«از آشویتس وحشتناکتر به فراموشی سپردن آن است»
حنیف حیدرنژاد
حکومت ناسیونال سوسیالیستها در آلمان از زمان به قدرت رسیدن در سال ۱۹۳۳ تا سقوط آن در ماه مه سال ۱۹۴۵ دهها اردوگاه کار اجباری احداث کرد. این اردوگاهها دو کارکرد مشخص داشتند: از یکسو زندان و اردوگاه کارِ اجباری بودند و از سوی دیگر برخی از آنان به عنوان اردوگاه مرگ و نابودی انسانها از طریق اعدام، تیرباران، کشتار دستجمعی یا از طریق اتاقهای گاز مورد استفاده قرار میگرفتند. در طول جنگ جهانی دوم میلیونها انسان به این اردوگاهها منتقل شدند. اکثریت زندانیان را یهودیان تشکیل میدادند، اما مخالفین سیاسی حکومتِ نازیها، کمونیستها، سوسیالیستها، کشیشهای مخالف حکومت، گروه قومی سینتی و رُوما (در بین ایرانیان به اشتباه معروف به کولیها)، همجنسگرایان و معلولین روحی نیز در بین زندانیان وجود داشتند. بسیاری از این زندانیان به دلیل کار سخت، نبود غذای کافی، نبود امکانات درمانی و شرایط سخت زندگی مُردند، بسیاری دیگر در این اردوگاهها تیرباران شده یا به اتاقهای گاز سپرده شدند.
در دوره حکومت نازیها، در کنار جنگ جهانی و مرگ میلیونها انسان و ویرانی شهرها، کشور آلمان یا سرزمینهای تحت تصرف نازیها نیز شاهد کشتار سیستماتیک میلیونها انسان بود. پس از پایان جنگ جهانی دوم، نسلهای بعد در زیر سایهی سنگین ننگ بزرگ زندگی کرده و آموختند برای آنکه از تکرار چنان جنایت دهشتناکی جلوگیری کنند، باید آن گذشته و خودِ تاریخی- اجتماعیشان را به نقد کشیده و مورد بازبینی قرار دهند. این نقد و بازبینی هنوز هم در اشکال مختلف مانند تهیه فیلمهای مستند، انتشار کتاب، برگزاری میزگردهای رادیو تلویزیونی، تشکیل انجمنهای مختلف برای کار روی گوشههای ناشناخته در آن زمان و… ادامه دارد. یک دستاورد بزرگ این کارِ نقادانه، مبارزه علیه فراموشی آن جنایات و صحبت کردن علنی و شفاف در مورد آن است. بجای پوشاندن آن جنایات، بجای توجیه آن، بجای انداختن تقصیر به گردن دیگران، نسلهای بعد از جنگ جهانی دوم در آلمان، با وجود آنکه در آن زمان وجود نداشته و مسئولیتی هم نداشته و ندارند، اما یک مسئولیت اخلاقی و سیاسی- اجتماعی برای خود قائل هستند: حقیقتیابی و مبارزه علیه فراموشی آنهمه جنایت! حسابرسی و مسئولیتخواهی از آنان که در آن زمان مسئولیتی داشتهاند و محاکمه آنان، بخش دیگری از این کارزار دادخواهی بوده و هست.
یکی از اردوگاههای مرگ که بیش از دیگر اردوگاههای مرگ شناخته شده است، اردوگاه آشویتس در غرب لهستان است. در آن زمان لهستان در اشغال آلمان هیتلری قرار داشت و به دلایل مختلف لجستیک و کم سَکنه بودن آن منطقه، همچنین به دلیل آماده بودن برخی زیرساختهای لازم، «آشویتس» مکان مناسبی برای برپایی بزرگترین اردوگاه مرگ به شمار میرفت. ارزیابیها از کشته شدن بین ۱٫۱ تا ۱٫۵ میلیون انسان در این اردوگاه سخن میگویند. آشویتس یک مجموعه اردوگاهی است با حدود ۵۰ تاسیسات مختلفِ ضمیمهی آن. دو مرکز اما، مراکز اصلی به شمار میآیند: اردوگاه آشویتس۱ که محل کار اجباری زندانیان بود و انسانها تا مرگ در آنجا کار میکردند و اگر هم مریض و مجروح شده و دیگر جانِ کار کردن نداشتند به اردوگاه آشویتس۲ در همان نزدیکی (محلی به نام بیرکِنائو) منتقل میشدند. روش اصلی نابودی انسانها در این اردوگاه، مرگ از طریق اتاقهای گاز بود.
در آخرین ماههای جنگ جهانی دوم، روز ۲۷ فوریه ۱۹۴۵، ارتش سرخ شوروی این اردوگاه را تسخیر و زندانیان آن آزاد شدند. انسانهایی که تنها پوست و استخوانی از آنان باقی مانده بود. انسانهایی با روان و قلبی در هم شکسته و کرامتی تحقیر شده. انسانهایی که نمیتوانستند «آزادی» را باور کنند. آنها چند قدم آنطرفتر پریشان و هاج و واج در جستجوی عزیزانی بودند که نمیدانستند آیا هنوز زندهاند یا مرده…
لئون واینترآوب، یکی از جان به دربردگان آشویتس، در گفتگو با یک روزنامه در سالگرد آزادی آشویتس میگوید: آنچه در آشویتس اتفاق افتاده وحشتناک است، آنقدر وحشتناک که نمیتوان آن را با لغت بیان کرد «وحشتناکتر از آن اما، به فراموشی سپردن آن است.» او، خود را نه یک «قربانی» بلکه یک پیروز میبیند. او میگوید: «من پیروز شدم، چرا که زنده ماندم.» برای او مهمترین چیز آن است که آن جنایت فراموش نشود. تا انسانها بدانند که چه اتفاقی افتاده تا دیگر هرگز چنین جنایتی تکرار نشود، هرگز!
یکی از ابتکارات شهروندان آلمان در مبارزه علیه فراموشی، تاسیس انجمنی است به نام «قطار یادآوری». آنها با تمرکز بر سرنوشت انسانهایی که با قطار به اردوگاههای مرگ فرستاده و در آنجا نابود شدند، نسل جدید امروز را مخاطب قرار میدهند. آنها معتقدند با یادآوری مستمرِ جنایتهای گذشته باید سعی نمود تا آن جنایتها به فراموشی سپرده نشوند. از این راه است که میتوان خاطره و وجدانِ جمعی را در برابر خطرات نیروهای نژادپرست حساس کرده و از تکرار جنایتهای جدید جلوگیری نمود.
«قطار یادآوری» یک نمایشگاه متحرک است که در مناسبتهای خاص از شهری به شهر دیگر رفته و در هر شهر برای چند روز توقف کرده و دوباره به شهر دیگر میرود. این نمایشگاه با هدف جلب نظر کودکان و نوجوانان تشکیل شده است. به همین خاطر است که سازماندهندگان این نمایشگاه بطور خاص با برجسته کردن سرنوشت کودکان قربانی، این پرسش را مطرح میکنند که چرا بعد از گذشت چند دهه، در مورد اینکه چه بر سر این کودکان و نوجوانان آمد سکوت میشود؟ آنها به مسئولیتِ اجتماعیِ تک تک مردم اشاره کرده و یادآور میشوند که جمعآوری و انتقال میلیونها انسان اغلب در روز روشن و در مقابل چشم همه مردم انجام شده است. آنها یادآور میشوند که مطابق عکسها و اسناد موجود از آن زمان، در بسیاری از شهرها در حالی که مردم در ایستگاههای راه آهن در حال سوار شدن به قطار بودهاند تا زندگی عادی خود را پیش ببرند، در سکوهای دیگر و جلوی چشمان آنها، نازیها، انسانهای دیگر را به زور در واگنهای باری «بار» میزدهاند و صدای کسی هم در نمیآمده است. آیا آنها شریک جرم این جنایتها نیستند؟ آیا دستکم یک مسئولیت اخلاقی و وجدانی ندارند؟ برگزارکنندگانِ «قطار یادآوری» میپرسند: چرا!؟ چرا اینهمه جنایت و چرا سکوت و چشم فرو بستن؟
سازماندهندگان این ایده، قطاری با چند واگن را به نمایشگاه سیّار برخی اسناد و تعدادی از عکسهای قربانیان جنایت نازیها تبدیل کردهاند. این عکسها، تنها نمونهای از میلیونها انسان دیگر و گذشتهی تلخ و تاریکی را که در زمان نازیها بر آلمان حاکم بوده به بازدیدکنندگان یادآوری میکند.
رقم دقیقی از تعداد انسانهایی که از طریق قطار به ارودگاههای مرگ فرستاده شدند در دست نیست. نازیها قربانیان خود را به زور از خانه و محل سکونتشان جدا کرده، آنها را به تعداد زیاد در واگنهای باری «چپانده» و راهی اردوگاه مرگ میکردند. این سفر مرگ در گرمترین یا سردترین شرایط آب و هوایی، روزهای طولانی به درازا میکشید. بسیاری از اسیران و ربودهشدگان در طول مسیر جان میسپردند و اگر کسی اقدام به فرار میکرد به گلوله بسته میشد. تأسفبارترین نکتهای که برگزارکنندگان این نمایشگاه تلاش دارند تا توجه مردم را به آن جلب کنند وضعیت کودکان و نوجوانان است. بنابر اطلاعات مندرج در وبسایت برگزارکنندگان این نمایشگاه تعداد کودکان و نوجوانانی که به اردوگاههایِ مرگ مختلف منتقل شده بودند، بالغ بر یک و نیم میلیون نفر تخمین زده میشود. تعداد افرادی که بعد از آزادی از اردوگاه مرگ به شهرهای خودشان برمیگشتند نیز بسیار کم بوده است.
نمایشگاه سیارِ «قطار یادآوری» از چند قسمت تشکیل شده است. واگن اول به قربانیان اختصاص دارد. در این قسمت عکسهایی از دوران زندگی عادی تعدادی از قربانیان در کنار خانودههایشان با شرح مختصری از زندگینامه آنها به چشم میخورد. برخی نوشتهها یا نامهها که در طول سفر نوشته و از قطار به بیرون پرت شده یا از طریقی به دست دیگر افراد خانواده رسیده، وضعیت اسیران را در قطار توصیف میکند. عکسهای موجود در این نمایشگاه سرنوشت افراد مختلفی را بازگو میکند: یهودیان، آنان که همسر یهودی داشته و حاضر نبودهاند که همسر یا بچههای خود را به دست نازیها بسپارند و اقلیت قومی سینتی و رُوما (آنچه ایرانیان به اشتباه «کولیها» مینامند).
در یکی از کوپهها، نقشهی بزرگی شهرها و ایستگاهای توقف قطارها در سراسر اروپا به طرف اردوگاه آشویتس را مشخص میکند. در کوپهای دیگر چند عکس بزرگ، گودالهای بزرگی که در آن هزاران نفر توسط نازیها به گلوله بسته شده یا جسدشان در آنجا دفن شده را نشان میدهد.
در واگن دوم، برخی از سازماندهندگان این جنایت با نام و چهره و سابقهشان معرفی شدهاند. در همین قسمت چند سند و نامهی اداری و چند دستورالعمل در مورد چگونگی انتقال قربانیان به اردوگاههای مرگ نصب شده است. یک ویدئوی کوتاه تقریبا یک دقیقهای، صحنههایی از قطارهای آن زمان را نشان میدهد. در یک مصاحبه که مربوط به آن زمان است، رئیس وقت راه آهن دولتی آلمانِ هیتلری تاکید میکند که مقصد نهایی این قطارها اردوگاه آشویتس است. در این فیلم همچنین صدای یک زن زنده مانده از این جنایات به گوش میرسد که میگوید: «ما سه روز در راه بودیم و فقط در حدی که سرمان را بالا نگه داریم و نفس بکشیم جا داشتیم.»
قسمت پایانی واگنِ دوم به نوشته بازدیدکنندگان و یا اسنادی که برای پیدا کردن رد و مشخصات قربانیان میتواند مورد استفاده قرار بگیرد، اختصاص داده شده است.
تجربه تلخ، اندوهبار و خونبارِ آشویتس و اردوگاههای مرگ در زمان آلمان نازی و آنچه نسلهای بعد تا به امروز در آلمان از آن آموختند، به ما میآموزد که نباید در مقابل جنایتهای جمهوری اسلامیسکوت کرد و نباید گذاشت تا آنان که ربوده شده، به زندان انداخته شده و یا در زیر شکنجه کشته شده یا مورد تجاوز قرار گرفته و یا آنان که تک تک یا دستجمعی در خیابان و شهر و روستا به رگبار بسته و کشته شدند به فراموشی سپرده شوند. مبارزه علیه به فراموشی سپردنِ جنایتهای جمهوری اسلامی، مستند کردن این جنایتها، علنی کردن و گزارش دادن آن به افکار عمومی، همه اینها، بهترین روش برای جلوگیری از تکرار جنایتی دیگر در آینده است.
http://www.hanifhidarnejad.com
منبع:پژواک ایران