بجز موارد باز هم نادری که رهبران این سازمان در سخنرانی یا مصاحبه های خود در این مورد موضع گرفته اند، عمده این حمله و تهدید ها اساسا توسط افرادی با اسامی مستعار انجام شده و از طریق سایت های اینترنتی غیر رسمی، اما وابسته به سازمان مجاهدین بصورت گسترده منتشر و باز نشر پیدا می کند.
در دو سال گذشته سازمان مجاهدین خلق حمله خود را بر روی آن دسته ای از جداشدگان از سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت متمرکز کرده است که ضمن انتقاد یا مخالفت با این سازمان و رهبری آن، بر مواضع خود در ضدیت با جمهوری اسلامی محکم و استوار باقی مانده اند. استواری این افراد در ضدیت با جمهوری اسلامی باعث شده تا اعضاء سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت و حلقه های مختلف دور و نزدیک به سازمان مجاهدین دچار سوال شده و رهبری مجاهدین را مدام زیر فشار قرار دهند که به چه دلیل به انتقادات آنها توجه نشده و به آنها پاسخ داده نمی شود. طولانی شدن عدم پاسخگوئی رهبری مجاهدین، منجر به آن شده تا بسیاری از هواداران دور و نزدیک مجاهدین، خود نیز دچار سوال و "مسئله" شده و از این سازمان جدا شده یا دور شوند. از آنجا که اعضاء و هوادارن سازمان مجاهدین، شورای ملی مقاومت و هوادارانشان افراد جدا شده ای که بطور علنی نظرات مخالفشان را مطرح می کنند، کم و بیش می شناسند و به گذشته مبارزاتی آنها با احترام می نگرند، پرسش های مطرح شده از سوی آنان و استدلال هائی که در نوشته ها و مصاحبه هایشان مطرح می کنند را با دقت مورد نظر قرار داده و از آنجا که در ضدیت این افراد با رژیم جمهوری اسلامی نیز تردیدی ندارند، شک و تردیدشان به رهبری مجاهدین بیشتر می شود. ادامه این وضعیت، جدائی یا دور شدن طیف وسیع تری از اعضاء و هوادارن سازمان مجاهدین را در چشم انداز قرار داده است. علاوه بر آن رهبری مجاهدین بیم آن دارد که ادامه این وضعیت می تواند جداشدگان بیشتری را به شکستن سکوتشان تشویق کند. ترس رهبری مجاهدین از آن است که افراد جدا شده ی بیشتری به سخن درآیند و بسیاری از حقایقی که از آن با اطلاع هستند را بطور علنی منتشر کنند. در اساس ترس رهبری مجاهدین، ترس از حقیقت است و دشمنی آنها، دشمنی با آزادی اندیشه و آزادی بیان و دشمنی با شجاعتِ طرح نظر و دیدگاه های انتقادی- استدلالی و پرسش برانگیز از سوی منتقدین و مخالفینشان می باشد.
رهبری مجاهدین هرکسی که سیاست های او را تائید نکند، لعن و نفرین کرده و در کنار وزارت اطلاعات می نشاند.[2] در واقع این رهبری مجاهدین است که مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی را به انحراف کشانده و با سیاست های غلطش عمر این رژیم را طولانی کرده است. رهبری مجاهدین در کنار جنایتکاران حاکم بر ایران، به سهم و در حد خود مسئول مرگ، کشته شدن، بی خانمانی، زندان و شکنجه هزاران هزار انسان و خانواده های آنها می باشد. این رهبری برای آنکه از پرسش هائی که در مقابل آن قرار گرفته فرار کند، منتقدین و مخالفین خودش را به همکاری با وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی متهم می کند، تا فریبکارانه خودش را پرچمدار مبارزه و مقاومت در برابر این رژیم جلوه دهد. این همان روشی است که رژیم جمهوری اسلامی در سرکوب مخالفینش از آن استفاده می کند. روشی که در آن هر صدای مخالف و معترض به آمریکا و اسرائیل و انگلیس نسبت داده می شود تا رهبری نظام از پاسخگوئی به اعتراضات طفره برود.
هم رهبری جمهوری اسلامی و هم رهبری سازمان مجاهدین خلق روشی را پیشه کرده اند که بیش از سه دهه است رنگ باخته و دیگر نمی توان کسی را با آن فریب داد. اگر این روش کاربرد داشت امروز هیچ کدام از این دو نیروی فریبکارِ غالب و مغلوب در وضعیتی که اکنون در آن گرفتار شده اند، قرار نداشتند.
در مورد همنشین بهار
همنشین بهار (محمد جعفری) از زندانیان سیاسی سابق زمان شاه می باشد. او تعلق تشکیلاتی به هیچ گروه و سازمان مشخص سیاسی نداشته است. وی پس از انقلاب نیز دستگیر و این بار در زندان های جمهوری اسلامی به بند کشیده می شود. همنشینی محمد جعفری با شخصیت ها و گروه های سیاسی در قبل و بعد از انقلاب به وی این امکان را می دهد تا بتواند ارزیابی نسبتا واقع گرایانه تری از تاثیرگذاری گروه بندی های سیاسی و ایدئولوژیک و نقش افراد و شخصیت ها بر تحولات سیاسی ارائه دهد. همنشین بهار بخشی از خاطرات خود از دوران زندان های قبل و بعد از انقلاب و مشاهدات و دریافت های خود از رقابت یا ضدیت بین افراد و سازمان های سیاسی با یکدیگر را در سلسله مقالاتی با عنوان "خاطرات خانه زندگان"به صورت متن و گفتار ویدئوئی با صدای خودش تهیه و تنظیم کرده است. رقابت و ضدیت هائی که اثرات و عواقب آن پس از انقلاب 1357، در دسته بندی های سیاسی مابین آنان که به قدرت رسیده با آنها که "سهمی" از قدرت نبرده بودند منعکس گشته و ادامه پیدا کرد.[3]
سلسله نوشته ها ی همنشین بهار کاری بسیار با ارزش است که در آن نام و مشخصات بسیاری از زندانیان سیاسی شناخته شده یا گمنام- در مواردی با اشاره به برخی خصوصیات و خلقیات اخلاقی و رفتاری آنها- نام و مشخصات بسیاری از زندانیان سیاسی یا مبارزان پیش و پس از انقلاب که اعدام شده یا در درگیری های خیابانی کشته شده اند، نام بسیاری از مسئولین سیاسی و امنیتی یا آمرین و عاملین شکنجه و کشتار زندانیان سیاسی و نیز نام و مشخصات برخی از اماکن علنی یا مخفی نگهداری و شکنجه زندانیان سیاسی توضیح داده شده و شرایط حاکم بر روابط درون زندان یا روابط حاکم بین زندانیان با هم، یا روابط بین زندانیان و زندانبانان با هم و ... تشریح شده است.
همنشین بهار علاوه بر این ها، در جای جای سلسله نوشته هایش به تحولات سیاسی و اجتماعی در داخل ایران، در سطح منطقه ای یا جهانی می پردازد و تا آنجا که ممکن بوده، اسناد و مدارک و عکس هائی در باره موضوعات مورد نظرش را ضمیمه کرده است. در بسیاری موارد اطلاعات و داده های وی دریچه ای متفاوت از آنچه رژیم های حاکم یا سازمان های سیاسی بر روی مردم گشوده بودند، بر روی آن وقایع و تحولات می گشاید. داده ها و اطلاعات همنشین بهار به عنوان فردی که در چهار دهه گذشته در مرکز یا حاشیه تحولات سیاسی ایران قرار داشته، اما وابستگی تشکیلاتی به هپچ طرفی نداشته است، نوشته های او را بطور نسبی از "بی طرفی" بیشتری برخوردار کرده است. این ویژگی به خواننده یا شنونده ی مطالبِ او کمک می کند تا بتواند بهمپیوستگی و تاثیرگذاری تحولات سیاسی- قبل و بعد از انقلاب و بویژه نقش برخی افراد یا سازمان ها را به دور از مانیپولاتسیون (دستکاری و تاثیرگذاری) حاکمیت یا گروه های سیاسی، از زاویه ای متفاوت و غیرجانبدارانه تر ببیند.
اگرچه نوشته های همنشین بهار از وابستگی سیاسی و تشکیلاتی به دور است، و اگر چه او تلاش دارد تا امانت داری را در انتقال اطلاعات حفظ کند، اما وی تنها به نقل وقایع نپرداخته و در بسیاری موارد با بیان "روایت گونه" ای از وقایع "تحلیل و جهانبینی" خود را در نوشته هایش دخالت داده و حتی در مواردی نوعی جهت دادن به ذهن خواننده یا شنونده در کار او مستتر می باشد.
همنشین بهار در کنار سلسله نوشته های "خاطرات خانه زندان" در نوشته های پراکنده دیگری نیز به موضوع زندان، زندانیان سیاسی و مبارزان راه آزادی مردم ایران پرداخته و با ضبط برخی گفتگوها تلاش دارد تا آنها را با صدای افراد مستند سازد. علاوه بر این او در نوشته های مختلف دیگری که در سایت شخصی اش منتشر می شوند، به موضوعات علمی، هنری، سیاسی، فلسفی و اندیشه ساز توجه نشان داده و آنها را در غالب کار پژوهشی و تالیف یا ترجمه تنظیم و ارائه می دهد. برخی از این کارها علاوه بر سایت شخصی همنشین بهار، در ویکیپدیای فارسی نیز منتشر شده اند.
همنشین بهار با کاری خستگی ناپذیر و در مواردی جسورانه، تلاش دارد تا از حرمت آزادی اندیشه و پرسشگری و نقادی دفاع کرده و مخاطب خود را به چالش و تفکر و تعمق فرا خواند.
گفت و شنودهای تلفنی و ضبط شده ای که همنشین بهار تهیه کرده است از نظر حرفه ای یا تکنیکی کمبودها و ضعف هائی دارد. طرح پرسش ها از طرف او نیز اگر چه آنچنان که خودش می گوید در مواردی بر اساس اسلوب سقراطی بوده و چالشگرانه است، اما به باور من لحن و نحوه ی طرح برخی از سوالات می تواند برای کسی که مورد پرسش قرار گرفته ناخوشایند یا حتی آزار دهنده باشد. با این وجود او برای ورود به چنین کاری خود را مشروط به آموزش های حرفه ای نکرده و با جسارت و خلاقیت و البته با پشتکار و صرف وقت زیاد، وارد عرصه هائی می شود که بدون شک می توان به لحاظ محتوائی در آن چیزهای نوئی یافت.
از جمله موضوعات مورد توجه همنشین بهار، سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت می باشد. او با بسیاری از افراد در سطوح رهبری سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت آشنائی قدیمی یا ارتباط داشته و از آغاز شکل گیری این دو تشکل تحولات مربوط به آن ها را از نزدیک شاهد بوده و همچنان دنبال می کند. گستردگی سطح و عمق اطلاعات او از این تحولات، به او کمک می کند تا بتواند در مقام یک پرسشگر به زوایائی وارد شود و یا به نکات تاریکی نورافشانی کند، که ممکن است کمتر در حافظه عمومی باقی مانده باشد. حساسیت هائی که او بر می انگیزد و یا ربط و پیوند هائی که او در پرسش های خود دنبال می کند، قدمی است در جهت روش کردن حقیقت و روشن کردن بخشی از تاریخِ پنهانِ درون سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت.
حنیف حیدرنژاد
02.12.2014
http://www.hanifhidarnejad.com
زیرنویس ها
1 - محمد جعفری «همنشین شاگرد جلاد اوین»
2 - نگاهی سریع به پیام یازده آبان 1393 مسعود رجوی
3 - سایت همنشین بهار
منبع:پژواک ایران