در تاریخ ۹ بهمن ۱۳۹۵ روزنامهی “حمایت” که روزنامه رسمی قوهی قضاییهی جمهوری اسلامی است، در بخش آگهیهای خود، احکام غیابی زندانهای بلند و کوتاهمدتی را علیه برخی از منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی و هنرمندان منتشر کرد. بر اساس این آگهیها خانم گوگوش (فائقه آتشین)، نیکآهنگ کوثر (کارتونیست و روزنامهنگار)، مرضیه آرمین (نویسنده و وبلاگنویس و دختر محسن آرمین از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی)، سعید کریمیان (مدیر تلویزیون ماهوارهای جِم)، تارا اینانلو(عکاس و هنرمند)، آرمان حقیقت، امین انواری رستمی، فاطمه طبری قاضی، فرهاد نیکویی و سهراب امجدی به زندان (از ۱۶ تا یک سال، اکثرا بالای چهار سال) محکوم شدهاند. اتهام آنها فعالیت تبلیغی علیه نظام، توهین به خمینی و خامنهای، توهین به مقدسات، و اقدام علیه امنیت کشور بوده است.
در این نوشته بحث من در باب چرایی و ماهیت این احکام نیست بلکه میخواهم از زاویهای دیگر یعنی عدم انعکاس آن در رسانههای فارسیزبان خارج کشور (به جز یک وبسایت) بدین موضوع بپردازم.
تا زمانی که این نوشته را مینویسم بعد از حدود یک ماه، وبسایت “تقاطع” (که مخاطب کمتری در مقایسه با رسانههای بزرگتر دارد) برخی از این احکام را منتشر کرده است و وبسایتها و رادیوها و تلویزیونهای فارسیزبان مثل صدای امریکا، رادیو فردا، بیبیسی فارسی، رادیو زمانه، دویچهوله، و رادیو فرانسه که همه از منابع عمومی برای کار خود استفاده میکنند و ماموریت آنها «صدا شدن برای افراد و گروههای بیصدا»، جریان آزاد اطلاعات، و «شکستن سد سانسور» است از انتشار این خبر بازماندهاند.
چرا غفلت از اخبار سرکوب؟
عدم انتشار این خبر سه علت میتواند داشته باشد:
۱) در اولویت خبری نبودن سرکوبها در جمهوری اسلامی که برخی از این رسانهها (مثل بیبیسی فارسی یا صدای امریکا) همیشه بدان متهم بودهاند. منتقدان این دو رسانه از عدم تنوع مهمانها (علیرغم انتشار همیشگی دیدگاهها و نوشتههای چپگرایان و اصلاحطلبان مذهبی و دوستداران رهبر جمهوری اسلامی که آن هم میتواند جایی در برنامهها داشته باشد اگر توازن برقرار شود) و به حاشیه رفتن اخبار و گزارشها و افراد ساختارشکن از منظر جمهوری اسلامی شکایت میکنند.
البته بیبیسی فارسی در سیاستهای محدودسازی خود هوشمندانهتر از صدای امریکا عمل میکند و بدون درست کردن فهرست سیاه و با دعوت بسیار محدود از افراد ناهمرنگ تلاش میکند با درست کردن ظاهر، مبانی اسلامگرایی و جریان چپ را که امروز موتلف اسلامگرایی است کمتر مورد انتقاد قرار دهد. این را هم اضافه کنم که سخن من در مورد برخی از کارکنان این رسانهها که با عشق و علاقه کار میکنند نیست؛ در مورد تصمیمگیران و سیاستگذاران است.
توجه کنید که نویسندهی این مطلب همیشه قدردان مالیاتدهندگان غربی برای تاسیس و تداوم این رسانهها بوده است و تلاش داشته مرزهای محدودکنندهی آنها را علیرغم برخی اتهامات بشکند در حالی که به نحوهی سازماندهی و کار آنها نیز انتقاد دارد.
۲) عدم انجام وظایف حرفهای و ماموریت این رسانهها که در بسیاری از موارد در کار این رسانهها به چشم می خورد. اینکه نویسندهی این مطلب قبلا و اکنون با برخی از آنها به صورت آزاد همکاری داشته و چند سالی است از برخی از آنها رسما (رادیو زمانه، صدای امریکا) و از برخی از آنها به طور غیر رسمی منع یا محدود شده (بیبیسی فارسی) مانع از بیان این انتقادات نمیشود. برخی از روزنامهنگارانی که از ایران به این رسانهها میآیند نمی توانند میان رهیافت براندازی (که کار روزنامهنگار نیست) و رهیافت انتقادی و جستجوگرانه که کار روزنامهنگار بالاخص در رسانههای بدیل و سدشکن سانسور است تمایز ایجاد کنند و بدین علت ماموریت خود را فراموش میکنند.
۳) همراهی با لابی جمهوری اسلامی که البته مانع از انعکاس اخبار سرکوب و مخاطرات امنیتی اسلامگرایی و جمهوری اسلامی میشود. در دوران دوم ریاست جمهوری اوباما سیاست این دولت، خشنودسازی جمهوری اسلامی و به دست آوردن دل ولی فقیه بود و به همین علت فردی در سردبیری صدای امریکا قرار گرفت که سالها زیر دست احمد جنتی در سازمان تبلیغات اسلامی کار میکرد و حتی بعد از خروج از ایران برای یک بار انتقادی از آن سازمان و سیاستهایش به عمل نیاورد.
شواهد کافی برای حضور افراد نزدیک به لابی جمهوری اسلامی در صدای امریکا وجود دارد؛ مثل پرداخت حقالزحمه یادداشتنویسی به خانم باربارا اسلوین که از نزدیکان لابی جمهوری اسلامی است و اخراج چندین تن از همکاران این رسانه که نگرش انتقادی به رفتار این موسسه در انعکاس اخبار و گزارش ها داشتهاند. مدیران صدای امریکا به قرارداد و همکاری بسیاری از افراد به علت کمبود بودجه یا محدودیت پرداخت به مهمانان پایان دادهاند و میگویند اصولا بودجهای برای پرداخت به تحلیلگران برای نوشتن مطلب ندارند؛ اما برخی از نزدیکان لابی جمهوری اسلامی از این جهات مستثنا بوده و هستند.
شغل و شهروندی به اضافهی انجام ماموریت ممکن است
رسانههای فارسیزبان به تدریج به محیطهایی برای کسب شغل و شهروندی تبدیل شدهاند که در اصل آن مشکلی نیست و باید قدر آن را برای روزنامهنگاران ایرانی دانست اگر که ماموریتها فراموش نشود و واقعا روزنامهنگاران و نه خویشاوندان (به ویژه در صدای امریکا) استخدام شوند. این موضوع وجه دوم را تقویت میکند. از این جمله است: استخدام روزنامهنگارانی که هنوز در چارچوب محدویتهای جمهوری اسلامی عمل میکنند (به محدودیتهای آن نظام عادت کردهاند) یا بدان نظام دل بستهاند (به صفحات توییتر یا فیسبوک آنها رجوع کنید)؛ انتشار اخباری که حتی وبسایتهای زرد داخلی هر روز منتشر میکنند مثل اخبار کمبود موز، سلبریتیهای داخلی و نتیجه دیدارهای ورزشی داخلی؛ یا تقدم بخشیدن به اخبار مقامات در برابر اخبار رویدادها. همهی افراد حق دارند در کشورهای غربی از آزادی بیان خود استفاده کنند اما شهروندان غربی نیز حق دارند منابع خود را در اختیار کسانی که به نظام سرکوب و تروریسم دلبستگی دارند نگذارند.
نگرش انتقادی یا دادن پسزمینه در بسیاری از گزارشهای این رسانهها غائب است. بالا بردن میزان کلیک و ویزیت روزانه توجیه خوبی برای انعکاس اخبار وبسایتهای زرد از جیب مالیاتدهنگان غربی نیست.
روابط محفلی و خویشاوندی
موضوع دیگر روابط محفلی و خویشاوندی در استخدام کادر این رسانهها است. بسیاری از خبرنگاران این رسانهها هنوز کولهبارهای ضد امپریالیستی، ضد اسراییلی و ضد سرمایهداری خود را یدک میکشند و از منابع غربی برای پیشبرد دیدگاههای مارکسیستی و چپ خود بهره میبرند. “رادیو زمانه” نمونهی خوبی است از این جهت. این وبسایت موضع ضد اسراییلی و ضد امریکایی دارد و حتی حاضر نیست دیدگاه مقابل را منتشر سازد. بیبیسی فارسی از منظر عدم نگرش انتقادی به هاشمی رفسنجانی و جناحی که میانهرو میداند مثالزدنی است.
رلهی تولیدات دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی
بزرگترین مشکل این رسانهها رلهی اخبار داخلی بدون هیج تحلیل یا افزودهای است. اتفاقا عدم انتشار خبر مربوط به احکام حبس غیابی در وبسایتها و روزنامههای داخلی و همزمان عدم انتشار آن در رسانههای فارسیزبان خارج کشور نشان میدهد که آنها بیشتر به رله کردن اخبار داخلی میپردازند بدون توجه به اینکه خبرگزاریهای داخلی سیاستها و فیلترهای مشخصی دارند و پیروی از آنها رسانههای فارسیزبان را از ماموریت اصلی خود دور کرده است. در بسیاری از موارد این رسانهها تا وقتی از چند منبع داخلی خبری را نگیرند منتشر نمیکنند؛ گویی تکرار یک خبر در وبسایتهای زنجیرهای تحت حکومت سپاه و نهادهای امنیتی وثوق ایجاد میکند.
یکی از اقداماتی که میتواند در اتاق خبر رسانههای فارسیزبان خارج از کشور تحولی اندک ایجاد کند (غیر از بازآموزی خبرنگاران در باب افسانههای چپها درباره غرب و استعمار و امپریالیسم) ممنوع کردن آنها از رلهی اخبار تبلیغاتی و مقاماتی وبسایتها و روزنامههای داخلی است. استفاده از آنها برای آگاهی از آنچه در فضای تبلیغاتی جمهوری اسلامی میگذرد مشکلی ندارد اگر به ابزار تنبلی و آسودگی در باب اطمینان منبع و “کات و پیست” تبدیل نشوند.
تا زمانی که این نوشته را مینویسم حدود ۴ هزار شماره از روزنامهی حمایت که احکام قوهی قضاییه را منتشر میکنند منتشر شده است. یکی از کارهای رسانههای خارج از کشور بررسی این چهار هزار نسخه و پیدا کردن مواردی از این قبیل است که البته زحمت بسیار بیشتری نسبت به رلهی اخبار دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی دارد. اگر کوتاهی رسانههای فارسیزبان در حد غفلت از مورد فوق بود میشد از آن گذشت اما یک الگو در ادارهی این رسانهها و روال کار آنها وجود دارد که مانع از دیدن اینگونه اخبار و گزارش آنها میشود.
رسانهی بدیل؟
ندیدن این گونه اخبار از سوی کارکنان بخش خبری رسانههای فارسیزبان قابل پذیرش نیست چون ماموریت آنها دیدن اینگونه اخبار و گزارش آنها است. اما فراتر از این غفلت، در اینکه بسیاری از کارکنان این رسانهها هنوز به جمهوری اسلامی یا مبانی فکری و نظری این نظام وفادارند و خواهان تداوم آن هستند هیچ شکی نیست. نوع مطالبی که آنها میگذارند یا نمیگذارند موید این موضوع است. اگر رسانههای فارسیزبان خارج کشور میخواهند رسانهی بدیل یا آلترناتیو باشند یا یک جای خالی را پر کنند هم در سیاست خبری، هم در منابع، هم در نحوه استخدام، و هم در مبانی و اصول گزارشگری باید متفاوت با دستگاههای تبلیغاتی جمهوری اسلامی عمل کنند و درواقع «از بیادبان ادب بیاموزند»؛ چون در ایران امروز رسانه به معنای عرفیاش وجود ندارد. هر آنچه وجود دارد دستگاه تبلیغاتی است که برای جلب مخاطب یا آتش تهیه، از اخبار مهندسیشده هم در میان مطالب ایدئولوژیک خود استفاده میکند.
غیبت اصلاح
و در نهایت دو دهه است که این رسانهها مدام مورد انتقاد روزنامه نگاران، دانشگاهیان، و مخاطبان خود (در اظهارنظرها و رسانههای اجتماعی) قرار میگیرند اما حتی یک بار شنیده نشده آنها تلاشی برای اصلاح وضعیت خود انجام دهند: برای کارکنان خود دورههای بازآموزی بگذارند؛ در سیاستهایشان به طور شفاف تجدیدنظر کنند؛ سفارش تحقیقهای انتقادی در مورد کارشان بدهند و آنها را منتشر سازند؛ و کارکنانی را که بر اساس روابط محفلی و خویشاوندی استخدام شدهاند کنار بگذارند.