شکافِ بینِ نسل ها، چرا؟
حنیف حیدرنژاد
در بیست سالی که در آلمان زندگی می کنم، این فرصت راداشته ام که بخاطر ارتباط گسترده با ایرانیانی که به آلمان می آیند، بویژه نسل جوان، از دیدگاه آنها نسبت به گروه های سیاسی، بویژه در مورد سازمان مجاهدین خلق آشنا شوم.
درک من این است که نسل جوان ایران، افرادی که در زمان شروع انقلاب در سال 1357 کودک بوده یا بعدا به دنیا آمده و اینک موتور محرکه ی جامعه به شمار می آیند، به میزان زیادی از واقعیت های تاریخی کشور، بویژه تاریخ سیاسی معاصر ایران بی اطلاع هستند، بی اطلاع نگه داشته شده اند. دلیل آن را هم در درجه اول حاکمیت یک رژیم غیر دمکراتیک می دانم که عمدا تاریخ را آنگونه می نویسد که خود می خواهد. رژیمی که همه ابزارهای تبلیغی و رسانه ها را نیز به خدمت انتشار دروغ های خود می گیرد و در مدرسه و دبیرستان و دانشگاه نیز مانع از بررسی علمی تاریخ و وقایع می شود.
بجز رژیم جمهوری اسلامی و حاکمیت سیاسی کشور، گروههای سیاسی کشور نیز اغلب، تاریخ و وقایع را مطابق میل خود دستکاری کرده و بیشتر در جهت منافع خود تنظیم کرده و بیشتر به آن رنگ حماسی و تبلیغی می زنند. به طور خاص در مورد سازمان مجاهدین خلق ایران که در شانزه سالگی و از زمان انقلاب در اواخر سال 1356 با آن آشنا و در سال 1373 از آن جدا شدم، تاریخ نگاریِ اینچنینی، یک سُنت و روش رسمی می باشد.
نتیجه این روش، یعنی تاریخ نگاری گزینشی و حذف تاریخ و وقایع واقعی، چه از سوی رژیم و گرو های سیاسی و نیز ممنوع بودن فعالیت و انتشار تولیدات افراد و نهادهای مستقل علمی- پژوهشی یا خبرنگاران آزاد، نتیجه این همه، ایجادشکافِ بینِ نسلی بوده است. نسل جوان ایران در سه دهه گذشته در بسیاری از تحولات سیاسی از صفر شروع کرده، با آزمون و خطا به میدان رفته (انتخابات ریاست جمهوری و خاتمی، تظاهرات دانشجوئی 18 تیر، انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 و تظاهرات آن ایام، انتخابات ریاست جمهوری 1392 و روحانی و ...) و از تجارب گذشته منقطع و بریده شده است. نتیجه آن نیز بعد از یک دوره ی کوتاه شور و هیجان، سرخوردگی و انفعالِ سیاسی – اجتماعی بوده است. (افسردگی، در خود فرو رفتن، گسترش مصرف مواد مخدر، فرار از کشور، سیاست گریزی، بی اعتمادی و تقویتِ توهم توطئه و ... )
نظر به آنچه در بالا آمد، بر این باورم که لازم است تا این شکافِ بین نسلی بررسی شود. باید نسل جوان فرصت داشته باشد تا حرف ها و سوال هایش را مطرح کند. باید همه، هر دو نسل،به بررسی منصفانه و به دور از تعصب گذشته ی کشور و گذشته سیاسی خود بپردازند تا در آینده ی تحولات سیاسی- اجتماعی کشور، شانس موفقیت ها بیشتر شود، تا سرخوردگی هاکمتر شود و تا حقایق، ولو بطور نسبی، بیشتر شناخته شوند.
بر این اساس صفحه ای را در صفحه فیسبوکم، قسمت یادداشت ها می گشایم با عنوان "شکافِ بین نسل ها"، صفحه ای که باز می شود اما بسته نمی شود و هر زمان می توان در زیر آن نظر داد، نوشت و سوال مطرح کرد. هدف رسیدن به نتیجه نیست، هدف تبادل نظر است.
از آنان که به این بحث وارد می شوند، خواهش می کنم ادب را رعایت کرده و با متانت و احترام بنویسند و به کسی توهین و اتهام نزنند.
دوستانتان را دعوت کنید در فیسبوک به این بحث ملحق شده و نظر دهند. 10 تیر 1393/ 01 ژولای 2014
...................................
مجید فراست:[1]
نسل من ، يا از مجاهدين هيچ گونه اطلاعي نداره و به همين دليل از مجاهدين بدش مياد ، يا اينكه از مجاهدين به دليل بمباران تبليغاتي رژيم بدش مياد . من تا همين لحظه كه دارم اين سطور رو تايپ ميكنم ، با كسي از نسل خودم برخورد نداشتم كه بخواد با دليل از مجاهدين خوشش بياد و يا برعكس ، با دليل بدش بياد . به خاطر ساليان دراز بمباران تبليغاتي اي كه از سوي رژيم بر روي نسل من ريخته شده ، از يكسو ، و از سوي ديگه به خاطر تاثيري كه هرگز نسل من از سوي مجاهدين توي سرنوشت خودش احساس نكرده و تجربه نكرده ، از نسل من انتظار زيادي نداشته باشيد ، براي همراهي در اين مسير . شخص ديگه اي از نسل خودم رو ، حداقل تا الان ،جز خودم و نازي نديدم كه حتي بخواد عضوي از اعضاي مجاهدين رو ، حتي به صورت دوست فيس بوكي توي دوستاي فيس بوكي خودش بپذيره . مجاهدين ، تا اونجايي كه من ميدونم ،تاكيد ميكنم ، تا اونجايي كه من ميدونم با نسل من غريبه ان . در اين وانفسايي كه من شخصا ميبينم ، مگه چند نفر هستن و پيدا ميشن كه بخوان فراتر از خودشون ( باتوجه به بدبختي ها و مشكلات و مصائب و گرفتاري هايي كه دارند ، صد برابر بيشتر با نسل و مردمي كه در حال حاضر توي ايران دارن زندگي ميكنند ) ، به واژه انسان فكر بكنند، چه برسه به سه هزار نفر در كمپ ليبرتي.
مگه چند نفر رو ميشه در اين وانفسا پيدا كرد ، كه في الواقع جستجو گر باشند و بدون در نظر گرفتن حب و بغض شخصي ، فقط بخوان حقيقتي از حقايق رو بدونند و چيزي بر دانسته ها شون اضافه بكنند . بدون قضاوت فقط شنونده باشند . بدون پيشداوري فقط ببينند.
من نوعي ، شخصا ، تنها كاري كه از دستم بر ميومد ،اين بود كه سلسله مقالاتي رو كه تحت عنوان خاطراتتون از عمليات فروغ جاويدان منتشر كرديد رو در همين فيس بوك با ديگران به اشتراك بگذارم و دوستان فيس بوكيم رو تشويقبه مطالعه و به اشتراك گذاشتنش بكنم . در آخر متهم شدم به مجاهد شدن . براي من مهم نبود . براي من به عنوان يك جستجوگر ، اين مهم بود ، كه چرا امثال قهرمان حيدري و يارانش اينقدر دير شروع كردن به روشنگري.
.............................................................................................................................................................
1- در تاریخ 21 خرداد 1393/ 11 ژوئن 2014 مطالبی با این عنوان منتشر کردم:"خطاب به احزاب، گروه ها، تشکل ها و شخصیت های ایرانی و ایرانیان مدافع حقوق انسان؛سکوت خود را بشکنید! "
آقای مجید فراست از دوستان من، در صفحه فیسبوک و زیر این مطلب یادداشتی نوشته و سوال هائی را مطرح کرد. از ایشان خواهش کردم، اجاز دهد بحث بر سر این موضوع را به فرصت دیگری موکول کنیم.
آتش و خون هنوز در عراق فروکش نکرده و ساکنین ایرانی کمپ لیبرتی در عراق هنوز در معرض خطر قرار دارند. در این فاصله بیش از 200 ایرانی در فراخوانی به رئیس سازمان ملل متحد و رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا خواستار اقدام فوری برای نجان جان آن افراد شده اند. آینده را نمی توان پیشبینی کرد و معلوم نیست از دل این آتش و خونچه چیز بیرون خواهد آمد. بی تردید تلاش های انساندوستانه برای نجات جان افراد کمپ لیرتی در آینده نیز ادامه پیدا خواهد کرد.
منبع:پژواک ایران