دادگاه حمید نوری؛ بررسی اولیه برخی مشکلات و کمبودهای جنبش دادخواهی
حنیف حیدرنژاد
دادگاه حمید نوری تا کنون با مشکلات متفاوتی روبرو بوده و تجارب زیادی نیز به همراه داشته است. بعد از پایان دادگاه و به ویژه پس از صدور حکم نهائی دادگاه میتوان این تجارب و مشکلات را عمیقتر مورد بررسی قرار داد. در میانه راه اما میتوان در همین ارتباط نگاهی کوتاه به این محاکمه تاریخی داشت.
عدم تجربه
دادگاه حمید نوری نخستین تجربه جنبش دادخواهی در طول حاکمیت ۴۳ ساله جمهوری اسلامی است. این اولین بار است که یک دادگاه صالح در یک کشور دمکراتیک بر اساس قوانین بینالمللی، یکی از متهمین به مشارکت در اعدام زندانیان سیاسی را مورد محاکمه قرار میدهد. در نبود ِچنین تجربهای، طبیعی است که دادخواهان، گروههای حقوق بشری، فعالین سیاسی و اجتماعی، اندیشهورزان و رسانهها دقیق ندانند چه باید کرد. هیچ طرح و مدل و نسخه از قبل نوشته شدهای در این مورد و در ارتباط با ایران وجود ندارد.
نظر به این واقعیت، لازم است تا به مستندسازی دادگاه حمید نوری و همه اطلاعات و مطالب منتشر شده در ارتباط با آن توجه شده و جمعی از افراد یا گروههای حقوق بشری از زاویه کارشناسی به تدوین این تجربه جدید اقدام کنند. اگر گروههای مختلف حقوق بشری ایرانی در خارج کشور بتواند در هماهنگی با یکدیگر چنین گروهی را پایهریزی و تاسیس کرده یا حداقل چهارچوبهایی برای تبادل اطلاعات تشکیل دهند، میتواند اقدامی مؤثر باشد.
حمایت افراد با تخصصهای مختلف در زمینه حقوق بینالملل، تاریخ، جامعهشناسی، روانشناسی یا دیگر تخصصها میتواند چنین مستندسازی را تقویت کند. چنین گروهی میتواند از دل این تجربه، گزارشهای موضوعی مختلفی را تهیه و تنظیم کند که در صورت دستگیری یکی دیگر از مسئولین جمهوری اسلامی بتوان از آن برای ارتقاء کیفیت و سرعت کار استفاده کرد. همچنین یک تجربه مستندشده میتواند در فردای ایرانِ بعد از جمهوری اسلامی، به گروههای حقیقتیاب کمک کند.
ضرورت بررسیهای آکادمیک و پژوهشی
دادگاه حمید نوری میتواند موضوع کارِ آکادمیک شده و دانشجویان در مقاطع مختلف تحصیلی در خارج از ایران در مورد جنبههای مختلف این دادگاه به پژوهش و نوشتن پایاننامه بپردازند. فقدان کار علمی در زمینه دادخواهی و زندهماندگان و خانوادهها و بازماندگان قربانیان در ایران و نیز پیامدهای روحی- اجتماعی آن یکی از کمبودهای جدی در این زمینه است. پایاننامههای دانشگاهی میتواند کمک بزرگی برای پر کردن این خلاء باشد.
دانشجویانی که در خارج از ایران زندگی میکنند به انبوه پایاننامهها و تحقیقاتی دسترسی دارند که تجارب کشورهای دیگر را در اختیار میگذارند. بهره گرفتن از این تجارب و تلاش برای پژوهش و یافتن ویژگیهایی که خاص ایران است، میتواند در شناخت ماهیت آنچه در ایران جانِ انسان را چنین بیارزش کرده است کمک کند. نورِ دانش زوایایی از ناشناختهها را به دور از جانبداریهای سیاسی- ایدئولوژیک و همچنین احساساتی نمایان کرده و به نسل امروز و آینده ایران درک عمیقتری برای شناخت ریشهها ارائه میدهد. همه اینها میتواند خودآگاهی تاریخی ایجاد کرده و مانع از تکرار جنایت شود. آلمان بعد از نازیها نمونه بسیار مناسبی در این زمینه است.
همچنین خبرنگاریِ تحقیقی میتواند به تهیه مستندهای رادیوتلویزیونی اقدام کند. هر کدام از این اقدامات میتواند با فراموش نکردن این جنایات به تقویت خاطره جمعی کمک کرده و ریشههای تکرار جنایات مشابه را بخشکاند.
دادخواهی امری ملی است
«دادخواهی» مفهومی وسیع داشته و میتواند موضوعات متفاوتی را شامل شود. مبارزه اقشار مختلف در ایران مانند معلمان، کارگران، کشاورزان، پرستاران، بازنشستگان، مالباختگان و… همه مضمون دادخواهی دارد. آنها دادخواه حق و حقوق خود هستند که توسط حکومت پایمال شده است. آنها میخواهند این حقوق را پس گرفته و خواهان اجرای عدالت در مورد افرادی هستند که از آنها سلب این حقوق کردهاند. آنزمان که عدالت اجرا نشده و امیدی برای رسیدن به آن در یک سیستم سیاسی- قضائی وجود ندارد، دادخواهی شروع میشود.
در ارتباط با دادگاه حمید نوری، موضوع اصلی دادخواهی، سلبِ «حق حیاتِ» انسانهاست. دادخواهی در ارتباط با انسانهایی که بدون دسترسی به یک دادرسی عادلانه دستگیر، زندان، شکنجه و اعدام یا به اشکال مختلف کشته شدهاند. این دادخواهی شاملِ طیف بسیار گستردهای از مردم ایران میشود: از وابستگان به حکومت پهلوی در روزهای اول به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی تا وابستگان به گروههای مذهبی مانند بهائیان، اقلیتهای اتنیکی، وابستگان به گروههای مختلف سیاسی، تا زندانیان عادی متهم به مواد مخدر یا متهمین به انواع جرمهای کیفری. از افرادی که در نقاط مختلف ایران با عملیاتهای نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یا نیروهای مختلف نظامی- انتظامی در شهر و روستا کشته شدهاند تا قربانیان قتلهای زنجیرهای و قربانیان هواپیمای اوکراینی. به این طیف بزرگ باید همه آنانی را که در تظاهرات و اعتراضهای خیابانی در گوشه و کنار کشور به رگبار بسته شده یا پس از دستگیری و شکنجه در خانههای امن یا در زندانهای نیروهای اطلاعاتی- امنیتی کشته شدهاند نیز افزود و همچنین بسیارانی که در ۴۳ سال گذشته در جای جای ایرانِ در سکوت دستگیر و در سکوت کشته شدند. بدین ترتیب دادخواهی موضوعی فراحزبی، فراقومی، فرامذهبی، فراایدئولوژیک و فراجنسیتی بوده و امری کاملا انسانی و «ملی» محسوب میشود. این دادخواهی میتواند به دلیلِ تنوع گسترده و رنگین بودن طیف «قربانیان»، زمینه مناسبی برای همبستگی ملی علیه دشمن مشترکِ مردم، یعنی تمامیتِ حکومت اسلامی حاکم بر ایران باشد.
دادخواهی امری انسانی- حقوقی است
یکی از مشکلات تجربه دادگاه حمید نوری این است که برخی نیروهای سیاسی اصرار دارند که موضوع دادخواهی را نه از زاویه ملی و انسانی- حقوقی، بلکه از زاویه ایدئولوژیک و تشکیلاتی برجسته کنند. سازمان مجاهدین خلق و برخی افراد از نیروهای چپگرا به چنین گرایشی دامن میزنند.
همین نیروها تلاش میکنند تا در راستای اهداف خود از دادگاه حمید نوری استفاده ابزاری کرده و آن را به تریبونی برای تبلیغ اهداف سیاسی خود تبدیل کنند. چنین رویکردی در کنار رقابت و تسویه حسابهای شخصی و گروهی، حاشیههایی را دامن زده و توجه و تمرکز رسانهها و مردم را از موضوع اصلی دور میکند. ادامه این روند میتواند به بیعلاقگی بخشی از جامعه برای پیگیری این دادگاه و دلسردی و دوری گرفتن آنها از فعالیت سیاسی منجر شود. ادامه چنین روندی میتواند دودستگیها را بیشتر و به همبستگی سیاسی- اجتماعی مردم در مبارزه علیه جمهوری اسلامی آسیب برساند. در دادخواهی انسانمحور، حقیقت و حقیقتیابی و اجرای عدالت بر اساس موازین حقوق بینالملل در اولویت و اهمیت قرار دارد. خونخواهیِ ایدئولوژیک- سیاسی اما بر تحریف حقیقت، «سیاسیکاری» و انتقام استوار است که یافتن حقیقت را دشوار میسازد.
مشکل حاشیهسازی و جار و جنجال
مشکل دیگر دادخواهی که در حول و حوش دستگیری و محاکمه حمید نوری نشان داده شده، «فرهنگ» جار و جنجال و حاشیهسازی است که معمولا با تخریب شخصیت و اتهام زدن به افراد و گروهها همراه بوده و به شایعه یا تبلیغ تئوری توطئه دامن میزند. حضور این «فرهنگ» به ویژه در شبکههای اجتماعی محسوستر است زیرا با پنهان شدن پشت اسامی مستعار امکان حسابرسی و پیگیریهای حقوقی در آن با محدودیتهای زیاد همراه است. چنین پدیدهای نشان میدهد هنوز افرادی میتوانند در جامعه ایرانیان چنین کالایی را به خوبی بفروشند و تاسفبارتر آنکه هنوز بخش قابل توجهی از جامعه ایرانی خریدار چنین کالایی است. این پدیده نشان از عقبافتادگی اجتماعی بخشی از جامعه دارد. واقعیتی که بیتوجهی یا دستکم گرفتن آن میتواند باعث رشد و به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی و زمامدارانش از دوران خمینی تا اکنون شود که خامنهای رهبری رژیم را بر عهده دارد.
یک دلیل رونقِ فرهنگِ جار و جنجال و حاشیهسازی، نبود فرهنگِ نقد سازنده است. نقد سازنده، متکی بر فاکت و سند است، با خردگرایی، منطق و استدلال و با احترام همراه بوده و از پرخاش و اتهام دور است. هر میزان جامعه و رسانه از نقد سازنده تهی شود، جنجالگران بیشتر میدانِ ظهور پیدا میکنند. این مسئولیت خردورزان و روشنفکران است که با ورود به عرصه اجتماعی و ایجاد یک فرهنگِ نقد سالم، زمینهی رشدِ فرهنگ حاشیهسازی و جنجالآفرینی را بخشکانند.
اهمیت آموزش و یادگیری ارزشها و معیارهای حقوق بشری
حقوق بشر نه تنها یک ارزش، بلکه یک ابزار نیز هست. اعلامیه جهانی حقوق بشر یک میراث بشری است که حفظ حقوق بنیادین انسان برای دفاع از کرامت او را تدوین کرده است. حقوق بشر موضوعی جهانشمول بوده و جدا از رنگ پوست و جنسیت و ملیت و مذهب، همه انسانها را بطور یکسان شامل شده و ارزشی پایدار و خدشهناپذیر به شمار میرود.
برای آنکه حقوق بشر فقط جنبه ایدهآل- رومانتیک نداشته باشد، کنوانسیونهای متعدد بینالمللی راهکارهای اجرائی آن را تعریف و مشخص کردهاند. کشورهای مختلفِ امضا کننده این کنوانسیونها برای پایبندی به این پیماننامهها موظف به آموزشِ این ارزشها در جامعه خود هستند. نهادهای آموزشی مانند دبستان و دبیرستان و دانشگاه و نیز رسانههای اجتماعی بر اساس همین ارزشها تولیدِ محتوا کرده یا مورد نظارت قرار میگیرند. نهادهای مختلف در قوه قانونگذاری، قوه اجرائی و قوه قضاییه نیز بر اساس همین ارزشها آموزش دیده و خود را جهت میدهند. بر این اساس حقوق بشر نه فقط حرفهای زیبا یا یک کالای لوکس برای ژست گرفتن، بلکه معیار سنجش کشورهای مختلف در تعهد به آنست.
حقوق بشر و ارزشها و پیماننامههای جانبی آن در هفت دهه گذشته به تدریج در کشورهای آزاد و دمکراتیک نهادینه و به یک فرهنگ تبدیل شده است. شهروندان این کشورها بطور نسبی با حقوق و وظایف خود و نیز حقوق و وظایف نهادهای حکومتی آشنا هستند. چنین آگاهی و آشنایی و زندگی روزمره در حاکمیتِ قانون به شهروندان این کشورها اعتماد به نفس داده است. آنها در ذهن و در رفتارِ خود الگوهایی را آموختهاند. مناسبات اجتماعی یا امور اداری یا حقوقی نیز از چنین الگویی تبعیت میکند. این الگوی رفتاری، روند دادرسی و اجرای دادگاهها را نیز در بر میگیرد. همه اینها به مرورِ زمان فرهنگی را ساخته که در آن امور اداری به دور از تشریفات و چاپلوسی، به دور از حرافی و کلیگویی و… جریان دارد. در چنین سیستمی شفافیت و دقت و مستند کردن و راستآزمایی و کنترل اهمیت زیاد دارد.
توجه به رفتار قاضی، دادستان و وکلای حاضر در دادگاه حمید نوری و فرهنگی که آنها بر اساس آن حرف زده یا استدلال میکنند. نگاهی به حساسیت در مورد راستآزمایی، نگاهی به گفتگوی قاضی با دادستان و وکلا در وسط برخی جلسات یا نحوه اعتراض قاضی به برخی حاضرین در جلسه و نیز دفاع قاضی از حقوق انسانی حمید نوری، نشان میدهد که فرهنگ قانونمداری و احترام به ارزشهای حقوق بشری تا کجا در آنها نهادینه شده است. رفتاری که نه ناشی از ترس یا اطاعت، بلکه به دلیل آموزش و آگاهی نسبت با آن ارزشهاست. این به معنی قدیس کردن آن افراد نبوده یا به معنی نگاهی مطلقگرانه به این سیستمها نیست. پیام این موضوع برای جنبش دادخواهی در ایران، ضرورتِ یادگیری و نهادینه کردن ارزشهای حقوق بشریست.
یک الزام مهم برای موفقیتِ حقیقتیابی در ایرانِ بعد از جمهوری اسلامی و یک شرط مهم پیروزی دادخواهی و اجرای عدالت، داشتن کادرها و افرادیست که در سطوح مختلف اداری با ارزشهای حقوق بشری آشنا و به آن پایبند باشند. پس از جمهوری اسلامی زمان زیادی لازم است تا قانونمداری و ارزشهای حقوق بشری در بین مردم و بخش بزرگی از جامعه نهادینه شود، اما در آغازِ بعد از جمهوری اسلامی، پیدا کردن کادرهای آموزش دیده، باورمند و پایبند به حقوق بشر و دادرسی عادلانه برای پیشبرد کار حقیقتیابی یک موضوع مهم خواهد بود. علاوه بر این، برای عبورِ کمتنش از این دوره، همکاری مردم نیز لازم است. مردمی که آنها نیز باید در عمل با روحیهای دمکراتیک، برای عبور از این مرحله بردباری نشان دهند. همه اینها اهمیت آشنایی و آموزش عمومی جامعه با مفاهیم دمکراسی، حقوق بشر و حقوق شهروندی و پایبندی به آنها را بیشتر نشان میدهد.
نقش رسانهها
منظور از «رسانه» در اینجا آن رسانههای فارسیزبانی هستند که جدا از منابع تامین مالی، خود را حرفهای، آزاد و مستقل نامیده، خود را متعهد به گسترش ارزشهای دمکراتیک و حقوق بشر معرفی کرده، به ویژه وقتی که ادعا میکنند از مبارزه مردم ایران برای تغییرات دمکراتیک حمایت میکنند. چنین رسانههایی میتوانند جدا از پوشش خبری دادگاه حمید نوری، نقش آموزشی نیز داشته باشند.
رسانهها میتوانند و باید به چراییها بپردازند. به روند دادرسی، به محتوای کیفرخواست، به اهمیت راستآزمایی و به تجارب بینالمللی و مشابهتها و تفاوتها با دادگاه حمید نوری بپردازند. رسانهها میتوانند حساسیت جامعه نسبت به موضوع دادخواهی و سلب حق حیات را برانگیخته و از این طریق دادگاه حمید نوری را به موضوعی «همگانی» تبدیل کنند. رسانهها میتوانند از طریق تهیه برگزاری بحث و گفتگوهای کارشناسی، به تعمیق معیارهای حقوق بشری در سطح وسیعتری در جامعه کمک کنند. رسانهها میتوانند با توضیح چراییها و چگونگیها به حقیقتیابی و تقویت حافظه جمعی کمک کنند.
نگاهی به رویکرد رسانههای فارسیزبان خارج از کشور نشان میدهد در این زمینه کمبود و ضعف جدی وجود دارد. برخی رسانهها در حدِ خود در این زمینه تلاش میکنند. دیگر رسانهها میتوانند سیاستگذاری یا اولویتبندیهای خود در این زمینه را مورد بازبینی قرار داده و در کنارِ پوششِ خبریِ دادگاه حمید نوری، تولید برنامههای عمیقتر را نیز مورد نظر قرار دهند. رسانههای آزاد (با تعریفی که در بالا آمد) به عنوان یک رکن مهم در گسترش و تقویت ارزشهای حقوق بشری و دمکراتیک میتوانند و باید فراتر از خبررسانی، نقش آموزشی خود در این زمینه را بیشتر تقویت کنند. هر مقدار که یک رسانه از منابع مالی، پرسنلی و تکنیکی و لجستیک بیشتر برخوردار باشد، انتظار است که در این زمینه نقش فعالتری نیز به عهده بگیرد.
نقش روشنفکران و اندیشهورزان
شاید بتوان روشنفکران و اندیشهورزان را وجدان بیدار زمانه خود دانست. آنها تلاش میکنند تا با حفظ استقلال فکری و نظری، با نقد و پرسشگری، صاحبان قدرت را در عرصههای مختلف سیاسی، تجاری مذهبی، نظامی و … به پاسخگویی وادارند. روشنفکر و اندیشهورز با تولید فکر و ایده از طریق نوشته، فیلم، صدا، موزیک، تئاتر، نقاشی، شعر، مستندسازی و… تلاش میکند تا شاخکهای حسی جامعه را زنده نگه دارد. به جامعه در برابر بیتفاوتی و روزمُردگی هشدار داده، و افراد را به فکر و تعمق در مورد چراییها فرا خوانده و بر نقش و مسئولیت فردی و اجتماعی انگشت گذاشته و هرگز از وظیفهاش باز نمینشیند. قربانیان قتلهای زنجیرهای و بسیارانی که در سکوت در گوشه و کنار ایران یا جهان توسط آدمکشان جمهوری اسلامی به قتل رسیدند از جمله این اندیشهورزان بودند.
دادگاه حمید نوری یک فرصت است تا روشنفکران و اندیشهورزان جامعه ایرانی به سراغ بسیاری از چراییها بروند:
چه شد که حکومت جمهوری اسلامی در ایران به قدرت رسید؟
چه شد که جامعه ایران برای این حکومت در کشتار و اعدام هورا کشید؟
چرا جامعه در برابر دستگیری و شکنجه و تجاوز و اعدام و کشتار چشم فرو بست، سکوت کرد، سازش کرد؟
چه میشود که یک جامعه میتواند به این حد از خودویرانگری دچار شود؟
چرا آنان که میدانستند سکوت کرده و حرف نزدند و چرا آنان که شنیدند بیتفاوت ماندند؟
آیا حمید نوری فقط یک تکمورد است؟
چرا و چطور یک جامعه میتواند هزاران هزار حمید نوری را در سطوح مختلف تولید و پرورش دهد؟
چرا ارزشهای مرگآفرین و ضدبشری به ارزشهای «عادی» در یک جامعه تبدیل میشود؟
چه میشود که مردم برای دیدن اعدام یک انسان از صبحِ سحر به میدان شهر شتافته، بساط پیک نیک پهن کرده، حتا از درخت و تیر چراغ برق بالا میروند تا رقصِ مرگ یک انسان را نظاره کرده و از آن فیلم بگیرند، اما اعتراض نمیکنند؟
آینده چنین جامعهای چه خواهد شد؟
چطور میتوان از این دایره وحشت و مرگ و نابودی بیرون جهید و به انسانیت بازگشت؟
چطور میتوان از آنچه در ۴۳ سال گذشته با درد و رنج و خون بر ایران و ایرانیان رفت، آموخت و قبل از نابودی ایران و دفنِ انسانیت در آن، آنرا نجات داد؟
دادگاه حمید نوری زمینه ای است برای پدیدهشناسی، برای تعمیق و شکافتن زمینههای تاریخی، تربیتی، مذهبی، فکری و تجزیه و تحلیل روانشناسانه و جامعهشناسانه مردم و جامعه ایران. فرصتی برای اینکه بتوان توضیح داد که شخصیت حمید نوری و حمید نوریها چگونه شکل گرفته و بر چه بستری رشد و نمو میکنند.
اما آیا روشنفکران و اندیشهورزان ایرانی آن میزان که باید خود را با این موضوعها درگیر کردهاند؟ اگر نه، چرا؟ آنها کجایند؟ اگر چه تعداد محدودی از روشنفکران و اندیشهورزان ایرانی تلاش میکنند تا پرسشهای بالا را مطرح کرده و جامعه را به حرکت در آورند، اما هنوز بخش بزرگتری از این اندیشهورزان آنگونه که باید فعال نیستند.
ضرورت نقد اجتماعی
نمونه برخی کشورها همچون آلمانِ بعد از جنگ دوم جهانی نشان میدهد برای جلوگیری از تکرار جنایت، باید شجاعانه به نقد خود، خودِ فردی و خودِ اجتماعی نشست. باید صادقانه و شفاف به حقیقتیابی اقدام کرد. باید مانع از فراموشی شد. باید مسئولیت آمرین و عاملین در چرخشِ ماشینِ جنایت را روشن کرد. باید ایدئولوژی و آن مذهبی را که جنایات را تئوریزه میکند توضیح داد؛ باید مکانیسمهایی را که حکومت اسلامی در ۴۳ سال گذشته توانسته به کمک آنها جامعه را به همراهی با خود یا به سکوت و بیتفاوتی بکشاند شکافت و تشریح کرد. سرانجام اینکه باید نقش مردم، تک تکِ مردم (مسئولیت فردی) و نقش جامعه (مسئولیت جمعی) به عنوان یک پیکره مورد بررسی و بازنگری قرار بگیرد. متاسفانه در این زمینهها تلاش جدی در جامعه روشنفکری و اندیشهورزان ایرانی مشاهده نمیشود.
شاید گسترش ارتباط و همکاری رسانهها با این اندیشهورزان بتواند به میزان قابل توجهی این ضعف و کمبود را برطرف کند. رسانهها و اندیشهورزان میتوانند بحثهای اجتماعی را دامن زده، به گفتمانها و نظریهها دامن بزنند و به مباحث اجتماعی جهت بدهند. در فقدان یک فعالیت سازنده از این دست، مباحث حاشیهای یا جنجالی گسترش پیدا کرده و در اشکال تازه به حیات خود ادامه میدهند.
میتوان با تعمیقِ مباحث جدیِ انسانی- اجتماعی از دلِ آتش و خاکسترِ چهار دهه گذشته، به بازنگری و نوزایی خویش برخاست. میتوان این فرصت را برای پایان دادن به تولید و بازتولید جهل و خرافهپرستی، مرگ و مرگپرستی، تقدس و تقدسپرستی به کار گرفته و با تقویت اندیشه و خردورزی و احترام به انسان و حقوق او، افق روشنِ ایرانِ آزادِ فردا را در چشمانداز قرار داد. در این راه جدا از تک تکِ مردم، رسانهها، روشنفکران و اندیشهورزان مسئولیتی کلیدی و به میزان زیادی مرتبط با هم بر عهده دارند.
منبع:پژواک ایران